بنابراین حافظ باشجاعتی ستودنی، پای به میدان نهاده وباشناسایی نقاطِ ضعف ِ آنها،تفکّرجدیدی ارایه می دهد.اومی داندکه یک تفکّرنیک، آنقدرقدرت دارد که قرنهازنده بماند وتغییروتکامل خَلق کند.!
اوشایدیکبارهم به میکده نرفته باشد،امّاباصدای بلند فریاد می دارد که خرقه ی من جایی درگروِ باده است،دفترم جایی دیگر! من به میکده می روم امّاریاکاری نمی کنم ،من درهرجاکه هستم مسجد یامیکده،یاکُنشت وکلیسا، درحال ِعشقبازی باخداهستم و....
معنی بیت:
دراین بیت به ظاهر شاعر درحالِ بازگوییِ خاطراتِ خویش است،امّا رندانه ازهمین خاطره گویی ،بستری فراهم می سازد تا باورها و اعتقاداتش را مطرح سازد. اوازهمین آغازسخن،سمت وسوی توپخانه یِ ویرانگرخویش رابه سمتِ جبهه یِ ریاکارانِ متعصّبِ خودپسند گرفته ومی فرماید:
هرچه که به عنوان دارایی داشتیم در راهِ میکده هاودر کار شرابخواری صرف کردیم و اینکارآنقدر ارزشش راداشت که درآخرکار،دفتر اعتبار وآبروی خویش رانیز به گرو بگذاریم.!
درقدیم که چک وسفته معمول نبوده ،به گروگذاشتن مرسوم بوده است.
کالاهای گرانبهایی مثلاً طلا و زیور آلات رادرقبالِ چیزی به گرو گذاشته ودرسرموعد با پرداختِ وجهِ مُعیّنه، کالای خودرا بازپس می گرفتند.
حافظ باهدف قراردادنِ اتاقِ فکرجبهه یِ مقابل، اعلام می کندکه باارزش ترین دارائی اش(دفتر و دیوانش ) را، نه برای یکبار یاچندروز،بلکه سالهای سال در گرو باده نهاده بود.
"سالهای سال" واژه ایست که حکایتگر نیازمندی ووابستگی ِ شدیدِ شاعر به میکده هست.میکده ای که درآن فقیر وغنی،یکسان است وهیچ ریاکاری درآنجا به چشم نمی خورد(مستی وراستی).
مصرع دوّم: ماباآن همه اشتیاقی که ازخودنشان می دادیم،به کار میکده رونق می بخشیدیم وشور وشوقی برپامی نمودیم . ماازصمیم ِدل و جان، با همهی وجود به درس و دعا (عشقبازی) مشغول بودیم وخوشحالیم که ازحضورمشتاقانه ی ما،میکده رونق می گرفت.
کسانی که حافظ را می شناسند می دانند که اومستِ شرابِ عشق ومحبّت ومهرورزیست.اوانسانی پاک نیّت است وهرروز باشراب عشق و معرفت وآگاهی،عشرت جویی می کند.لیکن طوری سخن می گویدکه میکده،ازدیدگاهِ متعصّبین ِ کوته نگر، همان جایی باشد که شراب انگوری می نوشند! برای حافظ ِ بی باک هیچ اهمیّتی ندارد که آنها چه برداشتی دارند! اواز سازِمخالف، بادِمخالف وجریانِ ناموافق،واهمه ای ندارد،اوفیلسوفیست که بهترازهمه می داند،بادباک زمانی اوج می گیرد که بادِمخالف باشدّت بوزد.#۱
اتفاقاّ به عمد سخن رابه گونه ای پیش می برد ودرحقیقت به آنهاکمک هم می کند که چنین برداشتی نمایند:" که حافظ دفترحیثیّتش را برای جامی شراب انگوری به گرو گذاشته است!"
حافظ هرگزچنین نکرده وچیزی به گرونگذاشته است.او آنهارابرعلیهِ خودمی شوراند تابه پروازدرآید.!
پرسشی که همیشه مطرح است این است که: چراهمیشه سرِحافظ دردمی کند؟وچرا بهانه به دست بدخواهان می دهدوبه اصطلاح چوب درلانه ی زنبورمی کند؟
پاسخ:زیرا دراینصورت شیپورنبردِ راستی وناراستی نواخته می شود. ریاکاران ِ متظاهر درمقابل صداقت صف آرایی می کنندو بستری فراهم می گردد که دیگران(مردم عوام وخواص) آسان تربتوانندمابین "مستی وراستی و دینداری ریاکارانه" قضاوت صحیح کرده ودست به انتخاب بزنند.اوشاعری مسئولیت پذیراست وخود رامسئول می داند تابه هرطریقی که می تواند دست به آگاهی بزند."ریاکاری" آفتِ انسانیّت وبلای خانمانسوزیست که جامعه رابه انحطاط وسقوط می کشاند. منظورازریاکاری فقط درعبادت نیست. ریاکاری همانندِطاعون به همه یِ شئونات سرایت می کند.فردریاکار به ،خدا،خود ودیگرخلایق دروغ می گوید وازجاده ی راستی خارج می گردد.خیانت،خباثت،خودخواهی،خطاکاری،فریب کاری،اختلاس وفسادهمه فرزندان نامشروع ِریاکاری هستند. وازهمین روحافظ نسبت به این همه حساسیتی
مِی خور که صدگناه زاغیار درحجاب
بهترزطاعتی که به روی وریا کنند.
