📌 دانلود رمان تلاطم یک قلب
📝 نویسنده: زهرا خزائی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 780
———————
خلاصه :
مریم دختر شمالی،اهل گیلان که برای تحصیل در رشته ی معماری وارد دانشگاه شیراز میشه…
استاد درس هندسه اش یه پسر ۳۰ ساله است که چشمش مریم رو میگیره و هر روز باهاش کل میندازه و این کل کل ها کم کم روزنه ی عشق رو تو دلشون پرورش میده اما….
🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️
🌐 www.romankade.com/1403/08/25/دانلود-رمان-تلاطم-یک-قلب/
🌐 https://zarinp.al/492963
🌐 https://zarinp.al/492963
🌐 https://zarinp.al/492963
—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐 /channel/romankade_com
🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐 eitaa.com/romankade_com
🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐 https://rubika.ir/romankade_com
🔰 آدرس کانال بله :
🌐 ble.ir/join/3VLMgCm4Ux
/channel/baregeran
✨✨✨✨✨✨
یک سوپخوریِ سفید از کابینت بیرون میآورم و چند ملاقه سوپ توی آن میریزم. روی آن را با کمی جعفری تزئین میکنم. ظرف را توی سینی میگذارم و بعد به سمتِ درِ تراس میروم.
صبح به شرکت نیامده بود، و وقتی که دلیلش را از منشیاش جویا شدم، فهمیدم که سرما خورده. خانمِ نیازی میگفت که صدایش پشت خط خیلی گرفته بوده.
درِ تراس را باز میکنم و وارد تراس میشوم. لرز بدی توی تنم مینشیند و یک لحظه فکر میکنم که بهتر بود از درِ اصلیِ خانهاش وارد میشدم. سرما اجازهی فکر کردن نمیدهد و سریع با انگشت به در شیشهای تراسِ او میکوبم.
حدوداً یک دقیقهای طول میکشد تا پرده را کنار بزند و در را باز کند. موهایش بههم ریخته و چهرهاش در هم است. دستمال کاغذی را توی دستش پنهان میکند و با یک صدایی که حالا مثل صدای ارواحِ خبیثه شده، میگوید:
ــ «سلام.»
حواسم را به او جمع میکنم که یک تیشرت نازکِ سفید و یک شلوار راحتی پوشیده. چرا فکر میکردم که او حتی شبها با کت و شلوار میخوابد؟
+ «سلام، بهتری؟ از خانم نیازی شنیدم مریض شدی. واسه خودم سوپ درست کرده بودم، گفتم واسه تو هم بیارم.»
تند تند و پشتسر هم جملات را میگویم و بعد کاسه را سمتش میگیرم. لبخند میزند، دستش را دراز میکند سمت کاسه و بعدِ گرفتنش از جلوی در کنار میرود.
ــ «دستت درد نکنه، بیا تو...»
+ «نه دیگه مریضی، مزاحمت نمیشم.»
برمیگردم که به سمت درِ تراسِ خانهی خودم بروم که او دستم را میگیرد. یک لبخند خبیث روی لبهایش شکل بسته وقتی که میگوید:
ــ «بیا تو، احتمالاً قراره بعد از خوردن سوپ حالم بدتر بشه.»
حتی در این حال هم دست از سر من برنمیدارد، نگاهِ حرصیام را میدوزم به خندهاش و بعد داخل میروم. روی مبلِ جلوی در مینشینم و میبینم که او به سمت آشپزخانه میرود. یک لحظه برمیگردد رو به من و میپرسد:
ــ «خودت خوردی؟»
+ «نه ولی خونه گذاشتم برای خودم.»
سرش را تکان میدهد و به آشپزخانه میرود. نگاهم در خانه میچرخد و مینشیند روی کتابِ سعدی. که روی یک صفحه باز مانده. دلم میخواهد ببینم در حال خواندن کدام شعر بوده، که با دو بشقاب از آشپزخانه بیرون میآید. یکی از بشقابها را سمت من میگیرد...
