romankhone | Unsorted

Telegram-канал romankhone - رمــــانخـــــ📚ــــونہ

25933

برترین رمان های ایرانی و خارجی 📗® رمان های کاربری📙 Raaz36677 کانال دوم شهر دلم❤ @Shahre_delam

Subscribe to a channel

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

-سقطش کن!
ناباور از آن چه شنیده بودم یک گام به عقب برداشتم.
یه گامی رو که من به عقب برداشته بودم با دو گام بلند جبران کرد:
-اصلا از کجا معلوم که راست بگی و نخوای توله ی یکی دیگه رو به اسم خانوادگی ما ببندی هان؟
از اون بابای معتاد پفیوزت که آبی گرم نمیشه، گفتی چی بهتر از این که خودمو ببندم به ریش یه خانواده ی اسم و رسم دار...
هق زدم و یک گام دیگه به عقب برداشتم.
دستش رو دراز کرد و محکم بازوم رو گرفت و گفت:
-پای یه مرد توی خونه ی تو باز شده و یه جنازه روی دست من مونده... اون وقت توقع داری باور کنم که داری راست می گی و حامله گیت مشروعه؟!
دستش رو ناگهان رها کرد و فریاد زد:
-نمی تونی با یکی دیگه بخوابی و ادای زن های نجیب رو در بیاری و توقع داشته باشی سایه ی سر بشم برای اون نطفه ی حرومی که توی شکمته!
سرم گیج می رفت! گناه من فقط عاشقی بود و حالا داشتم تاوان عشقم رو به بدترین شکل ممکن می دادم.
سرش رو جلو اورد و پچ پچ کرد:
-همین امشب کار رو تموم میکنم دختره ی بی آبرو....
نفسم رفت و لرزیدم
/channel/+M1ALvQmqnTFiZGM8

زن با نگاهی تحقیر آمیز براندازش کرد و گفت:
-خیال کردی با یه توله میتونی پاگیرش کنی؟
سری با افسوس تکون داد و همون طور که به سمت وسایلش می رفت گفت:
-از تو زرنگ تراش نمیتونن این گرگای پولدار رو گول بزنن...
تو که مثل بره می مونی دختر جون!
هنوز همون جا گوشه ی مطبش تاریک و کثیفش می لرزیدم که صداش رعشه به جونم انداخت:
-تموم نشد پری؟
-الان تمومش می کنم آقا!
رو به من تشر زد:
-یالا بیا روی تخت! اون وقتی که باید می لرزیدی لابد جیک جیک مستونه ت بوده! بیا دیگه این قدر وقت من رو نگیر دختر جون!
به دست و پاش افتادم:
-تو رو به هر کی می پرستی بذار برم!
-بذارم بری؟ دیوونه شدی؟ مثل این که یادت رفته کی اون بیرونه و من برای چی پول گرفتم!
دستم رو توی جیب شلوارم کردم و سرویس طلا رو جلوش گرفتم. چشماش با دیدن برلیان ها برق زد اما گفت:
-جفتمون رو می کشه!
-میرم... قسم میخورم که یه جوری خودم رو گم و گور می کنم که هیچ وقت پیدام نکنه...
وسوسه شده بود! صداش دوباره اومد:
-داری چه غلطی می کنی پری!
سیلی محکمی به صورتم زد و من بی اختیار جیغ کشیدم. پری سرویس رو از دستم قاپید و با خونسردی گفت:
-تموم شد آقا!
/channel/+M1ALvQmqnTFiZGM8

رفتم اما نمی دونستم اون یه روزی وجب به وجب این خاک رو دنبالم می گرده...

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

-رستان...آروم تر...دردم میاد...

/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy

کلید را در قفل چرخانده و دستگیره را پایین کشیدم.
آرام و بی صدا وارد خانه شدم.
صدای آه و ناله همه جا را برداشته بود.
عرق خشم و شرم در هم آمیخته و تمام جانم خیس کرده بود.
احساس می کردم لباسهایم به تنم چسبیده اند.

-رستان ،اروم تر، دردم میاد....

- جووووون...‌‌
خوبه دیگه ، خشن دوست نداری؟؟!!!

صدای مهتا بود!
همان لحن نازدار زنانه که ساعت دقیق قرار ملاقات عاشقانه با همسر عقدیم را با پیام صوتی برایم فرستاده بود.
همان که ادعا کرده بود رستان دیوانه وار دوستش دارد و من باید پایم را از وسط زندگی شیرینشان بیرون بکشم.
آن هم من ، زن عقدی رستان...

- رستان .... آی.... بسته دیگه

- قربونت برم من، سیر نمی شم ازت که

جلوی درب اتاق خواب ایستادم
همان اتاقی که تک تک وسایلش را با عشق خریده بودم.
نگاهم کشیده شد سمت تخت،  روتختی دست بافت سفیدش دیگر به چشمم زیبا نمی آمد، وقتی بدن های لخت و عور زن و مرد آشنای زندگی من، بر رویش در هم تنیده بودند.
بغض و نفرت در تمام وجودم زبانه می کشید.
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
اول چشمهای مهتا در نگاهم نشست
ابتدا بهت بود و بعد لبخندی موزی..!!
مانند هنرپیشه ای کار کشته ابتدا تن لختش را از آغوش تب دار همسرم بیرون کشید و با صدایی لرزان به سمتم اشاره کرد.

-رس...رستان...!!

سر رستان روی گردن چرخید
چشمانش گرد شد
مبهوت زمزمه کرد.

- ر...ریر...ا!!!؟؟؟؟

نگاهش کردم عمیق.
این تصویر را برای روزهای پیش رو لازم داشتم.
دستهای سردم جسم سخت میان کیف را لمس کرد.
آرام از کیف بیرون کشیدمش.
دو گلوله داشت!
امیدوارم بودم خطا نرود.

-چیکار می کنی؟؟!!!!
ریرا !؟بزارش کنار دیوونه نشو!!!
ریرا.... بزار توضیح بدم....

صدای سکسکه ی مهتا بلند شد
نگاهم لحظه ای روی صورت بی رنگش نشست.
گمان نمی کرد به اینجا ختم شود؟!!!
اسلحه را بالا گرفتم رستان از جایش پرید اما قدرت خشم و نفرت من بیشتر بود.
خون از سر و صورت مهتا روی دیوار باشید!!
رستان ماتش برد...
نفس نفس زد...

- ری..را ؟؟؟! ‌چی..کار کردی؟؟!!!

گذاشتم خوب صحنه را تماشا کند.
هنوز نیم خیز مانده بود که گلوله دوم را شلیک کردم.
بدن برهنه ی رستان روی تن لخت مهتا افتاد.
هر دو غرق در خون...
چند دقیقه فارغ از دنیا تماشایشان کردم.
دو نفری که تا همین دیروز عصر، جانم را برایشان می دادم.
کسی با ضربه های محکم به در می کوبید.
صدای داد و فریاد می آمد.
می خواستند در را بشکنند...؟؟!!!
آرام جلو رفتم
روی پاف میز آرایش نشسته و به صحنه ی روبرویم خیره شدم.
درب ورودی خانه با ضربه ی محکمی به دیوار برخورد کرد.
صدای بلند حرف زدن و دویدن دقیقا کنار اتاق خواب متوقف شد.

- یا خدا..‌‌..‌

منصور خان بود.
همسایه ی طبقه ی اول ، همان که همیشه برایمان آرزوی خوشبختی می کرد.
برای من و رستان!
یک نفر گفت:

-  زنگ بزنید آمبولانس
- پلیس صد و ده رو بگیر...

