🍂🌻🍂 کانالی متفاوت،شامل : موسیقی ناب ایرانی، موسیقی ملل، کلیپ های رقص، موزیک ویدئوهای جذاب ، معرفی کتاب ، فیلم،، ومکانهای دیدنی و.... ارتباط با ادمین @ekarmmr 🍂🌻🍂
🔸
نه مرادم نه مریدم نه پیامم نه کلامم نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته ام و بردۀ دینم
نه سرابم نه شرابم
نه برای غم تنهایی تو یار شبابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من به امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از روز ازل با قلم نور نوشتم
که حقیقت نه به رنگ است نه بویی نه به های است نه هویی
نه با این است نه اویی نه به جام است نه سبویی
گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی
تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
آخرین روزهای اسفند است
از سرِ شاخِ این برهنه چنار
مرغکی با ترنّمی بیدار
میزند نغمه،
نیست معلومم
آخرین شکوه از زمستان است
یا نخستین ترانههای بهار؟
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
من روزه ام!!!!
تمام سال را روزه ام.
ولی بجای دهان و شکم ، اندیشه ام را روزه ام.
فکر من حق ندارد به کسی بی حرمتی کند.
فکر من حق ندارد به کسی ناسزا بگوید.
فکر من حق ندارد به مال کسی دست درازی کند.
فکر من حق ندارد با زندگی کسی بازی کند.
فکر من حق ندارد به کسی بهتان بزند.
فکر من حق ندارد به کسی جفا کند.
فکر من حق ندارد با دل کسی بازی کند.
فکر من حق ندارد به کسی دروغ بگوید.
فکر من حق ندارد به یتیمی بی تفاوت باشد.
فکر من حق ندارد زورگو باشد.
فکر من حق ندارد بینوایی را ببیند
و بی تفاوت از کنارش عبور کند.
فکر من ..................
آری من روزه ام ،
نه روزه نخوردن غذا ،
بلکه روزه انسان_بودن،
روزه مردانه زیستن،
روزه جاودانه شدن.
آری من تمام سال را روزه ام.
تمام ساعتها را روزه ام.
تمام دقائق را روزه ام.
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
زندگی انتظار برای آرام شدن طوفان نیست؛
زندگی بودن و رقصیدن در باران است!
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
بامدادان که بوسهیِ خورشید
میچکد از فرازِ کوهِ بلند
بر رخِ اولین شکوفهیِ باغ
دخترِ صبح، میزند لبخند
خفتگان را به بوسه میگیرد
نورِ خورشید از دریچهیِ باز
به امیدِ شکفتنِ گُلِ بخت
زندگی باز، میشود آغاز
#بیژن_سمندر
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
خبری از تبلت و موبایل و اینترنت و نصب بازی از آن نبود، اما حظ بردن از بازی تا دلت بخواهد بود.....مسئله بر سر نفی و انکار امکانات نیست، مسئله فرصت و امکان کودکی کردن بود....امکانی که اسباب و اثانیه خانه را به اسباب بازی بدل میکرد و بازی را به زندگی گره میزد....بازی به فانتزیهای بیرون از واقعیت زندگی پیوند نمیخورد، به خود زندگی و واقعیتهای آن وصل میشد.....اصلا شکلی از زندگی بود....به همان اندازه ساده اما سرشار از شادی و امید....
به قول قیصر امین پور:
"کودکی هایم اتاقی ساده بود...
قصه ای، دُورِ اجاقی ساده بود....
شب که میشد نقشها جان میگرفت....
روی سقف ما که طاقی ساده بود....
میشدم پروانه، خوابم میپرید....
خوابهایم اتفاقی ساده بود....
زندگی دستی پر از پوچی نبود....
بازی ما جفت و طاقی ساده بود....
قهر میکردم به شوق آشتی....
عشقهایم اشتیاقی ساده بود....
ساده بودن عادتی مشکل نبود....
سختی نان بود و باقی ساده بود"
هنوز هم سختی نان هست اما تراژیکتر...حالا این زندگیست که ما را به بازی گرفته تا خندههای کودکانه به حسرت بدل شوند و بر تشکها رد اشک بنشیند!
#دکتر_رضا_صائمی
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
ما فاتحان شهرهای رفته بر بادیم.
با صدائی ناتوانتر زانکه بیرون آید از سینه
راویان قصههای رفته از یادیم.
کس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سکههامان را
گویی از شاهیست بیگانه.
یا ز میری دودمانش منقرض گشته.
گاهگه بیدار میخواهیم شد زین خواب جادوئی
همچو خواب همگنانِ غار
چشم میمالیم و میگوئیم: آنک، طرفه قصر زرنگار صبح شیرینکار
لیک، بیمرگست دقیانوس.
