❣باورها خیلی قدرتمندند و به کندی تغییر می کنند اما می توان آنها را تغییر داد .
وقتی مدام در پی افکار بهتر و بهتر باشی ، آنها را پیدا می کنی و فعالشان می سازی و قانون جذب به آنها پاسخ می دهد🍃🍃🍃
تنِ آدمی شریف است به جانِ آدمیت
نه همین لباس زیباست نشانِ آدمیت
اگر این دَرَندهخویی ز طبیعتت بمیرد
همه عُمر زنده باشی به روانِ آدمیت
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
#سعدی
﷽
✨💫 یا قاضی الحاجات 💫✨
🌱🌸 سلام صبح بخیر 🌸🌱
✨دوشنبه✨
💫 ۰۲ مهر ۱۴۰۳
💫 ۱۹ ربیع الاول ۱۴۴۶
💫 ۲۳ سپتامبر ۲۰۲۴
🎥براے هموطنانم ڪہ در عمق زمین بہ سوے آسمان پَر ڪشیدند
ویدیویے ڪہ محسنچاوشے بہ مناسبت حادثہ معدن طبس منتشر ڪرد.
😢😢😢
☕️ قطعه ای از کتاب
هیچچیز واضحتر٬ محسوستر و ملموستر از لحظهٔ حال نیست. با اینهمه٬ لحظهٔ حال کاملا فرار است. تمامی حزن و اندوه زندگی در همین است. تنها در ظرف یک ثانیه٬ حس بینایی ما٬ حس شنوایی ما و حس بویایی ما دانسته یا ندانسته انبوهی از رویدادها را ضبط میکنند و رشتهای از احساسها و افکار از مغز ما میگذرد. هر لحظهای نماینگر جهانی کوچک است٬ که ناگزیر در لحظهٔ بعدی فراموش میشود..
📕 هنر رمان
✍ #میلان_کوندرا
آها یخبردار
پاییز کوچک من
دنیای سازش همه رنگهاست
با یکدیگر
تا من نگاه شیفتهام را
در خوشترین زمینه به گردش برم
و از درختهای باغ بپرسم
خواب کدام رنگ
یا بیرنگی را میبینند
در طیف عارفانه پاییز؟
امروز زادروز استاد #حسین_منزوی
🖋️🌿خیال روییده ی ابری
ببار که شاید
دوباره سبز شود
از تو امیدی
🖋️🌿حالا بهارهای رفته را می شمارم
فصل های بدون تو
پیله هایی را که شکسته اند
وقدم هایی را که برداشته ای
رفته ای وقدمی کشند ساقه ی ترد علف ها
در پاشنه ی پای من
درخت می شوم
وچه سایه ای
اما تو هم قد کشیده ای به رفتن
و کلاه کلاه قرمزی را بر داشته
و دستمال سینه ات را به مترسک داده ای
تا سرانگشتان تو را می شمارند پروانه ها
که شمعدانند در حاشیه ی انتظار
من ، جاده ی همیشگی
عصایی که اژدها نمی شود
ودرختی که سخن نمی گوید
می گذرم
تکرار چاکراه رفتن را باز کرده است
وسنگ ها گیج تر از همیشه نشانه اند
ویقین دارم
اینجا کوهکنی را خاک کرده اند
وشیرین تو دلخوش به وعده ها
هنوز هم نقاشی می کند
ترنج های کال را
وبه تناسب اندامش توجه دارد
ومن پاشنه ی آشیل مرگ را نشانه گرفته ام
با شعری که از چشمان تو کوک می شود
«خدا کند انگورها برسند»
وفصل فصل چشمان تو باشد
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
شبتان بخیر وشادیها ❣
#بیکلام✨️
غفلت
حسین خضری
دوستان گویند سعدی خیمه بر گلزار زن
من گلی را دوست میدارم که در گلزار نیست
❤️🔥#سعدی
🎼 ذرّهبین
🎤 محسن چاووشی
✍ کاظم_بهمنی
تکون نخور نشونهی تفنگ های نقره داغ
تکون نخور پرندهی افتاده توی باتلاق
تویی که رو نقابتم دوباره صورتک زدی
چه جوری بوسه میزنی به زخمی که نمک زدی
تو باغ گل نبودی نه نگو گلاب کردنت
تو مار بودی با عصا یه شب طناب کردنت
محاله اعتنا کنم به وعده های مبهمت
منی که مطمئن شدم شفا نمیده مرحمت
چرا فرار میکنی به سمت سنگرای نو
به کی قراره لو بدی عقب کشیدن منو
اگه همین چراغی که زدن شکستنش تویی
اگه همین خرابه که به توپ بستنش تویی
خبر بده به آفتاب همون که گفته بود شد
به زیر ذره بین عشق یکی نشست و دود شد
بگو به اون لجن خورا که آبمون عوض شده
بگو یه سطل گریه کرد ماهی آب پز شده
@muzic_canal
آدمی به برگ میماند ..