منصور خان جلوی دیدم ایستاد.
خانمی که نمی شناختم با هول و ولا، ملافه ای روی جنازه ها انداخت.

- خانم ریرا...
خانم؟ صدام رو‌ می شنوید؟؟؟

نمی شنیدم؟؟!!!
ضربان قلبم یکی در میان می آمد و می رفت.
قرص هایم همراهم نبودند.
همه چیز در سرم اکو می شد.
یک نفر تکانم داد.

- خانم؟!

تاریکی همه جا را گرفته بود.
دیگر صدای نمی شنیدم.
و بعد
سوت ممتدی که در گوش هایم پیچید
و سقوط...‌
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

با عشق سابقش روبه‌رو میشه👇😭

نگاه لرزونم روی در ورودی چرخید و دست کیان رو فشردم.
_ آروم باش نفس!
نمی‌تونستم...!
اومده بودم بسوزونمش تا سوختن خودم رو مخفی کنم.. ولی از همین لحظه اول جا زده بودم.. و همه چیز وقتی بدتر شد که اون پاش رو توی مهمونی بزرگ امشب گذاشت!
تنها نبود... دختری که کنارش محکم و باوقار حرکت میکرد، خیلی از من سرتر بود یا من اینطور فکر میکردم؟!
کیان نگران نگاهم کرد:
_ اگه میخوای میتونیم برگردیم... لازم نیست اینقدر زود باهاش روبه‌رو شی!
لبم رو محکم روی هم فشردم:
_ نه... بریم جلو!
باید تمومش می‌کردم. اگر امشب باهاش روبه‌رو نمیشدم، دیگر جرعتش رو پیدا نمی‌کردم.
نزدیک‌تر که شدن، نگاهش بلاخره روی ما نشست.. روی من و کیان..! جلو رفتیم و روبه‌روشون ایستادیم.

_ سلام!
صدای کیان بود. نگاهش بی‌تفاوت روی اون و بعد دست من که بازوش رو در بر گرفته بود، نشست و در آخر روی من قفل شد.. مثل همیشه خونسرد و پرنفوذ!
تمام سعیم رو کردم که توی لبخند کجی که تحویلش میدم، ذره‌ای حسرت و حسادت نباشه.. تماما نفرت! دستم رو به سمت اون دختر دراز می‌کنم و توی چشمای هیراد خیره میشم و میگم:
_ بابت نامزدیتون تبریک میگم.. خوشبخت بشید!
/channel/+aciopQmVMnQ2YWY0
/channel/+aciopQmVMnQ2YWY0

با خستگی وارد اتاق سوت و کور و تاریکم میشم. اینجا دیگه نقابی نداشتم. میتونستم تا هرچقدر که بخوام زار بزنم و بابت قلبی که هنوز عاشقانه میتپید تمام عالم رو نفرین کنم!
کیفم رو روی میز میندازم و از جلوی آینه رد میشم و...
یه لحظه مکث می‌کنم.. نگاه دوبارم توی آینه نفسم رو توی سینه حبس میکنه!
خودش بود.. اینجا توی اتاق من.. پشت سرم ایستاده بود.. درست چند دقیقه بعد از تموم شدن اون مهمونی!

با ترس برمیگردم سمتش که با دستای فرو برده تو جیبش ترسناک نگاهم میکنه!
_ تو...
خونسرد به حرف میاد:
_ لباس شبت خیلی بهت میومد.. ولی پوشیدنش جرمه وقتی دست یه بی‌شرف دیگه دور کمرت قفل میشه.. خودت چاره‌ای برام نذاشتی جز پاره کردنش!
_ چی؟!

نیشخندی میزنه:
_ پاره کردن شاهرگ اونی که امشب کنارت جولون می‌داد!
وحشت زده خیرش میشم که آروم بهم نزدیک میشه و...❌❌🔥
/channel/+aciopQmVMnQ2YWY0

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

-رستان...آروم تر...دردم میاد...

/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy

کلید را در قفل چرخانده و دستگیره را پایین کشیدم.
آرام و بی صدا وارد خانه شدم.
صدای آه و ناله همه جا را برداشته بود.
عرق خشم و شرم در هم آمیخته و تمام جانم خیس کرده بود.
احساس می کردم لباسهایم به تنم چسبیده اند.

-رستان ،اروم تر، دردم میاد....

- جووووون...‌‌
خوبه دیگه ، خشن دوست نداری؟؟!!!

صدای مهتا بود!
همان لحن نازدار زنانه که ساعت دقیق قرار ملاقات عاشقانه با همسر عقدیم را با پیام صوتی برایم فرستاده بود.
همان که ادعا کرده بود رستان دیوانه وار دوستش دارد و من باید پایم را از وسط زندگی شیرینشان بیرون بکشم.
آن هم من ، زن عقدی رستان...

- رستان .... آی.... بسته دیگه

- قربونت برم من، سیر نمی شم ازت که

جلوی درب اتاق خواب ایستادم
همان اتاقی که تک تک وسایلش را با عشق خریده بودم.
نگاهم کشیده شد سمت تخت،  روتختی دست بافت سفیدش دیگر به چشمم زیبا نمی آمد، وقتی بدن های لخت و عور زن و مرد آشنای زندگی من، بر رویش در هم تنیده بودند.
بغض و نفرت در تمام وجودم زبانه می کشید.
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
اول چشمهای مهتا در نگاهم نشست
ابتدا بهت بود و بعد لبخندی موزی..!!
مانند هنرپیشه ای کار کشته ابتدا تن لختش را از آغوش تب دار همسرم بیرون کشید و با صدایی لرزان به سمتم اشاره کرد.

-رس...رستان...!!

سر رستان روی گردن چرخید
چشمانش گرد شد
مبهوت زمزمه کرد.

- ر...ریر...ا!!!؟؟؟؟

نگاهش کردم عمیق.
این تصویر را برای روزهای پیش رو لازم داشتم.
دستهای سردم جسم سخت میان کیف را لمس کرد.
آرام از کیف بیرون کشیدمش.
دو گلوله داشت!
امیدوارم بودم خطا نرود.

-چیکار می کنی؟؟!!!!
ریرا !؟بزارش کنار دیوونه نشو!!!
ریرا.... بزار توضیح بدم....

صدای سکسکه ی مهتا بلند شد
نگاهم لحظه ای روی صورت بی رنگش نشست.
گمان نمی کرد به اینجا ختم شود؟!!!
اسلحه را بالا گرفتم رستان از جایش پرید اما قدرت خشم و نفرت من بیشتر بود.
خون از سر و صورت مهتا روی دیوار باشید!!
رستان ماتش برد...
نفس نفس زد...

- ری..را ؟؟؟! ‌چی..کار کردی؟؟!!!

گذاشتم خوب صحنه را تماشا کند.
هنوز نیم خیز مانده بود که گلوله دوم را شلیک کردم.
بدن برهنه ی رستان روی تن لخت مهتا افتاد.
هر دو غرق در خون...
چند دقیقه فارغ از دنیا تماشایشان کردم.
دو نفری که تا همین دیروز عصر، جانم را برایشان می دادم.
کسی با ضربه های محکم به در می کوبید.
صدای داد و فریاد می آمد.
می خواستند در را بشکنند...؟؟!!!
آرام جلو رفتم
روی پاف میز آرایش نشسته و به صحنه ی روبرویم خیره شدم.
درب ورودی خانه با ضربه ی محکمی به دیوار برخورد کرد.
صدای بلند حرف زدن و دویدن دقیقا کنار اتاق خواب متوقف شد.

