📷 پیج رسمی اینستاگرام: https://www.instagram.com/quantum.physics3p 👥 گروه فیزیک: https://t.me/+78Sx2BpWbDk0Yzhk تبادل و تبلیغات: @matin_mf
وحدت چهار نیرو در ابعاد بالاتر و مسئله مقیاسها
🖊دکتر فرهنگ لران
🆔 @Physics3p
پارادوکس اطلاعات در سیاهچاله
سیاهچاله تنها با سه پارامتر جرم، بار و تکانه زاویهای قابل توصیف است که این بدان معناست که تمام اطلاعات مربوط به مواد تشکیل دهنده آن از دست رفته است. برای درک بهتر این موضوع فرض کنید بخواهید ستاره پیش از رمبش گرانشی را بازسازی کنید. شما لازم است تعداد ذرات، نوع ذرات، مکان، تکانه و ... تک تک آنها را بدانید تا قادر به شبیهسازی دقیق آن ستاره باشید. تمام این اطلاعات که در ستاره پیش از رمبش وجود دارد ناگهان پس از تبدیل شدن به سیاهچاله از بین میرود و جای خود را به چند پارامتر ساده میدهد. اولین بار جان ویلر اصطلاح «سیاهچاله مو ندارد» را رواج داد که اشاره به همین موضوع دارد. (که واقعا نمیدانم این تشبیه به چه معناست.)
موضوع ناپدید شدن اطلاعات همچنان در طول زندگی سیاهچاله وجود خواهد داشت. فرض کنید ستارهای در دام گرانش سیاهچاله بیوفتد. پس از بلعیده شدن، تمامی اطلاعات آن ستاره که پیش از این در مورد آن صحبت کردیم، ناپدید میشود و تنها مساحت افق رویداد سیاهچاله زیاد خواهد شد. یا اگر دو سیاهچاله یکدیگر را ببلعند، مساحت افق رویداد سیاهچاله نهایی برابر با مجموع مساحت افق رویداد سیاهچاله های قبلی خواهد بود. اطلاعات کجا میرود؟!
این موضوعی است که تحت عنوان پارادوکس اطلاعات در سیاهچاله یکی از بحث های داغ فیزیک نظری است.
البته «گرانش کوانتومی حلقه» توجیه جالبی در مورد آنتروپی سیاهچاله و بحث اطلاعات دارد. در این تئوری فضازمان شبیه شبکهای از نقاط و خطوط لینک است که کوانتوم های فضازمان را به هم متصل میکند. حلقه در نام این تئوری به همین موضوع اشاره دارد. شکلی شبیه گراف که از نقاط و خطوط تشکیل شده. در گرانش کوانتومی حلقه، آنتروپی سیاهچاله به تعداد آرایشهای مختلف این حلقهها و شبکهها در سطح افق رویداد سیاهچاله مرتبط میشود. به عبارت دیگر، هر چه تعداد آرایشهای ممکن بیشتر باشد، آنتروپی سیاهچاله نیز بیشتر خواهد بود. (بحث قبلی در مورد اطلاعات و آنتروپی را به یاد بیاورید.) این دیدگاه توضیح میدهد که چگونه اطلاعات در سطح افق رویداد سیاهچاله ذخیره میشود.
🆔 @Physics3p
معمای سطل نیوتن
هنگامی که جسمی با سرعت ثابت در حال حرکت است، تفاوتی ندارد این سرعت چه اندازه و در چه جهتی باشد، در صورتی که مرجعی وجود نداشته باشد که حرکت را نسبت به آن بسنجیم هیچ تفاوتی بین حالت سکون و حرکت با سرعت ثابت وجود ندارد.
اما هنگامی که تغییرات سرعت (شتاب) وجود داشته باشد داستان فرق میکند. حتی در اتاقک دربستهای که هیچ ارتباطی با محیط بیرون ندارد میتوان متوجه وجود شتاب شد.
اما سوال پیش میآید که چرا شتاب چنین است؟ چرا کیهان بین شتاب و سرعت ثابت تفاوت قائل میشود.
در یک کلام، چرا تمام چارچوب های لخت همارز هستند؟
این مسئلهای بود که نیوتن، همعصران او و اندیشمندان پس از او نیز درگیر آن بودند.
بعضی مانند لایبنیتز نسبیگرا بودند. یعنی معتقد بودند که صرفاً حرکات نسبی هستند و نمیتوان آنرا مفهومی مطلق در نظر گرفت. تنها زمانی میتوان در مورد حرکت صحبت کرد که آنرا نسبت به مرجعی سنجید. وقتی ما تغییر موقعیت خود نسبت به جاده، درختها، خانه ها و بقیه چیزهای اطرافمان را مشاهده میکنیم نتیجه میگیریم در حرکت هستیم. اگر در فضایی کاملاً تهی باشیم که هیچ مرجعی برای سنجش تغییر موقعیت ما وجود نداشته باشد نمیتوانیم راجب سکون یا حرکت خود نظری بدهیم.
شاید این موضوع منطقی و درست به نظر برسد اما صبر کنید. نیوتن برای زیر سوال بردن این بحث آزمایش ذهنی را مطرح کرد. سطل پر از آبی را درنظر بگیرید که متصل به طناب از سقف آویزان است. اگر این سطل را بچرخانید و سپس رها کنید، سطل شروع به چرخش میکند. پس از مدتی آب درون آن نیز میچرخد و نیروی گریز از مرکز باعث ایجاد فرورفتگی در آب میشود.
اگر تنها حرکات نسبی معنا دارند، چرا پس از آنکه حرکت نسبی آب و سطل صفر شد همچنان سطح مقعر آب را میبینیم؟
در اینجا حرکت آب نسبت به چه چیزی سنجیده میشود؟ یا بهتر بپرسیم چطور آب درون سطل متوجه حرکت شتابدار خود میشود و نسبت به این حرکت واکنش نشان داده و سطح آن مقعر میشود؟
این سوال بنیادی بود که ذهن نیوتن را به خود مشغول کرده بود.
نیوتن چنین پاسخ میدهد که حتما مرجع مطلقی وجود دارد که بتوان حرکت را نسبت به آن سنجید. فضا چنین مفهوم مطلقی برای تمام اجسام درون آن است. فضا مرجع مطلقی است که حرکت تمام اجسام را میتوان نسبت به آن سنجید.
ماخ پاسخ معما را اینگونه میدهد: هنگامیکه سطل آب میچرخد، از دیدگاه مرجع آب تمام اجرام دور آن از جمله اجسام روی زمین، خود زمین، ستارگان و... در حال چرخش دور آن هستند و برهمکش گرانشی بین آنها موجب چنین پدیدهای میشود. بنابراین لختی اجسام ناشی از برهمکنش گرانشی بین جسم و تمام اجسام اطراف آن است.
اما اکنون ما جایگاه برتری نسبت به نیوتن، لایبنیتز ، ماخ و بقیه آنها داریم. زیرا اکنون نظریه اینشتین در دسترس ماست. بیایید ببینیم نسبیت انیشتین چطور این معما را حل میکند.
طبق نسبیت، فضا و زمان هرکدام مفهومهای نسبی هستند بنابراین فضای مطلق نیوتن اعتبار ندارد. نسبیت، فضا و زمان را ترکیب میکند و فضا-زمان را میسازد. در تئوری نسبیت، فضا-زمان مفهوم مطلقی است یعنی هرچند فضا و زمان به طور جداگانه نسبی هستند و ناظران متفاوت ممکن است اندازهگیری های متفاوتی داشته باشند اما کل چهار بعد فضا-زمان برای تمامی این ناظران مطلق است و بر سر آن تفاهم دارند. یعنی طول بازه زمان فضا-زمان
ds²=c²dt²–dx²–dy²–dz²
برای تمامی ناظران مقداری یکسان است و بر سر آن توافق دارند. اصطلاحا ds ناوردای نسبیتی است.
تمام اجسامی که در فضا-زمان با سرعت ثابت حرکت کنند جهان خط آنان که خط سیر آنها در فضا-زمان را نشان میدهد، خطی صاف خواهد بود که تمامی ناظران بر سر آن توافق دارند. اما جهان خط یک حرکت شتابدار منحنی خواهد بود. بنابراین فضا-زمان مرجعی مطلق است که میتوان حرکت را نسبت به آن سنجید. هرناظری میتواند جهان خط یک جسم شتابدار از جسم بی شتاب را تشخیص دهد و این همان تفاوتی است که میان حرکت با سرعت ثابت و حرکت شتابدار وجود دارد.
