╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
برعکس عمل کن!
ده روز، به جای اینکه احساسِ یک آدم ضعیف و غمگین را داشته باشی،
احساسِ یک انسانِ با اقتدار و قوی را داشته باش و از تهِ دل اقتدار و شادی را حس کن.
+ یعنی به خودم دروغ بگویم؟!
چه فکر کنی ضعیف هستی و چه قوی، درهر دو صورت داری به خودت دروغ میگویی، پس چه بهتر که دروغِ با ارزشی باشد.
+ این کار چه سودی دارد؟!
جهانت را به سمتِ آنچه که رفتار میکنی سوق میدهد...
✍ #کارلوس_کاستاندا
📖 #سفر_به_دیگر_سو
بگذار بر زمین خود بایستم
بر خاکی از بُرادهیِ الماس و رعشهیِ درد.
بگذار سرزمینام را
زیر پایِ خود احساس کنم
و صدایِ رویش خود را بشنوم:
رُپ رُپهی طبلهایِ خون را
در چیتگر
و نعرهیِ ببرهایِ عاشق را
در دیلمان.
وگرنه چه هنگام می زیستهام؟
کدام مجموعهیِ پیوستهیِ روزها و شبان را من؟
#احمد_شاملو
@poem_sense
گفتگوی عشق را نازم که چون اندام یار
هر لباسی را که میپوشد بر او زیبنده است
#واعظ_قزوینی
@poem_sense
دیدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک میخورد
دیدم که حجم آتشینم
آهسته آب شد
و ریخت، ریخت، ریخت
در ماه، ماهِ به گودی نشسته، ماهِ منقلبِ تار
در یکدیگر گریسته بودیم
در یکدیگر تمام لحظه بیاعتبار وحدت را
دیوانهوار زیسته بودیم..
#فروغ_فرخزاد
@poem_sense
❃ ⃟░⃟ ❃⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═
⊰⃟𖠇 @poem_sense
❃
المنةللّه که دلم صید غمی شد
کز خوردن غمهای پراکنده برستم
#سعدی
و پدر تنها کوهیست،
که جوابِ فریادهایمان را،
به جایِ انعکاس،
با جانش میدهد.
#عادل_رستمکلایی
@poem_sense
┅─═✿♥✿═─┅
@poem_sense
┅─═✿🌱✿═─┅
تا مقصد عشاق، رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیهی عشق مجاز است
در عشق اگر بادیهای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است
عشق است که سر در قدم ناز نهاده
حسن است که میگردد و جویای نیاز است
وحشی، تو برون ماندهای از سعی کم خویش
ورنه در مقصود به روی همه باز است...
#وحشی_بافقی
عمر من دیگر چون مردابیست،
راکد و ساکت و آرام و خموش.
نه از او شعله کشد موج و شتاب.
نه در او نعره زند خشم و خروش.
گاهگه شاید یک ماهی پیر
مانده و خسته در او بگریزد.
وز خرامیدنِ پیرانهٔ خویش
موجکی خرد و خفیف انگیزد.
#مهدی_اخوان_ثالث
@poem_sense
ندارم محرمی چون کوهکن تا درد دل گویم
ز سنگ خاره میباید مرا آدم تراشیدن
#صائب_تبریزی
@poem_sense
آخرین بار
آخرین بار
آخرین لحظه تلخ دیدار
سر به سر پوچ دیدم جهان را
باد نالید و من گوش کردم
خش خش برگهای خزان را !
@Poem_sense
#فروغ_فرخزاد
📸 زرافه مادر نظاره گر شکار شدن فرزندش
شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم
چگونه شب به سحر میبرند و روز به شام
@poem_sense
#سعدی
گرچه گاهی تندبادی شاخهای را هم شکست
سرو میماند ولی توفان به پایان میرسد
#فاضل_نظری
@poem_sense
همه میپرسند:
چیست در زمزمهی مبهمِ آب؟
چیست در همهمهی دلکشِ برگ؟
چیست در بازیِ آن ابرِ سپید
رویِ این آبیِ آرامِ بلند
که تو را میبَرد اینگونه به ژرفایِ خیال
نه به ابر
نه به آب
نه به برگ
نه به این آبیِ آرامِ بلند
من به این جمله نمیاندیشم.
به تو میاندیشم
ای سراپا همه خوبی،
تک و تنها به تو میاندیشم.
