سخن بسیار و فرصت کم
خدایا! وصل چون دادی،
نمیبخشی اگر طول زمان،
طیّ لســـانم ده ...
@Poem_sense
#وحشی_بافقی
چقدر باید بگذرد تا آدمی
بوی تن کسی را که دوست داشته
از یاد ببرد ..
و چقدر باید بگذرد
تا بتوان دیگر او را دوست نداشت ؟!
@poem_sense
#آنا_گاوالدا
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم
چون نخواهد شد....
@Poem_sense
#حافظ
یاری که مرا کرده فراموش ، تویی تو
با مدعیان گشته هم آغوش ، تویی تو
صد بار بنالم من ؛ و آن یار که یک بار
بر ناله زارم نکند ، گوش تویی تو !
@Poem_sense
#رهی_معیری
نه باغ، نه بستان، نه چمن میخواهم
نه سرو، نه گل، نه یاسمن میخواهم
خواهم ز خدای خویش کنجی که در آن
من باشم و آنکسی که من میخواهم...
@Poem_sense
#ابوسعید_ابوالخیر
عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست
کی بهمسجد سزد آن شمع که در خانه رواست
@Poem_sense
#ملکالشعرا_بهار
نکشیدیم شرابی به رخ تازه صبح
سینهای چـــاک نکردیم به اندازه صبح
عیش امروز علاج غم فردا نکند
مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح
@Poem_sense
#صائب_تبریزی
نقاب از چهره ات بردار دیگر پرده افتاده ست
جهان میدان بازی هاست اما تا کجا بازی؟
@poem_sense
#علیرضا_قزوه
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
@Poem_sense
#سعدی
.
مطرب روح من تویی
کشتی نوح من تویی
فتح و فتوح من تویی
یار قدیم و اولین...
@poem_sense
#مولانا
الا یا ایها الساقی !
ادر کأسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول
ولی افتاد مشکلها
به مِی سجاده رنگین کن
گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبوَد
ز راه و رسم منزلها ...
@Poem_sense
#حافظ
🔶🔹🔸🔹🔸🔷
🔹 @Poem_sense
🔶
در پیله تا به کی بر خویشتن تنی
پرسیـد کـرم را مـرغ از فروتنی
تا چنـد منـزوی در کـنج خلـوتی
دربسـته تا به کی در محبس تنی
در فکر رستنـم ـ پاسخ بداد کرم ـ
خلوت نشسته ام زین روی منحنی
هم سال های من پروانـگان شدند
جستند از این قفس،گشتند دیدنی
در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ
یا پـــــر بر آورم بهـر پریـــدنی
اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی!
کوشش نمی کنی،پری نمی زنی؟
#نیما_یوشیج
حق این بود که کردارش را بسنجم
نه گفتارش.
او مرا معطر میکرد،
وجودم را منور میکرد.
کار درستی نبود که فرار کردم ...
حق این بود که پشت نیرنگهای کوچک او پی به محبتش ببرم،
گلها پر از تناقضاند
ولی من بسیار جوان بودم
و هنوز نمیدانستم
که چگونه باید او را دوست بدارم.
شازده کوچولو
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
@Poem_sense
┄┅■─═◈═─■┅┄
@Poem_sense
┄┅■─═◈═─■┅┄
گر دوست مرا به کام دشمن دارد
یا خسته دل و سوخته خرمن دارد
گو دار کزین جفا فراوان بیش است
آن منت غم که بر دل من دارد
#انوری
چتر ها در شرشر دلگیر باران می رود بالا
فکر من آرام از طول خیابان می رود بالا
من تماشا می کنم غمگین و با حسرت خیابان را
یک نفر در جان من مست و غزل خوان می رود بالا
گشتهام میدان به میدان شهر را هر گوشه دردی هست
ارتفاع دردها از پیچ شمیران می رود بالا
خواجه در رویای خود از پای بست خانه میگوید
ناگهان صدها ترک از نقش ایوان میرود بالا
درد من هر چند درد خانه و پوشاک ارزان نیست
با بهای سکه در بازار تهران میرود بالا
گاه شب ها بعد کار سخت و ارزان خواب میبینم
پول خان با چکمهاش از دوش دهقان میرود بالا
جوجههای اعتقادم را کجا پنهان کنم ، وقتی
شک شبیه گربه از دیوار ایمان میرود بالا
فکر من آرام از طول خیابان میرود پایین
یک نفر در جان من اما غزل خوان میرود بالا
#حسین_جنتی
@Poem_sense
╭─┅═ঈ🔺ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🔻ঈ═┅─╯
در این خیمهشببازیِ روزگار
درست است من هم عروسک شدم !
