romanhayeasheghane | Unsorted

Telegram-канал romanhayeasheghane - رمان های عاشقانه

25486

تنها کانال رسمی انجمن بزرگ رمان های عاشقانه 🌍 Www.romankade.com کانال دکلمه های صوتی اختصاصی انجمن https://t.me/deklamehaiesoti اینستاگرام : ROMANKADE_COM تبلیغات @f_sogol17 Raaz8222 گروه درخواست : https://telegram.me/joinchat/BYW5fzycEmtfhivTSch2Yw

Subscribe to a channel

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان یاغی میدان مشق
📝 نویسنده: لیدا صبوری
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 1010
———————
خلاصه
قصه؛ قصه ی مهیج دلباختگی و مثلثی عشقی بس پر کشش و احساسی از دلدادگی دو مجنون؛ دو شیداست! شرح روایتی واقعی و خیانتی خوفناک و غیر قابل باور از دل حقایق تلخ جامعه... مادری سنگدل با دستانی آلوده به گناه و فروپاشی یک خاندان در دل تاریک زمان بدستان بی رحمش! پدری مظلوم و رنجدیده سرافکنده از ریختن کوه آبرو و غیرتش؛ وامانده و درمانده بر این حادثه ی ناممکن و دردناک! مردی از جنس مردانگی و غرور؛ پرده ی حیا بر کشیده بر بی عصمتی بی صفتان سیاه دل... دخترکانی شاداب و مظلوم؛ زمین خورده ی زخم زبان مردمانی عقرب صفت و... بزرگمردی جان فدا نشان گرفته از گذشته هایی نه چندان دور به نام حافظ الیار ... رمان یاغی میدان مشق قصه ای که پس از شروع خواندن تا اتمام رمان شوک زده آنرا تعقیب خواهید کرد!

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️


🌐 www.romankade.com/1402/09/17/دانلود-رمان-یاغی-میدان-مشق/


🌐 https://zarinp.al/554409
🌐 https://zarinp.al/554409
🌐 https://zarinp.al/554409

—————————————————

آدرس کانالمون تو تلگرام :
🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا :
🌐 eitaa.com/romankade_com

آدرس کانالمون تو روبیکا :
🌐 rubika.ir/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌نسخه جدید رمان لند منتشر شد😍 1402/09/15

- رفع مشکلات گزارش شده
- رفع مشکل در ثبت نام
- رفع مشکل کامنت رمان ها
- اضافه کردن امکان ارتباط با ما داخل برنامه
- افزودن بخش رمان های خریداری شده در پنل کاربری
- رفع مشکل بخش جستجوی برنامه

🥳🤩🤝👆

مشکلی بود پی ویم بگین حل کنیم
@roman_admin

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

سرگردی که عالم و آدمو بهم می ریزه که کسی به عشقش نگاه چپ نندازه؛ حالا با رسیدن دستور از بالا، مجبوره خودش با عشقش بد رفتاری کنه....

در ماشین رو محکم بستم.
نگاهی به پنجره اتاق دو نفره‌مون انداختم.
جایی نداشت بره؛ یا توی پذیرایی بود، یا هم پیش شهلا.
یک سال بود توی این عمارت درندشت زندانی بود.
منه بی غیریت، دست روی دلم بلند کرده بودم.

یک سال بود که هر لحظه، عاشق تر از قبل می شدم، ولی حق نداشتم نشون بدم.
امشب گفتن باید بهش دست بزنم؛ به بدترین شکل!

این چه شغل لعنتی بود که باید برای همبستر شدن با زنت، به تیمسار و سرهنگ جواب پس می دادی؟
یه شیشه ودکا سر کشیده بودم و سرم سنگین بود.

منه بی غیرت امشب قرار بود زنم رو زجرکش کنم تا باباش که آب شده بود و رفته بود زیر زمین پیداش بشه و بعد از ۲۳ سال، بشه ناجی.

با قدم های سنگین و خرامان خرامان، رفتم سمت در عمارت و بازش کردم:
- دلارام؟

داد زدم.

- اینجام.

خیزی سمتش برداشتم و بازوش رو محکم گرفتم.
نگاهی به چشم های سرد و یخش انداختم.
مطمئن بودم دیگه عاشقم نیست.

- من هیچ جا باهات نمی آم؛ الکی زور نزن!

صدای سیلی زدن شهلا روی لپش بلند شد.
لحن سردش، خنجر به جونم می زد، ولی چه گلی به سر می گرفتم؟!

دوباره شدم همون طاهر پست و رذلی که دلارام بارها به زبون اورده بود.

