sᴛʀᴛ📝:1398/6/25*🦋 این عاشقانه هاراآهسته بخوانید! کمی امان بده تابرای تمام روزهاوقرنی که ناگزیردرآن زندگی میکنیم، وبرای تمامِ عاشقانِ صادق،حتی اگر هیچ معشوقی درکارنباشد،یک عاشقانه ی آرام بسازم ؛یک عاشقانه ی کاملاآرام.
بیصدا گریه کردن و تلاش واسه اینکه صدات رو کسی نشنوه دردش تو یه سطح دیگهست.
Читать полностью…00:00
سوختنت را تماشا نخواهم کرد،
اگر راهی برای نجاتت نباشد؛
با تو خواهم سوخت...
انگشت به انگشت و رگ به رگ
دستانت را
سپاسگزارم؛
که در روزگار آوارگی
خانه ی من بودند ...
#واسهتو♡
عیدتون مبارک❤️🔥
کاش میتونستم همین امشب همه چیزو بذارم و برم
برم یه جا که نه من کسی رو بشناسم،
نه کسی منو بشناسه.
یه جا که کسی کاری باهام نداشته باشه،
ازم انتظاری نداشته باشه و بذاره به حال خودم باشم
هی ازم سوال نکنه و مجبور نباشم بهش جواب بدم
یه جا که مردم سرشون تو زندگی خودشون باشه و
بدون اینکه حق و اجازه ای داشته باشن تو زندگی
من دخالت نکنن و رو مغزم پیاده روی نکنن
من از این آدما، خستم.
میدونستم اگه رفتنی باشم، کسی منتظرم نیست..
@rasmesh_nabood 🥀
نوشته بود: «شده تا حالا لباسی رو برای یه قرار خاص خریده باشید و هرگز اون قرار خاص پیش نیمده باشه؟ یا مثلا یکی بهتون بگه به خطر من موهات و بلند کن و وقتی موهاتون بلند شد دیگه اون آدم نباشه؟ یا کادوی تولدش و بگیری و روز تولدش باهات قهر کنه؟ شده تا حالا یه عالمه عشق، رو دستتون باد کنه؟!»
Читать полностью…ترسناک ترین مرحله تو زندگی رسیدن به بی تفاوتیه.
Читать полностью…من و تو “ما” نشدیم که هیچ
بلکه نصف منم مُرد.👋🏿
Childhood is like being drunk.
Everyone remembers what you did, except you.
دوران کودکی مثل مَست بودنه.
همه یادشون هست چه کاری انجام دادی، جز خودت.
دروغ
چرا
دلم
واست
تنگ
شده
ولی
نه
اینی
که
شدی،
اونی
که
بودی...
بیرمق با پای لنگی تا بهاران آمدیم
با دلی افسرده از باغ زمستان آمدیم!
سال سختی را به سر بردیم و هر شکلی که بود
زنده از اعماق آن امواج و طوفان آمدیم...
چمیدونم ؛ حتما دوستداشتنی نبودیم دیگه. وگرنه چطور ممکنه..
Читать полностью…کاش میشد بهت زنگ بزنم و بگم: توروخدا بیا فقط چند دقیقه بغلم کن. غم داره متلاشیم میکنه.
Читать полностью…یه عزیزی میگفت: توجه آدما رو از کاراشون بفهم نه از حرفاشون، نگاه کن ببین اولویت چندم آدمایی، یهو به خودت نیای ببینی تمام خودتو گذاشتی وسط درحالیکه هیچوقت مهمترین نبودی، میگفت به خودت احترام بذار تا بهت احترام بذارن. میگفت مثل ما نباش، اینقدر بودیم که بودن و نبودنمون به چشم نمیاد دیگه...
Читать полностью…آدما ترسناکن ، بیرحمن... با این افکار روز به روز تنهاتر میشی و هرکار میکنی که از این تنهایی در بیای و همهی این حسا تموم بشه ولی نمیشه! کم کم به خودت چنگ میزنی ، با خودت میگی یعنی من اینقدر بَدَم که هیچکسو ندارم؟ مگه چیکار کردم؟ توی تنهایی خودت فرو میری ، اونقدر تکرار میشه تا تو غرق میشی و هیچ غریق نجاتیم توی دنیا نیست که تورو از اقیانوس تنهایی نجاتت بده.
Читать полностью…خیلی اوضاع زندگیمون خوبه حالا تو هم من و دوست نداشته باش.
Читать полностью…وقتی ازم میپرسن چرا عصبیام
و میگم نمیدونم؛ دلیلش این نیست
که نمیدونم، دلیلش اینه که صد تا
چیز کوچیک که بنظرت چرت میرسن
روی هم جمع شدنو تهش شده
عصبانیت من، حالا بیام این صدتارو
تعریف کنم و تقدم و تأخر بچینم که
تهش تازه بفهمنت یا نفهمنت؟
همون فک کنن دیوونهای چیزی
هستی راحتره!
من کسی شدم که به زور غذا میخورم. به زور نفس میکشم. به زور بیرون میرم. به زور دانشگاه میرم. به زور از خواب بیدار میشم. در نهایت به زور زندگی میکنم.
Читать полностью…همه رو از خودم روندم. از همه فرار کردم چون آزارم میدادن. همه چی خوب بود، تا اینکه تو آیینه رو نگاه کردم؛ آزاردهنده ی اصلی رو.
Читать полностью…من دوستت نداشتم؟من غذامو تند تند میخوردم سریع تر تموم شه باهات حرف بزنم
Читать полностью…چجوری ببخشمت؟
اون شب تا صبح دچار قلب درد و معده درد شدم، اضطراب گرفتم، کل تنم از عصبانیت میلرزید ولی تو راحت گرفتی خوابیدی.
بعضی روزها آرزو میکنم کاش میتونستم به عقب برگردم؛ نه برای اینکه چیزی رو تغییر بدم، فقط برای اینکه یه سری چیزها رو بتونم دوباره حس کنم.
Читать полностью…