romanhayeasheghane | Unsorted

Telegram-канал romanhayeasheghane - رمان های عاشقانه

25486

تنها کانال رسمی انجمن بزرگ رمان های عاشقانه 🌍 Www.romankade.com کانال دکلمه های صوتی اختصاصی انجمن https://t.me/deklamehaiesoti اینستاگرام : ROMANKADE_COM تبلیغات @f_sogol17 Raaz8222 گروه درخواست : https://telegram.me/joinchat/BYW5fzycEmtfhivTSch2Yw

Subscribe to a channel

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان ماراتن
📝 نویسنده: مریم السادات نیکنام
🎬 ژانر: عاشقانه 
📖 تعداد صفحات : 737              
———————
   
خلاصه :
میثم دارستانی وکالت دختری رو به عهده می‌گیره که طی شرایطی سخت به‌ او پشت کرده و به برادرش جواب مثبت داده. حالا باید دید این شرایط سخت چی بوده و آیا میثم( وکیل زبده‌ی دادگستری) از پس چنین موکل سرسخت و پرونده‌‌ای برمیاد
 
🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐  www.romankade.com/1401/12/04/دانلود-رمان-ماراتن-از-مریم-السادات-نیک/

🌐  https://zarinp.al/481879
🌐  https://zarinp.al/481879
🌐  https://zarinp.al/481879

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
اثر جدید:شایسته نظری
مهدا به اصرار نیما وارد مهمانی می‌ شود بعداز بلایی که سرش میاد. نیما فرار مکنید مهدا می‌ماند و بدنامی😔 درحالی که برادرش پلیس است جرات ندارد ازبی‌آبرو شدنش حرفی بزند.
تا اینکه پای خواستگارها به خانه باز می شود 🙊🫢
ازدواج اجباری چه بلایی سرش میاره؟🥺
/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
رمان جدیدمون مثل نفس باش به جانم
پر کاراکتر و پر حادثه‌س😍😍😍

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

رمان: کافه ترنج
به قلم: مینا کاوند
ژانر: عاشقانه، همخونه‌ای

بخشی از رمان:

سمت در رفتم. هنوز دستم به دستگیره در نرسیده بود که آرتان دستمو کشید و منو به دیوار پشت سرم چسبوند و با کلافگی گفت:

-کجا میری؟

-همون جایی که تو این مدت بودم...برو کنار

خواستم برم که دستاشو دو طرفم روی دیوار گذاشت و منو تو حصار دستاش زندونی کرد.

با عجز نالید:

-نمیذارم بزارم بری...حق نداری منو ترک کنی...من بدون تو نمیتونم زندگی کنم...میمیرم...میخوامت ترنج...خیلی میخوامت...پس این کارو باهام نکن

بعد صورتشو بهم نزدیک کرد و با بی تابی کنار گوشم زمزمه کرد:

-دلم برات تنگ شده

و بلافاصله سرشو تو گودی گردنم فرو کرد و بی وقفه گردنمو بوسید.
بی اراده چشمامو بستم. تنم مورمور میشد. حس آرامش و لذت همه وجودمو فرا گرفت. داشتم آتیش میگرفتم. انگار تو یه دنیای دیگه بودم. اما فراموش کردن اتفاقای گذشته برام سخت بود. من اعتمادمو از دست داده بودم. نمیتونستم به همین راحتی دوباره باهاش باشم.

سرمو عقب کشیدم و آشفته گفتم:

-نکن آرتان...بزار برم

/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0


شروع به تقلا کردم. انقدر که شالم از سرم افتاد و موهای بلندم روی شونه هام ریخت.
آرتان که دید آروم نمیشم تو یه حرکت منو سمت خودش کشید و تو بغلش افتادم. سرشو لای موهام کرد و محکم منو به خودش فشرد.
اشکام بی وقفه روی صورتم می ریخت. داشتم تمام این مدت که ازش دور بودم و عذاب کشیدمو خالی میکردم.
بعد از این که آروم شدم منو از خودش جدا کرد و با پشت دست اشکامو پاک کرد. سرشو به پیشونیم چسبوند و زیر لب گفت:

-دیگه هیچ وقت نمیزارم ازم دور شی...تو مال منی...فقط مال من
چشماشو بست و گرمای لبهاش وجودمو لرزوند!
ذهنم قفل کرد.
اما بعدش به خودم اومدم و دستمو دور گردنش حلقه کردم و منم باهاش همراه شدم.
چرا نباید اینکارو میکردم؟ این پسر شوهرمه...عشقمه...همه‌ی زندگیمه...عاشقش بودم...دیگه نمیتونستم ازش دور باشم
دستمو به آرومی پشت گردنش کشیدم.
حریص تر از قبل ادامه داد و...

