دل به دل راه ندارد که به عینی دیدم
دل من غرق در آشوب و لبش خندان بود😢
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
تا چشم تو دیدم، ز دل دست کشیدیم
ما طاقتِ تیمارِ دو بیمار نداریم
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
از تو پرسیدم برایت کیستم؟گفتی رفیق
آن چه در تعریف ما گفتی کم از تحقیر نیست
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
عشق یعنی تو بخندی و من از داشتنت
عطشم بیشتر از لحظه ی اول بشود
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
نادر از هند نَبُرد، آن چه تو بردی زِ دلم...
که تو مِهری و مهاری و مَهارت کردی
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
کسانی که شما را دوست دارند
حتی اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند
ترکتان نخواهند کرد
آنها یک دلیل برای ماندن خواهند یافت
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﻣﺮﮒ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻭﻟﯽ
ﮐﺎﺵ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺧﺒﺮﺵ
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
پیش از آنی که بخواهی از کنارت می روم
تا بدانی عذر ما را خواستن ، کار تو نیست
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن
چون دل به یکی دادی، آتش به دو عالم زن
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
می دانستیم که برای معشوقه
باید گل خرید
اما ما گرسنه بودیم
پولی را که برای خرید گل
کنار گذاشته بودیم
خوردیم
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
حال این شب های مرا،
همچو منی داند و بس...
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
از سعت تنهایی ام آن قدر بگویم
تنها کَسِ من بودی و من هیچ کَسِ تو
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
اگر دست من بود ...
دورترین جای دنیا را انتخاب میکردم برای زندگی !
جایی که کسی نباشد تا آرامشم را خط خطی کند
و پای احساسم را بلنگاند...
فقط میخواهم کمی برای خودم باشم!
در جایی که خدا بیشتر حواسش به من باشد
همین ...!!!
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
گر چه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر
درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
مرا از دور تماشا کن ، من از نزدیک غمگینم
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
گر ندارم خبر از خویشتن اینجا چه عجب
فهم و وهم و نظر و فکر و ضمیرم آنجاست
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
تجربه به ما میآموزد که عشق
آن نیست که به هم خیره شویم
عشق آن است که هردو به یکسو بنگریم
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
چشم شاعرکُشِ تو دیدم و با خود گفتم
قدمش خیر ، عاقبتش خیر کند
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
شب همه ما یکی بود
اما تاریکی هایمان فرق داشت
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
اَلا که از همگانت عزیزتر دارم
شکسته باد دلم گر دل از تو بردارم
اگر چه دشمن جان منی ، نمیدانم
چرا ز دوستترت نیز دوستتر دارم
بورز عشق و تحاشی مکن که با خبری
تو نیز از دل من ، کز دلت خبر دارم
قسم به چشم تو ، که کور باد چشمانم
اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم
کدام دلبری؟ آخر به سینه ، غیر دلی
که بردهای تو ؟ دل دیگری مگر دارم ؟
برای آمدنم آن چه دیگران دانند
بهانهای است که من مقصدی دگر دارم
دلم به سوی تو پر میزند که می آیم
به شوق توست که آهنگ این سفر دارم
اگر به عشق هواداریام کنی وقت است
که صبر کردهام و نوبت ظفر دارم ...
👤حسین منزوی
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
شده عاشق بشوی روح دهی جان دهی
بغض شوی آه شوی یار در آغوش دگر
باشد و بی قلب شوی؟
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
پشت هم شعر نوشتم که بخوانی، خواندی؟
بغض کردم که ببینی و بمانی، ماندی؟
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
از طوفان که در آمدی
دیگر همان آدمی نخواهی بود
که به طوفان پا نهاده بودی
معنی طوفان همین است
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
زندگی مثل یک استکان چای است
به ندرت پیش می آید
که هم رنگش درست باشد ، هم طعمش و هم داغیش
اما هیچ لذتی با آن برابر نیست
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
شده گاهی ز خودت سیر شوی؟
شده آهی بکشی، بغض کنی، پیر شوی؟
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
در من چیزی کم بود
و در این زندگانی هم چیزی کج بود
میان ما و زندگانی یک چیزی گنگ بود،
ما دیر آمدیم یا زود
هر چه بود به موقع نیامدیم!
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
راز دل را می توان دریافت از سیمای ما
نشأه می تابد چو رنگ از پرده مینای ما
قهرمان عدل چون پرسش کند روز حساب
از بهشت عافیت خاری نگیرد پای ما
گر چه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر
درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما
از دل پر خون ما بی چاشنی نتوان گذشت
خون رغبت را به جوش آرد می حمرای ما
گوهر خورشید اگر از دست ما افتد به خاک
زیر پای خود نبیند طبع بی پروای ما
سبحه ذکر ملایک از نظام افتاده است
بس که پیچیده است در گوش فلک غوغای ما
از خط فرمان او روزی که پا بیرون نهیم
تیشه گردد هر سر خاری به قصد پای ما
چون بساط سبزه زیر پای سرو افتاده است
آسمان در زیر پای همت والای ما
ریخت شور حشر در پیمانه عالم نمک
می زند جوش سیه مستی همان صهبای ما
حال باطن را قیاس از حال ظاهر می کند
دام را در خاک می بیند دل دانای ما
پای ما یک خار را نگذاشت صائب بی شکست
آه اگر خار انتقام خود کشد از پای ما
👤صائب تبریزی
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی
بعضی از این مردم فقط همین قدر لیاقت دارند
که در بدگویی از دیگران زندگی کنند و بس
پروکسی | پروکسی | پروکسی |
@parsaproxy | اتصال پروکسی