🆔 @Physics3p
ابرتقارن
پیش از این در مورد حفظ تقارن های خاص و اضافه شدن جملاتی به معادلات میدان صحبت کردیم. برای مثال اگر سعی کنیم تقارن پیمانهای را در لاگرانژی دیراک حفظ کنیم، لاگرانژی ماکسول به معادله اضافه خواهد شد و برهمکنش الکترون با میدان الکترومغناطیسی را با استفاده از این معادله میتوان توضیح داد.
ایده حفظ تقارن معادلات تحت جابهجایی فرمیون ها و بوزون ها نیز مطرح شد. حفظ این تقارن در مدل استاندارد، تئوری ابرتقارن را پیش کشید.
شاید بپرسید که چرا باید چنین تقارنی حفظ شود؟ و آیا واقعی است؟
به طور کل ذرات بنیادی به دو دسته تقسیم میشوند. بوزونها با اسپین صحیح که حامل نیروهای طبیعی هستند و فرمیون ها با اسپین نیم صحیح که ماده را تشکیل میدهند.
حفظ تقارن بین این دو دسته از ذرات نوید یک اتحاد زیبا را میدهد، چیزی که فیزیکدانان نظری همواره به دنبال آن بودهاند. ایده این موضوع از اینجا نشأت میگیرد.
اما اینکه آیا به واقع طبیعت این تقارن را حفظ میکند یا نه موضوعی است که همچنان مورد بحث است.
از طرفی مهمترین گره تئوری ابرتقارن، ذراتی به نام ابرهمراه ها هستند که متاسفانه تا کنون هیچکدام از آنها یافت نشده اند.
اما موضوع جالب آن است که تئوری M به طور خودکار شامل ابرتقارن میشود و این موضوع اندکی این تئوری را جدی تر میکند. هرچند تئوری M نیز همچنان جای بحث دارد و هنوز امکان آزمایش آن وجود ندارد ولی این مسئله برای نظریه پردازان حائز اهمیت است.
🆔 @Physics3p
لپتونها
مدل استاندارد شامل دوازده ذرهی بنیادی است. این دوازده ذره به دو دستهی کوارک ها و لپتون ها تقسیم میشوند.
لپتونها از سه گروه یا طعم تشکیل میشوند. هر گروه شامل یک لپتون باردار و یک نوترینو است. الکترون به همراه نوترینوی الکترون، تائو به همراه نوترینوی تائو و میون به همراه نوترینوی میون خانواده لپتون ها را تشکیل میدهند.
در واکنشها همواره الکترون به همراه نوترینوی خود یا پادالکترون تولید میشود و به همین ترتیب تائو و میون. به همین علت لپتون ها را اینچنین دسته بندی میکنند. الکترون و نوترینوی الکترون در یک چیز یعنی طعم الکترون مشترک هستند و طعم نیز در واکنش ها از قانون پایستگی پیروی میکند. البته همیشه اینطور نیست. برای مثال در پدیدهای به نام نوسانات نوترینو، نوترینوی الکترون به نوترینوی تائو یا میون تبدیل میشود. این پدیده نشان میدهد که نوترینوها جرم غیرصفر دارند و بنابراین طعم لپتون همواره پایسته نمیماند. البته با توجه به جرم بسیار کوچک نوترینو این تخلف از پایستگی نیز به ندرت رخ میدهد.
🆔 @Physics3p
معماهایی برای رازگشایی از عالم
Puzzles to Unravel the Universe
نوشتهی دکتر کامران وفا
🆔 @Physics3p
هرمان وایل تحت تاثیر کارهای انیشتین تقارن پیمانهای را معرفی کرد. طبق دیدگاه نسبیتی، فضا زمان مطلقی وجود ندارد و تنها فاصله های نسبی معنای فیزیکی دارند. اگر این دیدگاه را توسعه دهیم با تغییر پیمانه (یا متر و معیار خود) نباید انتظار تغییری فیزیکی داشته باشیم. شبیه اینکه با زوم کردن نقشه مسیر ها تغییر نمیکنند، تنها مقیاس متفاوت خواهد بود.
اما علاوه بر این یک تبدیل پیمانهای موضوعی نیز مطرح است. در این حالت مقدار تغییر پیمانه وابسته به مختصات فضازمان خواهد شد. با فکر کردن به چنین تغییری نمیتوان پی برد که چرا باید چنین تقارنی حفظ شود. شاید بپرسید پس چرا آنرا رعایت میکنیم ؟
چون جواب میدهد.
حفظ این تقارن جملات ارزشمندی را اضافه میکند و برای فرمولبندی برهمکنش های طبیعی راهگشاست.
🆔 @Physics3p
اسپین
در سال ۱۹۲۷ میلادی که پل دیراک مکانیک کوانتومی را با نظریه نسبیت خاص اینشتین ترکیب کرد از آنجا خاصیت جدیدی به نام اسپین الکترون ها سر برآورد. این خاصیتی بود که فیزیکدانهای تجربی آن را از قبل شناخته بودند و آن را به طور موقتی بر اساس اسپین الکترون دور محور خودش شبیه یک فرفره خیلی شبیه گردش زمین به دور محور خودش تفسیر کرده بودند.
اینطور تصور میشد که الکترون با بار منفی دور محور خودش می چرخد و به این طریق یک میدان کوچک و محلی مغناطیسی ایجاد می کند. در واقع، اسپین الکترون روابط متقابل الکترون و میدان مغناطیسی را کنترل میکند.
اما این یکی دیگر از استفاده های بصری بود که به زودی معلوم شد هیچ بنیان و اساسی در دنیای واقعیتها ندارد. امروز ما اسپین الکترون را به صورت اثر خالص و ناب نسبیتی کوانتوم تفسیر میکنیم که در آن الکترون ممکن است یکی از دو موقعیت ممکن را که اسپین بالا و اسپین پایین مینامیم اختیار کند. اینها یک موقعیت و یا جهت از نوع جهات خاص فضای سه بعدی متداول نیستند بلکه موقعیت الکترون را در یک فضای اسپین که دو بعدی است معین می کنند.
🆔 @Physics3p
🔔 مرکز نوآوری هایتک با همکاری مجتمع پژوهشی و نوآوری تربیتمدرس برگزار میکند:
🌐 وبینار ارتباط نوین و اینترنت کوانتومی 🌐
🎤 ارائه: آقای دکتر حسین طالب
♦️مدیر محترم مرکز نوآوری هایتک
🎯 سرفصلهای دوره:
مقدمهای بر فناوری اطلاعات و ارتباطات
نسل آینده مخابرات فیبر نوری
نسل آینده ارتباطات نوری بیسیم
فناوری مایکروویو فوتونیک
فناوری سیلیکون فوتونیک
فناوری انتقال داده تراهرتز
شبکههای کوانتومی
اینترنت کوانتومی
🔍 مزایای شرکت در وبینار:
✅ ارائه گواهی تخصصی
✅ دریافت ضبط شده وبینار بصورت رایگان
✅ معرفی به مراکز تخصصی
✅ امکان تعریف پروژه از طرف شرکتهای دانشبنیان
✅امکان بهرهمندی از تخفیف دورههای بعد
🗓 تاریخ: پنجشنبه ۸ آذرماه ۱۴۰۳
🕒 زمان: ۸ الی ۱۰:۳۰
💵 هزینه: ۵۰۰ هزار تومان
🏆 کد تخفیف ۳۰ درصدی: Iran_hightech1403
🔗 لینک پرداخت:
https://zarinp.al/651687
🔴جهت دریافت لینک جلسه، پس از پرداخت نام و نام خانوادگی خود را به همراه کد تخفیف به روابط عمومی ارسال فرمائید.
📩 آیدی روابط عمومی جهت کسب اطلاعات بیشتر:
@Iran_Hightechnology
مرکز نوآوریهایتک - پیشگام در فناوریهای نوظهور
iranhightech.com
پایستگی تکانه و قانون سوم
پس از ارائه نسبیت خاص قوانین مکانیک نیوتن باید در حد نسبیتی تصحیح میشد. یکی از مشکلات با قانون سوم بود زیرا تاثیر عمل و عکس العمل آنی بود. برای مثال اگر تغییری در نیروی گرانشی بین زمین و خورشید ایجاد میشد، طبق قانون سوم این تغییر باید به صورت آنی متوجه زمین شود. اما نسبیت سرعت انتقال اطلاعات و ذرات را محدود میکرد. بیشتر از سرعت نور مجاز نیست و فاصله بین زمین و خورشید چیزی حدود 8 دقیقه نوری است. پس قانون سوم را به کل باید کنار گذاشت؟
اما در مکانیک نیوتنی، قانون سوم متضمن قانون پایستگی تکانه است. به طور کلی قوانین پاستگی برای فیزیکدانان بسیار مهم و در مسائل پیچیده راهگشاست. پس کنار گذاشتن آن منطقی نبود.