/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

#من_تنها_نبودم

درد کبودیای تنم تو جونم پیچیده بود و انقدر همه جا ساکت بود که فقط تکون های ماشین رو آسفالت نیمه خراب جاده باعث میشد حس کنیم زنده ایم !
چیزی نمی دیدیم و دستامون و با بندای نازک سفتی بسته بودن .
ماشین ایستاد ، انگار دنیا هم ایستاد ... !
پیاده امون کردن ، چه پیاده کردنی !

***

این یعنی قرار بود تیر بارون شیم ، تو خاک دشمن ، با دست بسته ، غریب و زخمی با روح پاره پاره !
شاید هیچ وقت پیکرامون و پیدا نمی کردن و مادرامون نمی تونستن بغلمون کنن تا آروم بگیرن !
به دا فکر می کردم ، به اینکه من و مهدی و باهم قرار بود از دست بده !
به سمیه و پسر قشنگشون با مهدی !
و به نرگس ... !
به تمام لحظه های قشنگمون تو دانشگاه ... !
به روزایی که تو پارک لاله گذروندیم ... !
یعنی می تونست دوم بیاره ؟
کاش زیاد گریه نکنه ، چشمای قشنگش وقتی گریه می کنه با اینکه ستاره بارون میشه قلبمو ریش می کنه !
کاش زودتر از اون چیزی که فکرشو می کنم من و یادش بره و درد زیادی نکشه !
کاش نفهمن چی به سرمون اومد ... !
از غربت و تنهاییمون نشنون ... !
کاش رد شکنجه رو تنمون و نبینن ... !
اصلا بهتر، داریم تو غریبی و اسارت تیر بارون میشیم !

صدای گلنگدن کشیدن سربازا من و به خودم برگردوند .
اشهد و خوندم و چشمامو بستم ، صدای شلیک گلوله سکوت این بیابون داغ اما تاریک و شکوند ...

سایه جهاد

/channel/ghasam_shekaste

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

_ چته بی شرف؟ چه مرگته که از صبح مثل سگ تو گوشم ناله میکنی؟

از شنیدن صدای بلندش سر سنگین شده ام رو بالا میکشم و با بغض می نالم

_ درد دارم

با حرفم نگاهی به شکمم میندازه

_کجات درد میکنه؟

سکوت و جواب ندادنم باعث میشه جلو بیاد

کنارم روی تخت میشینه و خیره به چشمای پر شده از اشکم با لحن تندی تشر میزنه :

_کری؟ دِ میگم کجات درد میکنه که از صبح هی زر زر زنگ میزنی؟ از وسط جلسه منو کشوندی اینجا عر زدنانتو گوش بدم؟

لبهای لرز گرفته ام رو از هم فاصله میدم :

_ جلسه یا عشق و حال با اون دختره که شب و روز تو بغلته؟

پر حرص به سمتم نیم خیز میشه چنگی به موهام میزنه و از لای دندونای کلید شده اش می غره

_ باز دو روز ولت کردم هار شدی افتادی به گه خوری دختر حاجی؟ نگفتم نباید پشت پناه گه بخوری؟ حتماباید شب و روز عین سگ زیر دست و پام جون بدی تا زبونت کوتاه باشه؟

با نفرت در حالی که از درد نفسم به زور بالا میاد زمزمه میکنم

_ ازت متنفرم رادمان ، ازت متنفرم ، میرم ، بچه ام که به دنیا بیاد میرم ...داغمو به دلت میذارم ...

با پیچیده شدن دستش دور گردنم صدا توی گلوم خفه میشه

فشاری به گلوم میاره

_ میخواستم این یک ماه مونده تا زاییدنت رو بهت رحم کنم ..

