چه خوب است که انسان روحی را یافته باشد تا در میان آشوبِ طوفانها بتواند در دامنش بخزد. پناهگاهی اطمینانبخش که در آن به انتظار آرامش ضربان قلب خود نفسی برآورد.
بزرگترین شادی را در آن بیابد که خود را به اختیار او گذارد. احساس کند که رازدارش اوست زیباییهای جهان را با حواس او در آغوش کشد با قلب او از زندگی کام گیرد حتی با او رنج ببرد. آه رنج کشیدن با دوست، شادیست.
📕 ژان کریستف
#رومن_رولان
این کتاب به اختلال مهم و رایج فوبیا یا اضطراب اجتماعی میپردازد، میکوشد آن را تعریف کند و ریشهها و دلایل وقوعش را توضیح دهد. این کتاب درمانها و ایدههایی را پیشنهاد میدهد که کمک میکنند با این ترس مواجه شویم، بهنحوی مؤثر بر آن غلبه کنیم و با دیگران ارتباط مناسب و خوبی را شکل دهیم.
📕 غلبه بر کمرویی و اضطراب اجتماعی
✍🏻 #مارتین_ام_آنتونی و #ریچارد_پی_سوینسون
♻️ در حکمرانی مطلوب، افکار جدید مهم هستند یا افراد جدید؟
✍ محمود سریع القلم
🌎 در اواخر دهۀ 1960، وقتی چین تصمیم گرفت اقدامات لازم و تجربۀ شده بشری برای صنعتی شدن و رشد اقتصادی را به تدریج به مرحله اجرا درآورد، مائو و افراد کلیدی در اطراف او بودند که این تحول فکری را ایجاد کردند. آنها با مشاهدۀ تحولات جدید، این اعتماد به نفس را داشتند که افکار خود را با شرایط جدید جهانی منطبق کنند. همین نوع تغییر عیناً در دهۀ 1990 در شش کشور دیگر اتفاق افتاد: اندونزی، هند، ویتنام، ترکیه، مکزیک و برزیل. در عموم این کشورها طی سالهای پس از جنگ جهانی دوم، نقش سنگین دولت بر صنعت، بانکداری، کشاورزی، سرمایه گذاری، آموزش و دیگر ارکان حکمرانی سایه افکنده بود. سیاسیون این کشورها برای مدت ها، خود را به اندیشه هایی مانند دولت سالاری، تمرکزگرایی، مدیریت عمودی، نهضت غیر متعهد ها و مبارزه با امپریالیسم مشغول کرده بودند. خروجی این افکار عمدتاً به تداوم فقر، فاصلۀ طبقاتی، ناکارآمدی، اتلاف منابع ملی و مهاجرت تحصیل کرده ها منجر شد. در این کشورها و بسیاری دیگر به خصوص در آسیای شرقی، سیاست مداران به تدریج متوجه شدند، به میزانی که دولت، مجری اقتصادی می شود، ناکارآمدی افزایش مییابد. مجریان آسیایی و آمریکای لاتین به این پایۀ فکری رسیدند که بدون تولید ثروت، حکمرانی مطلوب تحقق نمیپذیرد و پایه تئوریک تولید ثروت، محول کردن تولید و خدمات به بخش خصوصی، و پذیرفتن منطق بازار و تبادلات بین المللی است: اندیشه ای که ابتدا به انقلاب صنعتی منجر شد و در عین حال به تاسیس آمریکا در سال 1776 انجامید. به عنوان مثال، هرچند تورگوت اوزل (Turgut Ozel) و رجب طیب اردوغان از دو پایگاه متفاوت اجتماعی به قدرت رسیدند ولی اندیشه های اقتصادی آنها مشترک بود. اگر چین تولید و خدمات را به بخش خصوصی انتقال نمیداد و اصل رقابت و همکاری را در یک دایرۀ بزرگ جهانی نمی پذیرفت چگونه طی بیست سال، از درآمد سرانه 200 دلار به بالای 10000 دلار می رسید؟ چون اقتصاد اصل است و کشور ثروتمند شده است، امروز چینیها از استقلال سیاسی، هویت ملی و انسجامِ داخلی به مراتب بالاتری نسبت به زمان مائو برخوردارند. امروز چینی ها آنقدر ثروتمند شده اند که کسی نمی تواند مانع افزایش حتی روزانۀ قدرت نظامی آنها شود. هم اکنون چین در حال ساختن 800 موشک بالیستیک هسته ای است. با قدرت اقتصادی، دیگران را به خود وابسته کرده و امتیاز سیاسی و امنیتی می گیرد. این اندیشۀ قدرت بر مبنای ثروت در سال 1970 در زمان مائو متولد شد و امروز جواب داده است.
