romanhayeasheghane | Unsorted

Telegram-канал romanhayeasheghane - رمان های عاشقانه

25486

تنها کانال رسمی انجمن بزرگ رمان های عاشقانه 🌍 Www.romankade.com کانال دکلمه های صوتی اختصاصی انجمن https://t.me/deklamehaiesoti اینستاگرام : ROMANKADE_COM تبلیغات @f_sogol17 Raaz8222 گروه درخواست : https://telegram.me/joinchat/BYW5fzycEmtfhivTSch2Yw

Subscribe to a channel

رمان های عاشقانه

نام رمان: آقای سر دبیر

نویسنده: مرضیه نعمتی

سر دبیر جدید گوشه اتاق ایستاده و در حال خواندن مطلب دفترچه‌ای بود. حتی به خودش زحمت نمی‌داد نگاهم کند. شروع به رفع و رجوع کارم کردم:
ـ باور کنید من اولین بارم بود که دیر کردم. ترافیک خیلی بدی بود.
ـ عذرخواهی!
بهت زده نگاهش کردم. آنقدر دستوری و رسمی گفت که حس کردم در حال بازی کردن نقش امپراطور یک کشور بود. لجم در آمد اما مجبور به کوتاه آمدن بودم. اگر کارم را از دست می‌دادم باید به کجا می‌رفتم؟ عذرخواهی از مدیر مسئول مجله بهتر از نشستن کنار ندا بود. سکوت طولانی‌ام را که دید، دفترچه را بست و این بار نگاهم کرد. ابروانش درهم بود و چشمانش ریز. خودش را آماده شنیدن نشان می‌داد. زیر لب گفتم:
- معذرت می‌خوام.
ـ دو روز اضافه کاری می‌نویسم.
خشکم زد:
ـ برای چی؟!
همانطور که جدی نگاهم می‌کرد، گفت:
ـ سه روز.
غضب آلود زل زدم به چشمانش. مدیر جدید یک دیوانه بود. از عذاب دادن کارمندی مثل من لذت می‌برد. نباید اجازه چنین کاری را به او می‌دادم. نتوانستم جلوی زبانم را بگیرم و به تندی گفتم:
ـ چرا باید برای یه تاخیر ده دقیقه‌ای دو روز و برای اعتراض بهش، سه روز اضافه کار داشته باشم؟
ـ چهار روز.
دندانهایم را روی هم فشردم. لج کرده بود. رویم را برگرداندم و خواستم در را باز کنم که صدایش را شنیدم:
ـ پنج روز.
دستانم آماده چنگال شدن دور گلویش بود اما به شدت خودم را کنترل کردم و به نرمی برگشتم. در صورتم خیره بود:
ـ دو روز برای تاخیرت بود. سه روز برای اعتراضت. چهار روز برای بی ادبانه صحبت کردنت و پنج روز برای بی اجازه رفتنت از دفتر مدیر.
پوزخندی بر لبم نقش بست. در دل گفتم: «اوه! چقدر مبادی آداب! مثلاً خودت خیلی مودبی؟ داری ادب به من یاد می‌دی؟ حیف که به این کار احتیاج دارم.»
لب باز کردم:
ـ اجازه مرخصی می‌فرمایین؟
لبخند محوی بر لبش نقش بست که گویای موفقیتش در ادب کردن من داشت. دیگر نایستادم و با قدمهایی که سعی داشتم آرام باشد اتاق را ترک کردم.
/channel/+phluYpN3JkM3ZWU0
/channel/+phluYpN3JkM3ZWU0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان زندگی فانتزی
📝 نویسنده: مریم کفایی قندهاری
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 400
🌐 www.romankade.com/1402/01/13/دانلود-رمان-زندگی-فانتزی/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان بیا عاشقی کنیم
📝 نویسنده: زهرا بیگی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 492
🌐 www.romankade.com/1402/01/11/دانلود-رمان-بیا-عاشقی-کنیم-از-زهرا-بیگی/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌داستان کوتاه باز هم میشه عاشق شد؟
📝 نوشته ا.اصغرزاده
🎬 ژانر: اجتماعی
🌐 لینک دانلود www.romankade.com/1402/01/12/داستان-کوتاه-باز-هم-میشه-عاشق-شد؟/

#داستان_کوتاه

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان ایشکا
📝 نویسنده: مهدیه خجسته
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 821
🌐 www.romankade.com/1402/01/03/دانلود-رمان-ایشکا-از-مهدیه-خجسته/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

👋سلام به چنل ما خوش آمدید!