مچ دستام رو با یه دستش میگیره و بالای سرم میکشه ...
طناب افتاده روی زمین رو برمیداره و همینطور که مچ دستام رو به تخت میبنده ادامه میده :

_ولی انگار تو لیاقت دلسوزی نداری دخترهی بی پدر و مادر ..

وحشت زده به چهره سرخ شده اش زل میزنم و با لکنت می پرسم

_ چیکار میکنی؟


دستش که به سمت کمربندش میره با هق هق داد میزنم

_غلط کردم ...ولم کن ...تو رو خدا ولم کن

هیستیریک میخنده...کمربندش رو دور مچ دستش میپیچونه و بی توجه و به داد و فریادهام با تمام قدرتش روی تنم می کوبه که از درد فریاد میکشم

_نزن ...بچه ، رادمان بچه ...

کر شده بود ، نمی شنید ... داد و فریادهام رو التماس رو نمی شنید ...

نمیدونم چقدر میگذره که بالاخره رضایت میده و عقب میکشه ...

مچ دستام رو باز میکنه

_پاشو خودتو جمع کن ...

قفسه سینه ام از درد به سختی بالا و پایین میشه ... جون تکون خوردن نداشتم ، جون نفس کشیدن نداشتم ...

پشت دستشو با ضرب تو صورتم میزنه

_ پاشو پدر سگ ، پاشو ناز نکن واسه من تا باز به جونت نیفتادم ...

جوابش رو که نمیدم به سمتم نیم خیز میشه دستش رو زیر تن یخ زده ام می پیچه و به سمت خودش میکشه ...نگاه وحشت زده اش صورت رنگ پریده و بی حالم رو کنکاش میکنه ..

فک روی هم چفت شده ام رو بین دستاش میگیره و زمزمه میکنه

_  تموم شد ... دیگه نمی زنم قول...

صداش لحظه به لحظه برام ضعیف تر میشه و پلکای سنگین شده ام روی هم میوفته ...

* * * *

سر راه دکتری که از اتاق عمل بیرون می آید می ایستد و با نگرانی می پرسد

_ چیشد خانم دکتر حال زن و بچه ام خوبه؟

دکتر به نشانه تاسف سری تکان میدهد

_حال بچه خوبه اما ...

مکث کوتاهی میکند و خیره در چشمان مرد روبرویش به سختی ادامه میدهد

- متاسفانه همسرتون حین زایمان دچار ایست قلبی شدن و الان توی مراقبت های ویژه اند


/channel/romanpadzahreman

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

خوانش و معرفی کتاب با صدای نویسنده

ستاره بختم سیاه بود
نویسنده : نرگس واثق

قیمت: 50.000 تومان

جهت دریافت نسخه ی پیش نمایش، به کانال تلگرام انتشارات نامه مهر مراجعه فرمایید.
/channel/nameyemehr

📕رمان عاشقانه

احمدآغا گلویی صاف میکند و میگوید:دوباره اومدن خواستگاری، من بزرگ روستام نه بگم کل روستا برخلافم میشه!
- اگه نخوام؟
احمدآغا نگاهی به او میاندازد و جواب میدهد: این موضوع به خواسته ی تو نیست!
برق اشک در چشمهای ماندگار حلقه میزند و میگوید: اون زن داره!
احمدآغا بی تفاوت میپرسد: مشکلش کجاس؟
ماندگار تکانی خورد و با تعجب میپرسد: مشکلش کجاست؟ مادر من زن دومه مشکلی نداره بنظرت؟ برم زندگی یکی دیگه رو خراب کنم، مشکلی نداره!
احمدآغا لب میزند: موضوع مادرت و من فرق داشت! بعدش تو دین ما یک مرد چهار زن حق داره پس بقیه زنهاش حق اعتراض ندارن.
پوزخندی عمیقی مهمان لبهای ماندگار میشود و جواب داد: چهار زن حق داره به شرط این که عادل باشه! نه مثل تویی که فقط یکی رو بذاری کنار اسمت و اونی یکی رو بذار بغلت! آغا وقتی میرفتی اتاق سوزان خبر داشتی که توی برف من و طاها وسط راهرو بودیم؟

