🍃 گفتند که پشت درب خانه بنویس 🍃 ای کاتب عشق ، بی بهانه بنویس 🍃 در عالم ذر قلم به دستم دادند 🍃 گفتند که #مشق_نوکرانه بنویس 🍃 #رضا_قاسمی 🍃 کانال دلانه : 🆔 @secretpoem 🍃 اینستاگرام : 🆔 https://instagram.com/rezaghasemi.110
#اللهم_العن_الجبت_و_الطاغوت
ابلیس، سامری شد و گاوِ سقیفه را
در غیبت نبی علَمِ اختلاف کرد
لعنت به آنکه راه چنین مستقیم را
با ردّ پای خویش پر از انحراف کرد
#رضا_قاسمی
📹 ببينيد ... 👆🏻
🎬 شعرخوانی #رضا_قاسمی
📋 اختتامیهی سیوهشتمین کنگرهی شب شعر عاشورایی شیراز
📅 ٢ شهریور ١۴٠٢ (٧ صفر ١۴۴۵)
⚫️ سلامٌ علی قلبزینبالصبور 🍂
با احترام آمد و بیاحترام رفت
با صدسلام آمد و با والسلام رفت
آتش دوباره پا روی کاشانهاش گذاشت
با روضهی شکستنِ در از خیام رفت
بعد از عطش فرات به پابوسیاش رسید
در اشکِ شرم، غرق شد و تشنهکام رفت
خلوتنشینِ پردهی ناموسِ کبریا
همراه شمر و حرمله در ازدحام رفت
دَه روز پیش کعبهی در انحصار بود
با آن مقام آمد و با این مقام رفت
مبعوث شد به گریه برای برادرش
پیغمبری که با سرِ سرخِ امام رفت
پایش رمق نداشت، نمازش نشسته بود
در حالت رکوع، به قصدِ قیام رفت
داغ حسین، روضهی یک خانواده بود
این داغدار، با تبِ چند انتقام رفت
زینب عقیلةالعرب آمد به کربلا
آیینهدار فاطمه، حیدر به شام رفت
خونگریههای ناحیه از این مصیبت است
سرچشمهی حلال، به بزم حرام رفت
#یا_عقیلةالعرب_سلاماللهعلیها
#یا_امالمصائب_سلاماللهعلیها
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
⚫️ یا قمربنیهاشم (علیهالسلام) 🍂
قیام میکنم و میدهم سلام به دستت
که مثل واجبِ عینیست احترام به دستت
به ما نمیرسد افسوس غیرِ حسرتِ پابوس
مقامِ توست پُر از بوسهی امام به دستت
ببخش اگر دَمِ پابوس، باز بیادبی شد
دخیلِ حاجتِ ما میرسد مدام به دستت
شفای اهلِ قبور از تو نیست کارِ بعیدی
که داده است خدا اختیارِ تام به دستت
به ریزریزِ اماننامه نیز دست ندادی
نمیرسد به سری فکرِ اتهام به دستت
میان نیزه و شمشیر و مشک بود رقابت
که ظهر روز دَهُم میرسد کدام به دستت
حسین، لب تر کرد و به مشکِ تشنه نظر کرد
سپرده شد غمِ یک کارِ ناتمام به دستت
در آن طواف که بودند جمع آب و ملائک
رسید قرعه به تیری در استلام به دستت
قیامِ رایتِ حق را نوشتهاند به پایت
حسین داده عَلم را عَلیَالدوام به دستت
#یا_قمر_بنی_هاشم_ع
#یا_باب_الحوائج_یا_اباالفضل_ع
#یا_کاشف_الکرب_عن_وجه_الحسین_ع
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
🌷 یا امیرالمومنین (علیهالسلام) 🍃
گفتیم اول از علی و آخر از علی
پُر شد ورق ورق ورقِ دفتر از علی
با خلقتش چکامهی خلقت تمام شد
دیگر نیافرید خدا بهتر از علی
یک قطرهاش به عمرِ زمین و زمان رسید
سیراب میشود عطشِ محشر از علی
از عرشِ ابرهای لبش وحی میچکید
در بارشِ تلاوتِ پیغمبر از علی
نهجالبلاغه نقطهی عطف خطابه شد
قیمت گرفت آبروی منبر از علی