+ «گفتم که من خونه دارم، برای تو آورده بودم.»
بیحرف همچنان بشقاب را به سمت من گرفته. بشقاب را از دستش میگیرم و زیر لب تشکر میکنم.
مینشیند روی صندلی کنار من و مشغول خوردن سوپ میشود. نگاهم را میدوزم به چهرهاش و منتظرِ واکنشش میمانم. سرش بالا میآید و توی نگاهِ خیرهام میگوید:
ــ «چرا نمیخوری؟»
از خیرِ نظر دادن او میگذرم و شروع به خوردن میکنم. حواسم هنوز پیش آن کتابِ سعدیِ روی میز مانده. یک لحظه دلم میخواهد کتابش را از او قرض بگیرم.
+ «میگم حالا که اومدم عیادت...»
سرش را بالا میآورد و منتظر ادامهی حرفم میماند.
+ «میشه این کتاب سعدی رو ازت قرض بگیرم؟»
نگاهش را دوباره برمیگرداند به بشقاب و میبینم که نگاهش خندان میشود.
ــ «اتفاقا الان داشتم یه شعر راجعبه عیادت میخوندم.»
چشمهایش را یک جور عجیبی میدوزد به صورتم و تمام تنم یخ میزند.
ــ «شنیدمت که نظر میکنی به حالِ ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظارِ عیادت...»
همانطور به چشمهایم خیره شده، و میدانم که دارد سربه سرم میگذارد. اما نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم که دلم از آن لحنِ عجیبش نلزرد...
✨✨✨✨✨✨
/channel/baregeran
ونوس بعد از کشته شدن پدرش همراه پدربزرگش به ایران برمیگرده و تنها شرطش برای تهران موندن اینه که بره خونه قبلیشون زندگی کنه. اما نمیدونه که پسرعموش قراره، بهخاطر پدربزرگش، واحد بغلیش زندگی کنه تا مراقب ونوس باشه. پسرعمویی که ونوس در بچگی عاشقش بوده و حالا همسایهشه.
/channel/baregeran
📌 دانلود رمان آنهدونیا
📝 به قلم سدگل
📖 تعداد صفحات : 702
🎭 ژانـــر : عاشقانه
🌐 www.romankade.com/1403/08/22/دانلود-رمان-آنهدونیا/
📌 دانلود رمان شبی که باران آمد
📝 به قلم آوا موسوی(آوان)
📖 تعداد صفحات : 934
🎭 ژانـــر : عاشقانه،اجتماعی،روانشناسی
🌐 www.romankade.com/1403/08/18/دانلود-رمان-شبی-که-باران-آمد/
📌 دانلود رمان جادوفش لاجوردی
📝 به قلم زهرا فرمانی
📖 تعداد صفحات : 293
🎭 ژانـــر : فانتزی - عاشقانه
🌐 www.romankade.com/1403/08/16/دانلود-رمان-جادوفش-لاجوردی/
📌 دانلود رمان آذرخشی میان رگ هایم
📝 به قلم آرمیتا بهاروند
📖 تعداد صفحات : 1108
🎭 ژانـــر : عاشقانه
🌐 www.romankade.com/1403/08/13/دانلود-رمان-آذرخشی-میان-رگ-هایم/
رمان:سایه ی خورشید
خلاصه:
امیرعلی کفایت ته تغاری حاج غفور کفایت شبی از سر مستی به سایه رستگار نزدیک میشود و.....
با وجود همسرش دافنه موحد که از او باردار است🫣
و از آنطرف هم آراز آذرمهر مدیرعامل خشن و هات شرکت پارسه دل در گرو عشق سایه دارد
اما سایه به اجبار پدرش مجبور به ازدواج با امیرعلی کفایت میشود
و بعد از تاهلش هم دست از سر او برنمیدارد ودر برابر امیرعلی سینه سپر میکند😍
و یک مثلث عشقی ممنوعه رقم میخورد........
