romanhayeasheghane | Unsorted

Telegram-канал romanhayeasheghane - رمان های عاشقانه

25486

تنها کانال رسمی انجمن بزرگ رمان های عاشقانه 🌍 Www.romankade.com کانال دکلمه های صوتی اختصاصی انجمن https://t.me/deklamehaiesoti اینستاگرام : ROMANKADE_COM تبلیغات @f_sogol17 Raaz8222 گروه درخواست : https://telegram.me/joinchat/BYW5fzycEmtfhivTSch2Yw

Subscribe to a channel

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان آنهدونیا
📝 به قلم سدگل
📖 تعداد صفحات : 702
🎭 ژانـــر : عاشقانه
———————

✍️ خلاصه:
در شبی سرد، دراگونوف جوان دختربچه‌ای را در قطار پیدا می‌کند و با کمک دوست خود شوبین، وی را به پرورشگاه می‌سپرد اما دیری نمی‌گذرد که شرایط عوض می‌شود و وی مجبور به پذیرفتن سرپرستی دختر می‌شود و


🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf

به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

🌐
www.romankade.com/1403/08/22/دانلود-رمان-آنهدونیا/

—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐
/channel/romankade_com

🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐
eitaa.com/romankade_com

🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐
https://rubika.ir/romankade_com

🔰 آدرس کانال بله :
🌐
ble.ir/join/3VLMgCm4Ux

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان شبی که باران آمد
📝 به قلم آوا موسوی(آوان)
📖 تعداد صفحات : 934
🎭 ژانـــر : عاشقانه،اجتماعی،روانشناسی
———————

✍️ خلاصه:
المیرا چیزهایی می‌بینه که بقیه قادر نیستند ببینند. چیزهایی می‌شنوه که بقیه قادر نیستند بشنوند.
المیرا از جنون عبور کرده. همه تنهاش گذاشتند و اون رو داخل آسایشگاه رها کردند. حتی عزیز تریناش هم ازش ناامید شدند، چون اون قرار نیست درمان بشه
باید چیکار کنه؟ اصلا راهی هم برای نجاتش هست؟ شاید قراره تا ابد میون دیوارهای خاکستری آسایشگاه زندانی بمونه

نام رمان: شبی که باران آمد
نویسنده آوا موسوی


🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf

به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

🌐
www.romankade.com/1403/08/18/دانلود-رمان-شبی-که-باران-آمد/

—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐
/channel/romankade_com

🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐
eitaa.com/romankade_com

🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐
https://rubika.ir/romankade_com

🔰 آدرس کانال بله :
🌐
ble.ir/join/3VLMgCm4Ux

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان جادوفش لاجوردی
📝 به قلم زهرا فرمانی
📖 تعداد صفحات : 293
🎭 ژانـــر : فانتزی
- عاشقانه
———————

✍️ خلاصه:
دختری از جنس پارچه‌ی آبی‌رنگ کره زمین! دختری که هر بار سربلند و موفق‌تر از دنیای وحشتناک سختی‌ها بیرون می‌آید. دختری که متعلق است به دنیای آسمان اما خودش نمی‌داند!

دختری که زندگی افراد زیادی به او بستگی دارد و به خاطر این مجبور است قبیله آسمانی‌اش را با یک قبیله دیگر متحد کند. اسم دختر ما باران است و اسمش ریشه در زندگی‌اش دارد. و دوستانی دارد که در این راه پر پیج و خم کمکش می‌کنند.


🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf

به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

🌐
www.romankade.com/1403/08/16/دانلود-رمان-جادوفش-لاجوردی/

—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐
/channel/romankade_com

🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐
eitaa.com/romankade_com

🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐
https://rubika.ir/romankade_com

🔰 آدرس کانال بله :
🌐
ble.ir/join/3VLMgCm4Ux

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان آذرخشی میان رگ هایم
📝 به قلم آرمیتا بهاروند
📖 تعداد صفحات : 1108
🎭 ژانـــر : عاشقانه
———————

✍️ خلاصه:
من آرمیتا دختری که هیچوقت محبت ندیدم، ولی با باز شدن پام توی شرکت آذرخش همچی تغییر کرد. درست مثل آذرخش زد وسط زندگیم و همچی از این رو به اون رو شد.


🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf

به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

🌐
www.romankade.com/1403/08/13/دانلود-رمان-آذرخشی-میان-رگ-هایم/

—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐
/channel/romankade_com

🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐
eitaa.com/romankade_com

🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐
https://rubika.ir/romankade_com

🔰 آدرس کانال بله :
🌐
ble.ir/join/3VLMgCm4Ux

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

مردانگی آراز دیدن داره😍😍

اگه دنبال یه رمان هات ،عاشقانه و واقعی بودی اما پیدا نمیکردی پس سریع جوین شو👍👍👍

/channel/+pQDbGU2wEbdkOGI8

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌داستان کوتاه اشک آخر
📝 نوشته لیدا صبوری
🎬 ژانر: اجتماعی
🌐 لینک دانلود www.romankade.com/1403/08/12/داستان-کوتاه-اشک-آخر/

#داستان_کوتاه

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان گانگرن
📝 به قلم یزدانی و
📖 تعداد صفحات : 240
🎭 ژانـــر : عاشقانه
———————

✍️ خلاصه:
حکایت عشق دیرینه‌ میان دو جوان هم خون پسر عمه د و دختر دایی که بنا بر مصلحت خانواده و دشمنی برادر بزدگتر دختر به جدایی منجر میشه و به اجبار به عقد پسرخاله درمیاد
چند سال بعد دوباره سرو کله‌ی پسرعمه‌ی عاشق پیدا میشه و تلاشش برای رسیدن به عشق از دست رفته

در ضمن برگرفته از واقعیت هست
مو به مو و من هیچ دخل و تصرفی درش نداشتم


🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf

به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

🌐
www.romankade.com/1403/08/11/دانلود-رمان-گانگرن/

🌐
https://zarinp.al/644458
🌐
https://zarinp.al/644458
🌐
https://zarinp.al/644458
—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐
/channel/romankade_com

🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐
eitaa.com/romankade_com

🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐
https://rubika.ir/romankade_com

🔰 آدرس کانال بله :
🌐
ble.ir/join/3VLMgCm4Ux

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

داستان زندگی من متعجبت میکنه اما این بلایی هست که من تجربه‌ کردم😭
با زوور زنش شدم، اونقدر رفت و اومد تا بالاخره تو سخت‌ترین موقعیت زندگیم مجبور شدم بهش بله بدم.
به قدری قربون صدقه‌ام می‌رفت که من با خودم می‌گفتم حتما عاشقم شده اما همش از خودم سوال می‌کردم از چیه من خوشش اومده؟ اون یه دکتر پو.لدار با کلی دختر دورش و من دختر یه معتا.د که تو آرزوی یه وعده‌ی غذایی خوب و یک شب با شکم سیر خوابیدن؛ زندگی می‌کردم.
هر طور بود قانعم کرد عقدش بشم و بابام با یه دسته ا‌.سکناس رضایتشو اعلام کرد.
چادر رو که از سرم پایین انداخت سرم گیج رفت و گر گرفتم.
با شیفتگی نگاهم می‌کرد و لحظه لحظه کاری کرد که برای اولین بار احساس کردم منم آدمم و نیا.زهای طبیعی دارم.
دل به دلش دادم و همراهش شدم؛ اونقدر که اواسطش می‌خندید و می‌گفت خیال می‌کردم هیچی بارت نیست اما نه... خوب بلدی دلبری کنی.
منم از تعریفاش قند تو دلم آب می‌شد و حرکاتمو بیشتر می‌کردم اما صبحش وقتی چشم باز کردم بیرونم کردن.من موندم و شناسنامه‌ای که کف دستم انداخته بودن و اسم شوهرش تو صفحه‌ی دومش خالی بود، فهمیدم فقط برای دوساعت صی*غم کرده بوده و برای ا.نتقام چند روز بعد با پلیس سراغش رفتمو قبل اینکه نگاهش کنم داد زدم:
- این آقا به زو.ر باهام بوده.
- پس طبق قانون عقدش می‌کنم جناب سروان.
بهت زده به سمت صدا برگشتم و با دیدن چهره‌ی آشنا و اخموش...
این داستان اسمش آراگل هست بیا اینجا بخون عاشفانه‌هاش بی نظیره برو اینجا بخون
👇👇
https://www.instagram.com/neliya_dastan?igsh=eDZxcDBwZ3F3NHB4