در هر حوزهای از حکمرانی، چه مستقیم و چه غیر مستقیم، اندیشهها هستند که جامعه را هدایت می کنند. در نهایت، وضعیت هر جامعه را باید در حال و هوای اندیشه های آن جستحو کرد. چگونه میتوان عمل، رهیافت و برخورد های جدید را بدون تحول فکری، تحقق بخشید؟ یکی از عباراتی که بسیار شنیده میشود، «رعایت کرامت انسانی» است. چگونه باید این اصل اجرا شود؟ کدام فرآیند به آن منتهی میشود؟ کرامت انسانی مستقل از دیگر ارکان حکمرانی است یا خروجی مجموعهای از سیاستگذاریها؟ چه ارتباطی میان اقتصاد و فرهنگ یک نظام اجتماعی و سیاسی وجود دارد؟ آیا جامعهای که نیم قرن نرخ تورم دو رقمی را تجربه کرده، میتواند کرامت انسانی را تجربه کند؟ آیا تورم علت است یا معلول؟ نرخ تورم دو رقمی نتیجه کدام اندیشه است؟ مفاهیمی مانند عدالت، انصاف، پاسخگویی، رشد، کرامت انسانی، شایسته سالاری و کارآمدی در امتداد هم هستند و وزن مساوی دارند یا میان آنها روابط علت و معلولی وجود دارد؟ چگونه باید درخت آنها را از ریشه به شاخه ها کشید؟ کدام ریشۀ درخت است و کدام شاخۀ درخت؟ کدام اصل است و کدام نتیجه؟ در «شناخت هرمی و درختی ساختار حکمرانی»، نرخ تورم را در کجای هرم باید قرار داد؟ آیا می توان در فقدانِ رشد اقتصادی و تولید ثروت، در انتظار عدالت، آزادی و کرامت انسانی نشست؟ آیا آگاهی و شناخت جامعه در سرنوشت آن اثر دارد؟ آیا جامعه ای که میانگین مطالعه آن 35 دقیقه در سال است می تواند در انتظار دموکراسی بنشیند؟ اگر نرخ تورم زیر پنج درصد باشد، کشور ثروت تولید کند و مردم اهل مطالعه باشند بعد برخی از شرایط و مقدمات دموکراسی فراهم می شود. آیا می شود بدون Input در انتظار Output نشست؟ به عبارت دیگر، روابط علت و معلولی متغیرهای حکمرانی، علم و Science است. آنچه به موفقیت بسیاری از کشورها مساعدت بخشید این بود که متوجه شدند از کجا باید تحول را شروع کنند. یک دو سه تجربه شدۀ جهانی را تشخیص دادند. اولین و فوری ترین کاری که این کشورها انجام دادند، تغییر افکار و اندیشه هایشان بود.
* تو نیستی که ببینی*
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظهها جاریست!
تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفتهاند؛
تو را به نام صدا میکنند!
هنوز نقش تو را از فراز ِ گنبد ِ کاج
کنار باغچه،
زیر درختها،
لب حوض
درون ِ آینهی پاک آب می نگرند
تو نیستی که ببینی، چگونه پیچیدهست
طنین ِ شعر ِنگاه تو در ترانهی من.
تو نیستی که ببینی، چگونه میگردد
نسیم روح تو در باغ ِ بیجوانهی من.
به خواب میماند،
تنها، به خواب میماند
چراغ، آینه، دیوار، بی تو غمگینند
فریدون_مشیری
از دفتر: "از خاموشی"
🎼 "شهر خالی"
🎤فرشته
♥️🕊 ققنوس🕊♥️
✍️🌺درود صبحتان به عشق وشادی.روز وروزگارتان بر مراد وکامیاب.اسب زمان بی امان چهار نعل می تازد و ما سوارانی خواب آلود که تاختنش را متوجه نمی شویم مراقب آن باشیم وپیش از انکه ما را به کام نیستی بکشد بقدر کافی از این سوار کاری لذت ببریم بقول کنفوسیوس هر انسان سه راه در پیش دارد::
راه اول از اندیشه میگذرد، این والاترین راه است.
راه دوم از تقلید میگذرد، این آسانترین راه است.
و راه سوم از تجربه میگذرد، این تلخترین راه است.
مطالعه کنیم و از تجزبیات بیاموزیم یادمان باشد قدر سلامت تن وروان خود را بدانیم و آنها را در مقابل طوفانهای زندگی رها نکنیم
روان آرام ،مهربان ،آگاه و صبور مهمترین ضامن ما در عبور از این طوفان هاست
🪻🪴🪻🪻🪴🪻
🖋️🌿شعرم از مستی سرابی بیش نیست
واژه ها گنگ اند وخوابی بیش نیست
ما به جولان اسب خاطر رانده ایم
حالیا این شعر نابی بیش نیست
🖋️🌿انگور چشمانت را شراب انداختی
از افتاب شهریور
تا ان خماری و مستی را
در جام من بریزی
هنگامه ی شکستن این سکوت
ومن برهنه ترین واژه ها را
با بوسه هایم در جام لبانت می ریزم
تا گنجشک قلب هایمان
هم اشیانه شوند
در ظهر گرم تابستان
وشانه به سر امید بر شانه هایمان بنشیند
وقت مرور شعر من
از دفتر خیال برمی گردی
در حس ماندگار بودن
اصلا به فاصله فکرنکن
ما از بعد زمان گذشته ایم
وچهار فصل عشق را
تنها در تلمذ یک واژه ی کوتاه اموخته ایم
وعاشقانه هایمان کاری خواهند کرد کارستان
وقتی تو را کنار اینه می برم
از جیب پیراهنم
تا بیت های پشت پلکت را مرور کنم
دیوارها فرو می ریزند
وما در جهانی موازی
اندوهاین جهان را رنگ می زنیم
وانگشتان کشیده ی شعر
شانه می زنند
مریم موها را بر شانه های سطر
تا ان حقیقت کتمان شده
به گل بنشیند
وبخت یارمان شود در ان تداعی بودن
در زورق خیال
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📗روز ملی صنعت چاپ بر زحمت کشان عرصه فرهنگ مبارک باد.به یمن تلاش این عزیزان گسترش فرهنگ و توسعه ی دانش میسر شده است .صنعتی که انقلابی در روابط انسانی وگذر از تاریکی ایجاد کرد.هر چند بشر در مقابل تلاش وزحمت این عزیزان از کتاب سوزان های بسیاری در بین ملل مختلف گذشته است که نشان از تقابل جهل وخرافات با عنصر اندیشه است.کمتر ملت متمدنی است که شاهدی در این زمینه ندارد.
