#شعر🌹
#جمال_ثریا
از تو تنها یک خواسته دارم
عطرش را
موهایش را
حتی اگرممکن است
خودش را هم برایم بیاور
ای باد
@ketabdooni ✨
✍️🌺درود صبح بخیر وشادی روزتان بر پرندی از شادمانی وعشق کامیاب
رخداده های تاریخی گاه چنان فاجعه بارند که مگر با گذشت زمان کمتر کسی عمق آن فجایع را درک می کند.در سالهای ۵۶ و۵۷ موجی از تخریب اموال عمومی از جمله بانک ها و سینماها به راه افتاد که در کنار این موج تخریب گاه با اتش زدن وانفجار همراه بود وجان صدها انسان بی گناه گرفته شد تابستان ۵۷ مرداد ماه خاطره ای شوم از سینما رکس آبادان بجا گذاشت که هنوز آثار جراحت ان باقی است و آمران وعاملان ان در هاله ای از ابهام ماند و هیچ وقت به مجازات نرسیدند اما صدها تن بیگناه زنده زنده در اتش سوختند.موج های برخاسته از تحولات اجتماعی گاه مخرب و ویرانگرند وعاملان وعامران بدون ذره ای مسئولیت در پشت هاله ای از تعاریف ضد ونقیض اجتماعی خود راپنهان می کنند واز موجهای برخاسته نهایت استفاده را می برند و برخلاف انتظار بدلیل سیر تحولات از مجازات در امان می مانند اما در ذهن تاریخ خواهند ماند و تاریخ به صراحت انان رامحکوم خواهد کرد وای بسا دست انتقام طبیعت ناخواسته دامان انان رامی گیرد .
🖋️🌿جاده باریک ومی رود هیهات
مثل عمر است وگردش ظلمات
آب حیوان مگر که می جویند
خوش ترنم که بر لبانش مات
🖋️🌿صبحدم از عشق تو لبریز شعر
تا به کجا می بریم خوب چهر
ماه منیری زپس پرده ساز
می دهی آواز که بگذشت مهر
🖋️🌿شب شکوهش را
قمار می کرد
بر طاس تاریکی
وبر شانه های خواب می ریخت
شٕکوه هایش را
به حجله می بردند
ستارگان ماه را
وهفت قلم ارایش
سرمی کشید
از پشت کوه
عروس آفتاب
چادری بود سرانداز شهر
صبح،
غوغا به خیابان باز می گشت
خورشید آمده بود
دلهره هایش را
با شادی می کشت شهر
در بزم روز تازه
هنوز پلک نگشودی بودی
در رختخواب چرک خیال
واز خمیازه های صبح
دلشوره بر آینه می ریخت
ساعت قفل کرده بود
عقربه هایش را
بر ساعت همیشگی
پیش از ان زنگ بلند بیداری
تا تن به اجبار رفتن بسپاری
در بوق ممتد این استبداد
وشانه های دیکتاتور پیراهنت را
مالش دهی که بر اشکوب کمد
زار می زند
فقط یک لبخند می توانست
رهایی بخش باشد
از این احتضار
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📗شخصیت سالم، انسانها را طبقهبندی ارزشی نمیکند بلکه تنها احساسات متفاوتی نسبت به آنها دارد. و به خود این حق را نمیدهد در جهت تغییر دادن دیگران تلاش کند.
اندرز دادن کسی که از ما راهنمایی نخواسته است و تلاش برای تغییر دادن دیگران، مغایر با روابط صمیمانه است.
"*کارل راجرز" پایهگذار روانشناسی انسانگرا* اعتقاد دارد که یک شخصیت سالم در روابطش با دیگران "عشق نامشروط" به آنها میدهد، یعنی بدون اینکه شرطی قائل باشد دیگری را دوست دارد، افراد را با تمام عیب و نقصی که دارند دوست دارد. چنین فرایندی بسیار نادر است. به این دلیل که ما در مورد خودمان هم نقش دادستان و قاضی را ایفا میکنیم، چگونه ممکن است در مورد دیگران نقش متفاوتی داشته باشیم؟!
📘:شخصیت سالم
👤:محمدرضا
سرگلزایی
🖋️🌿شب سیاه وتیره می پالود
رنج ها بر پیکر
از پروای صبح روشنی دیگر
خفته گان را سر برهنه پای درزنجیر
مرغ کولی را قفس میکرد
تا نفس حبس از سیاهی ها
دشمن هر دار را
دستش تبر می کرد
پای دیوار بلند تیره گی می شست
روشنی را از قبای خویش
سایه های دیو را
بگرفته در آغوش
سر به چاه ویل تا خاموش
بختک شب را خبر می کرد
تا هوا گرم وپریشان باد
بر کلاهش دست می مالید
فتنه ها را جار می زد باز
بر پر شالش چو می آورد
تا ره آوردش عذاب دیگری باشد
صبح اما سربلند و سرکش و سرخوش
نوش داروی سحر را
بر دماغ صبح می مالید
تا شفق پا در رکابش سرخ می تابید
بازهم خورشید روشنگر
از دماوند بلندش نور می تابید
صبح می خندید
صبح می خندید
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
شبتان مهتابی❣
« بره نر برای سر بریدن است. » و سر جنازه پسرش چنین می گوید:
«خوشا به مردانگی تو ای مرد مردان... خوشا به غیرتی که تو داشتی...»