رمانی سراسر هیجان همراه با عاشقانه های هات 🔞🔞❤️
رمانی فول هات و ممنوعه 🔞🔞
عاشقانه ، قصه دلدادگی و مردانه ایستادن
/channel/+pQDbGU2wEbdkOGI8
/channel/+pQDbGU2wEbdkOGI8
/channel/+pQDbGU2wEbdkOGI8
📌 دانلود رمان گانگرن
📝 به قلم یزدانی و
📖 تعداد صفحات : 240
🎭 ژانـــر : عاشقانه
🌐 www.romankade.com/1403/08/11/دانلود-رمان-گانگرن/
📌 دانلود او می آید
📝 به قلم یزدانی و
📖 تعداد صفحات : 750
🎭 ژانـــر : ترسناک طنز
———————
✍️ خلاصه:
اگه یک روز بفهمی کابوسهای شبانه و رؤیاهای بچگیت حقیقت داشتن چیکار میکنی؟!
ماجرا در مورد پسریه که داره مثل هر آدم عادی دیگهای یک زندگی معمولی رو میگذرونه؛ اما متوجه حقیقتها و اتفاقات عجیبی میشه که زندگیش رو از یک زندگی ساده به یک زندگی پر خطر و پر حاشیه تبدیل میکنه!
🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️
🌐 www.romankade.com/1403/08/11/دانلود-رمان-او-می-آید/
—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐 /channel/romankade_com
🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐 eitaa.com/romankade_com
🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐 https://rubika.ir/romankade_com
🔰 آدرس کانال بله :
🌐 ble.ir/join/3VLMgCm4Ux
پارت ۱ داستان عاشقانه و جنایی گورکن که بارها خواستید نویسندهش رو معرفی کنم رو پیدا کردم🥲 ترکونده رمانش تا چاپ و سانسور نشده بخون👇
پاهایم به لرزه درآمده بود، دستم از شدت درد به سوزش افتاده بود و صورتم از هر زمانی سفیدتر شده بود، این را از نگاه کردن به شیشه ماشین فهمیدم.
- پیاده شو.
با ترس به اطراف نگاه کردم، جمعیت زیادی پیش رویم بود، چادرم را با اضطراب جلو کشیدم و پشت سر زن از ماشین پیاده شدم.
صدا و نور عکسبرداری روی صورتم حالم را بدتر میکرد و صدای خندهام در سرم میپیچید:
« چی میشه اگر یه روز منم بشم نقش اول و مدام ازم عکس بگیرن؟ اونوقت دیگه نعوذبالله خدا رو هم بنده نمیشم».
و پشت بندش صدایی که تشر زده بود و خواسته بود آرزویم را بهتر بیان کنم اما من نفهمیده بودم، در اوج جوانی به حرفش خندیده بودم و باز هم تکرارش کرده بودم، حالا کجا بود ببیند میان صدها خبرنگار و مردم عادی راه میروم و هر لحظه صدای چلیک چلیک عکس جانم را میلرزاند؟
بغض به گلویم نشست و هر دو دستم را به زیر چشمانم کشیدم، صداها همهمهوار در سرم میپیچید.
با اشارهی چند مرد قوی هیکل بالاخره از میان جمعیت گذشتم و خود را در سالنی عظیم دیدم، سالنی که کاش قلم پایم میشکست و هیچوقت گذرم به آنجا نمیافتاد.
زن کمی به جلو هولم داد تا بنشینم، پاهای لرزانم دستور توقف گرفت و همانطور که دستور داشتم نشستم و به اطراف نگاه کردم، دندانهایم از شدت ترس به هم میخورد و حالت تهوع عجیبی داشتم.
- آبجی؟
سر بلند کردم و با دیدن صورت رنگ پریدهی ماهان از جا بلند شدم، هنوز نزدیکش نشده صدای زن بلند شد.
- سر جات بشین.
ماهان بی توجه به تشر و تذکر زن پایین پایم نشست:
- دردت به جون داداش، نترس خب؟
همین حرفش بیشتر ترساندتم، وحشتزده نگاهش کردم و قلبم به تپش افتاد.