اخم شدیدی کردم و دستم رو بالا اوردم و یکی زدم توی صورتش:

- برای من زبون درازی نکن!
صورتش کج شد و پلک هاش روی هم افتاد.
با زدن سیلی سوختم؛ ولی دستور بود که لعنت به هر چی دستوره!
دست انداختم دور کمرش و بغلش کردم و بردمش طبقه بالا.
***

/channel/+CioWMUgywdhhMGNk
/channel/+CioWMUgywdhhMGNk
/channel/+CioWMUgywdhhMGNk

در اتاق خواب رو با لگد باز کردم.
التماس هایی که داشت به همه می کرد که از دست منی که براش جون می دادم، نجاتش بدن، روحم رو ریش ریش می‌کرد.

محکم کوبوندمش به خوشخواب.
با بغض و گریه جیغ زد:

- طاهر، تو رو خدا بذار برم! داری چیکار میکنی عوضی؟

چشم هاش رو بست و با جیغ صدام زد:

- نمی‌شنوی چی میگم؟ ولم کن داری اذیتم میکنی. بخدا دیگه بدون اجازه ت تا دم درم نمی رم.
بینیم رو بردم توی گردنش.

دم عمیقی گرفتم و با #غم زمزمه کردم

- تو زن منی #بابِ دلم. دست خودم بودم میذاشتم هر وقت خودت بگی، ولی مجبورم #دلِ من؛ مجبورم!



‌یه سرگرد زخمت و بداخلاق که دل داده گرو دختر مظلومی که باباش بزرگترین قاچاقچی خاورمیانه است و رازی فهمیده که بابای این دختر، ازش مخفی می کرده.
اسیر دوتا چشم فیروزه ای شده که دل سنگش رو آب کرد!
نباید عاشق بشه؛ ولی دل می ده و خبر نداره که عشق سابقش و تیمسار علامه، قراره چه جوری این عاشقی رو به کامش تلخ کنن....

/channel/+CioWMUgywdhhMGNk
/channel/+CioWMUgywdhhMGNk
/channel/+CioWMUgywdhhMGNk

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان دلارام
📝 نویسنده : هستی صفرپور
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 386
———————

خلاصه
دلارام سعادت که بخاطر تحصیلش اومده تهران و پیش خواهر و برادرش زندگی میکنه دوران خیلی خوبی رو داره میگذرونه
که سال آخر معلم ریاضیشون عوض میشه و یه معلم مردی وارد مدرسه میشه و با وارد شدن معلم جدید ماجراهای جالبی اتفاق میفته

ژانر: طنز، کلکلی، عاشقانه ،درام، پایان خوش

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️
لینک دانلود :
🌐 www.romankade.com/1399/03/26/دانلود-رمان-دلارام/


—————————————————

آدرس کانالمون تو تلگرام :
🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا :
🌐 eitaa.com/romankade_com

آدرس کانالمون تو روبیکا :
🌐 rubika.ir/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

/channel/+SIWSqNVtErdiMzE0
کلید را درون قفل چرخاندم.چمدان قرمز رنگم را به دنبال خودم کشیدم.بوی گندی در بینی‌ام زد.بینی‌ام را گرفتم به سمت آتوسا برگشتم و گفتم:
_آشغال‌هارو بیرون نذاشتی؟خونه رو بوی گند برداشته.
آتوسا چمدانش را بر روی زمین رها کرد.دستش را جلوی دهانش گذاشت و با بالاترین سرعت خود را به سرویس بهداشتی انداخت.پشت سرش رفتم .با وجود صدای عق‌های ممتدش بر در کوبیدم و گفتم:
_بیا بیرون خدا لعنتت کنه .الان بالا میارم. بیا برو گندتو جمع کن.
آتوسا با صورتی خیس بیرون آمد .جلوی دستشویی بر روی زمین نشست و گفت:
_لنا!به جون خودم من آشغال‌هارو بردم.جون جدت بیا برو بقیشو  ببر بیرون .هر چی که من یادم رفته رو.
لگدی به  ساق پایش زدم و به سمت آشپزخانه رفتم.با صدای بلندی گفتم:
_فقط یکبار کار کردی ببین چه گندی زدی!.
با ورودم به آشپزخانه پایم بر روی زمین خشک شد.بدنم برای یک لحظه یخ بست.همه جا پر از خون بود‌.جنازه‌ای روی زمین افتاده بود.روی زانوهایم افتادم.صدای پای آتوسا که به آشپزخانه نزدیک شد را شنیدم .نتوانستم زبان سنگینم را تکان دهم و مانع آمدنش شوم‌.نگاهم بر روی جنازه بود که آتوسا به من رسید و شروع به جیغ زدن کرد.
صدای جیغ آتوسا مرا به خود آورد.یه سمتش برگشته و دستم را بر روی دهانش گذاشتم.گفتم:
_ هیس ساکت باش.می‌خوای بدبختمون کنی؟
.دستم را از روی دهانش پس زد و با  لکنت گفت:
_چی میگی لنا؟بدبختی؟اون جنازه‌ی عسله…عسل همخونه‌ای من و تو…میفهمی؟کسی که یک هفته پیش صمیمی‌ترین دوست ما بود ‌.
صدای درب اصلی خانه هر دویمان را از جا پراند.ضربان قلبم در لحظه به هزار رسید.بازوی آتوسا را گرفته و از آشپزخانه خارج کردم.ولوم صدایم را پایین آوردم :
_کسی نباید بفهمه چی شده .آتوسااا!..با توه‌ام به من نگاه کن.

