آدرس وبلاگ مرجع : http://ravanshenasinegaresh.blogfa.com جهت مشاوره و ارتباط با ادمین : @mehdigoudarzi61 دوستان منابع سخنرانیهای من بالاخص از گفته های استادان عزیزم دکتر سرگلزایی و مصطفی ملکیان و برخی اساتید دانشمند و دانا و آگاه دیگر مملکتمون هست.
گفته میشه درمانگران و پزشکان گاهی بین یک دوراهی تقریر حقیقت یا تقلیل مرارت قرار میگیرند ، چیزی که تا الان تجربه زیسته من بوده، بهم نشون داده روشنفکر در سطح اجتماعی به احتمال زیاد باید برای تقریر حقیقت نسبت به تقلیل مرارت اولویت قائل بشه. امروز که پیامبران عصر مدرنیته میخوان با امید دادن به ما از ما یا حتی خودشون تقلیل مرارت کنند ، قطعا نیتشون خیر است ، ولی مردم گاهی اوقات نیاز دارند از بحرانها بگذرند و اشتباهشون رو بفهمند و از اون درس بگیرند و اونو به نسل بعدی منتقل کنند تا رشد عقلانیت و اخلاق در ما بالاتر بره. این روش فرار از درد به نظرم مضر هست. ضمن اینکه پذیرش اشتباه به معنی توقف و سکون نیست، ما همچنان میتونیم ادامه بدیم ولی اینبار عقلانیتر و اخلاقیتر .
Читать полностью…مطالعات در زمینه اعتماد اجتماعی و چگونگی کاهش دادن یا افزایش دادن اعتماد اجتماعی در مردم برای دیدگاه درست نسبت به این قضیه لازمه
Читать полностью…برداشت از صفحه اینستاگرام یک عزیز
قصههای من و باران
راستش من از هشت نه سالهگی مسواک میزنم و باران از سه چهار سالهگی ، این در نظرم یک پیش رفت است. دگرگونی و رشد جامعه در گرو همین رشدها است. اما خب گهگاه شده که به دلایلی از جمله خستهگی و تنبلی و... نخواستهام مسواک بزنم. اما هر شب به باران یادآوری میکنم که...
امشب از آن شبهاست. باران می گوید : بابایی مگه خودت مسواک زدی؟
تا مرز دروغ گفتن می روم، اما میترسم اگر فردا باران به من دروغ گفت، طبعا هیچ حجتی در سرزنشش نخواهم داشت .. می گویم : نه دخترم تو بزن منم بعدا میزنم..
دارم دروغ را به تاخیر میاندازم. شاید او یادش برود یا اگر یادش نرفت و فردا پرسید بگویم : وای بابایی یادم رفت..
چند لحظه بعد خمیر دندان گذاشته روی مسواک من و ایستاده در آستانه ی در اتاق ... به زحمت بلند میشوم بروم مسواک بزنم.
اشتباهی مطلق و تباهی آور خواهد بود اگر رابطه ی حاکمان را با مردم رابطه ی پدر فرزندی تعریف کنیم.
اما از این نوع اتفاقات که بین من و باران می افتد، درمییابم پدرِ اخلاقی بودن ، پدر پیشرو بودن ، پدرِ دانا و اهل مطالعه بودن ،پدر خلاق بودن و پدر اهلِ کار بودن.. چقدر ، چقدر سخت است.
و حاکم و حاکمانی که اهل دروغاند، اهل کارنکردناند ، اهل رشد نیستند، منجمدند و... چقدر تلاش خواهند کرد مردمی بی اخلاق ، بی کار ، منجمد و... درست کنند، تا خودشان راحت باشند.
(دروغ و بی اخلاقی و رشد نایافتهگی و..) یا (رشد و اخلاقی بودن و اهل کاربودن و.. )
بازی پینگ_پنگ است، هر دو طرف {مردم و حکومت} باید مهارت داشته باشند، که بازی ادامه پیدا کند..
منتها یک چیزی این میان فرق کرده؛
باران مسواکبه دست در آستانه ی در ایستاده و تمام مرا به چالش کشیده،
من هم باید انتخاب کنم عقلانیت و اخلاق و نهایتا رشد و پیشرفت را
یا .... و یا هرچیز دیگر جز اینها را ...
برداشت از صفحه اینستاگرام یک عزیز
من به نسل باران امید دارم و به پدرهایی این چنین، روز پدر رو حالا هرروزی که باشه تبریک میگم.
.
.
در این ویدیو مفهوم "اراده آزاد" از نظر علمی و فلسفی به چالش کشیده شده است. ولی میدونید چیه :
برخی مفاهیم و واژهها برای بسیاری از افراد بشر بار سنگینی دارند. یعنی اصلا نمیشه سمتشون رفت.
این مفاهیم از جمله همین مفهوم "اراده آزاد"، چنان تقدسی پیدا کردند که اصلا کوچکترین نقدی نمیشه بر اونها وارد کرد.
این سقراط طفلک برای حقیقت ، جام زهر رو سرکشید تا جایی که به تعبیر برخی شاید اولین شهید راه حقیقت محسوب میشه .
سقراط میگفت زندگی که یکبار زیر سوال نرفته، ارزش زیستن نداره، یعنی به یک عبارت، منظورش این بود که تمام واژهها رو نقد کنید و پرسشگری کنید و زیر سوال ببرید و تمام جملات و سازمانها را نقد کنید و گفتگو کنید.
ولی بهتره اصلا به حرفهای سقراط گوش ندیم، چون خیلی ضرر داره ، بهتره بجاش به اون جمله برتراندراسل گوش کنیم که میگفت :
آدمها باورهای خودشونو عوض نمیکنند ، چون میترسند به تاولهای کف پاشون بگن چندین سال { حتی شاید بیست تا سی سال} راه رو اشتباه اومدند { برای همین عوض کردن یک باور خیلی سخته }
مطالعه زیاد چند تا عوارض جانبی بد داره :
۱-روز به روز مجبوری باورهاتو شخم بزنی و تغییر بدی
۲- ضرر بعدیش اینه که تعصب خیلی کمتر میشه و خدایی نکرده آدم متمایل به سمت سقراط میشه
۳- حالتهای عجیب غریب پلورالیست بودن پیدا میکنی
۴- بعد اصلا اگر سرانه مطالعه یک کشور بالا بره خیلی خطرناکه.