- چی میشه داداش؟
- برات بهترین..
- پاشو باید بریم داخل.
سرم به سمت زن چرخید، اخم در هم کشیده بود و رحم و مروتی در کارش نبود.
باز هم از جا بلند شدم، تا آخرین لحظه به ماهان و بعد به مامان که با صورتی گریان نگاهم میکردم چشم دوختم و با وحشت راهی اتاق شدم.
صندلیهای کنار هم چیده شده و سرمای درون اتاق باعث شد لرز کنم، دستانم را به هم چسباندم و وحشتزده به زن متوسل شدم، اینبار حالم را بهتر درک کرد، نیمچه لبخندی زد و کمک کرد تا روی صندلیهای اول بنشینم.
صدای داخل شدن جمعیت به گوشم میرسید اما جرات سر بلند کردن نداشتم تا وقتی که صدای مردانه و آشنایی تیرهی وجودم را لرزاند.
- بسمالله الرحمن الرحیم، با نام و یاد خدا، جلسهی اول دادرسی به پرونده...
ناباور به صورتش چشم دوختم و چانهام لرزید.
با دیدن اسمم؛ سرش بالا آمد زیر لب گفت:
- چشمون سیاهم؟!
چند سال از آخرین دیدار محبوبم گذشته بود؟ محبوبی که سالها پیش شیدای هم بودیم و تنم را تصاحب کرده و حاصلش دخترمان بود که از او مخفی کرده بودم و حالا روبرویم به عنوان قاضی نشسته بود.....
این داستان تو اینستاگرام صفحهی اصلیشون پارت گذاری میشه زود برو دارم تبلیغ رو برمیدارم👇
https://www.instagram.com/neliya_org?igsh=MTEyODRnN2Zjb3BqNg==
مرد ایرانی بفهمه بهت تجاوز شده تف هم توی صورتت نمیاندازه این یه واقعیت تلخه...!
شانههایم میافتند و چشمهایم به نقطهای نامعلوم روی دیوار زل میزنند...چه کرده بودم با مرد عاشقم؟!
بغض کردهام و نگاهم در صورت مردانهاش چرخ میخورد...میخواهد از جا بلند شود که دستش را چنگ میزنم و التماس میکنم:
-بیا فراموش کنیم....بیا یادمون بره اون شب نحس چی شد...بیا کارت عروسیمون رو فردا پخش کنیم و عروسی رو سریعتر بگیریم...بعدش میریم ازش شکایت میکنیم، باشه؟!
دستم را پس میزند و صدایش را تا جایی که میتواند بلند میکند:
-بسه شهرزاد! حالیت نیست چی شده یا خودت رو زدی به نفهمی؟!
پاهایم را بیچارهوار در شکمم جمع میکنم و با بغض و بهت لب میزنم:
-سهراب...
میخواهم، جانم بشنوم. میخواهم ببینم که هنوز هم عاشقم است، ولی او مرد همیشگی من نیست. از زمین تا آسمان با سهرابی که من میشناختم، فرق میکند.
سرش را با تأسف به طرفین تکان میدهد و با لحنی نفرتانگیز لب میزند:
-به نامزد من... به تو، دردونهٔ حاج رضای تنها تعرض شده... حالیته؟!
بغضم آب میشود و غرشش در دم صدا را در گلویم خفه میکند و باز میشنوم:
-نمیتونم شهرزاد! من حتی بلد نیستم ادای آدمهای روشنفکر رو در بیارم، چه برسه به اینکه بخوام اونطوری رفتار کنم! فراموش کردن کار من نیست! اون صحنهای که اون لعنتی... اون عوضی بیپدر و مادر روی تنت غواصی کرده رو هر وقت تصور میکنم، دیوونه میشم! میفهمی؟! من نمیتونم زندگیم رو با پس خوردهٔ یکی دیگه بسازم، شهرزاد! نمیتونم...
/channel/+iEa-hd20o0YzZWE0
/channel/+iEa-hd20o0YzZWE0
تبلیغات با پایین ترین قیمت در انجمن رمان های عاشقانه!
