خانواده های محترم اهنامه خصوصا دوست عزیزم نجف عزیز
از شنیدن خبر آسمانی شدن پدر بزرگوارتان بسیار متاثر و متاسف شدم 😔 این اندوه و مصیبت عظما را از صمیم قلب خدمت شما، مادر گرامیتان تسلیت عرض میکنم و از خداوند متعال برای آن مهربان پدرعزیز غفران و رحمت الهی و برای شما و سایر بازماندگان صبر وشکیبایی مسئلت می نمایم .
روح بلندشان شاد و قرین رحمت الهی.
شریک غمتان ابراهیم کمالی
میرود پاییز زیبا،با شب یلدای ما
با انار سرخ و شیرین میشود دنیای ما
در زمستان هم تنور عاشقیتان داغ داغ
دور باشد از تلاطم چهره دریای ما
فال حافظ را بیاور تا بخوانم شعر ناب
پر شود عشق وشعف در قامت فردای ما
✍لیلا بور
و یلدای سال ۱۴۰۲...
✍کوروش مالکی
تازه با یلدای بدون پدر کنار آمده بودیم تازه بدون پدر زیستن را عادت کرده بودیم که به ناگاه تو آهنگ رفتن ساز کردی، حال بدون تو بر ما چه خواهد گذشت؟! جای خالی تو را که نمی توان پر کرد، به همسر و پسرانت چه خواهد رفت؟! یلدا بدون تو طولانی ترین یلدای ما خواهد بود ...
برادر عزیزم، روحت شاد، درآغوش پدر آرمیدی یلدای امسال پدر تنها نیست.
پدر و برادر آسمانیم یلدایتان مبارک ...🥺🥺🥺🥺🥺
یلدا از راه رسید.....
و دارد لیست مهمانهای همیشگی اش راچک میکند
اما دل نگران کسانی است که امشب نیستند....
یلدای تان بی غم باد....
⭐️ یاد همه عزیزانی که سالهای گذشته کنارمون بودن و امشب جاشون کنار خانواده و سفره یلدایی خالی گرامی باد /روحشان شاد
شب یلدا یی تان مبارک، دلتان پر محبت و کانون خانواده هایتان همیشه گرم
🍉کانال سلامی به ریگاباد
امروز آخرین پنج شنبه ی آذر ماه است
و دلخوشند به این پنج شنبه ها عزیزان سفرکرده
آنان که روزی عزیزه دل بودند و امروز تنها خاطره اند در ذهن،حسرتی بزرگ به دل ما و تصویری بر قاب
شادی روح درگذشتگان فاتحه و صلوات
یاد عزیزان رفته بخیر
سلام وعرض ادب خدمت یاران دیارخاطرات
وتسلیت مجدد به همه عزیزان مخصوصا خانواده عزیز مالکی
اقا مجتبی نوشته تان را خوندم واشک ریختم..
چقدر دردناک ،چقدر اشنا ،
خدایا چه شباهتی...😔
عمیقا درک کردم دردی که کشیدید ومیکشید.😔
وقتی زن داداش تماس گرفت...
حال داداش غلام بده خودتون برسونید بیمارستان..
وراه طولانی بیمارستان وقلبی که ازشدت اضطراب داشت ازسینه بیرون میزد...
ودرنهایت بیمارستان و
واتاق احیا...
صحنه ای دردناکتراز مرگ پدر😭
ودستانمان که به اسمان بلند شدو
ودعاهایی که مستجاب نشد...
وتماااام..
وپایان زندگی دنیوی برادر...
ان لحظه غمبار زمین زیر پای ما لرزید وفریادمان به اسمان رفت...😔
و برادری که حقش اززندگی این نبود...
اما حکمت خدا در رفتنش بود..
او سبکبال واسوده ورها وبی درد پرکشید..
وما ماندیم و مرگ ناباورانه اش
و دنیایی خاطره ودلتنگی که هرروز بیشتروبیشتر میشود😔
ما ماندیم وکمر خمیده مادر وقلب نازکش که این همه غصه را تاب نیاورد...