✍️یادمان باشد
هیچ یوغی برازندهٔ انسان نیست
یادمان باشد
آدمی آبروی زمین است. حرمتش بداریم
یادمان باشد
دروغگو، دروغگو به دنیا نمیآید امّا دروغگو، دروغگو از جهان خواهد رفت!
یادمان باشد
او که به نام عدالت میآید
باید عدالت را برقرار کند
ورنه دشمن است!
یادمان باشد
او که خویش را به بدی بیالاید هرگز شادمان نخواهد زیست!
یادمان باشد
او که شادمانی مردمان را نمیخواهد از ما نیست. او برده بی خرد اهریمن است.
📗:دُنِ آرام
👤:میخائیل شولوخف
🖋️🌿شعرم دهان تو را بوسید
گل کرد و خوش شکفت
تا عطر توگرفته
بپیچیده در خیال
آنگاه بلند گفت:
آری ،یک بوسه می تواند
🖋️🌿کولی به رقص امد نگاهی کرد
چرخید و راز الود وردی خواند
«دلداده را بینم که می آید
با ترس در چشمان
تا دور دست دور
دیدم نگاهی کرد
آه بلندی، سینه اش بی تاب»
آهسته چشمک زد
کولی لبش را پیش می آورد
لبخندگنگی گوشه ی لبها
آهسته پچ پچ کرد
مرد رها مرد است
از دامنش بر مهره وردی خواند
اهسته دست آورد
این مهره ی مار است
بردار وباخود مهربان تر باش
در زیر لب با خویش چیزی گفت
چشمان راز آلود برقی زد
آنگه نگاهی کرد تا دور دست دور
افسوس ،
می بینم هر سو می رود باخویش
درد فراقی تازه افتاده است
یک ماه می بینم در خانه ی تاریک
یک داس می بینم درختی غان
فصل درو رفته است
کولی به دستش تابها می داد
باورد خود می رفت
گویی که باور داشت
از هرچه باخود می شدش تکرار
در رقص دست و لحن ان گفتار
وان چشم های فتنه ی مکار
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
شبتان مملو از عشق وآرامش❣
با همہ بےسروسامانےام
باز بہ دنبال پریشانےام....
زنده یاد محمدعلے بهمنے🖋
اجراے برخط
مهداافڪار🎙
حالِ من خوباست
حالِ روزگارم خوبنیست
حالِ خوبم را خودم
باور ندارم خوبنیست
۰
آبو خاکو بادو آتش
شرمسارم میکنند
اینکه از یارانِ خوبم
شرمسارم، خوبنیست
۰
روزوشب را میشمارم
کارِ آسانیست حیف
روزوشب را هرچه آسان
میشمارم خوب نیست
۰
منکه هستونیستم
خاکاست، خاکی مَشرم
اینکه میخواهند برخی
خاکسارم خوب نیست
۰
ابرها در خشکسالیها
دعاگو داشتند
حیرتا بارانمو باید
نبارم خوب نیست
۰
در مرور خود بهدرکِ
بیحضوری میرسم
زندهام اما خودم را
سوگوارم خوب نیست
۰
مرگ هم آرامش خوبیست
میفهمم... ولی
اینکه تاکی؟ در صفِ
این انتظارم خوب نیست
#محمد_علی_بهمنی
روحشان قرین رحمت الهی⚫️⚫️
کشف یک شهر زیرزمینی خارق العاده و پیشرفته که درست زیر شهر تفرش کنونی قرار دارد.