نه به علم، نه به عقل، نه به مطالعه ، نه به اخلاق
بهتره بیشتر به دنبال چیزهایی مثل ... بریم
❇️ به انسان ها خوشبینم
✍مصطفی ملکیان
🔹من خیلی به انسانها خوشبینم من خیلی باید چیزهایی ببینم که دیدم نسبت به کسی منفی شود. خیلی خوشبینم نسبت به انسانها؛ البته این خوشبینی نسبت به انسانها هم لطماتی به من زده و این را هم نمیخواهم وارد بحثش بشوم، ولی خیلی خوش بینم نسبت به انسانها و اصل برایم این است که آدمها خوبند، خوش باطناند، خوش سریرهاند؛ فلز و گوهر نیک دارند. وقتی این دید را آدم داشته باشد، فکر میکند که اکثریت قریب به اتفاق بدبختیهای مردم تقصیر خودشان نیست؛ دلسوزیاش به حال انسانها بیشتر میشود. اگر آدم بدبین باشد به انسانها میگوید خب خلائق هرچه لایق، آن وقت می گوید خب دیگر این بود، این هم شد. اما وقتی شما خوشبین باشی به انسانها و معتقد باشی که اکثر انسانها خوش باطناند، خوش نیتاند و نادانی و جهل است که آنها را میکشاند نه سوءنیت، نه سوء سریره، نه خبث باطن و نه بدذاتی. این است که اینها را کشانده به این نوع زندگی کردن. آنوقت نمیتواند بپذیرد که پس آدمهایی که حسن نیت دارند و فقط جهل دارند و جهلشان باعث شده زندگیشان خوب نباشد، اینها انگار در خور فلاکت، ادبار و بدبختی و فلک زدگی نیستند.
💢معنا و پیچیدگی های زندگی؛ گفتگو مصطفی ملکیان با پرهام مهدیان
@mostafamalekian
ارتباط اصول اخلاقی و قدرت به زبان ساده
اصول اخلاقی که آن را به عنوان بایدهای پذیرفته شدهای که میبایست مبنا یا فرض برای مابقی گفتگوهای خودمان قرار دهیم با مفهوم قدرت power ( قدرت طبق تعریف ماکس وبر به معنای پیشبرد اهداف با وجود ممانعت خارجی ) تضاد و تقابل دارد. مگر ، مگر، مگر، قدرتی که مشروعیت پیدا میکنه که معادل انگلیسی آن authority میگویند. { سه بار واژه مگر رو تکرار کردم، زیرا میخوام بگم که جمله در ادامه خودش بعد از واژه مگر، فقط یک آرمان هست که ما به سمتش حرکت میکنیم ولی فعلا در دنیا بصورت قابل قبولی محقق نشده است یعنی فعلا هیچ قدرتی مشروعیت نگرفته ، لذا من معادل فارسی برای آن نمیگذارم زیرا ما استعداد بسیار عجیبی برای خودفریبی داریم. وقتی به ما گفتند غرور بد است صحبت از افتخار کردیم، ولی با توجه شواهدی که در عمل نشان دادیم، در واقع همان غرور بود که با اسم افتخار بیان شد. امروز هم اگر معادلی مثل اقتدار را برای قدرت مشروع میگذاریم، ولی وقتی در عمل نگاه می کنیم، افراد از همان قدرت نامشروع را به اسم authority استفاده میکنند} لذا دشمن اصلی و اساسیِ اخلاق، قدرت است ، هر اندازه هم که این قدرت به authority تبدیل شود، به دلیل مشخص و روشن نبودن اصولی که واقعا مشروعیت قدرت را تعیین کند ، باز امکان دارد با اصول اخلاقی و انسانی در تضاد قرار بگیرد. ضمنا میدانیم چون نبودن اخلاق در یک جامعه، زمینهای را که برای از همپاشیدگی کامل دارد، آنگاه قدرت نامشروع هم میتواند ، شرایط را برای این زمینه فراهم کند. به همین دلیل عدهای کوشش کردند که مساله عدالت رو با مفهوم مجازات مرتبط کنند تا از این طریق بتوانند رابطهای بین عدالت و قدرت برقرار کنند ، که صرفا یک فریب و بازی بوده است. { جهت سوء برداشت ایجاد نشدن، این را میگویم که اگر کسی خسارت شما را در تصادف می پردازد و حق از شما خورده نمیشود در آنجا به شما احتمالا ظلمی نشده و دیگری هم مجازات نشده ، او فقط پیامد و هزینه خودش را پرداخته است، ولی اگر ظلمی به شما بشود که صرفا بخواهیم دیگری را تنبیه روانی یا فیزیکی کنیم ، این تنبیه یا مجازات حتی در حد اعدام، ظلمی که به ما رفته را تصحیح نکرده و حقمان همچنان رفته است }
/channel/ravanshenasinegaresh
اهمیت سواد ذهن (بخش دوم)
بهترین راهکار در حال حاضر شاید مطالعه زیاد باشد. کسانی که می خواهند وارد رشته های مربوط ذهن mind بشوند ، مثل بقیه رشته هایی که یک پا در humanities یعنی علوم انسانی دارد ، نیاز به یک مطالعه سنگین دارند. لذا درواقع این textbook یا کتابهای درسی ساخته شدند که به شما یک احساس confidence یعنی اعتماد به نفس بدهند. البته مطالعه آزاد صرفاً نباید به مطالعه textbook یا کتاب های درسی مثل کتاب کاپلان و سادوک اختصاص بیابد، زیرا کتابهایی نوشته شدهاند که در بسیاری موارد ضد مطالب کتاب کاپلان و سادوک را در خود دارند. ولی این مدل تناقض در کتاب ها را در رشتههایی مثل ارتوپدی تقریباً نمی توان دید. ولی در حوزه مغز و ذهن مثلاً یکسری نوروساینتیست ها هستند که تمام مطالب ارائه شده که مربوط به زیرساخت بیولوژیک است، را عوض می کنند، و به جای ژنتیک عنوان میکنند که این پدیده کاملاً پدیدهای مربوط به مقوله یادگیری است. و این افراد هم اتفاقاً بسیار معتبر و citation index یعنی شاخص تقدیر رسمی دارند و یا برنده جایزه نوبل هستند و در دانشگاه ها رتبه های بالایی دارند، ولی مثلاً معتقدند که من بیولوژیک بودن زیرساخت مغز را انکار می کنم و معتقدم که این مغز یک پدیده کاملاً functional یعنی وابسته به وظایف اعضا است یا فرد معتبر دیگری میگوید این ذهن پدیدهای است که کاملاً مربوط به مقوله یادگیری هست.