لیست قیمت سرویس های ما
📢V2seelerدرکناره شماست تا دسترسی شما رو به اینترنت ازاد و تمامی برنامه ها فراهم کند

➖اتصال به اینترنت بدون محدودیت حتی در زمان ملی شدن اینترنت 🌐
➖ آیپی ثابت بودن سرویس؛ مناسب برای تریدر ها و امنیت حساب های اینستاگرامی
➖ کاهش محسوس پینگ در بازی های آنلاین با سرور ترکیه
➖ اتصال ساده در تمامی دستگاه ها
➖ عبور از هرنوع تحریم داخلی و خارجی
➖ سرعت و پایداری بالا در دانلود و آپلود 🚀⚡️




⬜️ 2 کاربره :
• 1 ماه 50g ترافیک = 85T
• 1 ماه 100g ترافیک = 150T
• 1 ماه 200g ترافیک = 220T

⬜️ 4 کاربره:

• 1 ماه 50g ترافیک = 130T
• 1 ماه 100g ترافیک = 220T
• 1 ماه 200g ترافیک = 350T

⬜️ 6 کاربره:

• 1 ماه 50g ترافیک = 160T
• 1 ماه 100g ترافیک = 320T
• 1 ماه 200g ترافیک = 500T

🧑‍💻خرید و پشتیبانی فقط از طریق ایدی زیر :

🎧 @v2seelerAds

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

🔥❤️یه رمان عاشقانه ی همخونه ای با صحنه های نفس گیر بین دختری شیطون و پسری مغرور و جذاب که مدام با هم کل کل دارن و ماجراهای عشق بازی های یواشکی‌شون تو کافه کلی هیجان داره....❤️🔥

این رمان جذابو از دست ندین😍👇 

/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان گرگ درون 2
📝 نویسنده: فریبا میم قاف
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 461
———————

خلاصه :
“دوستان برای خوندن این رمان، اول باید رمان “گرگ درون” رو بخونید. رمان گوی حیات، جلد دومِ رمان گرگ درون هست.” لینک دانلود جلد اول این رمان
www.romankade.com/1399/05/13/دانلود-رمان-گرگ-درون/

خلاصه:
بعد از ماجرای انجمن خون آشام ها، گرگ افسانه آزاد و رها شد و به درون جنگل قدم گذاشت. اما نه به میل خودش. از سمت جایی فرا خونده شد. از سمت جادوگری که داخل جنگل زندگی می کرد. جادوگری که رازهایی رو پنهان کرده بود و قصد داشت کار خطرناکی رو انجام بده… گرگ افسانه فهمید که می تونه حیات رو به افسانه برگردونه. فقط با بدست آوردن گوی حیات می تونه این کار رو انجام بده. اما احتمال به دست آوردن اون گوی خیلی خیلی کم بود و به خاطرش باید…

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 ww.romankade.com/1402/01/02/دانلود-رمان-گرگ-درون-2/

🌐 https://zarinp.al/488101
🌐 https://zarinp.al/488101
🌐 https://zarinp.al/488101

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

🎁 پیشاپیش عیدتون مبارک

❣🌸الهی سال جدید مقارن بشه با رسیدنتون به آرزوهااااای قشنگ و رسیدن به عشق❣🌸

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

••••••••••❥❤️‍🩹❤️‍🔥 ❥•••••••
#پارت26 ❢❥☞💞
#زخم‌کاری

_من نمی تونم مخالفت کنم نمی دونم چکار کردی که مامان گیر داده بهتر از تو برای من نیست. از طرفی تهت فشار پدرم هستم. نمی‌خوام شرکت و از دست بدم.