نیکی پیـر مُغان بـیـن که چو ما بـَد مَـستـان
هر چه کردیم بـه چـشـم کـرَمـش زیـبـا بـود
پیر مغان: پیر میکده ،انسان عارف کامل ، پیر و مرشدِ حافظ. بعضی بااستنادبه اینکه درمَسلک ومذهبِ زرتشت،شرابخواری حلال است وزرتشت مخالف هرگونه جنگ وخونریزی بوده وکسی رامجبوربه پذیرفتنِ مذهب نکرده،حافظ ارادتمندِ زرتشت شده ووی رابه عنوان پیر وراهنماپذیرفته است:
گفتم شراب وخرقه نه آئینِ مذهب است
گفت این عمل به مذهبِ پیر مغان کنند.
وبعضی دیگربراین باورند که این"پیر" اصلاً وجود نداشته ویک شخصیّت خیالی بوده است.حافظ به درکارگاهِ خیال دست به آفرینش یک پیری روشن ضمیرزده،به او شخصیّتِ کامل بخشیده،سپس وی رابه عنوان شاخص قرارداده ورفتارهای خودرا با اوتنظیم می کند.
🖋️🌿پوشیده از شعرم
پیراهنی صبح
گل کرده در لابلای واژه ها
و بوی بهار نارنج
در کوچهها بانگ بهار
ودر آستینش
«آزادی»
کتابی نخوانده
ننوشته
وشعری بلند
که حلقآویز نگفتن بود
🖋️🌿شب موی سیاهش برشانه
پریشان باد
انگار یک قطار خصم
در کوچه تا رها شده
سگها به واق واق
پایان این جهان
رها شدنش بود
دزدان چراغ بر
می برد باد سفره ی نان را
ته چین گرم
آروغ های سر سیری
وپیرم مردانی که یک دل سیر
جوان بودند
با حقه ی جادو
و پرستوهایی که کوچ شان
در حکمت شگفت بی وطنی بود
تا کوسه های ریش دراز بتراشند
از استخوان لاشه ی مدفون
هزار دلیله
و سینه ی پرشیر گوسفندان
در دهان گرگ ها کف بکنند
و ماغ شان رعشه
بر تن لرزان بره ها باشد
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
درودها شبتان دلنشین ومملو از شادیها❣
برو دیدمانی بگمار - هارپر لی
کتاب برو دیدبانی بگمار داستانی از هارپر لی، نویسنده برنده جایزه پولیتزر و به نوعی ادامه داستان مشهور او، کشتن مرغ مینا (کشتن مرغ مقلد) است. این داستان با فاصله ۵۵ ساله از داستان دیگر او منتشر شده است، زیرا تا مدتها گمان میشد دستنوشتههای نویسنده از بین رفته است.
دکتر ژیواگو
بوریس_پاستزناک
۷۵۵ صفحه
بوریس پاسترناک در کتاب دکتر ژیواگو، از پزشکی شاعر به نام ژیواگوی قهرمان مینویسد. او درگیر روابط احساسی و دلبستگیهایش میشود که این دلبستگی، ژیواگو را با انقلاب 1917 روسیه و رویدادهای تاریخی پرتلاطم جنگ داخلی ۱۹۱۸-۱۹۲۰ این کشور، روبرو میسازد.
صخره موج(Hyden and Wave Rock)
اسم یک سنگ یک تکه و بسیار بزرگ در استرالیا است
که به شکل موج های سونامی می باشد، و هیچ کس دلیل به وجود آمدن آن را نمی داند.
🔅
برای هزاران سال در چین
زن را فاقد روح میدانستند.
این بزرگترین مصیبتی بوده که زنان
در طول تاریخ تجربه کردهاند.
این اعتقاد وجود داشت که زن روح ندارد.
یعنی اگر مردی زنش را میکشت
تحت پیگرد قانونی قرار نمیگرفت.
در جاهای دیگر هم وضع
بهتر از این نبوده است.
این بسیار عجیب است که چگونه
زن بقا پیدا کرد و منقرض نشد و
خودش را به این عصر رساند.
راز آن تنها در یک چیز است:
"زن حامل عشق است".