- یا خدا..‌‌..‌

منصور خان بود.
همسایه ی طبقه ی اول ، همان که همیشه برایمان آرزوی خوشبختی می کرد.
برای من و رستان!
یک نفر گفت:

-  زنگ بزنید آمبولانس
- پلیس صد و ده رو بگیر...

منصور خان جلوی دیدم ایستاد.
خانمی که نمی شناختم با هول و ولا، ملافه ای روی جنازه ها انداخت.

- خانم ریرا...
خانم؟ صدام رو‌ می شنوید؟؟؟

نمی شنیدم؟؟!!!
ضربان قلبم یکی در میان می آمد و می رفت.
قرص هایم همراهم نبودند.
همه چیز در سرم اکو می شد.
یک نفر تکانم داد.

- خانم؟!

تاریکی همه جا را گرفته بود.
دیگر صدای نمی شنیدم.
و بعد
سوت ممتدی که در گوش هایم پیچید
و سقوط...‌
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

زنتو ول کردی انگار نه انگار دیشب عقدتون بوده و انقدر خاطر خواه هم بودین! تو خواستگاری این همه عجله به خرج دادی که بهش برسی و نامزدی نداشته باشی برای این؟ الان که محرمته باید ولش کنی ور دل ما بری؟ باید بری پیش رعنا دل بدین و قلوه بگیرین حالا...

شاهرخ بی حوصله میان حرفش دوید و گفت:

_ شایسته انقدر نق نزن! مثلا ازت بزرگترم خودم می دونم چطور با زنم رفتار کنم. نترس.

با صدای سلامی نگاهش میخ چهره ی گلگون و کلافه ی رعنا در پشت سر شادی افتاد. نفسش در نیمه ی راه در سینه اش شکست و لعنتی به خود فرستاد. خود را در چه مخمصه ای انداخته بود که باید نگاه از محرم ترین و حلال ترین زن زندگی اش می دزدید. زیر لب غرغر کرد.

_ لامصب هر چی بپوشه خوشگله!

به سمت سینک رفت تا دستانش را بشوید که با صدای سلام اهسته ی رعنا، کوتاه سری تکان داد و راهش را ادامه داد. شایسته با دیدن حرکت سرد او کلافه نفسش را بیرون فرستاد و با حرص گفت:

_داداش بچه ی من سلام تو رو هم خورده؟!

شاهرخ آشفته سرش را بالا گرفت و از خدا طلب یاری کرد. زیر لب رو به خواهر فضولش غرید:

_ شایسته انقدر گیر نده اعصاب ندارم.

رعنا تنها یک هدف داشت و ان هم به اتش کشیدن گلنار بود. ازدواجشان تنها وسیله ای برای انتقام رعنا بود. رعنایی که به وضوح در شب عقد به او گفته بود:

_ دیگه به این همه صحنه سازی نیاز نیست. بیش از حد داریم به بقیه ثابت می کنیم که چقدر عاشق و فرخنده ایم!‌

کاملا اشکار بود که موضع رعنا در این ازدواج چگونه است. دروازه های دلش را محکم بسته بود و به احدی اجازه ی نزدیک شدن نمی داد. خیال خام در سر می پروراند که می تواند با ابراز محبت به او و نوازشی کوتاه دلش را اسیر خود کند.

پس از شام، طوبی رعنا را با خود به خیاط خانه برد. نگاهش را به حرکت پر ناز قدمهایش نگه داشت تا از پیش چشمش رفت. شادی با دیدن چهره ی برزخی برادرش پقی زیر خنده زد و رو به شایسته گفت:

_ دیدی مامان چطور ناک اوتش کرد! نذاشت نگاشم به رعنا بیفته. اخی طفلکی چقدر سر کج میکرد یه کم دیگه ببینتش!

_ من که زنم هم می خوام تن و بدن زنشو دید بزنم ماشالا چه تحفه ای گیرش اومده! حیف حالیش نیست قدر بدونه!

لیوان ابی بالا فرستاد تا ارامشش را بازیابد و از کوره در نرود. همین یک کارش مانده بود که بایستد و با دو خواهرش راجع به اندام بی نظیر رعنا کل کل کند! لیوان اب دیگری بالا فرستاد و گفت:

_ چرت و پرتاتون تموم شد برید بخوابید دیروقته. شادی فردا زودتر حاضر باش ببرمت مدرسه بعد بریم دانشگاه.

شادی متعجبانه پرسید:
_‌ بریم دانشگاه؟ مگه نمیدونی چیشده؟ تو فردا باید تنها بری.

_ فردا رعنا کلاس داره. گفته نمی خواد بره؟

_ نه داره. فقط گفت با بهروز می ره.

شاهرخ مبهوت از این برنامه ریزی بی نقص که عدم حضورش را پررنگتر می کرد، شده بود. رعنا را درک نمی کرد. به او گفته بود پس از عقد باید مراعات خانواده اش را بکند. گفته بود که حداقل چند ماهی نقش عشاق را بازی کنند تا کمی دل مادر و خواهرانش خوش شود.

اما در شب عقد از میان بازوانش گریخته بود، فردای ان بدون اینکه چیزی به او بگوید مانند دزدها یواشکی از خانه بیرون زده بود و حال با مرد دیگری برنامه میریخت؟!!
/channel/+Iud7fnk2j7ViYzU0
/channel/+Iud7fnk2j7ViYzU0
/channel/+Iud7fnk2j7ViYzU0
#پارت‌واقعی
#کپی‌ممنوع
یه رمان جذاب براتون آوردم که از خوندش سیر نمی‌شید😍رمان التیام  که ۷۵۰ پارت آماده داره و یه عاشقانه با چاشنی انتقامه. این رمان در کانالvip به اتمام رسیده و فرصت عضویت محدوده زود جوین شین تا باطل نشده❌️

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

#عاشقانه‌ای_بر_پایه_واقعیت🤐‼️



توی فاصله ی کمی ازم ایستاد و ترسناک غرید:
_داری منو با اون پسره قیاس میکنی؟
من و اون برات یکسانیم؟

زبونم بند اومده بود...

_میدونی میتونم همینجا کاری بکنم که دیگه هیچوقت جرئت نکنی اسم مردی رو جلوی من بیاری؟
دارم باهات مدارا میکنم ریحانه،بفهم؟

ترسیده بودم،کاش درو باز نمیکردم


_میدونی چقدر دلم میخواد لمست کنم،ولی به اعتقاداتت احترام میزارم؟میدونی چقدر سخته جلوی خودمو بگیرم؟

بدون اینکه تلاشی بکنم اشکام صورتمو پر کرد...

_تحملِ من اینقدر سخته که گریه میکنی؟چرا ریحانه؟


+چون همه ی حرفات دروغه،آدمی که اینقدر ادعای عاشقیشه،به راحتی و با دیدن کمی رنگ و لعاب روی صورتِ یه دختر دیگه راه کج نمیکنه...


_اینقدر اینو تکرار نکن ریحانه...
من نمیگم با کسی نبودم،،بودم...ولی...از روی علاقه نبوده
همه ی این سالها یه لحظه هم فکرت از سرم نرفت...

+به فکرم بودی؟حتی وقتی با همه ی اون دخترا بودی؟
حتی وقتی بغلشون میکردی و اونا رو میبوسیدی؟
حتی وقتی....

_بسه...

