تو از میان نارونها ، گنجشکهای عاشق را
به صبح پنجره دعوت میکردی
وقتی که شب مکرر میشد
وقتی که شب تمام نمیشد
تو از میان نارونها ، گنجشکهای عاشق را
به صبح پنجره دعوت میکردی
تو با چراغهایت میآمدی به کوچهٔ ما
تو با چراغهایت میآمدی
وقتی که بچه ها میرفتند
و خوشههای اقاقی میخوابیدند
و من در آینه تنها میماندم
تو با چراغهایت میآمدی
تو دستهایت را میبخشیدی
تو چشمهایت را میبخشیدی
تو مهربانیت را میبخشیدی
وقتی که من گرسنه بودم
تو زندگانیت را میبخشیدی
تو مثل نور سخی بودی...
#فروغ_فرخزاد
@Poem_sens
╭─┅═ঈ•••ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ•••ঈ═┅─╯
در من هزار حرف نگفته
هزار درد نهفته
هزاران هزار دریا هر لحظه در تپیدن و طغیانند
در من هزار آهوی تشنه
در خشکسال دشت پریشانند
در من پرندگان مهاجر
ترانه های سفر را
در باغهای سوخته میخوانند
با من که در بهار خزانم قصههای فراوانیست
با من که زخمهای فراوانی
بر گردهام به طعنه دهان باز کردهاند
هر قصه یک ترانه
هر ترانه خاطرهای دیگر
هر عشق یک ترانهی بیدار است
در خامشی
حضورم، حرف مرا بفهم
یا برای عشق، زبانی تازه پیدا کن
تا درد مشترک
زبان مشترکمان باشد
حرف مرا بفهم و مرابشنو
#اردلان_سرفراز
💫💫⚜⚜💫💫
⚜ @Poem_sense
💫
بیــا که با سر زلفت قــــرار خواهم کرد
که گر ســرم بــرود برنـــدارم از قدمت
ز حال مـــا دلت آگه شــــود مگر وقتی
که لاله بـردمد از خـــاک کشتگـان غمت
روان تشنه مــــا را به جــرعهای دریاب
چو میدهند زلال خضـر ز جـــــام جمت
همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد
که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت
#حافظ
╭─┅═ঈ❤️ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ❤️ঈ═┅─╯
اگر خود را
از قله جهان
پرت کنم
تا از افیون عشق تو رهایی یابم
باز هم مردم مرا
افتاده بر دست های تو
خواهند دید!
#سعاد_الصباح
💫💫⚜⚜💫💫
⚜ @Poem_sense
💫
هر آن که جانب اهــــل خــــدا نگه دارد
خــداش در همه حـــال از بـــلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنـــا سخـــن آشنـــا نـــــگه دارد
دلا معــاش چنــــان کن که گر بلغزد پای
فـــرشتهات به دو دست دعـــــا نگه دارد
#حافظ
╭─┅═ঈ🔹ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🔸ঈ═┅─╯
زدن یا مژه بر مویی گره ها
به ناخن آهن تفته بریدن
ز روح فاسد پیران نادان
حجاب جهل ظلمانی دریدن
به گوش کر شده مدهوش گشته
صدای پای صوری را شنیدن
به چشم کور از راهی بسی دور
به خوبی پشه ی پرنده دیدن
به جسم خود بدون پا و بی پر
به جوف صخره ی سختی پریدن
گرفتن شر ز شیری را در آغوش
میان آتش سوزان خزیدن
کشیدن قله ی الوند بر پشت
پس آنگه روی خار و خس دویدن
مرا آسان تر و خوش تر بود زان
که بار منت دونان کشیدن
#نیما_یوشیج
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
هر خاطره ای، خاطره نمیشود.
هر دردی، درد نیست تا روح را مثل کاغذ مچاله کند.
خاطره باید جان داشته باشد که زنده بماند.
باید روح داشته باشد تا برای همیشه جاودانه شود.
خاطره باید بسوزاند و خاکستر کند، همانطور که کاغذ تو با من کرد ...
📖چند روایت معتبر
#مصطفی_مستور
💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷 @Poem_sense
🔹
نیکنامی نباشد، از ره عُجب
خنگ آز و هوس همی راندن
خستگان را ز طعنه، جان خستن
دل خلق خدای رنجـــاندن
با درافتادگان، ستـم کردن
زهر را جای شهد نوشاندن
عیب پنهان دیگران گفتن
عیب پیدای خویش پوشاندن
بهر یک مشت آرد، بر سر خلق
آسیا چون زمانه گرداندن!
گویمت شرط نیکنامی چیست
زانکه این نکته بایدت خواندن:
"خاری از پای عاجزی کندن
گردی از دامنی بیفشـاندن "
#پروین_اعتصامی
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
دلتنگیهای آدمی را
باد ترانهای میخواند،
رویاهایش را
آسمان پرستاره نادیده میگیرد،
و هر دانه برفی
به اشکی نریخته میماند.