لبهای مهدا لرزید به آرامی هق هق کرد:
تو که مردی نمی تونی مخالفت کنی من...
باز حرفش را ناتمام گذاشت. آرتا لب به دهان برد:
پس آماده شو انگار چاره‌ای نیست.
یک لحظه نگاه سبز و گریزان مهدا را دید.
چشم بست و نفس بیرون داد.
قبل از اینکه از در خارج شود مهدا تکیه به دیوار روی زمین سر خورد.‌
و این فرو پاشی از دیدش پنهان نماند.
برایش مهم نبود زیر آن چادر چه کسی هست فقط نمی‌خواست موقعیتش خراب شود. باید پدر و مادرش را راضی نگه می‌داشت. پدری که گوش به فرمان عسل خانم بود تا برای پسرش دختری شایسته و پاکدامن اختیار کند. از آن بدتر مادر بزرگی مهربان داشت که نجابت برایش از هر چیز مهم تر بود. پس باید با دل آنها راه می‌آمد تا از ثروت کلا پدر بهره ببرد.
بیچاره مهدا که از هر جهت تحت فشار روحی روانی بود! مهدایی که نجابت لکه دار شده بود.
/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
رمان جدیدمون 😍
╰───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

سامیار بهم گفت آرتان کارت داره. سفارش مشتریو گرفتم و به سامیار گفتم که چند دقیقه جام بشینه تا بیام.

رفتم سمت اتاق استراحت.

درو باز کردم و رفتم تو. هنوز پامو تو اتاق نذاشته بودم که دستی دور کمرم حلقه شد و منو کامل کشید داخل اتاق...در با صدای بلندی بسته شد. و  همزمان تنم دیوار سردو لمس کرد. انقد این اتفاق سریع افتاد که ذهنم قفل کرد.

وقتی به خودم اومدم آرتاتو دیدم. تنشو بهم چسبونده بود و دستاشو دوطرفم روی دیوار قرار داده بود.

سرشو کنار گوشم آورد. صدای بی قرارشو شنیدم.

-چرا انقد دیر کردی؟

نفسم به زور درمیومد. به جای اینکه کاراش برام عادی شه، هر بار بیشتر از قبل آتیشم میزد.

-چیکار میکنی دیوونه؟ اگه یکی بیاد چی؟

دست برد و کلیدو تو قفل چرخوند.

-خوب شد؟ الان دیگه فقط خودمون دوتاییم

لحنش شیطون بود. لباشو به صورتم چسبوند. هرم نفساش داغش پوستمو می‌سوزوند.

دستمو روی ته ریش مرتبش کشیدم.

-باید زود برم...کلی کار دارم

دستشو از روی دیوار حرکت داد و آروم روی تنم کشید.

-بیخیال کار...دلم برات تنگ شده...میدونی الان چی بیشتر از همه میچسبه؟

همونطور که نگاهش روی لبام بود سرشو جلو آورد و زیر لب گفت:

-بوسیدنت

/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

تبلیغات با پایین ترین قیمت در انجمن رمان های عاشقانه!
❄️هزینه تبلیغ در کانال بصورت زیر است👇🏻

❄️پست آخر در کانال رمانکده از ساعت22 تا 9 صبح25000 هزار تومان.🔥
@romankade_com

❄️پست آخر در هر دو کانال انجمن 45000هزار تومان🔥

@romankade_com

@romanhayeasheghane

❄️ پست آخر در کانال ها و بزرگترین گروهِ درخواست رمان انجمن 55000هزار تومان💥

@romankade_com

@romanhayeasheghane

https://t.me/joinchat/PJwSa7mTUOsg42ro



❄️ بعد از مطالعه اطلاعات بالا بنر خودتون رو برای تائید به همراه تعرفه مورد نظرتون به ای دی زیر بفرستین👇🏻

@f_sogol17

❄️پرداخت فقط بصورت کارت به کارت با ارسال فیش واریزی مورد قبول است.