✍ #اوشو
🌺چکامه
🎥 زن نباید مال پدر، برادر یا همسرش باشد/ حرفهای نغز ژاله آموزگار
ژاله آموزگار، پژوهشگر فرهنگی و زبانهای باستانی، در برنامه «سپنج» با اجرای علی درستکار، از لزوم دیده شدن زن در جامعه به عنوان یک انسان و جای خالی این موضوع گفت.
«ایدهآل من چنین حالتی است که در یک جامعه زن، انسان باشد، مال کسی نباشد و منِ نوعی مال پدر، برادر و همسرم نباشم و من خودم باشم، ژاله آموزگار؛ همانطور که شما علی درستکار هستید.
به زن حتی به عنوان مادر نگاه نشود او یک انسان است مثل یک مرد.»
چیزی که مردم جهان سوم باید نجات دهند وطنشان نیست بلکه ابتدا باید خودشان را نجات دهند،
زیرا بیشتر آنها در اعماق ناآگاهیها، توهم دانایی دارند...!
#وینستون چرچیل
کاهش چشمگیر تعداد متخصصان ایرانی در خاورمیانه و وضعیت و آینده هوش مصنوعی در ایران؛ گزارش حسن سربخشیان | بخشی از ویژه برنامه هوش مصنوعی؛ از آمریکا تا ایران
Читать полностью…هر بامداد
تا نور مهر مي دمد از كوه هاي دور
من بال مي گشايم ،چابك تر از نسيم
پيغام صبحدم را
با شعرهاي روشن
پرواز ميدهم
و چه زيباست پيغام صبح.
"فریدون_مشیری
روزتون به زیبایی لاله های بهاران
صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است
از صبا هر دم مشام جان ما خوش میشود
آری آری طیب انفاس هواداران خوش است
ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است
مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را با ناله شبهای بیداران خوش است
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست
شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است
از زبان سوسن آزادهام آمد به گوش
کاندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است
حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست
تا نپنداری که احوال جهان داران خوش است
درودصبح بخیر.شادباشید
باروزی دودقیقه مطالعه شروع کنید.
📚کتاب یار
f zandi:
بامداد شنبه (کیوان شید آریایی) دوستان عزیزم به نیکی و شادی هدیه امروز حافظ شیرین سخن به شما مهربانان
دیوان حافظ غزل شماره ۲۰۳
🍃🌷🍏🌷🍃🌷🍏🌷🍃🌷🍏🌷🍃
سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان
هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
دفتر دانش ما جمله بشویید به می
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود
دل چو پرگار به هر سو دورانی میکرد
و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود
مطرب از درد محبت عملی میپرداخت
که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود
میشکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی
بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود
پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود
قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد
کاین معامل به همه عیب نهان بینا بود
معنی لغات غزل:
دفتر:كتاب جزوه، يادداشت اشعار و متون درسي.
صهبا: شراب انگوري ، مونث اَصهَب.
رونق:رواج.
پير مغان:پير ميكده.
دفتر دانش ما جمله بشوييد:
۱- دفتر و كتاب محتوي دانش ما را با شراب بشوييد.
۲- نوشانيدن مي به معلومات و دانش ما را از خاطرمان بزدائيد.
به مي آن، طلب: حالت كيفيت بخواه ، نمك و چاشني كه سبب جذابيت و گيرندگي مي شود طلب كن.
حسن شناس:زيبايي شناس، جمال پرست.
علم نظر: جمال شناس بودن ، علم زیبایی شناسی ، که از جمال انسانی به جمال الهی منجر شود .
.سرگشته پا برجا:شاخه ثابت پرگار كه در يك نقطه ثابت و با گردش شاخه ديگر و ترسيم دايره ، در جاي خود يك دور به دور خود مي گردد
عملي مي پرداخت:عملي را ابداع مي كرد ، تركيب آهنگي را عملي مي كرد، آهنگي مي نواخت.
حكيمان جهان:عقلا و فلاسفه دنيا، كنايه از مخالفان عشق.
خون پالا:خون پالاينده، خون تراوش كننده.
سهي:كشيده قامت ، راست.
پيرگلرنگ:لقبي كه مردم شيراز به عارفي وارسته و شيخ الشيوخ زمان حافظكه در مسجد جامع شيراز به كار وعظ مشغول بود و صورتي چون گل قرمز و محاسني سفيد داشت داده بودند و به آن نام مشهور بود و حافظ پاي وعظ او مي نشست ( رجوع كنيد به فصل چرا حافظ به يزد تبعيد شد).
ازرق پوشان:كبود پوشان.
خبث: بدخواهي، كينه توزي، تفتين.
حكايتهابود:گفتني ها زياد بود.
قلب اندوده:سكّه تقلّبي به طلا اندوده.
بر او:پيش او ، توسط او.
معامل: طرف معامله.