در اینجا فیزیکدانان تصمیم گرفتند به قانون پایستگی تکانه نسبت به قانون سوم برتری دهند و برای پایسته نگهداشتن تکانه از مفهوم میدان استفاده کنند. در چنین برهمکنش هایی میدان مسئول انتقال تکانه است و در مجموع، تکانه میدان و ذرات برهمکنش کننده از طریق آن پایسته است.
این موضوع تحت عنوان نظریه میدان کلاسیک در پرتو نظریه نسبیت خاص پا گرفت.
و امروز میدانیم که این تلاش برای حفظ پاستگی تکانه کاملا به جا بود زیرا این قانون از خواص بنیادی فضازمان نتیجه میشود و در جهان فیزیکی ما بنیادین است.
🆔 @Physics3p
فکر نکنید؛
فقط محاسبه کنید!
🔎 چه اصول موضوعهای بر نظریات فیزیک کلاسیک و مدرن، حاکم است؟!
🔬 در روش های تحقیق علم فیزیک و نظریه پردازیِ فیزیکدانان، چه پیشفرض های فلسفی خودآگاه یا ناخودآگاهی وجود دارد؟!
🌍 کدام جهانبینی، منتهی به کدام فیزیک شده است؟!
☣️ مفاهیمی مانند ذره و میدان، فضازمان، تقارن، جرم، انرژی و نیرو، اندازه گیری و پیش بینی، ... چه ابهام و چالش هایی دارند و در تاریخ فیزیک چه تحولاتی داشته اند؟!
⏳ با گذار از فیزیک کلاسیک به فیزیک مدرن، در دستگاه فلسفی و ریاضیاتی ما چه تغییراتی رخ داد؟!
🧪 کدام آزمایشها، چرا و چگونه تحولات بنیادین و اساسی نظریات فیزیک را رقم زدند؟!
💡 شما دعوتید به جلسات هفتگی فیزیک بنیادی و فلسفهیفیزیک، تا در جستوجوی پاسخ این سوالات، گفتگو کنیم.
🚀 در ادامه، با ایده پردازی درباره این مسائل، حلقه های پژوهشی تشکیل خواهیم داد و با همکاری مرکز نوآوری شروع، تعریف پروژه خواهیم کرد؛ ان شاءالله.
📌 برای کسب اطلاعات بیشتر و پیوستن به ما، وارد لینک شوید:
https://digiform.ir/physics403
⭕️ روابط عمومی مرکز نوآوری شروع | @innostartir
درود به همه اعضای محترم
خواستم اطلاع برسانم مراقب تبلیغات و محتوای این چنل
/channel/orig_physlibrary
و ادمین
@rdiantt3
@Cprr_Admin
باشید.
ممکن است با تبلیغات فروش فایل های اسکن شده کتابهای مرتبط با فیزیک روبهرو شوید.
🔴 فلوچارت شناخت ذرات بنیادی به زبان ساده!
🌀 تهیه شده در FermiLab
🖋 پروفسور دان لینکلن
📝 ترجمه و تنظیم: فرهاد
🆔 @Physics3p
بار رنگی
دانشمندان با مشکل بزرگی در مورد کوارک ها رو به رو بودند:
همه جور ترکیبی از کوارک ها ممکن به نظر می رسید و به دست می آمد اما دیده نمی شد.
بنابراین یکی مجبور بود توضیح دهد که چرا همیشه ترکیب هایی از کوارک ها دیده می شوند که در کل، بار درست دارند ( برای مثال پروتون از سه کوارک تشکیل شده که مجموع بار های سه کوارک برابر با ۱+ می شود) و چرا ترکیب هایی مانند q و qq و q¯qq دیده نمی شوند. ( q¯ نماد پادکوارک یا آنتی کوارک است )
گلمان (کاشف کوارک) و بقیه اندیشیدند که جواب در میان نیروهای بین کوارک ها پنهان است. این نیرو را نیروی قوی نامیدند و بارهای جدیدی که این نیرو را حس می کردند، بار رنگی نامیدند؛ هرچند که این اصطلاح هیچ ربطی به رنگ های طبیعی ندارد.
آن ها فرض کردند که کوارک ها می توانند سه بار رنگی داشته باشند. به این دلیل این بار را رنگ نامیدند که بعضی ترکیب های معین کوارک ها خنثی اند درست مثل رنگهای واقعی که از ترکیب سه رنگ (سبز، آبی، قرمز ) رنگ سفید که خنثی است، به دست می آید. همان طور که ترکیب آبی و قرمز، بنفش می دهد، ترکیب بعضی رنگ ها هم سفید به دست می دهد. مثلا ترکیب قرمز، سبز و آبی
حالا می توانستند بگویند تنها ترکیباتی از کوارک ها وجود دارند که از لحاظ رنگی خنثی باشند. پس فقط ترکیبهای qq و qqq در طبیعت دیده می شوند.
🆔 @Physics3p
💥💥💥
👑اگر دنبال مجلات علمی روز دنیا هستید.
✅کانال مجله علم رو به شما پیشنهاد میکنم.
🪐 آرشیو کامل مجلات علمی
🪐 روزنامه ها
👋 کتابهای آموزش زبان انگلیسی
🌐 اپدیت ترین مطالب علمی روز دنیا.....
✅ Science
✅new scientist
✅Scientific American
✅nature
✅National Geographic
.......
آدرس کانال:
⭐ @Science_magazine ⬅️
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
تعبیر چند جهانی در مکانیک کوانتومی
داستان را با گربه معروف شرودینگر آغاز کنیم. به احتمال زیاد این آزمایش ذهنی را از بر هستید ولی بازهم یادآوری میکنم. درون جعبهای یک شیشه حاوی سم وجود دارد که با احتمال ۵۰٪ شکسته و موجب مرگ گربه درون جعبه میشود و با احتمال ۵۰٪ گربه زنده میماند. موضوع این است که تا پیش از باز کردن جعبه نمیتوانیم از زنده یا مرده بودن گربه اطمینان حاصل کنیم. تنها میتوان گفت گربه ممکن است با احتمال ۵۰٪ زنده و ۵۰٪ مرده باشد. یعنی تا پیش از باز شدن جعبه، گربه در برهمنهی از حالات زنده و مرده است.
در مکانیک کوانتومی، تا پیش از اندازهگیری، سیستم در برهمنهی از حالات مختلف است. پارادوکس گربه شرودینگر سعی دارد به همین موضوع اشاره کند.
ذهن ما به مکانیک کلاسیک عادت کرده. در مکانیک کلاسیک، ذره تنها یک مقدار مشخص تکانه و انرژی را اختیار میکند و تنها یک مکان مشخص دارد. برای ذهن ما اینکه بگوییم یک ذره ممکن است اینجا یا آنجا، با این مقدار تکانه یا مقدار دیگر باشد، غیرمنطقی است. یا از مکان و دیگر مشاهدهپذیر های فیزیکی ذره اطلاع داریم یا خیر. به همین علت اینشتین معتقد بود که مکانیک کوانتوم یک تئوری ناقص است.
برای فرار از تفاوت های دنیای کوانتومی و کلاسیک فیزیکدانان تلاشهای بسیار کردهاند. یک نمونه تعبیر چندجهانی است. طبق این تعبیر، هنگامی که اندازهگیری انجام میشود، جهان به چند شاخه تقسیم شده و در هرکدام از آنها یکی از حالتها خود را نشان میدهد. مثلاً هنگامی که در جعبه را باز میکنیم، جهان دو شاخه شده و در یکی از آنها گربه مرده و در دیگری گربه زنده را مشاهده میکنیم. یعنی تمامی حالات ممکن اتفاق میافتد اما نه در یک جهان، بلکه در جهانهای متفاوت! در این صورت لازم نیست که توضیح دهیم چطور یک ذره در بین تمامی حالات ممکن در یکی قرار میگیرد چیزی که به فروریزش تابع موج معروف است. با ارجاع به جهانهای خیالی و غیرقابل مشاهده آسوده خاطر میشویم. تمامی حالات ممکن در جهانهای مختلف امکان پذیر خواهند شد.