از خاک رفت بر درِ افلاکیان نشست
تا بال و پر گرفت، درِ خیبر از علی
پا روی حقّ مورچگان هم نمیگذاشت
حتی خیالِ ظلم نمیزد سر از علی
در روزگارِ بردهفروشان نمیخرید
جز آبروی نوکریاش قنبر از علی
حیّ علیَ الصلوة، زمان گدایی است
حیّ علیٰ گرفتنِ انگشتر از علی
از یا حسینِِ حل شده در اشکهای آب
سیراب میشویم، چنان کوثر از علی
#یا_امیرالمومنین_حیدر_مدد
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
#بر_دشمن_مرتضیعلی_لعنت
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
🌷یا امامالرئوف (علیهالسلام)🍃
مرا غریبترین آشنا حساب کنید
کلاغِ قصهی گنبدطلا حساب کنید
شبیه زائرتان؟؛ من کجا و زائرتان!
مرا میانِ فقیران گدا حساب کنید
هِجاهِجا نفسم مستجاب خواهد شد
اگر شما غزلم را دعا حساب کنید
به کفشِ زائرتان هم دخیل میبندم
اگر غبارِ حرم را دوا حساب کنید
به چشمِ اهلِ هنر شعرْفرشِ در قابم
کرم کنید مرا زیرِ پا حساب کنید
برای من که زیارت، تجارتِ حج نیست
هزار حج را یک کربلا حساب کنید
از این دکان بخرید و به آسمان ببرید
ندارم ارزشی اما مرا حساب کنید
به خوشحسابیتان بعدِ مرگ دل بستم
گناه کردهام اما شما حساب کنید!
#یا_علی_بن_موسی_الرضا_ع
#یا_امام_الرئوف_ادرکنی
#باز_هوای_حرمت_آرزوست
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
🌷یا علیبنموسیالرضا (علیهالسلام)🍃
وقتی از معجونِ خاک و اشک، انسان خلق شد
مثل احوالِ دلِ تنگش پریشان خلق شد
روزهای دور، بر انسان و دلتنگی گذشت
تا برای گریههایش شامِ هجران خلق شد
آسمان از تشنگیهای بیابان بغض کرد
اشکهایش ریخت روی خاک، باران خلق شد
عشق آمد تا بسوزاند دلِ عشاق را
عشق در انسان نه، آتش در نیستان خلق شد
نقطهی پرگارِ عالم، کعبهی بیتالحرام
فاش شد، تا باء بسمالله قرآن خلق شد
هیچ خلقی هدیهای شایستهی مولا نداشت
تا به قربانِ امیرالمومنین، جان خلق شد
در ازل وقتی خدا تصویرِ سلمان را کشید
از غبار پای حیدر خاکِ ایران خلق شد
خونِ حیدر در رگِ خشکِ بیابانها دوید
قلبِ ایران زنده شد وقتی خراسان خلق شد
تا حدیثی از طلا دور خراسان حلقه زد
مأمنی از نور، دور از چنگِ شیطان خلق شد
خاک نیشابور وقتی شد قدمگاهِ بهشت
باغی از فیروزه در قلبِ بیابان خلق شد
پادشاهانِ کذایی را گدایی پیشه شد
تا که با شاهِ خراسان، نامِ سلطان خلق شد
تا بیفتد از سرِ شاهان کلاهِ اعتبار
زیر چترِ گنبد و گلدسته، ایوان خلق شد
دردها بیراهه میبستند بر دارو دخیل
عاقبت در پنجرهفولاد، درمان خلق شد
دعبل و شعر و عبا راه غزل را باز کرد
با امامِ شاعران دیوان به دیوان خلق شد
#یا_علی_بن_موسی_الرضا_ع
#یا_امام_الرئوف_ادرکنی
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
⚫️یا جعفربنمحمدٍالصادق(علیهالسلام)🍂
قسم به نان و نمک، ذرّهای مرام ندارید
نمک به سفرهی زخمید، التیام ندارید
آهای مردمِ مومن به دینِ ساختگیتان!