/channel/+SIWSqNVtErdiMzE0
/channel/+SIWSqNVtErdiMzE0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

😍 تکاور رایگان شد😍

📌 دانلود رمان تکاور
📝 نویسنده: کلثوم حسینی
🎬 ژانر: عاشقانه

———————
   
خلاصه :
همه چیز از شب مرموز و ترسناک شروع شد. از یک عشق قدیمی تا تباه کردن ثمره آن عشق.
آتشی ‌که به پا شد و قتل‌عامی دردناک…
پروای‌ای که از دل مهر و محبت به قعر جهنم سرد و بی‌روح فرو آمد و مردی که مردانه ایستاد پای عزت او…
تقابل نفرت و عواطف میان انبوه دشمنان قسم‌خورده و کینه‌توز.
 
🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️

جلد اول این رمان رو رایگان میتوانید از لینک زیر دانلود کنید

🌐 www.romankade.com/1402/09/12/دانلود-رمان-تکاور-از-کلثوم-حسینی/

—————————————————

آدرس کانالمون تو تلگرام :
🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا :
🌐 eitaa.com/romankade_com

آدرس کانالمون تو روبیکا :
🌐 rubika.ir/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📝 نام داستان: جنتلمن جذاب
✍️ نویسنده: شکیبا پشتیبان
🎬 ژانر: طنز
📚 خلاصه داستان:
داستان پرنیا دختری نِق نقو با کودک درون فعال که از قضا عروسی خواهرش هم هست و میخواد که آرایشگر اون و طوری درست کنه که خودش هم مثل عروس زیبا دیده بشه و طی این رفت و آمدهای پرنیا براش مشکلات زیادی به وجود میاد.

🌐 لینک دانلود : www.romankade.com/1402/09/12/داستان-کوتاه-جنتلمن-جذاب/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

✍️❤️‍🔥 معرفی رمان های در حال تایپ رمان لند

خلاصه‌ی رمان تکاب:

گاهی سرنوشت چنان بازی با ما می‌کند که نزدیکترین و مورد اعتمادترین فرد زندگیمان، به ما خیانت می‌کند.
ما از درون می‌شکنیم و نابود می‌شویم؛ و در بحرانی‌ترین لحظاتمان، دست از امید می‌شوییم و فکر می‌کنیم که دیگر راهی باقی نمانده است و همان بهتر که بمیریم!
اما آیا تقدیری که با ما بازی می‌کند، از ما دست می‌کشد؟
مسلماً نه! چون خوابهای دیگری برایمان دیده و تازه بازی اصلی شروع می‌شود.
بازی که با انتقام شروع می‌شود و با تنهایی و عشق، به پایان می‌رسد.
من نفس هستم؛ زنی که به او خیانت شده و جنین سه ماهه‌ی خود را از دست داده؛ زنی که قوی‌تر از قبل برمی‌گردد تا انتقام خود و فرزند از دست رفته‌اش را بگیرد؛ و مهمتر از همه، اعتبار و جایگاهش را در زندگی پس بگیرد که در این میان، عشقی ممنوعه جوانه می‌زند و طعم دوست داشتن را با تمام وجود حس می‌کند.


😎✍️❤️‍🔥 برای مطالعه آنلاین این رمان و ده ها رمان درحال تایپ دیگه  به برنامه رمان لند مراجعه کنید لینک دانلود مستقیم 👇👇
🌐 http://noovels.com/romanland.apk

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان انتقام گیران
📝 نویسنده: سارینا بانو
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 220
———————
خلاصه
اینم از قولی که دادم به درخواست کاربران جلد دوم رمان (“عملیات پردردسر “) تقدیم نگاه های قشنگتون…امیدوارم عین جلد اول ازش خوشتون بیاد.

❥ زمان انتقام گیران❥
نویسنده: سارینا بانو
ژانر: معمایی، عاشقانه، هیجان انگیز با پایان کاملا خوش
رمان درخواستی کاربران عزیز❥

جهت ارتباط با نویسنده سارینا بانو میتونید از طریق اینستاگرام پیام بدید.
آیدی اینستاگرام: sarina.25371
کانالمون تو تلگرام: /channel/interestingnovel

(جهت مشاهده عکس شخصیت های این رمان و رمان عملیات پردردسر میتونید به پیج اینستاگرام نویسنده مراجعه کنید.)

