romanhayeasheghane | Unsorted

Telegram-канал romanhayeasheghane - رمان های عاشقانه

25486

تنها کانال رسمی انجمن بزرگ رمان های عاشقانه 🌍 Www.romankade.com کانال دکلمه های صوتی اختصاصی انجمن https://t.me/deklamehaiesoti اینستاگرام : ROMANKADE_COM تبلیغات @f_sogol17 Raaz8222 گروه درخواست : https://telegram.me/joinchat/BYW5fzycEmtfhivTSch2Yw

Subscribe to a channel

رمان های عاشقانه

ترنج دختری مهربون و شیطونه که بخاطر اصرار های عمورضا برای ازدواج با پسر عموش مجبور میشه برای خلاص شدن از این ازدواج اجباری تن به ازدواج دیگر دهد...

/channel/toranjjcafee
/channel/toranjjcafee

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

سلام سلام 😍

دلت میخواد یه رمان خوب و بدون غلط بنویسی ولی بلد نیستی و وقتشو نداری؟ 🥺
دلت یه متن جذاب میخواد ولی نمیدونی چطور بنویسی که نفس‌گیر باشه؟ 🙁

نگران نباش، من این کار رو برات انجام میدم 😍😌

🟡 ویراستاری تخصصی #رمان

🟠 ویراستاری تخصصی #مقاله و #پایان‌نامه

🔴 انجام هرگونه خدمات #ویرایشی و #نوشتاری

با مناسب‌ترین قیمت 🤩🚦

💯 تخفیف ویژه برای #چهارنفر اول 💯

فقط کافیه به این آیدی پیام بدی تا از شر استرس و نگرانی راحت بشی 👇🏻

❄️⭐️ @authoress_Blue_Lilium
❄️⭐️ @authoress_Blue_Lilium

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

نام رمان: آقای سر دبیر

نویسنده: مرضیه نعمتی

سر دبیر جدید گوشه اتاق ایستاده و در حال خواندن مطلب دفترچه‌ای بود. حتی به خودش زحمت نمی‌داد نگاهم کند. شروع به رفع و رجوع کارم کردم:
ـ باور کنید من اولین بارم بود که دیر کردم. ترافیک خیلی بدی بود.
ـ عذرخواهی!
بهت زده نگاهش کردم. آنقدر دستوری و رسمی گفت که حس کردم در حال بازی کردن نقش امپراطور یک کشور بود. لجم در آمد اما مجبور به کوتاه آمدن بودم. اگر کارم را از دست می‌دادم باید به کجا می‌رفتم؟ عذرخواهی از مدیر مسئول مجله بهتر از نشستن کنار ندا بود. سکوت طولانی‌ام را که دید، دفترچه را بست و این بار نگاهم کرد. ابروانش درهم بود و چشمانش ریز. خودش را آماده شنیدن نشان می‌داد. زیر لب گفتم:
- معذرت می‌خوام.
ـ دو روز اضافه کاری می‌نویسم.
خشکم زد:
ـ برای چی؟!
همانطور که جدی نگاهم می‌کرد، گفت:
ـ سه روز.
غضب آلود زل زدم به چشمانش. مدیر جدید یک دیوانه بود. از عذاب دادن کارمندی مثل من لذت می‌برد. نباید اجازه چنین کاری را به او می‌دادم. نتوانستم جلوی زبانم را بگیرم و به تندی گفتم:
ـ چرا باید برای یه تاخیر ده دقیقه‌ای دو روز و برای اعتراض بهش، سه روز اضافه کار داشته باشم؟
ـ چهار روز.
دندانهایم را روی هم فشردم. لج کرده بود. رویم را برگرداندم و خواستم در را باز کنم که صدایش را شنیدم:
ـ پنج روز.
دستانم آماده چنگال شدن دور گلویش بود اما به شدت خودم را کنترل کردم و به نرمی برگشتم. در صورتم خیره بود:
ـ دو روز برای تاخیرت بود. سه روز برای اعتراضت. چهار روز برای بی ادبانه صحبت کردنت و پنج روز برای بی اجازه رفتنت از دفتر مدیر.
پوزخندی بر لبم نقش بست. در دل گفتم: «اوه! چقدر مبادی آداب! مثلاً خودت خیلی مودبی؟ داری ادب به من یاد می‌دی؟ حیف که به این کار احتیاج دارم.»
لب باز کردم:
ـ اجازه مرخصی می‌فرمایین؟
لبخند محوی بر لبش نقش بست که گویای موفقیتش در ادب کردن من داشت. دیگر نایستادم و با قدمهایی که سعی داشتم آرام باشد اتاق را ترک کردم.
/channel/+phluYpN3JkM3ZWU0
/channel/+phluYpN3JkM3ZWU0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان قایق بر گل نشسته
📝 نویسنده: فاطمه احمدی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 533
🌐 www.romankade.com/1401/10/30/دانلود-رمان-قایق-بر-گل-نشسته/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان سرنوشت گلی و سرگرد جذاب
📝 نویسنده: مینو جلالی فر
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 334
———————