به دینتان سخن از یاری امام ندارید؟!
میان شهرِ زمستان کنار خانه و آتش
شمای یخزده کاری جز ازدحام ندارید
خبر دهید به هارون مکّی آتشِ غم را
شما که غیرتی اندازهی غلام ندارید
شکستْ حُرمتِ مویی که آیههای سپیدش
گواه شد که نشانی از احترام ندارید
چنان غبارِ سواران به خاکِ ظلم نشستید
چنان نشسته که دیگر سرِ قیام ندارید
آهای لشکرِ شاگردهای جنگندیده!
میان دفترتان درسِ انتقام ندارید؟!
سلاح دست گرفتید و شرحِ واقعه گفتید
شما که جز قلمِ لال در نیام ندارید
به مستحب که نشستید، واجبات قضا شد
شما که فعلِ ثوابی به جز حرام ندارید
#یا_جعفر_بن_محمد_الصادق_ع
#یا_شیخالائمه_ادرکنی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
اگر آهِ بیابان راهِ باران را عوض میکرد
خدای رود، تقدیرِ بیابان را عوض میکرد
سراسر هَجوِ ناخواناست، پیشانینوشتِ ما
چه میشد شاعری با یک غزل آن را عوض میکرد
اگر آدم همان آغاز از ما پرده برمیداشت
برای سجده کردن رأی شیطان را عوض میکرد
دلِ سیب از درختش کنده شد در پاسخِ حوّا
اگر میگفت نه؛ تقدیرِ انسان را عوض میکرد!
به دنیا آمدیم از زندگی در گوری از وحشت
خدا ای کاش جای مردگیمان را عوض میکرد
چه کفری بود در دینداری وارونهدینداران
که جای کافران دینِ مسلمان را عوض میکرد
تنورِ خانهی ما نانخورِ یک مشت نانبُر بود
که در هر پُخت، جای آجر و نان را عوض میکرد
دِهِ ما گوسفندان را به رودِ خون نمیانداخت
اگر جای ستم بر گرگ، چوپان را عوض میکرد
نگاهِ گرمِ زندانبانمان میگفت آزادیم
ولی با ما میآمد جای زندان را عوض میکرد
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
ابری که رفت، نیت باران شدن نداشت
حال کویر، ارزش گریان شدن نداشت
تا دید زخمهای دلم گریه میکنند
خندید و رفت، اینکه نمکدان شدن نداشت!
تا رفت، سیل و زلزله هر روز آمدند
در خانهای که قدرت ویران شدن نداشت
بیهوده حرفِ معجزهی عاشقی زدم
با کافری که قصدِ مسلمان شدن نداشت
آغوش میفروخت به یخکردههای شهر
مردادِ او هوای زمستان شدن نداشت
آخر میان حِجلهی دزدان عروس شد
گنجی که اعتقاد به پنهان شدن نداشت
یک عمر سوختم به هوای بهشت او
در آتشی که قصد گلستان شدن نداشت
هر لحظه سختجانی ما را به رخ کشید
جانکندنی که فرصتِ آسان شدن نداشت
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
🔆 هشتمین سوگواره شعر ام المومنین خدیجه کبری سلام الله علیها
🔸️با حضور و شعرخوانی:
حاج علی انسانی
حاج جواد حیدری
احمد علوی
سید حسین متولیان
رضا قاسمی
محمد جواد الهی پور
وحید عظیم پور
محمود مربوبی
دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۲۰
بلوار قیام ، بین مهاجری و منفرد پلاک ۳
*جلسه ویژه برادران است.