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️


🌐 www.romankade.com/1402/09/10/دانلود-رمان-انتقام-گیران/


🌐 https://zarinp.al/552364
🌐 https://zarinp.al/552364
🌐 https://zarinp.al/552364



—————————————————

آدرس کانالمون تو تلگرام :
🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا :
🌐 eitaa.com/romankade_com

آدرس کانالمون تو روبیکا :
🌐 rubika.ir/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

سروان با عجله وارد اتاق شدسرهنگ شد: _قربان قربان.
سرهنگ اخمی کرد چی شده چه وضع وارد شدنه؟
_ ببخشید قربان ولی بین دخترایی که تن فروشی می‌کردن و گرفتیم خواهر سرگرد داوودی هم هست.
سرهنگ ایستاد:
_ چطور ممکنه امکان نداره! مطمئنی؟
بله قربان بدتر این هم هست ایشون همسر آرتا مقدمه.
سرهنگ از پشت میز بلند شد:
_ مقدم؟ دیگه نگو عروس مقدم بزرگه

_ بله قربان مطمئنم قبلا که سرگرد و رسوندم منزل خواهرشون دیدیم.‌

ماهان پرونده به دست وارد اتاق شد و احترام نظامی داد. نگاه سرهنگ میخش شد:
_ از سرگرد داودی چه خبر؟ خواهرشون تهرانن؟
ماهان اخمی کرد: قربان چند لحظه پیش صحبت کردید اتفاقی افتاده چرا از خواهرش می‌پرسین چیزی شده؟
_ بین دخترایی که گرفتیم کسی با نام و نشان خواهر سرگرد هست.
برق از ماهان پرید وجودش فرو ریخت‌:
_مطمئنید مهداس؟ خدایا مگه میشه؟
بیارید ببینم.‌
بدون توجه به مافوق پرونده را روی میز انداخت و دست روی سر گذاشت. در بهت بود مهدایی که از خونه بیرون نمیزد اکنون بین بازداشت شده ها بود.‌
سرهنگ اشاره ای کرد: برو بیارش.



ماهان همچنان اتاق را دور میزد خشم و نگرانی گریبانش را گرفته بود چطور دختر داییش سر از خانه فساد در آورده بود؟ آرزو کرد کاش اشتباه باشد.

با باز شدن در نفسش حبس شد خودش بود مهدای بی سر زبان خانواده.‌
سروان زن دستبند را باز کرد و ایستاد.
ماهان با دیدنش به سمتش شتافت:
_ اونجا چه غلطی میکردی؟
سیلی محکم به صورتش زد که تعادلش را از دست دادرسی صندلی افتاد مهدا گرایان جواب داد:
_ به خدا نمیدونم اونجا چه خبر بود با دوستم رفتم.
سرهنگ بازوی ماهان را گرفت اما او همچنان عصبی تشر رفت:
_ تو بدون ما بیرون نمی رفتی الان زرنگ شدی مهمونی میری؟ بیچاره‌‌ات میکنم مهدا. الان جواب شوهرت و چی بدیم

مهدا در خود مچاله شد و لرزید:
_ اون برای من غیرتی نمیشه مگه من براش مهمم؟

غیرید: خفه شو فکر کردی سیب زمینی بی رگه؟
در این حین آرتا بدون در زدن در را به شدت باز کرد دهانش خشک شده بود. رگ گردن متورم و صورتش سرخ شده بود. به سمت مهدا رفت مهدایی که با دیدن حیبتش کپ کرده و می‌لرزید ایستاد چنان محکم بر صورتش کوبید که اینبار ماهان سپرش شد:
_ رفتی اونجا چه گوهی بخوری؟
رفتی با آبروی من و حاجی بازی کنی؟
توف به روت بیاد بیحا‌‌.
از دست سروان جهید و سیلی دیگر به مهدا زد لبش پاره شد و خون راه افتاد.‌

_ غلط کردم به خدا نمی دونستم.
_ غلط اضافی هم کردی به کی گفتی رفتی مهمونی؟ خدا نابودت‌ کنه میدونی کجا رفتی؟

مهدا هق هق کنان سری جنباند.
سرهنگ نعره‌ای کشید:
بسه بشنید ببینم من باید بررسی کنم فعلا بشنید آقای محترم بشین.
مهدا دست جلوی دهان گرفته و هق زد آرتا با خشم دست به کمر دور خودش چرخید لبش را جوید و مقابلش نشست.
پاهایش را از شدت خشم تکان تکان میداد:

_ صبر کن ببرمت خونه حالیت میکنم.
سرهنگ به مهدا نگاه کرد:
_میدونی اون مهمانی که رفتی به چه منظوری بود؟
مهدا لرزان سری جنباند:
_ دخترای جوان و می‌فروختند به دبی و عمارت. می دونی اگر ما وارد عمل نمی‌شدیم الان معلوم نبود کدام لنج و کدام خونه مجبور به..‌.‌‌

لااله الااللهی گفت و سکوت کرد.‌
مهدا لرزان به آرتا و ماهان نگاه کرد: به خدا نمی دونستم دوستم گفت مهمونیه منم از لج آرتا رفتم.
آرتا کمی خم شده بود نگاه پر خون و برانش‌ را به مهدا دوخت و برایش خط و نشان کشید.‌

همان نگاه کافی بود که مهدا قبض روح شود.
_مگه نگفتم نرو؟ به چه حقی رفتی؟ با من لج میکنی؟
بلند شد و غیرد
_ د لامصب باید سر از خونه فساد در بیاری
مهدا لال شده بود و هق میزد مقابل ماهان ایستاد:
اون اسلحه چیه کمرت چرا یه گلوله خالی نکردی تو اون سر پوکش‌؟ آبرو برام نمونده
رو به سرهنگ کرد:
تکلیف من چیه چکار کنم جناب؟
_ ببرش خونه ولی مراقب باش دیگه سر اینجور جاها در نیاره پنج دقیقه دیر تر رسیده بودیم معلوم نبود چی می شد.

شرمسار سر به زیر شد:
ببخشید ممنونم.
مچ مهدا گرفت و از صندلی جدا کرد مهدا با ترس بازوی نیما رو گرفت:
_تو رو خدا تنهام نذار منو میکشه.
نیما با اخم و اشاره سر جواب داد:
_ برو خونه کاری نمیکنه، فعلا خودم عصبیم از دستت.‌
آرتا باخشم او را بیرون برد: اتفاقا کارش دارم این دفعه کوتاه نمیام.‌
با ترس و صدای لرزان دستش را فشرد:
نکن میترسم تورو خدا ولم کن.
با همان چهره گر گرفته نگاهش کرد:
_ اتفاقا باید بترسی گوه خوردی رفتی اینجور جایی.
من بهت دست نزدم که بری خودتو وا بدی؟ توف تو روت بیاد خونه تکلیفت و روشن میکنم.

/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
رمانی پر از کارکترهای
#جذاب_غیرتی_و_کله‌خراب
#مافیایی
#پليسی
#
#عاشقانه_داغ_و_پرخطر
#پارت_واقعی_از_رمان
/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
مهدا وارد مهمانی ممنوع میشه و اونجا بی آبرو میشه در حالی که در خانواده پر نفوذ غیرتی زندگی میکنه

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

من آوازم 🪽🩵

یه دختر روستایی که پدرم از ۵ سال پیش مفقودالاثر شده

پسرداییم پسر بزرگ روستا را کور کرده
و من مجبورم برای نجات جان پسرداییم با برادرش ازدواج کنم

ازدواج میکنم
وابسته میشوم
به او دل میدهم و...
درست وقتی همه چیز خوب پیش میرود

 قاتل پدرم را در همان خانه میبینم
قاتل کسی نیست جز همسرم

دنبال حقیقتم
او دنبال انتقام از من است و من دنبال انتقام از او بخاطر خون ریخته ی پدرم!

غافل از اینکه پدرم چه گناه نابخشودنی مرتکب شده....


#عاشقانه #انتقامی🔥

/channel/+9eokqGtnMzc3ZGQ0
/channel/+9eokqGtnMzc3ZGQ0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

من آوازم 🪽🩵

یه دختر روستایی که پدرم از ۵ سال پیش مفقودالاثر شده

پسرداییم پسر بزرگ روستا را کور کرده
و من مجبورم برای نجات جان پسرداییم با برادرش ازدواج کنم

ازدواج میکنم
وابسته میشوم
به او دل میدهم و...
درست وقتی همه چیز خوب پیش میرود

 قاتل پدرم را در همان خانه میبینم
قاتل کسی نیست جز همسرم

دنبال حقیقتم
او دنبال انتقام از من است و من دنبال انتقام از او بخاطر خون ریخته ی پدرم!

غافل از اینکه پدرم چه گناه نابخشودنی مرتکب شده....


#عاشقانه #انتقامی🔥

/channel/+9eokqGtnMzc3ZGQ0
/channel/+9eokqGtnMzc3ZGQ0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان شبحی در تاریکی
📝 نویسنده: شکیبا پشتیبان
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 470
🌐 www.romankade.com/1402/09/06/دانلود-رمان-شبحی-در-تاریکی/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

🧨💣سوپرایز ویژه برای تمامی کاربران عزیز 🧨💣

😍به طعم شکلات رایگان شد😍

📌 دانلود رمان: به طعم شکلات
📝 نوشته حانیا بصیری
📖 تعداد صفحات 593

———————

خلاصه
شهرزاد یه دختر شاد و سرزنده و البته نویسنده است که بخاطر ادامه تحصیل و پیشرفت توی حرفه مورد علاقه اش یعنی نویسندگی، به همراه برادرش محسن که سودای پولدار شدن توی سرشه محل زندگیشونو به مقصد تهران ترک میکنن و هرکدوم به دنبال این هستن که پیشرفت کنن و زندگی موفقی رو برای خودشون رغم بزنن، اما درست وقتی که هردوی اونا توی مسیر موفقیت قرار گرفتن و دارن ازش لذت میبرن سرنوشت اون روی بی رحم خودشو بهشون نشون میده و اتفاق ناگهانی براشون میفته و ادامه زندگی رو براشون سخت میکنه، اتفاقی که باعث میشه شهرزاد سرزنده و خوشحال داستان تبدیل به یه دختر نا امید بشه و راهی جز پایان دادن زندگی براش نمونه .

🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️
لینک دانلود :
🌐 www.romankade.com/1402/09/02/دانلود-رمان-به-طعم-شکلات/
—————————————————

آدرس کانالمون تو تلگرام :
🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا :
🌐 eitaa.com/romankade_com

آدرس کانالمون تو روبیکا :
🌐 rubika.ir/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌نسخه جدید رمان لند 😍
- رفع مشکلات گزارش شده
- رفع مشکل در ثبت نام
- بهبود لیست های رمان ها
- بهبود بخش فروش رمان
🥳🤩🤝👆

مشکلی بود پی ویم بگین حل کنیم
@roman_admin

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان یاغی میدان مشق
📝 نویسنده: لیدا صبوری
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 1010
🌐 www.romankade.com/1402/09/17/دانلود-رمان-یاغی-میدان-مشق/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

بنر ها کاملا واقعی هستن با خیال راحت عضو بشید!😍❤️

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

سروان با عجله وارد اتاق شدسرهنگ شد: _قربان قربان.
سرهنگ اخمی کرد چی شده چه وضع وارد شدنه؟
_ ببخشید قربان ولی بین دخترایی که تن فروشی می‌کردن و گرفتیم خواهر سرگرد داوودی هم هست.
سرهنگ ایستاد:
_ چطور ممکنه امکان نداره! مطمئنی؟
بله قربان بدتر این هم هست ایشون همسر آرتا مقدمه.
سرهنگ از پشت میز بلند شد:
_ مقدم؟ دیگه نگو عروس مقدم بزرگه

_ بله قربان مطمئنم قبلا که سرگرد و رسوندم منزل خواهرشون دیدیم.‌

ماهان پرونده به دست وارد اتاق شد و احترام نظامی داد. نگاه سرهنگ میخش شد:
_ از سرگرد داودی چه خبر؟ خواهرشون تهرانن؟
ماهان اخمی کرد: قربان چند لحظه پیش صحبت کردید اتفاقی افتاده چرا از خواهرش می‌پرسین چیزی شده؟
_ بین دخترایی که گرفتیم کسی با نام و نشان خواهر سرگرد هست.
برق از ماهان پرید وجودش فرو ریخت‌:
_مطمئنید مهداس؟ خدایا مگه میشه؟
بیارید ببینم.‌
بدون توجه به مافوق پرونده را روی میز انداخت و دست روی سر گذاشت. در بهت بود مهدایی که از خونه بیرون نمیزد اکنون بین بازداشت شده ها بود.‌
سرهنگ اشاره ای کرد: برو بیارش.



ماهان همچنان اتاق را دور میزد خشم و نگرانی گریبانش را گرفته بود چطور دختر داییش سر از خانه فساد در آورده بود؟ آرزو کرد کاش اشتباه باشد.

با باز شدن در نفسش حبس شد خودش بود مهدای بی سر زبان خانواده.‌
سروان زن دستبند را باز کرد و ایستاد.
ماهان با دیدنش به سمتش شتافت:
_ اونجا چه غلطی میکردی؟
سیلی محکم به صورتش زد که تعادلش را از دست دادرسی صندلی افتاد مهدا گرایان جواب داد:
_ به خدا نمیدونم اونجا چه خبر بود با دوستم رفتم.
سرهنگ بازوی ماهان را گرفت اما او همچنان عصبی تشر رفت:
_ تو بدون ما بیرون نمی رفتی الان زرنگ شدی مهمونی میری؟ بیچاره‌‌ات میکنم مهدا. الان جواب شوهرت و چی بدیم

مهدا در خود مچاله شد و لرزید:
_ اون برای من غیرتی نمیشه مگه من براش مهمم؟

غیرید: خفه شو فکر کردی سیب زمینی بی رگه؟
در این حین آرتا بدون در زدن در را به شدت باز کرد دهانش خشک شده بود. رگ گردن متورم و صورتش سرخ شده بود. به سمت مهدا رفت مهدایی که با دیدن حیبتش کپ کرده و می‌لرزید ایستاد چنان محکم بر صورتش کوبید که اینبار ماهان سپرش شد:
_ رفتی اونجا چه گوهی بخوری؟
رفتی با آبروی من و حاجی بازی کنی؟
توف به روت بیاد بیحا‌‌.
از دست سروان جهید و سیلی دیگر به مهدا زد لبش پاره شد و خون راه افتاد.‌

_ غلط کردم به خدا نمی دونستم.
_ غلط اضافی هم کردی به کی گفتی رفتی مهمونی؟ خدا نابودت‌ کنه میدونی کجا رفتی؟