زیور
زن اول گل محمد. نقش منفعل دارد و در عین مخالفت با ازدواج گل محمد و کینه با مارال، در نهایت سر می نهد و عاشق گل محمد است. زیور در آخر داستان پا به پای گل محمد همراه است و با او کشته می شود.
خان محمد، گل محمد ، بیگ محمد ، کلمیشی ، بلقیس ،شیرو ،مارال ،ستار ،زیور ،خان عمو ،نادعلی چارگوشلی ،دلاور و عبدوس ،مندلو و موسی ،مغیلان و ملک و سکینه ،(جهن و آلاجاقی و بابقلی بُندار و نجف ارباب و شَمَن ،کفتارهای بی صفت و منفور.)، لالا و شیدا ،قدیر و عباسجان و بلوچ ، زاغ عبدل ، سید تلفنچی ، ماه درویش ، اصلان و صدها نفر در این داستان همه از نقش آفرینان رمان کلیدرند . خودِ محمود دولت آبادی در وصف این افراد می گوید:
« در یک یک این افراد من جان خودم را در قطره های مرکب و روی کاغذ نوشته ام. »
در پایان باید اذعان کنم در طول خوانش جلد دهم پیوسته گریستم .عجب حکایت زیبایی بود روایت گل محمد .دوست دارم چند بار دیگر بخوانم. هنوز با اینکه یک هفته از خواندن آخرین قسمت کتاب می گذرد تمام داستان مانند یک واقعیت فراموش نشدنی جلوی نظرم است. حتی جلد روی کتاب هم که نمایه گلیمی بر پشت شتر است از حالت زین و یراق معمولی در جلد اول و دوم به افزودن شالی قرمز و تفنگ برنو ( نشان خون و جنگ ) بر روی همان زین در جلد نهم و دهم تبدیل می شود.
پ.ن
*تهیه کتاب صوتی کلیدر:
برای کتاب کلیدر ، کتاب صوتی با ۱۰۰ گوینده و موسیقی کیهان کلهر تهیه شده که جلد اول این مجموعه صوتی در تابستان ۱۴۰۱ در فیدیبو منتشر خواهد شد.
*اجرای سمفونی کلیدر:
همچنین سوییت سمفونی کلیدر اثر محمد رضا درویشی در هشت قسمت به اجرا در آمده است.
موومان های این سمفونی عبارتند از:
۱ _ سوگ نامه دشت نیشابود
۲_ پگاه نیشابود
۳_درو زمین سوزان ده
۴_پشت دروازه بیهق
۵_ رو در رویی سید رضا تربتی با گل محمد
۶_ وداع گل محمد
۷_ نعش کشتگان
۸_ خاتمه
*ترانه گل ممد:
ترانه گل ممد را به مادر گل ممد نسبت داده اند که واقعیت ندارد.
آنچه به مرور به صورت ترانه « ننه گل ممد » معروف شده ، مرثیه ای همگانی است که از دل تمام زنانی که نسبت به این قهرمان به خون کشیده شده محلی احساس دلسوزی و محبت مادری می کرده اند ، نشأت گرفته و به نوعی حرف دل همه مردم و به ویژه مادران سبزوار است.
ترانه ننه گل ممد که از سوز دل برخاسته امروز از زیباترین ترانه های محلی خراسان و آواهای فولکلور ایرانی است که توسط هنرمندان موسیقی سنتی در داخل و خارج از کشور اجرا شده و با استقبال عمونی مواجه گردیده است.
*جمله آخر:*
*« با کسی دوست شو که کتاب بخواند . دوستی که در سوگ گل محمد گریسته باشد و در خیالش با مارال به خواب رفته باشد.»
# *کَلیدر*
یکی از صد کتابی که باید در طول زندگی خواند.
حاشیه ای بر کتاب کَلیدر به قلم رویا ذوالفقاری
تاریخ : سه شنبه ۱۴۰۱/۰۶/۱۵
همیشه مترصد فرصتی برای خواندن کتاب کَلیدر بودم اما توفیق یار نبود تا اینکه با تاکید و پیشنهاد یکی از دوستان بسیار فهیم و ارجمندم به دنیای کَلیدر محمود دولت آبادی قدم گذاشتم.
قبل از خواندن این کتاب بیشتر عشق گل محمد و مارال و شجاعتها و جوانمردیهای گل محمد به گوشم خورده بود و دیگر چیزی از محتوای کتاب نمی دانستم.