سکوت،
سرشار از سخنان ناگفته است؛
از حرکات ناکرده،
اعتراف به عشقهای نهان
و شگفتیهای بر زبان نیامده.
در این سکوت،
حقیقت ما نهفته است.
حقیقت تو
و من.
#مارگوت_بیکل
💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷@Poem_sense
🔹
#حکایت
مردی از کسی چیزی بخواست
او را دشنام داد
گفت :مرا که چیزی ندهی چرا به دشنام رانی ؟
گفت خوش ندارم که تهیدست روانت کنم!
#عبید_زاکانی
╭─┅═ঈ🔺ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🔻ঈ═┅─╯
جز در عشق بهر در که شدم خوار شدم
خار بودم همه از عشق تو گلزار شدم
داشتم تا خبر از خویش نبودم خبری
تا شدم مست می عشق تو هشیار شدم
#رضیالدین_آرتیمانی
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
می خواهید بدانید چرا واکسی شده ام؟
خیلی ساده است،
خواستم کاری بکنم تا به مردم بفهمانم که
بیش از آنکه صاحب افکار زیبا باشند،
صاحب پا هستند!
بسیاری از این آدمها در این آسمانخراش این را از یاد برده اند.
اگر مثل من روزی صد تا کفش واکس بزنند،
شاید به یاد بیاورند که پای آدمی روی زمین است و نه در ابرها !!
📖مردی با کبوتر
#رومن_گاری
🕯✨🕯✨🕯✨
✨@Poem_sense
🕯
ای آفریدگار!
در چاه شب، به سوی تو امید بسته ؟ام
تا بشنوی صدای مرا از درون چاه
هر چند پیش چشم تو کوچک ترم ز مور
بر من بزرگواری پیغمبران ببخش
جز غم، هر آنچه را که به
من وام دادهای
بستان و بیشتر کن و بر دیگران ببخش
نام تو بر نگین دلم نقش بسته است
این خاتم وجود من ارزانی تو باد
دانم اگر چه پیشکشی سخت بی بهاست
شعرم به پاس لطف تو ، قربانی تو باد
#نادر_نادرپور
💫💫⚜⚜💫💫
⚜ @Poem_sense
💫
عــزم دیــدار تو دارد جــانِ بر لب آمده
بازگـردد یا برآیـد چیـست فرمــان شما
با صبا همراه بفرست از رخت گلدستهای
بو که بویی بشنـویم از خاک بستان شما
#حافظ
🍂----------
@Poem_sense
----------🍂
من از زمانی
که قلب خود را گم کرده است میترسم
من از تصور بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت
میترسم
من مثل دانش آموزی
که درس هندسه اش را
دیوانه وار دوست دارد تنها هستم
و فکر میکنم که باغچه را میشود به
بیمارستان برد
من فکر میکنم...
من فکر میکنم...
من فکر میکنم...
@Poem_sense
#فروغ_فرخزاد
من مرغِ آتشَم !
شب را
به زیرِ سرخ پَرِ خویش میکشم
در من هراس نیست ز سردی و تیرگی
من از سپیدههای دروغین
مشوَّشم !
@Poem_sens
#سیاوش_کسرایی
گفت چرا نهان کنی عشق مرا چو عاشقی
من ز برای این سخن شهره عاشقان شدم
@Poem_sense
#مولانا
گوش تا گوشه ی صحرا
بخرام و نهراس!
شیرها خاطرشان هست
که آهوی منی...
@Poem_sense
#مهدی_فرجی
به ناز خفته چه داند که دردمند فراق
به شب چه میگذراند
علیالخصوص غریب ...
@Poem_sense
#سعدی
🎧👌
کجا
دنبال مفهومی برای عشق میگردی
کهمن این واژه را
تاصبح معنا میکنم هرشب ...
@Poem_sense
خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست
نیم نانی در رسد تا نیم جانی در تنست
@Poem_sense
#مولانا
ای صبا
نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و
مژده دلدار بیار ...
@Poem_sense
#حافظ
زنجیر، فراوانِ فراوان؛ امّا
چیزی که مرا به زندگی بندَد، نیست
@Poem_sense
#حسین_منزوی
جهان بر دشمنان بفروش و
عشق دوستان بستان
که مقصود از جهان عشقاست و
باقی سر به سر بازی ...
@Poem_sense
#اوحدی
بارید صـدای تو و گل کرد ترنّـم
انبوه و درخشنده چنان خوشهی انجُم
تعبیــر زمینی هم اگر خواسته باشی
چون خوشهی انجم نه
که چون خوشهی گندم ...
@Poem_sense
#حسین_منزوی
.
ز آتش آب میجویم ببین فکــر محال من
وفاداری طمع میدارم از طبع جفا جویت
@Poem_sense
#وحشی_بافقی
این ابرها را
من در قاب پنچره نگذاشتهام
که بردارم !
اگر آفتاب نمیتابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
@Poem_sense
#کامران_رسول_زاده