poem_sense | Unsorted

Telegram-канал poem_sense - شعر و شعور

15484

گزیده ای از ناب ترین اشعار ادبیات ایران و جهان

Subscribe to a channel

شعر و شعور

فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان باد

هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز

@Poem_sense
#حافظ

Читать полностью…

شعر و شعور

زلفش بگشود و داد بر باد

زان بوی نسیم صبح خوشبوست

@Poem_sense
#شاه_نعمت‌الله_ولی

Читать полностью…

شعر و شعور

نیست آسان سخن سخت شنیدن گرچه
می پذیرم ز تو گر هرچه بگویی هرچه

دل به جز خواستهٔ دوست چه می خواهد؟ هیچ
ما گذشتیم ز خیر تو! بگو دیگر چه؟

خاطر موج، پریشان و دل ساحل، سنگ
فرض کن باز هم اصرار کنم، آخر چه؟

می توان مثل دو رود از دو طرف رفت ولی
باز اگر بازرسیدیم به یکدیگر چه؟

گفتم ای دوست مرا بی خبر از خود مگذار
گفت و با گفت که از بی خبری خوش تر چه

#فاضل_نظری
@poem_sense

Читать полностью…

شعر و شعور

«کدام یک از گل ها میتوانند در دامن خودشان یک پرنده ی غریب را پناه بدهند. من آشیانه ام را، قلبم را، روی دستش میگذارم.
چه کسی میتواند ابر های تیره را بشکافد، ظلمت ها را بر طرف کند و ناجور ترین قلب ها را نجات بدهد؟
تو! تو میتوانی.»

#نیما_یوشیج
"نامه از نیما یوشیج به عالیه"

Читать полностью…

شعر و شعور

نسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من؟


شعر و دکلمه
#فاضل_نظری
@poem_sense

Читать полностью…

شعر و شعور

زاهدِ ظاهرپرست از حالِ ما آگاه نیست

در حقِ ما هر چه گوید جایِ هیچ اکراه نیست

@Poem_sense
#حافظ

Читать полностью…

شعر و شعور

آنجا که عشق
غزل نیست که حماسه‌ای‌ست
هر چیز را صورتِ حال باژگونه خواهد بود:
زندان
باغِ آزاده‌ مردم است
و شکنجه و تازیانه و زنجیر
نه وهنی به ساحتِ آدمی
که معیارِ ارزش‌های اوست
و آن که چوبه‌ی دار را بیالاید
با مرگی شایسته‌ی پاکان
به جاودانگان پیوسته است
آنجا که عشق
غزل نه حماسه است
هر چیز را صورتِ حال باژگونه خواهد بود:
رسوایی شهامت است و
سکوت و تحمل ناتوانی.

@Poem_sense
#شاملو

Читать полностью…

شعر و شعور

هر صبح دیروزهایِ مبهم خود را
در نامعلوم‌ترین جای کائنات دفن کن
و هیچ گذشته‌ی تلخی را به یاد نیاور ؛

هر آدمی می‌تواند
با هر صبح متولد شود.

#اشو
@poem_sense

Читать полностью…

شعر و شعور

هرچه تبر زدی مرا؛ زخم نشد، جوانه شد..

@Poem_sense
#ایرج_جنتی_عطایی

Читать полностью…

شعر و شعور

از نظرت کجا رود..ور برود تو همرهی

رفت و رها نمی‌کنی‌‌..آمد و ره نمی‌دهی

@Poem_sense
#سعدی

Читать полностью…

شعر و شعور

از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی است

من عاشق تو هستم..این گفتگو ندارد.

@Poem_sense
#شهریار

Читать полностью…

شعر و شعور

تا صبح‌دمان، در این شب گرم،
افروخته‌ام چراغ..زیراک
می‌خواهم برکشم بجاتر
دیواری در سرای کوران.
وینگونه به خشت می‌نهم خشت
در خانه‌ی کور دیدگانی
تا از تفِ آفتاب فردا
بنشانمشان به سایبانی.
افروخته‌ام چراغ از این رو
تا صبح‌دمان در این شب گرم،
می‌خواهم برکشم بجاتر
دیواری در سرای کوران.

@Poem_sense
#نیما_یوشیج

Читать полностью…

شعر و شعور

سجادهٔ تَدلیسِ تو ای شیخ بسوزد
کز دستِ تو محرابِ کرامات شکسته‌است

#معینی_کرمانشاهی
@Poem_sense

Читать полностью…

شعر و شعور

صبحگه، کانزوای وقت و مکان
دلرباینده است و شوق‌افزاست،
بر کنارِ جزیره‌های نهان
قامت باوقار قو پیداست.
بپرد تا بدان سوی دریا
در نشیبِ فضای مثلِ سحر،
برود از جهان خیره‌ی ما
بزند در میان ظلمت، پر
برود در نشیمن تاریک
با خیالی که آن مصاحب اوست،
در خطِ روشنی چو مو باریک
بیند آن چیزها که در خورِ قوست
بر خلافِ تصورِ همه، او
مانده دیوانه‌ی حکایت آب
گر کسی هست یا نه، ناظرِ قو،
قو در آغوشِ موج‌هاست به خواب.