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود او می آید
📝 به قلم یزدانی و
📖 تعداد صفحات : 750
🎭 ژانـــر : ترسناک
طنز
🌐 www.romankade.com/1403/08/11/دانلود-رمان-او-می-آید/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

!! PAWS⚠️
قدرتمند ترین پروژه ایردراپی ساخته شده تا کنون‼️

این ایردراپ که توسط هر چهار تیم سازنده ناتکوین، Major, بلوم و داگز ایجاد شده تحت تایید ویکتور، تاثیر گذارترین فرد اکوسیستم TON، ولادیمیر اسمریکس سازنده بلوم و تحت حمایت کامل پاول دوروو هستش!🥶

این ایردراپ مرحله بعدی پروژه داگز و ناتکوین هستش و در چند ساعت به میلیون ها کاربر رسید
فقط بر اساس یکبار ورود و انجام تسک ها امتیاز میده و به راحتی میشه حداقل 100 دلار ایردراپ گرفت! لینک ورود:
/channel/PAWSOG_bot/PAWS?startapp=YqNkY3UJ

(اگر وارد نشد چند بار امتحان کنین و یا vpn تون رو عوض کنین. به علت هجوم کاربرا ممکنه که سرورا کند شده باشن)

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

رزرو تبلیغ برای هفته آینده فقط دو شب خالیه لطفا جهت رزرو فقط به ایدی داخل بنر مراجعه کنید.🙏

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

🫵میخوای‌ یه چنل بهت معرفی کنم که شعراش قلبتو اکلیلی کنه؟
میخوای حرفای دلتو با عاشقونه‌های دلبرش به «معشوق یواشکیت» بگی؟
میخوای واسش خاص باشی؟

بیا اینجا👇👇👇👇

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

✅داروگ
انتخاب مخاطبان خاص شعر
@Daar_wag

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود آقای هنر پیشه
📝 به قلم زینب ایلخانی
📖 تعداد صفحات : 1239
🎭 ژانـــر : عاشقانه
———————

✍️ خلاصه:

دست سرنوشت دوزخمی دو درمانده،دوجدامانده اززندگی را درجزیره دنج و آرام،بادست های دریا به هم گره میزند… هنرپیشه ای تنها و سردرگم دراین سرزمین،شوق زندگی میابد و ناجی الهه ای از جنس حیات میشود! این روایت تنها باگره کور عشق باز میشود….


🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf

به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

🌐
www.romankade.com/1403/08/06/دانلود-رمان-آقای-هنر-پیشه/

—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐
/channel/romankade_com

🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐
eitaa.com/romankade_com

🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐
https://rubika.ir/romankade_com