#ایران #باستان #پیشرفت
✍️💐یک پنجره به صبح خیال از تو باز شد
لبخند گل خیال مرا رنگ می زند
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
🖋️🌿پیامبران غار نشین
به کوچ می اندیشند
وساحران به پرواز
وقتی کرکس ها طعمه ها را
نشانه کرده اند
در زوالی ابدی
شانه به شانه ی باد میروند
برگ های دل به باد داده
هنوز تا صبح بشر
فرسنگ هاست
ومعبران گنجشک های رنگ کرده را
به حراج داده
،چوب می زنند
وچه خوب می زنند
کوهی صدا میزند
نخودهای هرآش را جداکنید
وسنگ ها می بارند
درختی شعله اش را تکثیر می کند
وآدمی می رود
تا ریشه اش را بجوید
بر زبان اتش بارها
مگر مرگ سرزمین می خواهد
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
صبحتان مملو از عشق ودلنواز❣
🖋️🌿خواب دیدم
به دفتر شعرم باز گشته ای
دست می تکانی
و واژه ها می رقصند
چه سوالی در چشمانت بود
وقتی خم می شدی
وبر سر واژه ها دست می کشیدی
هنوز هم خاورمیانه شورش بود
و قدم به قدم نزدیک تر می شد
جنگ
تروریستها حاکم بلامنازع بودند
وصبح های سربی
دهان واژه ها راپر می کردند
و رختهای اعدامی ها را
باد تکان می داد
تو از پریدن می گفتی
وگنجشکهای حوصله
از دفتر پر می کشیدند
وهر اشاره انفجاری بود
وما خفتن با چشم باز را
به کرات تمرین می کردیم
کسی انگشتانش را
خشاب گذاری کرده بود
تا هر اشاره فرمان به مرگی باشد
ومیزهای انتخاب
شاسی انتحار بودند
وصبح برای زندگی نمی آمد
🖊️🌿گنجشکهای پریشان
آوار درختان شده اند
وباهمهمه هنوز
به عمق فاجعه پی نبرده اند
تبر به ریشه جنگل
هجوم آورده است
وشاخه های نورس را
به نام هرس از ریشه می زند
طوفان هنوز نرسیده است
و صبح انتظار افتابی
که بر نمی آید
مگر خورشید چند دست دارد
که این همه برسرش آوار است
فاجعه
طنابها پیوست فجرند
وگونه های خونین اش
چکمه های شب را می بوسند
این آژیرها در گرگ ومیش صبح
اشاره به سونامی دارند
که خواب را می تکاند
وگنجشکهای بی پناه را
از لانه ها می راند
تا فردا نعش که بر سر دست است
وهندسه در نقش تازه اش
چه گورستانی می کشد
از ثلاثه ی قدرت
میان اتش وباد و آب
وخاک این عنصر عزیز
به دست که به تاراج می رود
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
دوشعر از کتاب خفتن با چشم باز
عصرتان مملو از عشق وشادیها❣
✍️💐درود روزتان بخیر وبر پرندی از شادی وقت خوش وکامیاب.آزادی بالی است برای پرواز و گسترش عدالت وبهروزی وتحدید ان مساوی است با از دست دادن بسیاری از حقوق عامه.اما در جوامع باز در مقابل آزادی مانع بزرگ سواستفاده ی مافیاهای رنگارنگ تروریست ها و گروه های خرابکار و ابواب جمعی قدرت های مخالف ازادی است که سعی در فشل نشان دادن ان و سواستفاده برای مقاصد شوم وتهدید مخالفان و گاه ترور افراد وانفجار در اجتماعات دارند و آزادی جمعی را نقض می کنند. اما این ها دلیل نمی شود تا ازادی به هربهانه نقض شود ویا دولت ها بخواهند در قوانین مصرحه ی آزادی دخالت کنند و یا کارافرینان وبنیان گذاران فضای مجازی را به بهانه ان تحت تعقیب قرار دهند و با هزاران دلیل تراشی وبرچسب با آنها برخورد کنند.ناتوانی دولت ها در مهار مافیاهای رنگ وارنگ و تروریسم دلیل حمله به آزادی ونقض ان نمی شود همچنان که ایلان ماسک می گوید اگر اتفاقی که برای بنیانگذار تلگرام پاول دورف افتاد به یک روال تبدیل شود هیچ کدام از کارآفرینان این فضا در امان نخواهند بود.مهم این است که باید ساز وکاری اندیشیده شود که تروریسم ،دیکتاتوری تجاوز وابزار بزه کاری مهار شود و جهان بتواند آزادانه از این فضا در جهت تعالی و گسترش ثروت و خرد مهار فقر و بی عدالتی و توسعه ی بهداشت ومقابله با مشکلات آب وهوایی استفاده کند.
🖋️🌿سنگ می بندم اگر بر دل نمی باشد عجب
سنگ دل این رسم را در مکتبت آموختم
سنگ گشتم بس که گفتم پاسخی نشنیده ام
از سکوت سنگی ات بس مصلحت آموختم
🖋️🌿انگور شهریور نگاهت
بر کوزه ی جان
شراب می شود
دیگرمپرس
از مستی خیال ما
در فصل بعد ازین
🖋️🌿میروم با خویش وبا تنهایی ام
بگذرم از عالم سودایی ام
چشم می بندم به روی هرچه هست
کم کنم این قصه ی رسوایی ام
می روم دیگر نمی جویم تورا
واگذارم مرکب شیدایی ام
ما زیاران قصه ای بود ونبود
انتظاری بیش از این تنهایی ام
🖋️🌿هنوز هم تفنگ مدرا را نمی داند
و نوک مگسک به زیر خال هدف
و دست بر ماشه است
جهان چه روزهای سختی دارد
وغار نشینان مدرن
جهالت شان را
برذهن تسخیری جن زدگان جدید
تزریق می کنند
ومرگ اسان تر از غذا
در این زمین پر از التهاب
و ناخوش حال تقسیم می شود
وجَنگ شادی دیوانی است
که جُنگ شادی از مرگ برپا کرده اند
وآسمان، زمین و دریا سهمی از حماقت شان دارد
وآزادی در خرناسه های اسلحه گم می شود
وهیئت درناک شهرها
در خون وپاندومی نفس می کشند
وقطاع طریقان باندهای سیاه
بر دست هایشان هر روز
نعشی از آزادی را
در چاه ویل گفتگو می ریزند
وتوسعه معنی مرگ دارد
وطلایه داران تمدن پی می شوند
تا شکارچیان ماهر قدرت
لم داده بنشینند
بر ویرانه های بجا مانده از آزشان
واختاپوس حرص وطمع
ببلعد جهان وجان های ازاده را
#ایرج_جمشیدی_بینا
,✍️📗در جمجمههای مدرن ما، ذهن های متعلق به عصر حجر خوابیده است. آری، حماقت بزرگیست که آدمی به منظور برنده شدن در بیرون، در درون ببازد.