❄️هزینه تبلیغ در کانال بصورت زیر است👇🏻
❄️پست آخر در هر دو کانال انجمن 60هزار تومان🔥
@romankade_com
@romanhayeasheghane
❄️ پست آخر در کانال ها و بزرگترین گروهِ درخواست رمان انجمن 75هزار تومان💥
@romankade_com
@romanhayeasheghane
https://t.me/joinchat/PJwSa7mTUOsg42ro
❄️ بعد از مطالعه اطلاعات بالا بنر خودتون رو برای تائید به همراه تعرفه مورد نظرتون به ای دی زیر بفرستین👇🏻
@f_sogol17
❄️پرداخت فقط بصورت کارت به کارت با ارسال فیش واریزی مورد قبول است.
❄️میزان جذب و بازده تبلیغات کاملاً وابسته به بنر و کانال شما بوده . قبل از ارسال از کیفیت بنر خودتون اطمینان پیدا کنین.
❌ بنر با محتوای غیر اخلاقی ممنوع❌
❌مبلغ و شات واریزی رو به ادمین تحویل بدید بعد تبلیغتون انجام میشه!
تبلیغات باید ۴۸ساعت قبل رزرو بشن.
داروگ
@Daar_wag
🌷 کافه مجازی شعر 🌷
وقتی به انتهای احساس میرسی شعر آغاز میشود
🌹شعر خوب بخوانیم !
☑️ برگزیده بهترین شعرها و داستانهای دنیا
☑️ ما را به دست اهلش برسانید
@Daar_wag
📌 دانلود رمان تلاطم یک قلب
📝 نویسنده: زهرا خزائی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 780
🌐 www.romankade.com/1403/08/25/دانلود-رمان-تلاطم-یک-قلب/
📌 دانلود رمان آنهدونیا
📝 به قلم سدگل
📖 تعداد صفحات : 702
🎭 ژانـــر : عاشقانه
———————
✍️ خلاصه:
در شبی سرد، دراگونوف جوان دختربچهای را در قطار پیدا میکند و با کمک دوست خود شوبین، وی را به پرورشگاه میسپرد اما دیری نمیگذرد که شرایط عوض میشود و وی مجبور به پذیرفتن سرپرستی دختر میشود و
🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️
🌐 www.romankade.com/1403/08/22/دانلود-رمان-آنهدونیا/
—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐 /channel/romankade_com
🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐 eitaa.com/romankade_com
🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐 https://rubika.ir/romankade_com
🔰 آدرس کانال بله :
🌐 ble.ir/join/3VLMgCm4Ux
📌 دانلود رمان شبی که باران آمد
📝 به قلم آوا موسوی(آوان)
📖 تعداد صفحات : 934
🎭 ژانـــر : عاشقانه،اجتماعی،روانشناسی
———————
✍️ خلاصه:
المیرا چیزهایی میبینه که بقیه قادر نیستند ببینند. چیزهایی میشنوه که بقیه قادر نیستند بشنوند.
المیرا از جنون عبور کرده. همه تنهاش گذاشتند و اون رو داخل آسایشگاه رها کردند. حتی عزیز تریناش هم ازش ناامید شدند، چون اون قرار نیست درمان بشه
باید چیکار کنه؟ اصلا راهی هم برای نجاتش هست؟ شاید قراره تا ابد میون دیوارهای خاکستری آسایشگاه زندانی بمونه
نام رمان: شبی که باران آمد
نویسنده آوا موسوی
🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️
🌐 www.romankade.com/1403/08/18/دانلود-رمان-شبی-که-باران-آمد/
—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐 /channel/romankade_com
🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐 eitaa.com/romankade_com
🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐 https://rubika.ir/romankade_com
🔰 آدرس کانال بله :
🌐 ble.ir/join/3VLMgCm4Ux
📌 دانلود رمان جادوفش لاجوردی
📝 به قلم زهرا فرمانی
📖 تعداد صفحات : 293
🎭 ژانـــر : فانتزی - عاشقانه
———————
✍️ خلاصه:
دختری از جنس پارچهی آبیرنگ کره زمین! دختری که هر بار سربلند و موفقتر از دنیای وحشتناک سختیها بیرون میآید. دختری که متعلق است به دنیای آسمان اما خودش نمیداند!