🔰 آدرس کانال بله :
🌐
ble.ir/join/3VLMgCm4Ux

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

‎پارت ۱
‎«سَروِه»
‎همه‌ی تنم از عصبانیت نبض گرفته بود و دست و پاهام می‌لرزید.
‎به پای آقا بزرگ افتادم
‎_ تو رو خاک بابام قسمت میدم حرفمو باور کن بخدا من هیچ کاری نکردم. چطور دلت میاد منی که هنوز هجده سالم نشده رو بندازی جلوی مردی که چهل سالشه .
‎عصاش که درست روی مهره‌ی کمرم خورد نفسم رفت. ولی به روی خودم نیاوردم.
‎_هنوزم زبونت درازه. دختره‌ی بی‌چشم و رو‌‌ توی کوچه و بازار شدم انگشت نشونِ یه جماعت‌ِ خاله‌ زنک. کلِ بازار دیدنت با لباسای پاره‌ پوره سر شبی از حجره‌ی سید حبیب بیرون اومدی
‎_خب چرا نمی‌رین از اون شاگرد حروم لقمه‌ش بپرسین که چی شد؟
‎ صدای پوزخند عمویی که یه عمر جای بابای ندیده‌م قبولش داشتم دلمو ریش کرد.
‎_شاگردش نیست. همون شبونه که فیضشو برده گم و گور شده چون میدونسته تهش باید بیاد گندکاریش رو پا بگیره و خودشو عمری اسیر و عبیر یه سلیطه مثل تو کنه.
‎_بیاین همین امشب بریم دکتر تا بهتون ثابت کنم من پاکم.
پوزخند نسرین اقابزرگ رو تو تصمیمش مصمم کرد.
آقابزرگ عصاشو روی زمین کوبید.

فردا شب حشمت میاد بی‌سر و صدا یه عاقد میاره دستتو میگیره از این خونه میبرتت‌.منم فامیلی خودمو از روت برمیدارم‌.جونت رو بخشیدم چون امانت پسرم بودی .
جیغ زدم
_من تا فردا شب خودمو میکشم ولی نمی‌ذارم به جرم گناهی که نکردم آیند‌ه‌مو تباه کنید.
خواستم بلند شم و برم به درد خودم بمیرم که صدای پاهایی که از پله‌های آهنی داشت پایین میومد توجه هممونو جلب کرد
_حاج محسنی می‌خوام باهاتون حرف بزنم.
این مرتیکه چی میخواست این وسط
_بگو‌ جوون.
_ اگه اجازه بدین من سروه رو عقد کنم و با خودم از اینجا ببرم تهرون.
به آنی چشمام گرد شد.
عموم جای آقابزرگ جواب داد
_حتما فهمیدی چه خبر شده و این دختر چکار کرده بازم میخوای بگیریش؟
سری تکون داد
_بله همه رو خبر دارم و قبول میکنم.
این یکی دیگه خارج از توانم بود. پاهامو به زحمت تکون دادم و رفتم سمتش
_توی خودت چی دیدی که همچین جراتی داری به خرج میدی؟ من زنِ یه کارگرِ تهرونی بشم که واسه جای خوابش هم محتاجه؟ لابد میخوای منو ببری تهرون با هم کارتن خواب بشیم آره؟

خیلی آروم بیخ گوشم زمزمه کرد.
_انتخاب با خودته میتونی زن اون لحاف دوز بشی ، یا میتونی با من بیای و از این شهر بریم کارتن‌ خوابی.
داستان عشق اهورایی سرگذشت دختری جسور و محکم  که  تو پیج مریم المان پارتگذاری میشه👇🏻👇🏻

https://www.instagram.com/roman_dastan.2?igsh=Y3doOXY0azBwaDl1

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان آنهدونیا
📝 به قلم سدگل
📖 تعداد صفحات : 702
🎭 ژانـــر : عاشقانه


🌐 www.romankade.com/1403/08/22/دانلود-رمان-آنهدونیا/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان شبی که باران آمد
📝 به قلم آوا موسوی(آوان)
📖 تعداد صفحات : 934
🎭 ژانـــر :
عاشقانه،اجتماعی،روانشناسی
🌐 www.romankade.com/1403/08/18/دانلود-رمان-شبی-که-باران-آمد/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان جادوفش لاجوردی
📝 به قلم زهرا فرمانی
📖 تعداد صفحات : 293
🎭 ژانـــر : فانتزی
- عاشقانه
🌐 www.romankade.com/1403/08/16/دانلود-رمان-جادوفش-لاجوردی/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان آذرخشی میان رگ هایم
📝 به قلم آرمیتا بهاروند
📖 تعداد صفحات : 1108
🎭 ژانـــر : عاشقانه

🌐 www.romankade.com/1403/08/13/دانلود-رمان-آذرخشی-میان-رگ-هایم/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

رمان:سایه ی خورشید


خلاصه:

امیرعلی کفایت ته تغاری حاج غفور کفایت شبی از سر مستی به سایه رستگار نزدیک میشود و.....
با وجود همسرش دافنه موحد که از او باردار است🫣

و از آنطرف هم آراز آذرمهر مدیرعامل خشن و هات شرکت پارسه دل در گرو عشق سایه دارد

اما سایه به اجبار پدرش مجبور به ازدواج با امیرعلی کفایت میشود

و بعد از تاهلش هم دست از سر او برنمیدارد ودر برابر امیرعلی سینه سپر میکند😍


و یک مثلث عشقی ممنوعه رقم میخورد........

رمانی سراسر هیجان همراه با عاشقانه های هات 🔞🔞❤️


رمانی فول هات و ممنوعه 🔞🔞
عاشقانه ، قصه دلدادگی و مردانه ایستادن

/channel/+pQDbGU2wEbdkOGI8
/channel/+pQDbGU2wEbdkOGI8
/channel/+pQDbGU2wEbdkOGI8

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

❤️بر روى وزن خود بزن فقط با خوردنی خوشمزه  لاغر بشو👇👇
 
🍏۶۲ 🍎۶۳🍏۶۴ 🍎۶۵ 🍏 ۶۶ 🍎۶۷🍏 

🍎۶۸ 🍏۶۹ 🍎 ۷۰ 🍏۷۱🍎۷۲🍏 ۷۳🍎 

🍏۷۴ 🍎۷۵ 🍏۷۶ 🍎۷۷ 🍏۷۸ 🍎 ۷۹🍏
 
🍎۸۰🍏 ۸۱ 🍎۸۲ 🍏 ۸۳ 🍎۸۴ 🍏۸۵🍎

🍏۸۶ 🍎 ۸۷ 🍏 ۸۸ 🍎۸۹ 🍏۹۰ 🍎 ۹۱🍏
  
🍎 ۹۲ 🍏۹۳ 🍎 ۹۴ 🍏۹۵  🍎۹۶🍏۹۷🍎
   
🍏 ۹۸ 🍎۹۹🍏۱۰۰🍎١۰۵ 🍏۱۱۰ 🍎۱۲۰
🍏

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان گانگرن
📝 به قلم یزدانی و
📖 تعداد صفحات : 240
🎭 ژانـــر : عاشقانه

🌐 www.romankade.com/1403/08/11/دانلود-رمان-گانگرن/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود او می آید
📝 به قلم یزدانی و
📖 تعداد صفحات : 750
🎭 ژانـــر : ترسناک
طنز
———————

✍️ خلاصه:
اگه یک روز بفهمی کابوس‌های شبانه و رؤیاهای بچگیت حقیقت داشتن چی‌کار می‌کنی؟!

ماجرا در مورد پسریه که داره مثل هر آدم عادی دیگه‌ای یک زندگی معمولی رو می‌گذرونه؛ اما متوجه حقیقت‌ها و اتفاقات عجیبی میشه که زندگیش رو از یک زندگی ساده به یک زندگی پر خطر و پر حاشیه تبدیل می‌کنه!