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📚 رمان رایگان  سیاه سرکش ۱

✍️به قلم  یاسمن فرح‌زاد   

📝خلاصه
روسلا دختر خاص وقدرتمندیه که تو قبیله ای مرد سالار به دنیا اومده و راز های زیادی داره، بعد ازدواج مخفیانه اش با خوناشام دورگه‌ای شبا، مورد تعرض جادوگری مرموز نقابداری قرار میگیره که با یک کلمه بی هوشش میکنه و مدعی جفت حقیقشه و هروقت قدرتمند بشه میاد سراغش.
اول فکر میکنه خواب دیده تا اینکه تو واقعیت اون مرد میاد سراغش اسیرش میکنه و تو تخت سنگ قربانگاه بهش...


📌باید متذکر شد که اگر اثری به صورت رایگان منتشر می شود دلیل بر سبک شمردن ارزش آن نیست و هدف از این کار، دریافت نقد و نظر بوده تا نویسنده با وام گرفتن از این بازخوردها بتواند سطح توقع مخاطبان را در آثار بعدی پیاده کند.


این رمان #کامل و #رایگان است.
ژانر: تخیلی عاشقانه


نصب رایگان باغ استور ios برای آیفون :
https://baghstore.net/app/


نصب رایگان باغ استور نسخه Android برای سامسونگ، شیائومی، هوآوی و ... :
https://baghstore.net/app/

محبوب ترین رمان باغ استور رو از دست ندید🔥
توجه این رمان قرارداد چاپ دارد‼️

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان آخرین برگ‌ پاییز
📝 نویسنده: سمیرا چرمی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 90
———————

خلاصه :
آخرین برگ پاییز قصه نیلوست؛ نیلو دختری که از کودکی دچار یک عشق اشتباه می‌شود.
عاشق پسر لاغر و نحیف هووی مادرش؛ هوویی که نه تنها چشم دیدن او و مادرش را ندارد بلکه از کودکی تمام مغز پسرش سامی را علیه نیلو و مادرش شستشو داده بود.
نیلو دیوانه‌وار عاشق بود و سامی هر روز پرکینه‌تر!
عاقبت یک شب سامی با تلنگری که به قلبش می‌خورد بیدار می‌شود و قصه دلدادگی آنها شروع می‌شود اما با بد شدن حال مادر سامی این عشق در نطفه کشته می‌شود.
نیلو عشق را در خود کنترل می‌کند و تصمیم می‌گیرد آرام باشد اما التهاب و تب تند سامی تازه شروع می‌شود.

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1401/11/18/دانلود-رمان-آخرین-برگ‌-پاییز-از-سمیرا/


🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا :
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان ظاهر مغرور باطن شرور۲
📝 نویسنده: کیانا بهمن زاد
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 830
———————

خلاصه :
توی این جلد از رمان ظاهر مغرور باطن شرور با #باطن افراد #پلیدی روبه رو میشیم که به بازی گرفتن زندگی اینو اون سر یه کینه قدیمی برای رسیدن به اهداف خودشون به سادگی آب خوردنه
بازی کردن خوبه اما نه با زندگی یه نفر نه با #قلب نه با #احساسات نه با #رویاهاش
آهای آدما...برای آشغال بودن راه های زیادی هست ولی هیچ کدوم به اندازه ی تظاهر به #دوست_داشتن #کثیف نیست
جلد دوم رمان ظاهر مغرور و باطن شرور پر از #رمز و #رازهای زیادیه که تا تهش نری نمیفهمی که قراره چی بشه حتی حدس زدن خیلی برات مشکله و مدام در هیجان برای ترغیب شدن به ادامشی...شخصیت های جدید زیادی به این جلد اضافه شدن که هرکدوم یه #حکایت دارن و آخر سر دونه دونه عین یه زنجیر بهم متصل میشن طوری که باعث روشن شدن باطن خیلیا و گذشته پر ماجرایی میشه که هرکس یه جوری تعریفش میکنه اما در نهایت...
و این گونه است که داستان آغاز میشــــود...
یکی بــــود دیگری هم هســـت اما روزگاری برای بودنهایشـــان در کنار هم نبــــود...
غـــــافـــلـــــگیری های بزرگی توی این جلد در انتظارتونـــــه:)

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1401/11/12/دانلود-رمان-ظاهر-مغرور-باطن-شرور۲-از-کی/