#فریدون_مشیری
@poem_sense
ای روی تو مهـر عالم آرای همه
وصـل تو شب و روز تمنای همه
گر با دگران بِه زِ منی ، وای به من
ور با همهکس همچو منی وای همه
#ابوسعید_ابوالخیر
@Poem_sense
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر می گردد
زندگی شاید آن لحظهٔ مسدودیست
در اتاقی که به اندازهٔ یک تنهاییست
دل من
که به اندازهٔ یک عشقست
به بهانه های سادهٔ خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچهٔ خانه مان کاشته ای
و به آواز قناری ها
که به اندازهٔ یک پنجره می خوانند
#فروغ_فرخزاد
@poem_sense
من نگاه به سوی درختها کردم
در استخوانهای لخت سینهشان، خورشید
بزرگ و خونین میکوفت
دیدم میان خورشید
این قلب آتشین و بزرگ درختها
و قلب کوچک و گرم من ارتباطی هست.
دیدم از آفتاب جدا نیستم
از آب و از درخت و زمین هم.
غروب سایه دواند
نگاهم از صف دور درختها برگشت
و سوی آینه آمد
صدای قلب من آینه را زِ هم ترکاند....
@Poem_sense
#نادر_نادرپور
#آه_باران
سرودهی زندهیاد #فریدون_مشیری
با صدای استاد #محمدرضا_شجریان
ریشه در اعماق ِ اقیانوس دارد –شاید–
این گیسو پریشان کرده
بید ِ وحشی ِ باران
یا، نه، دریاییست گویی، واژگونه، برفراز شهر،
شهرِ سوگواران.
هر زمانی که فرو میبارد از حد بیش
ریشه در من میدواند پرسشی پیگیر،
با تشویش:
رنگ این شبهای وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران؟
چشمها و چشمهها خشکاند.
روشنیها محو در تاریکی دلتنگ،
همچنان که نامها در ننگ!
هرچه پیرامون ما رنگ تباهی شد.
آه، باران، ای امیدِ جان ِ بیداران!
بر پلیدیها
_که ما عمریست در گرداب آن غرقیم_
آیا، چیره خواهی شد؟
@Poem_sense
به گامهای کَسان
می برم گُمان که تویی
دلم زِ سینه برون
شد ز بَس تَپید، بیا
#سیمین_بهبهانی
@poem_sense
« بیخوابی »
اثر مشترک
#همایون_شجریان و #علیرضا_قربانی
آلبوم #افسانه_چشمهایت
به دیدارم بیا هر شب،
در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدامانند
دلم تنگ است...
بیا ای روشن،
ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن
در زیرِ سرپوشِ سیاهیها
دلم تنگ است ...
#مهدی_اخوان_ثالث
@poem_sense
❃ ⃟░⃟ ❃⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═
⊰⃟𖠇 @poem_sense
❃
معلوم من نشد که تنش بود یا حریر
مفهوم من نشد که لبش بود یا شکر
#قاآنی
گفتی که از نهان دلت با خبر نِیَم
تو در دلی؛ کدام نهان بر تو فاش نیست؟!
#طالب_آملی
@poem_sense
┏━ 🍃🌸🍃 ━┓
@Poem_sense
┗━ 🍃🌸🍃 ━┛
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست
متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست
چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم
اینهم از آب و آینه خواهش ماه کردنست
نو گل نازنین من تا تو نگاه می کنی
لطف بهار عارفان در تو نگاه کردنست
ماه عبادت است و من با لب روزه دار ازین
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست
لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردنست
غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه
سجده به کاخ کبریا خواه نخواه کردنست
از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند
این هم اگر چه شکوه شحنه به شاه کردنست
عهد تو سایه و صبا گو بشکن که راه من
رو به حریم کعبه لطف اله کردنست
گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردنست
بوسه تو به کام من کوه نورد تشنه را
کوزه آب زندگی توشه راه کردنست
خود برسان به شهریار ای که در این محیط غم
بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردنست
#شهریار
عاقلی میخواست تا پندم دهد، گفتم: بگو
گفت: عشق اندازه دارد، گفتمش: دیگر منال.
@Poem_sense
#مرتضی_لطفی
╭─┅═ঈ🥀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🍃ঈ═┅─╯
من راضیام به این که خداحافظی کنیم
جامی دگر بچین که خداحافظی کنیم
ای کاش جای شیشهٔ می میگذاشتی
خنجر در آستین که خداحافظی کنیم
من برق چشمهای تو را دیدهام، تو نیز
اشک مرا ببین که خداحافظی کنیم
آغوش بستی و چمدان غرور را
نگذاشتی زمین که خداحافظی کنیم
دل کندم از کسی که دل از من بریده بود
صدبار پیش از اینکه خداحافظی کنیم
#فاضل_نظری
❃ ⃟░⃟ ❃⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═
⊰⃟𖠇 @poem_sense
❃
تسخیر مُلکِ دل ، به نگاهی میسر است
جمعیتِ سپاه برای چه می کنی ؟!
#صائب_تبریزی