مهدا هق هق کنان سری جنباند.
سرهنگ نعره‌ای کشید:
بسه بشنید ببینم من باید بررسی کنم فعلا بشنید آقای محترم بشین.
مهدا دست جلوی دهان گرفته و هق زد آرتا با خشم دست به کمر دور خودش چرخید لبش را جوید و مقابلش نشست.
پاهایش را از شدت خشم تکان تکان میداد:

_ صبر کن ببرمت خونه حالیت میکنم.
سرهنگ به مهدا نگاه کرد:
_میدونی اون مهمانی که رفتی به چه منظوری بود؟
مهدا لرزان سری جنباند:
_ دخترای جوان و می‌فروختند به دبی و عمارت. می دونی اگر ما وارد عمل نمی‌شدیم الان معلوم نبود کدام لنج و کدام خونه مجبور به..‌.‌‌

لااله الااللهی گفت و سکوت کرد.‌
مهدا لرزان به آرتا و ماهان نگاه کرد: به خدا نمی دونستم دوستم گفت مهمونیه منم از لج آرتا رفتم.
آرتا کمی خم شده بود نگاه پر خون و برانش‌ را به مهدا دوخت و برایش خط و نشان کشید.‌

همان نگاه کافی بود که مهدا قبض روح شود.
_مگه نگفتم نرو؟ به چه حقی رفتی؟ با من لج میکنی؟
بلند شد و غیرد
_ د لامصب باید سر از خونه فساد در بیاری
مهدا لال شده بود و هق میزد مقابل ماهان ایستاد:
اون اسلحه چیه کمرت چرا یه گلوله خالی نکردی تو اون سر پوکش‌؟ آبرو برام نمونده
رو به سرهنگ کرد:
تکلیف من چیه چکار کنم جناب؟
_ ببرش خونه ولی مراقب باش دیگه سر اینجور جاها در نیاره پنج دقیقه دیر تر رسیده بودیم معلوم نبود چی می شد.

شرمسار سر به زیر شد:
ببخشید ممنونم.
مچ مهدا گرفت و از صندلی جدا کرد مهدا با ترس بازوی نیما رو گرفت:
_تو رو خدا تنهام نذار منو میکشه.
نیما با اخم و اشاره سر جواب داد:
_ برو خونه کاری نمیکنه، فعلا خودم عصبیم از دستت.‌
آرتا باخشم او را بیرون برد: اتفاقا کارش دارم این دفعه کوتاه نمیام.‌
با ترس و صدای لرزان دستش را فشرد:
نکن میترسم تورو خدا ولم کن.
با همان چهره گر گرفته نگاهش کرد:
_ اتفاقا باید بترسی گوه خوردی رفتی اینجور جایی.
من بهت دست نزدم که بری خودتو وا بدی؟ توف تو روت بیاد خونه تکلیفت و روشن میکنم.

/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
رمانی پر از کارکترهای
#جذاب_غیرتی_و_کله‌خراب
#مافیایی
#پليسی
#
#عاشقانه_داغ_و_پرخطر
#پارت_واقعی_از_رمان
/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
/channel/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
مهدا وارد مهمانی ممنوع میشه و اونجا بی آبرو میشه در حالی که در خانواده پر نفوذ غیرتی زندگی میکنه

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان دلارام
📝 نویسنده: سارینا بانو
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 386
🌐 www.romankade.com/1402/09/14/دانلود-رمان-دلارام/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

✍️❤️‍🔥 معرفی رمان های در حال تایپ رمان لند

خلاصه‌ی رمان گرگ خاکستری :

من تا انتقام نگیرم، نمی تونم دنبال قلبم برم. بعد از گرفتن انتقام، شاید بتونم قلبم رو دنبال کنم. اما انتقام یعنی سیاهی و عشق یعنی سفیدی و من خاکستری هستم ترکیبی از این دو. اما گرگی که عاشقش شود...

😎✍️❤️‍🔥 برای مطالعه آنلاین این رمان و ده ها رمان درحال تایپ دیگه  به برنامه رمان لند مراجعه کنید لینک دانلود مستقیم 👇👇
🌐 http://romankade.com/romanland.apk

📌 دانلود از سایت رمانکده
🌐 www.romankade.com/1402/09/03/دانلود-نرم-افزار-رمان-لند/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

🧨💣سوپرایز ویژه برای تمامی کاربران عزیز 🧨💣

😍 تکاور رایگان شد😍

📌 دانلود رمان تکاور
📝 نویسنده: کلثوم حسینی
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 1064
🌐 لینک دانلود www.romankade.com/1402/09/12/دانلود-رمان-تکاور-از-کلثوم-حسینی/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

✍️❤️‍🔥 معرفی رمان های در حال تایپ رمان لند

خلاصه‌ی رمان لبخند ابلیس:

#لبخند_ابلیس

برداشتی آزاد از یک زندگی واقعی ...