@Poem_sense
#نیما_یوشیج

Читать полностью…

شعر و شعور

آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوه‌های مهتاب‌ است
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خواب‌ است
خیره بر سایه‌های وحشی بید
می‌خزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمه‌ای دلخواه
می‌نهم سر به روی دفتر خویش


@Poem_sense
#فروغ_فرخزاد
#مهدیه_محمدخانی

Читать полностью…

شعر و شعور

در قفس مانده‌ها خبر دارند

لحظه در لحظه بسته بالی را..!

@Poem_sense
#علیرضا_آذر

Читать полностью…

شعر و شعور

تو مرغ آشیان آسمانی
چو بازان مانده دور از آشیانی
چو زاغان بر سر مُردار مردی
ز صافی گشته خرسندی به دردی
چو بازان باز کن یک دم پر و بال
برون پر زین قفس وین دام آمال
چو بازان ترک دام و دانه کردی
قرین دست او شاهانه کردی
به پری بر فلک زین تودهٔ خاک
همی گردی تو با مرغان در افلاک
وگرنه هر زمان بی بال و بی پر
چو مرغ هر دری گردی به هر در
گهی در آب گردی همچو ماهی
گهی چون آب باشی در تباهی

#شیخ_عطار_نیشابوری
@poem_sense

Читать полностью…

شعر و شعور

ای سرزمین
کدام فرزندها
در کدام نسل تو را آزاد، آباد و سربلند با چشمان باور خود خواهند دید؟

@Poem_sense
#محمود_دولت‌آبادی

Читать полностью…

شعر و شعور

جمع نمی شود دگر، آنچه تو می پراکنی ...

@Poem_sense
#سعدی

Читать полностью…

شعر و شعور

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم...

#سعدی
@poem_sense

Читать полностью…

شعر و شعور

به آن پرنده که می‌خواند غایب از انظار
عتاب کرد شریری فسادجوی به باغ:

چه سود لحن خوش و عیب انزوا که به خلق
پدید نیست تو را آشیان، چو چشم چراغ؟

بگفت: از غرض این را تو عیب می‌دانی
که بهر حبس من افتاده در درون تو داغ.

اگر که عیب من این است کز تو من دورم
برو بجوی زِ نزدیک‌های خویش سراغ.

شهیرتر زِ من آن مرغِ تنبلِ خانه،
بلندتر زِ همه آشیانِ جنسِ کلاغ.


@Poem_sense
#نیما_یوشیج

Читать полностью…

شعر و شعور

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ....
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

@Poem_sense
#اخوان_ثالث

Читать полностью…

شعر و شعور

من مرغ آتشم
می‌سوزم از شراره این عشق سرکشم
چون سوخت پیکرم
چون شعله‌های سرکش جانم فرو نشست
آنگاه باز از دل خاکستر
بار دگر تولد من
آغاز می‌شود
و من دوباره زندگیم را
آغاز می‌کنم
پر باز می‌کنم
پرواز می‌کنم....

@Poem_sense
#حمید_مصدق

Читать полностью…

شعر و شعور

مجو درستیِ عهد از جهانِ سست نهاد

که این عجوز، عروس هزاردامادست


@Poem_sense
#حافظ

Читать полностью…

شعر و شعور

تو را من دوست می‌دارم..

..ندانم چیست درمانم!

@Poem_sense
#انوری

Читать полностью…

شعر و شعور

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

می‌آیم و آستانه پر از عشق می‌شود!

@Poem_sense
#فروغ_فرخزاد

Читать полностью…

شعر و شعور

چقدر از سبوی شکسته آب را بخوریم
و یا کنار دار اضطراب را بخوریم
میان حسرت‌و ماندن ، میان آزادی
چقدر حسرت یک انقلاب را بخوریم

#حسین_یلوجه
@Poem_sense

Читать полностью…

شعر و شعور

برآی از افق ای مشعل هدایت شرق..

@Poem_sense
#شهریار

Читать полностью…

شعر و شعور

از زندگانیم گله دارد جوانیم

شرمنده جوانی از این زندگانیم

@Poem_sense
#شهریار

Читать полностью…

شعر و شعور

مرغ آمین دردآلودی است کآواره بمانده
رفته تا آنسوی این بیدادخانه
بازگشته رغبتش دیگر زِ رنجوری نه سوی آب و دانه.
نوبت روز گشایش را
در پی چاره بمانده.
می‌شناسد آن نهان‌بین نهانان
گوش پنهان جهان دردمند ما
جور دیده مردمان را.
با صدای هر دم آمین گفتنش، آن آشنا پرورد،
می‌دهد پیوندشان در هم
می‌کند از یاس خسران بار آنان کم
می‌نهد نزدیک با هم، آرزوهای نهان را.
بسته در راه گلویش او
داستان مردمش را....
@Poem_sense

#نیما_یوشیج

Читать полностью…
Subscribe to a channel