پیام ساده این است که اگر به علوم مربوط به mind علاقه دارید، باید از سالهای پایین شروع به کتاب خواندن کنید. یعنی صرفاً با اینکه یک موضوع را در کتاب کاپلان خوانده اید، نمی توانید ارتباط آن را با مقوله دیگری در یک پژوهش به صورت درست بسنجید.
/channel/ravanshenasinegaresh
Book introduction
The WEIRDest People in the World: How the West Became Psychologically Peculiar and Particularly Prosperous
(اختصار) WIRD ترین مردم جهان: چگونه غرب از نظر روانی عجیب و غریب و به ویژه مرفه شد
Book by Joseph Henrich
Originally published: September 8, 2020
جوزف هنریک معتقد است که روانشناسی امروزه, روانشناسی WEIRD یعنی روانشناسی مربوط به انسان غربیWestern، تحصیلکرده Educated، صنعتی Industrialized، ثروتمند Rich و دموکرات Democratic است و این ذهنیت روانشناسی مدرن امروزه مربوط به افراد WIRD است و این روانشناسی درصد کمی از بشر را پوشش میدهد. درصد زیادی از بشر بایستی روانشناسی غیر WIRD کار کند. پس بخش زیادی از این کتابهایی که به نام روانشناسی رفتار خوانده میشود، برای بقیه دنیا مصداق ندارد، بیشتر برای آن طبقات سفیدپوست آمریکای شمالی است که مثلا خویشتن را چگونه نگاه میکنند یا به مقوله اعتماد به نفس چگونه می نگرند، یا صفتهای هیجانی خود را چگونه طبقهبندی می کنند و یا غیره، مصداق دارد.
منبع : مبحث بررسی کتاب بازیهای پنهان به آدرس زیر :
http://ravanshenasinegaresh.blogfa.com/category/394
✅✅متن کامل مباحثه احمد زیدآبادی با مصطفی ملکیان درباره سیاست، حقیقت، هویت و چند مفهوم دیگر
▪️ روزنامه هم میهن، ۲۵ دی
جهت مطالعه متن کامل این گفت و گو کلیک کنید.
@mostafamalekian | @Hammihanonline | @Ahmadzeidabad | @Sedanet
🔈فایل صوتی سخنرانی استاد مصطفی ملکیان پیرامون موضوع «اخلاق خشونتپرهیزی و اخلاق دفاع مشروع»| کانون بعثت اخلاق
t.me/besateakhlagh
@mostafamalekian
بخش دوم بررسی کتاب #فوق_جامعه نوشته #پیتر_تورچین
Читать полностью…در ادامه به بررسی پدیده تاثیر EOC در جنگها و برخی نکات دیگر خواهیم پرداخت.
Читать полностью…اسلاید سوم توضیح پدیده EOC به نظر مربوط به این دوره بحران میباشد.
منابع مطالب در وبلاگ زیر در معرفی کتاب قدرت پشیمانی آمده است.
معرفی کتاب
The Power of Regret: How Looking Backward Moves Us Forward
قدرت پشیمانی(یا حسرت) : چگونه نگاه به گذشته ما را به پیش می برد.
Book by Daniel H. Pink
آدرس وبلاگ :
http://ravanshenasinegaresh.blogfa.com/
آدرس تلگرام
/channel/ravanshenasinegaresh
من تا چندوقت پیش که میشنیدم سلیبریتیها پیامبران عصر مدرنیته هستند ، تصورم این بود که میتونن خیلی روی مردم تاثیر بزارن ، ولی چندوقته متوجه شدم اینها قابلیت معجزه هم دارند، یعنی یک چیزهایی خلق میکنند که اصلا نیست و البته نیتشون از صمیم قلب، بینهایت خیر هم هست ، من قصد سرزنش اصلا ندارم، ولی فکر نمیکنم چنین معجزاتی که من دیدم به سود ما باشه ، این معجزات واقعبینی که اصل و اساس تفکر و انتخاب راه در دنیای امروز ماست رو تخریب میکنه.
Читать полностью…معرفی کتاب
Not Born Yesterday: The Science of Who We Trust and What We Believe.2020
دیروز که به دنیا نیامدم: علم کسی که ما به آن اعتماد داریم و چیزی که به آن اعتقاد داریم.
Book by Hugo Mercier
به زبان خیلی خیلی خیلی سادهشده میگم جریان اصلی علوم شناختی و روانشناختی اجتماعی میگه مردم سادهلوحند و زود گول میخورند، ولی هوگو مرسیر نویسنده کتاب فوق میگه اینطور نیست و مقالات و استنادهای تاریخی و علمی خودش رو برخلاف جریان اصلی نشون میده.
