لوگوی کانال بمناسبت ایام تاسوعا و عاشورای حسینی به تصویری از اِلمانِ شهری (یا حسین بن علی «ع» ) میدان ورودی شهرک ریحان شهر «ریگاباد» تغییر یافت.
Читать полностью…🔺قرار دوم
بسم الله الرحمن الرحیم......
یاران و همراهان عزیز.....
با گذشت ده سال از همایش باشکوه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، در جلسه مورخه پنجشنبه ۲۲ تیر ،بار دیگر عزم و اراده دوستان بر خلق یک روز پرخاطره در نیمه شهریور ماه قرار گرفته تا با لطف و عنایت الهی و همت دوستان، همایش «قرار دوم» برگزار گردد.لذا خواهشمند است. در راستای تخمین حدودی میهمانان و برآورد هزینه ها، جهت ثبت نام اولیه به آیدی های ذیل پیام دهید..
اسامی پس از ثبت در کانال قرار خواهد گرفت.
✍🏻 جهت ثبت نام/ نام و نام خانوادگی، تعداد افراد خانواده، شهر محل سکونت و شماره تماس ثبت شود. /مهلت ثبت نام تا اول مرداد ۱۴۰۳
@HMbs0
@Azami_A
ستاد همایش دوم
عرض سلام واحترام خدمت همه عزیزان دیارخاطرات
تقدیر وتشکر از حضور علی اقا اعظمی که علیرغم گرمای شدید وبعد مسافت از کرج تشریف اوردن
وتشکر از زحمات همه دوستان که درحال تدارک دومین همایش دیار خاطرات هستند
امیدوارم هر چه زودتر دیدارها تازه گردد
ارادتمند همه عزیزان همت ایزدی
متاسفانه مطلع شدیم علی ناز سالاری کارگر تونل باب نیزو و از بزرگان دیار خاطرات هفته گذشته به رحمت الهی پیوسته، فقدان این پدر زحمتکش و مهربان را به خانواده محترم سالاری تسلیت میگوییم
کانال سلامی به ریگ آباد
🔺 شعر طنز از صفر مردانی
سلام ، پیازجان تو کجایی
زما تو قهر نکن،تو جان مایی
غلط کردم که گفتم خیلی تیزی
از نظر ما آقای خیلی تمیزی
سال پیش دوست بودیم میدونی
برای ما چرا تو قر میریزی
حق داری عزیر بالا نشینی
نشستی زیر پات دلار میریزی
رها کردی فقرا را پیاز جان
شدی هم نشین دولت مردان
بی پاسپورت و ویزا در عبوری
دمت گرم از آناناس عقب نموندی
امید مان تو ایران از تو هم رفت
افتادیم توی گرداب حچل هفت
دیگه دل به چیزی نمی سپارم
میدانستی فقط تو بودی یارم
یادت باشه عزیزم بی وفایی
دیگه نمیتونم بگویم مال مایی
آرزومه یه روز مرز و ببندند
دوستانت تا توی گونیها بگندند
ناله نکن جاوید دلم کباب شد
تمام آرزوهایم بر آب شد
جاوید
دکلمه زیبای صفر مردانی برای پدران آذری آسمانی دیار خاطرات
شادروان صفر مردانی امروز به جمع یاران آسمانی اش پیوست
ترانه ای ماندگار از استاد کاک ناصر رزازی
ساله های ساله ئه وینداری توم … ساليان درازي كه عاشق تو هستم
تو خوت دیزانی گیان و گیان گیان قه رزداری توم…
تو خودت ميدوني جان حان جان كه بده كار تو هستم
سا به س بو ره قیب شین وفریادکه….ديگه بسته براي رقيب گريه و ناله
جاریکیش ذوستی گیان وگیان گیان هه ی قدیمیت یاد که….
هر از چند گاهي از اين دوست قديميت يادي كن …
ئازیز گوی مه که به قسه ی ئه م و ئه و ….
عزيز من به حرف اين و آن گوش نده ….
روژی روناکم گیان و گیان گیان لی مه که به شه و…
روزگار خوش و روشنايي را به شب تبديل نكن
خودا ده یزانی من بو تو چونم… تنها خدا ميداندكه چه احساسي به شما دارم
وه ک کووره ی ئاگر گیان وگیان گیان وه ی های له ده روونم…
درونم مانند كوره ي آتش است جان و جان و جان نسبت به تو
هیچ خوشیم نه دی له رووی زه مانه … هيچ خوشي از دست روزگار نديدم
بووم به نیشانه گیان وگیان گیان..هه ی بو تیروتانه … انگشت نما شدم براي طعنه مردم
سلام خدمت دوستان عزیزم
جناب علی اعظمی دوست گران مایع عزیزم شما وتیم برگزار کننده همایش اول با دبیری ابراهیم کمالی و پشتیبانی عباس آقا و دوستان ستاد کار بسیار بزرگی را رقم زدید هک کردن یک خاطره شیرین در ذهن کسانی که شرکت کرده بودن کار بزرگی بود همیشه در یادها میماند بنده به نوبه خودم از زحمات شما و دوستانتان کمال تشکر را دارم
✍🏻کوچکترین َشما
یحیی حاصلی
طرحی نو دراندازیم......
✍🏻محمد رضا امیرزاده
اگر چه در همایش شهریور ، به دلیل عدم حضور در کرمان ، توفیق مشارکت و شرفیابی و دست بوسی شما همشهریان را ندارم
لیکن به افتخار و بخاطر همه ی دوستان و یاران ، دلم میخواهد د. باره بتوانید دور هم جمع شوید و از مصاحبت و دیدار یکدیگر لذت ببرید
گرچه خودم و خانواده در همایش حاضر نیستیم اما تمام تلاش وکمک را کردم و خواهم کرد و الان هم در سایه ی دوستان ستادی جدید،حضور دارم
دوستان باور بفرمایید خستگی وآزردگی و استرس همایش ۱۰ سال قبل ،هنوز در روح و روان من ، ابراهیم کمالی، علیرضا شهدادی ، برادران مهرابیان، برادران وقاری، حبیب کمالی ، همت ایزدی ، مهدی نصیریان ، رضا رجایی ، احمد زمانی ، مرحوم عباس وقاری ، علی اعظمی ، و سایر دوستان که اسمشان یادم رفت، باقیست
همایش جدید هم مثل قبلی، بسیار کار خطیر و سخت و سنگینی هست
واقعا زحمت دار و جانفرسا است
خیلی باید عاشق بچه های ریگابادی باشی، بدون اجبار ، بدون جیره ومواجب، بدون هرگونه چشمداشتی
چنین ریسک و خطر و زحمتی و مسولیتی را پذیرا باشی و گردن بگیری
از بیرون میدان و تشک هم نمیشه قضاوت عادلانه کرد
واقعا باید همگی فورا"، از تمامی دوستانی که بالا به غیر خودم ، اسم بردم ونبردم و تمام دوستانی که امکان یاری و مساعدت فکری و مدیریتی و روابط عمومی و روابط اداری، دارند
ما اعضای حاضر در این گروه، دسته جمعی ،خواهش کنیم که
دوباره هم قبول زحمت فرمایند
دوباره ایثار و گذشت کنند
دوباره برای ما و بخاطر ما افتخار آفرینی فرمایند
هرچند،برخی دوستان الان هم عضو این ستاد فعلی و یار مددکار هستند اما من باز هم شخصا دستشان ودستتان را می بوسم تا حمایت فکری و مدیریتی و اداری و فیزیکی خویش را دریغ نفرمایید
فراموش نکنیم هیچ مزیت و اعتبار و تاج و پست و مقامی مادی و حتی معنوی ، برای کسانی که در مدیریت و برگزاری همایش قبلی وفعلی ، فعالیت دارند ، وجود ندارد ومتصور نیست
غیر از زحمت و ریسک و صرف آبرو ، فکر و وقت وانرژی و ...چیزی به جز رضایت و محبت و خاطره سازی و دیدار دورهمی شما همشهریان ، نصیب برگزارکنندگان همایش نخواهد شد و قبلا هم نشد
لذا التماس دعا و
درخواست فراخوان عمومی و دعوت حداکثری از کلیه دوستان ریگاباد قدیم و فعلی برای همکاری در مدیریت و برنامه ریزی و اجرای همایش دارم 💐💐💐❤️
یاد مراد سلاجقه دوست مرحومم افتادم که چهار روز قبل از عروسیش در انفجار تونل به شهادت رسیده بود ،،،،،به سمت محمد علی رفتم و لحظاتی سر در شانه هم گذاشته وگریستیم .......دنبال دیگر دوستان میگشتم که خانواده آقای کلبعلی صادقی را دیدم که در کنار خانواده ام ایستاده بود ند ،دیدن آقای صادقی مرا یاد پدرم انداخت آخه دوستان صمیمی هم بودند واکثرا باهم ،در نگاهش میتوانستم بخوانم در جمع ما دنبال پدرم می گشت .....اما افسوس......
همانگونه که ما در جمع خانواده آنها جای محمد را خالی اما یادش را سبز یافتیم ........
صدای مادرانه ای که علی صدایم کرد مرا متوجه خود کرد .....کسی نبود جز توران خاله .. مادر ریگاباد ...مادر همه ما .وجودش باعث شده بود که مادران ما که اکثرا در بدو ورود به منظقه غریب بودند دیگر احساس غربت نکنند ....زمانی که هنوز بهداری نبود هر بچه ای که مریض میشد و یا اگر مشکلی برای کسی پیش می آمد همه به سراغش میرفتند ....روحش شاد .
سعید اسماعیلی با خانواده بر روی جدول کنار خیابان نشسته بود و مرا به یک استکان چای که از فلکس ریخت دعوت کرد.....خوش طعم ترین چایی که تا کنون خورده ام ..
سعید را طی این سالها بارها در کرج دیده بودم ...اما این دیدار از جنسی متفاوت بود........
به چهار راه معروف به یحیی زاده که رسیدم برادران جعفری،برادران مهرابیان و تعدادی از اعضای خانواده نیک فکر ،هرندی ،موسی پور ،ناصری ،عباس پور،،موسوی و احمد زمانی در حال گرفتن عکس بودند ،به دعوتشان در جمع صمیمی شان حضور یافتم
تا عکسی به یادگار بگیریم .. قبل از اینکه ژست عکس گرفتن بگیرم چهره ای آشنا توجهم را جلب کرد،کمی با ذهنم کلنجار رفتم ،،،اما زود یادم آمد ...آقای امام جمعه ......مدیر و معلم مدرسه راهنمایی ام ،وچقدر خوشحال شدم از دیدن ایشان ....شاید حتی در خواب هم تصور دیدن دوباره ایشان برایم محال بود......و اولین عکس دست جمعی را گرفتیم....
ادامه در قسمت بعد..........
🔺قرار دوم
بسم الله الرحمن الرحیم......
یاران و همراهان عزیز.....
با گذشت ده سال از همایش باشکوه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، در جلسه مورخه پنجشنبه ۲۲ تیر ،بار دیگر عزم و اراده دوستان بر خلق یک روز پرخاطره در نیمه شهریور ماه قرار گرفته تا با لطف و عنایت الهی و همت دوستان، همایش «قرار دوم» برگزار گردد.لذا خواهشمند است. در راستای تخمین حدودی میهمانان و برآورد هزینه ها، جهت ثبت نام اولیه به آیدی های ذیل پیام دهید..
اسامی پس از ثبت در کانال قرار خواهد گرفت.
✍🏻 جهت ثبت نام/ نام و نام خانوادگی، تعداد افراد خانواده، شهر محل سکونت و شماره تماس ثبت شود. /مهلت ثبت نام تا اول مرداد ۱۴۰۳
@HMbs0
@Azami_A
ستاد همایش دوم
لینک روابط عمومی کانال سلامی به ریگ آباد
/channel/+qZJHVgrJFJtmNTM0
دوستان همچنین میتوانند بدون عضویت در گروه روابط عمومی در بخش کامنت ها نظرات خود را بنویسند
یاران و دوستان عزیز:
از دعوت، میزبانی، همراهی و پذیرایی کریمانه و مهربانانه شما در سفر دو روزه به شهر کرمان صمیمانه سپاسگزارم و به داشتنتان افتخار میکنم و پروردگار را بخاطر این نعمت بزرگ می ستایم. مانا و پایا بمانید....
✍🏻علی اعظمی
🖼تصویر جمع دوستانه در کافه بارلی با سرپرستی شایان شهسواری فرزند محمد حسن شهسواری
@cafe.barrel
کرمان بلوار جمهوری ۷ (والفجر جنوبی ۱) جنب پیتزا سی و چاکوچ
دیدار یاران دیار خاطرات در منزل آقای کماندار با حضور جناب آقای مومنی شهردار ریحانشهر و آقای سرناز ریاست محترم شورای ریحانشهر🌺
Читать полностью…هوالباقی
بانهایت تاسف وتالم امروز پدری مهربان ازدیارخاطرات زنده یاد 'یداله کمالی' پستچی دیارخاطرات و پدر دوستان گرامی عبداله،سیف اله،فیض اله،حسین و رضا به دیار باقی شتافتند.از خدای بزرگ برایشان طلب عفو و مغفرت و برای فرزندان بزرگوارشان صبر خواهانیم.روحشان شاد و یادشان گرامی
همکلاسی عزیز و رفیق دوران راهنمایی و دبیرستان من ،با وجود گذشت حدود پنجاه سال از ان روزها رفاقت باتو در خاطرم باقی مانده و از یاد نخواهد رفت همچون محمد سرناز عزیز برایم در خاطر خواهی ماند صفر عزیز روح و روانت شاد خاک پاک شما بقای عمر خانواده و دوست دارانت.
✍ از طرف ابراهیم گیلانی
امروز همدیگر را دریابیم..... فردا دیر است.
✍🏻زمان زیادی از این عکس نمیگذرد اما امروز جای عباس آقا وقاری، توران خاله، صفر مردانی و شفیع قربی بین ما خالی است
شعری از صفر مردانی:
زینب ای یار حسین ای کاروان سالار عشق
ای قهرمان کربلا ، ای عاشق جانان عشق
عاشق شیدا تو هستی ، دیگران بازیگرند
دشمن آل اومیه ، ای رهبر عشاق عشق
اگرچه اندوه بزرگی بر قلب ما سنگینی می کند، او تنها به آغوش خداوند بازگشت که بالاترین آرامش روح آدمیست.
از خدا می خواهیم او را در سایه رحمت جاویدانش قرار دهد و ما را برای دیدن جای خالی آن عزیز شکیب سازد.
با نهایت تاسف و تاثر درگذشت آقای صفرمردانی را به خانواده محترمشان تسلیت گفته و از خداوند بزرگ برایشان صبر خواهانیم.روحشان شاد و یادشان گرامی
کانال سلامی به ریگ آباد
توضیح راجع به ارز جدید تلگرام
این ربات ارزی به نام استارز میده که قراره برای مبادله توی تلگرام استفاده بشه.
به صورت خلاصه خدمتتون بگم که با این ارز میتونید پست های پولی کانال هارو خریداری کنید ، اشتراک ربات هارو تهیه کنید ، اکانتتونو پریمیوم کنید و ....
قیمت هر استارز مشخص شده و ۲ سنت هستش ، معادل ۱۲۰۰ تومن. که میتونید تا فرصت هست ربات رو استارت کنید و جزو اولین ها باشید تا عقب نمونید.
ورود به ربات جدید و رسمی تلگرام ( استارز)
سلام و عرض ادب
تشکر علی آقای اعظمی گل
من دورهمی سالجاری، متاسفانه ، توفیق حضور ندارم
اما دلم و فکرم با همه دوستان و همشهریان است
چه همایش باشد و چه به هر دلیل غیر مترقبه ، برگزار نگردد
خواه دوستان ویاران تشریف بیاورند وچه ، تشریف نیاورند ومعذور باشند
لیکن
هر کجا تشریف دارید
زندگیتان شاد و موفق
و
خدا همیشه همراه ونگهدار و مددکارتان باشد❤️❤️❤️💐💐
✍🏻محمد رضا امیرزاده
🖼 #پیام_شما
با سلام به دوستان عزیز دیار خاطرات
جناب آقای علی اعظمی و ادمین های محترم کانال سلامی به ریگ آباد،ضمن تشکر از زحمات شما در این ده سال که باعث ارتباط و حفظ ارتباط دوستان شده اید، موضوعی چند روز است فکرم را مشغول کرده...
این کانال که از حدود یک ماه پیش با گذاشتن متن ضیافت دوم و نظر سنجی همایش دوم استارت همایش را زد خیلی خوشحال شدم...
اما با اینکه ظاهرا گروه ستاد هم شروع به کار کرده و گروه میعاد عاشقان را ایجاد کرده، اما در کانال هیچ اطلاع رسانی نمیشه کانال یکدفعه ساکت شده و حتی شما و ادمین های این کانال و برخی از دوستانی که گفته میشه در همایش قبل عضو اصلی ستاد بودند در اون گروه حضور ندارند و بیشتر کسانی که ما نمیشناسیم هستند
چرا الان که باید کانال فعال باشه ساکت هستید، امیدوارم مشکل و گرفتاری خاصی براتون پیش نیومده باشه و تن تون سالم باشه...
برای شما آرزوی موفقیت دارم
✍🏻 م. م
#تونل زمان
✍🏻شهرسازی ساعت ۱۵ ....بالاخره ساعت موعود رسید .....وباور نکردنی بود نظم و وقت شناسی میهمانان ،جز دوستانی که از صبح برای کمک آمده بودند ،کسی ،نیامده بود و با چرخیدن عقرب های ساعت بر روی سه ظهر اولین میهمانان از راه رسیدند....
هر خودرویی که می آمد میشد عزیزانی را در آن دید ،آشنایانی که سالها از ایشان بی خبر بودیم ، گر چه روزگار ظاهرا گرد پیری و گذشت ایام را بر رویشان پاشیده بود اما دلهایشان واخلاقشان هنوز جوان مانده بود ونگاهشان موجی از صداقت ومحبت بهمراه داشت ،و کودکان دیروز امروز با کسوت جوانی پای در دیار خود میگذاشتند،،بعضی ازسرنشینان خودروها تصاویرعزیزان از دست رفته شان را در دست داشتند.خانواده ، مرحوم جواد ابراهیمی از اولین میهمانانی بودند که با تصویر ی از پدر شادروانشان وارد شدند...
آنچه میدیدم نه قابل باور بود نه اینک میتوانم آنگونه که بود بنگارم .
ترافیک خودروها وازدحام جمعیت در دروازه ورودی ومیدان قدس باعث شد دوستان دیگری برای کمک برای توزیع کارت ورودی وبسته فرهنگی به جمع دوستان بپیوندند ،...دیدن چهره های دوستان قدیمی همه را به وجد آورده بود و بازار دیده بوسی گرم شده بود ،.......هر لحظه به جمعیت اضافه میشد و این استقبال فراتر از همه پیش بینی های ما بود ،در همین موقع رضا زینلی عزیز بهم زنگ زد وگفت که اقای هاشمی ناظم دبستان خواجه نصیر بهمراه آ نها در ورودی شهرسازی است ،به سمت میدان قدس رفتم و با دیدن آقای هاشمی یاد تمام دوران دبستانم افتادم ،وشیرینی یاد آن دوران با شیرینی دیدار آن دقایق در هم آ میخت ،به سوی بلوار رفتم تا با خوش آمد گویی به میهمانان دیداری تازه کنم ،همه کسانی که آنروز بودند میدانند ،نمیتوان واقعیت آن لحظات را به نگارش درآورد، هر طرف نگاه میکردی عزیزی را میدیدی و دوست و آشنایی را زیارت میکردی ،از همسایه ها ،خانواده های زیادی بودند محمدزاده،حمیدی ،آقایی، ایرانپور، حاجمحمدی، ،،میجانی و پسران دوقلویش ،فرشاد و فرشید،که اینک جوانانی در کسوت روحانی و دانشجو بودند.کوشکی،قوام آبادی ،احمدی،علیزاده،امیری،و......
خانواده خودم هم که با خودروی شخصی یک روز پس از من حرکت کرده بودند نیز از راه رسیدند حتی. دیدن آنها که تمام این سالها باهم بودیم ،آنجا ودرآن دیار لطف وصفای دیگری داشت
هر طرف که سر می چرخاندی عزیزی را میدیدی ،ازدحام جمعیت در ورودی شهرسازی گر چه کار دوستان را سخت کرده بود، اما تماشایی بود......
✍🏻ساعت ۱۷ : هر دو طرف بلوار ورودی از دروازه تا چهار راه لبریز از جمعیت شده بود حتی خیابان مرکزی نیز تا حدود دفتر امام جمعه از جمعیت موج میزد ،دیدن این صحنه ها غیر قابل باور بود .حتی در روزهای اوج گذشته هم شهرسازی چنین جمعیتی را در خیابان های خود تجربه نکرده بود ،تمام طول خیابان مرکزی.تا دروازه زرند ،خیابان پارک وخیابان بالای سینما روباز تبدیل به پارکینگ خودروها شده بود ،......
تا شروع مراسم در سینما روباز کار خاصی نداشتم به اتفاق دوستم برات محمدی از جلوی ستاد به سوی جلوی بازار براه افتادم تابتوانم دیداری با یاران دیروز و همراهان امروز داشته باشم ...
دیدن همسایه های مهربان ،دوستان عزیز ،همکلاس های قدیمی ،آشنایان خونگرم ....چه لذتی داشت...
همه ساده و صمیمی مثل گذشته ....
همه همدیگر را با نام کوچک خطاب میکردند ،دکتر و مهندس و افسر و رئیس فلان اداره معنایی نداشت ،انگار همه به دوران کودکی و نوجوانی بازگشته بودند ......
هر طرف که نگاه میکردی صحنه ای تکانت میداد ،به آغوش کشیدنها،گریستن ها ، از ته دل خندیدنها ..سراغ حاضرین و غایبین را گرفتن ها .....
با دیدن محمد هرندی،منصور موسی پور،شهسواری ،نقوی ، یحیی حاصلی و...یاد دوران مدرسه برایم تداعی شد ....
ودیدن دوستانی چون ،هوشنگ آقایی،اسماعیلی،محمدعارفی،روانبخش،انوشیروان،برات،کوروش مقصودی ،و...مرا یاد دوستی های صمیمی و بی ریا می انداخت گرچه جای دوستانی چون حسین حجت دوست،اسد الله کریمی ،بهرام آهنگر،پوراصغر،حمید توکلی،ابراهیم قربانی علیرضا بزی،،سهراب و افراسیاب کریمی،ایرج رفیعی،اردشیر خالقوردی و...خالی بود...
سرگرم گفتگو با دوستان بودم که یکی از اهالی ده ریگاباد به شانه ام دست گذاشت و گفت : من رو یادت هست؟نگاهش کردم ..ّ.گفتم مگه میشه علی قنبر را فراموش کرد..مغازه دار ی که تا پولی بدستمان می آمد برای خرید خوراکی در مغازه اش بودیم و نوجوان که شدیم بارها در صف های کوپن مغازه اش ایستاده بودیم ،، ... در آغوشش کشیدم .......نگاهم را چرخاندم محمد علی سلاجقه روبرویم بود ...چشمانم پر از اشک شد .