بر درختی در پاییز ..!
#جوزپه_اونگارتی
#موسیقی_بیکلام
#بشنویم ..🎧🙂↔️
❣وقتی که چیزی خوب پیش نمی رود، میتوانید با خود فکر کنید که "جهان علیه من است"یا می توانید به دنبال "یک موهبت پنهان" باشید.🍃🍃🍃
#لوییز_هی
روزهای متوالی مردان، زنان و کودکان در عمق تاریکی معدن کار میکردند. هوای متراکم و نفسگیر، صدای ضربات پتکها و صدای خرد شدن زغال سنگ در میان سکوت سنگین این جهان زیرزمینی حکمفرما بود. عرق از پیشانیهای خستهشان جاری میشد و برخی از آنها به سختی توان ادامه کار را داشتند. ناتوان از روشن کردن مسیرشان، در میان تونلهای پیچدرپیچ گم میشدند …
آنان هر روز بیشتر در عمق زمین فرو میرفتند، گویی در حال کندن گور خود بودند. زمین بیرحمانه آنان را میبلعید و تنها امیدشان به یک روز تعطیل بود، روزی که شاید از این جهنم زنده بیرون بیایند. اما هر چه بیشتر کار میکردند، بیشتر در خاک دفن میشدند. هیچکس به یادشان نمیافتاد و گویی خودشان هم باور کرده بودند که زندهبودنشان بیمعنی است …
ناگهان فریادی از دور شنیده شد؛ صدایی که از عمق تونلها برخاست. بخشی از دیوارهی معدن فرو ریخت و چندین کارگر زیر خروارها خاک و سنگ مدفون شدند. هیچکس نمیتوانست کمک کند، جز آنکه با چشمان اشکبار به صدای آخرین نفسهای آنان گوش فرا دهند. مرگ به سراغشان آمده بود، بیهیچ هشداری …
📚 ژرمینال
👤 امیل زولا
#معدنچیان_طبس
یه چیزایی هست که بعدها خاطراتشون با بوها و عطرهای خاصشون تو ذهنت زنده میشن.
مثل بوی مدرسه، بوی کتاب و دفتر نو، بوی کیف و پاکن و مداد تازه.
نمیدونم متوجه منظورم میشید یا نه ولی بوها از تصاویر قوی ترن.
#نوستالژی
دمی همنشین حافظ باش؛ گر تیغ بارد در کوی آن ماه..
گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله
آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
من رند و عاشق در موسم گل
آن گاه توبه استغفرالله
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه رویا آه از دلت آه
الصبر مر و العمر فان
یا لیت شعری حتام القاه
حافظ چه نالی گر وصل خواهی
خون بایدت خورد در گاه و بی گاه
✍️چه لطف بود که ناگاه رَشحِهٔ قَلَمَت
حقوقِ خدمتِ ما عرضه کرد بر کرمت
به نوکِ خامه رقم کردهای سلامِ مرا
که کارخانهٔ دوران مباد بی رَقَمَت
نگویم از منِ بیدل به سهو کردی یاد
که در حسابِ خرد نیست سهو بر قَلَمَت
مرا ذلیل مگردان به شکرِ این نعمت
که داشت دولتِ سرمد عزیز و محترمت
بیا که با سرِ زلفت قرار خواهم کرد
که گر سَرَم برود برندارم از قدمت
ز حالِ ما دلت آگه شود مگر وقتی
که لاله بردمد از خاکِ کشتگانِ غمت
روانِ تشنهٔ ما را به جرعهای دریاب
چو میدهند زُلالِ خِضِر ز جامِ جَمَت
همیشه وقتِ تو ای عیسیِ صبا خوش باد
که جانِ حافظِ دلخسته زنده شد به دَمَت
#حافظ
✍️🌺درود صبح پاییزیتان به خیر و شادی روزتان بر مدار شادکامی وکامیابی .پاییز مبارک
مهر نمایش شور زندگی است در نگاه کودکان کوله بدوشی که خیابان ها را رنگین می کنند تا درس زندگی بیاموزند هرچند مدرسه وآموزش وپرورش این وظیفه مدنی خود را فراموش کرده است و صرفا جعبه ی آموزش محفوظاتی است که گاه به کار زندگی نمی اید .سوی دیگر پاییز رنگی است که در غربت درونی دل تنگش به خیابان ودشت وکوه می زند تا یادآوری کند که مرگ ورنگ توامان اند و انکه قدر زیبایی های زندگی را نمی داند لاجرم با باد می رود
✍️ضایعه درگذشت ۵۲ نفر از کارگران زحمتکش حادثه معدن طبس را به خانواده های این عزیزان و به همه مردم ایران تسلیت عرض می نمایم!
🖋️🌿خیال انگار می چرخد چه سیبی
به دام تازه ای نقشی فریبی
خزان هم می رسد با نقش تشویش
تو گویی رهزنی با مکر وریبی
🖋️🌿نرم نرمک می رسد پاییز ورنگ
کوچه ها از عشق پر سر پر درنگ
مهر می آید فروزان می کند
چشمه های زندگی را وه قشنگ
🖋️🌿پاییز وکوچه چه رنگی گرفته است
نقاش و باد چه سنگی گرفته است
سرها شکسته در آید به عاشقی
بس نقش دلفریب به جنگی گرفته است
🖋️🌿ای لحظه های خوب شکفتن
چون پلک آهوی چشمش
ما را به عمق ژرف اقیانوسی
دعوت کن
که سرشار زندگی است
🖋️🌿پر از سکوت!
پیرهن دریده بود
وباد را
به پنجه می کشید نقش بر درخت
کبوتر خیال را چه داده کیش
می دوید در میان خاطرش
به روی بام ها
و ابر تازه می کشید پا
درخت در تکانشی
به برگ های خویش گفته
تا رها شوید
ونقشی از حریر برگ
در میان جوی
لب سپیده دست می کشید
ماه کم فروغ
دو ماه در کنار هم به گفتگو
چه چالشی رسیده بود مهر
و می وزید سوز
در نگاه باد
گلی به روی شاخه ها نمانده بود
ومی نوشت مهر تازه خویش را
رسیده بود تا خزان
و زرد چهره باغ وباغبان
غروب دلنشین فصل ها
مگر رسیده بود
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒انسانها تا ابد در بند و گرفتار ستیزهای دیرینهای هستند که انتخاب چندسطحی سبب آنها بود. اینگونه است که انسانها در موقعیتهای ناپایدار و میان این دو نیرویی که ما را آفریدند، تا به همیشه سرگردانند. (فضیلت و رذیلت) بعید است ما انسانها به امید یافتن راهحلی ایدهئال برای گریز و گذر از آشفتگیهای اجتماعی و سیاسی خویش به خدمت هیچ یک از این نیروها درآییم. سرسپردگی کامل به انگیزههای غریزی به یادگار مانده از انتخاب فردی، هبوط جامعه به قهقرا و نابودی آن را سبب میشود. در سوی دیگر داستان نیز، گردن نهادن به انگیزههای به جایمانده از انتخاب گروهی، ما انسانها را به رباتهایی فرشتهسان - معادلهای بزرگتر مورچگان - بدل خواهد کرد.