همینجا عرض کنم وقتی کتاب را به پایان رساندم بیشتر شخصیت *شیخِ ادبیاتِ فارسیِ معاصر* ،«محمود دولت آبادی» را تحسین کردم که چنین ماهرانه و هنرمندانه این داستان زیبا را به تصویر کشیده است. داریوش شایگان در جلسه اهدای نشان شوالیه هنر و ادب فرانسه به محمود دولت آبادی از وی به عنوان« ابوالهول ناشناخته» یاد می کند.
محمود دولت آبادی یکی از نوابغ دنیای معاصر است که پنجاه سال است نویسندگی می کند و کتاب کلیدرش در فهرست دومین رمان طولانی جهان پس از رمان معروف « مارسل پروست » به نام « در جستجوی زمان از دست رفته » قرار دارد.
رمان کلیدر که در سال ۱۳۶۲ در ۱۰ جلد و ۲۸۳۶ صفحه توسط انتشارات « فرهنگ معاصر» به زبان فارسی منتشر شده با داشتن حدود ۹۵۰,۰۰۰ (نهصد و پنجاه هزار) کلمه در رتبه دوم طولانی ترین رمان جهان قرار گرفته و دولت آبادی ۱۵ سال عمرش را صرف نگارش آن کرده است.
کلیدر داستانی است که از روی واقعیت نوشته شده .این داستان در روستای کوهستانی كَلیدر در نیشابور و در استان خراسان رخ داده است .وقتی که گل محمدی ها اعدام می شوند محمود دولت آبادی ۴ سال داشته و از آنجایی که محمود دولت آبادی زاده بیهق سبزوار است وقتی جوان و برومند می شود این داستان را تحت عنوان کلیدر در سال ۱۳۴۸ شروع به نوشتن می کند .
داستان گل محمد طی دوسال اتفاق می افتد . از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۷ ( سال ترور نافرجام محمد رضا شاه پهلوی ).خلاصه داستان کَلیدر چنین است که :
مارال پس از دیدار پدر و نامزدش« دلاور » در زندان شهر به نزد عمهاش، بلقیس می رود . بلقیس و شوهرش به نام کلمیشی، سه پسر و یک دختر به نامهای خانمحمد، گلمحمد، بیگمحمد، و شیرو دارند.خشکسالی شدید امرار معاش این خانواده را که غالباً متکی بر چوپانی است، دشوار کرده و زندگی برایشان سخت شده.
قهرمان داستان گلمحمد است که پسر دوم خانواده است و بهتازگی از خدمت اجباری سربازی بازگشته و شخصیتی بلند پرواز و جسور دارد. او همسری به نام زیور دارد. زیور نمی تواند برای او فرزندی بیاورد . گل محمد و مارال عاشق یکدیگر میشوند و گلمحمد مارال را به همسری میگیرد. این ازدواج تخم دشمنی را در دل دلاور، نامزد سابق مارال، میکارد. داستان چنین پیش می رود که او و تعدادی از افراد خانواده برای دزدیدن دختری که دایی گل محمد ( به نام مدیار ) ، عاشق او شده و دختر( به نام صوقی ) در خانه ارباب یکی از دهات زندگی می کند و قرار است تا آن دختر به زور به عقد پسر ارباب درآید، راهی می شوند و هنگام دزدیدن دختر درگیری بالا گرفته و مدیار کشته می شود و گل محمد که تیرانداز ماهری است حین دفاع از خود ،ارباب یا همان حاج حسین چارگوشلی را هدف قرار می دهد و او را به قتل می رساند. با گذشت داستان، تنشها و کشمکشها میان طایفه خانوادههای مختلف تشدید میشود. می توان گفت که داستان از اینجا به بعد وارد مرحله جدیدی می شود. پس از وقوع این حادثه، دو امنیه به بهانهٔ وصول مالیات ولی در اصل برای تحقیق در رابطه با جنایت انجام گرفته به محله کلمیشی ها میآیند. یکی از امنیه ها به زیور زن اول گل محمد نظر سوء دارد. این مسأله به گوش گلمحمد می رسد و از طرفی هم گل محمد در این گمان است که مالیات بهانه ایست تا او را برای قتلی که در جریان درگیری مرتکب شده دستگیر کنند. بنابراین شبانه امنیهها را میکُشد و جسدشان را در چاهی مدفون می کند. و این شروع درگیری گل محمد با دولت و یاغی شدن اوست .گلمحمد دستگیر و زندانی میشود، اما سرانجام به کمک ستار از زندان میگریزد. ستار فعال سیاسی و عضو حزب توده است که در منطقه، در نقش یک پینهدوز به فعالیت سیاسی میپردازد و در رؤیاهایش گلمحمد را رهبر آینده و بالقوهٔ قیام مردمی خراسان و حتی ایران میبیند. گلمحمد پس از فرار بهناچار زندگی مخفیانهای را پیش میگیرد.
گلمحمد و یارانش به جنگ با اربابها و خانها که دهقانان فقیر و عشایر را مطیع خود کردهاند و از آنها سوءاستفاده میکنند میپردازند. افسانهها پیرامون گلمحمد و یاران مسلحش بهسرعت در سرتاسر منطقه میپیچد و گلمحمد که اندکاندک به چهرهای محبوب نزد مردم تبدیل میشود، در نقش قهرمان آنان ظاهر میشود. برای گلمحمد دشواریها تازه شروع شدهاست، دلشورهٔ حفظ قهرمانی مشکلتر از قهرمانشدن است.