خداوند رحمت کند همه رفتگان را و اقا مهدی عزیز را..روحشون درارامش انشالله
اقا مجتبی خیلی مراقب مادر باشید..
مراقب چراغ خانه باشید..
تا مادر هست امید به زندگی هم هست..
بودنش را قدر بدانید..
سایه مادرتان وهمه مادران برسر فرزندان مستدام انشالله🙏🙏
ارادتمند مریم شهدادی همسایه قدیمی
در این شب عزیز یادی کنیم از عباس آقای وقاری و خاطره ای قشنگ با صدای ایشان از حسن آقای حجت دوست..روحشون شاد و یادشان گرامی
Читать полностью…به داشتهها ، موقعیت ها
و آدمهایِ خوبِ زندگیام فکر میکنم
به هر چیز یا هر کسی که دنیایِ مرا
زیبا و حالِ مرا خوب میکند!!
و میخندم ، به رویِ تمامِ روزهایِ خوبی که در راه اند
اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد
و آرزوهایی که برآورده خواهند شد.
خوشبختی یعنی همین که زندگی را سخت نگیرم که حالِ من خوب باشد.!
#زمستان
#دیارخاطرات
#حال_خوب
دوست عزیز جناب مجید کریمی
درگذشت عموی گرامیتان رابه شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده برای آن عزیز آسمانی
از درگاه خداوند متعال مغفرت ،
وبرای شما بزرگوار وخانواده محترم آن مرحوم و سایر بازماندگان صبر وشکیبایی ازایزد مهر خواهانیم .
کانال سلامی به ریگ آباد
به اطلاع کلیه دوستان خصوصاً، دوستان ساکن تهران و کرج می رساند'
مراسم ختم شادروان مهدی مالکی روز جمعه ۲۴ آذر در مسجدالرضا واقع در تهران خیابان سهروردی خیابان عشقیار میدان نیلوفر از ساعت ۱۵:٣٠الی ۱۷ برگزار می شود.
ناخوشم
مثل دلنوشته هایم
تب دارم
بخاطر بغض هایی که دیروز وامروز
برای عزیزان آسمانی🖤
که فقط
خاطرات
روز و شبم شده اند
برای بیدار ماندم
خاطره های روزهای کودکی رامرور می کنم
شاید
گرم به زندگیِ روزمره ام باشم
حتما
اشک هایم را نخواهید دید😢
برای زیارتتان
هنوز لحظه شماری می کنم
بدنبال بهانه ای
برای دیدارتان هستم
من که یک عمر
در شهری کویری
دورازشما هستم
سینه ام را
فقط با عشق ویاد شما
آرام می کنم
آیا می دانید؟
رفتنتان با این شتاب به آسمان
رفته رفته دارد
مرا پیرو فرتوت می کند
دلشکسته ونالانم 😢
کاش از اول
( ازدیارخاطراتمان نرفته بودیم!!!!..)
✍میرموحد
ازسیستان وبلوچستان
متاسفانه مطلع شدیم ساعتی پیش آقای شعبان اهنامه یکی دیگر از خوبان و زحمتکشان سالهای دور در دیار خاطرات پس از مدتها تحمل رنج و بیماری به دیدار حق شتافت،
این مصیبت وارده را به خانواده محترم اهنامه، دوست عزیزمان کوروش (نجف)اهنامه وجامعه بزرگ ریگاباد تسلیت میگوییم
کانال سلامی به ریگ آباد
🍉یلدا
🔻نوشته ای از مهری نجفی:
یلدا را با سفره ی رنگین مادر شناختم..سفره ای به گل گلی پیرهنش.
یلدا را با کتاب حافظ پدر شناختم وشعرهای بلندش.. قصه ها و چیستانهای مادر بزرگم. با انار دانه دانه شده داخل کاسه ی سفالی آبی رنگ..با میوه های رنگی و ساقه ی انگور یاقوتی..شب یلدا که میشد سرما بود و برف و آدم برفی.
شبی بود به بلندی عمری که آرزوی شعرها بود و شورها.