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf

به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

🌐
www.romankade.com/1403/08/11/دانلود-رمان-او-می-آید/

—————————————————
🔰 آدرس کانال تلگرام:
🌐
/channel/romankade_com

🔰 آدرس کانال ایتا:
🌐
eitaa.com/romankade_com

🔰 آدرس کانال روبیکا:
🌐
https://rubika.ir/romankade_com

🔰 آدرس کانال بله :
🌐
ble.ir/join/3VLMgCm4Ux

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

پارت ۱ داستان عاشقانه و جنایی گورکن که بارها خواستید نویسنده‌ش رو معرفی کنم رو پیدا کردم🥲 ترکونده رمانش تا چاپ و سانسور نشده بخون👇
پاهایم به لرزه درآمده بود، دستم از شدت درد به سوزش افتاده بود و صورتم از هر زمانی سفیدتر شده بود، این را از نگاه کردن به شیشه ماشین فهمیدم.
- پیاده شو.
با ترس به اطراف نگاه کردم، جمعیت زیادی پیش رویم بود، چادرم را با اضطراب جلو کشیدم و پشت سر زن از ماشین پیاده شدم.
صدا و نور عکس‌برداری روی صورتم حالم را بدتر می‌کرد و صدای خنده‌ام در سرم می‌پیچید:
« چی می‌شه اگر یه روز منم بشم نقش اول و مدام ازم عکس بگیرن؟ اون‌وقت دیگه نعوذبالله خدا رو هم بنده نمی‌شم».
و پشت بندش صدایی که تشر زده بود و خواسته بود آرزویم را بهتر بیان کنم اما من نفهمیده بودم، در اوج‌ جوانی به حرفش خندیده بودم و باز هم تکرارش کرده بودم، حالا کجا بود ببیند میان صدها خبرنگار و مردم عادی راه می‌روم و هر لحظه صدای چلیک چلیک عکس جانم را می‌لرزاند؟
بغض به گلویم نشست و هر دو دستم را به زیر چشمانم کشیدم، صداها همهمه‌وار در سرم می‌پیچید.
با اشاره‌ی چند مرد قوی هیکل بالاخره از میان جمعیت گذشتم و خود را در سالنی عظیم دیدم، سالنی که کاش قلم پایم می‌شکست و هیچ‌وقت گذرم به آن‌جا نمی‌افتاد.
زن کمی به جلو هولم داد تا بنشینم، پاهای لرزانم دستور توقف گرفت و همان‌طور که دستور داشتم نشستم و به اطراف نگاه کردم، دندان‌هایم از شدت ترس به هم می‌خورد و حالت تهوع عجیبی داشتم.
- آبجی؟
سر بلند کردم و با دیدن صورت رنگ پریده‌ی ماهان از جا بلند شدم، هنوز نزدیکش نشده صدای زن بلند شد.
- سر جات بشین.
ماهان بی توجه به تشر و تذکر زن پایین پایم نشست:
- دردت به جون داداش، نترس خب؟
همین حرفش بیش‌تر ترساندتم، وحشت‌زده نگاهش کردم و قلبم به تپش افتاد.
- چی می‌شه داداش؟
- برات بهترین..
- پاشو باید بریم داخل.
سرم به سمت زن چرخید، اخم در هم کشیده بود و رحم و مروتی در کارش نبود.
باز هم از جا بلند شدم، تا آخرین لحظه به ماهان و بعد به مامان که با صورتی گریان نگاهم می‌کردم چشم دوختم و با وحشت راهی اتاق شدم.
صندلی‌های کنار هم چیده شده و سرمای درون اتاق باعث شد لرز کنم، دستانم را به هم چسباندم و وحشت‌زده به زن متوسل شدم، این‌بار حالم را بهتر درک کرد، نیم‌چه لبخندی زد و کمک کرد تا روی صندلی‌های اول بنشینم.
صدای داخل شدن جمعیت به گوشم می‌رسید اما جرات سر بلند کردن نداشتم تا وقتی که صدای مردانه و آشنایی تیره‌ی وجودم را لرزاند‌.
- بسم‌الله الرحمن الرحیم، با نام و یاد خدا، جلسه‌ی اول دادرسی به پرونده...
ناباور به صورتش چشم دوختم و چانه‌ام لرزید.
با دیدن اسمم؛ سرش بالا آمد زیر لب گفت:
- چشمون سیاهم؟!
چند سال از آخرین دیدار محبوبم گذشته بود؟ محبوبی که سال‌ها پیش شیدای هم بودیم و تنم را تصاحب کرده و حاصلش دخترمان بود که از او مخفی کرده بودم و حالا روبرویم به عنوان قاضی نشسته بود.‌....
این داستان تو اینستاگرام صفحه‌ی اصلیشون پارت گذاری می‌شه زود برو دارم تبلیغ رو برمیدارم👇

https://www.instagram.com/neliya_org?igsh=MTEyODRnN2Zjb3BqNg==

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

‌‌مرد ایرانی بفهمه بهت تجاوز شده تف هم توی صورتت نمی‌اندازه این یه واقعیت تلخه...!