✍️🌺درود صبحتان بخیر شاد وبا نشاط روزتان بر پرندی از شادی وکامیابی خوشدل وموفق باشید.
فریب یکی از استراتژی های اساسی بقا در قلمروی حیوانی است. خرس ها با عسل به دام میافتند، پروانهها به سودای یک شعله وسوسه انگیز به پرواز در میآیند و در آن میسوزند.
ما نیز به واسطه نبوغ انسانی، هزاران روش خفیف تر اما به همان اندازه فریبنده برای کسب سود از امیال همنوعانان خود یافته ایم.نشریات زرد و پروپاگاندای مجلات وشبکه های اجتماعی زرد در سمت وسوی این اهداف خود را تجهیز می کنند و به انسان به چشم طعمه ای برای کسب سودبیشتر نگاه می کنند.تشخیص این نکته مهم کمک می کند تا اسوده تر زندگی کنیم وعنان فکر وزندگی خود را به انها واگذار نکنیم .فریب تبلیغات را نخوریم!
🖋️🌿خط زده از چشم سحر خواب را
داده به هر شاخه ی گل تاب را
با نفسش نصف جهان را گرفت
تا که بران چهره بزد آب را
🖋️🌿آمده تا دل بدهد بر خیال
رنگ شقایق بزند حس وحال
تازه کند نقش دل خویش را
هم بدرد پرده ی این بی خیال
🖋️🌿انگشت در چشم شب
باد قصه ها را
بر زخم واژه های تازه
دستمال می بندد
هنوز هم برای گفتن
دلیلی باید تراشید
🖋️🌿بی قرار خواب را
زچشم شب گرفته بود
و می نوشت
تا ملال هست زنده ای
حس وحال خویش را
نهاده دست سرنوشت
پای سوز مه
گرفته دست روزگار را
گرم ونرم خواب
پا برهنه می دوید بر رکاب
وغرق خویش بود
دفتر نگاه تا بدست باد می دوید
ماه هم گرفته کام
از نگاه پر ملال آرزو
درخت می نشاند بر خیال باد
شاخه می تکاند و برگ
هر ورق که می پرید
نقش مرگ داشت می دوید
کوچه هم پر از عتاب باد بود
دست تا گرفته سایه ها
می دوید که ان نشانه بود
در کویر شب
بهانه بود وهم
و می تکاند خویش را
آن تکانه ها و لرزش خیال
در بغل گرفته شمع روشن نگاه را
کوچه تنگ و هر قدم به سوی او
لب به لب زتنگ ارزو
جام تازه ای که او نهاده
صبح می دمید وبی خیال...
روشنی میان خانه بود
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📗🇳🇴 زندگی لطیفهای است که باید بدان خندید، پس زنده باد شادمانی! «نامه فلوبر به لوییز کوله»
📚 رئالیستها در غرقاب عشق
✍ کاوه میرعباسی📘 📘
✍️چیزهایی که ما تو آدما ستایش میکنیم همیشه به نظر من عجیب اومده، مهربانی و بخشش و آزادگی و شرافت و فهم و احساس تو دستگاه فکری ما با شکست همراهه. اون صفاتی که ازش نفرت داریم، تندی و آز و مالاندوزی و گدامنشی و منممنمگویی و خودخواهی نشانههای پیروزیاند و آدمها در همون زمانی که کیفیت دستهی اول رو ستایش میکنند نتایج دستهی دوم رو میپرستن.
📚 راستهی کنسروسازان
✍ جان اشتاین بک 🇺🇸📘
🖋️🌿اندوهی است
که جهل طناب دار جهان را
می بافد
و بوزینگان سیاست
لبخند می زنند
🖋️🌿صبح کوهی یخ
بر شانه های احساس
بیدار شده ام
شمع تولدی را باد فوت کرده است
وتانگوی مرگ می رقصند پروانه ها
هنوز هم در خاورمیانه
جنگ است
وکسی بدنبال پاهایش می گردد
🖋️🌿هی رفیق خانه ام کجاست
با انگشت به چاله ای اشاره می کند
ودستی انگشت شستش را
نشان می دهد
🖋️🌿هی رفیق خانه ام کجاست
با انگشت به چاله ای اشاره می کند
ودستی انگشت شستش را
نشان می دهد
🖋️🌿۱.در جهان موازی چشمانت
عطر زندگی
هوس گندم را
در من بیدار می کند
باید برای انجیر فکری کرد
🌠۲.آغاز جهان بودی
و انتهایش هم
مگر کسی
دوبار زیسته است
🌠۳.پروانه های افکارم
بر گرد خیالت
جشن گرفته اند
سوختنم را
چه جشن تولدی بر پاست
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
شبتان مملو از عشق وآرامش❣
در غزلگردی های تو تا سمفونی آبی
سوگ ِمشکوکِ سازها را یکجا گریه کنم...