شیرینی پشمکی که زیر زبان شیرینتر بود ز عسل به چشم کودکیهای من و خوشمزه تر از آن چیزی نبود برای آن شب بلند رویایی.شبی که ستاره هایش زیر چادر ابرهای سیاه قایم بود و برای دیدن ماهش باید چهره ی خواهر کوچکم را میدیدم.شبی که غصه معنا نداشت و قهقه های بلند پدر.هندوانه ی شب یلدا هم که جای خود را دارد و دوئلش با چاقوی تیز پدر که با پشت نعلبکی تیز شده.و قرمز بودنش مایه ی افتخاریست برایش که گویی سربلند بوده از یک امتحان بزرگ برای شناخت هندوانه ی شیرین و قرمز..آجیل و فال یک ساله هم که سرگرمی بود و نیت برای سال آینده که چه خواهد آمد برسرمان و چه خواهد شد..واین وسط تیک تیک ساعت بود که به خود میبالید یک دقیقه ای بیشتر زمان برعمر خواهد افزود..و اکنون نیز یلداست..یلدایی سرد.یلدایی که مسافرش زیاد بود پدرانی که دیگر در جمعمان نیستند و مادرانی که نبودنشان از سماور سرد روی کمد قدیمی پیداست.دیگر هیچ هندوانه ای به شیرینی هندوانه ی حسن حجت دوست نیست و شیرینی هندوانه ها ماند درآخرین تابستان بودنمان در ریگاباد....فال میگیریم به نیت سالی که پیش رویمان است دلهایمان آرام و درکمال صحت و سلامت باشد وخداوند رفتگانمان را بیامرزد.
یلدایتان مبارک.
"مهری نجفی"
🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
سفره یلدائی :
خانواده مهدی مالکی سال ۱۳۹۶
ارسالشده در همان سال توسط مهدی عزیز....... یادش گرامی
باز گرفته کوچه هامون بوی خاک و بوی بارون
عطر چایی که پیچیده تو هوای سرد دالون
دلمون غرقه یه عشقه توی چله زمستون
شب یلداست شب یلدا ،دور باشه غم از دلاتون
✍علی اعظمی
اینم از پاییز
برگا طلایی شدن
سرخ شدن
خشک شدن
ریختن پای درخت
باد اومد
بردشون
درخت تنها شد
شاخه هاشو تکوند
گرد خاطره هاشو ریخت
چشماشو بست
پشت پلکاش پر شد از خیال
اماده شد ک بخوابه
اونقدر عمیق ک خستگی از ریشه هاش بریزه
اینم از پاییز
انارا درشت شدن
سرخ شدن
ترکیدن
چیده شدن
تا به سفره های یلدا برسن
تا دونه بهشتی تو دلشون سهم دل ادما بشه
تا به انتهای قصه ی رسیدن برسن
اینم از پاییز
بارون اومد
یکی پشت شیشه پنجره دست تو دست خودش
یکی پشت میز کافه دست تو دست یارش
یکی تو خیابون دست تو دست خیال
یکی تو کوچه خلوت دست تو دست سیگار
یکی یکی دلتنگی های بغض شدشونو با ابرا باریدن
اما دلی سبک نشد
اینم از پاییز
یکی چتر شد واسه یارش
یکی صبر شد واسه دلش
یکی ابر شد واسه رفیقش
یکی شب شد واسه خودش
یکی با هر هوهوی باد دلش ریخت
یکی با هر نم بارون اشکش چکید
یکی با هر افتادن برگ از درخت غماش ریخت
یکی سرد و سرد و سردتر شد
یکی گرم شد همه جونش
اما هیچ چیز تموم نشد
اینم از پاییز
خرمالوهای رسیده سرشاخه های بلند که از همه شیرین تر بودن شدن سهم کلاغا
پوست نارنگی ها کنده شد تا عطرشون بمونه
لیموها تلخ شدن تو حسادت به پرتقالا
بازهم حرفی از کیوی ها به میون نیومد و اونا پتو پیچیدن دور تنشون تا یخ نزنن از این دیده نشدن
تا سبز بمونن