📚 #معنای_هستی_انسان
✍ #ادوارد_ویلسون 🇺🇸
🖋️🌿نت ها وصدا ها
ذهنم پر است از هجمه ی حروف
ونقاشی کلمات در بی وزنی شعری
که بر لبان تو تکرار می شود
وسپید می شود سکوت
بر پرده خیالم
جهانم شعری است
که نوشته نمی سود
وجان تویی که در حروف نمی گنجی
از زخمهی کلمات سرگیجه می گیرم
وان جسم اثیری را
باد می برد
ومن از هزاره ی خواب
بر گیسوی بجا مانده ات بیدار می شوم
ونت ها دوباره می نوازند
🖋️🌿تو پرنده نیستی
که عاشقانه بنویسی
انگشتانت چاقوی سلاخی است
در ذبح واژه ها
هر پسین دلداده ای را
بر کمرکش قویی می بندی
که تنها اقیانوسی را پارو می زند
وغرق می شود
در آوازی که آخرین نت زندگی است
شاید یک روز زندگی را هم به مسلخ بردی
با طناب دار اخرین زندانی
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
عصرتان مملو از عشق ومحبت❣
✍️🌺درود صبح بخیر وشاد روزتان بر مدار شادمانی دل انگیز با آرزوی شادکامی وتوفیق برای شما دوستان خوب وبه امید انکه رسیدن فصل پاییز ،رسیدن فصل صلح وارامش وبازگشت عقلانیت به جهان وپایان جنگ ها ودلهره ها باشد.آنچه زیبایی در طبیعت است خود بیان این حقیقت است که جهان برای شادی وآرامش ولذت بردن موجودات ازاین همه مواهب آمده است. اما آنچه زمین را غیر قابل زیستن می کند حرص،آز وطمع دور ودرازی است که ریشه در جهالت دارد و نامنی جهان محصول لی خردی کسانی است که راز توفیق را در تنازع می دانند و با خودکامگی بر انسانیت خط بطلان می کشند.در نظر بگیرید اگر جنگ اکراین وغزه رخ نمی داد واین منازعات انسانی و متمدنانه حل می شد اکنون جهان در چه شرایطی قرار داشت.تکنولوژی در دست کوتوله های تاریک اندیش خطری بزرگ برای جهان است که ممکن است ان را به آتش بکشانند.ریشه ی دو جنگ جهانی در حماقت بشر بوده است و اکنون تمام تضادهای درونی جامعه ی انسانی وعمق این حماقت درحال بروز است در کسانی که خود را پیش قراول تمدن می دانند و این تنازع غیرانسانی می تواند بار دیگر شعله ی جنگی فراگیر را مشتعل کند.به امید بازگشت عقلانیت به جامعه انسانی وگذر از این تاریک اندیشی که انسان ها رابراساس باورشان تقسیم می کند.