خلاصه :
گلی دختر ساده ای که عاشق سرگرد جذاب داستان میشه، درست شب عروسی میفهمه اون سرگرد دقیقا کی هست و با فهمیدن رازش از ازدواج باهاش پشیمون میشه، سرگرد جذاب داستان بهش اطمینان خاطر میده که کنارش در امانه و اونو از حجله ای که زنها پشت درش منتظرن فراری میده و به یه خونه روستایی میبره تا راحت باشه ولی شب دوم اتفاقی میفته که گلی خودش به سرگرد پناه میبره و...

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1401/10/22/دانلود-رمان-سرنوشت-گلی-و-سرگرد-جذاب/

🌐 https://zarinp.al/470378
🌐 https://zarinp.al/470378
🌐 https://zarinp.al/470378

🌐 /channel/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

اینجا برات یه داستان متفاوت مینویسم:

روایت زیباترین زن دلفی، که مورد توجه خدایان قرار گرفته و ناخواسته قدم به جهان مردگان گذاشته...🖤

جسم نور را بین دیواره ی حوضچه و بدن خودش اسیر کرد و زمزمه کرد: این بار فقط به میل خودت زندگی کن این تنها فرصت توئه...

سرش را در گردنش فرو برد و...💯
- |🥂| 𝙿𝙰𝙽𝙳𝙾𝚁𝙰 .‌.-⟦♥️⟧

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان خودم و خودت
📝 نویسنده: محدثه نامنی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 560
———————

خلاصه :
برای نخستین بار به یاری الله به جهان بی کران عرصه قلم پا گذاشتم و قلم عشق را به دست گرفتم . نگاه پر مهر تون برای بنده سرتاسر از فخر و افتخار هست .
سپاس
اراتمند محدثه نامنی

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1401/07/29/دانلود-رمان-تکاور-از-کلثوم-حسینی/

🌐 /channel/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

😈اگه دنبال لباسايي هستي ك بدنتو جذاب تر نشون بده جوين شو🕊️

❤️‍🔥@fimicollection❤️‍🔥
❤️‍🔥@fimicollection❤️‍🔥

شاپي كه پرداخت اقساطي دارن و فقط با پرداخت 40ت هر محصولي كه بخوايد رو براتون نگه ميدارن🫴🏻🤤

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان تکاور
📝 نویسنده: کلثوم حسینی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 1064
لینک دانلود www.romankade.com/1401/07/29/دانلود-رمان-تکاور-از-کلثوم-حسینی/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان بچه پرو های شهر
📝 نویسنده: کیانا بهمن زاد
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 1453
لینک دانلود www.romankade.com/1401/06/26/دانلود-رمان-بچه-پرو-های-شهر-از-کیانا-بهم/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان : من اختای، ملقب به امپراطور
📝 نوشته ماریا
📖 تعداد صفحات 1364
لینک دانلود www.romankade.com/1401/09/29/دانلود-رمان-امپراتور-از-ماریا/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان : کمی با من مدارا کن
📝 نوشته آسمان اصغر زاده
📖 تعداد صفحات 432
لینک دانلود www.romankade.com/1401/10/01/دانلود-رمان-کمی-با-من-مدارا-کن/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