من وقتی مرتب میدیدم تبلیغات ماهواره درباره قرص افزایش قد به میزان پانزده سانتیمتر در ۲۵ سالگی و یا قرص لاغری از ۱۳۰ کیلو به ۸۰ کیلو در یک ماه و یا قرص افزایش میل جنسی و درمان جنسی با خاصیت فلان و یا قرص ترک اعتیاد بدون درد و خماری و وسوسه رو در چند کانال ماهواره میدیدم با خودم میگفتم خوب حتما این قرصها خریدار دارند که داره براشون تبلیغ میشه، درنتیجه اشتباها تصور میکردم مردم ما خیلی ساده لوحند. ولی واقعیت اینه که نظرم چند وقته عوض شده. اولا اگر دقت کنید این نوع کانالها فقط فیلم پخش میکنند و مجری و صاحب تلویزیون خیلی مشخص نیست، ثانیا من با خیلی از آدمهای بدون مطالعه و یا مردم عامی خودمون مثل خودم از نزدیک و دوردست حرف زدم، هنوز ندیدم یک نفر بگه من از این قرصها خریدم، همه بلااستثنا میدونستند، تبلیغات این قرصها همه دروغه.
برای همین تصورم در این قسمت صرفا بصورت شخصی این هست که انگار یک عدهای به دلایلی که بماند با هزینهای که روی این کانالها میزارن، میخوان به ما تلقین کنند که مردم ما سادهلوح هستند. ممکنه من و شما تا حدی یک جاهایی سادهلوح باشیم، ولی نه در این حد که این کانالهای ماهواره نشون میدن. امکان نداره در دنیای امروز افراد زیادی با این درجه از سادهلوحی بتونن تو این اجتماع زندگی کنند، اگر هم باشند، تعدادشون اونقدر کمه که نسبت به کل جمعیت کاملا قابل چشمپوشی هست.
البته نقدهایی که بر فرهنگ ما هست، هنوز سر جای خودش باقیه. ولی میخوام بگم اونقدرها نباید تصور کرد عوام ایرانی سادهلوحند. البته رسانهها بصورت بسیار هوشمندتری روی ما تاثیر میگذارند، بطوریکه حتی غریزه جنسی ما رو هم شکل و فرم میدهند ، ولی اینها با مکانیسم ذهن نهان یا ناخودآگاه کار میکنند، ولی اصلا قابل قیاس با این تبلیغات ماهوارهای که مثال زدم نیست.
شما از صد نفر آدمی که میشناسید چند نفر از این قرصها خریدند؟
سوال بعدی : اصلا من تا الان یکبار به اون شمارههایی که میدن پیامک نزدم ، ببینم اصلا جریان این شمارههایی که میزارن چیه؟ مگه میشه کسی بتونه تو روز روشن اینطوری دزدی کنه؟
یک شب تو خواب و رویا با خودم اینها رو میگفتم :
با یکی از مسوولان عزیز آموزش و پرورش که خیلی هم آدم فهمیدهای بود صحبت میکردم. بهش گفتم ، چرا این دبیرستان رو به شیوه ارتش هدایت میکنید، مگه اینجا پادگانه؟ آخر حرفامون بهم گفت ما باید فعلا به رنسانس برسیم.
یکبار هم با یکی از دوستای عزیزم که آدم فهمیدهای هم هست، درباره شیوه حکومت حرف میزدیم ، آخر حرفام بهم گفت ما هنوز ظرفیت دموکراسی نداریم.
خوب هردوی این عزیزان در ذهنشون باور دارند "دموکراسی یک مسیر هست یا دموکراسی صرفا انتخابات نیست و جملات شیک دیگه مثل...".
بعد در ادامه رویا با خودم فکر میکردم :
این سیاستمداران از لغات خیلی شیکی مثل دموکراسی ، حقوق بشر و حمایت از محرومین و مستضعفین و ستمدیدگان و اقتصاد تبعیض زدا و ....هزاران واژه شیک و قشنگ دیگه برامون استفاده میکنند، خوب اینها در کلام خیلی لغات شیکی است. ولی واقعیت اینه که تا این لغات شیک، بصورت عینی در نیاد ، ما نمیتونیم بعدا یقه کسی رو بگیریم. من مثال میزنم، نمیگم مثالهام درسته یا اخلاقیه، برای فهم موضوع مثال میزنم.
مثلا اگر کسی در زمینه رفاه گفت :
اینترنت را رایگان میکنیم، اینجا میشه بعدا یقش رو گرفت، بگی چرا اینترنت رو رایگان نکردی؟ چون اینجا یک چیزی عینی و با مقدار بیان شده.
یا مثلا اگر کسی در بستر اقتصاد برای حمایت از محرومین و طبقات ستمدیده ، گفت : ثروتمندترین فرد جامعه نهایتا میتونه X (یعنی عدد) برابر فقیرترین فرد جامعه ، سرمایه و درآمد داشته باشه، خوب اینجا وعده عینی داده شده و اینجا تا این اختلاف از X بالاتر رفت، میشه یقش رو گرفت.
ولی اشکال مفاهیم شیک انتزاعی و غیرعینی این هست که بعدا سیاستمدار و فرد حاکم میگه عدالت هست ولی عدالت با این تعریف که من میگم ، دموکراسی هست ولی با این تعریف که من میگم ، یا این مشکلات هست ولی بخاطر دشمن و یا فلان و اینا تقصیر ما نیست.
حقوق بشر غربیها هم از اون اعلامیههای شیکی بود که غربیها واسمون درآوردن ، این حقوق بشر خوبیش اینه که فقط دیگه نزاریم برخیها که ضد حقوق بشر حرف میزنن، برامون ادعای رسیدن به بعضی چیزها رو بدهند. مثلا دیگه مارکسیستها مثل استالین نمیتونن به بهانه عدالت ظلمها به ما روا دارند، یا به بهانه پیشرفت کشور این همه جنایت بکنند و آدم بکشند یا کشورهای دیگه رو استثمار کنند.