#شهیار_قنبری
6 مرداد سالروز تولد مرد روزهای تنهایی
نویسنده، ترانه سرا، خواننده و گیتاریست استاد شهیار قنبری
زادروز اسطوره ترانه نوین 💐💐
#ادبی_هنری_موسیقی
.
✍️ملتی که در قرن بیست و یکم
هنوز خشونت را مردانگی!
حماقت رو نجابت!
شادی رو هرزگی!
و دزدی رو زرنگی میداند ،
راه درازی تا تمدن در پیش دارد!!!
👤 انتوان چخوف
*شب همگی خوش*
🌙🌺🌙
اگر کلیسا آلت دست یک حکومت ارتجاعی باشد فساد به منتهی درجه ی خود رسیده است.
زیرا در این صورت کلیسا به جای آنکه آلام بشریت را از راه ایمان و احسان و رجاء تسکین دهد ،
آلت دست روحانیانی می شود که علم را به خود انحصار می دهند و نیز وسیله ای برای شکنجه های سیاسی می گردد
👤: ویل دورانت
📗: تاریخ فلسفه
#نوای_ماندگار🎼
وطن
(کاری از همتباران تاجیکستان)
خوانندگان:
#محمدرفیع
#نازیه کرامتالله
گیسوانت را به من بسپار
میخواهم آواز تابداری بخوانم
که سایه بیفکند بر وطنم
که ببارد
بر دانهای که مثل دلم
در عمق این جهنمِ سوزان پنهان است
▪️منوچهر آتشی
▪️همه ما نابینائیم، هر کداممان به نوعی؛ آدم های خسیس نابینا هستند چون فقط طلا را می بینند؛ آدم های ولخرج نابینا هستند چون امروزشان را می بینند؛ آدمهای کلاهبردار نابینا هستند چون خدا را نمی بینند؛ آدم های شرافتمند نابینا هستند چون کلاهبردارها را نمی بینند؛ خود من هم نابینا هستم چون حرف می زنم اما نمی بینم که شما گوشهایی شنوا ندارید...!
📓 مردی که میخندد
✍ ویکتور هوگو
▪️انجمن بزرگان و اندیشمندان
🔺️این ساعات در معرض تابش نور خورشید نباشید / ۱۰ تا ۱۶؛ ساعات اوج تابشهای فرابنفش
مدیر برنامه بهداشت پرتوهای وزارت بهداشت:
🔹️ اختلاف میان شدت تابش پرتوهای بنفش خورشیدی از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۶ به عدد ۱۰ و حتی گاهیاوقات به بیش از ۱۰ عدد میرسد.
🔹️ سازمان بهداشت جهانی توصیه میکند نباید در معرض تابش نور خورشید قرار گرفت.
🔹️سرطان پوست جزو ۵ سرطان شایع در ایران به حساب میآید
🔹️بیش از ۹۰ درصد دلایل ابتلا به سرطان پوست در پرتوگیری ، ریشه دارد
🔹️طی روزهای پیشرو افزایش شدت تابش پرتوهای فرابنفش خورشید را شاهد خواهیم بود.
khabarfouri
✍️جمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد
همای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد
کسی کو بسته زلفت نباشد
چو زلفت درهم و زیر و زبر باد
دلی کو عاشق رویت نباشد
همیشه غرقه در خون جگر باد
بتا چون غمزهات ناوک فشاند
دل مجروح من پیشش سپر باد
چو لعل شکرینت بوسه بخشد
مذاق جان من ز او پرشکر باد
مرا از توست هر دم تازه عشقی
تو را هر ساعتی حسنی دگر باد
به جان مشتاق روی توست حافظ
تو را در حال مشتاقان نظر باد
🖋️درود.روز بخیر.شادکام باشید
📑هرروز چنددقیقه مطالعه کنید
🎹موسیقی گوش دهید واز جو استرس زا بپرهیزید
زندگی بالبخند زیبایتان زیباتر می شود
با عشق زندگی کردن ♥️
بزرگترین مبارزه زندگی است.
#لئوبوسکالیا
در کار دوستی دل و دست و زبان یکی ست
در راه عشق حاصل سود و زیان یکی ست
دل داده ایم و ترس نداریم ازکسی
در پایِ دوست ، مال وسر وحسِ جان یکی ست
(مابی غمان مست دل از دست داده ایم)*
با یار ،جان ومال و دل وآشیان یکی ست
(همراز عشق وهمنفس جام باده ایم)*
با چشم عاشقانه بهار وخزان یکی ست
(سادات) می رود که بنوشد شراب عشق
درچشم عاشق آیت کَون ومکان یکی ست
#فاطمه_سادات_علوی_نیا
*حافظ.
شبتان ماه🌙🌙🌙🌙🌙🌙
فشارهای روانی گلمحمد را غرق در تردید، سراسیمه گی، سردرگمی، و تشویش درونی میکند.