❄️میزان جذب و بازده تبلیغات کاملاً وابسته به بنر و کانال شما بوده . قبل از ارسال از کیفیت بنر خودتون اطمینان پیدا کنین.

❌ بنر با محتوای غیر اخلاقی ممنوع❌

❌مبلغ و شات واریزی رو به ادمین تحویل بدید بعد تبلیغتون انجام میشه!
تبلیغات باید ۴۸ساعت قبل رزرو بشن.

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان آغوش خالی
📝 نویسنده: زهرا نوری
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 572
🌐 www.romankade.com/1401/12/19/دانلود-رمان-آغوش-خالی-از-زهرا-نوری/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

مثل بچه ها نگاهمو ازش گرفتم و سرمو به یه سمت دیگه چرخوندم. صدای خندشو شنیدم. یکم تو همون وضعیت نگام کرد بعد دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو به سمت خودش برگردوند. نگاهش نمی‌کردم.

صداشو شنیدم که گفت:

-به من نگاه کن...

به زور جلوی خنده ای که داشت میومد روی لبمو گرفتم و بهش نگاه کردم...با نگاه خاصش بهم خیره بود...انگشتشو آروم روی چونم کشید و در حالی که نگاهش به بین چشمام و انگشتش رد و بدل میشد گفت:

-قهر اصلا بهت نمیاد خانوم کوچولو

از لحنش قلبم شروع به زدن کرد...خودشم نمیدونست با این کارا چیکار با دلم میکنه...چرا با کوچکترین کارش اینجوری میشدم...نمیخواستم چیزایی که تو ذهنم میاد رو باور کنم....هنوز تکلیفم با خودم معلوم نبود، اینکه دلیل این حال عجیبم چی بود!...اما خیلی زود باید میفهمیدم...

وقتی دید حرفی نمیزنم دستشو عقب کشید و گفت:

-باشه قبوله

با حرفش از تو هپروت بیرون اومدم و گیج گفتم:

-چی؟

-گفتم قبوله...تو استخدامی...اصن الان که دارم فکر میکنم میبینم از خدامم هست، یه دختری مثل تو پیشم کار کنه و هر روز جلوی چشمم باشه و ببینمش

یکم نگاش کردم، تازه مخم به کار افتاد، با ذوق جیغ کشیدم و گفتم:

-آخ جوووون....ایوووول

آرتان خندش گرفته بود.

بهش گفتم:

-پس منم فردا میام واسه کمک

با این حرفم خندشو جمع کرد و با اخم گفت:

-نخیر لازم نکرده...هر وقت بهت گفتم میای

انقد لحنش جدی بود که نتونستم مخالفت کنم. با اینکه دلیلشو نمیدونستم اما دیگه راجبش حرفی نزدم.


/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/

❤️❤️یه رمان عاشقانه ی همخونه ای با صحنه های نفس گیر بین دختری شیطون و پسری مغرور و جذاب که مدام با هم کل کل دارن و ماجراهای عشق بازی های یواشکی‌شون تو کافه کلی هیجان داره....❤️❤️

این رمان جذابو از دست ندین😍👇 

/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

بعد از مدتی با اکراه سرشو عقب کشید، با چشمای خمارش بهم چشم دوخت و یا بی‌قراری لب زد:

-میدونی چقدر منتظر این لحظه بودم؟

گونه هام داشت آتیش میگرفت. مطمئنم صورتم قرمز شده.

به آرومی اسمشو صدا کردم:

-آرتان!

سرشو عقب کشید، تو چشمام خیره شد و با لحنی پر از حرارت گفت:

-داری دیوونم می کنی ترنج...من عاشقتم...میخوام برای همیشه مال من باشی

با بی‌قراری نگاش میکردم. حس عجیبی داشتم. منم داشتم آتیش می گرفتم. منم میخواستم کسی که تمام مدت توی عشقش می سوختم مال من باشه. همیشه این لحظه رو تصور می کردم. الان دیگه نمی خوام فرار کنم. می خوام انجامش بدم.

با بی‌قراری لب زدم:

-منم عاشقتم

همین یک جمله کافی بود تا خیالش راحت شه. دستاشو دور کمرم حلقه کرد و دوباره گرمای لباش وجودمو به آتیش کشید.