به نظرم میاد که برخی تصور میکنند ما حتما باید از مسیری که غربیها رفتند جلو بریم تا به اونها برسیم ، اینجوری که اونها چند صد سال پیش به رنسانس رسیدند، پس تا ما بخواهیم مسیر اونها رو طی کنیم و بعد بخواهیم به پیشرفت برسیم ، تا اون موقع نسل بعدی هم بیچاره میشه.
ولی من صرفا طبق میل شخصیم دوست ندارم اینطور فکر کنم و به نظرم میاد که ما اگر بجای پیشرفت ، عقلانیت و علم و اخلاق رو ملاک قرار بدیم ، حالا ما دو تا حالت داریم :
یا امید داشته باشیم رنسانس اخلاقی در غرب اتفاق بیفته
یا امید داشته باشیم ما میتونیم زودتر از غرب به رنسانس اخلاقی برسیم ، چون بر انسان اصل عدم قطعیت حاکمه و امکانش هست .
بزارید من امید داشته باشم ، من مجبورم امید داشته باشم به چیزهای خیلی خیلی دور.
بعد از خواب بیدار شدم ، رفتم سرکار
دقیقا با جناب ملکیان همسو و همنگاهم. فقط چون باورم بر این هست که امید واهی بدجور به انسان صدمه میزنه و ناامیدی واقعبینانه از امید واهی هزاران برابر بهتره ، ترجیح میدم یک واقعیتی رو که گفتنش تلخ هم هست بگم، متاسفانه با علم و عقل و آگاهی ناقصی که تو این مدت بدست آوردم به این نتیجه رسیدم که انسان خوبه و ذاتش هم خوبه، ولی اجتماعات انسانی به دلیل اصولا ماهیت مساله رقابتی انسانهای دنیای امروز و برخی دلایل دیگه که جای بحث زیاد داره ، به جایی رسیده که میشه گفت : آدمها همه بصورت فردی خوبند، ولی ساختار اجتماعی که درست کردند، آنقدرها با انسانیت، به درجات مختلف، در کل دنیا، همخوانی نداره.
Читать полностью…اهمیت علم ذهن یا ذهنآگاهی (بخش سوم)
مطالعات نشان داده انسانهایی که ذهن آگاه هستند و اطلاعات ذهنی دارند، زندگی بهتری دارند، خوشبخت ترند، ازدواج بهتری می کنند، روابط بین فردی بهتری برقرار میکنند، چون متوجه شده اند ممکن است فرد شاگرد اول رشته پزشکی در دانشکده خوب باشد، ولی این فرد در بعضی زمینه ها در حد زمینه کودک چند ساله است. مثلاً راجع به ذهن، غریزه ، تصمیم گیری، یادگیری بسیار رشد و آگاهی کمی دارد. مثلاً الان یکی از عواملی که خیلی کوچه بازاری شده مساله IQ هوش است. مثلاً فرد می پرسد هوش انیشتین یا اوباما یا ترامپ یا احمدی نژاد چند است؟ در صورتی که این سوالات اصلاً نشان می دهد که فرد یک تصور مکانیکی از کارکرد مغز و هوش دارد که فرد را با یک عدد هوش برابر می کند، پس نتیجه می گیرد مثلاً چون هوش فلانی بهتر بوده، پس فلانی آدم بهتری است.
اهمیت داشتن سواد ذهن در دنیای امروز
بعد اصطلاح literacy یا سواد به میان میآید و گفته میشود لازم است که افراد سواد ذهن mind داشته باشند، همانطور که باید سواد حداقلی از اینترنت یا کامپیوتر هم داشته باشد. خوشبختانه این سواد روزبهروز دارد بیشتر میشود و اگر فرد تلاش نکند و به رشد سواد علمی ذهن در خودش کمک نکند، متاسفانه روانشناسی زرد رشد میکند و در روانشناسی زرد افراد چون میخواهند مخاطب جلب کنند، چیزی میگویند که افراد خوششان بیایند و خیال کنند که چیزی یاد گرفته اند، که بعداً به کارشان می آید. پس اگر سواد علمی ذهن را به دست نیاورید، طعمه افرادی خواهید شد که از طریق روانشناسی زرد پول در می آورند و فریبی می خورید که شاید بعداً آسیبش را هم ببینید. پس فراگرفتن سواد ذهن یک چیزی برای سرگرمی نیست، بلکه یک چیز مهم و اجباری برای فرد در دنیای امروز است. چون جهان مرتب دارد پیچیدهتر میشود، و اگر شما سواد علمی ذهن نداشته باشید، آن سواد روانشناسی زرد شما را زمین خواهد زد. روانشناسی زرد مثلاً در جایی خودش را نشان می دهد که مثلاً یک فرد شبهه متخصص از کودک تست نقاشی می گیرد و به والدینش می گوید، کودک شما فلان استعداد را دارد و باید در این زمینه حرکت کند. که اصلا این موضوع و آزمایش و نتایجش علمی نیست، و از نظر علمی گفته شد که استعداد ساختنی است و به صورت پیش فرض در کسی وجود ندارد. پس در جهان امروز لازم است که سواد ذهن داشته باشید و این چیزی است که در کشورهای دیگر با فروش یک میلیونی کتابهای شاهکار علمی، این سواد به مردم داده می شود. پس می شود فرض کرد لااقل آنهایی که تحصیلات دانشگاهی دارند، این کتابها را می خوانند، ولی وقتی شما این سواد ذهن را نداشته باشید توسط سواد شبه علمی آسیبش را خواهید خورد.
نکاتی درباره اهمیت علم ذهن mind (بخش اول )
تواضع مطمئن confident humility داشته باشد، یعنی همیشه فکر کنید که خیلی کم میدانید و دانسته های شما خیلی اندک است، البته در عین حال به خودتان مطمئن باشید و خود را ناتوان یا کم هوش یا خنگ نبینید، بلکه بدانید چون جهان خیلی پیچیده است، باعث شده دانسته های شما خیلی اندک باشد.