شانه‌هایم می‌افتند و چشم‌هایم به نقطه‌ای نامعلوم روی دیوار زل می‌زنند...چه کرده بودم با مرد عاشقم؟!

بغض کرده‌ام و نگاهم در صورت مردانه‌اش چرخ می‌خورد...می‌خواهد از جا بلند شود که دستش را چنگ می‌زنم و التماس می‌کنم:
-بیا فراموش کنیم....بیا یادمون بره اون شب نحس چی شد...بیا کارت عروسیمون رو فردا پخش کنیم و عروسی‌ رو سریع‌تر بگیریم...بعدش میریم ازش شکایت می‌کنیم، باشه؟!

دستم را پس می‌زند و صدایش را تا جایی که می‌تواند بلند می‌کند:
-بسه شهرزاد! حالیت نیست چی شده یا خودت‌ رو زدی به نفهمی؟!

پاهایم را بیچاره‌وار در شکمم جمع می‌کنم و با بغض و بهت لب می‌زنم:
-سهراب...

می‌خواهم، جانم بشنوم. می‌خواهم ببینم که هنوز هم عاشقم است، ولی او مرد همیشگی من نیست. از زمین تا آسمان با سهرابی که من می‌شناختم، فرق می‌کند.
سرش را با تأسف به طرفین تکان می‌دهد و با لحنی نفرت‌انگیز لب می‌زند:
-به نامزد من.‌.. به تو، دردونهٔ حاج رضای تنها تعرض شده... حالیته؟!

بغضم آب می‌شود و غرشش در دم صدا را در گلویم خفه می‌کند و باز می‌شنوم:
-نمی‌تونم شهرزاد! من حتی بلد نیستم ادای آدم‌های روشنفکر رو در بیارم، چه برسه به اینکه بخوام اونطوری رفتار کنم! فراموش کردن کار من نیست! اون صحنه‌ای که اون لعنتی... اون عوضی بی‌پدر و مادر روی تنت غواصی کرده رو هر وقت تصور می‌کنم، دیوونه میشم! می‌فهمی؟! من نمی‌تونم زندگیم رو با پس خوردهٔ یکی دیگه بسازم، شهرزاد! نمی‌تونم...

/channel/+iEa-hd20o0YzZWE0
/channel/+iEa-hd20o0YzZWE0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

تبلیغات با پایین ترین قیمت در انجمن رمان های عاشقانه!
❄️هزینه تبلیغ در کانال بصورت زیر است👇🏻


❄️پست آخر در هر دو کانال انجمن 60هزار تومان🔥

@romankade_com

@romanhayeasheghane

❄️ پست آخر در کانال ها و بزرگترین گروهِ درخواست رمان انجمن 75هزار تومان💥

@romankade_com

@romanhayeasheghane

https://t.me/joinchat/PJwSa7mTUOsg42ro



❄️ بعد از مطالعه اطلاعات بالا بنر خودتون رو برای تائید به همراه تعرفه مورد نظرتون به ای دی زیر بفرستین👇🏻

@f_sogol17

❄️پرداخت فقط بصورت کارت به کارت با ارسال فیش واریزی مورد قبول است.


❄️میزان جذب و بازده تبلیغات کاملاً وابسته به بنر و کانال شما بوده . قبل از ارسال از کیفیت بنر خودتون اطمینان پیدا کنین.

❌ بنر با محتوای غیر اخلاقی ممنوع❌

❌مبلغ و شات واریزی رو به ادمین تحویل بدید بعد تبلیغتون انجام میشه!
تبلیغات باید ۴۸ساعت قبل رزرو بشن.‌

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

نخواه بردگی "عین" و "شین" و "قاف" کنم...

 ☕@Thesoulofpoetry

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

داروگ
@Daar_wag

🌷 کافه مجازی شعر 🌷

وقتی به انتهای احساس می‌رسی شعر آغاز می‌شود

🌹شعر خوب بخوانیم !