به خودم که اومدم آروم دستامو بالا بردم و دور گردنش حلقه کردم و باهاش همراه شدم.
انقدر محکم منو میبوسید که نفس کم آورده بودم.

کمی که گذشت یکی از دستاشو از پشت کمرم پایین آورد و زیر پاهام گذاشت و منو از رو زمین بلند کرد و...

/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان زندگی فانتزی
📝 نویسنده: مریم کفایی قندهاری
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 400
———————

خلاصه :
رادوین یک راز عجیب و غریب توی زندگی اش داره که هیچ کسی از اون خبر نداره حتی پدر و مادرش، وقتی پدر بزرگ اش مریض میشه، خاله اش مجبور میشه که برای تنها نموندن بره خونه خواهر زاده اش، آنجاست که خاله ( ابریشم) خیلی چیز ها رو درمورد رادوین می فهمه، یک اینکه اون واقعا خواهر زاده اش نیست و مهم تر از اون راز اصلی رادوین یعنی تغییر و تبدیل شدن اون هر ماه به مدت هفت روز به یک آدم دیگه، خاله اش برای کمک کردن به رادوین پیش رمال و جادوگر میره و آخرش هم وقتی که خاله اش حال اش بد میشه، رادوین دوباره به خود واقعی اش تبدیل میشه، به غیر خاله اش دوست صمیمی رادوین یعنی طوفان و دختر دایی طوفان آتنا از این قضیه با خبر هستند.

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1402/01/13/دانلود-رمان-زندگی-فانتزی/


🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا :
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان بیا عاشقی کنیم
📝 نویسنده: زهرا بیگی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 492
———————

خلاصه :
فرهاد و عسل دختردایی، پسرعمه‌ان. این دو نفر به‌شدت هم رو دوست دارن، اما این وسط یه راز بزرگ تو سینه‌ی آدمای قصه‌ست که مربوط به‌ عسل میشه. عسل با فهمیدن راز بزرگ و وحشتناک زندگیش از فرهاد دوری می‌کنه. این دوری کردن‌ها نه تنها باعث نمیشه فرهاد پا پس بکشه بلکه دیوانه‌وارتر به عسل نزدیک میشه، تا جایی که…
رمان «بیا عاشقی کنیم» داستانی برگرفته از یک زندگی واقعی‌ست. قصه‌ای سرشار از عاشقانه‌هایی که میتونه تلخ‌ترین اتفاقای زندگی رو مثل عسل شیرین کنه.

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1402/01/11/دانلود-رمان-بیا-عاشقی-کنیم-از-زهرا-بیگی/

🌐 https://zarinp.al/489977
🌐 https://zarinp.al/489977
🌐 https://zarinp.al/489977



🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا :
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌داستان کوتاه رهایی
📝 نوشته پرستو مهاجر
🎬 ژانر: اجتماعی
🌐 لینک دانلود www.romankade.com/1402/01/12/داستان-کوتاه-رهایی-به-قلم-پرستو-مهاجر/

#داستان_کوتاه

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان ایشکا
📝 نویسنده: مهدیه خجسته
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 821
———————

خلاصه :
راجب به دختری به نام ستاره است که به دور از اتفاق های پر دردسر برای ازدواج رسمی با نامزدمش میلاد تلاش میکنه که طی اتفاقاتی ناخواسته به دست خلافکار هایی میوفته که قصد آسیب زدن بهش رو دارن و توی همین بین کسی ستاره رو نجات میده که زندگی اش از این رو به اون رو میشه

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1402/01/03/دانلود-رمان-ایشکا-از-مهدیه-خجسته/

🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا :
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

اون یه آدم رو زنده زنده سوزوند!