فیزیکدان ها هم این را تایید می کنند که تاکنون پیچیدهترین جسم فیزیکی که در جهان شناخته شده است، مغز انسان است. زیرا این مغز ۱۰۰ میلیارد نورون دارد و هر کدام از این ۱۰۰ میلیارد گاهی تا صد هزار ارتباط با نورون های دیگر برقرار می کنند. اگر این اعداد را در هم ضرب کنید، متوجه خواهید شد که چه سیستم و ترکیب پیچیدهای ایجاد خواهد شد. در اینجا ما باید humility داشته باشیم، زیرا جواب بسیاری از سوالاتی که درباره روان از علم پرسیده می شود، جواب علم نمی دانم است.
یک مشکلی که ما با مقوله interdisciplinary یعنی بین رشته ای داریم، مثلاً کسانی که تاریخ یا فلسفه می دانند، وقتی متوجه یک مقوله در روان انسان می شوند، عنوان میکنند که ما راز قضیه را کشف کردیم، در صورتی که کسی که در جایگاه تخصصی حوزه مربوطه مثلا روانشناسی نشسته است، می گوید ۲۰ سال است که روی پدیده افسردگی کار کردهایم، ولی هنوز هم جواب برخی سوالات یا درمان را درباره برخی افسردگی ها نمیدانیم.
درباره روانشناسی گفته می شود که هر چقدر افراد بیشتر وارد حوزه این علم روانشناسی میشوند، بیشتر به پیچیدگی و راز آلودگی این علم پی میبرند، ولی افرادی که تخصصی یا علمی در این زمینه ندارند، وقتی از دور به موضوع روانشناسی نگاه می کنند، آن را خیلی زیاد ساده تر از آنچه که هست تصور می کنند. مثلاً متوجه می شوند نمیتوانند بفهمند مرز رفتار ارادی با رفتار غیر ارادی در کجا مشخص می شود، و یا کجا مرز malingering تمارض تمام میشود و بیماری شروع میشود. مرزها در ابتدای کار ساده به نظر آمده ، ولی هر چه جلوتر می رویم پیچیدگی آن مرزها بیشتر مشخص میشود.
/channel/ravanshenasinegaresh
ناخودآگاه جمعی یک ملت
از زمستان ۱۲۹۹ هجری شمسی که رضا خان قدرت را به دست گرفت تا تابستان ۱۳۳۰ که طرفداران دکتر محمد مصدق را به گلوله بستند، کمتر کسی به عدم مشروعیت حکومت پهلوی فکر میکرد. در مقابل اکثریتی از توده و حتی نخبگان که در برابر استبداد خاضع و مطیع بودند، اقلیتی همچون فرخییزدی، میرزادهی عشقی و دکتر تقی ارانی به «نقد» حکومت میپرداختند که امنیهی رضاشاه آنها را هم بیرحمانه سربهنیست میکرد. نه مذهبی ها، همچون آیت الله بروجردی و نه ملّیگراها همچون دکتر مصدق، تا آن زمان مشروعیت حکومت پهلوی را زیر سوال نبرده بودند. در فاصلهی ۳۰ تیر ۱۳۳۰ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود که مشروعیت پهلویها زیر سوال رفت. شروع ماجرا با کشتار تظاهر کنندگانی بود که به نفع دکتر مصدق به خیابانها آمده بودند و پایان ماجرا با کودتایی بود که منجر به ساقط شدن دولت مصدق و بازگشت شاه به قدرت شد. به ظاهر همه چیز پایان یافت: دکتر مصدق تا پایان عمر در زندان تبعید و حصر خانگی به سر برد، دکتر فاطمی و مرتضی کیوان اعدام شدند و فضای نظامی–امنیتی منجر به سکوتی گسترده و سنگین شد. حکومتیها درک نکردند که ماجرای «عدم مشروعیت»، ماجرایی نیست که با سرکوب و کشتار قابل حل و فصل باشد. بذر عدم مشروعیت حکومت پهلوی در تابستان ۱۳۳۰ کاشته شد و میوهی آن در زمستان ۱۳۵۷ چیده شد.
خاطرات احسان نراقی که در دو سال آخر حکومت پهلوی با محمدرضا شاه ملاقاتهایی منظم داشت و خواهان اصلاحات بود نشان میدهد که شاه تا سال ۱۳۵۵ چنان به فضای امنیتی و سکوت ظاهری جامعه دل خوش کرده بود که هیچ نیازی به اصلاحات نمیدید بنابراین در سال ۱۳۵۷ شگفت زده شده بود که چه اتفاقی رخ داده است! شاه حوادث کشور را به خارجیها نسبت می داد و بارها گفته بود این رسانههای خارجی هستند که مسائل جزئی ایران را اغراق آمیز منتشر می کنند. او از شرکای غربی خود گله داشت که چرا جلو ی رفتار تحریک آمیز روزنامهنگاران شان را نمی گیرند!
پیشنهاد میکنم کتابهای «از کاخ شاه تا زندان اوین» نوشتهی احسان نراقی و "فرماندهی و نافرمانی" خاطرات سپهبد شاپور آذربرزین را بخوانید، این دو نفر، نه چپ بودند، نه مذهبی و در تشکیلات پر زرق و برق شاهنشاهی هم خدمت میکردند. با خواندن این کتابها تعجب میکنید که تاریخ چقدر استعدادِ تکرار دارد!