و تا ابد ماجرا همین خواهد بود
اینم از پاییز
مهر اومد اما مهربون نبود
ابان اومد اما بارونی نبود
اذر اومد سرد و سخت تر از هر سال
انگار کینه توزانه به قصد انتقام اومده باشه
و کسی تنهایی حریف سرمای استخون سوزش نشد
اینم از پاییز
یکی دل داد و دل گرفت
یکی دل کند و دل برید
یکی دل داد و بیدل شد
یکی دل نداد و دو دل موند
یه عده خاطره ساختن
یه عده خاطره هاشونو باختن
یه عده خاطره بازی کردن
یه عده خاطره ها عین خوره خوردشونو امونشون نداد
اینم از پاییز
سهم یکی پتو بود و بالشت تو بغل
یکی سهمش شال گردنی بود ک پر بود از عطر و خیال
سهم یکی اغوش یار بود و همنشینی تن به تن
یکی هم سهمش سرماخوردگی بود و تجویز های به درد نخور دکتر وقتی درمون چیز دیگه ای بود
اینم از پاییز
همه سال رو به انتظار این نود روز پر سِحر و جادوی تقویم نشستیم
اما مثل تمومه فصلا خبر از اتفاق تازه ای نبود
اون که رفته بود نیومد
اون که اومد موندنی نشد
خیالا جامعه واقعیت به تن نکردن
خاطره تازه ای رقم نخورد
بارون نیومد اونقدر که غما رو بشوره
بازم گنجشکا سر شاخه ها لرزیدن
بازم کلاغا قیل و قال به راه انداختن
دوباره همه چیز شلوغ شد
بوی خاک بارون خورده و عطر خاطره درهم پیچید
بوی سیگار و عطر یار درهم امیخت
صبح نشده غروب شد شب شد
غروب موند شب موند
باز یکی شبو مرد و صبح زندگی رو از سر گرفت
یکی هم صبح رفت و دیگه برنگشت
پاییز که تموم شد
بی خیال اونچه پشت سر و پیش رومونه
دل خوش بودیم به پادشاه فصلا که نه عفو و مروتی کرد نه جادویی نشونمون داد
بعد از این گمون کنم بشه خوابید یا خودمونو تموم عمر به خواب بزنیم که بگذره...!
درگذشت پدرشهیدان ابراهیم و ابوذر عربپور را به خانواده عربپور و مردم خونگرم روستای داهوئیه زرند تسلیت میگوییم
کانال سلامی به ریگ آباد
آنقدر غمگینم
که دلم میخواهد
روی دامان زمین بارم اشک دریا دریا
سوگواران
به شما باچه زبانی ایا تسلیت باید گفت؟
✍رضا رجایی
اتفاقی افتاده؟!!
✍به قلم مجتبی مالکی
بنام خداوند ایثار و اِنصاف
درود بر ریگاباد ......
عرض ادب و احترام دارم خدمت خانم ها و آقایان محترم حاضر در کانال،
از صبح روز حادثه تا زمان حال سخت ترین چالش زندگی ام را در کنار خانواده در حال تجربه هستم، فقدان از دست دادن برادری که نبودش باور کردنی نیست!!!😭
برای رفتن به سرکار آماده می شدم که ....!
پیامک برادرم کورش اولین تلنگر را زد .....! بیداری؟؟ آره اتفاقی افتاده؟! خدایا خودت به ما رحم کن ...!🤲
تماس برقرار شد ؛
مجتبی : داداش سلام صبح بخیر اتفاقی افتاده؟!
کورش : آره متاسفانه مهدی حالش وخیمِ ...!
مجتبی : چشم همین الان راه افتادم دارم میام...!
...دوباره تماس گرفتم
مجتبی : آقا اتفاقی افتاده؟! به من بگو داداش...
کورش : هنوز نه .... تو آروم بیا !
چرا داداش کورش گفت هنوز نه !! 🤔
مگه قراره اتفاقی بیوفته !! وای خدا خودت به ما رحم کن !
برادرم کورش نگران من بود تا سالم برسم بیمارستان و من نگران مهدی....!