+میبینی،،خودت از دیدنِ یه مردِ دیگه در کنار من زمین و زمان رو به هم میریزی
فکرشو کردی من چی به سرم اومد وقتی تو و مهسا رو توی اون حال دیدم؟

#سوختم...
🥺🥺🥺

/channel/+HDXxCPG5Pg8wMzk0
/channel/+HDXxCPG5Pg8wMzk0
/channel/+HDXxCPG5Pg8wMzk0

+ولی من بهت علاقه دارم...

ایستادم...قلبم داشت میسوخت...
لعنت بهش،سالها برای این جمله لحظه شماری کردم
امشب که لب تو لبِ یکی دیگه دیدمش باید بگه؟

#یک_عاشقانه‌ی_بی‌تکرار❤️‍🔥
#چطور_از_هم‌آغوشیش‌_با‌_یه‌_دختر‌_دیگه_چشم‌پوشی‌_کنم!...

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

دوست صمیمی و شوهرش و باهم دیگه تو خونه خالی...😱🔞🔞

تاکسی سر کوچه ایستاد، سرگرم  بیرون آوردن پول از کیف
گفتم: 
-لطفا بپیچید داخل کوچه

- نمیشه خانم !! چه قیامتیه ؟؟  کسی مرده؟

سرم را بالا گرفتم:
جلوی ساختمان ما جمعیت زیادی جمع شده بودند
ماشین پلیس و آمبولانس هم بود.


وحشت کردم. در ماشین را باز کرده پیاده شدم.

-آبجی ، کرایه ما چی شد پس ؟؟

هل کرده چند تراول مچاله را به سمتش انداخته و دویدم داخل کوچه

دلشوره و اضطرابی که از صبح در جانم ریخته بود بی دلیل نبود .

مریم خانم همسایه روبرویی با دیدنم شروع به پچ پچ کرد
زنی چادری به سمتم آمد ، گیتی بود
چهار پنج ماه پیش جلویم را گرفته و گفته بود رستان را هنگام ورد به خانه ی مهتا و کیارش دیده است.
سینه سپر کردم و از آبروی همسر و دوستم دفاع کرده بودم.

حالا دیگر قدم هایم یاری نمی کرد
میخکوب شده ایستاده و صدای جیغ های گوشخراش زنی را می شنیدم

مردی فریاد زد:
- خلوت کن آقا، برید کنار

پلیس بود که مردم را متفرق می کرد

من در مرکز دایره ای رو به درب ورودی ساختمان ایستاده  و چشمانم  تنها مردی را  می دید که بر دستانش دست بند زده بودند
و لباس سفید رنگش آغشته به خون بود.


سرش را لحظه ای بالا اورد و من صورت سرخش را دیدم.

کیارش بود، دوست صمیمی رستان ، همان که از برادر نزدیک تر بود ،شوهر مهتا
نگاهش به من افتاد:
-ریرا

لب زد:
شر یه بی ناموس رو از سرت کم  کردم.


/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy

سرباز سرش را خم کرده و داخل ماشین نشاندش

پشت سرش مامورخانمی ،دست مهتا را گرفته می کشید، لباسهایش پاره و موهای پریشانش صورتش را پوشانده بود

مهتا یک بند جیغ می زد
انگار دچار جنون شده باشد
مرا که دید
ایستاد

ناگهان شبیه دیوانگان شروع به خنده کرد
بعد دستهایش را به طرفم گرفته و رو به جمعیت گفت:
می دونید رستان دوستش نداشت، ازش متنفر بود.
من رو دوست داشت
قدمی به سمتم برداشت همه هاج و واج نگاهش می کردند
مامور زن سعی داشت کنترلش کند
جیغ زد
می خوام یه چیزی بهش بگم
خیره به چشمان مبهوت و ترسیده ام جیغ کشید:

نیما پسر رستانِ

فروریختم ، انگار از بلندی سقوط کرده و مرده باشم
کلمات از ذهنم می گریختند
چه می گفت؟؟
دیوانه بود؟!!!

کیارش می غرید و ناسزا می گفت

از داخل ساختمان برانکاردی را می آوردند
رویش را کشیده بودند
پارچه ی سفید خونین بود
بی اختیار دست رو شکمم گذاشتم
مهتا چه گفته بود؟؟
رستان از من متنفر بوده؟؟
مگر رستان نمی گفت عاشق این است که از وجود من دختری داشته باشد؟؟
تلو تلو خوران خودم را به برانکارد رساندم
بی لحظه ای تردید پارچه را کشیدم
رستان مرده بود؟؟؟؟.


/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy
/channel/+sYAizZnehZE2YzUy

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

من دلوینم‌!دختر سرکشی که مقابل همه سنتها و تعصبات طایفه ام ایستادم نامزدیم رو با پسر عموم بهم زدم یک طرفه!راهی تهران شدم تا به رویام برسم بازیگر شم ! غافل از اینکه کینه و دشمنی تعقیبم میکرد !
من از طایفه ام فرار کردم و توی دام دشمن خونی‌شون افتادم عاشقش شدم وقتی چهار ماهه حامله بودم با شناسنامه ی سفید فهمیدم زن و بچه داره !
حامین مدل معروف ازم خواست بچه رو سقط کنم اما من از دست اونم فرار کردم تنها با بچه ام !

حالا من اومدم. تا از اون و از طایفه ام انتقام بگیرم من دلوین شدم رفیق صمیمی زن کابوس زندگیم حالا اون هر بار من و کنار زنش میبینه هر لحظه میمیره!

/channel/+SONUe_1_EmVmZGU0
/channel/+SONUe_1_EmVmZGU0
-اومدی چه گهی بخوری !؟اشتباه کردم زنده ات گذاشتم گور تو گم کن نزدیک من زنو زندگیم نباش..!
-مامان !داروین بود پسرم ..پسرمان دیدم ،نگاهش را به داروین چیزی در نگاهش شکست !
-پسرته..ازدواج کردی!؟پدرش..پدرش..
-تو نیستی..
اگر نمیخواست پس چرا از دیدن داروین روح از تنش جدا شد !؟..دردش چیست؟

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥


🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد


🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


💜لینک رمان های آنلاین اینجاست


💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...


❤️دوست داشتنش ساده نیست


🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه


💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل


🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


💜عشق تا بینهایت


💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه


🩷عشق عجین شده خون و باروت


💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه


💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....


❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم


💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.


🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم


💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود


🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد


❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام


💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...


🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🩵عشقم بهم خیانت کرد


🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز


💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!


❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥


🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد


🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


💜لینک رمان های آنلاین اینجاست


💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...


❤️دوست داشتنش ساده نیست


🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه


💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل


🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


💜عشق تا بینهایت


💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه


🩷عشق عجین شده خون و باروت


💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه


💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....


❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم


💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.


🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم


💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود


🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد


❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام


💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...


🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🩵عشقم بهم خیانت کرد


🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز


💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!


❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥


🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد


🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


💜لینک رمان های آنلاین اینجاست


💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...


❤️دوست داشتنش ساده نیست


🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه


💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل


🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


💜عشق تا بینهایت


💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه


🩷عشق عجین شده خون و باروت


💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه


💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....


❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم


💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.


🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم


💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود


🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد


❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام


💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...


🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🩵عشقم بهم خیانت کرد


🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز


💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!


❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥


🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد


🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


💜لینک رمان های آنلاین اینجاست


💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...


❤️دوست داشتنش ساده نیست


🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه


💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل


🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


💜عشق تا بینهایت


💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه


🩷عشق عجین شده خون و باروت


💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه


💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....


❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم


💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.


🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم


💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود


🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد


❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام


💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...


🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🩵عشقم بهم خیانت کرد


🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز


💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!


❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

_من از اولم عاشقت نبودم سحر... روز عقدمونم بهت گفتم یکی دیگه رو دوست دارم!


قطره اشکی از گوشه چشمم چکید.
برگه آزمایش تو دستم مچاله شد.
_چیم از اون دختر کمتر بود؟ واقعا... اصلا به چشمت نیومدم؟!


نگاه کلافه اش، بیشتر غرور شکسته ام و له کرد.
_تمومش کن سحر..‌. درخواست طلاق توافقی دادم... طلاق گرفتیم مهریه ات و میدم برو پی زندگیت...


چونه ام از بغض لرزید.
برم پی زندگیم ؟! کدوم زندگی وقتی جونم به جون این مرد سنگدل وصل بود؟!
_آرش...


بین حرفم پرید‌ و گفت:
_منو نازنین همین ماه ازدواج می کنیم... می‌خوام وقتی نازنین اومد تو این خونه نباشی... فهمیدی سحر؟!


به معنای واقعی خورد شدم.
میخواست اون زن و بیاره تو این خونه؟ تو اتاقی که یکی شدیم؟
من از اول هم اضافی بودم و نخواستم بفهمم...


گوشیش زنگ خورد و اسم نازنین و به خوبی روی صفحه دیدم.
دیدم که چطور ذوق کرد و تند از خونه بیرون رفت.


دستم روی شکمم نشست.
_میبینی هیچ کس مامانت و دوست نداره؟ تو دوسم داشته باش، باشه مامانی؟! همین امروز با هم از اینجا میریم...میریم یه جایی که دست هیچ کس بهمون نرسه...

/channel/+jLY7sEFJz_BlYWY0

/channel/+jLY7sEFJz_BlYWY0
سر سفره عقد بهم گفت عاشق یکی دیگه اس... اما اینقدر عشق کورم کرده بود که جواب دادم... میخواستم با عشقی که بهش داشتم اونو هم عاشقش کنم ، اما درست روزی که میخواستم بهش خبر بابا شدنش و بدم،با اظهاریه طلاق توافقی اومد پیشم و...😭💔🔥

#پارت_واقعی_رمان 😍🥹

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

- دکتر بهت نمی‌خورد بعد از سی‌وخرده‌ای سال با دوست‌دخترت بیای!
بلافاصله بعد از این حرف، صدای خنده‌ی جمع بلند شد. سرخ از خجالت نگاهم را بالا کشیده و سریع گفتم:
- من دوست دخترشون نیستم!
انگار حرف من را نمی‌شنیدند.
رضا ابرویی بالا انداخت و این بار خطاب به او گفت:
- تو کی رفتی قاطی مرغا؟ چه بی‌خبر؟
این دفعه رسما قلبم نزد و تا خواستم دوباره وارد بحث شده و این اراجیف را تکذیب کنم، دوست دیگرش گفت:
- فقط بخاطر یه شام عروسی ما رو دعوت نکردی، خسیس؟!
و با این حرف، دوباره شلیک خنده‌ی جمع بالا رفت. چرا دست برنمی‌داشتند؟
بالاخره وسط آن بلبشو به خودم جرئت دادم و مستقیم خیره شدم در چشمان مردی که تا به امروز، هیچ چیزی جز اخم و تندی از او ندیده بودم. آنچه می‌دیدم نفس را در سینه‌ام حبس کرد.
داشت می‌خندید و چقدر با خنده جذاب‌تر می‌شد... وقتی سنگینی نگاهم را حس کرد، برگشت سمتم و چیزی را زمزمه‌وار گفت که ...
/channel/+H_PHdHw59t02YjE0
/channel/+H_PHdHw59t02YjE0
(فقط کافیه دو پارت اول رو بخونید تا متوجه قلم قوی نویسنده بشید. )

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

پارت آینده:
-Ne yakışıklı doktor!  
(چه دکتر خوشتیپی!)

نیشگونی از بازوی بورجو گرفته و گفتم:
- sus!(ساکت باش)

بی‌توجه به اولتیماتومی که داده بودم، اینبار با هیجان بیشتری ادامه داد:
- Ona nasıl hâlâ aşık olmadın?!
(اصلا موندم چطور تا حالا عاشقش نشدی؟!)

لبم را گزیده و نیم نگاهی سمت دکتر انداختم. خداخدا می‌کردم که یک کلمه از حرف‌های ما را متوجه نشده باشد. اگر بورجو می‌دانست که او چقدر جدی و اخموست، عمرا این حرف‌ها را نمی‌زد.
-çeneni kapat. (دهنتو ببند)

بی‌توجه به التماس‌هایم، اینبار با لحن جدی‌تری گفت:
- Sanirim doktorun dikkatini çekmişsin! gözleri sadece senin üzerinde!
(بنظرم دکتر هم چشمش تو رو گرفته! فقط به تو نگاه می‌کنه!)

با شنیدن صدای مردانه‌ای که به فارسی گفت:
- نمی‌خواین رو حرف‌های دوستتون بیشتر فکر کنید!
نفس کشیدن را از یاد بردم. پس ترکی بلد بود! سرخ شده از خجالت نگاهش کردم و با تته‌پته گفتم:
- حرفای دوستمو جدی نگیرید. همیشه همین‌ قدر شوخه!
- اتفاقا من می‌خوام جدی بگیرمشون ...
/channel/+H_PHdHw59t02YjE0
/channel/+H_PHdHw59t02YjE0
(فقط کافیه دو پارت اولو بخونید تا متوجه قلم قوی نویسنده بشید)

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

سلام عزیزای‌دلم به مناسبت روز تولد ادمین برای شما لیست رمان های  چاپی ۱۴۰۳که اواخر فروردین قرارداد چاپشون بسته شده💯رو آماده کردیم می‌دونید که اگر چاپ بشن صحنه‌های جذاب و بی سانسورشون حدف میشه🥹 پس عضویت بگیرید و بی‌سانسور خوندشون‌و از دست ندید❌
کافیه برای عضویت فقط لینک شون رو لمس کنید😍👇
فقط تا امروز فرصت باقیست....‼️