محمدرضا شاه تصور کرده بود اگر اکثریت جامعه خاموش و بی تفاوت به نظر میرسند و بسیاری از نخبگان هم حقوقبگیر دستگاه حکومت شدهاند اوضاع کاملاً رو به راه است. او به فریاد های «جاوید شاه» مردمی که برای استقبال او «طاق نصرت» می بستند وخیابان ها را با قالی مفروش میکردند اعتماد کرده بود وکرنش تیمسارهایی که تعظیم میکردند و دست او را می بوسیدند به او اعتماد به نفس غریبی داده بود! شاه قصههایی را که زمانی برای کسب مشروعیت از عوام ساخته و پرداخته بود خودش هم باور کرده بود، آنچنان که در کتاب "ماموریت برای وطنم" او و مصاحبهاش با اوریانا فالاچی گفتهاست خودش را «نظر کرده» میدانست و باور داشت که علی و ابوالفضل به خواب او آمدهاند و او را از بیماری و مرگ نجات دادهاند تا ماموریتی بزرگ را انجام دهد. شاه جوخههای اعدام، شکنجهگاههای ساواک، فساد دربار و باجهایی را که به قدرتهای خارجی میداد فراموش کرده بود اما جایی از جهان، بایگانی عجیب و غریبی وجود دارد که هیچ چیز در آن گم نمی شود، نام آن بایگانی شاید ناخودآگاه جمعی یک ملت باشد.
هر کس کتاب «آخرین سفر شاه» از ویلیام شوکراس را بخواند وخفّتی را که شاه پس از یک عمر شاهزاده و سپس شاهنشاه بودن در اواخر عمرش تحمل کرد مرور کند ناگزیر به این نتیجه خواهد رسید که «تاریخ» گرچه«صبور» است اما «فراموشکار» نیست.
محمدرضا سرگلزایی- نوشته شده در سال ۱۳۸۹
من به هیچ مفهوم انتزاعی مثل ،تمدن فرهنگ ،ملّت دین و نظام سیاسی دلبستگی ندارم. دلبستگي من فقط به انسانهای گوشت و پوست و خوندار است که میآیند و رنج میبرند و میروند. به نظرم راه درستتر این است که به طرف نوعى دلسوزي عام براي بشريت برویم. حالا اگر این دلسوزی به خاطر امکانات کم ما، اوّل باید متوجه هموطنان شود، شکی نیست که چراغی که به خانه روا است به مسجد حرام است.
(منبع: میزگرد حافظ و هویت ایرانی)
(برداشتی از صفحه مصطفی ملکیان )
/channel/ravanshenasinegaresh
نویسنده و کارگردان : خواکین بالدوین Joaquin Baldwin
Sebastian’ Voodoo
نام : جادوی سباستین
محصول : کشور آمریکا ، زبان انگلیسی
سال ساخت 2008
سوال : به نظر شما جادوی سباستین چیست؟
✅ چرا خشونت پرهیزم؟
✍️مصطفی ملکیان
🔹خشونت چیست؟
هر رفتاری اعم از هر گفتاری و هر کرداری و هر زبان بدنی که خلاف خوشایند مخاطب باشد خشونت است و این وسیع ترین معنای خشونت است اما معمولا خشونت را کمی تنگ تر از این می گیرند. شدیدترین و مهمترین مصادیق خشونت، کتک زدن، سوزاندن، کشتن، ایجاد نقص عضو، مثله کردن، شکنجه کردن و تجاوز به دیگری است.
مدعای من این است که هرگونه رفتاری که برای دریافت کننده ناخوشایند باشد خلاف اخلاق است مگر اینکه به واسطه چیز دیگری از این اصل عدول کنیم.
🔹 مخاطبان خشونت پرهیزی
واقعیت این است که هر وقت بحث از خشونت پرهیزی می شود در درجه اول حکومت ها مورد بحث هستند و در درجه دوم مردم.
🔹استدلال ها در دفاع از خشونت پرهیزی
دفاع از خشونت پرهیزی به دو جهت است: 1. مصلحت اندیشانه 2. اخلاقی.
🔹 چرایی خشونت پرهیزی از منظر مصلحت اندیشانه:
1️⃣ خشونت ورزی خسارات عظیم انسانی، مادی و معنوی به بار می آورد. این یک ادعای تاریخی تجربی است. خشونت ورزی باعث از دست رفتن جان انسانها و سرمایه های مادی می شود و بر اذهان و روان بازماندگان تاثیر مخرب بر جای می گذارد. اگر بنابر این است که کمترین خسارت انسانی، مادی و معنوی عارض انسان شود این در اجتناب یکی از طرفین یا به طریق اولی اجتناب هر دو طرف از خشونت حاصل می شود.
2️⃣ اگر کسی یا کسانی دست به خشونت ببرند و محیط از این راه رادیکالیزه شود پیروز این میدان طرفی خواهد بود که از همه خشن تر و بیرحم تر و خونریزتر است. مهم نیست چه کسی خواهد بود؛ استعداد خونریزی که تا امروز معطوف به رقبا بود، بعد از آن معطوف به شهروندان خواهد شد. از محیط های رادیکالیزه هیچ قدرت و حکومتی پیروز بیرون نیامده که از فردای پیروزی با مردم با مهربانی برخورد کند.
3️⃣وقتی من با شما خشونت می ورزم اما شما خشونت ورزی نمی کنید بنا به تحقیقات فراوان احساس شرم و گناه و تقصیر و تقصیر در من ستمگر بالا می رود.
4️⃣در کسانی که شاهد خشونت ورزی هستند احساس همدردی با کسی که خشونت می بیند، بسیار بالا می رود. مثال رفتار حزب کمونیست حاکم بر چین در سال ۱۹۸۹ با معترضان است؛ در طول چند روز چندین هزار نفر کشته شدند. از این فجایع هزاران هزار فیلم و عکس تهیه شد ولی با این همه اگر یک فرد مخالف رژیم حاکم بر چین بخواهد من و شما را به ظالم و ستمگر بودن این رژیم متقاعد کند کدام عکس و فیلم را نشان میدهد؟ عکسی را که جوانی بدون اسلحه مقابل تانک ها ایستاده است. چون میداند وقتی این عکس را نشان دهد احتمال اینکه ما با این جوان همدردی پیدا کنیم و از رژیم حاکم بر چین احساس نفرت داشته باشیم بیشتر است تا وقتی که تصویری را نشان دهد که نیروهای حکومتی حمله می کنند و نیروهای مردمی حملات شان را جواب می دهند. اساساً ما اینطور ساخته شده ایم که وقتی مظلومی را در مقام دفاع نمی بینیم انگار وجدان ما در مقام دفاع از او بر می آید ولی وقتی مظلومی را در حال دفاع از خودش می بینیم حتی اگر به جهت مظلومیتی که در او هست هم مدافع او باشیم ولی از این جهت اضافه مدافعش نیستیم. مظلومی که راه مسالمت در پیش گرفته وجدان انسان ها دفاع از او را بر عهده می گیرد.
