زمین به ناخن بارانها
تن پر آبله میخارید
به آسمان نظر افکندم
هنوز یکسره میبارید
نسیم ظهر خزان آرام
چو بال مرغ صدا میکرد
هوا سرود کلاغان را
به بام شهر رها میکرد
به زیر ابر مسین، خورشید
سر از ملال به بالین داشت
زِ نور مفرغیاش آفاق
لعاب ظرف سفالین داشت
به کوچهها نظر افکندم:
هنوز کفش کسی جز من
به خاک سینه نمیمالید
نسیم کولی سرگردان
کنار کالبد هر برگ
غریب و غمزده مینالید
@Poem_sense
#نادر_نادرپور
ما
فاتحان قلعههای فخر تاریخیم
شاهدان شهرهای شوکت هر قرن
ما
یادگار عصمت غمگین اعصاریم
ما
راویان قصههای شاد و شیرینیم..
@Poem_sense
#اخوان_ثالث
نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شكفت
در خانه، زير پنجره گل داد ياس پير
نازلی! سخن بگو
نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود
گل داد و
مژده داد: زمستان شكست!
و
رفت....
@Poem_sense
#احمد_شاملو
#الف_بامداد
💫💫⚜⚜💫💫
⚜ @Poem_sense
💫
آن پیـک نـامور که رسید از دیــار دوست
آورد حـرز جــان ز خط مشکبـــار دوست
خـوش میدهد نشـان جـلال و جمـال یار
خـوش میکند حکایت عز و وقـار دوست
دل دادمش به مــژده و خجلت همـیبرم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
#حافظ
❇️✳️❇️✳️❇️✳️
✳️ @Poem_sense
❇️
ای غره به اینکه دهر فرمانبر توست
وین ماه و ستاره و فلک چاکر توست
تـرسم که تـو را چاکر خویش پندارند
آن مورچگان که رزقشان پیکـر توست
#خلیلالله_خلیلی
╭─┅═ঈ🥀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🥀ঈ═┅─╯
در سال صرفه جویی لبخند
پروانه های رنگ پریده
روی لبان ما
پرپر زدند
لبخند ما
به زخم بدل شد
و زخم هایمان
تا استخوان رسید
و بوسه هایمان
پوسید
ما
لبخند استخوانی خود را
در لا به لای زخم نهان کردیم
صد سال آزگار
ماندیم
و زخم های خشک ترک خورده را
در متن لایه های نمک
خواباندیم
اما
در روزهای ریخت و پاشِ لبخند
قصابکان پروار
و کاسبان رسمی پروانه دار
لبخندهای یخ زده ی خویش را
بر پیشخان خود
به تماشا گذاشتند!
#قیصر_امینپور
💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷@Poem_sense
🔹
#پند
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتـر ز داغ مهـر نماز، از سر ریـا
نام خـدا نبردن از آن به که زیر لب
بهـر فـریب خلق بگویی خدا خدا ...
#فروغ_فرخزاد
💫💫⚜⚜💫💫
⚜ @Poem_sense
💫
سخـن غیـر مگــو با مـن معشـــوقه پرست
کز وی و جـام مـیام نیست به کس پروایی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکـــدهای با دف و نــی ترســـایی
گـــر مسلمـانی از این است که حافظ دارد
آه اگـــر از پـی امـــروز بود فـــــردایی
#حافظ
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشقِ این خاکِ اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست میمانم
من از اینجا چه می خواهم، نمیدانم!
امیدِ روشنایی گر چه در این تیرهگیها نیست
من اینجا باز در این دشتِ خشکِ تشنه میرانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک
با دستِ تهی
گل بر میافشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه
چون خورشید
سرود فتح میخوانم ...
#فریدون_مشیری
@Poem_sense
برف و شکوفه، در ابدیت، برادرند
روح سپید صبح سر آغاز
در این دو جسم پاک، نهان است
اما، زمان هر دو، یکی نیست
این ، از حضور آن یک، چون دور
مانده است
هرگز شکایتی ز غیابش نمی کند
آری، شکوفه، برف بهاران است
بر گیسوان سبز درختان
برفی که آفتاب در او خیره می شود
اما ز فرط حیرت ، آبش نمیکند
باری، اگر شکوفه همان برف است
برف آن شکوفه ای است که از حسرت بهار
در باغ بی فروغ زمستان دمیده است
آنجا که کس به دیدن رنگ سپید او
یک بار هم ، شکوفه خطابش نمی کند
برف و شکوفه ، آیت توحیدند
این هر دو را، ز آفت بیگانگی چه باک ؟
توحید ، در نبرد زمستان و نوبهار
حس برادرانه ی برف و شکوفه است
حس وجود همنفسی پنهان
در انزوای باطنی ماست
حسی که مرگ نیز خرابش نمیکند
آه ای برادران
توحید، از دوگانگی آغاز می شود
آری، دوگانگی
یعنی به غیر خویش کسی را شناختن
خود را ز هر که جز او ، بیگانه ساختن
آنگه به او رسیدن ، در جاودانگی
#نادر_نادرپور
@Poem_sense
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
تنها در صورتی در لحظه مرگ افسوس خواهم خورد که مرگم، به خاطر عشق نباشد. سالخوردگی به من آموخته است که در نهایت، آنچه اهمیت دارد، عواطف و احساسات عمیق عاشقانه است، یعنی آنچه در دل رخ میدهد.