تاریخ عضویت رمان های چاپی:🎉
25/3/1403🎉     

اولین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+l9EpmIkNR7Y0ZDc0
📚✏️
دومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
📚✏️
سومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
📚✏️
چهارمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+HVwbM-IoSWI2MTU0
📚✏️
پنجمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
📚✏️
ششمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
📚✏️
هفتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
https://t.me/joinchat/5I1xEVw-w-NhMDhk
📚✏️
هشتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+Za9-mWrqDvw1ZjM0
📚✏️
نهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+WCvtEOhqLIYZPqoi
📚✏️
دهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+m1c5JsQJaRNkZmY0
📚✏️
یازدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
📚✏️
دوازدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
https://t.me/joinchat/Tx7Ut9w-WbinNg2G
📚✏️
سیزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+zaIQQCREKbwyNjQ0
📚✏️
چهاردهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
📚✏️
پانزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
https://t.me/joinchat/AAAAAEhjtpjo1eLoY2n3eA
📚✏️
شانزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+XANBrsFz53syNTNk
📚✏️
هفدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
https://t.me/joinchat/AAAAAE5-yn--MUOeQMcbVg
📚✏️
هجدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+M-Wgp4AqeT45YjNk
📚✏️
نوزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+-OlTPDBklSoxN2Vk
📚✏️
بیستمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+Z404tqEHtY05MmI0
📚✏️
بیست‌‌ویکمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+Hf1dlSXg-z4wM2Q0
📚✏️
بیست‌ودومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+vEQPt5l1jHc5YTZk
📚✏️
بیست‌وسومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
https://t.me/joinchat/AAAAAEsENiYXcLFEt2JZhg
📚✏️
بیست‌وچهارمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+6Qi1_54DUlJmZjJk
📚✏️
بیست‌‌وپنجمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+A5I9fr3VTYxkOTQ0
📚✏️
بیست‌وششمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+R11OsZffKMoo-Uk4
📚✏️
بیست‌وهفتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
📚✏️
بیست‌وهشتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
📚✏️
بیست‌ونهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+v7ssTInLxvw3OTA0
📚✏️
سیومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+RLIrvzZYN6FlMTA0
📚✏️
سی‌ویکمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
https://t.me/joinchat/vZbshZLs5Sc0NGRk
📚✏️
سی‌ودومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
📚✏️
سی‌وسومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+2yp68a4xG0xlOTc0
📚✏️
سی‌وچهارمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+UC3MwVS_fsCnKscw
📚✏️
سی‌وپنجمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+R-d0sNQmYH5mYTc0
📚✏️
سی‌وششمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+RyG2Wpv98Ks0YjM0
📚✏️
سی‌وهفتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+e39A8sPw6EVkODM0
📚✏️
سی‌وهشتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+ae03USXeFIo3M2Zk
📚✏️
سی‌ونهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+l9EpmIkNR7Y0ZDc0
📚✏️
چهلمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+UUWMVgclpmc0YzA0
📚✏️
چهل‌ویکمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+p64wulRiINsyMjJk
📚✏️
چهل‌ودومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌
/channel/+EetWHACuYEA0YzA0
📚✏️

❗️دوستان لطفا این لیست پخش نشه چون تعداد فورواردها زیاد شده❌❌

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥


🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد


🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


💜لینک رمان های آنلاین اینجاست


💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...


❤️دوست داشتنش ساده نیست


🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه


💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل


🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


💜عشق تا بینهایت


💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


💛تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش



🩷عشق عجین شده خون و باروت


💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه


💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....


❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم


💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.


🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم


💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود


🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد


❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام


💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...


🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🩵عشقم بهم خیانت کرد


🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز


💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!


❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥


🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد


🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


💜لینک رمان های آنلاین اینجاست


💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...


❤️دوست داشتنش ساده نیست


🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه


💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل


🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


💜عشق تا بینهایت


💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


💛تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش



🩷عشق عجین شده خون و باروت


💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه


💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....


❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم


💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.


🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم


💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود


🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد


❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام


💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...


🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🩵عشقم بهم خیانت کرد


🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز


💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!


❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥


🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد


🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


💜لینک رمان های آنلاین اینجاست


💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...


❤️دوست داشتنش ساده نیست


🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه


💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل


🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


💜عشق تا بینهایت


💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


💛تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش



🩷عشق عجین شده خون و باروت


💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه


💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....


❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم


💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.


🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم


💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود


🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد


❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام


💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...


🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🩵عشقم بهم خیانت کرد


🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز


💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!


❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥


🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد


🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


💜لینک رمان های آنلاین اینجاست


💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...


❤️دوست داشتنش ساده نیست


🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه


💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل


🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


💜عشق تا بینهایت


💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


💛تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش



🩷عشق عجین شده خون و باروت


💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه


💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....


❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم


💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.


🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم


💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود


🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد


❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام


💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...


🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🩵عشقم بهم خیانت کرد


🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز


💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!


❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥


🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد


🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


💜لینک رمان های آنلاین اینجاست


💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...


❤️دوست داشتنش ساده نیست


🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه


💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل


🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


💜عشق تا بینهایت


💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


💛تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش



🩷عشق عجین شده خون و باروت


💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه


💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....


❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم


💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.


🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم


💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود


🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد


❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام


💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...


🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🩵عشقم بهم خیانت کرد


🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز


💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!


❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥


🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد


🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


💜لینک رمان های آنلاین اینجاست


💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...


❤️دوست داشتنش ساده نیست


🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه


💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل


🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


💜عشق تا بینهایت


💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


💛تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش



🩷عشق عجین شده خون و باروت


💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه


💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....


❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم


💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.


🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم


💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود


🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد


❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام


💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...


🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🩵عشقم بهم خیانت کرد


🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز


💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!


❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

نشسته بود روی کانتر کنار دستم، بیخیال اینکه آشپزخانه چقدر شلوغ است یا حتی این ساعت شلوغ‌ترین زمان برای من است.
_دارم کلافه‌ت میکنم؟
سرعت چاقو در دستم را بیشتر کردم و سرم چرخید سمتش.
_کلافه؟جمله‌ی درستی نیست در برابر حسی که الان دارم.
دستهایم سرعتش بیشتر شد و نگاهم رفت سمت پاهای در هم قفل شده اش، که به آرامی تکانشان میداد.دستهایش را لبه‌ی کانتر گذاشت و تنش را جلوتر کشید.
_پس قطعا گیجت کردم!
سوال نپرسید خبر داد، این یعنی میخواست هوش بالایش را به رخ بکشد.دستهایم از کار افتاد نزدیک‌تر شدم به او، بازی را من ادامه میدادم با روش خودم.
_دارم به این فکر میکنم چقدر دیگه میتونم تحمل کنم با این لوندی اینجا باشی و اینام برن و بیان.
باز نزدیکتر شدم.
_خیلی داری سختش می‌کنی برام آتیش پاره...

/channel/+A9LiKK2SLI44NDI0

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

-سقطش کن!
ناباور از آن چه شنیده بودم یک گام به عقب برداشتم.
یه گامی رو که من به عقب برداشته بودم با دو گام بلند جبران کرد:
-اصلا از کجا معلوم که راست بگی و نخوای توله ی یکی دیگه رو به اسم خانوادگی ما ببندی هان؟
از اون بابای معتاد پفیوزت که آبی گرم نمیشه، گفتی چی بهتر از این که خودمو ببندم به ریش یه خانواده ی اسم و رسم دار...
هق زدم و یک گام دیگه به عقب برداشتم.
دستش رو دراز کرد و محکم بازوم رو گرفت و گفت:
-پای یه مرد توی خونه ی تو باز شده و یه جنازه روی دست من مونده... اون وقت توقع داری باور کنم که داری راست می گی و حامله گیت مشروعه؟!
دستش رو ناگهان رها کرد و فریاد زد:
-نمی تونی با یکی دیگه بخوابی و ادای زن های نجیب رو در بیاری و توقع داشته باشی سایه ی سر بشم برای اون نطفه ی حرومی که توی شکمته!
سرم گیج می رفت! گناه من فقط عاشقی بود و حالا داشتم تاوان عشقم رو به بدترین شکل ممکن می دادم.
سرش رو جلو اورد و پچ پچ کرد:
-همین امشب کار رو تموم میکنم دختره ی بی آبرو....
نفسم رفت و لرزیدم
/channel/+M1ALvQmqnTFiZGM8