#مجمع_شاعران_اهل_بیت_علیهم_السلام
#سوگواره_شعر_حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#شعر_ولایی
#یاالهالعاصین
#یاربشهررمضان
#بالحسینالعفو
در بساطم نیست جرمی لایق غفّاریات
کوهِ غفران را ببین؛ مثقالِ کاهم را نگاه
چشمپوشا!؛ نامهی اعمالِ زشتم را نبین
«یاحسینم» را؛ گریزِ قتلگاهم را نگاه
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
🌷 اللهم عجل لولیک الفرج 🍃
آسمان رنگِ تازهای دارد
مثل سابق غروب، غمگین نیست
دیگر از اشکهای دلتنگی
آستینهای خاک سنگین نیست
بعدِ بنبستهای تنهایی
کوچهها غلغلهست از دیدار
بین آغوشِ باز پنجرهها
هیچ دستی نمیکشد دیوار
همه جمعاند دور یک سفره
سفرهای که به وسعت دنیاست
همه سیرند در عدالتِ نان
کنج عزلت گرسنگی تنهاست
در جهانِ بدون شاه و گدا
هیچکس کدخدای مردم نیست
سهمِ دارا هزارها خروار
سهم بیچیز، بوی گندم نیست!
جنگها رفتهاند در تاریخ
و همانجا هنوز میجنگند
مدتی میشود به اذنِ خدا
شیشهها هم رفیق با سنگاند
همهجا هر دو روی سکه یکیست
از دورویی خبر نمیگیرند
همه مؤمن به دینِ یکرنگی
همه کافر به کیش تزویرند
کارِ محرابِ مسجد کوفه
اقتدا بر امامتِ قبلهست
در و دیوار مسجد سهله
مفتخر از اقامت قبلهست
مدتی میشود مؤذنها
از مناره نمیپرند به چاه
میشوند از کبوتران نجف
با دو بالِ علیولیالله
مدتی میشود که قاتلها
آن دو ملعون که خون فروختهاند
با همان هیزمی که میدانیم
در همان کوچهای که...؛ سوختهاند
مدتی میشود که فاش شده
سِرُّالاسرارِ دیرباز خدا
عرشیان و زمینیان جمعاند
سرِ آرامگاهِ رازِ خدا
چند وقت است هر شب جمعه
کربلا در مدینه مهمان است
گنبدی همقوارهی خورشید
سایهسارِ مزار پنهان است
روزگارِ چکیده از قلمم
قطرهای بود، از جهانِ ظهور
باقی این ترانهباران را
مینویسیم در زمان ظهور
#یا_صاحبالزمان_عج
#اللهم_ارنی_الطلعة_الرشیدة
#این_الطالب_بدم_المقتول_بکربلا
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
🌷 امیری حسین و نعمالامیر ... 🍃
با دَم و بازدمِ نوحه بسوزان جگر از ما
آنچنان شعله بکش تا که نماند اثر از ما
قدمی رنجه کن و گنجِ غبارِ قدمت را
بده بر باد، که شاید برساند خبر از ما
تهِ بازار نشستیم، که ما را نپسندند
حرفِ سود و ضررش نیست، تو ما را بخر از ما
«دل» حسینیّهی سیّارِ تو و وقفِ غم توست
بیرقِ سرخِ سیاهیزدهات را ببر از ما
گنبدت آخرِ دنیاست، ته قصهی پرواز
امر کن تا که رسیدیم، بچینند پَر از ما
سرِ دنیای پس از مرگ، قرار است بیایی
روحمان بسته به امّیدِ تو بارِ سفر از ما
خاکِ بیآبِ کویریم، ولی کاش به اذنت
ظرفِ آبی برساند به لبت کوزهگر از ما
کاش میشد نفسِ ما برود تا تو بمانی
جای هر زخمِ تو میمرد هزاران نفر از ما