📖: آرتور شوپنهاور
بیشتر قدرتی که در اختیار استبداد قرار میگیرد داوطلبانه به آن داده شده است. در زمانهی استبداد، افراد پیشاپیش به این فکر میکنند که اگر حکومت مستبدتری بر سر کار باشد چه از آنها خواهد خواست و بعد بدون اینکه آن چیز از آنها خواسته شده باشد، آن را در اختیار حکومت میگذارند؛...
📓در برابر استبداد
تیموتی اسنایدر
ظهربخیرو به شادی
🍃🌺ظهرتون قشنگــ🌺🍃
چه خوب است که انسان روحی را یافته باشد تا در میان آشوبِ طوفانها بتواند در دامنش بخزد. پناهگاهی اطمینانبخش که در آن به انتظار آرامش ضربان قلب خود نفسی برآورد.
بزرگترین شادی را در آن بیابد که خود را به اختیار او گذارد. احساس کند که رازدارش اوست زیباییهای جهان را با حواس او در آغوش کشد با قلب او از زندگی کام گیرد حتی با او رنج ببرد. آه رنج کشیدن با دوست، شادیست.
📕 ژان کریستف
✍️ #رومن_رولان📚
*با درود؛ هرچند تکراریست، اما بازهم به خواندنش می ارزد!*
*📚 معجزه کتاب...*
📚به نقشه جهان که نگاه می کنم، متوجه می شوم بسیارند سرزمین هایی تا آخرین روزهای زندگی پایم به آنجا باز نخواهد شد، اما نکته جالب اینجاست که تقریبا از همه ی این سرزمین های دور و نزدیک خاطره دارم. انگار با شهرها، خیابان ها و حتی کوچه های آنجا آشناییِ دیرینه دارم.
📚هنوز بچه بودم که برای اردوی تابستانی همراه با کریستین اندرسون، از جیرفت به دانمارک رفتم و در خیابان های کپنهاک با دخترک کبریت فروشی آشنا شدم که جوجه اردک زشتی در دست داشت و با پری دریایی به لباس جدید پادشاه می خندید.
📚 در بازگشت به وطن، همراه با احمد شاملو به مراسم عروسی دخترای ننه دریا با پسرای عمو صحرا رفتم، کمی بعد با صمد بهرنگی به کچل کفترباز خندیدم و با اندوهِ پسرک لبوفروش غصه خوردم. مرادی کرمانی من را از جیرفت به سیرچ دعوت کرد و با لهجه ی شیرینش گفت: هم ولایتی" شما که غریبه نیستید"،
📚 آنجا بود که با بچه های قالیباف خانه سرم را بر نازبالش گذاشته و در قصه های مجید با قاشق چای خوری، مربای شیرین خوردم.
📚با دولت آبادی به کلیدر رفتم و آنجا بود که دور از چشم گُل ممد، دل به عشق مارال سپردم و در روزگار سپری شده مردم سالخورده، جای خالی سلوچ را پیدا کردم.
📚مزارع آمریکا را وجب به وجب با جان اشتاین بک گشتم تا خوشه های خشم را به نظاره بنشینم. با جک لندن و سپید دندانش به آلاسکا رفتم تا این که از دور پیرمردی را در دریا دیدم که کنار همینگوی نشسته و از مشکلاتش در صید ماهی صحبت می کند.
📚سه شنبه ها همراه با میچ آلبوم به ملاقات موری رفتم، خشم و هیاهو را در گور به گورِ فاکنر آموختم، با چارلز دیکنز تمام انگلستان را گشتم تا این که سرانجام در لندن با خواهران برونته آشنا شدم
📚 از آنجا همراه با جورج اورول به قلعه حیوانات سر زدم، حس عجیبی بود، احساس می کردم ۱۹۸۴ سال در آن قلعه زندگی کرده ام، حال و روزشان شباهت عجیبی داشت با روزگار مردم سرزمین من!
📚کازانتزاکیس من را با یونان آشنا کرد تا این که در سواحل کرت با زوربای یونانی هم پیاله شدم،
📚 با سیلونه به ایتالیایِ دوست داشتنی و فونتامارا رفتم و به مهمانی نان و شراب دعوت شدم و شبی در کنار اوریانا فالاچی نامه به کودکی که هرگز زاده نشد را خواندم.