📖عشق سالهای وبا
#گابریل_گارسیا_مارکز
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
ای مهربانتر از من با من!
در دستهای تو
آیا کدام رمز بشارت نهفته بود ؟
کز من دریغ کردی
تنها تویی
مثل پرنده های بهاری در آفتاب
مثل زلال قطره باران صبحدم
مثل نسیم سرد سحر
مثل سِحر آب
آواز مهربانی تو با من
در کوچه باغهای محبت
مثل شکوفه های سپید سیب
ایثار سادگی است
افسوس آیا چه کس تو را
از مهربان شدن با من
مایوس می کند؟
#حمید_مصدق
🕯✨🕯✨🕯✨
✨@Poem_sense
🕯
زاهد به کرم تو را چو ما نشناسد
بیگانه تو را چو آشنا نشناسد
گفتی که گنه کنی به دوزخ برمت
این را به کسی گو که تو را نشناسد!
#ابوسعید_ابوالخیر
💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷@Poem_sense
🔹
#حکایت
شنیدم که وقتی سحرگاه عید
ز گرمابه آمد برون بایزید
یکی طشت خاکسترش بیخبر
فرو ریختند از سرایی به سر
همی گفت شولیده دستار و موی
کف دست شکرانه مالان به روی
که ای نفس من در خور آتشم
به خاکستری روی درهم کشم؟
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدا بینی از خویشتن بین مخواه
بزرگی به ناموس و گفتار نیست
بلندی به دعوی و پندار نیست
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
به گردن فتد سرکش تند خوی
بلندیت باید بلندی مجوی
ز مغرور دنیا ره دین مجوی
خدابینی از خویشتنبین مجوی
گرت جاه باید مکن چون خسان
به چشم حقارت نگه در کسان
گمان کی برد مردم هوشمند
که در سرگرانی است قدر بلند؟
از این نامورتر محلی مجوی
که خوانند خلقت پسندیده خوی
نه گر چون تویی بر تو کبر آورد
بزرگش نبینی به چشم خرد؟
تو نیز ار تکبر کنی همچنان
نمایی، که پیشت تکبر کنان
چو استادهای بر مقامی بلند
بر افتاده گر هوشمندی مخند
بسا ایستاده درآمد ز پای
که افتادگانش گرفتند جای
گرفتم که خود هستی از عیب پاک
تعنت مکن بر من عیبناک
یکی حلقهٔ کعبه دارد به دست
یکی در خراباتی افتاده مست
گر آن را بخواند، که نگذاردش؟
وراین را براند، که باز آردش؟
نه مستظهرست آن به اعمال خویش
نه این را در توبه بستهست پیش
#سعدی
#بوستان
╭─┅═ঈ☘ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
من خواب دیدهام که کسی میآید
من خواب یک ستارهٔ قرمز دیدهام
و پلک چشمم هی میپرد
و کفشهایم هی جفت میشوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستارهٔ قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی میآید
کسی میآید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست...
#فروغ_فرخزاد
شب تار است
شب بیمار است
از غریوِ دریایِ وحشت زده بیدار است
شب از سایه ها و غریوِ دریا سرشار است
زیباتر شبی برای دوست داشتن.
باچشمان تو مرا به الماس ستاره ها نیازی نیست
با آسمان
بگو...
#شاملو
@Poem_sense
با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم ؟
دست در آغوش با تصویر کردن مشکل است
@Poem_sense
#صائب_تبریزی
چه نالی ای دل خونین که آن شکوفه خندان
زبان مرغ حزین شکسته بال نداند
#شهریار
@poem_sense
وزش سرد ظلمتت را
با سوزش حرارت ستارگان گرم نگه دار
و بدان
تنها غریبه این شب تاریک
آن پروانه ایست که با شوق به سمت ماه
در پرواز است
گویی که خواهد رسید
دریغا، جز حسرت در انتظارش نیست
پس به دنبال ماه نباش و به نور شمع اتاق گرم و پر از خاطراتت بسنده کن
#محمدرضا_صالحی
@poem_sense
زمین از آمدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار رد پا بیزار
#فاضل_نظری
@Poem_sense
عمری گذشت کز نظرم رفتی و هنوز
آواز پای عمر ز گوشم نمیرود ...
@Poem_sense
#طالب_آملی
گل فرستادی مرا ای خوشتر از گل روی تو
گل نباشد در لطافت چون بهشتی خوی تو
#رهی_معیری
@poem_sense
کم کن طمع از جهان و میزی خرسند
از نیک و بد زمانه بگسل پیوند
می در کف و زلف دلبری گیر که زود
هم بگذرد و نماند این روزی چند
@Poem_sense
#خیام