اما شاید پسندیده نباشد که برای رهایی از یک مسئله خود را درگیر مسئلهای بدتر بکنیم. پیش کشیدن جهانهای دیگر...
🆔 @Physics3p
آنتروپی، اطلاعات و انرژی
آنتروپی یک سیستم بر مبنای تعداد پیکربندی های مختلفی که سیستم میتواند به خود بگیرد تعریف میشود. هرچه تعداد این پیکربندیها بیشتر باشد، آنتروپی سیستم بیشتر خواهد بود. به بیانی دیگر، با افزایش آنتروپی میزان بی اطلاعی ما از سیستم افزایش مییابد. اطلاعات نیز بر اساس تعداد پیکربندی های مختلفی که سیستم میتواند به خود بگیرد معرفی میشود اما در این حالت ما دقیقاً میدانیم که سیستم درکدامیک از حالت ها قرار دارد. برای مثال اگر بدانیم که بین حالت شیر یا خط سکه، خط آمده است به اندازه یک بیت اطلاعات داریم. زیرا میدانیم که بین دو حالت شیر یا خط (صفر یا یک) کدامیک از آنها آمده است. اگر به جای یک سکه، سه سکه را به طور همزمان پرتاب کنیم به محض دیدن نتیجه پرتاب ما سه بیت اطلاعات خواهیم داشت.
اما در مورد آنتروپی داستان برعکس این است. میتوانیم تعداد حالتهای مختلفی که سیستم در آن میتواند قرار بگیرد را بشماریم، اما نمیدانیم که سیستم کدام حالت را اختیار میکند. هرچه تعداد این حالتها بیشتر باشد، آنتروپی بیشتر و اطلاعات ما کمتر خواهد بود.
طبق قانون دوم ترمودینامیک، آنتروپی در فرایندها همواره افزایش مییابد یا ثابت میماند. افزایش آنتروپی دقیقا بلعکس تمرکز انرژی است. قانون آنتروپی همواره سیستم ها را به سویی میبرد که انرژی پخش شود. فنجان چایی داغ رفته رفته گرمای خود را به محیط اطراف میدهد و خنک تر میشود. قانون آنتروپی ایجاب میکند که سیستم به گونهای پیش برود که آنتروپی آن افزایش یابد پس باید انرژی (گرما) که تمرکز آن در چایی داغ بیشتر است به محیط سردتر اطراف منتقل شود.
شاید بپرسید چرا چنین روندی اتفاق میافتد؟ در چنین فرایند نوعی، با افزایش آنتروپی، اطلاعات نیز کاهش مییابد. اگر برعکس آنرا تصور کنیم، یعنی گرما از مولکول های هوا جمع شود و به چایی منتقل گردد، اطلاعات بدون هیچ دلیلی افزایش مییابد. چون در این فرایند تعداد پیکربندی های مختلف حالت اولیه از حالت نهایی بیشتر خواهد بود. مولکول های هوا آنقدر به دادن گرما به چای ادامه خواهند داد تا به دمای صفر مطلق برسند و در نهایت همگی فریز میشوند. در این حالت یکی از سیستمهای ما یعنی هوا در یک تک حالت قرار میگیرد. افزایش اطلاعات به شکل خودبه خودی غیرممکن است.
با حرکت به سمت افزایش آنتروپی، به سوی پخش تر شدن انرژی و کاهش اطلاعات پیش میرویم.
🆔 @Physics3p
شکست خودبهخودی تقارن و مکانیزم هیگز
اگر چگالی لاگرانژی میدان تحت تبدیلی متقارن باشد در حالتی که تبهگنی وجود نداشته باشد، ویژهحالت ها نیز تحت این تبدیل ناوردا میمانند. اما در حالت تبهگن چنین نخواهد بود. منظور از تبهگنی در انرژی وضعیتی است که در آن به ازای یک ویژه حالت چند مقدار انرژی وجود داشته باشد.
اگر در حالت خلأ یعنی کمترین مقدار انرژی میدان، تبهگنی رخ دهد، حالت خلأ یکتا نخواهد بود و شکست خودبه خودی تقارن اتفاق میافتد. شکل زیر میتواند این وضعیت را واضح کند. در اینجا حالت خلأ یا همان کمینه میدان در یک حلقهی حول مبدأ که در آن میدان صفر است، قرار دارد. بنابراین حالت خلأ یکتا نیست و میتواند هر نقطهای در این حلقه باشد. در اینجا بینهایت حالت متناظر با حالت خلأ وجود دارد.
میدان را میتوان حول نقطه تعادل بسط داد. لاگرانژی را درنظر میگیریم که تحت تبدیل U(1) پیمانهای ناوردا باشد. لاگرانژی نوشته شده برحسب بسط میدان با لاگرانژی اولیه باید برابر باشد و حالت فیزیکی یکسانی را توصیف کند. در حالتی که شکست خودبهخودی تقارن وجود نداشته باشد محاسبات به موضوع هیجانانگیزی نخواهد رسید. اما با ادامه محاسبات در حالتی که شکست تقارن رخ میدهد نتیجه جالب خواهد بود. با حفظ تقارن پیمانهای و ضرورت های فیزیکی مسئله، میتوان با شروع از یک میدان اسکالر و میدان برداری بدون جرم آغاز و به یک میدان اسکالر و میدان برداری جرمدار رسید. به این فرایند که طی آن با حفظ تقارن پیمانهای بوزون برداری جرمدار میشود، مکانیزم هیگز میگویند.
پس میتوان گفت که شکست خودبه خودی تقارن موجب مکانیزم هیگز و پدیده جرمدار شدن ذرات میشود.
🆔 @physics3p
حتی خطوط جذبی اتم های منزوی و بیحرکت هم نمیتوانند کاملاً باریک یا به شدت تیز باشند. این درحالتی است که ادعا میشود حالتهای مانا انرژی معینی دارند و بنابراین باید انتظار داشته باشیم فوتون های جذب شده یا گسیل شده فرکانس دقیقی داشته باشند. اما شاهد پدیده پهنشدگی خطوط طیفی هستیم که نمودی از اصل عدم قطعیت هایزنبرگ است.
هر چه زمان لازم برای اندازه گیری انرژی کاهش یابد، عدم قطعیت ذاتی افزایش می یابد و از آن جا که الکترون تنها به مدت کوتاه Δt در تراز برانگیخته اش قرار می گیرد، نمی توان مقدار انرژی اوربیتال E را دقیقا تعیین کرد. بنابراین، عدم قطعیت در تعیین انرژی اوربیتال (ΔE) برابر است با:
ΔE = h/2πΔt
عمر الکترون در تراز پایه نامحدود فرض می شود؛ بنابراین در تراز پایه ΔE= 0 است.
🆔 @Physics3p
🔹 موجودی که درون فضایی سه بعدی قرار دارد چگونه خمش جهان خود را میبیند؟
طبق اصل فرما نور در این جهان در امتداد ژئودوزیک ها سیر میکند. ژئودوزیک ها خطوطی روی سطح هستند که فاصله هر دو نقطه روی آنها کمترین فاصله را از هم دارند. برای مثال خط مستقیم، خط ژئودوزیک سطح مسطح محسوب میشود زیرا نقاط روی این خط کمترین فاصله را از هم دارند.
بنابراین جهان هر ناظری در نظرش مسطح به حساب میآید.
🆔 @Physics3p
❓چرا سرعت نور ثابت است؟
امواج مکانیکی مانند موجی که در طناب منتشر میشود یا مانند امواج صوتی یا امواج آب و ... همگی نیاز به محیطی برای انتشار دارند. برای نمونه، صوت بدون وجود مولکول های هوا توانایی منتشر شدن ندارد. همین موضوع باعث میشود تفاوتی میان ناظر ساکن نسبت به محیط انتشار موج و ناظر های دیگر وجود داشته باشد. ناظر ساکن نسبت به محیط انتشار، سرعت و معادلهای خاص برای موج و ناظران دیگر هرکدام سرعتها و معادلههای متفاوتی برای این امواج بدست میآورند. در واقع ناظران متحرک، خود را نسبت به محیط انتشار میسنجند و جملاتی را به معادلات خود اضافه میکنند.
