تابستان را چگونه گذراندید؟
✍به قلم علی اعظمی
امروزی ها میگن تعطیلات تابستانی، ما بهش میگفتیم سه ماه تعطیلی، برای ما تابستان از تاریخ آخرین امتحان ثلث سوم شروع میشد، که شادی ونشاط را میشد در چهره دانش آموزان دید، خیابانها و سطل زباله ها پر میشد از کاغذ پاره های کتاب ها...
یکی دوهفته اول سه ماه تعطیلی با استرس نتایج امتحانات همراه بود برای شاگرد ضعیف ها استرس قبولی، وشاگرد زرنگ ها استرس معدل..... روزهای زوج هر روز به مدرسه سر میزدیم تاببینیم پشت شیشه دفتر مدرسه نتایج زده شده یا نه، اون موقع ها کارنامه معنی نداشت...
بگذریم نتیجه هرچی که بود..فقط
کمی سربه سر مردودیها میذاشتیم و میگفتیم رفوزه رفوزه دلم واست میسوزه....
تمام روز های تابستان را به شادی و بازی میگذراندیم، الک دولک، یه قل دو قل، وسطی، هفت سنگ، اسم وفامیل، قایم باشک، دزد و پلیس. گرگم به هوا...
بازار جمع کردن سر نوشابه و کاغذ شکلات کام هم گرم بود مثل اوراق بهادر بودن وحتی بر سرشون شرطی بازی میکرديم... تفکیک جنسیتی هم نبود همه بچه محل ها باهم بازی میکردن.....
خیلی هامون هم یکی دوماه ميرفتيم به شهرها و روستاهای خودمون تا کم کم معنی دلتنگی از دوستان و دیار خاطرات مون را تجربه کنیم و بهش عادت کنیم. انگار میدونستیم یه روز باید برای همیشه بریم و اونهمه قشنگی را فقط در گاوصندوق خاطراتمون جستجو کنیم....
تابستون بود و هوای گرمش که ما پسرا لحظه شماری میکردیم که استخر باز بشه تا تن مون رو بسپاریم به آب و آفتاب....و با اطمينانی که به غریق نجات های مثل حسین رضایی، محمد زمانی، علی نجار زاده، منصور بهمن و.... داشتیم ریسک رفتن به ٨ متری رو هم به جون میخریدیم واز ارتفاع زیاد دایوها شیرجه میزدیم در آب....
شب های تابستون هم عالمی داشت پروژکتورهای مینی فوتبال تا پاسی از شب روشن بود و هلهله و صدای صوت داور و تشویق تماشگرا و فریاد بازیکن را همه جای شهر سازی میشد شنید. صبح های جمعه هم بازار فوتبال زمین بزرگ پایین شهرسازی داغ بود و لیگ فوتبال بین تیم های مطرح پاس و میلاد و ظفر و داهوییه و پرواز و....که تا ظهر جمعه طول میکشید و فرصتی بود بریم خونه قصه های ظهر جمعه را از رادیو بشنویم و بعد پای تلویزیون بشینیم اون وقتا فقط روزهای جمعه تلویزیون ظهرها برنامه داشت و فیلم سینمایی نشون میداد. روزای دیگه هفته از ساعت ١٧ شروع میشد.....
بعضی. ها هم که فکر و عشق اقتصادی داشتن واسه خودشون دستفروشی راه مینداختن و یا میرفتن زرند و در صندوق های مخصوص بستنی میاوردن و میفروختن. یا اینکه دستفروشی میکردن با اینکه بستنی ها شل میشد ولی خیلی میچسبید البته نه به اندازه اسکیموهایی که از حلیمه خانوم و خانم آقا جلیل میخریدم مخصوصاً اسکیموی شیری که کمی گررونتر هم بود.... .صجبت از بستنی و اسکیمو شد بد نیست یادی کنیم از فالوده فروشی میدان بازار زرند سر نبش خیابان مصلی کنار عکاسی تهران که فالوده کرمانی هایش در گرمای اونروزها خیلی میچسبید......
بزرگتر که شدیم و به دوران جوانی رسیدیم تابستان هامون هم رنگ دیگه گرفت با کمی چاشنی عاشقی....
بازیهای کودکی مون به ورزشهای دست جمعی تبدیل شد و رفتن به اردوهای تابستانی با تیم های ورزشی،...
هنر هم تو زندگیمون نقش آفرینی کرد، کلاسهای خیاطی و گلدوزی و... واسه دختر خانومها و نقاشی وخط و نمایش واسه آقا پسرها.. واستاد ماشاالله موسی پور با تمام توان تجارب هنریش را به هنرآموزان آموخت و دهها خطاط به جامعه هنری تحویل داد که بعضا چون مرحوم غلامرضا شهدادی تا استادی خطاطی پیش رفتند.....