📚کلمبیای مارکز را زمانی شناختم که بعد از صد سال تنهایی، عشق در سال های وبا را تجربه کردم. سرزمین پرو را در سال های سگی با یوسا شناختم و در مونیخ با هاینریش بُل به عقاید یک دلقک خندیدم، چند روزی هم در استکهلم مهمان فردریک بکمن بودم و در آنجا با مردی به نام اوه آشنا شدم.
📚ویکتور هوگو من را با بینوایانِ پاریس و گوژپشتی آشنا کرد که خاطرات آخرین روز یک محکوم را نجوا می کرد. بالزاک در میان دهقانان فرانسه من را با زن زیبای سی ساله یی آشنا کرد و رومن رولان شبی من را به کنسرت موسیقی ژان کریستف در شانزه لیزه دعوت نمود، هر چند با وجود شیوع طاعون، با آلبر کامو هم چندان بیگانه نبودم.
📚من در تمام جبهه های جنگ به همراه مرل جنگیدم و در "نبرد من"، هیتلر را بهتر شناختم، با هانا آرنت به دادگاه اورشلیم رفتم تا با چهره واقعی توتالیتاریسم بهتر آشنا شوم. جومپا لاهیری را در کلکته ملاقات کردم و تا بمبئی با هم عاشقانه های تاگور را زمزمه کردیم.
📚 تمام جزایر ژاپن را با موراکامی گشت زدم تا این که بعد از جنگل نروژی، کافکا را در کرانه دیدم. در ریگ های روان سیدنی با استیو تولتز آشنا شدم و گفتم هرچه باداباد.
📚جنایات روسیه تزاری را در جنگ و صلح و آناکارنینای تولستوی شناختم و یک شب در مسکو مثل یک ابله با داستایوسکی که هنوز یک جوان خام بود، قمار بازی کردم، اما او دائم از جنایت و مکافاتِ برادران کارامازوفِ سخن می گفت و من مجبور شدم با چخوف در باغ آلبالو به میهمانی مادرِ ماکسیم گورکی بروم.
📚میلان کوندرا و ایوان کلیما را شبی در پراگ ملاقات کردم، بر ویرانه های کابل با خالد حسینی گریستم، با شافاک در قونیه به ملاقات شمس رفته و چهل قانون عشق را آموختم و با دستمالی که از مولانا گرفتم، اشک های کیمیا خاتون را پاک کردم.
📚در برزیل یازده دقیقه کافی بود تا در کنار پائولو کوئلیو با کیمیاگر آشنا شوم. در زمین سوخته ی اهواز با احمد محمود همسایه بودم و هر روز در مدار صفر درجه، درخت انجیر معابد را تماشا می کردم.
📚 در سال بلوا با سمفونی مردگان عباس معروفی آشنا شدم و پس از آن بود که همراه با شوهر آهو خانمِ افغانی سری به کرمانشاه زدم تا شادکامان دره قره سو را بهتر بشناسم .
📚 این معجزه کتاب است که بدون نیاز به ویزا و ارز، آدمی می تواند دورترین نقاط دنیا را ببیند، گشت بزند و شیرین ترین خاطرات را با مارال، اسکارلت و آناکارنینا به یادگار داشته باشد..
دنیا پر است از دکترهای بیسواد
از دانشگاه رفتههای بیسواد
سیاسیون بیسواد!
انسانی که به شناخت خویش نرسیده باشد ، بیسواد است.
هر چند تمام کتب دنیا را خوانده باشد!
#اوشو
درود بامدادتان به روشنی 🙏❤🌹
🗿اولین اثر ثبت شده ایران در میراث جهانی یونسکو
چُغازَنبیل نیایشگاهی باستانی است که در زمان ایلام (عیلامی ها) و در حدود 1250 پیش از میلاد ساخته شده است.
چغازنبیل بخش به جا مانده از شهر دوراونتش است و در نزدیکی شوش (شهر باستانی) در استان خوزستان قرار دارد. این سازه در 1979 اولین اثر تاریخی از ایران بود که در فهرست میراث جهانی یونسکو جای گرفت. جامعه بین المللی برای آن ارزش استثنائی و جهانی قایل است. خاورشناسان چغازنبیل را نخستین ساختمان مذهبی ایران می دانند.