🌐 https://zarinp.al/474887
🌐 https://zarinp.al/474887
🌐 https://zarinp.al/474887

🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا :
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

😍😍محدوده نياوران
فروش انلاين
تعداد زيادي لباس وكيف و كفش... اكثرا ماركدار
نو ودرحدنو....
قيمت مناسب
ولوازم تزييني خانه😍😍
لینک کانال: 👇👇

@shoowroomniavaran

ايدي جهت سفارش:👇👇
@Miraclemylife

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان دوست دارم ولی با ترس و پنهانی
📝 نویسنده: زهرا فاطمی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 801
www.romankade.com/1401/11/09/دانلود-رمان-دوستت-دارم-ولی-با-ترس-و-پنها/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

رمان: کافه ترنج
به قلم: مینا کاوند
ژانر: عاشقانه، همخونه‌ای

بخشی از رمان:

خونه غرق در تاریکی بود. درو بستم. داشتم میرفتم سمت آشپزخونه که یکی از لامپارو روشن کنم که با صدایی که از سمت پذیرایی اومد، پریدم هوا و جیغ خفه ای کشیدم.
-تا الان کجا بودی؟
صدای آرتان بود. اما خودشو نمی‌دیدم. سریع رفتم و یکی از لامپای کوچیک بالای اپن رو روشن کردم.
کمی نور به سالن تابید. آره خودش بود. روی یکی از مبلا نشسته بود. از دیدنش تو خونه تعجب کردم. چطور انقد زود اومده بود؟ مگه نگفته بود امشب دیر میاد؟ اولش خواستم بگم با آتوسا بیرون بودم اما بعدش پشیمون شدم. مگه اون به من میگه کجا میره و چرا شبا دیر میاد! پس من چرا باید بگم.
بی توجه بهش خواستم برم تو اتاقم که با صدای بلندش سرجام ایستادم.
-کری؟ پرسیدم تا این وقت شب کجا بودی؟
از لحنش حالم بهم می‌خورد. چطور جرئت می‌کرد اینطوری باهام حرف بزنه. برگشتم سمتش و با حرص گفتم:
-به تو چه، مگه تو کی هستی که من باید بهت جواب پس بدم؟
از جاش بلند شو و با قدم هایی آروم به سمتم اومد. حتی یه قدم از جام تکون نخوردم. بهم رسید و خودشو بهم چسبوند. سرشو سمت گردنم برد و کنار گوشم غرید:
-من شوهرتم

/channel/toranjjcafee
/channel/toranjjcafee

از لحنش دلم هری پایین ریخت. عصبانیت از لحنش و نفس های عصبیش که به گردنم می‌خورد کاملا مشخص بود. اما خودمو نباختم پوزخندی تحویلش دادم و گفتم:
-شوهر؟ نه اشتباه میکنی، تو فقط یه اسمی توی شناسنامه من. دقیقا حرفی که خودت زدی، یادت که نرفته؟
دستشو پشت کمرم گذاشت و با عصبانیت منو سمت خودش کشید و همونطور که سرش تو نزدیک ترین حالت به صورتم قرار داشت گفت:
-ببین بچه جون تا زمانی که اسمت تو شناسنامه منه و تا زمانی که تو این خونه زندگی میکنی حق نداری هر غلطی میخوای بکنی، فهمیدی؟
اگه بگم‌نترسیدم دروغ گفتم. ترسیده بودم. اما خودمو نباختم و با جسارت گفتم:
-من کاری نکردم که شرمنده باشم، توعم حق نداری به من دستور بدی
صورتش از عصبانیت قرمز بود. لباشو به گوشم چسبوند و گفت:
-زبون درازی داری! خودم کوتاهش میکنم
هدفش از این کارا فقط اذیت کردن من بود. شروع به تقلا کردم تا خودمو از دستش خلاص کنم و..
/channel/toranjjcafee
/channel/toranjjcafee

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

#توجه
#پیشنهاد_ویژه
رمانی که خیلی ها درخواست لینکش رو دارن 😍👆🎊

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان قایق بر گل نشسته
📝 نویسنده: فاطمه احمدی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 533
———————

