💫💫⚜⚜💫💫
⚜@Poem_sense
💫
چون گل و می دمی از پرده برون آی و درآ
که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد
ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد
کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد
چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری
سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد
#حافظ
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز
و دویدن که آموختی، پرواز را
راه رفتن بیاموز
زیرا راههایی که میروی جزئی از تو میشود
و سرزمینهایی که میپیمایی بر مساحت تو اضافه میکند
دویدن بیاموز
چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زود باشی دیر
و پرواز را یاد بگیر
نه برای اینکه از زمین جدا باشی
برای آن که به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی...
#عرفان_نظر_آهاری
╭─┅═ঈ☀️ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🍃ঈ═┅─╯
در دور دست آمدن روز
شعر بلند و روشن بیداری
تضمینی از ترانه ی شیرین جویبار
ترجیع یک درخت صنوبر
با واژه های سیره و سارش
همواره
در ترنم
با صخره های قافیه ای استوار
آفاق می سراید
شعری برای تو
شعری برای من
و یک هجای روشن خونرنگ
گاه گاه
در شعر او
به شادی
تکرار می شود
اینک تمام شعر
در ذهن آب و آبی مشرق
صبح آمده ست و
هستی بیدار می شود...
#شفیعی_کدکنی
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
به جست و جوی تو بر درگاهِ کوه میگریم،
در آستانه دریا و علف.
به جستجوی تو در معبر بادها می گریم
در چار راه فصول،
در چار چوب شکسته پنجره ای که
آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد.
...
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی
تاچند
تا چند
ورق خواهد زد؟
...
جریان باد را پذیرفتن
و عشق را
که خواهر مرگ است و جاودانگی
رازش را با تو درمیان نهاد.
...
پس به هیئت گنجی در آمدی:
بایسته وآزانگیز
گنجی از آن دست
که تملک خاک را و دیاران را
از این سان دلپذیر کرده است!
...
نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آفتاب می گذرد
- متبرک باد نام تو -
و ما همچنان
دوره می کنیم
شب را و روز را
هنوز را...
#احمد_شاملو
.
🎼 آهنـگ زیبــــای یــادگـاری
با صدای : #رضا_صادقی
دکلمه : #آرمان_حسنی
شعر : #مهرزاد_امیرخانی
@Mousighi 🌹👇🌹👇🌹
🍂🍁🍂
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش
باغ بی برگی، روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش
سازِ او باران، سرودش باد
جامه اش شولای عریانیست
ورجز، اینش جامه ای باید
بافته بس شعله ی زر تارِ پودش باد
گو بروید،هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی خواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست ...
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه های سربه گردونسای
اینک خفته درتابوت پست خاک می گوید
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن
پادشاه فصل ها ، پائیـز ...
#مهدی_اخوان_ثالث
@Poem_sense
🍂🥀🍂
آهای خبردار!
مستی یا هوشیار؟
خوابی یا بیدار؟
خاله یادگار!
تو شبِ سیا
تو شبِ تاریک
از چپ و از راست
از دور و نزدیک
یه نفر داره
جار میزنه، جار:
آهای غمی كه
مثلِ یه بختک
رو سینهی من
شدهای آوار
از گلوی من
دستاتو، وردار
توی كوچهها
یه نسیم رفته،
پی ولگردی
توی باغچهها،
پاییز اومده
پی نامردی
توی آسمون
ماهو دق میده
دردِ بیدردی
خاله یادگار!
نمیای بریم
شهرو بگردیم
قدم به قدم؟
نمیای بریم
چراغ ورداریم
پرسه بزنیم
دنبالِ آدم؟
كوچههای شهر
پُرِ ولگرده
دل پُرِ درده
شب پُرِ مَردو
پُرِ نامرده
همه پا دارن
همه دَس دارن
اما بعضیا
دورِ خودشون
یه قفس دارن
بعضیاشونم
توی دستشون
یه جرس دارن
آره خاله جون!