۰
چه مدرکی داریم که اشیاء غیر زنده نمیتوانند درد را حس کنند؟
چه کسی میداند که یک کتاب،
به شکلی عجیب برای ما که نمیتوانیم درکش کنیم، به کتاب های دیگر عشق نمیورزد؟
👤 #الیاس_کانتی
در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را
برای این همه ناباور خیال پرست
به شب نشینی خرچنگ های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست
رسیده ها چه غریب نچیده می افتند
به پای هرزه علف های باغ کال پرست
رسیده ام به کمالی که جزا نالحق نیست
کمال دار برای من کمال پرست
هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری است
به تنگ چشمی نامردم زوال پرست
محمدعلی بهمنی در گذشت🖤
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبه شکن میرسد چه چاره کنم
سخن درست بگويم نمیتوانم ديد
که می خورند حريفان و من نظاره کنم
چو غنچه با لب خندان به ياد مجلس شاه
پياله گيرم و از شوق جامه پاره کنم
به دور لاله دماغ مرا علاج کنيد
گر از ميانه بزم طرب کناره کنم
ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت
حواله سر دشمن به سنگ خاره کنم
گدای ميکدهام ليک وقت مستی بين
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
مرا که نيست ره و رسم لقمه پرهيزی
چرا ملامت رند شرابخواره کنم
به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی
ز سنبل و سمنش ساز طوق و ياره کنم
ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ
به بانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم
#حافظ🌴🌴
درود غروبتان دلنشین و در آرامش شبی زیبا داشته باشید
وقتی حصار غربت من تنگ می شود
هر لحظه بین عقل و دلم جنگ می شود
از بس فرار کرده ام از خویش خویشتن"
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود"
گاهی به ترکتازی شعرم خوشم ولی
گاهی کمیت شاعری ام لنگ می شود
هر چند می شکیبم بر عشق باز هم
گاهی دلم اسیر دل سنگ می شود
گر یک نظر به روی شما کرد یار ما
دنیای عشق با تو هماهنگ می شود
"گاهی دلم برای خودم تنگ می شود"
یا لحظه به نای غمش چنگ می شود
گاهی زمین به تمام فراخی اش
در پیش کلبه کوچک ما،تنگ می شود
گاهی لطافت سحری ام به وقت ذکر
با باده سحری اش جنگ می شود
گاهی به محتسب برسد عقل و دین من
گاهی ز مستی ام همه جان سنگ می شود
گاهی فغان نمی رسد به هر کسی
گاهی دلم به نای نی اش رنگ می شود
گر شعر گفتم به هوای رخ عزیز
این شعر هم به هوایش ننگ می شود
#محمد_علی_بهمنی 🏴🏴
🖋️🌿صبحدم از عشق تو لبریز شعر
تا به کجا می بریم خوب چهر
ماه منیری زپس پرده ساز
می دهی آواز که بگذشت مهر
🖋️🌿شب شکوهش را
قمار می کرد
بر طاس تاریکی
وبر شانه های خواب می ریخت
شٕکوه هایش را
به حجله می بردند
ستارگان ماه را
وهفت قلم ارایش
سرمی کشید
از پشت کوه
عروس آفتاب
چادری بود سرانداز شهر
صبح،
غوغا به خیابان باز می گشت
خورشید آمده بود
دلهره هایش را
با شادی می کشت شهر
در بزم روز تازه
هنوز پلک نگشودی بودی
در رختخواب چرک خیال
واز خمیازه های صبح
دلشوره بر آینه می ریخت
ساعت قفل کرده بود
عقربه هایش را
بر ساعت همیشگی
پیش از ان زنگ بلند بیداری
تا تن به اجبار رفتن بسپاری
در بوق ممتد این استبداد
وشانه های دیکتاتور پیراهنت را
مالش دهی که بر اشکوب کمد
زار می زند
فقط یک لبخند می توانست
رهایی بخش باشد
از این احتضار
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
شبتان مملو از عشق وآرامش❣
✍️💐درود صبح تان بر پرندی از اندیشه وخرد بخیر باد وروزتان سرشار از امید و فرحناکی کامیاب.جهان در تقابل راستی وکژی وکژ آیینی روزهای سختی را می گذراند حقایق در هاله ای از تبلیغات و لطائف رسانه ای پیچیده و مرز حقیقت ودروغ بسیار مخدوش است.سنت ومدرنیه در ارایشی نوین مقابل هم صف ارایی کرده اند و هر دو به تمام ابزار وتکنیک های مدرن مجهزاند و گاه قلب حقیقت چنان است که ساده لوحان را می فریبد باید اذعان کرد که قرن بیست ویک پر چالش ترین قرن بعد از قرون وسطی است که انسان برای پوست اندازی وباور به خرد وحقیفت از ان گذشته است.علم ودانش مشعل امید را افروخته است تا جهان وارد عرصه ای نوین از علم وفناوری گردد که مرگ درد و بیماریها را به مقابله طلبیده و فتح کهکشان ها و کاستن از دردهای بشری و مکنت بیشتر برای گرسنگان رانوید می دهداما ان سوی ان جهالت ومحافظه کاری پیچیده در رویاهای ظریف باورمندی سعی در حفظ منافع اقلیت های خاص دارد و جهان رابه چالش می طلبد بشر مصائب بسیاری را از سر گذرانده که حتی تصور بعضی از انها خوفناک است وناجیان بشری در لباس تقدس انچنان فاجعه افریده اند که باورش سخت است اما یک حقیقت محتوم وجود دارد که در جنگ کهنه ونو همیشه باخت از ان کهنه وپیروزی از ان نو است و روزی بشر از این چالش ها عبور خواهد کرد اما آنگاه عرصه ی ظهور بشر نوینی است تحول یافته که می رود تا با همه ی ابزار وتفکرات بدویت خداحافظی کند و جهانی نو بی هراس از جنگ و مرگ وبیماری بسازد به امید ان روز