دستم را روی دهانم گذاشتم تا عق زدنم ایجاد صدا نکند.
می‌لرزیدم از درون به شدت می‌لرزیدم.
باید فرار می‌کردم... باید تا دیر نشده بود فرار می‌کردم.
هول کرده دستم را به تیوپ هایی که پشت‌شان پنهان شده بودم گرفتم.
نفهمیدم چی شد اما در لحظه باعث ریزش تیوپ ها شدم.
جیغ خفیفم را نتوانستم کنترل کنم و خودم را از پشت تیوپ ها کنار کشیدم.

تیله‌های به رنگ شب نافذ جهنمی‌اش مستقیم روی تیله‌های ترسیده ام نشست و اسارت من شروع شد!

قدمی به سمتم آمد.
همان قدم را من دوبرابر عقب رفتم. توانی در پاهایم حس نمی‌کردم.
راه فراری نداشتم.
با چند قدم بلند فرز بهم رسید. مچ دستم را اسیر دست مردانه‌اش کرد.
ترسیده هق هقم شکست.
مدام نگاهم بین اسلحه در دستش و چهره‌ی ترسناکش می‌چرخید.
نچ نچی کرد و گفت:
_دختر کوچولوی فضول چیزی رو دیدی که نباید...
حالا بگو باهات چیکار کنم؟
زنده زنده بسوزونمت! یا یه سوراخ قشنگ وسط پیشونیت حکاکی کنم؟
چشمانم را محکم بستم و التماس گونانه لب زدم:
_م..منو ن..نکش
انگشت شصتش لبم را لمس کرد و تنم را لرزاند.
_در ازای نکشتنت چی بهم میدی؟
آرام لای چشمانم را باز کردم. نگاهش خیره‌ی لب‌هایم بود:
_چ...چی میخوای؟
سرش را نزدیکم کرد و لب هایش را به گوشم چسباند.
_مال من شو
شمرده و آرام پچ زد.
حتی لحنش هم وحشت به جانت می‌انداخت.
_چی؟
موی سرکش روی صورتم را کنار زد و گونه‌ام را نرم نوازش کرد.
اسلحه طلایی رنگش را روی شقیقه‌ام گذاشت و گفت:
_مال من شو و شریک کثافت کاری هام

❌یکی از جذاب‌ترررین رمان‌های آنلاین جدید🥺❤️
لینکش تا شب پاک میشه و ظرفیت جوینش محدوده❗️

/channel/+eQdybCHLaD1lNDY0
/channel/+eQdybCHLaD1lNDY0
بهش میگن گورکن
یه قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره...
تشنه به خون و زخم دیدست...
رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه...
چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست...

#عاشقانه_مافیایی

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

مهدا به اصرار نیما به میهمانی دعوت میشه اونجا بهش تعرض میشه و نیما فرار می کنه.
مهدا می مونه و بی آبرویی. مصیبت از اونجایی برای مهدا بیشتر میشه که پای خواستگارها به خانه باز میشه و پدر مجبور به ازدواجش می‌کنه. در این بین برادرش که پلیس است پی به ماجرا می‌برد🙊
و داماد مذهبی به ماجرا مشکوک میشه... قیامتی به پا می شود.‌🥺 🤦‍♀
/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
با درد جیغ کشید و خم شد: آی دلم وای دارم میمیرم.‌ آرتا و برادرش به سمتش دویدن با دیدن خون جاری از مهدا حاج خانم به صورت زد: داره بچه سقط میکنه آرتا نگفتی زنت بارداره!!
اخم آرتا در هم پیچید😡😡 مگر میشد؟
/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

انقد شوکه شدم که هیچ واکنشی نتونستم نشون بدم.

دستشو روی دیوار پشت سرم گذاشت و از لای دندونای کلید شدش غرید:

-خوب گوشاتو باز کن، اون قرار مسخره واسه اون موقع بود...پس فک نکن هر کاری دلت بخواد میتونی بکنی و منم وایمیسم نگات میکنم...پس حواستو جمع کن...بخوای اذیتم کنی اذیتت میکنم... هیچ وقت اینو یادت نره

سرشو جلو آورد و کنار گوشم حرفشو کامل کرد.

-تو زن منی...

دلم پایین ریخت...قلبم دوباره بی قرار شد.

یجوری میزد که احساس میکردم الان سینمو میشکافه و روی زمین میفته.