زیرِ تیغ آمده بودیم برای تو بمیریم
دستِ ما را که گرفتی نگرفتند سر از ما
خاکِ عالم به سرِ ما که به گودالِ منایت
گشته خنجر به طوافِ سرِ تو بیشتر از ما
#السلام_علی_ساکن_کربلا
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر
#یا_رفیق_من_لا_رفیق_له
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
روزگاری در کنار درد درمان داشتیم
شانهای هم بود اگر حالِ پریشان داشتیم
حالمان با فالمان خوش بود حافظ شاهد است
در اتاقِ خویش با سعدی گلستان داشتیم
خاطرات از ذهنمان میریخت در دفترچهها
زندگی را شعر میگفتیم، دیوان داشتیم
زیر کُرسی سرزمینِ سردِ تنهایی نبود
دستهای گرمسیری در زمستان داشتیم
سفرهها رنگینکمان بود و تنورِ خانه گرم
زیر سقفِ ابر، هر شب نان و باران داشتیم
میشهامان میش بودند و تبارِ گرگ، گرگ
بین گله راستگویی مثلِ چوپان داشتیم
تا خدا از کوچههای شهرمان راهی نبود
غیرِ مسجد در خیابان هم مسلمان داشتیم
فقر از دیوار بالا آمد و از خانه برد
هر چه توی گنجهها وجدان و ایمان داشتیم
نانمان آجر شد و دندانمان را خُرد کرد
آن زمان که در دهان نان بود دندان داشتیم
مُردگی افتاده مثل بختکی بر جانمان
زندگی را زنده میکردیم اگر جان داشتیم
#رضا_قاسمی
🌷 امیری حسین و نعمالامیر 🍃
ای سربهزیرِ محضرِ تو سربلندها!
داروندارِ زندگی مستمندها!
از آسمانِ خاکِ قدومِ تو آفتاب
میریزد آنچنان که غبار از سَرَندها
باید به پای لشکرِ مویت سپر شکست
ای خاکسارِ تو سرِ قَدّارهبندها!
چادرْسیاه مادرتان خیمهی عزاست
دوریم زیر سایهی او از گزندها
ای چای تلخِ روضهات أحلیٰمِنَالعَسل!
بخشیده شد حلاوتی از آن به قندها
شادند در هوای غمت کودکانِ اشک
حکمِ جنونِ ما شده این اشکْخندها
از ریشههای پرچمِ تو عشق میچکد
ما را چه احتیاج به گیسوکمندها؟!
#السلام_علی_ساکن_کربلا
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر
#یا_رفیق_من_لا_رفیق_له
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
⚫️ یا رقیه (سلاماللهعلیها) ... 🍂
آمدی از بین آتش تا گلستانت کنم
با پریشانی نمیخواهم پریشانت کنم
کاش میشد زخمهایت را بریزم در تنم
تا فقط اندازهی یک زخم، درمانت کنم
سفرهدارا! سفرهام خالیست، اما دل پر است
روضهام شو تا دو کاسه اشک مهمانت کنم
مقتلِ مکشوفهی من! روضههایم را نبین
حیفِ چشمِ زخمدارت نیست گریانت کنم؟!
از میان کوچههای سنگباران آمدی
تا منِ حسرتبهلب هم بوسهبارانت کنم
میبَرندت میزَنندت میکُشندت باز هم
من کجای دنجِ این ویرانه پنهانت کنم؟!
قاری سرنیزهها و تشت، ألرّحمٰن بخوان
تا دو دستِ کوچکم را رحلِ قرآنت کنم
جا نمیمانم، نمیخوابم، نمیگویم نرو
من که میآیم، چرا باید پشیمانت کنم؟!