خاله خبردار!
باغ داریم تا باغ
یكی غرقِ گل
یكی پُرِ خار
مرد داریم تا مرد
یكی سَرِ كار
یكی سَرِ بار
یكی سَرِ دار
آهای خبر دار!
خاله یادگار!
تو میخونهها
دیگه كی مسته؟
دیگه كی هوشیار؟
تو ویرونهها
دیگه كی مرده؟
كی شده مُردار؟
تو افسونهها
دیگه كی دیوه؟
دیگه كی دیوار؟
آره خبردار
خاله یادگار!
میخوان بینِ ما
دیوار بزنن
میله بكارن
خندق بكنن
تو رو ببرن
اونورِ بازار
منو بیارن
اینورِ بازار
از من و توها
بازار شلوغه
تا ما با همیم
دیوار دروغه
بارون نزنه
آبت نبره
من دارم میام
خوابت نبره...
خبر، خبردار
خاله یادگار!
من به یادِ تو
بیدار میمونم
تو به یادِ كی
میمونی بیدار؟
#حسین_منزوی
@Poem_sense
╭─┅═ঈ🥀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🍃ঈ═┅─╯
اگر چه باز نبینم به خود کنارِ ترا
عزیز می شمرم عشق یادگار ترا
در این خزان جدایی به بوی خاطره ها
شکفته می کنم از نو به دل بهار ترا
زبان شعله به گوشم به بی قراری گفت
حدیثِ سستی ِ قول تو و قرار ترا
ز من جدا شده یی همچو بوی گل از گل؛
منی که داده ام از دست، اختیار ترا
شدی شراب و شدم مست بوسه ی تو شبی
کنون چه چاره کنم محنت خمار ترا؟
به سینه چون گل ِ عشقت نمی توانم زد
به دیده می شکنم خارِ انتظار ترا
چو بوی گل چه شود گر شبی به بال نسیم
سبک برایم و گیرم ره دیار ترا
همان فریفته سیمینِ با وفای توأم
اگر چه باز نبینم به خود کنار ترا
#سیمین_بهبهانی
╭─┅═ঈ🔹ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🔸ঈ═┅─╯
برگیر مهر از آنکه بکام دل تو نیست
برکن دل از کسی که دلش مایل تو نیست
تا چند گوئیم که بخوبان مبند دل
ناصح ترا چکار، دل من دل تو نیست
دادی نوید وصلم و خرسند نیستم
با یکدیگر یکی، چو، زبان و دل تو نیست
ره در دلش که سخت تر از سنگ خاره است
ای دیده غیر گریه بی حاصل تو نیست
گفتی که نیست جای، کسی را، بمحفلم
غیر از طبیب جای که در محفل تو نیست؟
#طبیب_اصفهانی
💫💫⚜⚜💫💫
⚜ @Poem_sense
💫
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گـل آدم بسرشتنـد و به پیمانه زدند
ساکنـان حرم ستـر و عفاف ملکوت
با من راه نشیـن بـاده مستانه زدند
آسمان بــار امـانت نتوانست کشید
قرعه کار به نـام مــن دیوانه زدند
#حافظ
┅─═✿♥✿═─┅
@poem_sense
┅─═✿🌱✿═─┅
به مویی بستهْ صبرم،نغمهی تار است پنداری
دلم از هیچ میرنجد، دل یار است پنداری
#نظیری_نیشابوری
✦••┈❁❀❁┈••✦
@Poem_sense
✦••┈❁❀❁┈••✦
مظلوم دست بستهٔ مغلوب را بگوی
تا چشم بر قضا کند و صبر بر جفا
کاین دست بسته را بگشایند عاقبت
وان گشاده باز ببندند بر قفا
#سعدی
عشق، پیری ست که ساغر زدهایم از کف او
عقل، طفلی ست که دانا شده در مکتـب ما
@Poem_sense
#فروغی_بسطامی
هر جا فتاده سایه ی سَروَت به روی خاک
آنجا هزار قمریِ دل آشیان گرفت...