تو مسیر طولانی و تمام نشدنی بیمارستان به همه چی فکر کردم حتی به از دست دادن مهدی ولی کورسو امیدی برای خودم نگه داشتم و به خودم دلداری می دادم.....! نه امکان نداره ...!
حدودا" ساعت ۸ صبح رسیدم بیمارستان اولین کسی رو که از دور دیدم برادرم کورش بود با چشمانی که حرف می زد .....😭
مجتبی : تموم شد ؟!
کورش: هنوز نه ولی دکتر جوابش کرد ....😭
با التماس وارد اورژانس شدم ...پرستار انگار که می دونست باید لحظات سختی رو پشت سر بزارم به آرومی گفت : بیا تو ...!
و من شاهد تلخ ترین صحنه زندگیم بعد از فوت مرحوم پدرم شدم ....😭
مهدی مالکی برادر من دقیقا" در لحظه ورودم به اتاق اِحیاء تمام کرد ....بی توجه به صدای ضجه های من، کورش و همسرش....😭
هر روز که جلوتر می ریم نبودش بیشتر حس می شه 😭 خاطراتش رو مرور می کنم از ریگاباد تا آخرین لحظات زندگیش ....خدایا حق برادرم این نبود....😭
به رسم ادب و معرفت از همگی بابت همدردی ، برقراری تماس و ارسال پیام تسلیت بینهایت سپاسگذارم 🙏 زبان در برابر این حجم از لطف و معرفت قاصره 🙏
سپاس فراوان بابت حضور عزیزان در مراسم تشیع و خاکسپاری و همچنین شرکت در مراسم ختم سوم و هفتم برادرم ، تشکر ویژه از ؛
علی آقای اعظمی، آقا حیدر بور، آقا سعید اسماعیلی ، آقا صابر موسوی ، آقا اردشیر خالق وردی و آقا ناصر صادقی که به نمایندگی از ریگاباد بزرگ در مراسم روز جمعه در تهران تشریف آوردن🙏
سرکارخانم نجفی دلنوشته شما مرحمی یود بر زخم عمیق و کمر شکن ما 😭 آرزوی سلامتی و بهترین ها رو دارم برای شما و خانواده بزرگ ریگاباد عزیز 🙏🤲
با احترام؛
مجتبی مالکی
📝کورش مالکی
درود دوستان همیشه مهربان، قریب به ده سال است که به مدد فناوری و شبکه های مجازی مجال یافتیم تا با خاطره انگیزترین بخش زندگیمان پیوندی دوباره برقرار کنیم و در درازای این بازیابی مجدد دوستیها اخبار تلخ و شیرین بسیاری از دوستان دیرین و جاوید خود دریافت کردیم، با شادیها خندیدم و با غمها گریستیم، دوستان جوان و پیش کسوتان بسیاری را از دست دادیم که یاد و خاطره هریک از آنها تا ابد با ما خواهد بود چرا که خانواده ای بودیم به بزرگی جامعه کارگری ریگاباد و به گستردگی ایران عزیزمان، ما، خانواده مرحوم آقاجان مالکی، در این تلخترین روزهای زندگیمان که آوار مصیبت به یکباره و ناباورانه بر سرمان فروریخت، فقط به برکت وجود گرم، صمیمی و مهربان شما نازنینان توان ایستادگی زیر این آوار دهشتناک را یافتیم، دوستانی که از اقصی نقاط سرزمین پهناورمان حضوری و غیر حضوری به ما پیوستند و شریک سوگواری مان شدند، تقدیر اینگونه بود که برادر عزیزم مهدی که در روزسه شنبه بیستم خرداد ماه سال یکهزار و سیصد و پنجاه و چهار مسافر این قطار گذران زندگی شده بود، روز یکشنبه نوزدهم آذرماه سال یکهزار و چهارصد و دو جمع ما همسفران را ترک و به سفر خویش به مقصدی جاودان ادامه دهد، این حادثه تلخ، زخمی بردلمان نهاد که کهنه خواهد شد و هیچگاه التیام نخواهد یافت، ما، خانواده مالکی، بر خود لازم میدانیم از تک تک شما عزیزان که در این هفت روز گذشته همدلانه و مهربانانه چه با پیام، تماس تلفنی و یا حضور گرم و صمیمی خود مرحمی بر این زخم جانکاه بوده اید خاضعانه تشکر نموده و از خدای بزرگ برای همگی شما طول عمری با عزت و فارغ از هر غم و مصیبتی آرزو نمائیم. امید است که زین پس شاهد شادیهای خانواده بزرگ اهالی ریگاباد باشیم.