#یا_رقیه_بنت_الحسین_ع
#من_الذی_ایتمنی_علی_صغر_سنی
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
⚫️ یا ثاراللهوبنثاره (علیهالسلام) 🍂
وقتی اشکت ریخت روی جوهرِ تقدیرها
روضهات شد اولین عشقِ جوان و پیرها
مُهرِ داغت شد مدالِ سرخ، وقتی زخم شد
سینه از سینهزنیها شانه از زنجیرها
رزقِ ما پایان ندارد مثل احسانِ کریم
دیگِ نذری ته ندارد، شاهدم کفگیرها
کاش میمردیم با «یا لَیتَنا کُنّا مَعَک»
چهرهی تقویممان سرخ است از تأخیرها
ما کبوترها نبودیم آسمانت فتح شد
جای ما پرواز میکردند سویت تیرها
میهمان از دستهای میزبان شمشیر خورد
ریخت خونِ تشنهات در سفرههای سیرها
قاریان قرآنِ جسمت را تلاوت کردهاند
عالمان بیرون کشیدند از تنت تفسیرها
از مؤذنها اذان میریخت وقتِ کشتنت
در نمازِ قتلِ تو تسبیح شد تکبیرها
گودی گودال پُر شد، خون مزارت را گرفت
دفن شد کوهِ تنت در تلّی از شمشیرها
دشتِ سرخ افتاد دستِ گلّهی کفتارها
آه، از حالِ فرارِ آهوانِ شیرها
#یا_اباعبدالله_الحسین_ع
#السلام_علی_ساکن_کربلا
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
#حیعلیالعزا_فیماتمالحسین
ماهِ غمِ نو طلوعش از مدفن توست
سوغات حرم سیاهی روشن توست
در فرش، سیاهْپرچمت رختِ عزاست
در عرش، عَلم به دوشِ پیراهن توست
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
⚫️ یا جوادالائمه (علیهالسلام) 🍂
روضه سوزاند دلِ چوبی منبرها را
زد گره با خَمِ محراب، صنوبرها را
غزلِ مرثیهات داغ شد و مثل زغال
شعله زد سوخت دلِ نازکِ دفترها را
مثل اطفالِ پر از حولِ قیامت، دیدیم
در جوانمرگی تو پیری مادرها را
آفتابِ لبِ بام است تنِ بیجانت
ای خدا خیر دهد باز کبوترها را ...
سرخنعلان نرسیدند به گَرد بدنت
روسیاهاند از آن روز که پیکرها را ...
خنجرِ کند به اوقات طوافت نرسید
در منا مانده از آن روز که حنجرها را ...
در نیستانِ غمت آتشی از روضه به پاست
نی تو را برده به آنجایی که سرها را ...
وقت تشییعِ تنت یادِ جوان افتادیم
یادِ آنجا که عبایی علیاکبرها را ...
#یا_جوادالائمه_ادرکنی
#السلام_علیک_یا_ابن_الرضا_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
نمیشوم به غمِ رفتنت دچارتر از این
برای بوسه به جامِ اَجل خمارتر از این
به جرمِ دل به تو دادن گناهکارترینم!
تمام عمر نبودم درستکارتر از این
دلم پرید به دنبالِ تیرهای نگاهت
نمیشوم همهْعمر از دلم شکارتر از این
نشستهام به تماشای اشکهای نجیبم
ندیده آینه هم خنده؛ گریهدارتر از این
امیدِ مرگ رسید و امیدِ آمدنت رفت
نه؛ هیچ وقت نبودم امیدوارتر از این
گذشتم از سرِ خونی که ریختی به نگاهی
که دیده است قتیلی بزرگوارتر از این؟!
رسیدهام به قرارم کنار سنگ مزارم
کنار آمدهام با خودم؛ کنارتر از این؟!