رمان سهمی از عشق

نویسنده: راضیه نعمتی

خلاصه

رمان در مورد حورا دلاویز دانشجوی ارشد برق هست که علاقه زیادی به درس خواندن و ادامه‌ی تحصیل دارد اما مادرش برخلاف او موافق رها کردن تحصیل و ازدواج اوست. در یکی از همین روزها حورا با مرتضی شکیبا استاد باتجربه و محبوب همان دانشگاه آشنا شده حس می‌کند او تنها کسی است که افکار و روحیاتش را به خوبی درک می‌کند. کم کم حس خاصی بین آن‌دو شکل می‌گیرد که در ادامه‌ی داستان منجر به اتفاقات پر رمز و رازی می‌شود.

ژانر: اجتماعی عاشقانه

لینک رمان 👇👇👇
/channel/+hyXkPqIJwWg2MmRk

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

😍😍 به درخواست نویسنده رایگان شد😍😍
📌 دانلود رمان : پشت چراغ قرمز
📝 نوشته حانیا بصیری
📖 تعداد صفحات 1310
لینک دانلود www.romankade.com/1401/09/11/دانلود-رمان-پشت-چراغ-قرمز/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

بخشی از رمان آقای سر دبیر

نویسنده: مرضیه نعمتی

به اداره که رسیدم، ده دقیقه از شروع کار گذشته بود. این اولین بار بود که تاخیر می‌کردم اما خیلی نگران نبودم چون می‌دانستم مدیر دفتر مرد با بخشش و بزرگواری است. همین که وارد دفتر شدم چشمم به دوستم نازنین افتاد که با کمی استرس در حال انجام دادن کارهایش بود. خوب می‌دانستم که استرسی شدن نازنین مربوط به اوضاع نابسامان دفتر مجله است اما مگر آن روز چه اتفاقی افتاده بود؟! لبخند زنان به سویش رفتم و گفتم:
ـ سلام خانوم خانوما... چیه؟ چرا انقدر مضطربی؟
نازنین نگاهم کرد و سعی کرد با چشمانش مرا متوجه چیزی کند اما من متوجه نشدم.
ـ چرا چشماتو اونطوری می‌کنی دیوونه؟ خب حرف بزن ببینم چی می‌گی؟
ـ این چه وقت اومدن به محل کاره؟

/channel/+phluYpN3JkM3ZWU0
/channel/+phluYpN3JkM3ZWU0

صدا، صدای مرد غریبه‌ای بود که تا به حال نشنیده بودم. متعجب برگشتم تا ببینم با من است که ناگهان با چهره سرد و جدی مرد جوانی رو به رو شدم که با چشمان تیزبینش به من خیره خیره نگاه می‌کرد. اندیشیدم: «این کیه دیگه؟ چطوری به خودش اجازه می‌ده به جای مدیر منو بازخواست کنه؟»
ابرویی بالا انداختم و محکم ایستادم و دست به سینه گفتم:
ـ فکر نمی‌کنم مجبور باشم بهتون جواب بدم.
ناگهان نگاهم به مسعود بهرامی یکی از همکارانم افتاد که از پشت سر او، لبش را می‌گزید. کنار مرد جوان که حالا با اخم در صورتم خیره بود ایستاد و گفت:
ـ خانم جوان ایشون آقای فرجام، مدیر مسئول و سردبیر جدیدِ دفتر مجله هستند.
قلبم فرو ریخت و رنگ از رویم پرید. آب گلویم که خشک شده بود را قورت دادم و به مدیر که در سکوت بدی به صورتم خیره شده بود، نگاه کردم و به سختی لب باز کردم:
ـ آه... من نمی‌دونستم!
حتی نگذاشت کلامم را تمام کنم. با عتاب گفت:
ـ بیرون!
و با قدم هایی تند به سوی دفتر کارش قدم برداشت. وحشت زده به نازنین نگاه کردم:
ـ چرا زودتر بهم نگفتی؟!
ـ سه ساعت داشتم بهت اشاره می‌کردم پشتت واستاده. از صبح پدر هممون رو در آورده بعد تو واستادی جوابشو می‌دی؟
لبم را گزیدم و محکم به سرم کوبیدم و گفتم:
ـ حالا چه خاکی تو سرم کنم؟
ـ برو گندی که زدی رو درست کن.
/channel/+phluYpN3JkM3ZWU0
/channel/+phluYpN3JkM3ZWU0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