زن با نگاهی تحقیر آمیز براندازش کرد و گفت:
-خیال کردی با یه توله میتونی پاگیرش کنی؟
سری با افسوس تکون داد و همون طور که به سمت وسایلش می رفت گفت:
-از تو زرنگ تراش نمیتونن این گرگای پولدار رو گول بزنن...
تو که مثل بره می مونی دختر جون!
هنوز همون جا گوشه ی مطبش تاریک و کثیفش می لرزیدم که صداش رعشه به جونم انداخت:
-تموم نشد پری؟
-الان تمومش می کنم آقا!
رو به من تشر زد:
-یالا بیا روی تخت! اون وقتی که باید می لرزیدی لابد جیک جیک مستونه ت بوده! بیا دیگه این قدر وقت من رو نگیر دختر جون!
به دست و پاش افتادم:
-تو رو به هر کی می پرستی بذار برم!
-بذارم بری؟ دیوونه شدی؟ مثل این که یادت رفته کی اون بیرونه و من برای چی پول گرفتم!
دستم رو توی جیب شلوارم کردم و سرویس طلا رو جلوش گرفتم. چشماش با دیدن برلیان ها برق زد اما گفت:
-جفتمون رو می کشه!
-میرم... قسم میخورم که یه جوری خودم رو گم و گور می کنم که هیچ وقت پیدام نکنه...
وسوسه شده بود! صداش دوباره اومد:
-داری چه غلطی می کنی پری!
سیلی محکمی به صورتم زد و من بی اختیار جیغ کشیدم. پری سرویس رو از دستم قاپید و با خونسردی گفت:
-تموم شد آقا!
/channel/+M1ALvQmqnTFiZGM8

رفتم اما نمی دونستم اون یه روزی وجب به وجب این خاک رو دنبالم می گرده...

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

#پارت_واقعی_رمان😱😭



حِس از تنم رفت انگار...
همین که خواست به سمتم قدم برداره از شوک دراومدم و یه قدم عقب رفتم
لبخندِ کجی روی لبش شکل گرفت
آروم جلو اومد...
سریع وارد خونه شدم...
صدای پاهاش مثل ناقوسِ مرگ توی گوشم صدا میداد
انگار که بدونه تنهام
بدونه به این زودی کسی نمیاد به دادم برسه

با هولِ محکمی که به در داد پرت شدم جلو...
برگشتم سمتش،درو کامل باز کرد و توی چهارچوبش قرار گرفت

پشتِ سرم دیوار بود و روبه روم،آدمی که با هر قدم نزدیک شدنش،،بیشتر قدرتِ نفس کشیدن رو ازم میگرفت...
جوری توی صورتم کوبید که حس کردم یه طرفِ صورتم کنده شد...
پرت شدم عقب و کمرم خورد به دیوارِ پشتِ سرم...
احساسِ ناتوانی میکردم و اشکام سرازیر شده بود
صورتم میسوخت و کمرم درد میکرد
ولی اینا،در برابرِ اتفاقی که داشت میافتاد هیچ بود...

/channel/+O6Lx74XIDL4xZTQ0
/channel/+O6Lx74XIDL4xZTQ0
/channel/+O6Lx74XIDL4xZTQ0

گوشیمو که زنگ میخورد نگاه کرد و ابرو بالا انداخت:
_آخِی...مهندسه که...
جواب بدم گپ بزنیم؟
گپِ سه نفره...
اصلا چطوره بگم اونم بیاد،بیشتر حال میده...

از نگاهش و لحنِ حرف زدنش حالم به هم خورد...
داشت اشکم درمیومد...

خنده ی عصبی کرد:
_اون موقعی که باید اینقدر رام و مطیع میبودی،نبودی...
الان بلدم خودم رامت کنم...
جوری که انگار...همه ی کارایی که تا الان کردم،دست گرمی بوده...

🥺🥺🥺
#هیجانی_عاشقانه_نفس‌گیر_پرفراز‌و‌نشیب❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

-سقطش کن!
ناباور از آن چه شنیده بودم یک گام به عقب برداشتم.
یه گامی رو که من به عقب برداشته بودم با دو گام بلند جبران کرد:
-اصلا از کجا معلوم که راست بگی و نخوای توله ی یکی دیگه رو به اسم خانوادگی ما ببندی هان؟
از اون بابای معتاد پفیوزت که آبی گرم نمیشه، گفتی چی بهتر از این که خودمو ببندم به ریش یه خانواده ی اسم و رسم دار...
هق زدم و یک گام دیگه به عقب برداشتم.
دستش رو دراز کرد و محکم بازوم رو گرفت و گفت:
-پای یه مرد توی خونه ی تو باز شده و یه جنازه روی دست من مونده... اون وقت توقع داری باور کنم که داری راست می گی و حامله گیت مشروعه؟!
دستش رو ناگهان رها کرد و فریاد زد:
-نمی تونی با یکی دیگه بخوابی و ادای زن های نجیب رو در بیاری و توقع داشته باشی سایه ی سر بشم برای اون نطفه ی حرومی که توی شکمته!
سرم گیج می رفت! گناه من فقط عاشقی بود و حالا داشتم تاوان عشقم رو به بدترین شکل ممکن می دادم.
سرش رو جلو اورد و پچ پچ کرد:
-همین امشب کار رو تموم میکنم دختره ی بی آبرو....
نفسم رفت و لرزیدم
/channel/+M1ALvQmqnTFiZGM8

زن با نگاهی تحقیر آمیز براندازش کرد و گفت:
-خیال کردی با یه توله میتونی پاگیرش کنی؟
سری با افسوس تکون داد و همون طور که به سمت وسایلش می رفت گفت:
-از تو زرنگ تراش نمیتونن این گرگای پولدار رو گول بزنن...
تو که مثل بره می مونی دختر جون!
هنوز همون جا گوشه ی مطبش تاریک و کثیفش می لرزیدم که صداش رعشه به جونم انداخت:
-تموم نشد پری؟
-الان تمومش می کنم آقا!
رو به من تشر زد:
-یالا بیا روی تخت! اون وقتی که باید می لرزیدی لابد جیک جیک مستونه ت بوده! بیا دیگه این قدر وقت من رو نگیر دختر جون!
به دست و پاش افتادم:
-تو رو به هر کی می پرستی بذار برم!
-بذارم بری؟ دیوونه شدی؟ مثل این که یادت رفته کی اون بیرونه و من برای چی پول گرفتم!
دستم رو توی جیب شلوارم کردم و سرویس طلا رو جلوش گرفتم. چشماش با دیدن برلیان ها برق زد اما گفت:
-جفتمون رو می کشه!
-میرم... قسم میخورم که یه جوری خودم رو گم و گور می کنم که هیچ وقت پیدام نکنه...
وسوسه شده بود! صداش دوباره اومد:
-داری چه غلطی می کنی پری!
سیلی محکمی به صورتم زد و من بی اختیار جیغ کشیدم. پری سرویس رو از دستم قاپید و با خونسردی گفت:
-تموم شد آقا!
/channel/+M1ALvQmqnTFiZGM8

رفتم اما نمی دونستم اون یه روزی وجب به وجب این خاک رو دنبالم می گرده...

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

_من از اولم عاشقت نبودم سحر... روز عقدمونم بهت گفتم یکی دیگه رو دوست دارم!


قطره اشکی از گوشه چشمم چکید.
برگه آزمایش تو دستم مچاله شد.
_چیم از اون دختر کمتر بود؟ واقعا... اصلا به چشمت نیومدم؟!


نگاه کلافه اش، بیشتر غرور شکسته ام و له کرد.
_تمومش کن سحر..‌. درخواست طلاق توافقی دادم... طلاق گرفتیم مهریه ات و میدم برو پی زندگیت...