گلمحمد احساس میکند که به آخر خط رسیده و پایان کارش نزدیک است.
با تلاش نافرجام یکی از اعضای حزب توده برای ترور محمدرضا پهلوی، آخرین شاه ایران، ورق برمیگردد. حزب توده درتنگنای سیاسی قرارمیگیرد و از هرگونه فعالیت رسمی منع میشود. اوضاع سیاسی جامعه دستخوش تغییراتی بنیادین میشود و دهقانان رنجکشیدهای که روزی برای ایستادگی در برابر اربابان زورگو همقسم شده بودند، یکی پس از دیگری شانه خالی میکنند. اربابان و مقامات حکومتی در نهایت موفق میشوند تا ناآرامیها و شورشها را بخوابانند نیروهای دولتی هنگ بجنورد حتی برای ازبین بردن گل ممداز یک شورشی خطرناک دیگر به نام «جهن خان» استفاده می کندکه در نهایت او به همراه اربان مزدور موفق می شوند گل محمد را ازبین ببرند. ستار نیز که برخلاف دستورالعملهای حزب توده، هم پای گلمحمد جنگیده بود، کشته میشود . پایان داستان پایانی تلخ است. با حیله و ناجوانمردی گل محمد و اطرافیانش را به قتلگاه می کشانند و سلاخی می کنند.
کلیدر سرنوشت تراژدیک رعیت های ایرانی و قبایل چادر نشین را در دوره ای که سیاست زور حاکم است به تصویر کشیده و به شرح سختی ها و رنج های روا رفته بر خانواده کلمیشی می پردازد. این قهرمانان، کُردان کوچیده به روستاهای خراسان و چادر نشینانی ایلاتی اند که با گله داری و کشاورزی روزگار می گذرانند.
واژگانی که در کتاب به کار رفته ( کُردی و خراسانی ) است که در کنار واژگان امروزی آورده شده اند و به شیرینی و زیبایی نثر افزوده است.
دولت آبادی اندام و چهره و حالات روحی قهرمانانش را چنان واقعی و زیبا به تصویر کشیده است که تا مدتها پس از مطالعه داستان ، سیمای یک یک آنان در ذهن خواننده می ماند. حتی حالات حیواناتی مثل اسب ( قره آت) و شتر گل محمد هم دیدنی است .گویا در بیشتر اوقات چه در غمها و شادیها گل محمد با زبانش و این حیوانات با نگاهشان با او حرف می زنند
گل محمد :
شخصیتی است که با اینکه رعیت و ایلاتی است اما تفکر عمیق و والا دارد و خواستار عدالت است. در نهایت به دلیل آنکه پی می برد مردم رعیت در عین اینکه طرفدارش هستند ولی ترسویند و توان مقابله با اربابان و خانان را ندارند همه را به حال خود می گذارد که بروند و خودش تنها با یاران همیشگی اش به استقبال مرگ می رود که کسی کشته نشود و خونی ریخته نشود. از مردم ترسو چه توقعی؟؟؟؟
خان عمویش در توصیف این مردم می گوید:
«من به قیمت خونم این مردم را، این رعیت مردم را شناخته ام گل محمد. تو خود هم در این ایام باید دستگیرت شده باشد که با چه جور خلایقی سر و کار داشته ای. مردمی که تا بخواهی طمعکار هستند و در همان حال مثال مورچه. به کمترین رزق و روزی هم قانعند.
جماعتی ذلیل و دروغگو که امید و آرزوهایشان هم مثل خودشان ذلیل و کوچکند.
این جور آدم ها مرد کارهای بزرگ نیستند. پیش پای پهلوان زانو می زنند. پهلوان را می پرستند. اما خودشان پهلوان نیستند. نمی توانند پهلوان باشند. اینست که همیشه خدا چشم و دهانشان باز است تا دیگری برایشان کاری بکند!»
وقتی گل محمد برای رفتن به کارزار همه را حلال کرد که بروند، خان محمد پرسید: چه اش می شود، خان عمو؟!
خان عمو دود سیگارش را از بینی بیرون داد و جواب داد...
*همان چه اش می شود که من و تو هم اگر جای او بودیم، همانمان می شد!*
مارال :
دختری کُرد کُرمانجی است که از همجنسان خود برتر است. هم از نظر زیبایی و هم غرور. او در میان کوه و صحرا بزرگ شده است و ترجیح می دهد همراه شوهرش به جنگ خانها برود. او در تصمیم گیری برای ازدواج با گل ممد نه به رضایت پدرش فکر می کند و نه به عکس العمل نامزدش.
او بر خلاف قولی که به نامزدش دلاور داده عمل می کند و در اول رمان هنگام آبتنی در چشمه، احساس می کند مردی اورا دید می زند به سرعت بیرون می آید و لباس می پوشد و مرد سوار بر شترش می گریزد. اما مارال جمله قابل تاملی می گوید: « پس چرا رفت !؟»
مارال برای گل محمد همسری وفادار و فداکار است.