یادش بخیر عصرها و شب ها تا دیر وقت در گروههای دوستانه و هم سن وسال در خیابانها قدم میزدیم و گاهی زیر چراغ مهتابی مینشستیم و از همه چیز و همه جا سخن میگفتیم. ویا با واکمن نوار گوش میکردیم، بازار نوارهای تازه هم داغ بود، فقط کافی بود بشنویم کسی نوار جدید گرفته پاشنه خونه شون رو از جا میکندیم تا نوار را بگیریم تکثیر کنیم، تکثیر که میگم کمتر کسی بود ضبط دو کاسته داشته باشه مجبور بودیم یک ضبط پخش کنه و یکی دیگه ضبط وتمام مدت سکوت کنیم که صدایمان ضبط نشه!...
تابستانها بازار چغاله دزدی و توت خوری هم براه بود والبته اواخر تابستان انار دزدی....که اوج خلاف آنروزها بود!
واما گفتم تابستان با چاشنی عاشقی شاید بهترین تعریف از این موضوع ترانه چادر نماز گل گلی ستار باشه که بخشی را براتون مینویسم و آهنگ را در انتها ارسال میکنم
چادر نماز گل گلی پشت بومای کاگلی اون حوض و اون فواره ها اون باغ و اون پروانه ها
سر کوچه تابستونا این پا و اون پا کردنا با بچه ها گپ زدنا به انتظار ایستادنا
تا تو بیای و رد بشی بلای جون من بشی
چه عالم قشنگی داشت شب و روزاش چه رنگی داشت
دلم تو سینه میتپید وقتی چشام تو رو میدید..
با نهایت تاسف مطلع شدیم
حاج مصطفی سعیدی
پدر دوست عزیزمان
علیرضا سعیدی
دار فانی را وداع گفت
فقدان این پدر مهربان و خوش برخورد را به خانواده محترم سعید خاصه فرزندان مرحوم و به جامعه بزرگ ریگاباد تسلیت میگوییم
⭐️مراسم گرامیداشت روز یکشنبه ۱۴ خرداد از ساعت ۴ الی ۵/۵ در تکيه چلچراغ زرند برگزار میشود
کانال سلامی به ریگاباد
✍خاطره ای از مقصود محمدزاده
از دیار خاطرات(زلزله )
همه مون جلو تلوزیون بودیم پدرم به متکایش تکیه داده بود ماهم که خانواده پرجمعیتی بودیم هرکس ی طرف اتاق ولو بود منهم تا کمر پاهایم زیر پایه تلوزیون شابلورنس بود ویک فیلم سینمایی تماشا میکردم همه در گیر فیلم بودیم فیلم که تولید کشور ایتالیا بود که یک زلزله مهیب اتفاق افتاد و زندان دیوارهایش فرو ریخت شهر ویران شد عده ای این زلزله رانعمت خدا میدانستند ودر خیابانها به استغفار وتوبه مشغول بودن رئیس زندان زندانی ها که خطر جانشان میرفت را ازاد کرد و عده ای از زندانی ها به کمک زلزله زده ها رفتنند وقتی داشتن اوار یک خانه را بر می داشتند دوباره زلزله رخ داد اما اینبار هم در فیلم وهم در واقعیت زلزله برای یک لحظه برای من دشوار بود که تشخیص دهم زلزله واقعا اتفاق افتاده برای همین چند ثانیه قدرت هر حرکتی از من گرفته شد دیگه همه همسایه ها اقا فتحی وزهرا خانم با بچه هاش ،خانواده سپیدی و زمانی، از روبرو خانواده قربی بیرون ریخته بودند .. دیگه وقتی من از خانه بیرون زدم که همه اهل شهرسازی بیرون ریخته بودن وهمه نگران بودیم که دوباره زلزله خواهد شد امن ترین جاییکه در شهرسازی سراغ داشتیم رفتیم مسجد، حیاط و داخل مسجد کاملا پرشده بود شب را بانگرانی ودلهره گذراندیم صبح رفتیم مدرسه از طرف مدرسه اکیپی را برای کمک به زلزله زدگان اطراف زرند با اتوبوس و مقداری کمپوت وکنسرو که تک تک ما دانش اموزان خریده بودیم بطرف زرند راه افتادیم بعد از چند کیلومتر که به طرف پابدانا رفتیم ماشین به سمت راست جاده پیچید و چندقیقه بعد در روستای دشت خاک کاملا ویران شده کمک رسانهای بومی ودولتی وارتش عده ای زیادی از کشته هارا از زیر اوار بیرون کشیده بودن و برسر جنازه مادری پدری کودکی زجه میزد بعضی ها دیوانه وار درمیان کشته شدگان دنبال اشنایشان میگشتنند حالا ماها که اکثر دانش اموزان راهنمایی کلاس اول تا سوم بودیم با دیدن این صحنه ها هرجا که نیاز بود به کمک مردم میشتافتیم ولی دریک مورد همه مان مشترک بودیم انکه همه مان به پهنای صورت به حال زیر اوار ماندگان وکشته شدگان گریه می کردیم وصحنه شب قبل که درفیلم زلزله دیده بودیم با وسعت زیاد و وحشتناکتر در جلو چشمان بود و ناله وزجه عزیز از دست داده گان واشک ما امدادگران نوجوان در هم امیخته بود بعد از ظهر لودر ها شروع به کندن کانال برای دفن کشته شدگان کردند و گورهای دسته جمعی یکی پس از دیگری اماده میشد
وما نزدیک غروب به شهر سازی برگشتیم
برای ارامش تمام کشته شدگان زلزله های اطراف شهر سازی فاتحه ای نثار کنیم.