ارادتمند شما از طرف خانواده مرحوم آقاجان مالکی
کورش، مجتبی و محسن
پیام قدردانی مجید کریمی :
درود بر یاران همدل و سپاس فراوان از پیام های پر مهر شما
این روزهای غم انگیز ، آمده اند تا به ما یاد آور کنند از اسرار ازل و واقعیت تلخ زندگی گریزی نیست.
سپاس خدای منان را بخاطر وجود نازنین شما
خداوند به همه شما و همه عزیزان شما طول عمر عنایت فرماید
#آمین🙏
دوست عزیز و فرهیخته
جناب دکتر مجید کریمی
درگذشت عموی بزرگوارتان را صمیمانه خدمت شما و خانواده محترم تان تسلیت عرض نموده بقای عمر شریف شما را از خداوند منان آرزو دارم
آرامش و شادی روح آن مرحوم مغفور و صبر و شکیبایی شما و خانواده و وابستگان را مسئلت دارم .
شریک غم و آرزومند بهروزی و سلامتی شما
با احترام ناصر موسیپور 🖤🖤🖤🌺🌺🌺
با سپاس فراوان از طرف خانواده حجت دوست از بزرگوارانی که خود را در این چهل روز که در غم فراغ پدر مهربانمان به سوگ نشستیم تنها نگذاشتین و موجب شادی روح مرحوم و تسلی خاطر ما شدین ... عجرتان با الله
✍ دوستدار همه شما بزرگواران، خانواده حجت دوست
🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
✍مهری نجفی
به کجا نگاه کنیم تا دلمان خوش باشد..
به کدامین گناه به این جهنم پا گذاشتیم..تا از بهشت کوچکمان ریگاباد به دیارهای خویش پناه ببریم،،هیچ کدام روزگار خوش ندیدیم..یا یکی از اعضای خانوادمان را از دست دادیم یا با رفتن رفیقانمان دلمان آتش گرفت..کاش میشد بار دیگر شیخ غلام الغوث بخواند.کاش میشد کل ممد شهر قصه مان بار دیگر دستگاه بستنی اش به راه باشد..کاش میشد حبیب الله محمدی بار دیگر زنجیر بزند و کاش بار دیگر کریم احمدی نذری بدهد.کاش میشد یکبار دیگر غلام شهدادی قلم بردارد و کاش علی نجفی و آقای میرحسینی و امید کمالی و حسن ایرانمنش را یکبار دیگر دید.
ستون ریگاباد با رفتن عباس آقای وقاری فرو ریخت و دلش با رفتن آقای قربی و حاج آقا صالحی شکست..گلهای پارک ریگاباد با رفتن ممد کوچولو و میثم اعظمی خشکید..حسن آقای حجت دوست که رفت امیدمان نا امید شد و حالا هم که مهدی مالکی شوک زده امان کرد..ما منتظر روزی بودیم که مهدی مالکی یکبار دیگر بر صحنه سینمای ریگاباد برود و برایمان طنزی اجرا کنند و ما بلند بلند بخندیم جوری که صدای قهقه هایمان فرسنگ ها آن طرف تر برود..ما انتظار داشتیم که فقط یکبار دیگر پشت سر حاج آقا صالحی نماز را به جماعت بخوانیم ولی این بازی روزگار اشکهایمان را بدرقه راه رفتگانمان کرد و ما جز آه و افسوس راهی برایمان نیست..
خانواده محترم مالکی از صمیم قلب شریک غمتان هستیم و خودمان داغدار این مصیبت بزرگ.از خدای بزرگ برایتان صبری جمیل خواهانیم.روح آقای مهدی مالکی شاد و روانشان پاک🖤