بوی عطرش از خود بیخودم میکرد.

دلم میخواست احساسمو تو صورتش داد بزنم...ولی مدام داشتم این حس جنون آمیزو سرکوب میکردم.

دستمو روی سینش گذاشتم و سعی کردم به عقب هولش بدم.

-برو کنار آرتان

وقتی دید دارم تقلا میکنم مچ هر دو دستمو گرفت و به دیوار چسبوند و دستامو تو حصار دستاش زندونی کرد.

خودشو بیشتر بهم چسبوند و گفت:

-نمیخوام...مگه من شوهرت نیستم؟...پس چرا هر وقت نزدیکت میام اینجوری میکنی؟...فک کردی میتونی از من فرار کنی خانوم کوچولو؟

هر کاری کردم نتونستم دستامو از دستای پر قدرتش آزاد کنم.

انقد تنش بهم چسبیده بود که حتی نمیتونستم تکون بخورم.

نگاهش رو لبام قفل شده بود...

چشماش خمار شد.

سرش آروم آروم داشت به صورتم نزدیک میشد.

نگاهش مدام بین چشما و لبام در نوسان بود.

خدایا فقط کمک کن غش نکنم...قلبم داشت وایمیساد.

یعنی اون میخواست منو ببوسه؟؟؟

چشماش آروم بسته شد...

اما من همچنان با چشمای باز و بهت زده داشتم نگاهش میکردم.

چیزی‌ نمونده بود تا فاصله بینمون برداشته شه و طعم لبای پسری که عاشقش بودمو بچشم.....

/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

دانلود رمان گرگ درون 2
📝 نویسنده: فریبا میم قاف
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 461
🌐 www.romankade.com/1402/01/02/دانلود-رمان-گرگ-درون-2/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

••••••••••❥❤️‍🩹❤️‍🔥 ❥•••••••
#پارت26 ❢❥☞💞
#زخم‌کاری

_من نمی تونم مخالفت کنم نمی دونم چکار کردی که مامان گیر داده بهتر از تو برای من نیست. از طرفی تهت فشار پدرم هستم. نمی‌خوام شرکت و از دست بدم.

لبهای مهدا لرزید به آرامی هق هق کرد:
تو که مردی نمی تونی مخالفت کنی من...
باز حرفش را ناتمام گذاشت. آرتا لب به دهان برد:
پس آماده شو انگار چاره‌ای نیست.
یک لحظه نگاه سبز و گریزان مهدا را دید.
چشم بست و نفس بیرون داد.
قبل از اینکه از در خارج شود مهدا تکیه به دیوار روی زمین سر خورد.‌
و این فرو پاشی از دیدش پنهان نماند.
برایش مهم نبود زیر آن چادر چه کسی هست فقط نمی‌خواست موقعیتش خراب شود. باید پدر و مادرش را راضی نگه می‌داشت. پدری که گوش به فرمان عسل خانم بود تا برای پسرش دختری شایسته و پاکدامن اختیار کند. از آن بدتر مادر بزرگی مهربان داشت که نجابت برایش از هر چیز مهم تر بود. پس باید با دل آنها راه می‌آمد تا از ثروت کلا پدر بهره ببرد.
بیچاره مهدا که از هر جهت تحت فشار روحی روانی بود! مهدایی که نجابت لکه دار شده بود.
/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
رمان جدیدمون 😍
╰───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

🔥❤️یه رمان عاشقانه ی همخونه ای با صحنه های نفس گیر بین دختری شیطون و پسری مغرور و جذاب که مدام با هم کل کل دارن و ماجراهای عشق بازی های یواشکی‌شون تو کافه کلی هیجان داره....❤️🔥

این رمان جذابو از دست ندین😍👇 

/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

••••••••••❥❤️‍🩹❤️‍🔥 ❥•••••••
#پارت26 ❢❥☞💞
#زخم‌کاری

_من نمی تونم مخالفت کنم نمی دونم چکار کردی که مامان گیر داده بهتر از تو برای من نیست. از طرفی تهت فشار پدرم هستم. نمی‌خوام شرکت و از دست بدم.