🖋️🌿دوشم به خواب دیدم پروانه ها رمیدند
وقتی که گرد شمعی با شوق می پریدند
یاد امدم که با تو دیدم ستاره ها شب
تا قله ی خیالم مستانه پا کشیدند
🖋️🌿به مستی می زند تاصبح لبخند
تو هم بگشای چشم ای مخزن قند
گل شوریده ای بشکفته خاموش
روایت تازه دارد نقد هر بند
🖋️🌿وقتی برای نوشتن نمانده بود
رگبار حرف ها
وذهن مزخرف پر تیک لحظه ها
باید تمام خاطره ها دستکاری می شد
در پردازش شان
وقتی قرار نبود من باشم
وشعر با اسموتی ونسکافه
به خورد سطرها می رفت
باران خیال بود و شبنم برگ ها
اشک چشم غزل
ما بی قراری شعر را
از چشمهایش می خواندیم
که چون ردی سیاه
بر کاغذ می ماند خیس خاطرات
وزیر پای انتظار علف می رویید
دیگر کسی در انتهای صف نمانده بود
اما مهجور تر از همیشه قلم نمی نوشت
وخواب یاداور هزار بند نسردوه
وقتی که دفتر دیوان بسته بود
وشعر عنوان تازه اش را
از یاد برده بود
#ایرج_جمشیدی_بینا
امروز روز صلح،روز الزایمر و روز حمله عراق به ایران است
✍️📒پاییز کتاب یک زندگی است در تحولی ژرف.خانه تکانی است پس از فصلی چند و شکوه ژرف نقاشی طبیعت است بر دیوار زندگی. پاییز یاداور راهی طولانی است که بشر آمده است ودر گرگ ومیش زمستانی پیش رو که بهار آفرین است.پاییز آغاز ققنوسی زندگی فصل هاست تا حاشیه ها را در هم بریزد و با گذر از تونل زمستان از خاکسترش نو برخیزد.پاییز نیمه راه شدن است ،دل کندن وافریدن نقش های بدیع وقلم صنعی که بی نظیر است که از مرگ زیبایی می آفریند.پاییز برگریزان است،تا رنگ طلایی به هرچه بزند که رفتنی است وگاه شرابی.این اوج آفرینش از مرگ است از نیستی وفنا ویادآوری این نکته که هر لحظه زندگی می تواند آفریننده باشد پاییز پایانی است که در دلش افریننده،زاینده وپوینده است و نقاش زیبایی ها،فرا رسیدن پاییزتان این اغاز سکوت خردمندانه مبارک باد وبرایتان کمال وبهروزی آرزو می کنم
🖋️📗کشیدم دست تا بر زلف پاییز
خطاب امد که با شبدیز برخیز
بکش مهمیز ورامش کن به شادی
خرد را باسکوت وعشق آمیز
#ایرج جمشیدی(بینا)
غرض پرواز وماییم ان پرنده
بگیریم اوج با بال رونده
سقوط آنجاست بالت بسته گردد
بگیرد پای را از هر دونده
#بینا
همهی آدم ها یک روز معنی حرف هایشان را خواهند فهمید و متوجه رفتارهایشان خواهند شد؛ روزی که با کسی از جنس خودشان مواجه شوند ...
#ژوزه_ساراماگو
الا یا ایها الساقی اَدر کاساً و ناولها
کهعشقآساننموداولولیافتادمشکلها
بهبوینافهایکاخر صبا زانطُّره بگشاید
ز تاب جَعد مشکینش
چه خون افتاد در دلها
مرادرمنزلجانانچهامنعیشچونهردم
جرسفریادمیدارد کهبربندید مِحملها
بهمیسجادهرنگینکنگرتپیرمُغانگوید
کهسالک بیخبرنبود زراهورسم منزلها
شبِتاریکوبیمموجوگردابیچنینهایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همهکارمزخودکامیبهبدنامیکشیدآخر
نهانکیماندآنرازیکزاوسازندمحفلها
حضوری گِرهمیخواهی
از او غایبمشو حافظ
متی ما تلق منتِهوی دع الدنیا واَهمِلها
🎥 ڪلیپ : تصویرے
🎞 ترانه : الایاایهاالساقی
✍ شاعر : حضرتحافظ
📖 دیواناشعار : غزلنمره۱
🎼 آهنگساز : استاد جلالذوالفنون
🎙 اجراء : استاد شهرامناظری
#شبتان اهورايى ❣️