خلاصه :
داخل تاکسی نشسته‌ام و از شیشه‌ی باران خورده و سرد خیره‌ام به ساختمان مقابلم.
انگار کسی به قلبم چنگ می‌اندازد، انگار که دلم در دست کسی در حال مچاله شدن است و این قلب بی جانم را گویی آتش زده‌اند.
کار چند روزم است آمدن به این‌جا و تماشا کردن این بیمارستان شلوغ و مملو از رفت و آمد؟ یک روز؟ دو روز؟ آه! خودم هم نمی‌دانم، خیلی وقت است حساب تمام روزهایی که گذشته و می‌گذرند را از یاد برده‌ام…
صدای آهنگ غمگین و تلخی هم که از ضبط ماشین راننده‌ی جوان تاکسی پخش می‌شود، همچون نفتی می‌شود و آتش قلبم را شعله‌ورتر و بغضم را سنگین‌تر می‌کند.

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1401/10/30/دانلود-رمان-قایق-بر-گل-نشسته/

🌐 https://zarinp.al/472404
🌐 https://zarinp.al/472404
🌐 https://zarinp.al/472404

🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا :
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

رمان حامی

نویسنده: راضیه نعمتی


نیکی همان‌طور که کیک می‌خورد با یک دستش مطلب تایپ می‌کرد و با دست دیگرش تلفنی با دوستش صحبت می‌کرد که فریاد برق‌آسایی بر سرش فرود آمد:
ـ خانم پارسا!!!
کیک به گلوی نیکی پرید. در حال سرفه کردن بلند شد و همان‌طور که گوشی را سر جایش می‌گذاشت، گفت:
ـ سلام دایی!
پیمان با عصبانیت گفت:
ـ دنبال من بیا!
نیکی امر او را اطاعت کرد. پیمان در را باز کرد و با اخم گفت:
ـ برو تو!

/channel/+hyXkPqIJwWg2MmRk
/channel/+hyXkPqIJwWg2MmRk

نیکی با سری زیر گرفته وارد اتاق شد و وقتی در محکم پشت سرش بسته شد، قلبش فرو ریخت. پیمان چند قدم به طرف او جلو آمد و مقابلش قرار گرفت:
ـ  فکر می‌کنم قبلاً بهت گفته بودم چه کارایی رو نباید تو شرکت من انجام بدی!
نیکی حتی یک کلمه از حرف‌های پیمان را متوجه نشد چرا که چشمش روی کت شیک و زیبای او خیره مانده بود و با خودش فکر می‌کرد حتماً میلیون‌ها تومان قیمت دارد!... صدای تحکم‌آمیز پیمان را شنید:
ـ اخراجی!
نیکی به خودش آمد:
ـ ببخشید؟!
ـ گفتم اخراجی! بیرون!
نیکی همچنان با ناباوری نگاهش می‌کرد. پیمان به طرف میز رفت و در حال برداشتن خودنویس از کشو به صورتش زل زد:
ـ نشنیدی چی گفتم؟ چرا ماتت برده؟ بیرون!
ـ دایی!...
ـ به من نگو دایی!
ـ چی باید بگم؟ عمو خوبه؟
ـ مسخره‌بازی درنیار! من پیمانِ بهکام، مدیر عامل شرکت سامانم. حالا فهمیدی چی باید صدام کنی؟

/channel/+hyXkPqIJwWg2MmRk

/channel/+hyXkPqIJwWg2MmRk

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان ماراتن
📝 نویسنده: مریم السادات نیکنام
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 737
🌐 www.romankade.com/1401/12/04/دانلود-رمان-ماراتن-از-مریم-السادات-نیک/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای نداشتم باید باهاش ازدواج میکردم...