رمان: کافه ترنج
به قلم: مینا کاوند
ژانر: عاشقانه، همخونه‌ای

بخشی از رمان:

خونه غرق در تاریکی بود. درو بستم. داشتم میرفتم سمت آشپزخونه که یکی از لامپارو روشن کنم که با صدایی که از سمت پذیرایی اومد، پریدم هوا و جیغ خفه ای کشیدم.
-تا الان کجا بودی؟
صدای آرتان بود. اما خودشو نمی‌دیدم. سریع رفتم و یکی از لامپای کوچیک بالای اپن رو روشن کردم.
کمی نور به سالن تابید. آره خودش بود. روی یکی از مبلا نشسته بود. از دیدنش تو خونه تعجب کردم. چطور انقد زود اومده بود؟ مگه نگفته بود امشب دیر میاد؟ اولش خواستم بگم با آتوسا بیرون بودم اما بعدش پشیمون شدم. مگه اون به من میگه کجا میره و چرا شبا دیر میاد! پس من چرا باید بگم.
بی توجه بهش خواستم برم تو اتاقم که با صدای بلندش سرجام ایستادم.
-کری؟ پرسیدم تا این وقت شب کجا بودی؟
از لحنش حالم بهم می‌خورد. چطور جرئت می‌کرد اینطوری باهام حرف بزنه. برگشتم سمتش و با حرص گفتم:
-به تو چه، مگه تو کی هستی که من باید بهت جواب پس بدم؟
از جاش بلند شو و با قدم هایی آروم به سمتم اومد. حتی یه قدم از جام تکون نخوردم. بهم رسید و خودشو بهم چسبوند. سرشو سمت گردنم برد و کنار گوشم غرید:
-من شوهرتم

/channel/toranjjcafee
/channel/toranjjcafee

از لحنش دلم هری پایین ریخت. عصبانیت از لحنش و نفس های عصبیش که به گردنم می‌خورد کاملا مشخص بود. اما خودمو نباختم پوزخندی تحویلش دادم و گفتم:
-شوهر؟ نه اشتباه میکنی، تو فقط یه اسمی توی شناسنامه من. دقیقا حرفی که خودت زدی، یادت که نرفته؟
دستشو پشت کمرم گذاشت و با عصبانیت منو سمت خودش کشید و همونطور که سرش تو نزدیک ترین حالت به صورتم قرار داشت گفت:
-ببین بچه جون تا زمانی که اسمت تو شناسنامه منه و تا زمانی که تو این خونه زندگی میکنی حق نداری هر غلطی میخوای بکنی، فهمیدی؟
اگه بگم‌نترسیدم دروغ گفتم. ترسیده بودم. اما خودمو نباختم و با جسارت گفتم:
-من کاری نکردم که شرمنده باشم، توعم حق نداری به من دستور بدی
صورتش از عصبانیت قرمز بود. لباشو به گوشم چسبوند و گفت:
-زبون درازی داری! خودم کوتاهش میکنم
هدفش از این کارا فقط اذیت کردن من بود. شروع به تقلا کردم تا خودمو از دستش خلاص کنم و..
/channel/toranjjcafee
/channel/toranjjcafee

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

#توجه
#پیشنهاد_ویژه
رمانی که خیلی ها درخواست لینکش رو دارن 😍👆🎊

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان قایق بر گل نشسته
📝 نویسنده: فاطمه احمدی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 533
———————