چونه ام از بغض لرزید.
برم پی زندگیم ؟! کدوم زندگی وقتی جونم به جون این مرد سنگدل وصل بود؟!
_آرش...


بین حرفم پرید‌ و گفت:
_منو نازنین همین ماه ازدواج می کنیم... می‌خوام وقتی نازنین اومد تو این خونه نباشی... فهمیدی سحر؟!


به معنای واقعی خورد شدم.
میخواست اون زن و بیاره تو این خونه؟ تو اتاقی که یکی شدیم؟
من از اول هم اضافی بودم و نخواستم بفهمم...


گوشیش زنگ خورد و اسم نازنین و به خوبی روی صفحه دیدم.
دیدم که چطور ذوق کرد و تند از خونه بیرون رفت.


دستم روی شکمم نشست.
_میبینی هیچ کس مامانت و دوست نداره؟ تو دوسم داشته باش، باشه مامانی؟! همین امروز با هم از اینجا میریم...میریم یه جایی که دست هیچ کس بهمون نرسه...

/channel/+jLY7sEFJz_BlYWY0

/channel/+jLY7sEFJz_BlYWY0
سر سفره عقد بهم گفت عاشق یکی دیگه اس... اما اینقدر عشق کورم کرده بود که جواب دادم... میخواستم با عشقی که بهش داشتم اونو هم عاشقش کنم ، اما درست روزی که میخواستم بهش خبر بابا شدنش و بدم،با اظهاریه طلاق توافقی اومد پیشم و...😭💔🔥

#پارت_واقعی_رمان 😍🥹

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

سلام😍
این شما و این بهترین رمان های آنلاین🔻

➴➵➶➴➵➶➴➵➶➴➵➶➴➵➶

وقتی متوجه خیانت شوهرم شدم خواستم ببخشمش اما گفت بخاطر معشوقش طلاق بگیرم!
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
برام پاپوش دوختند و منو انداختن زندان! فکرش رو بکن..یه دختر جوون تو زندون! چه اتفاقی هولناک تراز این میتونه بیفته
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
مونس دختری که برای ثابت کردن عشقش بکارتش رو تقدیم می‌کنه، اما پسره روز عروسی قالش می‌ذاره
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
حنا سال‌ها قبل به صورت قاچاقی از کشور دزدیده و فروخته شده ومحکوم به تن فروشیه امایک شب بادیدن سیدالیاس طباطبایی ورق بر‌می‌گرده‌
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
به جرم عاشقی از خانودام طرد شدم اما اون خیلی زود عشقش بعدبه دنیا دخترم سردشد وزن دوم گرفت!
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
درست وقتی‌ که داشتیم نامزد می‌کردیم، عکس‌های برهنه‌ام به دست عشقم رسید
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
دختری باگذشته تاریک ومبتلا به بیماری مردهراسی مجبور به ازدواج با مردی سرد و خشن میشه که ۱۵سال ازش کوچکتره
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
رمان کامل و رایگان، با هر ژانری که دوست داری بخون
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. آن هم به طور غیابی
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
پسر خلافکاری که گاوصندوق باز می کنه مقابل دختر جسوری قرار می‌گیره که بهش گیر می‌ده اون وتو یکی ازماموریت‌هاش ببره
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
صدف زنی مریض که شوهرش اورا ترک کرده وبا معشوقه‌اش در ترکیه زندگی‌ می‌کند
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
سرمه بعد از ده سال زندگی مشترک بخاطر خیانت شوهرش و اجبار شوهرش به طلاق ، طلاق میگیره
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
دختری که بعد ازورشکستگی پدرش به دام یک گروه جنایت‌کار می‌افتد
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
فایل رمان های ایرانی وخارجی
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
دختری به اجبار خانواده‌اش به عقدمردان مرفه در می‌آد.برای این‌که‌ بتونه بعد از طلاق از اون‌ها مهریه بگیره
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
لینک دونی رمان های آنلاین
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
عشق ممنوعه ای بین دختر مسلمان نامزددار و پسر ارمنی شکل میگیره،عشقی که کلی مخالف داره ورسوایی به بار میاره
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
فریماه،دختر سختی کشیده ای که بعد از اینکه تیرداد عشق اول و پسر شوهرش بهش تجاوز می کنه،پاتوی زندگی سرگرداحدی می ذاره،کسی که فریماه براش یه خط قرمز ممتده.
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
آریانا اتفاقی به کسی دل می‌بنده که همه می‌گفتن معشوقه‌ی پنهانی مادرش بوده
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
ازدواج قراردادی عروس فراری با خواننده‌ای معروف،بی‌خبر از آنکه آن مرد همان رفیق صمیمی نامزد سابقش است.
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
دختر شیطون و تکواندوکاری که خیلی اتفاقی با پرونده‌ای رو‌به‌رو می‌شه که اونو وارد دنیای بی‌رحم مافیا می‌کنه
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
راحیل به خاطر زندانی بودن برادرش تو یه کشور دیگه مجبور می‌شه صیغه دوست صمیمی داداشش بشه
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
دختری که به خاطر دزدیده شدن برادرش مجبور می شه زیرآب عشقش رو بزنه واز ایران فرار کنه
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
سارا ازروی اجبار پرستار مردی که می شه بویی از احساس نبرده ودر پی اونه اما
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
می‌گفت عاشقمه اما من نمی‌خواستمش،نمی‌دونستم با نه گفتن به اون حکم مرگ خودم و امضا کردم.
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
شاداب طی یه اتفاق وحشتناک و واقعا عجیب و خنده‌دار با مردی آشنا می‌شه که به‌نظر می‌رسه دیگه قرار نیست ببینتش اما...
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
رستا به خاطر پیدا کردن امین مجبور می‌شه با رفیعی خاستگار قدیمی‌ش همراه بشه
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
دختری که تنها وارث شرکت بزرگ پدرشه توسط استادش فریب می‌خوره و دل می‌بازه بهش.خبر نداره که توسط این گروه چه نقشه‌ها براش کشیده شده..
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
مهرناز از دست بداخلاقی‌های باباش با انوش دوست میشه که تقریبا هم‌سن و هم‌صنف پدرش..
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
یک شب که طلا رو که چاقو خورده و می برن توی درمانگاهی که شیفت شبش با داریوشه. آدمای داریوش میخوان طلارو اذیت کنن که داریوش با همون بی حالیش متوجه ی موضوع میشه
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
بهار پسری که عاشقش شده از طرف پدرش اومده تو زندگیش که در کودکی رهاش کرده و حالا اون پر از حرص و کینه س از اون پدر و پسر
✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀
▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥


🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد


🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


💜لینک رمان های آنلاین اینجاست


💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...


❤️دوست داشتنش ساده نیست


🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه


💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل


🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


💜عشق تا بینهایت


💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه


🩷عشق عجین شده خون و باروت


💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه


💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....


❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم


💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.


🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم


💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود


🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد


❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام


💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...


🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🩵عشقم بهم خیانت کرد


🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز


💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!


❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم

Читать полностью…

رمــــانخـــــ📚ــــونہ

بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥


🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد


🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


💜لینک رمان های آنلاین اینجاست


💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...


❤️دوست داشتنش ساده نیست


🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه


💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل


🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


💜عشق تا بینهایت


💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه


🩷عشق عجین شده خون و باروت


💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه


💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....


❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم


💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.


🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم


💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود


🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد


❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام


💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...


🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🩵عشقم بهم خیانت کرد


🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز


💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!


❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم

Читать полностью…
Subscribe to a channel