اما موضوع در مورد امواج الکترومغناطیس فرق میکند. این امواج نیازی به بستری برای انتشار ندارند. این یعنی چارچوبی خاص برای مشاهده این گونه امواج، برخلاف امواج مکانیکی، وجود ندارد. بنابراین مرجعی (محیط انتشار موج) نیست که ناظران بتوانند خود را نسبت به آن بسنجند و تفاوتی را در سرعت نور احساس کنند. به همین دلیل سرعت نور برای تمامی ناظران (لَخت) ثابت است.
🆔 @Physics3p
تقارن پیمانهای و برهمکنش های طبیعی
کارهای امی نوتر نشان میداد که قوانین پایستگی با تقارن پیوستهای مرتبط است. بنابراین برای هر قانون پایستگی باید به دنبال تقارنی باشیم. یکی از این قوانین پایستگی، قانون پایستگی بار الکتریکی است. چه تقارنی پایستگی بار الکتریکی را ایجاد میکند؟
جستجو برای پاسخ به این سوال را هرمان وایل برعهده گرفت. او نوع دیگری از تقارن به نام تقارن پیمانهای را معرفی کرد و به این نتیجه رسید که با تعمیم اصل نسبیت به تقارن پیمانهای میتواند معادلات ماکسول را بدست آورد و دو نیروی شناخته شده آن زمان یعنی گرانش و الکترومغناطیس را باهم متحد کند. اما مشکلاتی موجب شد که وایل این تئوری را کنار بگذارد.
بعدها با تکامل مکانیک کوانتوم و دیدگاه موجی ذرات، ناوردایی پیمانهای جان تازهای گرفت. تابع موج ذرات در مکانیک کوانتومی، موجودی ریاضی و مشاهده ناپذیر است. تنها مربع آن مفهوم فیزیکی چگالی احتمال را دارد. تغییر فاز این موج نوعی تقارن است زیرا با تغییر آن چگالی احتمال تفاوت نخواهد کرد. اما از طرفی تغییر فاز موجب تغییر انرژی و تکانه ذره میشود. در اینجا اگر بخواهیم تقارن را حفظ کنیم باید موجودی وارد عمل شود که در مجموع حالت سیستم قبل و پس از تغییر فاز یکسان بماند. در اینجا میدان پیمانهای وارد میشود و تغییرات انرژی و تکانه ایجاد شده را حمل میکند. البته در اینجا تقارن پیمانهای موضعی را حفظ میکنیم که در آن پارامتر تغییرات تابعی از مختصات فضازمان است به همین دلیل آنرا موضعی مینامیم.
بنابراین از این پس باید الکترون را همراه با میدانی پیمانهای درنظر بگیریم. اما چرا برای حفظ تقارن این تلاش به ظاهر بیاهمیت را میکنیم؟ چرا تحت تبدیلات پیمانهای موضعی باید معادلات بدون تغییر بماند؟
هنگامی که الکترونی با تکانه p ، شتاب بگیرد، مثلاً تغییر تکانهای به اندازه 'p در ذره ایجاد میشود. آنگاه ذرهای پیمانهای با تکانه ('p–p) خلق میشود. این ذره پیمانهای همان فوتون است.
این دیدگاه در توصیف کوانتومی برهمکنش الکترومغناطیسی ذرات به کار میرود. در واقع دو الکترون به واسطه تبادل ذره پیمانهای (فوتون) با یکدیگر برهمکنش کرده و پس زده میشوند. فوتونی که در این فرایند تولید میشود ناشی از حفظ تقارن پیمانهای است. با حفظ تقارن پیمانهای موضعی لاگرانژی دیراک، لاگرانژی ماکسول تولید شده و مشخص میشود که میدان پیمانهای در اینجا همان میدان الکترومغناطیسی است.
علاوه بر اینها، این تقارن میتواند به پایستگی بار الکتریکی ربط داده شود. پیش از این به تقارن u(1) و پایستگی بار پرداختیم. (کلیک کنید) در اینجا پارامتر تغییر مقداری ثابت است.
امروزه فیزیکدانان میدانند که تقارن پیمانهای یک اصل برای فرمولبندی برهمکنش های طبیعت است.
🆔 @Physics3p
🔹اصل طرد پاولی و چگالش بوز–اینشتین
در کوانتوم عملگرهایی به نام خلق و فنا وجود دارد که عملگر خلق، یک پیکربندی nذرهای را به (n+1)ذرهای و عملگر فنا، پیکربندی nذرهای را به (n–1)ذرهای میبرد. بنابراین با اعمال n بار عملگر خلق میتوان پیکربندی با n ذره تولید کرد و برعکس با اعمال متوالی عملگر فنا میتوان سیستمی از ذرات را به حالت خلأ برد.
دو ذره بنیادی را در نظر بگیرید که در مکان ۱ و ۲ قرار دارند. عملگری به نام P تعریف میکنیم که جای این دو ذره را با یکدیگر عوض میکند. اگر این عمگر را دو بار اعمال کنیم باید به حالت اولیه برسیم یعنی P²=1 بنابراین برای P دو انتخاب 1 و 1- داریم. P=1 ذراتی را توصیف میکند که میتوانیم بدون ایجاد تغییری جایشان را باهم عوض کنیم. عملگر خلق این ذرات با یکدیگر جابهجا میشوند (ab=ba). طبق این رابطه، میتوان بدون هیچ مشکلی این ذرات را در یک نقطه انباشته کرد که به آن چگالش بوز-اینشتین میگویند. این رفتار مربوط به بوزون ها یا همان ذرات حامل نیروست. P=-1 مربوط به ذراتی است که عملگرهای خلق آن پادجابهجا هستند (ab=-ba). این ذرات را طبق این رابطه نمیتوان در یک حالت جای داد که مربوط به فرمیون ها یا همان ذرات مادی است که از اصل طرد پاولی پیروی میکنند.
اگر این قانون برای فرمیون ها وجود نداشت، هیچ اتم، مولکول و در نهایت هیچ ساختار مادی وجود نداشت.
🆔 @Physics3p
ظهور فیزیک ذرات
🔹اوایل دهه 1930 تصویر قدیمی اتم ها به عنوان ذرات غیرقابل تجزیه جای خود را به تصویر اتم ها به عنوان سیستمی متشکل از الکترون ها، پروتون ها و نوترون ها تغییر داد. به این فهرست از ذرات، باید دو ذرهی خنثی یعنی فوتون و نوترینو را نیز اضافه کرد. ایده فوتون توسط پلانک در سال 1900 معرفی شد تا به وسیلهی آن تابش جسم سیاه را توجیه کند. نوترینو توسط فرمی در سال 1930 پیشنهاد شد تا به کمک آن عدم بقای ظاهری انرژی در واپاشی بتا را اصلاح کند. بیش از 25 سال طول کشید تا نظریه فرمی به وسیلهی راینز و کوان در یک آزمایش به یاد ماندنی در سال 1956 با آشکارسازی نوترینو های آزاد شده ناشی از واپاشی بتا به اثبات رسید.
دهه 1950 شاهد یک سری تحولات فناوری بود که طی آن باریکه های پرانرژی ذرات در آزمایشگاه ها تولید شد. این آزمایش ها، به همراه استفاده از یارانههای پرسرعت، موجب تحولات جدیدی در زمینهی مطالعه پراکندگی کنترل شدهی ذرات گشت. در دههی 1960 این آزمایش ها منجر به کشف تعداد زیادی از ذرات ناپایدار با نیمه عمر های بسیار کوتاه شد و نیاز به یک نظریه بنیادی برای حل و بحث حجم زیاد مشاهدات فراهم شده، احساس گردید. در اواسط دههی 1960 موری گلمن و تقریباًَ به طور همزمان جرج زوایک، مدلی را ارائه نمودند که در آن ذرات حالات مقیدی از سه نوع کوارک بودند. بدین ترتیب، کوارک ها به عنوان ذرات بنیادیتر مطرح شدند. شواهد تجربی برای وجود کوارک ها در دههی 1960 طی آزمایشاتی شبیه به آزمایشات رادرفورد به دست آمد. در این آزمایشات باریکه های پرانرژی الکترون و نوترینو به وسیلهی نوکلئون ها پراکنده میشدند. تحلیل توزیع زاویهای ذرات پراکنده شده نشان داد که نوکلئون ها حالت های مقید سه جزء نقطهگون با مشخصاتی شبیه کوارک های پیشنهاد شده هستند.
🔹تصویر امروزهی ما بر این اساس است که کوارک ها به همراه تعدادی از ذرات دیگر مثل الکترون ها و نوترینو ها واقعاً بنیادی هستند اما نوکلئون ها چنین نمیباشند.