درست است در سلکِ بازیچگان
نمایان به صد رنگ و مسلک شدم
سرِ نخ به دستان، در این صحنهها
نخآویزِ دستانِ دیگر شدند
تماشاگران را چه پنداشتی ؟
که مبهوتِ این گونه منظر شدند
به بازیچه و دستها، بنگرید
همه، حُکمبردارِ یکدیگرند
گر از دیدهٔ من، تماشا کنید
تماشاگران نیز، بازیگرند
ولی من از آنگونه بازیچهها
نبودم که بیهوده رقصان شوم
سرِ نخ ندادم به دستِ کسی
که از رقصِ او، خود گریزان شوم
تماشاگران، جمله حیران شدند
از این رقص و نقشی که من داشتم
در این صحنهها، جامهٔ سادهای
که بیرنگتر شد، به تن داشتم
چو این دید آن خیمهشببازِ دهر
که تنها تماشاگرِ صحنههاست
فغان زد تو بازیچهٔ کیستی ؟
که از دیگران رقص و نقشت جداست
بگفتم؛ سرِ نخ مرا دستِ توست
نه در دستِ بازیگرانِ دگر
برای تو تنها به رقصم ولی
به آزادگی در جهانِ دگر
#معینی_کرمانشاهی
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
وقتی فکرش را بکنی نومیدکننده ست که چطور آدم ها هم مثل خانه ها بین هم دیوار کشیده اند.
📖 سفر به انتهای شب
#لویی_فردینان_سلین
💫💫⚜⚜💫💫
⚜ @Poem_sense
💫
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
#حافظ
💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷@Poem_sense
🔹
#پند
بشناس فرق دوست ز دشمن به چشم عقل
مفتون مشو که در پس هر چهره چهرههاست
جمشید ساخت جام جهانبین از آن سبب
کاگه نبود ازین که جهان جام خودنماست
گر فکر برتری کنی و بر پری ز شوق
بینی که در کجائی و اندر سرت چههاست
#پروین_اعتصامی
💫💫⚜⚜💫💫
⚜@Poem_sense
💫
اربــاب حــاجتیـــم و زبـــان ســؤال نیست
در حضـرت کــریم تمنّـــا چــــه حاجت است
محتـــاج قصه نیست گرت قصــد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است
@Poem_sense
#حافظ
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
این را تو خود می دانی، تو خود آن را، او را - هر چه هست و هر که هست - باید به منا آوری و برای قربانی، انتخاب کنی، من فقط می توانم نشانی هایش را به تو بدهم:
آنچه تو را، در راه ایمان ضعیف می کند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" می خواند، آنچه تو را، در راه "مسئولیت" به تردید می افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگی اش نمی گذارد تا " پیام" را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه تو را به "فرار" می خواند. آنچه تو را به توجیه و تاویل های مصلحت جویانه می کشاند، و عشق به او، کور و کرت می کند؛ ابراهیمی و "ضعف اسماعیلی" ات، تو را بازیچه ابلیس می سازد.
... و اکنون، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آوردهای. اسماعیل توکیست؟ چیست؟ مقامت؟ آبرویت؟ شغلت؟ پولت؟ خانهات؟ باغت؟ اتومبیلت؟ خانوادهات؟ علمت؟ درجهات؟ هنرت؟ روحانیتت؟ لباست؟ نامت؟ نشانت؟ جانت؟ جوانیت؟ زیباییات؟ و .... من چه میدانم؟ این را باید خود بدانی و خدایت....
#علی_شریعتی
👌🎧
مست و پریشان تواَم
موقوف فرمان توام
اسحاق قربان تواَم
این عید قربانی است این ...
@Poem_sense
اگر از صمیم قلب عاشق کسی باشی،
در زندگی رستگار شدهای.
حتی اگر نتوانی به او برسی.
#هاروکی_موراکامی
@Poem_sense
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
این عادلانه نیست،
گاهی در شعرهام مجبورم
زیبایی ِ تو را
در آغوش بیگانه ای تصور کنم،
افسوس که تو همچنان زیبایی،
حتی وقتی
سهم من نیستی ...
#کامران_رسول_زاده
🍂-----------
@Poem_sense
----------🍂
چه كسی خواهد دید
مردنم را بی تو ؟
بیتو مردم ... مردم
گاه میاندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه كس میگوید ؟
آن زمان كه خبر مرگ مرا
از كسی میشنوی، روی تو را
كاشكی میدیدم
شانه بالازدنت را
بیقید
و تكان دادن دستت كه
مهم نیست زیاد
و تكان دادن سر را كه
عجب ! عاقبت مرد ؟
افسوس . . .
كاشکی میدیدم
من به خود می گویم:
" چه كسی باور كرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاكستر كرد ؟"
#حمید_مصدق
┅─═✿♥✿═─┅
@poem_sense
┅─═✿✨✿═─┅
امشـب دلــم از آمدنت سرشـار است
فانوس به دستِ کوچهی دیــدار است
آنگونه تـو را در انتـــظارم که اگر
این چشم بخوابد, آن یکی بیـدار است
#ایرج_زبردست