خلاصه :
داخل تاکسی نشسته‌ام و از شیشه‌ی باران خورده و سرد خیره‌ام به ساختمان مقابلم.
انگار کسی به قلبم چنگ می‌اندازد، انگار که دلم در دست کسی در حال مچاله شدن است و این قلب بی جانم را گویی آتش زده‌اند.
کار چند روزم است آمدن به این‌جا و تماشا کردن این بیمارستان شلوغ و مملو از رفت و آمد؟ یک روز؟ دو روز؟ آه! خودم هم نمی‌دانم، خیلی وقت است حساب تمام روزهایی که گذشته و می‌گذرند را از یاد برده‌ام…
صدای آهنگ غمگین و تلخی هم که از ضبط ماشین راننده‌ی جوان تاکسی پخش می‌شود، همچون نفتی می‌شود و آتش قلبم را شعله‌ورتر و بغضم را سنگین‌تر می‌کند.

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1401/10/30/دانلود-رمان-قایق-بر-گل-نشسته/

🌐 https://zarinp.al/472404
🌐 https://zarinp.al/472404
🌐 https://zarinp.al/472404

🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا :
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

رمان حامی

نویسنده: راضیه نعمتی


نیکی همان‌طور که کیک می‌خورد با یک دستش مطلب تایپ می‌کرد و با دست دیگرش تلفنی با دوستش صحبت می‌کرد که فریاد برق‌آسایی بر سرش فرود آمد:
ـ خانم پارسا!!!
کیک به گلوی نیکی پرید. در حال سرفه کردن بلند شد و همان‌طور که گوشی را سر جایش می‌گذاشت، گفت:
ـ سلام دایی!
پیمان با عصبانیت گفت:
ـ دنبال من بیا!
نیکی امر او را اطاعت کرد. پیمان در را باز کرد و با اخم گفت:
ـ برو تو!

/channel/+hyXkPqIJwWg2MmRk
/channel/+hyXkPqIJwWg2MmRk

نیکی با سری زیر گرفته وارد اتاق شد و وقتی در محکم پشت سرش بسته شد، قلبش فرو ریخت. پیمان چند قدم به طرف او جلو آمد و مقابلش قرار گرفت:
ـ  فکر می‌کنم قبلاً بهت گفته بودم چه کارایی رو نباید تو شرکت من انجام بدی!
نیکی حتی یک کلمه از حرف‌های پیمان را متوجه نشد چرا که چشمش روی کت شیک و زیبای او خیره مانده بود و با خودش فکر می‌کرد حتماً میلیون‌ها تومان قیمت دارد!... صدای تحکم‌آمیز پیمان را شنید:
ـ اخراجی!
نیکی به خودش آمد:
ـ ببخشید؟!
ـ گفتم اخراجی! بیرون!
نیکی همچنان با ناباوری نگاهش می‌کرد. پیمان به طرف میز رفت و در حال برداشتن خودنویس از کشو به صورتش زل زد:
ـ نشنیدی چی گفتم؟ چرا ماتت برده؟ بیرون!
ـ دایی!...
ـ به من نگو دایی!
ـ چی باید بگم؟ عمو خوبه؟
ـ مسخره‌بازی درنیار! من پیمانِ بهکام، مدیر عامل شرکت سامانم. حالا فهمیدی چی باید صدام کنی؟

/channel/+hyXkPqIJwWg2MmRk

/channel/+hyXkPqIJwWg2MmRk

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان سرنوشت گلی و سرگرد جذاب
📝 نویسنده: مینو جلالی فر
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 334
www.romankade.com/1401/10/22/دانلود-رمان-سرنوشت-گلی-و-سرگرد-جذاب/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

یه #رمان با ژانر درام،فانتزی...🖤🍂

#پروفایل و #والپیپر های دارک و جذاب...