🔸 بهترین نظریه ذرات بنیادی که در زمان حاضر در اختیار داریم، مدل استاندارد نامیده میشود. هدف این نظریه، تبیین کلیه پدیده های مرتبط با ذرات بنیادی (به جز کوانتوم های گرانش) از طریق بررسی ویژگی های ذرات و برهمکنشهای بین آنهاست. ذرات بنیادی به عنوان موجوداتی نقطهای و فاقد ساختار یا حالت های برانگیخته تعریف میشوند. هر ذرهی بنیادی به وسیلهی جرم، بارالکتریکی و اسپین و... مشخص میشود. اسپین، تکانه زاویهای دائمی ذرات در نظریه کوانتوم است که حتی در حالت سکون ذره وجود دارد. اسپین مشابه کلاسیکی ندارد و نباید آنرا با چرخش یک جسم گسترده اشتباه گرفت. هر نوع ذره بنیادی دارای اسپین خاص خود میباشد. ذرات با اسپین نیم صحیح، فرمیون و ذرات با اسپین صحیح بوزون نامیده میشوند. در مدل استاندارد سه خانواده از ذرات وجود دارد: دو خانوادهی فرمیون و لپتون با اسپین 1/2 و یک خانواده از بوزون ها با اسپین 1 . علاوه بر اینها ذرهی بوزون هیگز نیز وجود دارد که منشأ جرم در این نظریه محسوب میشود که دارای اسپین صفر است. مدل استاندارد همچنین منشأ سه نیروی الکترومغناطیس، هستهای ضعیف و هستهای قوی را مشخص میکند. در فیزیک کلاسیک برهمکنش الکترومغناطیسی توسط امواج الکترومغناطیسی منتشر میشود در فیزیک کوانتوم برهمکنش از طریق تبادل فوتون ها صورت میگیرد که یکی از انواع بوزون ها با اسپین 1 میباشند. برهمکنش های ضعیف و قوی نیز از طریق تبادل بوزون های واسط انجام میشود. بوزون ها در برهمکنش ضعیف +W- ، W و Z⁰ هستند. جرم سکون این ذرات حدود 80 تا 90 برابر جرم پروتون است. حامل نیروی قوی گلوئون نام دارد. هشت نوع گلوئون وجود دارد که دارای جرم سکون صفر و فاقد بارالکتریکی هستند.
🆔 @Physics3p
تک قطبی مغناطیسی
در طبیعت همواره دوقطبی های مغناطیسی باهم ظاهر میشوند و میدان مغناطیسی یک حلقهی بسته تشکیل میدهد. این موضوع را با آزمایش ساده در دوره ابتدایی دیدهاید. هر اهن ربایی را که بشکنید هر قطعه به صورت جداگانه دو قطب S و N را خواهد داشت.
اما چرا تک قطبی مغناطیسی برای ما مهم است؟
طبق معادلات ماکسول، میدان الکتریکی متغیر با زمان، میدان مغناطیسی و میدان مغناطیسی متغیر با زمان میدان الکتریکی ایجاد میکند. بنابراین از این منظر تقارنی در معادلات ماکسول میبینیم. اما این تقارن بیش از این پایدار نیست زیرا به علت عدم وجود بار مغناطیسی تقارن در معادلات بهم میریزد. این مشکل را با فرض وجود یک بار مغناطیسی میتوان حل کرد و معادلاتی به شکل کاملاً متقارن برای میدانهای الکتریکی و مغناطیسی نوشت.
اما این تنها علت اهمیت بار مغناطیسی نیست. با فرض وجود بارهای مغناطیسی رابطه کوانتشی بدست میآید که کوانتیده بودن بار الکتریکی را توضیح میدهد.
علاوه بر این، سروکلهی تک قطبی های مغناطیسی در تئوری وحدت بزرگ نیز پیدا میشود. در این تئوری هم کوانتیده بودن بار الکتریکی به وجود این بارهای مغناطیسی گره میخورد البته با بیانی سخت تر.
فیزیکدانان معتقدند که مقدار زیادی از این تک قطبی ها یا بار های مغناطیسی در لحظات اولیه کیهان تولید شدهاند. برخورد پرتوهای کیهانی به زمین نیز میتواند موجب ایجاد تک قطبی ها شود. میدان مغناطیسی زمین تک قطبی ها را به سطح زمین میکشد و احتمالا در اعماق اقیانوس ها و خصوصاً در مواد فرومغناطیس جمع میشوند. امید است بتوان این تک قطبی ها را استخراج کرد زیرا تولید آنها از حداکثر انرژی که در شتابدهنده های امروزی قابل ایجاد است فراتر میرود.
🆔 @Physics3p
🔸ایرادات کیهانشناسی نیوتنی
🆔 @Physics3p
در فیزیک نیوتنی فضا و زمان دو مفهوم مطلق و جدا از هم هستند. در پایان سدهی نوزدهم جهان نیوتنی را جهانی نامتناهی میدانستند زیرا قانون گرانش نیوتن ایجاب میکرد که جهان متناهی پایدار نیست و دچار انقباض گرانشی خواهد شد.
سراسر فضای نیوتنی را اجرام آسمانی با توزیعی تقریباً یکنواخت پر کرده است که به اصل همگنی معروف است و یکی از اصول کیهانشناختی میباشد. اصل دیگر به نام اصل همسانگردی بیان میکند که هیچ جهتی بر جهت های دیگر فضا ارجحیت ندارد و جهان در همهی جهت ها یکسان است. هرگاه جهان همگن، همسانگرد و نامتناهی باشد مکانیک نیوتنی با مشکل روبهرو میشود. نمونهای از ایرادات کیهانشناسی نیوتنی را در این مطلب لیست کردهایم:
۱) چگالی جهان در مکانیک نیوتنی دقیقاً برابر با صفر میشود. این نکته از اصل همسانگردی نتیجه میشود. بنابر همسانگردی فضا، شتاب گرانشی باید برابر صفر باشد زیرا وجود شتاب گرانشی با مقدار ناصفر و جهتی خاص، نشان میدهد که آن جهت خاص بر دیگر جهت ها ارجحیت دارد و این خلاف اصل همسانگردی میباشد. بنابراین شتاب گرانشی باید صفر باشد که در این صورت طبق معادلهی پواسن که همان صورت دیفرانسیلی قانون گرانش نیوتن است چگالی جهان دقیقا مساوی صفر میشود. اما حقیقت این است که چگالی جهان با آنکه بسیار کم است ولی صفر نیست.
۲) هرگاه ماده در همهی نقاط فضای نامتناهی توزیع شده باشد نتیجهی کاربست مکانیک نیوتنی بر این فضا وجود میدان گرانشی بینهایت است. میتوان ثابت کرد که شتاب گرانشی با شعاع جهان متناسب است و چون طبق مکانیک نیوتنی شعاع جهان بینهایت است بنابراین میدان گرانشی در این فضا بینهایت میشود.
۳) انتقال تاثیر گرانشی سرعت نامحدود دارد. پذیرش این موضوع حتی در زمان نیوتن هم سخت بود.
۴) در مکانیک نیوتنی میتوان با نیرو وارد کردن به جسم به آن شتاب داد و سرعت آنرا حتی به سرعت نور و فراتر از آن رساند اما بعدا مشخص شد که سرعت نور سرعت حدی جهان است.
۵) قوانین مکانیک نیوتنی تحت تبدیلات لورنتس ناوردا نیست. قانون گرانش نیوتن تنها در یک دستگاه مطلق صادق است و در سرعت های بسیار کم نسبت به سرعت نور پابرجاست و در سرعت های زیاد قادر به توصیف، تبیین و پیشبینی رفتار گرانشی ماده نیست.
۶) جهان نیوتنی نامتناهی و ایستاست چنین جهانی فاقد تعادل است و با اختلالی اندک از تعادل خارج شده و یا دچار انقباض گرانشی میشود و یا دچار انفجار و انبساط سریع به بیرون میشود.
۷) در سال ۱۸۲۶ اولبرس این پرسش را مطرح کرد که چرا آسمان شب تاریک است؟ با فرض همگن، همسانگرد و همچنین نامتناهی و نامتغیر بودن جهان، با توزیع یکنواخت کهکشان هایی روبهرو هستیم که هرکدام دارای میلیارد ها ستارهاند و بنابراین باید از هر سو به آسمان مینگریم خط دید ما باید به یک ستاره ختم شود.
🆔 @Physics3p
چگونه می توان ذرات بنیادی را تولید کرد؟
الکترونها و پروتونها مشکلی را به وجود نمی آورند؛ چون اجزای پایدار مواد معمولی هستند. برای توليد الكترون می توان یک قطعه فلز را گرم کرد تا الکترونها تا از آن خارج شوند. اگر باریکه ای از الکترون بخواهید، می توانید یک صفحه باردار مثبت را در حوالی فلز بگذارید تا آنها را جذب کند، و سوراخ کوچکی را در صفحه ایجاد کنید، الکترونهایی که از سوراخ عبور میکنند باريكه الکترونی را تولید می کنند. این تفنگ الکترونی جزء آغازین لامپهای تلویزیون یا اسیلوسکوپ یا شتابدهنده الكترون است.
برای تولید پروتون، هیدروژن را یونیده کنید (به عبارت دیگر الکترونها را از آن جدا سازید). در واقع، اگر از پروتون به عنوان هدف استفاده میکنید نگرانی در مورد الکترون ندارید؛ آنها به اندازهای سبک هستند که بر اثر برخورد سخت ذره فرودی از مسیر خارج می شوند.
بنابراین، یک محفظه هیدروژن اساسا یک محفظه پروتون است. برای ذرات غیرعادی تر سه چشمه اصلی وجود دارد: پرتوهای کیهانی، راکتورهای هسته ای و شتابدهنده های ذرات.
زمین همواره در معرض بمباران ذرات با انرژی بالا است که از فضای خارج می آیند. منشا از این ذرات یک معماست؛ اما وقتی آنها به اتمهای بالای جو برخورد میکنند رگباری از ذرات ثانوی را تولید میکنند (اغلب موئونها که مجال رسیدن به سطح زمین را دارند) که پیوسته بر سر ما می بارند.
پرتوهای کیهانی به عنوان چشمه ذرات بنیادی، دو حسن دارند:
اول آنکه آزادند و دیگر آنکه انرژی آنها می تواند بسیار زیاد باشد - خیلی بیشتر از آنچه بتوانیم در آزمایشگاه تولید کنیم. اما دو اشکال بزرگ نیز دارند: آهنگ برخورد آنها به هر آشکارسازی با اندازه ای معقول، بسیار کم است، و دیگر آنکه کاملا غیرقابل کنترل هستند. بنابراین آزمایش با پرتوهای کیهانی به صبر و اقبال نیاز دارد.
در راکتورهای هسته ای، وقتی هستهی پرتوزا فرو می پاشد، ذرات گوناگونی گسیل می شوند. نوترونها، نوترینوها و آنچه پرتوهای آلفا نامیده می شود (و در واقع ذره آلفا حالت مقید دو نوترون و دو پروتون است) پرتوهای بتا (الكترون یا پوزیترون) و پرتوهای گاما (فوتون). در شتابدهنده های ذرات می توان کار را با الکترون یا پروتون شروع کرد و آنها را تا انرژیهای بالا شتاب داد و سپس آنها را به یک هدف کوبید.
با ترتیب ماهرانه و قراردادن جذب کننده ها و مغناطيسها میتوان ذرات باقیمانده ای را که می خواهیم بررسی کنیم جدا کرد. اکنون این امکان وجود دارد که باریکه های ثانویه پوزیترون و موئون، پیون، کائون و پاد پروتون را تولید و آنها را به طرف هدف دیگری هدایت کرد.
حتی ذرات پایدار - الکترونها، پروتونها، پوزیترونها و پاد پروتونها - را می توان به درون حلقه های ذخیره بزرگ هدایت کرد که در آنجا به کمک آهنرباهای بزرگ با سرعتی زیاد برای ساعتها بچرخند، سپس در زمان مورد نیاز آنها را استخراج و مورد استفاده قرار داد.
به طور کلی، برای تولید ذرات سنگین تر به انرژی برخورد بیشتری نیاز دارید. به همین دلیل، از نظر تاریخی ذرات سبکتر ابتدا کشف شدند و با گذشت زمان که شتابدهنده ها قوی تر شدند، ذرات سنگین و سنگین تر پیدا شدند.
در حال حاضر، سنگین ترین ذره شناخته شده Z است که جرم آن تقریبا ۱۰۰ برابر جرم پروتون است. معلوم شده که اگر دو ذره با سرعت زیاد برخورد رودررو انجام دهند بر خلاف موردی که یک ذره به طرف ذره دیگر که هدف ثابتی است پرتاب می شود، ذرات انرژی زیادی به دست می آورند. (البته این کار هدف گیری بسیار بهتری را می طلبد!)
بنابراین، ذره ای در عبور اول برخورد نکند در دور بعدی می تواند امکان برخورد داشته باشد. در واقع برای الکترون و پوزیترون (یا پروتون و پاد پروتون) می توان از حلقه یکسانی استفاده کرد که در آن بارهای مثبت در یک جهت و بارهای منفی در جهت دیگر می چرخند.
اینکه چرا فیزیکدانان ذرات همیشه به دنبال انرژیهای بالاتر هستند علت دیگری نیز دارد؛ به طور کلی، هر چه انرژی بیشتر باشد، دو ذره بیشتر به هم نزدیک می شوند. بنابراین، اگر بخواهید برهم کنش بسیار کوتاه برد را بررسی کنید به ذرات پرانرژی تر نیاز دارید.
به بیان مکانیک کوانتومی به ذره ای با تکانه p طول موج λ وابسته است که از فرمول دوبروی λ=h/p به دست می آید که در آن h ثابت پلانک است. تكانه کوچک فقط می تواند ساختارهای نسبتا بزرگ را از هم تفکیک کند؛ برای بررسی چیزهای بسیار کوچک به طول موجهای کوتاه تر و در نتیجه تكانه بزرگ نیاز داریم.
اگر بخواهید، می توانید این مسئله را نمودی از اصل عدم قطعیت( ΔxΔx ≥ h/4π ) بدانید - برای اینکه Δx کوچک شود، Δp باید بزرگ شود. به هر حال ملاحظه میکنید که نتیجه یکسان است:
برای بررسی فاصله های کوچک به انرژی بالا نیاز دارید.
🆔️ @physics3p
نظریه میدان های کوانتومی (QFT)
اگر شما سیگنال رادیویی را مثلاً به مریخ بفرستید شاید زمان سفر آن ۲۰ دقیقه طول بکشد. اما سیگنال رادیویی انرژی و تکانه را از منبع به گیرنده منتقل میکند. اگر انرژی پایسته است پس باید در جایی باشد. انجا کجاست؟
پاسخ در میدان الکترومغناطیس حامل آن است. این استدلال ماکسول و اینشتین را متقاعد کرد که میدان ها واقعی هستند. همین استدلال در مورد هر نیرویی که بی درنگ منتقل نشود به کار می رود.
اساس نظریه میدان های کوانتومی را این ایده ی عجیب تشکیل می دهد که عالم فقط از میدان ساخته شده. اگر از دید میکروسکوپی به یک میز نگاه کنیم آنرا مجموعه ای از میدان های مرتعش شبیه میدان های نامرئی اطراف یک آهنربا می بینیم. با این حال وقتی به میز ضربه می زنید دستتان از آن عبور نمی کند زیرا در فاصله های کوتاه میدان های تشکیل دهنده ی میز میدان های دست شما را دفع می کند. اما میدان های فیزیک کوانتومی میدان های کلاسیک نیستند بلکه میدان های کوانتومی ای هستند که آن هارا توصیف خواهیم کرد.
طرح تداخلی که در آزمایش یانگ پدیدار می شود نشان می دهد که نور پدیده ای موجی است و الکترومغناطیس کلاسیک آنرا به صورت یک موج در میدان الکترومغناطیس (EM) توصیف می کند. فیزیک کوانتومی این گزاره را تغییر نمی دهد. اما وقتی آزمایش یانگ را با نور ضعیف و با استفاده از تصویر برداری با فاصله زمانی انجام دهیم در میابیم که طرح تداخل از تعداد زیادی برخورد های نقطه مانند مشابه نقاشی های نقطه چینی متشکل از تعداد زیادی نقطه های کوچک تشکیل شده است.