وای، وای، افسوس.
#مهدی_اخوان_ثالث
آخر_شاهنامه
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
چهقدر این دوست داشتنهای بی دلیل
خوب است.
مثل همین بارانِ بی سوال
که هی میبارد...
#سیدعلی_صالحی
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
امشب که لامپ اتاقتو خاموش میکنی و میخوای بخوابی،
به این فکر کن اونایی که بهترین خبرِ زندگیشونو امروز شنیدن و زندگیشون عوض شده، دیشب هیچ خبری از امروز نداشتن؛
خدای امروز اون آدما، خدای فردای ما هم هست،شاید فردا اون آدم تو باشی.
#علی_قاضی_نظام
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
روزهای آخر اسفند است
خانه بوی سمنو و بهارنارنج گرفته
حیاط، خیس از شرشر فوارههاست
و شمعدانیهای لب حوض فیروزه
سرختر از دیروز شکفتهاند.
روزهای آخر اسفند است
مادرم قالی ابریشمی را میتکاند
پروانهها پر میکشند،
صدای کوبهی در
با عطر خاک نمخوردهی باغچه
در هیاهوی کوچه میپیچد،
و پیچکهای مشتاق
از لب دیوار سرک میکشند.
روزهای آخر اسفند است
باد، عطر بیدمشک را
بر سر و روی پنجرهها میپاشد،
آفتاب، کودکی بازیگوش
بر پشتبام همسایهها
بادبادک هوا میکند
و مادربزرگ
با سفرهی قلمکار جوانیاش
از پلههای آجری بالا میرود
تا پیش پای نوروز،
با جوانههای نورستهی گندم
ترانهخوان خاطراتی دور شود.
تو نیستی
اما دستان مهربانت
هنوز در باد، عود و گلاب میپاشند
تو نیستی
اما اسفند
هنوز بر طاقههای حریر گنجهی قدیمی
آخرین لبخندهایت را نقاشی میکند
و عشق،
شکوفهی دیررسیست
که روزی، در آغوش گرم آفتاب
زیباترین شعر جهان خواهد شد...
#شهراد_میدری
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
چه زیباست كه چون صبح،
پیام ظفر آریم
گل سرخ،
گل نور،
ز باغ سحر آریم.
چه زیباست، چو خورشید،
دُرافشان و درخشان
ز آفاقِ پر از نور،
جهان را خبر آریم.
#فریدون_مشیری
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
هر کس به اندازه
دل هایی که آرام میکند
آرام میشود …
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
آید بهار و پيرهنِ بيشه نو شود
نوتر برآورد گل ، اگر ريشه نو شود
زيباست رویِ كاكل سبزت كلاه تو
زيباتر آن كه در «سرَت» انديشه نو شود
#منوچهر_آتشی
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
روزی تو مرا بینی میخانه درافتاده
دستار گرو کرده بیزار ز سجاده
من مست و حریفم مست
زلف خوش او در دست
احسنت زهی شاهد شاباش زهی باده
#حضرت_مولانا
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
#برشی_از_یک_کتاب
درقیامت چون نمازها را در ترازو نهند
و روزه ها را
و صدقه ها را همچنین !
اما چون محبت را بیاورند
محبت در ترازو نگنجد
پس " اصل " ، " محبت " است ....
فیه مافیه
حضرت_مولانا
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
اگردلیل دوستیها صرفا دانش آدمها باشد،
کتابخانه ها بهترین دوست
در دوستی اند؛
چراکه پای دلت را لگد نمی کنند،
قند و چایت را هدر نمیدهند،
و بهموقع ساکتاند ..
و بهموقع حرف می زنند...
حسین_پناهی
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
غمگین بودن
نهایت ناسپاسی از جهان هستی است.
همچون کودکی شاد و باطراوت باش،
تا برکت و خوشبختی،
هر دم بر درب آشیانت بکوبد..
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
#برشی_از_یک_کتاب
خورشید رفته بود و زردیِ خونینِ خود بر فلق به جای گذاشته بود. پارههای پودهٔ ابر در رنگبازار آشفتهٔ غروب پوش میشدند؛
و سینهٔ روز، دمادم رنگ میگذاشت و رنگ بر میداشت. کبودان تار آسمان بر همه جا میلمید و کنارههای روشن را فرو میبلعید.
پسلهٔ روشنایی هم از باریکههای ته آسمان برچیده میشد و به نیستی مینشست. شامگاه آن را میچرید. آخرین رمق. شب آرام و پرصلابت بر همۀ آسمان دمید ...