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
🌷 امیری حسین و نعمالامیر 🍃
خویش را از آسمانِ ادّعا انداختم
تا دلم را روی خاکِ روضهها انداختم
آتشِ داغت غرورِ کوهِ یخ را آب کرد
تا به دریای غمت این قطره را انداختم
ریسمانِ فرشهای روضه دستم را گرفت
بوریای مَنمَنم را زیر پا انداختم
روزهای روضهدار و ماههای آهدار
روی دوشِ خانهام شالِ عزا انداختم
غصه خوردم اشک نوشیدم کنار سفرهات
خویش را با روضه از آب و غذا انداختم
تو دلم را از زمین برداشتی بردی حرم
آنچه من یادم نمیآمد کجا انداختم
هر تپش را با دخیلِ «یاحسینم» زندهام
قلبِ خود را در ضریحِ کربلا انداختم
#السلام_علی_ساکن_کربلا
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر
#یا_رفیق_من_لا_رفیق_له
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
در ایستگاهِ آخرِ عمرم
بی من سوار شد چمدانم
دیگر اضافهبار ندارم
از من گذشته است رسیدن
دنیا سفر بخیر؛ که دیگر
جایی در این قطار ندارم
همپای ساعتم ندویدم
از دست رفت فرصتِ عمرم
با قصهی کسالت عمرم
خوابش گرفت ساعت عمرم
«پیری» رسید و گفت که دیر است
من وقتِ انتظار ندارم!
گُلچینِ روزگار برایم
دَم کرده چایِ خونجگری را
از قهوهخانهی سرِ راهش
آورده قهوهی قجری را
گفتم هزار بار که دیگر
میلی به زهرِ مار ندارم
در آستینِ شعبدهبازم
ویرانههای لانهی مار است
روی مزارِ باغچهی من
جای درخت، چوبهی دار است
بر گردنم رفاقتِ دستی
غیر از طنابِ دار ندارم
زورم به هیچ کس نرسیده
پس میرسم حسابِ خودم را
در تشنگی کویرترینم
نوشیدهام سرابِ خودم را
از آسمانم ابر فراریست
آبم؛ ولی بخار ندارم
شاعر شدم دروغ نگویم!
این بود حرفِ آخرِ شعرم
در حجرههای چامهفروشان
آتش گرفت دفتر شعرم
در جمعِ شاعرانِ دروغی
یک بیت اعتبار ندارم
محکومِ شهرِ سابقهدارم
از بسکه اشتباه نکردم
گفتند حرف آخر و گفتم
شاعر شدم؛ گناه نکردم!
جلاد!، زود دست بجُنبان
دیگر سرِ فرار ندارم
من لاکپشتِ خانهبهدوشم
از خانه سالهاست که دورم
تنهاترین مسافرِ مرگم
در لاکِ خویش زنده به گورم
دور از نگاهِ مَردمِ جنگل
مُردم؛ ولی مزار ندارم
ساعتبهدستهای کلافه!
دیر آمدم که زود بمیرم
در تیکتاکِ وقتِ اضافه
وقتش رسیده بود بمیرم
در انتظارِ من منشینید
با هیچکس قرار ندارم
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
#یا_امیرالمومنین_علیهالسلام
#یا_قسیم_النار_والجنة
در وصفِ عدالتت عدالت لال است
میزان تو، کارِ کفّهاش غربال است
خورشید که عادل است در تابیدن
پروانهی دودِ شمعِ بیتالمال است
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
خیالبافیهای من ...