مراسم چهلمين روز درگذشت مرحوم علی محمد علی حسن خانی
دوشنبه اول خرداد
از ساعت ١۵ الی ۱۷ در مسجد جامع مهدیه سرآسیاب سنگی برگزار خواهد شد
روحش شاد و یادش گرامی
ز هجران تو پرپر می زند دل
ز دل تنگی به هر در می زند دل
چو بلبل در فراق رویت ای گل
به دیوار قفس سرمیزند دل
به اطلاع دوستان و همراهان عزیز و گرامی می رساند، به مناسبت چهلمین روز درگذشت مادر بزرگوارمان خانم مرصع کمالی
عصر دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ از ساعت ۵ لغایت ۶ مجلس یادبودی در مسجد صاحب الزمان برگزار خواهد شد.
حضور شما سروران گرامی موجب تسلی خاطر بازماندگان خواهد بود.
با تشکر خانواده کمالی و شهدادی
کم کم تابستان که به نیمه شهریور میرسید بازار خرید کیف و کفش و لباس از مغازه امینی و بوتیک محسن و کفش فروشی سلیمی و امیرزاده رونق میگرفت بعضی ها هم که پول نقد داشتن راهی زرند میشدن....
.... نوجوان ها و جوانها هم برای اینکه هم کمک خرج خونواده باشند و پول تو جیبی خودشون رو جور کنن و هم دل سیری پسته بخورن راهی باغ های پسته میشدن و پسته چینی میکردن...
.... واینگونه بود که پاییز از راه میرسید از یک سو شور و شوق دیدن دوستان و همکلاسی ها و رخت ولباس وکیف و کفش نو و ازسوی دیگر استرس درس و مشق و امتحان و عزای بیدار شدن در صبح زود.....
..... گذر زمان دست ما نبود بالاخره مهر از راه میرسید و راهی کلاس های درس میشدیم و اولین موضوع انشا روی تخته سیاه نوشته میشد..... (تابستان را چگونه گذراندید).... وکاش همه ما بجای انشا های کلیشه ای و تکراری واقعا خاطرات تابستانی مان را می نوشتیم و به یادگار نگه میداشتیم تا امروز با جمع آوری آنها دیوانی از خاطرات تابستانی آن سالهای قشنگ را به چاپ میرساندیم.....
✍علی اعظمی....
◾️مراسم هفتمین روز از درگذشت فوتبالیست دوست داشتنی و عزیز ریحانشهری
🌺کربلایی محمد امین مومنی ..
🌸روحش شاد ، یادش گرامی
🏴 کانال سلامی به ریگ آباد این مصیبت وارده را به خانواده محترم مومنی خاصه دوست گرامی حاج رسول مومنی (کارمند بانک قرضالحسنه دیار خاطرات) تسلیت میگوید
حضور تیم والیبال نوجوانان ایران در قم
تقدیم هدایای یادگاری توسط رحمت الله محمدی و احسان محمدی رئیس باشگاه افق به نوجوانان تیم ملی والیبال ایران
«گیرم که زمانه همدم و ساز آید
ناسازی دهر بر سر ساز آید
یاران زمانه از کجا جمع شوند
وین عمر دوباره از کجا باز آید»
گذر کنیم بر آلبوم خاطرات بهمن نجفی❤
اولین سالگرددرگذشت شادروان مرحوم #پاسدارکربلایی_حسنعربپور
برادرحجةالسلام دکترعربپورنماینده ولی فقیه درسپاه ثارالله استان کرمان
⏰ زمان : پنجشنبه 1402/2/28
ساعت 16 تا 18
🕌 مکان : آستان مقدس امامزاده سلطان سیدابراهیم روستای داهوئیه
(ازطرف خانوادهای عرب پور،تهامی)
در سالگرد درگذشت غمگینانه مرحومه ربابه سعیدی یاد وخاطره اش را گرامی میداریم وبه روح پاکش درود میفرستیم
⭐️ مراسم گرامیداشت ساعت ۱۷ الی ۱۸ امروز پنجشنبه (۲۰ اردیبهشت) در بهشت زهرای ریحانشهر
کانال سلامی به ریگ آباد