📚 کلیدر
✍محمود_دولت_آبادی
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
#فروغ_فرخزاد
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
چه فکر میکنی؟؟
جهان چو آبگینه شکسته ای ست
که سرو راست هم در او شکسته مینمایدت
چنان نشسته کوه درکمین درههای این غروب تنگ
زمان بی کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی ست این درنگ درد و رنج
به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست زنده باش
#هوشنگ_ابتهاج
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
ای دوست شاد باش
که شادی سزای توست
این گنج مزد
طاقت رنج آزمای توست
صبح امید و
پرتو دیدار و بزم مهر
ای دل بیا که
این همه اجر وفای توست ...
#هوشنگ_ابتهاج
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
من آن درختِ زمستانی،
بر آستانِ بهارانم
که جز به طعنه نمیخندد،
شکوفه بر تنِ عریانم.
زِ نوشخندِ سحرگاهان،
خبر چگونه توانم داشت
منی که در شبِ بی پایان،
گواهِ گریهی بارانم.
غلامِ همّتِ خورشیدم،
که چون دریچه فرو بندد
نه از هراسِ من اندیشد،
نه از سیاهیِ زندانم
کجاست بادِ سحرگاهان؟
که در صفای پس از باران
کند به یادِ تو، ای ایران!
به بوی خاکِ تو مهمانم.
#نادر_نادرپور
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
در منزل خجسته اسفند
همسایه سراچه فروردین
با شاخه های تُرد بلوغ جوانه ها
باران به چشم روشنی صبح آمده ست.
زشت است اگر که من
یار قدیم و همدم و هم ساغر سَحَر
در کوچه های خامُش و خلوت نجویمش
یا...
با جام شعر خویش
خوش آمد نگویمش!
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
با دمِ نمناکِ سردت،
ای نسیم صبح بیداری!
چشمِ مستانِ مرا
بیدار کن،
رفتند هشیاران
#مهدی_اخوان_ثالث
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
شبهایی هست که شبیه مکالمههای نیمهتماماند. مثل جملههایی که در میانهی راه قطع شدهاند، مثل ترانهای که ناتمام مانده و فقط طنینش در گوش آدم میماند. این شبها بوی بارانهای نیامده را میدهند، عطر قهوهای که روی اجاق فراموش شده و حالا دیگر سرد است.
به خیابان خالی قدم میگذارم، دستهایم را در جیب فرو میبرم و سعی میکنم یادم نیاید. اما خاطرات سرکشاند. از درزهای هوا عبور میکنند، روی سنگفرشهای خیابان سر میخورند و از پشت شیشههای مغازههای بسته نگاهم میکنند. گاهی حس میکنم یک نفر از آن سوی زمان، بیآنکه دیده شود، قدمهایش را با من هماهنگ کرده است. سایهای که هیچوقت جلوتر نمیرود، اما هرگز هم از من جا نمیماند.
درختان کنار پیادهرو با شاخههایی که در تاریکی، شبیه دستهای درازشدهاند، بیصدا زمزمه میکنند. نور چراغهای زرد خیابان روی آسفالت پاشیده شده، مثل رد انگشتانی که کسی روی شیشهی بخارگرفته کشیده باشد. یک جور اندوه نرم و ساکت در همهچیز هست، حتی در نسیمی که گاهی از گوشهی خیابان میگذرد و سرآستینم را تکان میدهد.
فکر میکنم اگر همهی خاطرات مثل یک صفحهی کاهی در یک کتاب قطور بودند، شاید میشد آنها را کند، مچاله کرد و به دور انداخت. اما خاطرات چیزی فراتر از کلماتاند. در بافت دیوارها، در خطهای دست، در نوری که از پنجرهی خانهها بیرون میریزد، لانه میکنند. هرگز نمیتوانی آنها را جدا کنی، چون دیگر بخشی از تو شدهاند.
به کافهای میرسم که سالها پیش بارها از کنارش گذشتهام. صندلیهای خالیاش زیر نور کمرنگ خیابان مثل یادگاریهای یک دورهمی فراموششدهاند. داخل نمیروم. فقط کنار پنجره میایستم و به داخلش نگاه میکنم. یک روز، شاید همین جا نشسته بودیم. شاید لیوان قهوهمان را میان حرفهای پراکنده جابهجا کرده بودیم. شاید کسی بیآنکه بفهمد، همان لحظه از کنار پنجره گذشته و نگاهش برای ثانیهای کوتاه روی ما مکث کرده بود. حالا فقط جای خالی آدمها مانده است.
قدم میزنم، بیآنکه بدانم به کجا میروم. اما میدانم که در این شب، در این خیابان، چیزی هست که هنوز مرا میشناسد. چیزی که از گذشتهی دور آمده، دستش را آرام روی شانهام گذاشته و بیصدا گفته است: «یادت هست؟»
#بهروز_یزدانی
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
من و …
بغض و…
غروب و …
شانه ای که نیست …
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr