مطلع شدیم دربین شهدای حادثه تروریستی کرمان
#دوشهیدازروستایداهوئیه می باشند
1_#نصرت(بتول)عربنژاد دختر اکبر شکرالله و نوه دختریش.
2_ #المیراحیدرینژادفرسنگی
یادشان گرامی و روحشان شاد
ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر فرخنده باد/برای بانوان عزیز جامعه بزرگ ریگاباد بهترین ها را آرزومندیم🌺
Читать полностью…برای دل هایی که پنج شنبه ها بیقرارتر از همیشه میشوند
برای دلهای که وقتی بی تاب میشوند
میرسن به یک سنگ سرد
برای چشم های همیشه بارانی
به حرمت دل ادم هایی که عزیزشون زیرخاکه
برای آرزوهای که به جای خاطره شدن خاک شدن
برای دلی که به جای هدیه و خنده برات
باید با خوندن فاتحه و صلوات روحتو شاد کنه🥺
روحتان شاد عزیزان آسمانی🌹
هفتم دی ماه مصادف با هفتمین سالگرد مرحوم میثم اعظمی روحش شاد و یادش گرامی🌹
💠یاد وخاطره
دکتر وحيد رضایی امیر حسین و امیر حسام،داماد ونوه های خانواده محترم حمیدی از کشته شدگان زلزله بم را گرامی میداریم
پیام تشکر کوروش اهنامه به نمایندگی از خانواده محترم اهنامه
عرض سلام ادب واحترام خدمت خانواده بزرگ دیار خاطرات
هنوز شوک از دست دادن مهدی عزیز بودم که دست تقدیر پدر عزیزم را که مدتی دربستر بیماری بود را از ما گرفت وداغ دلمان دو چندان شد
سخت است تحمل داغ از دست دادن پدر وبرادر
ولی تحمل کردم به واسطه محبت خانواده بزرگم
تشکر از تک تک شما از عهده خارجه
خداوند همه شما بزرگواران را که به بنده وخانواده بنده وخانواده محترم مالکی چه ازطریق ارسال پیام تماس وشرکت در مراسمات لطف نموده اید در پناه خود سلامت بدارد که به واسطه محبت شما کمی تحمل داغ ها برماآسان شد
امیدوارم که شاد وخرم وسلامت باشید وما در شادیهای شما جبران محبت شما را بنمائیم
خوشحالم که خانواده بزرگ وبا محبتی دارم
شرمنده همه عزیزن هستم ودست همه شما را میبوسم
خانواده های محترم اهنامه خصوصا دوست عزیزم نجف عزیز
از شنیدن خبر آسمانی شدن پدر بزرگوارتان بسیار متاثر و متاسف شدم 😔 این اندوه و مصیبت عظما را از صمیم قلب خدمت شما، مادر گرامیتان تسلیت عرض میکنم و از خداوند متعال برای آن مهربان پدرعزیز غفران و رحمت الهی و برای شما و سایر بازماندگان صبر وشکیبایی مسئلت می نمایم .
روح بلندشان شاد و قرین رحمت الهی.
شریک غمتان ابراهیم کمالی
میرود پاییز زیبا،با شب یلدای ما
با انار سرخ و شیرین میشود دنیای ما
در زمستان هم تنور عاشقیتان داغ داغ
دور باشد از تلاطم چهره دریای ما
فال حافظ را بیاور تا بخوانم شعر ناب
پر شود عشق وشعف در قامت فردای ما
✍لیلا بور
و یلدای سال ۱۴۰۲...
✍کوروش مالکی
تازه با یلدای بدون پدر کنار آمده بودیم تازه بدون پدر زیستن را عادت کرده بودیم که به ناگاه تو آهنگ رفتن ساز کردی، حال بدون تو بر ما چه خواهد گذشت؟! جای خالی تو را که نمی توان پر کرد، به همسر و پسرانت چه خواهد رفت؟! یلدا بدون تو طولانی ترین یلدای ما خواهد بود ...
برادر عزیزم، روحت شاد، درآغوش پدر آرمیدی یلدای امسال پدر تنها نیست.
پدر و برادر آسمانیم یلدایتان مبارک ...🥺🥺🥺🥺🥺
یلدا از راه رسید.....
و دارد لیست مهمانهای همیشگی اش راچک میکند
اما دل نگران کسانی است که امشب نیستند....
یلدای تان بی غم باد....
⭐️ یاد همه عزیزانی که سالهای گذشته کنارمون بودن و امشب جاشون کنار خانواده و سفره یلدایی خالی گرامی باد /روحشان شاد
شب یلدا یی تان مبارک، دلتان پر محبت و کانون خانواده هایتان همیشه گرم
🍉کانال سلامی به ریگاباد
امروز آخرین پنج شنبه ی آذر ماه است
و دلخوشند به این پنج شنبه ها عزیزان سفرکرده
آنان که روزی عزیزه دل بودند و امروز تنها خاطره اند در ذهن،حسرتی بزرگ به دل ما و تصویری بر قاب
شادی روح درگذشتگان فاتحه و صلوات
یاد عزیزان رفته بخیر
🏴کانال سلامی به ریگ آباد شهادت جمعی از هموطنان کرمانی را به مردم شریف ایران و خاصه مردم عزیز و معزای کرمان تسلیت میگوید.
Читать полностью…🌺 مادر
نبودن هایى هست که هیچ بودنى جبرانشان نمیکند و آدمهایی که هرگز تکرار نمیشوند.
.سالهای گذشته مادرانی از خانواده ریگاباد آسمانی شدند که مثلشان تکرار نخواهد شد..
مادرانی که در دامن پر مهرشان پرورش یافتیم.
خاطره همه مادران مهربانمان که از نعمت وجودشان برخورداریم و یا آسمانی شده اند ودعای خیرشان همراهمان است را گرامی میداریم ...
مادرانی که در کنارشان بچگی کردیم، بزرگ شدیم و به امروز رسیدیم مادرانی که مهربانیشان بی نظیر بود و نگاهشان دنیایی از مهر و محبت و عاطفه ...
کانال سلامی به ریگ آباد
" بی تو مهتاب شبی باز از آن دیارخاطرات گذرکردم"
به گمانم که ازهوای تو کمی شاد شدم،
اندکی گوشه ی دیوار مدرسه نشستم
عطر گلهای آقاقیا به دامان هوا برخاسته بود
لشکر خاطره تو بر جان و دلم تاخته بود
خاطرات تو و آن عشق قدیمی
گرم و شیرین و صمیمی
کاش این دیارخاطرات ،
همان دیارخاطرات ِ پرخاطره ی ما می مانْد
«یادم آمد که شبی با هم از آن خیابان قدس گذشتیم»
من به تو گفتم: که دیارخاطرات ما ایران ماست
و تو لبخند زنان گفتی :
که اینجا محل گذر است،
رفتنی می آید،
ماندنی می گذرد
من چه باشم چه نباشم،
تو چه باشی چه نباشی،
دیارخاطرات باقی خواهد ماند
هم به جا، هم بی ما
با خودم گفتم :
ارزش دیارخاطرات برایم حتما،
قدر یک ایران است
چون پاره ای ازقلب ماست
چون دلیلش تپش قلب پر از احساس ما ودوستان است
خانه تو ،خانه ما اینجاست
افسوس ،
که با حیله ونادانی
خیابانهایش،
خالی شداز دوستان ،
خانه هاو محل کار باباها شد ویران
اما عطر آن خاطره ها
همیشه ماندنی ست
کاش پیشم بودی!
چون چهره ام دیدنی است
ردّ اسم من و تو،
وسط قلب کجی،
که کشیدم آن روز،
بر تن دیوار مدرسه ،
به جا مانده هنوز!
آخرِ خیابان سپاه ،
خانه ام از اینجا پیداست،
اما افسوس که دگر شهرسازی ویران است
چون نیست دگر خانه ی تو پابرجا
زیر لب می خوانم:
«بی تو اما.......
به چه حالی من ،
ازاین دیار خاطرات
دوباره گذر کنم !» 😢
✍میرموحد( روه )
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد..
چقدر این آسمان برایم آشناست..چقدر این ماه در این صفحه از آسمان شهر زیباست و من چقدر دوست دارم این شب مهتابی را..
شبی را به یاد دارم که زیر این اسمان شهر زمانی که کودکی بیش نبودم و پیاده از شب نشینی از جلوی پاسگاه تا کارشناسها برمیگشتیم و من چشم از همین ماه بر نمیداشتم.چشمان نیمه بازم را به او دوخته بودم و میدیدم که این ماه زیبا همراهیمان میکند در این محفل شبانه..او آن مسافت تقریبا طولانی را با ما حرکت میکرد و این چقدر برای من طفل چند ساله شیرین بود..
و آن طرف تر سو سوی چراغ ها که هرگز در شهری دیگر تکرار نشد به دیدگان من..و گاهی من خودم را به خواب میزدم تا در آغوش پدر آرام گیرم یا سوار بر گردنش شوم نزدیکتر شوم به این چراغ نورانی و البت که گاهی میخواستم با دست بگیرمش و از لای انگشتان دست به چشم نیمه بسته به او چشمک میزدم. وگاهی میشد که شبهای تابستان که بساط چای بود دم درمان با همسایه ها و آوای بازیمان تا خود آن ماه به گوش میرسید و این چراغ سفید آسمان شاهد بهترین لحظات زندگیمان بود.شک ندارم او ما را خوب میشناسد. کاش بار دیگر رد شوم از همین خیابان و کاش بار دیگر راه بیفتم و دور از هر گونه غم به دیدگاه همان طفل چند ساله این ماه مرا همراهی کند در شهر شیرین ریگاباد.❤
✍مهری نجفی
در پنجمین سالگرد آسمانی شدن دوست عزیز و هنرمندمان غلامرضا شهدادی یاد و خاطرش را گرامی میداریم
کانال سلامی به ریگ آباد
ترانه کوچه های کودکی از ایرج مهدیان
این منم تنهای تنها آه
در سکوت کوچه های سرد شبها آه
دل گرفته زین همه بیگانگی ها
رنگها نیرنگها دیوانگی ها
کوچه ها ای کوچه های کودکی های پر از راز و قشنگم
باز امشب تکیه گاه من شوید و این دل تنها و تنگم
این منم تنهای تنها آه
در سکوت کوچه های سرد شبها آه
دل گرفته زین همه بیگانگی ها
رنگها نیرنگها دیوانگی ها
ای لبریز بغض جاودانه
تا بخواند با صدای ریزش باران دل تنگم ترانه
💠یاد وخاطره دوست عزیزمان رضا بیدارنی مسئول انتظامات باب نیزو را که در حادثه بم به دیار باقی شتافت گرامی میدار یم
Читать полностью…عرض تسلیت به خانواده محترم اهنامه و کوروش عزیز.روح آن مرحوم قرین رحمت الهی.
✍سعید اسماعیلی
متاسفانه مطلع شدیم ساعتی پیش آقای شعبان اهنامه یکی دیگر از خوبان و زحمتکشان سالهای دور در دیار خاطرات پس از مدتها تحمل رنج و بیماری به دیدار حق شتافت،
این مصیبت وارده را به خانواده محترم اهنامه، دوست عزیزمان کوروش (نجف)اهنامه وجامعه بزرگ ریگاباد تسلیت میگوییم
کانال سلامی به ریگ آباد
🍉یلدا
🔻نوشته ای از مهری نجفی:
یلدا را با سفره ی رنگین مادر شناختم..سفره ای به گل گلی پیرهنش.
یلدا را با کتاب حافظ پدر شناختم وشعرهای بلندش.. قصه ها و چیستانهای مادر بزرگم. با انار دانه دانه شده داخل کاسه ی سفالی آبی رنگ..با میوه های رنگی و ساقه ی انگور یاقوتی..شب یلدا که میشد سرما بود و برف و آدم برفی.
شبی بود به بلندی عمری که آرزوی شعرها بود و شورها.
شیرینی پشمکی که زیر زبان شیرینتر بود ز عسل به چشم کودکیهای من و خوشمزه تر از آن چیزی نبود برای آن شب بلند رویایی.شبی که ستاره هایش زیر چادر ابرهای سیاه قایم بود و برای دیدن ماهش باید چهره ی خواهر کوچکم را میدیدم.شبی که غصه معنا نداشت و قهقه های بلند پدر.هندوانه ی شب یلدا هم که جای خود را دارد و دوئلش با چاقوی تیز پدر که با پشت نعلبکی تیز شده.و قرمز بودنش مایه ی افتخاریست برایش که گویی سربلند بوده از یک امتحان بزرگ برای شناخت هندوانه ی شیرین و قرمز..آجیل و فال یک ساله هم که سرگرمی بود و نیت برای سال آینده که چه خواهد آمد برسرمان و چه خواهد شد..واین وسط تیک تیک ساعت بود که به خود میبالید یک دقیقه ای بیشتر زمان برعمر خواهد افزود..و اکنون نیز یلداست..یلدایی سرد.یلدایی که مسافرش زیاد بود پدرانی که دیگر در جمعمان نیستند و مادرانی که نبودنشان از سماور سرد روی کمد قدیمی پیداست.دیگر هیچ هندوانه ای به شیرینی هندوانه ی حسن حجت دوست نیست و شیرینی هندوانه ها ماند درآخرین تابستان بودنمان در ریگاباد....فال میگیریم به نیت سالی که پیش رویمان است دلهایمان آرام و درکمال صحت و سلامت باشد وخداوند رفتگانمان را بیامرزد.
یلدایتان مبارک.
"مهری نجفی"
🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
سفره یلدائی :
خانواده مهدی مالکی سال ۱۳۹۶
ارسالشده در همان سال توسط مهدی عزیز....... یادش گرامی
باز گرفته کوچه هامون بوی خاک و بوی بارون
عطر چایی که پیچیده تو هوای سرد دالون
دلمون غرقه یه عشقه توی چله زمستون
شب یلداست شب یلدا ،دور باشه غم از دلاتون
✍علی اعظمی
اینم از پاییز
برگا طلایی شدن
سرخ شدن
خشک شدن
ریختن پای درخت
باد اومد
بردشون
درخت تنها شد
شاخه هاشو تکوند
گرد خاطره هاشو ریخت
چشماشو بست
پشت پلکاش پر شد از خیال
اماده شد ک بخوابه
اونقدر عمیق ک خستگی از ریشه هاش بریزه
اینم از پاییز
انارا درشت شدن
سرخ شدن
ترکیدن
چیده شدن
تا به سفره های یلدا برسن
تا دونه بهشتی تو دلشون سهم دل ادما بشه
تا به انتهای قصه ی رسیدن برسن
اینم از پاییز
بارون اومد
یکی پشت شیشه پنجره دست تو دست خودش
یکی پشت میز کافه دست تو دست یارش
یکی تو خیابون دست تو دست خیال
یکی تو کوچه خلوت دست تو دست سیگار
یکی یکی دلتنگی های بغض شدشونو با ابرا باریدن
اما دلی سبک نشد
اینم از پاییز
یکی چتر شد واسه یارش
یکی صبر شد واسه دلش
یکی ابر شد واسه رفیقش
یکی شب شد واسه خودش
یکی با هر هوهوی باد دلش ریخت
یکی با هر نم بارون اشکش چکید
یکی با هر افتادن برگ از درخت غماش ریخت
یکی سرد و سرد و سردتر شد
یکی گرم شد همه جونش
اما هیچ چیز تموم نشد
اینم از پاییز
خرمالوهای رسیده سرشاخه های بلند که از همه شیرین تر بودن شدن سهم کلاغا
پوست نارنگی ها کنده شد تا عطرشون بمونه
لیموها تلخ شدن تو حسادت به پرتقالا
بازهم حرفی از کیوی ها به میون نیومد و اونا پتو پیچیدن دور تنشون تا یخ نزنن از این دیده نشدن
تا سبز بمونن
و تا ابد ماجرا همین خواهد بود
اینم از پاییز
مهر اومد اما مهربون نبود
ابان اومد اما بارونی نبود
اذر اومد سرد و سخت تر از هر سال
انگار کینه توزانه به قصد انتقام اومده باشه
و کسی تنهایی حریف سرمای استخون سوزش نشد
اینم از پاییز
یکی دل داد و دل گرفت
یکی دل کند و دل برید
یکی دل داد و بیدل شد
یکی دل نداد و دو دل موند
یه عده خاطره ساختن
یه عده خاطره هاشونو باختن
یه عده خاطره بازی کردن
یه عده خاطره ها عین خوره خوردشونو امونشون نداد
اینم از پاییز
سهم یکی پتو بود و بالشت تو بغل
یکی سهمش شال گردنی بود ک پر بود از عطر و خیال
سهم یکی اغوش یار بود و همنشینی تن به تن
یکی هم سهمش سرماخوردگی بود و تجویز های به درد نخور دکتر وقتی درمون چیز دیگه ای بود
اینم از پاییز
همه سال رو به انتظار این نود روز پر سِحر و جادوی تقویم نشستیم
اما مثل تمومه فصلا خبر از اتفاق تازه ای نبود
اون که رفته بود نیومد
اون که اومد موندنی نشد
خیالا جامعه واقعیت به تن نکردن
خاطره تازه ای رقم نخورد
بارون نیومد اونقدر که غما رو بشوره
بازم گنجشکا سر شاخه ها لرزیدن
بازم کلاغا قیل و قال به راه انداختن
دوباره همه چیز شلوغ شد
بوی خاک بارون خورده و عطر خاطره درهم پیچید
بوی سیگار و عطر یار درهم امیخت
صبح نشده غروب شد شب شد
غروب موند شب موند
باز یکی شبو مرد و صبح زندگی رو از سر گرفت
یکی هم صبح رفت و دیگه برنگشت
پاییز که تموم شد
بی خیال اونچه پشت سر و پیش رومونه
دل خوش بودیم به پادشاه فصلا که نه عفو و مروتی کرد نه جادویی نشونمون داد
بعد از این گمون کنم بشه خوابید یا خودمونو تموم عمر به خواب بزنیم که بگذره...!
درگذشت پدرشهیدان ابراهیم و ابوذر عربپور را به خانواده عربپور و مردم خونگرم روستای داهوئیه زرند تسلیت میگوییم
کانال سلامی به ریگ آباد