شیرو:
دختری که در این رمان نقش خواهر گل محمد را دارد.مثل مارال نیست ولی طبیعتی غیر منفعل و سنت شکن دارد. با درویشی بی پول فرار می کند و ازدواج می کند و در نهایت به دلیل پخمگی و بی تفاوتی و بیغیرتی شوهرش ( به نام ماه درویش) مجبور به بازگشت به خانواده ای می شود که دیگر اورا بین خود نمی پذیرند.
بلقیس:
مادر گل محمد . زن مقتدرِ کلیدر که ریاست و مدیریت خانواده کلمیشی به عهده اوست. افراد خانواده به او متکی هستند و در کنار او کلمیشی، پدر خانواده دیده نمی شود. بلقیس دارای شجاعت ذاتی است و هنگام کشتن امنیه ها به گل محمد کمک می کند و هنگام رفتن پسرانش به قتلگاه مویه نمی کند بلکه می گوید:
🍃🌸
شهر زیرزمینی نوشآباد یکی از حیرتانگیزترین شهرهای زیرزمینی جهانه! سابقه این شهر به حدود هزاروپونصد سال پیش، به دورهی ساسانی برمیگرده. طوریکه گفته میشه یکی از پایتختهای حکومت ساسانی در دورهی انوشیروان بوده...جالب اینجاست که این شهر زیرزمینی سال ۱۳۸۵، بهصورت کاملا اتفاقی توسط یه آقایی که داشت توی خونهاش چاه حفر میکرد، کشف شد!! .جایی که حالا به نام شهر زیرزمینی «اویی» معروف شده. متشکل از ساختارهای متراکم، پیچیده و گستردهای که مثل دالون باریک تو در تو میمونه و اتاقهایی با ابعاد کوچک داره. مجموعهی اویی زیر بافت شهر درست شده و تا سطح امروزی شهر هم گسترده شده. عمق شهر اویی رو بین ۴ تا ۱۶متر تخمین زدن و وسعتش بهقول اهالی منطقه، تا بیرون از حصار تاریخی شهر گسترده شده.چیزی حدود ۴ کیلومتر.
📍استان اصفهان، شهر نوش آباد، خیابان امام خمینی، مجموعه شهر زیرزمینی نوش آباد.
✍️می نوازد جهان
هر صبح
چشمان زندگی را
وتو آن نت می شوی
بر زبان ساز
که شور را
به هستی بر می گردانی
#ایرج_جمشیدی_بینا
با خیال غمت گرفتارم، قصه ی ما مگر زمان دارد؟
کاش می شد دو باره بر گردی، دوری ات درد استخوان دارد
دوری ات لحظه های سختی بود، خوب و بد روزگار ما که گذشت
هر کسی دست کم در این دنیا،، یک ستاره در آسمان دارد
#فاطمه_سادات_علوی_نیا
✍️🌺درود صبحتان بخیر ودلنشین روزتان فرخنده وفرخ.یکی از مهمترین مشکلات جهان بخصوص در جنگ ها و شرایط بحرانی قبول مسئولیت و اقرار به اشتباه رهبران جهان وپرهیز از راهبردهای تکراری است که فاجعه آفریده است.جنگ غزه فاجعه ای است که می رود به باتلاقی برای جهان تبدیل شود ودوطرف ان بجای اندیشیدن به عواقب کار با یکدندگی دست به انتحار می زنند.حمله ی نسنجیده ی نیروهای حماس ،گروگانگیری و کشتار پی آمد ان ،خشم ناتانیاهو وسران رژیم اسراییل می توانست قبل ازگسترده شدن تمام شود اگر سو نیت ها ودخالت ها نبود.هنوز هم دامن زدن به ان و گسترده کردن عرصه نبرد می تواند فاجعه نهایی یعنی رودر رویی گسترده در خاورمیانه را ایجاد کند که نتیجه ان دامنگیر بسیاری خواهد شد.آنچه نبرد ویتنام وامریکا را طولانی وچهار رییس جمهور را در گیر ان کرد ترس از قبول مسئولیت وپذیرش شکست بود.جنگ را هرکسی می تواند به پیش ببرد تا زمانی که تکلیفش با پیروزی یا شکست مشخص شود اما این صلح است که شهامت می خواهد وترسوها ازآن بیزارند.جهان باید بیاموزد که جنگ برنده ئی ندارد وتنها صلح وصلح پایدار است که آسایش را برای ملت ها به ارمغان می آورد
🖋️🌿خط زده از چشم سحر خواب را
داده به هر شاخه ی گل تاب را
با نفسش نصف جهان را گرفت
تا که بران چهره بزد آب را
🖋️🌿چه پاپوشی برای رفتنش دوخت
به قصد انتحارش آتش افروخت
اگر سکته زدی صد بارکم بود
چنان دامی که او را زندگی سوخت
🖋️🌿آهسته
اخم شب را
بچینیم
نکند بیدار شود
ان خفته، بیگاه
وانگشت اشاره
بگرداند
🖋️🌿سکته های کلامی
سپیدهای خط زده
واژه های مصدوم