🆔 @Physics3p
توصیف این پدیده به اصول فیزیکی جدیدی نیاز دارد: تمام میدان های EM کوانتیده اند. برای یک میدان EM تکفام کوانتیده بودن به این معنی است که انرژی میدان منحصر به مقادیر hf و مقادیر صحیح آن به اضافه ی انرژی خلأ (hf/2) است. این بدین معناست که یک میدان در برهمکنش با صفحه نمایش باید مقادیر صحیح hf ژول انرژی از دست بدهد. به عنوان مثال نمی تواند ۰/۹hf یا ۱/۲hf انرژی از دست بدهد. انرژی برهمکنش hf ژول را یک کوانتوم میدان انرژی می نامند که فوتون هم نامیده میشود. این کوانتوم ناشی از کل میدانی است که به طور پیوسته پیش از برهمکنش روی صفحه گسترده بوده است. در هنگام برهمکنش، کوانتوم با قرار دادن انرژی خود روی یک اتم صفحه، بلافاصله فرو می پاشد زیرا اگر این کوانتوم به قسمت های کوچکتر تجزیه شود اصل کوانتیده بودن را نقض میکند. (مثلا اگر تجزیه شود و ۰/۵hf از آن باقی بماند اصل کوانتیده بودن را نقض کرده). hf ژول انرژی میدان در ناحیه میکروسکوپی مقابل صفحه نمایش بلافاصله فرو می ریزد.
کوانتیده بودن ماده:
آزمایش یانگ در سال ۱۹۷۴ به جای استفاده از باریکه نور با الکترون ها انجام شد. نتیجه این آزمایش درست مانند آزمایش با باریکه نور بود و الگوی تداخلی ایجاد شد. توجیه این آزمایش به مفهوم جدید دیگری نیاز دارد: نوع جدیدی از میدان در طبیعت با نام میدان الکترون-پوزیترون.
این میدان هم مانند بقیه میدان های بنیادی طبیعت کوانتیده است. اما این بار کوانتوم ها الکترون نامیده می شوند. هر کوانتوم میدان یعنی هر الکترون از هر دو شکاف می گذرد و طرح تداخلی را روی صفحه نمایش تشکیل می دهدو سپس روی صفحه نمایش به صورت کاتوره ای به بخش کوچکی از صفحه فرو میریزد.
در واقع نه الکترون ها ذره اند و نه فوتون ها بلکه تکه ها یا بسته های کوچکی از میدان هستند که در ناحیه x∆ از فضا گسترده شده است و از اصل عدم قطعیت پیروی می کند.به عنوان مثال الکترون ها فقط از این نظر ذرات نقطه ای هستند که x∆ را می توان به دلخواه کوچک کرد (البته به قیمت از دست دادن P∆).
🆔 @Physics3p
آموزش فیزیک ذرات بنیادیЧитать полностью…
نوشته ی آرت هابسون ترجمه مرجان روح نواز
جلسات تدریس کتاب آغاز فلسفه، نوشتهی محمدحسین طباطبایی، ویژهی دانشجویانفیزیک برگزار خواهد شد.
زمان: پنجشنبهی هرهفته ساعت ۸صبح تا ۱۲ظهر ؛ شروع جلسات از مهرماه
مکان: تهران، دانشگاه امیرکبیر
این درس منحصر به دانشجویان و فارغالتحصیلان فیزیک و گرایش های فیزیک است.
شرط پذیرش و حضور در درس، موفقیت در آزمون ورودی است. منبع سوالات آزمون ورودی، کتاب درآمدیبر منطق است.
درصورت تمایل به حضور به آیدی زیر پیام دهید:
@razavi_786
🔸 مدلهای فریدمن
فریدمن، کیهانشناسی را بر مبنای نسبیت عام بنا نهاد. آنچه که اون انجام داد انتخاب های درست بود. وی فرض انیشتین و دوسیتر مبنی بر اینکه جهان ایستا است را کنار گذاشت و به درستی فرض کرد که هیچ گواهی در دست نیست که این پیش داوری را تأیید کند. اما او به همگن و همسانگرد بودن جهان وفادار ماند.
فریدمن دریافت که جواب های معادلات بدون ثابت کیهانشناختی به سه دسته تقسیم میشوند. یک دسته به مدلهای جهان بسته مربوط میشوند. این جواب ها مدلهای ریاضیاتی هستند که جهان در حال انبساطی را توصیف میکنند که در آن چگالی آنقدر زیاد است که دست اخر میدان گرانشی انبساط را متوقف میکند. آنگونه که شکل۱ نشان میدهد، هرگاه دو نقطه یا دو کهکشان را انتخاب و آنها را دنبال کنیم، خواهیم دید که فاصله میان آنها به مقدار بیشینهای میرسد و سپس دوباره به صفر میل میکند. چگالی جرم سبب میشود که فضا به روی خودش خمیده شود. بنابراین فریدمن پی برد که اگر جهان در زمان بسته باشد (یعنی اگر جهان باز رُمبش کند) آنگاه در فضا نیز بسته خواهد بود (یعنی حجم معینی خواهد داشت). مثل فاصله بین دو کهکشان دلخواه، پیرامون جهان از صفر شروع میشود، به مقدار بیشینه میرسد و دوباره به صفر کاهش مییابد.
دستهی دوم جواب که فریدمن در دومین مقاله خود (که در سال ۱۹۲۴ به چاپ رسید) آنها را شرح داده است، مدلهای جهان باز نام دارند. این جواب ها مدلهای در حال انبساطی هستند که چگالی جرم کم است به طوری که میدان گرانشی آنقدر ضعیف است که نمیتواند از انبساط جلوگیری کند. آنگونه که شکل ۱ نشان میدهد ، فاصله بین دو کهکشانی که به دلخواه انتخاب شدهاند از صفر شروع میشود و سپس مدام افزایش مییابد. با گذشت زمان، سرعت فاصله گرفتن دو کهکشان از هم در مقدار ثابتی پایدا میماند.
فضای جهان بسته روی خودش خمیده میشود و فضایی متناهی به وجود میآورد، حال آنکه خمیدگی جهان باز از خودش دور میشود و فضایی نامتناهی ایجاد میکند. شکل۲(a) نشان میدهد که فضای بسته را میتوان با سطح کره نمایش داد و شکل ۲(b) نشان میدهد که فضای باز را میتوان به شکل زین نمایش داد. با این حال کره و زین شرایط یکسانی ندارند. سطح کره نمایش دقیقی از فضای بسته است در صورتی که زین تقریبی از فضای باز است که تنها در مرکز زین معتبر است. بنابراین اگر مدل کیهانشناختی در زمان باز باشد (یعنی باز رُمبش نکند) معادلات فریدمن حکایت از این خواهد داشت که در فضا نیز باز هست (یعنی حجم نامتناهی دارد).
سرانجام حالتی است که درست مرز بین مدلهای بسته و باز جهان است. فریدمن این حالت را به صراحت شرح نداد اما میتوان آنرا به عنوان حالت حدی جوابهای جهان بسته یا باز بدست آورد. یعنی این حالت مرزی را میتوان با به حداقل رساندن چگالی جرم جهان بسته یا به حداکثر رساندن چگالی جرم جهان باز تعیین کرد. چگالی جرمی که جهان را در مرز بین انبساط ابدی و رُمبش نهایی قرار میدهد، چگالی بحرانی نام دارد. در این حالت فضا نه بسته و نه باز بلکه اقلیدسی است. به همین دلیل چنین جهانی تخت نامیده میشود و مثل جهان باز حجم نامتناهی است. در جهان تخت تحول زمانی مانند مدلهای باز است، از این نظر که جهان از اندازه صفر آغاز میشود و بدون محدودیت رشد میکند. با وجود این، اختلاف بین این دو در رفتار سرعت جدایی بین دو کهکشان با گذشت زمان است. در مورد باز، سرعت در مقدار غیرصفری ثابت میماند در حالی که در مورد تخت، سرعت به سمت صفر میل میکند اما با گذشت زمان هرگز به آن نمیرسد. شکل۱ تحول زمانی مدلهای تخت را نشان میدهد. در همهی مدلهایی که ثابت کیهان شناختی ندارند فاصله ی بین دو کهکشانی که به دلخواه انتخاب شده اند از صفر آغاز میشود و سپس افزایش می یابد. فریدمن پیامدهای این کنجکاوی ریاضیاتی را شرح نداد که به این معنی بود که همه ی ماده ی موجود در جهان از حالت تراکمی بی نهایت آغاز شده است. در دههی ۱۹۴۰ فرد هویل عبارت انفجار بزرگ را بر سر زبانها انداخت. با وجود این خود فرید من هیچ عنوانی به این فرضیه ی شگرف درباره ی منشأ جهان هستی نداد.
🆔 @Physics3p
جهان تورمی نوشته آلن گوث، انتشارات مازیارЧитать полностью…