زندگی یک زن جوان که توسط دسیسه های مردی از جنس شیطان دچار تلاطم و آشفتگی میشود ..
مردیکه خود را قدرتمند میداند و هرآنچه که مربوط به وجدان شود را در خود کشته است 

قسمتی از رمان:

بالاخره آن نگاه سرد و بی روحش را از تابلوی رو به رویی کند و قدم های محکم و استوارش را به سمت راه خروج در پیش گرفت ...

چهره ی شرقی و مردانه اش، دیگر آن خباثت همیشگی را نداشت اما مثل همیشه جذاب بود و نگاه ها را به سمت خود جلب میکرد

برخلاف سایر بازدید کنندگان که با شور و شوق فراوان برای بازدید از آثار نفیس جهان باستان قدم در موزه ی لوور پاریس گذاشته بودند ، او فقط و فقط برای دیدن آن تابلوی عجیب و ترسناک آمده بود تا برای آخرین بار ، آخرین برگ از کتاب زندگی اش را ورق بزند ...
کتابی که اولین صفحه ی آن با دیدن آن تابلوی وهم انگیز نقش بست و ...


😎✍️❤️‍🔥 برای مطالعه آنلاین این رمان و ده ها رمان درحال تایپ دیگه  به برنامه رمان لند مراجعه کنید لینک دانلود مستقیم 👇👇
🌐 http://romankade.com/romanland.apk

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

✍️❤️‍🔥 معرفی رمان های در حال تایپ رمان لند

خلاصه‌ی رمان بوسه ممنوعه :
- برای کسی که تشنه ی محبته اینطوری عاشقی نکن ماهرو، من بَبّرَم... وابسته ات بشم می دِرَمَت!
- من حاضرم دریده بشم، اونم فقط توسط تو!


#مهدیه_خجسته


😎✍️❤️‍🔥 برای مطالعه آنلاین این رمان و ده ها رمان درحال تایپ دیگه  به برنامه رمان لند مراجعه کنید لینک دانلود مستقیم 👇👇
🌐 http://noovels.com/romanland.apk

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان انتقام گیران
📝 نویسنده: سارینا بانو
🎬 ژانر: عاشقانه
📖 تعداد صفحات : 220
🌐 www.romankade.com/1402/09/10/دانلود-رمان-انتقام-گیران/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

دوستان رمان آواز پر قو به شدت توصیه میشه

خیلی احساسی و قشنگه🥺

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

دوستان رمان آواز پر قو به شدت توصیه میشه

خیلی احساسی و قشنگه🥺

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌 دانلود رمان: شبحی در تاریکی
📝 نوشته: شکیبا پشتیان
🎬 ژانر: #عاشقانه#اجتماعی
📖 تعداد صفحات : 470
———————

📃 خلاصه :

تارا دختری بسیار شاد در عین حال مظلوم، معصوم و شکننده.
دختری که از جنس یک عشق پاک و نابه و نظیرش کمه.

طولی پیدا نمی کنه که پیش به سوی تاریکی ای می ره که شبح و پریان

وجودش و تو خواب و بیداری پر می کنن و تمام خوشی هاش به افسردگی تبدیل می شه.

دختری که عاشق قاتل پدر و مادرش میشود ...
🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه
#epub #apk #pdf
به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️
🌐 ww.romankade.com/1402/09/06/دانلود-رمان-شبحی-در-تاریکی/


—————————————————

آدرس کانالمون تو تلگرام :
🌐 /channel/romankade_com

آدرس کانالمون تو ایتا :
🌐 eitaa.com/romankade_com

آدرس کانالمون تو روبیکا :
🌐 rubika.ir/romankade_com

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

#توجه📢                                     #توجه📢

قابل توجه نویسنده‌های عزیز...

ویراستاری صفر تا صد رمان‌های شما📝

ویراستاری فنی و اصلاح
علائم نگارشی✅
جمله‌‌بندی‌ها✅
غلط‌های املایی✅
اشکالات نوشتاری✅
و...

ویراستاری محتوایی و تقویت
حس آمیزی✅
فضاسازی✅
شخصیت‌پردازی✅
و...

با بهترین قیمت و بالاترین کیفیت همراه با ارائه‌ی نمونه کار👩‍💻📚

کانال شرایط و نمونه کارها
https://t.me/joinchat/Qu55_bJDtJI4MWE0

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

🧨💣سوپرایز ویژه برای تمامی کاربران عزیز 🧨💣

😍به طعم شکلات رایگان شد😍

📌 دانلود رمان: به طعم شکلات
📝 نوشته حانیا بصیری
📖 تعداد صفحات 593
لینک دانلود www.romankade.com/1402/09/02/دانلود-رمان-به-طعم-شکلات/

Читать полностью…

رمان های عاشقانه

📌نسخه جدید رمان لند 😍
- رفع مشکلات گزارش شده
- رفع مشکل در ثبت نام
- بهبود لیست های رمان ها
- بهبود بخش فروش رمان
🥳🤩🤝👆

مشکلی بود پی ویم بگین حل کنیم
@roman_admin

Читать полностью…
Subscribe to a channel