چاقوی انتحار شعرند
در فصل یخبندان
کسی پشت در
به سرما لعنت می فرستد
ومصرع های شعر
یکی یکی می پرند
نعش شعر است
که سپید تشییع می شود
و پیراهن وسواس بر تن دارد
امسال را خلاصی نیست
از سوگواری
🖋️🌿واژه ها یک یک
انتحار می کنند
با پاپوشی از شعر
و این همه تناقض
دوخته برتنشان
دستهای کرخت شعر
از سکته می لرزد
و آهنگ خود راگم می کند
در این طوفان
کسی باید تبری بر دارد
کار از هرس گذشته است
🖋️🌿بسته چشم
و می زند به خواب خویش
در خیال روزهای رفته
تا گرفته دست پیش
محو لحظه های گنگ من چرا؟
مات حرفهای گفته تا به خویش
پای پس کشیده از حصار گفتگو
رو نهاده تا مگر که بگذرد
از ان خیال اتشین
دست برده بر ملاج خویش
پای رفتنش نمانده ،
نه روی گفتنش،
چه می شود زپیش
مرغ دل، گرفته پر، کجا رود
می کند به زیر چشم تا نگاه
صبح و آفتاب و خاطر پریش
آب وآسیاب واین سکوت
تا گرفته خواب را
بهانه کرده بیش
می زند میان کوچه بانگ
نان خشک می خریم
می پرد زخواب
وپای می کند به کفش خویش
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📖خواندن بی اند یشه بیهوده است
واندیشه بدون خواندن خطرناک
#کنفسیوس
✍️📔تمام فلسفه سارتر را میتوان در یک جمله مشهور خلاصه کرد: «وجود انسان بر ماهیت او تقدم دارد». مقصود این است که انسان ماهیتی از پیش تعیین شده ندارد و این برخلاف تمام فلسفه های پیشین است که انسان را دارای ماهیت میدانستهاند.
یعنی ما برای شناخت انسان نمیتوانیم به سراغ ماهیت او برویم بلکه تنها راه عطف توجه به انسان، آن چیزی است که انجام میدهد و ما مفهومی از طبیعت انسانی در دست نداریم تا بر طبق آن تعیین کنیم که افعال انسانی به کدام سمت میرود و چه باید بکند.
بر طبق این آموزه، انسان بر طبق هیچ نمونهای، از قبل در نظر گرفته نشده است.
پ.ن.سنجش رفتارهای انسان بالاخص رفتارهای جمعی انسان،خردپذیری وخردگریزی وقبول مسئولیتش در مقابل آزادی،عدالت ورفتار با همنوعان وجه ممیزه ی اوست.انسان محصول جغرافیا وتاریخ خویش است📚
خدایا امروز یکشنبه
هفتم مرداد ماه، دلمان
را در جویبار رحمتت چنان
شستشو ده که هر جا
نفرت هست دوستی،
هر جا یاس هست امید،
و هر کجا زخمى هست
درمان، جایش را بگیرد....
❖
چند نکته کلیدی پیرامون شعور اجتماعی که متاسفانه در این هیاهوی روزگار نادیده گرفته می شود
👇👇👇
شعور اجتماعی ،فرهنگ ملی و سنت های ما ایرانی ها به مراتب مهم و ارزشمند هستند کودکان خود را با تین سنن آشنا کنیم ودر روابط اجتماعی از جمله مقوله های احساسی آنها را در نظر داشته باشیم
☘️☘️☘️
بنابراین #بافرهنگ_باشیم
#شعور_اجتماعی_داشته_باشیم
به کسی که متاهل هست ابراز علاقه نکنید
کانون خانواده مقدس است . حرمت ها را نشکنید و به حریم خصوصی و شخصی دیگران وارد نشوید.
چیزی که برای شما نیست با آن رویا نسازید.
🍀🍀🍀
#بیایید_بافرهنگ_باشیم
کسی که جواب تلفن و یا پیام شما را نمی دهد
یعنی نمی خواهد با شما صحبت کند، پس اصرار نداشته و به خودتان و طرف مقابل احترام بگذارید.
🍀🍀🍀
مهم ترین ویژگی آدمای بافرهنگ این است که دیگران نسبت به کلام و عمل او نگران نیستند.
#لطفا_بافرهنگ_شویم.
•
▪️انیمیشن بسیار با معنا
احوال امروز جهان چگونه باید باشد!؟
وقتی که الاغ
سخنرانی میکند.
ببر زندانی میشود
شیر زمینشویی میکند
و گوسفند در جایگاه قضاوت میایستد!
اگر کلیسا آلت دست یک حکومت ارتجاعی باشد فساد به منتهی درجه ی خود رسیده است.
زیرا در این صورت کلیسا به جای آنکه آلام بشریت را از راه ایمان و احسان و رجاء تسکین دهد ،
آلت دست روحانیانی می شود که علم را به خود انحصار می دهند و نیز وسیله ای برای شکنجه های سیاسی می گردد
👤: ویل دورانت
📗: تاریخ فلسفه