دختری که زندگی افراد زیادی به او بستگی دارد و به خاطر این مجبور است قبیله آسمانیاش را با یک قبیله دیگر متحد کند. اسم دختر ما باران است و اسمش ریشه در زندگیاش دارد. و دوستانی دارد که در این راه پر پیج و خم کمکش میکنند.
🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️
🌐 www.romankade.com/1403/08/16/دانلود-رمان-جادوفش-لاجوردی/
—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐 /channel/romankade_com
🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐 eitaa.com/romankade_com
🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐 https://rubika.ir/romankade_com
🔰 آدرس کانال بله :
🌐 ble.ir/join/3VLMgCm4Ux
📌 دانلود رمان آذرخشی میان رگ هایم
📝 به قلم آرمیتا بهاروند
📖 تعداد صفحات : 1108
🎭 ژانـــر : عاشقانه
———————
✍️ خلاصه:
من آرمیتا دختری که هیچوقت محبت ندیدم، ولی با باز شدن پام توی شرکت آذرخش همچی تغییر کرد. درست مثل آذرخش زد وسط زندگیم و همچی از این رو به اون رو شد.
🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️
🌐 www.romankade.com/1403/08/13/دانلود-رمان-آذرخشی-میان-رگ-هایم/
—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐 /channel/romankade_com
🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐 eitaa.com/romankade_com
🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐 https://rubika.ir/romankade_com
🔰 آدرس کانال بله :
🌐 ble.ir/join/3VLMgCm4Ux
مردانگی آراز دیدن داره😍😍
اگه دنبال یه رمان هات ،عاشقانه و واقعی بودی اما پیدا نمیکردی پس سریع جوین شو👍👍👍
/channel/+pQDbGU2wEbdkOGI8
📌داستان کوتاه اشک آخر
📝 نوشته لیدا صبوری
🎬 ژانر: اجتماعی
🌐 لینک دانلود www.romankade.com/1403/08/12/داستان-کوتاه-اشک-آخر/
#داستان_کوتاه
📌 دانلود رمان گانگرن
📝 به قلم یزدانی و
📖 تعداد صفحات : 240
🎭 ژانـــر : عاشقانه
———————
✍️ خلاصه:
حکایت عشق دیرینه میان دو جوان هم خون پسر عمه د و دختر دایی که بنا بر مصلحت خانواده و دشمنی برادر بزدگتر دختر به جدایی منجر میشه و به اجبار به عقد پسرخاله درمیاد
چند سال بعد دوباره سرو کلهی پسرعمهی عاشق پیدا میشه و تلاشش برای رسیدن به عشق از دست رفته
در ضمن برگرفته از واقعیت هست
مو به مو و من هیچ دخل و تصرفی درش نداشتم
🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️
🌐 www.romankade.com/1403/08/11/دانلود-رمان-گانگرن/
🌐 https://zarinp.al/644458
🌐 https://zarinp.al/644458
🌐 https://zarinp.al/644458
—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐 /channel/romankade_com
🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐 eitaa.com/romankade_com
🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐 https://rubika.ir/romankade_com
🔰 آدرس کانال بله :
🌐 ble.ir/join/3VLMgCm4Ux
داستان زندگی من متعجبت میکنه اما این بلایی هست که من تجربه کردم😭
با زوور زنش شدم، اونقدر رفت و اومد تا بالاخره تو سختترین موقعیت زندگیم مجبور شدم بهش بله بدم.
به قدری قربون صدقهام میرفت که من با خودم میگفتم حتما عاشقم شده اما همش از خودم سوال میکردم از چیه من خوشش اومده؟ اون یه دکتر پو.لدار با کلی دختر دورش و من دختر یه معتا.د که تو آرزوی یه وعدهی غذایی خوب و یک شب با شکم سیر خوابیدن؛ زندگی میکردم.