🔹 چرایی خشونت پرهیزی از منظر اخلاقی
1️⃣من به دیدگاه وحدت وجودی قائلم که میگوید همه ما انسان ها در سرشت و سرنوشت یک موجود یکپارچه را می سازیم و بنابراین هر تصوری از جامعه بشری باید تصور ارگانیک باشد؛ اگر کوچکترین آسیبی به یک جزء درخت رسید کم یا بیش به تمام اجزای درخت آسیب می رسد.
2️⃣ هدف هرگز وسیله را توجیه نمی کند. اینکه بگوییم چون هدف ما پاک است می توانیم از وسیله ناپاک استفاده کنیم نادرست است. ناپاکی همیشه به هدف سرایت خواهد کرد. امکان ندارد به هدف پاک با وسایل ناپاک رسید.
3️⃣ به لحاظ اخلاقی عفو و آشتی بر انتقام و قهر رجحان دارد. اگر امر دائر بین عفو و آشتی و انتقام و قهر باشد، آنکه مورد توجه اخلاق است عفو و آشتی است.
4️⃣ نکته دیگر اینکه من به دوگانه سقراطی قائلم. اگر امر دایر شد بین خشونت کردن و خشونت دیدن حق با سقراط بود که خشونت دیدن بر خشونت کردن از لحاظ اخلاقی مرجح است.
➖منبع: سخنرانی با عنوان خشونتپرهیزی: مشروط یا نامشروط؟
@mostafamalekian
بررسی کتاب #فوق_جامعه نوشته #پیتر_تورچین بخش نخست
Читать полностью…ارزیابی منطقی جایگاه اصول اعلامیۀ حقوق بشر در حقوق و اخلاق
نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چکیده
در پژوهش حاضر نگارنده کوشیده است از خاستگاهی منطقی، نسبت اخلاق، حقوق و منشور جهانی حقوق بشر را روشن نماید. گزارههای ارائهشده از جانب انسانها، بر دو گونۀ کلی «توصیفی» و «تجویزی»اند. اصول منشور جهانی حقوق بشر از حوزۀ توصیفها خارجاند؛ چون گزارشی از امر واقع به ما نمیدهند. پس ماهیتی تجویزی دارند. ریشهدارترین رشتههای تجویزی، حقوق و اخلاقاند. پس اصول این اعلامیه باید ذیل یکی از این دو دسته صورتبندی شوند. حقوق، درنهایت عبارتند از قراردادهایی که در چارچوبهای زمانی و مکانی محصورند؛ این در حالی است که واضعین اعلامیۀ حقوق بشر، به این گونه چارچوبها معتقد نیستند. ضمن اینکه واضح است وجود زاویههایی بین اعلامیۀ حقوق بشر و منظومههای حقوقی در کشورهای مختلف، ضمانت اجرای مواد منشور را زیر سوال خواهد برد. درنهایت اصول این اعلامیه، بهناچار باید ذیل حوزۀ اخلاق صورتبندی شوند. برای نمونه اخلاق کانتی یا اصول سودانگارانه، میتوانند مساعدترین بسترها را جهت اصول حقوق بشر مهیا سازند. البته روشن است که با چنین تحلیلی، ناگزیر هر نقدی بر مطلق بودن موازین اخلاقی، دامان حقوق بشر را نیز خواهد گرفت. همچنین منشور جهانی حقوق بشر، دارای مجموعهای از اصول است که به شکلی ساختاری، نمیتوانند ذیل اخلاق بگنجند. از آن جمله اخلاق تکیه بر رابطۀ فرد با دیگران دارد، در حالیکه اصول منشور جهانی حقوق بشر، توضیحدهندۀ رابطۀ دیگران با فرد هستند. به این ترتیب اصول منشور جهانی حقوق بشر، نه خاستگاهی در گزارههای توصیفی دارد و نه ذیل حقوق و اخلاق میگنجد. لذا با پارادوکسی مواجه است که باید نخست به حل آن پرداخت. به هر روی روشن است که در شرایط فعلی، پارادوکس مزبور، اعتبار منشور جهانی حقوق بشر را متزلزل میسازد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اصل مقاله در ذیل آورده شده است، خواندن آن برای علاقمندان خالی از لطف نیست👇👇👇👇
اسلاید چهارم توضیح پدیده EOC به نظر مربوط به این دوره بحران میباشد.
منابع مطالب در وبلاگ زیر در معرفی کتاب قدرت پشیمانی آمده است.
معرفی کتاب
The Power of Regret: How Looking Backward Moves Us Forward
قدرت پشیمانی(یا حسرت) : چگونه نگاه به گذشته ما را به پیش می برد.
Book by Daniel H. Pink
آدرس وبلاگ :
http://ravanshenasinegaresh.blogfa.com/
آدرس تلگرام
/channel/ravanshenasinegaresh
اسلاید دوم توضیح پدیده EOC به نظر مربوط به این دوره بحران میباشد.
منابع مطالب در وبلاگ زیر در معرفی کتاب قدرت پشیمانی آمده است.
معرفی کتاب
The Power of Regret: How Looking Backward Moves Us Forward
قدرت پشیمانی(یا حسرت) : چگونه نگاه به گذشته ما را به پیش می برد.
Book by Daniel H. Pink
آدرس وبلاگ :
http://ravanshenasinegaresh.blogfa.com/
آدرس تلگرام
/channel/ravanshenasinegaresh