نذر خاک مزار ملکپاسبان حضرت کریمبنکریم
🌷 یا اُمُّالْمُؤمِنین (سلاماللهعلیها) 🍃
پس از احمد اگر نازل شود پیغمبری دیگر
نمیآید شبیه همسرِ او همسری دیگر
زنی از جنسِ «اَعطَیناک» بین نازَنان تنهاست
که محشور است آنجا ابتری با ابتری دیگر
کنار همرکابش «یاعلی» گفت و به جنگ جهل
نرفت از سنگرِ همسنگرش در سنگری دیگر
علی با ذوالفقارش زور بازوی پیمبر شد
و این زن با وفا و مِکنتش شد حیدری دیگر
به دور شمع پیغمبر نمیبینیم تا محشر
به جز بال و پرِ پروانهاش خاکستری دیگر
به جز دامانِ پاک او که رحلِ نور اعطیناست
نجوشیدهست در عرش برین هم کوثری دیگر
به غیر از مصحفِ مدح طلاکوبش که قرآن است
نخورده مُهرِ «اُمُّالْمُؤمِنین» بر دفتری دیگر
اگر جا میشود دریا میان کاسهای لبپَر
بگو داریم غیر از اُمّزهرا مادری دیگر
زنی که میفروشد نور عقبی را به دنیایش
نخواهد داشت جز شیطان و آلش مشتری دیگر
زنی که جای «اُمُّالْمُؤمِنین» اُمُّالحَسَد شد رفت
نخواهد رفت بغض دوستانش از سری دیگر
#یا_حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#یا_ام_المومنین_سلام_الله_علیها
#یا_ام_الفاطمه_سلام_الله_علیها
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
لبم به چهرهی زردم نقابِ لبخند است
و پشتِ هر مژهام سیلِ اشک، در بند است
همیشه از غمِ خود عاشقانه میسازم
طنابِ دار، به چشمانِ من گلوبند است
همیشه زهر به شیرینزبانیام دادند
به چای تلخ نشستن عقوبتِ قند است
در اوجِ بیکسیام بینیازم از همهکس
غرور، ارثیهی وارثِ خداوند است
شکسته بال و پر اما بلندپروازم
عقابم و قفسم قلّهی دماوند است
لباسِ عید به تن میکنند در مرگم
بهار، جشنِ زمین در عزای اسفند است
جهانِ عاشقیام را به شعر میبخشم
به احترامِ غزل؛ ارثْ حقّ فرزند است
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
نهالِ باغِ اجاقم؛ زَوال سهم من است
از انتهای زمستان ذغال سهم من است
شکوفههای عقیمم تگرگباران شد
که از بهار، خیالاتِ کال سهم من است
به گردنم نرسیدهست حلقهی دستی
به جای شال همیشه «وبال» سهم من است
به همزبانیِ با سایه عادتم دادند
زباندرازی یک مردِ لال سهم من است
منم پلنگِ کهنسالِ زخمیِ بیشه
که نیشخندِ غزال و شغال سهم من است
کویریام که ندارد سراب هم حتی!
حقیقتم؛ که خیالِ خیال سهم من است
جواب کرده جوانی مرا؛ سئوالی نیست!
عصای پیرِ علامتْسئوال سهم من است
🔗✍🏻 #رضا_قاسمی
⚫️ یا موسیبنجعفر (علیهالسلام) 🍂
آسمان روی زمین جایی به جز زندان نداشت
غربتش را!؛ آشنایی غیر زندانبان نداشت
بیملاقاتیترین زندانی قعر زمین
وقت تنهایی به جز از آسمان مهمان نداشت
ارثِ مَحبس بود، از زندان به زندان میرسید
عمرِ زندان سر میآمد؛ حبس او پایان نداشت
«ربِّ خَلِّصنی» پرِ پرواز از دیوار بود
جان برای پر کشیدن از تن او جان نداشت
روزهایش شب، شبش شب، کورسویی هم نبود
صفحهی تقویمِ عمرش جز شب هجران نداشت
اشکهایش سیلی و شلاق را مغلوب کرد
آسمان در چلهاش چیزی به جز باران نداشت
نور در زنجیرِ ظلمت هم پر از تنویر بود
آفتابی که فرار از نور او امکان نداشت
در عبایش داشت چترِ «اَلَّذینَ آمَنوا»
میگشود آنرا برای هر کسی ایمان نداشت
«لَنترَانی» پاسخِ موسای آلالله نیست
نورِ مطلق چیزی از آیینهاش پنهان نداشت
#یا_موسی_بن_جعفر_علیهالسلام
#یا_باب_الحوائج_علیهالسلام
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#رضا_قاسمی
#سلامعلیقلبزینبالصبور
با شعلهی شمعِ نیزهات در سخنم
مشغول به پروانگی و سوختنم
ای کاش جدا نمیشدم از وطنم
پیراهن خونی تو میشد کفنم
#رضا_قاسمی