/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

همه چیز عادیست اگر یک مهندس یا یک فیزیکدان قلم بر دست داشته باشد اما قصه ی ما آنجاست که جوان ِ عاشق ما از پشت نیمکت های دانشگاه، برای دفاع از سرزمینش، خانواده اش، شهرش، اعتقاداتش و هر آنچه که دوست داشت اسلحه بردست‌گرفت ...
اما درست زیر چشم رود آزاد کارون، بند اسارت به دستانش رفت و راهی دنیای ناشناخته ای شد که باید در آن نه تنها زنده می ماند که زندگی می کرد.
#من_تنها_نبودم را در قسم شکسته بخوانید

/channel/ghasam_shekaste

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

#توجه
#توجه
😍😍دنبال یه رمان هیجانی میگردی؟!
پیشنهاد ویژه ادمین 💯
زود جوین شو تا حذف نشده💥

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📖نسخه پیش نمایش

📕 رمان اجتماعی
ستاره بختم سیاه بود


نویسنده : نرگس واثق

/channel/nameyemehr


🛒 فروش آن لاین: دیجی کالا


📚فروش با تخفیف 15 درصدی: 09355039558
واتس آپ و تلگرام

#انتشارات_نامه_مهر

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

حتما خبر دارید که نویسنده های برجسته تو برنامه رایگان باغ استور فعالیت میکنن.
این رمان جزو محبوب ترین رمان باغ استوره که بالاترین امتیازو داره.
پیشنهاد ویژه ادمین های عزیز برای مخاطبای گل که دنبال یه چیز خاص و قوی می‌گردن.👌💋🔥

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
اثر جدید:شایسته نظری
مهدا به اصرار نیما وارد مهمانی می‌ شود بعداز بلایی که سرش میاد. نیما فرار مکنید مهدا می‌ماند و بدنامی😔 درحالی که برادرش پلیس است جرات ندارد ازبی‌آبرو شدنش حرفی بزند.
تا اینکه پای خواستگارها به خانه باز می شود 🙊🫢
ازدواج اجباری چه بلایی سرش میاره؟🥺
/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
رمان جدیدمون مثل نفس باش به جانم
پر کاراکتر و پر حادثه‌س😍😍😍

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان آخرین برگ‌ پاییز
📝 نویسنده: سمیرا چرمی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 90
🌐 www.romankade.com/1401/11/18/دانلود-رمان-آخرین-برگ‌-پاییز-از-سمیرا/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان ظاهر مغرور باطن شرور۲
📝 نویسنده: کیانا بهمن زاد
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 830
🌐 www.romankade.com/1401/11/12/دانلود-رمان-ظاهر-مغرور-باطن-شرور۲-از-کی/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان دوست دارم ولی با ترس و پنهانی
📝 نویسنده:  زهرا فاطمی
🎬 ژانر: عاشقانه 
📖 تعداد صفحات : 801                         
———————
   
خلاصه :
لیلی دختر پولدار عاشق یه راننده تاکسی میشه و بهش دل میبنده
اما اتفاقی می افته که دختر قصه مجبور میشه با یه پسر پولدار و خشن ازدواج کنه
اما درست شب ازدواجش سر و کله ی راننده تاکسی پیدا میشه و لیلی با لباس عروس از پای سفره عقد بلند میشه و میره سراغش توی کوچه وداماد هم به دنبالش اما...
 
🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐  www.romankade.com/1401/11/09/دانلود-رمان-دوستت-دارم-ولی-با-ترس-و-پنها/

🌐  https://zarinp.al/474888
🌐  https://zarinp.al/474888
🌐  https://zarinp.al/474888

🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا : 
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

ترنج دختری مهربون و شیطونه که بخاطر اصرار های عمورضا برای ازدواج با پسر عموش مجبور میشه برای خلاص شدن از این ازدواج اجباری تن به ازدواج دیگر دهد...

/channel/toranjjcafee
/channel/toranjjcafee

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

سلام سلام 😍

دلت میخواد یه رمان خوب و بدون غلط بنویسی ولی بلد نیستی و وقتشو نداری؟ 🥺
دلت یه متن جذاب میخواد ولی نمیدونی چطور بنویسی که نفس‌گیر باشه؟ 🙁