لبهای مهدا لرزید به آرامی هق هق کرد:
تو که مردی نمی تونی مخالفت کنی من...
باز حرفش را ناتمام گذاشت. آرتا لب به دهان برد:
پس آماده شو انگار چاره‌ای نیست.
یک لحظه نگاه سبز و گریزان مهدا را دید.
چشم بست و نفس بیرون داد.
قبل از اینکه از در خارج شود مهدا تکیه به دیوار روی زمین سر خورد.‌
و این فرو پاشی از دیدش پنهان نماند.
برایش مهم نبود زیر آن چادر چه کسی هست فقط نمی‌خواست موقعیتش خراب شود. باید پدر و مادرش را راضی نگه می‌داشت. پدری که گوش به فرمان عسل خانم بود تا برای پسرش دختری شایسته و پاکدامن اختیار کند. از آن بدتر مادر بزرگی مهربان داشت که نجابت برایش از هر چیز مهم تر بود. پس باید با دل آنها راه می‌آمد تا از ثروت کلا پدر بهره ببرد.
بیچاره مهدا که از هر جهت تحت فشار روحی روانی بود! مهدایی که نجابت لکه دار شده بود.
/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
رمان جدیدمون 😍
╰───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان آغوش خالی
📝 نویسنده: زهرا نوری
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 572
———————

خلاصه :
برادرا خواهر پونزده ساله‌شون رو به خون‌بهای پسرشون عروس می‌کنن، غافل از این‌که خون‌بهایی در کار نیست و خواهرشون تبدیل به گروگانی می‌شه که قراره برای خطای برادرزاده‌اش قربانی بشه‌…
خطایی که این دختر هیچ نقشی در اون نداشته و حالا باید تاوان گناه برادرزاده و بی‌رحمی برادراش رو با تحمل مردی خشن و بداخلاق بپردازه…

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1401/12/19/دانلود-رمان-آغوش-خالی-از-زهرا-نوری/

🌐 https://zarinp.al/485388
🌐 https://zarinp.al/485388
🌐 https://zarinp.al/485388

🌐 /channel/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم....

/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم....

/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0
/channel/+X2vcrfR8mk9mZmY0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان بی تابی ماهی
📝 نویسنده:  سمیرا چرمی
🎬 ژانر: عاشقانه 
📖 تعداد صفحات : 180         
———————
   
خلاصه :
بی‌تابی ماهی قصه ماهی‌است؛ دختری پر از شور و شوق جوانی، عاشق پدر و مادر و برادرش متعصبش.
یک روز گرم تابستانی که از دانشگاه به خانه بر‌می‌گردد برخلاف تذکرهای برادرش لباس‌هایش را در حیاط در‌می‌آورد و لب حوض می‌نشیند و شروع به آب‌تنی می‌کند.
در محله محله قدیمی آنها یک ساختمان نوساز و چند طبقه وجود داشت که کاملا مشرف به حیاط آنها و بود.
سیامک پسر همسایه که جنبه آپارتمان نشینی را نداشت، لب پنجره می‌شنید و از چند دقیقه خلوت ماهی با خودش عکاسی می‌کند.
عکس‌ها خیلی زود در محل پخش و رهی برادر ماهی پیگیر و به سیامک می‌رسد.
برای حفظ آبرو، بدون اجازه صحبت به ماهی خیلی زود او را به عقد سیامک و زندگی پرتنش ماهی شروع می‌شود.
ماهی در آستانه مادر شدن است که رهی متوجه اشتباهش می‌شود و تصمیم می‌گیرد که خواهرش را از آن زندگی نکبت‌بار نجات دهد که به وسیله سیامک به قتل می‌رسد.
و قصه بی‌تابی ماهی شروع می‌شود.
 
🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐   www.romankade.com/1401/11/29/دانلود-رمان-بی-تابی-ماهی/


🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا : 
🌐 eitaa.com/romankade_com
🌐 eitaa.com/romankade_com

Читать полностью…
Subscribe to a channel