#تکست و #دیالوگ های ناب و زیبا...🤍

فقط کافیه انگشت مبارکت رو بمالی رو لینک زیر👇

/channel/pandoraroman
/channel/pandoraroman
/channel/pandoraroman

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان خودم و خودت
📝 نویسنده: محدثه نامنی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 560
🌐 www.romankade.com/1401/10/09/دانلود-رمان-خودم-و-خودت/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان تکاور
📝 نویسنده: کلثوم حسینی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 1064
———————

خلاصه :
همه چیز از شب مرموز و ترسناک شروع شد. از یک عشق قدیمی تا تباه کردن ثمره آن عشق.
آتشی ‌که به پا شد و قتل‌عامی دردناک…
پروای‌ای که از دل مهر و محبت به قعر جهنم ِسرد و بی‌روح فرو آمد و مردی که مردانه ایستاد پای عزت او…
تقابل نفرت و عواطف میان انبوه دشمنان قسم‌خورده و کینه‌توز.

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1401/07/29/دانلود-رمان-تکاور-از-کلثوم-حسینی/

🌐 https://zarinp.al/453651
🌐 https://zarinp.al/453651
🌐 https://zarinp.al/453651

🌐 /channel/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان بچه پرو های شهر
📝 نویسنده: کیانا بهمن زاد
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 1453
———————

خلاصه :
خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان
وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی:)
توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر نکنم مگر اینکه زیادی احساسی باشی اشکت در بیاد بیشتر #کلکلی و یه داستان تقریبا میشه گفت #متفاوته که درواقع شخصیتاش اونو متفاوت کردن:)
اینجا خبری از دختر شیطون،لوس افاده ای نیست شایدم باشهاااا…از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون…نویسنده این رمان از اون نویسنده هاییه که یکهو وسط رمان فاز عوض میکنه یا یه طوری به داستان جهت میده که فکرشو نمیکردی:/
یه طورایی شعارشم اینه:غافلگیری توی قلمم همیشه در کمین شماست:)
فقط یه قول میتونم بهت بدم اینکه اگه با جونو دل بشینی خط به خطشو بخونی و داستانو درک کنی ازش لذت میبری خیالتم راحت کنم پایان کاملا خوشی داره و از کشتنو مرگ خبری نیست :/
حالا میتونی بری سراغ رمان با خیال راحت بشینی بخونی…

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1401/06/26/دانلود-رمان-بچه-پرو-های-شهر-از-کیانا-بهم/


🌐 https://zarinp.al/449354
🌐 https://zarinp.al/449354
🌐 https://zarinp.al/449354

🌐 /channel/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان : من اختای، ملقب به امپراطور
📝 نوشته ماریا
📖 تعداد صفحات 1364
———————

خلاصه.

من اُختای، ملقب به امپراطور.

قسم خوردم انتقام عزیزترین کسم را از همه ی دنیا بگیرم.
برای همین تموم زن و دخترایی که بخاطر پول مجبور بودند به هر کاری تن بدهند، صیغه ی خودم کردم.
من در خانه ی ویلایی ام حرمسرا ساختم.
آن هم تنها بخاطر خنک کردن دلم. برای تلافی کاری که با عزیزم کردند.
اما دختری چشم مروارید از راه رسیدو امپراطوریم را بهم زد.
اون دختر حاضر نشد بخاطر دومیلیاردی که ازم بابت آزادی پدرش خواسته بود پیشنهادم را قبول کند.
برای پا بند کردنش دنبالش رفتم. وقتی شنیدم پدرش بخاطر قتل مَردی که با زنش رابطه داشته و مَرد را کشته تا با خیال راحت به کثافت کاری اش برسد، دیوانه شدم.
خون جلوی چشمانم را گرفت. خواستم تقاص کثافت کاری اش را از دخترش بگیرم. اما دیر شده بود. اون مرد کسی نبود جز ارسلان.
ارسلان یاوری که بخاطرش سالها خواستم به جای اختای، امپراطور باشم. یک مردی بی نام و نشان. کسی که همه از اسمش وحشت داشتند.
ولی دختر ارسلان اومدو امپراطوریم را سرنگون کردو امپراطور قلبم شد.

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1401/09/29/دانلود-رمان-امپراتور-از-ماریا/

🌐 https://zarinp.al/464843
🌐 https://zarinp.al/464843
🌐 https://zarinp.al/464843

🌐 /channel/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان : کمی با من مدارا کن
📝 نوشته   آسمان اصغر زاده 
📖 تعداد صفحات 432 
———————
   
خلاصه.