نگران نباش، من این کار رو برات انجام میدم 😍😌

🟡 ویراستاری تخصصی #رمان

🟠 ویراستاری تخصصی #مقاله و #پایان‌نامه

🔴 انجام هرگونه خدمات #ویرایشی و #نوشتاری

با مناسب‌ترین قیمت 🤩🚦

💯 تخفیف ویژه برای #چهارنفر اول 💯

فقط کافیه به این آیدی پیام بدی تا از شر استرس و نگرانی راحت بشی 👇🏻

❄️⭐️ @authoress_Blue_Lilium
❄️⭐️ @authoress_Blue_Lilium

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

نام رمان: آقای سر دبیر

نویسنده: مرضیه نعمتی

سر دبیر جدید گوشه اتاق ایستاده و در حال خواندن مطلب دفترچه‌ای بود. حتی به خودش زحمت نمی‌داد نگاهم کند. شروع به رفع و رجوع کارم کردم:
ـ باور کنید من اولین بارم بود که دیر کردم. ترافیک خیلی بدی بود.
ـ عذرخواهی!
بهت زده نگاهش کردم. آنقدر دستوری و رسمی گفت که حس کردم در حال بازی کردن نقش امپراطور یک کشور بود. لجم در آمد اما مجبور به کوتاه آمدن بودم. اگر کارم را از دست می‌دادم باید به کجا می‌رفتم؟ عذرخواهی از مدیر مسئول مجله بهتر از نشستن کنار ندا بود. سکوت طولانی‌ام را که دید، دفترچه را بست و این بار نگاهم کرد. ابروانش درهم بود و چشمانش ریز. خودش را آماده شنیدن نشان می‌داد. زیر لب گفتم:
- معذرت می‌خوام.
ـ دو روز اضافه کاری می‌نویسم.
خشکم زد:
ـ برای چی؟!
همانطور که جدی نگاهم می‌کرد، گفت:
ـ سه روز.
غضب آلود زل زدم به چشمانش. مدیر جدید یک دیوانه بود. از عذاب دادن کارمندی مثل من لذت می‌برد. نباید اجازه چنین کاری را به او می‌دادم. نتوانستم جلوی زبانم را بگیرم و به تندی گفتم:
ـ چرا باید برای یه تاخیر ده دقیقه‌ای دو روز و برای اعتراض بهش، سه روز اضافه کار داشته باشم؟
ـ چهار روز.
دندانهایم را روی هم فشردم. لج کرده بود. رویم را برگرداندم و خواستم در را باز کنم که صدایش را شنیدم:
ـ پنج روز.
دستانم آماده چنگال شدن دور گلویش بود اما به شدت خودم را کنترل کردم و به نرمی برگشتم. در صورتم خیره بود:
ـ دو روز برای تاخیرت بود. سه روز برای اعتراضت. چهار روز برای بی ادبانه صحبت کردنت و پنج روز برای بی اجازه رفتنت از دفتر مدیر.
پوزخندی بر لبم نقش بست. در دل گفتم: «اوه! چقدر مبادی آداب! مثلاً خودت خیلی مودبی؟ داری ادب به من یاد می‌دی؟ حیف که به این کار احتیاج دارم.»
لب باز کردم:
ـ اجازه مرخصی می‌فرمایین؟
لبخند محوی بر لبش نقش بست که گویای موفقیتش در ادب کردن من داشت. دیگر نایستادم و با قدمهایی که سعی داشتم آرام باشد اتاق را ترک کردم.
/channel/+phluYpN3JkM3ZWU0
/channel/+phluYpN3JkM3ZWU0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان قایق بر گل نشسته
📝 نویسنده: فاطمه احمدی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 533
🌐 www.romankade.com/1401/10/30/دانلود-رمان-قایق-بر-گل-نشسته/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان سرنوشت گلی و سرگرد جذاب
📝 نویسنده: مینو جلالی فر
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 334
———————

خلاصه :
گلی دختر ساده ای که عاشق سرگرد جذاب داستان میشه، درست شب عروسی میفهمه اون سرگرد دقیقا کی هست و با فهمیدن رازش از ازدواج باهاش پشیمون میشه، سرگرد جذاب داستان بهش اطمینان خاطر میده که کنارش در امانه و اونو از حجله ای که زنها پشت درش منتظرن فراری میده و به یه خونه روستایی میبره تا راحت باشه ولی شب دوم اتفاقی میفته که گلی خودش به سرگرد پناه میبره و...

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1401/10/22/دانلود-رمان-سرنوشت-گلی-و-سرگرد-جذاب/

🌐 https://zarinp.al/470378
🌐 https://zarinp.al/470378
🌐 https://zarinp.al/470378

🌐 /channel/romankade_com

Читать полностью…
Subscribe to a channel