هر طور بود قانعم کرد عقدش بشم و بابام با یه دسته ا.سکناس رضایتشو اعلام کرد.
چادر رو که از سرم پایین انداخت سرم گیج رفت و گر گرفتم.
با شیفتگی نگاهم میکرد و لحظه لحظه کاری کرد که برای اولین بار احساس کردم منم آدمم و نیا.زهای طبیعی دارم.
دل به دلش دادم و همراهش شدم؛ اونقدر که اواسطش میخندید و میگفت خیال میکردم هیچی بارت نیست اما نه... خوب بلدی دلبری کنی.
منم از تعریفاش قند تو دلم آب میشد و حرکاتمو بیشتر میکردم اما صبحش وقتی چشم باز کردم بیرونم کردن.من موندم و شناسنامهای که کف دستم انداخته بودن و اسم شوهرش تو صفحهی دومش خالی بود، فهمیدم فقط برای دوساعت صی*غم کرده بوده و برای ا.نتقام چند روز بعد با پلیس سراغش رفتمو قبل اینکه نگاهش کنم داد زدم:
- این آقا به زو.ر باهام بوده.
- پس طبق قانون عقدش میکنم جناب سروان.
بهت زده به سمت صدا برگشتم و با دیدن چهرهی آشنا و اخموش...
این داستان اسمش آراگل هست بیا اینجا بخون عاشفانههاش بی نظیره برو اینجا بخون
👇👇
https://www.instagram.com/neliya_dastan?igsh=eDZxcDBwZ3F3NHB4
📌 دانلود او می آید
📝 به قلم یزدانی و
📖 تعداد صفحات : 750
🎭 ژانـــر : ترسناک طنز
🌐 www.romankade.com/1403/08/11/دانلود-رمان-او-می-آید/
!! PAWS⚠️
قدرتمند ترین پروژه ایردراپی ساخته شده تا کنون‼️
این ایردراپ که توسط هر چهار تیم سازنده ناتکوین، Major, بلوم و داگز ایجاد شده تحت تایید ویکتور، تاثیر گذارترین فرد اکوسیستم TON، ولادیمیر اسمریکس سازنده بلوم و تحت حمایت کامل پاول دوروو هستش!🥶
این ایردراپ مرحله بعدی پروژه داگز و ناتکوین هستش و در چند ساعت به میلیون ها کاربر رسید
فقط بر اساس یکبار ورود و انجام تسک ها امتیاز میده و به راحتی میشه حداقل 100 دلار ایردراپ گرفت! لینک ورود:
/channel/PAWSOG_bot/PAWS?startapp=YqNkY3UJ
(اگر وارد نشد چند بار امتحان کنین و یا vpn تون رو عوض کنین. به علت هجوم کاربرا ممکنه که سرورا کند شده باشن)
رزرو تبلیغ برای هفته آینده فقط دو شب خالیه لطفا جهت رزرو فقط به ایدی داخل بنر مراجعه کنید.🙏
Читать полностью…📌 دانلود آقای هنر پیشه
📝 به قلم زینب ایلخانی
📖 تعداد صفحات : 1239
🎭 ژانـــر : عاشقانه
———————
✍️ خلاصه:
دست سرنوشت دوزخمی دو درمانده،دوجدامانده اززندگی را درجزیره دنج و آرام،بادست های دریا به هم گره میزند… هنرپیشه ای تنها و سردرگم دراین سرزمین،شوق زندگی میابد و ناجی الهه ای از جنس حیات میشود! این روایت تنها باگره کور عشق باز میشود….
🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️
🌐 www.romankade.com/1403/08/06/دانلود-رمان-آقای-هنر-پیشه/
—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐 /channel/romankade_com
🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐 eitaa.com/romankade_com
🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐 https://rubika.ir/romankade_com
🔰 آدرس کانال بله :
🌐 ble.ir/join/3VLMgCm4Ux