@poem_sense
#عامل_اصفهانی
چون وا نمیکنی گرهی، خود گره مشو
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
@Poem_sense
#صائب_تبریزی
آرام شدهام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگهایش را
باد برده باشد ...
@Poem_sense
#رضا_کاظمی
.
لـب ها می لـرزند
شـب می تپـد
جنگل نفس می کشـد
پـروای چه داری؟
مرا در شـب بازوانت سفر ده ...
@Poem_sense
#سهراب_سپهری
مهـر .. صبحدمان داس به دست
خرمنِ خوابِ مـرا میچینـد
آسمانها آبی، پَـر مرغانِ صداقت
آبیست ...
دیده در آینهی صبح تو را میبیند
از گریبان تو، صبحِ صادق
میگشاید پر و بال !
@Poem_sense
#حمید_مصدق
#زادروز_خسرو_آواز_ایران گرامی♥🌹
پردهٔ دلکش بزن، ای یار دلنشین!
ناله برآر از قفس، ای بلبل حزین!
#ملکالشعرا_بهار
@Poem_sense
تو نقشی نقشبندان را چه دانی
تو شکلی پیکری، جان را چه دانی
درخت سبز داند قدر باران
تو خشکی، قدر باران را چه دانی
سلیمانی نکردی در ره عشق
زبان جمله مرغان را چه دانی ...
@Poem_sense
#مولانا
ما آتش افتاده به نیزار ملاليم
ما عاشق نوريم و سروريم و صفاييم
بگذار که سرمست و غزلخوان من و خورشيد
بالی بگشاييم و به سوی تو بياييم
@Poem_sense
#فریدون_مشیری
ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻓﺮﻭﺷﻢ ﻏﻤﺖ ﺑﻪ ﺷﺎﺩﯼ ﻋﺎﻟﻢ
ﮐﻪ ﺷﺎﺩﯼ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﻏﻢ ﺗﻮ ﺧﺮﯾﺪﻡ
✍#قصاب_کاشانی
📸نقاشی رنگ روغن روی بوم_مرتضی کاتوزیان
.
بام و دری نبینم تا از قفس گریزم
بال و پری ندارم تا آشیـانه خواهم
@Poem_sense
#معینی_کرمانشاهی
💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷@Poem_sense
🔹
#حکایت
آورده اند که فقیهی دختری داشت به غایت زشت به جای زنان رسیده و با وجود جهاز و نعمت کسی در مناکحت او رغبت نمینمود
زشت باشد ديبقى و ديبا
که بود بر عروس نازیبا
فی الجمله بحکم ضرورت عقد نکاحش با ضريری ببستند. آورده اند که حکیمی در آن تاریخ از سر ندیب آمده بود که دیده نابینا روشن همیکرد فقیه را گفتند داماد را چرا علاج نکنی گفت ترسم که بینا شود و دخترم را طلاق دهد شوی زن زشت روی، نابینا به.
#گلستان_سعدی
💫💫⚜⚜💫💫
⚜ @Poem_sense
💫
یوسف گـم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احـزان شود روزی گلستـان غم مخور
ای دل غمـدیده حالت بـهْ شود دل بـد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
#حافظ
┅─═✿♥✿═─┅
@poem_sense
┅─═✿🌱✿═─┅
منِ اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کردی
رقیبان را به قتلم شادمان کردی ، نکو کردی
به کنج کلبهٔ ویران غم نومیدم افکندی
مرا با جغد محنت همزبان کردی ، نکو کردی
ز کوی خویشتن راندی مرا از سنگ محرومی
ز دستت آنچه میآمد چنان کردی ، نکو کردی
شدی از مهربانی دوست با اغیار و بد با من
مرا آخر به کام دشمنان کردی ، نکو کردی
چو وحشی راندهای از کوی خویشم آفرین برتو
من سرگشته را بیخان و مان کردی، نکو کردی
#وحشی_بافقی