ترانه📚:
بـنام آفریـدگـار تمـامِ بـاور هـایِ دنـیا

•در دو چشمِ من نشیــــن اۍ آنکـــہ از من، من تری!•
"حضرت مولانا"

کمۍ با مݩ مدارا کݩ
نویسنده:آسمان اصغـرزاده
_ _ _ _

•کمی با من مدارا کن؛ تو همانی که حالِ قلبِ مرا میدانی!•
•••

خݪـاصـہ:
گندم عاشق است.. عاشقی که بخاطرِ یک عشقِ قدیمی پا رویِ خیلی چیز ها گذاشته، قیدِ خیلی چیز ها را زده، بیخیالِ خیلی چیز ها شده!
از همسر اش جدا می شود، دوریِ پسر اش را تحمل می کند و با تمامِ قوا جلو می رود.. کاش به بن بست نخورد!
 
🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1401/10/01/دانلود-رمان-کمی-با-من-مدارا-کن/

🌐  https://zarinp.al/465394
🌐  https://zarinp.al/465394
🌐  https://zarinp.al/465394

🌐 /channel/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

#توجه
#پیشنهاد_ویژه
رمانی که خیلی ها درخواست لینکش رو دارن 😍👆🎊

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

😍😍 به درخواست نویسنده رایگان شد😍😍
📌 دانلود رمان : پشت چراغ قرمز
📝 نوشته حانیا بصیری
📖 تعداد صفحات 1310

———————

خلاصه
پشت قرمز داستان دختری که با کار کردن توی خیابون و دستفروشی اموراتش میگذره و با درد ها و کمبود های زندگی نه چندان معمولیش خوشه
تا اینکه دست سرنوشت اون و توی شرایطی قرار میده که از شخصیت واقعی خودش فرسنگ ها فاصله میگیره و وارد زندگی جدیدی میشه، امیدوارم با خوندن این رمان هم مثل رمان #عاشقتم_دیوونه خنده بیاد رو لبتون.

-به تیپتون میاد سبک کلَسیک دوست داشته باشید، این کفش مناسب خانمی مثل شماست.
به کفش مشکی پاشنه داری که توی دستش بود نگاه کردم:
– کِلَسیک! این بود آرمانهای ما؟
کفشو ازش گرفتم و گفتم: – چند؟
لنگه دیگه کفشو پرت کرد تو هوا یه دور دور انگشتش چرخوند و گفت:
– چرم اصل تمساح داخل پشم شتر، پاشنه ها شاخ تراش خورده گوزن.
خشک شده به کفش توی دستم نگاه کردم، حاجی… ! من این همه حیوون‌و چطوری بپوشم؟!
– قابلتونم نداره ده تومن چون شمایید نه میلیون و نهصدو نود و نه هزار تومن؛ کارتخوان هم داریم.
چشام درشت و داد زدم: – چَی؟
مرده از جا پرید و گفت: _ چیزی شده؟
این داشت چی میگفت؟ نه میلیون و نهصدو نودو نه رو کارت به کارت میکنن؟!
نه میلیون و نهصدو نود و نه و میذارن تو لیموزین ده تا بادیگارد چهار طرفش میکارن تا خود بانک جابه جاش میکنن.

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️



🌐 www.romankade.com/1401/09/11/دانلود-رمان-پشت-چراغ-قرمز/

🌐 /channel/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

#توجه
#پیشنهاد_ویژه
یه رمان جدید از نویسنده ای که خیلی ها درخواست لینکش رو داشتن 😍👆🎊

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

مهراب ستوده تاجر موفق و به نام ،چشم و ابرو مشکی و جذاب وخشن عاشق  دختر بچه ای میشه که چهارده سال از خودش کوچیکتره
این اقا مهراب جذاب ما هرکاری میکنه که اهو
کوچولورو عاشق خودش کنه
ولی ........

حالاهم که پای رقبای عشقی اومده وسط...

Читать полностью…
Subscribe to a channel