☑️ برگزیده بهترین شعرها و داستان‌های دنیا

☑️ ما را به دست اهلش برسانید

@Daar_wag

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود آقای هنر پیشه
📝 به قلم زینب ایلخانی
📖 تعداد صفحات : 1239
🎭 ژانـــر : عاشقانه

🌐 www.romankade.com/1403/08/06/دانلود-رمان-آقای-هنر-پیشه/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

‎پارت ۱
‎«سَروِه»
‎همه‌ی تنم از عصبانیت نبض گرفته بود و دست و پاهام می‌لرزید.
‎به پای آقا بزرگ افتادم
‎_ تو رو خاک بابام قسمت میدم حرفمو باور کن بخدا من هیچ کاری نکردم. چطور دلت میاد منی که هنوز هجده سالم نشده رو بندازی جلوی مردی که چهل سالشه .
‎عصاش که درست روی مهره‌ی کمرم خورد نفسم رفت. ولی به روی خودم نیاوردم.
‎_هنوزم زبونت درازه. دختره‌ی بی‌چشم و رو‌‌ توی کوچه و بازار شدم انگشت نشونِ یه جماعت‌ِ خاله‌ زنک. کلِ بازار دیدنت با لباسای پاره‌ پوره سر شبی از حجره‌ی سید حبیب بیرون اومدی
‎_خب چرا نمی‌رین از اون شاگرد حروم لقمه‌ش بپرسین که چی شد؟
‎ صدای پوزخند عمویی که یه عمر جای بابای ندیده‌م قبولش داشتم دلمو ریش کرد.
‎_شاگردش نیست. همون شبونه که فیضشو برده گم و گور شده چون میدونسته تهش باید بیاد گندکاریش رو پا بگیره و خودشو عمری اسیر و عبیر یه سلیطه مثل تو کنه.
‎_بیاین همین امشب بریم دکتر تا بهتون ثابت کنم من پاکم.
پوزخند نسرین اقابزرگ رو تو تصمیمش مصمم کرد.
آقابزرگ عصاشو روی زمین کوبید.

فردا شب حشمت میاد بی‌سر و صدا یه عاقد میاره دستتو میگیره از این خونه میبرتت‌.منم فامیلی خودمو از روت برمیدارم‌.جونت رو بخشیدم چون امانت پسرم بودی .
جیغ زدم
_من تا فردا شب خودمو میکشم ولی نمی‌ذارم به جرم گناهی که نکردم آیند‌ه‌مو تباه کنید.
خواستم بلند شم و برم به درد خودم بمیرم که صدای پاهایی که از پله‌های آهنی داشت پایین میومد توجه هممونو جلب کرد
_حاج محسنی می‌خوام باهاتون حرف بزنم.
این مرتیکه چی میخواست این وسط
_بگو‌ جوون.
_ اگه اجازه بدین من سروه رو عقد کنم و با خودم از اینجا ببرم تهرون.
به آنی چشمام گرد شد.
عموم جای آقابزرگ جواب داد
_حتما فهمیدی چه خبر شده و این دختر چکار کرده بازم میخوای بگیریش؟
سری تکون داد
_بله همه رو خبر دارم و قبول میکنم.
این یکی دیگه خارج از توانم بود. پاهامو به زحمت تکون دادم و رفتم سمتش
_توی خودت چی دیدی که همچین جراتی داری به خرج میدی؟ من زنِ یه کارگرِ تهرونی بشم که واسه جای خوابش هم محتاجه؟ لابد میخوای منو ببری تهرون با هم کارتن خواب بشیم آره؟

خیلی آروم بیخ گوشم زمزمه کرد.
_انتخاب با خودته میتونی زن اون لحاف دوز بشی ، یا میتونی با من بیای و از این شهر بریم کارتن‌ خوابی.
داستان عشق اهورایی سرگذشت دختری جسور و محکم که قراره تو پیج مریم المان پارتگذاری بشه👇🏻👇🏻

@roman_dastan.2
@roman_dastan.2

Читать полностью…
Subscribe to a channel