🖋️🌿صبح درخشان تر از الماس بود
چشم قشنگت که به شادی فزود
پلک زدی هوش برفت از هوا
نغمه ی جان بخش تو دل می ربود
🖋️🌿اسب های تراوا
زین است
و تونل های حادثه آماده
تا مرگ راه چندانی نیست
پیاده هم می شود
این راه را رفت
🖋️🌿شهریور است وهوایت
در پس کوچه های غروب
نت های رهایی را
با انگشت های خسته می نوازند
وکشیدگی نت ها به درازنای شب های پاییزی می ماند
که لخت و بی رمق انگار
جوجه ها را می شمارند
وگربه های لوس هوس
خرناس شان به شکار
تا فصل بعدی می ماند
وپاگنده های خرابکار
هر سبزه ای رالگد کرده اند
والمامور ومعذور
که تخم این نفاق از چشم های تو آب می خورند
ما این مورچههای خرد حقیقت در صف پیاده های سبک بار می رویم بی هیچ شتابی دل خوش به وعده ها
ودر توهم گنگ خویش رستگاری را
می جوییم
شهریور این ملس سرخوش
با باد و بارش وطوفان
آغاز کرده است
وتو رفته ای و نی لبکت بر دهان باد
این سوز را که می نوازد
اندوه هزار راه نرفته است
و در خم مارپیچ جاده ها
قاصدک ها دوان دوان
که ان که خبررسان حادثه است
دستان لرزانی دارد
حالا نگاه خسته ی خرگوش های بازیگوش از سوراخ موش هایشان دو دو می زند
در انتظار وعده ی چماق وهویج
ومرگ در لابلای برگ های پاییزی خوابیده است
واین تجارتی است جهانی
که شرف را می فروشد
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📗🎥این ۲ شهروند غیر مسلح افغانستان بوسیله یک دختر ۲۰ ساله آمریکایی اپراتور پهپاد که در ایالت نوادا آمریکا در یک اتاقک کولر دار نشسته بود، کشته شدند.
🔹اینکه آیا قربانیان با طالبان [که الان دوست آمریکاست!] مرتبط بودند یا خیر؟ مهم است، اما از آن مهمتر مقوله ورود جنگجویانی به میدان های نبرد است که تا قبل از انقلاب تکنولوژی حتی جرات کشتن سوسک را هم نداشتند.
🔹هم اکنون هم یک نوجوان اپراتور پهپاد بابایاگا اوکراینی یا سودوپلاتوف روسی در جنگ اوکراین ممکن است به اندازه یک یا دو گروهان آدم بکشد. کاری که حتی در تصور یک جنگجوی ماهر و نخبه ارتش های جهان هم نمی گنجد.
🔹در آینده نزدیک حتی همین جنگجویان فاقد ایدئولوژیو شجاعت هم با ربات جایگزین خواهند شد.
🔹رباتِ فاقد احساس با تصمیمات کاملا منطقی تصمیم خواهد گرفت که ما بمیریم یا زنده بمانیم.
🔹کشوری که زیرساخت هوش مصنوعی دارد بر جهان حکومت میکند و امپراطوری از آن اوست.
🔹از دوران ایدئولوژی به دوران ترمیناتور در حال گذار هستیم
#اجتماعی #سیاسی(روشنفکران)
✍️🌺درود صبحتان بخیر و با شادی روزتان فرخنده و کامیاب.🌾🍂🌿
🍁🍀🎋آنچه که میتواند به زندگی تو معنی و مفهوم بدهد، وقف خودت در راه دوستداشتن و عشق به دیگران است، وقف خودت به جمعیت اطرافت، و وقف خودت به خلق پدیدههایی که به تو انگیزه و مفهوم بدهد.
👤میچ البوم
📚سه شنبه ها با موری
🖋️🌿هنوز هم به زخمه ی سازی
گلوی زخمی شعرم
ترانه خوان نگاهی است
وبا خیالی
چاووش واژه ها
به رقص در می آیند
چه حس لطبفی است
بر دهان آب وعلف
خیال من از بغض در گلوی باد
به چه آوازی می رسد
و پرنده های سرکش حروف و اصوات
در ان جنون سحرآمیز
چو در سماع در آیند
به رقص شعر وخیال
می بافند
ظریف تر از گلبرگ
ابریشم خیال را
وبرتن لطیف تو می پوشند
که خون به زیر پوست
دویده است
واشتیاق بر گونه های قرمز رز
لو داده اند
هوس های بوسه را
که بر کاسه های لب بی صبر
منتظرند
وما به شرط چاقو
هندوانه های سکوت را
سرمی بریم
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
شبتان مملو از عشق وآرامش❣
🖋️🌿پاگشا دلم به گردش
و هوای دلگشا
نقش می زند خیال را
می روم ببینمش
اگر چه سخت
بسته درب و روی برکشیده
می زند به پرده نقش
هم به نغمه بر کشیده ساز
خوش ترنمی است دلربا
🖋️🌿باد وکولی شعر
وصله ها می زدند
به مهر
ان به پیراهنی
واین بر بند
آخر کار برلبی لبخند
هر دو دلخوش به وصل هم
پابند
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
شبتان مملو از عشق وآرامش❣