بينا: آگاه ، مطلع.
شرح غزل سایت گنجور #رضا
سـالها دفـتـر ما در گـرو صَهـبـا بـود
رونقِ مـیکـده از درس و دعای ما بود
دفتر : دیوان شعر ودفتر علم ودانش،دفتراعتباروآبرویِ شاعر، دفتری که حساب وکتاب شخصیّتِ شاعر درآن ثبت شده ونمادِ ماهیّت اجتماعی،سیاسی ودینیِ اوست.به عبارت دیگر حیثیّت، وصورتحسابِ داشته ها ونداشته ها وهمه چیزِ شاعراست.
صَهبا : شراب انگوری مایل به سرخی، می ،باده
رونق : رواج ، پیشرفت،صفا
میکده : میخانه ، محل دعا و مناجات رندانِ عاشق و وارسته ، منزلگاهِ پـیـر و مرشد
معنی بیت : حافظ درخیلی ازغزلیّات خود به این نکته(گروگذاشتن خر قه برای تهیّه ی باده ودفتر درمیکدها)اشاره کرده وباغرور آن بالیده است!. امّاچرا؟
حافظ پس ازآنکه مسیر وراهِ خودرا ازصوفیان وزاهدانِ متعصّب و عابدانِ ریاکار جداکرد وعشق راانتخاب نمود،میکده رادر مقابل مسجد،ابروان ِ معشوق را درمقابل محراب ومی خواری وعشرت جویی رادر مقابل ِ زُهد ریاکارانه قرار داد وپایه های مَسلکِ رندانه را بَنا نهاد.
باشناختی که ازاین شاعرفرزانه داریم ،اودر واقع آدمی نیست که درمقابل گرفتنِ کاسه ای شراب، دفتر اعتبار وآبروی خویش را به گرو بسپارد.!
پس این معمّا وماجراچیست؟
ماجرا این است که حافظ یک میخواره ی ِ ولگردِ بی خانمان نیست که همانندِ بعضی ازمعتادانِ به موادمخدّر امروزی،همه چیزشان را باخته ودرزیرپل ها وگوشه ی خرابه ها روزگارمی گذرانند! حافظ یک مبارز ِ دست ازجان شسته،درمقابله با ریاکاریست. او درگیرِ یک نبردِ سنگین وناتمام شد وهنوزهم به پایان نرسیده است! هنوزپس ازقرنها،ضَرَباتِ ویرانگر اشعار حافظ، برستونهای منافع بسیاری ازقشریّون فرود می آید ولرزه براندامشان می اندازد.!
حافظ هوشمندانه و فیلسوفانه، وصدالبته شجاعانه به آوردگاهِ مبارزه با ریاکاری و دورویی پای گذاشت. اوباقشری خشک مذهب،سخت متعصّب و داعشانه اندیش رودررو بوده وهنوز هست. بایستی خودرا به سلاحی مجهّزمی کرد تا به وسیله ی آن بتواندبنیادِ فکریِ جبهه ی مقابل را هدف قرارداده ودَرهم فروریزد. درتفکّر جبهه ی مقابل، هرکس شرابخواری کند به بلاهای گوناگون گرفتارمی شود! هرکس متفاوت ازآنها بیاندیشد باید کشته شود! هرکس به مسجد نیاید وپشتِ سرآنها قرارنگیرد بایدنسلشان از روی زمین برداشته شود! هنوزنیزچه سرهای بی گناهی که به تیغ کینه وخودپسندی وجهالت بریده نمی شود؟!
کشتن مرغ مینا به نویسندگی هارپر لی
نظر شخصی: بدون شک یکی از بهترین کتابهای کلاسیکیه که تا به حال خوندم. انگار خودم داخل داستان بودم و شخصیتها رو میدیدم. آتیکوس، اسکات و جیم و... کتاب پر از شخصیتهای باورپذیره. چه خوب و چه بد. داستان از زبان اسکات روایت میشه که خیلی کم سن و ساله و همین داستان رو خاص میکنه چون فقط به یک موضوع نمیپردازه. در واقع ما با چند داستان روبرو هستیم! که البته همه به داستان اصلی مربوط هستند.
معرفی کتاب: رمانی فراموش نشدنی درباره ی دوران کودکی است. دوران کودکی، در محله ای خواب زده در جنوب آمریکا که معصومیت هر لحظه در برابر بی عدالتی و تعصب نژادی، قربانی می شود. کتاب که بسیار دراماتیک و تأثیرگذار است، به اصل و ریشه های رفتار های انسان،معصومیت و تجربه، مهربانی و بی رحمی، عشق و نفرت، و شوخ طبعی و ترحم می پردازد.
ویژگیهای کتاب: برنده جایزه پولیتزر داستان سال 1961، جزو لیست برترین رمان های انگلیسی گاردین، فیلمی با همین عنوان به کارگردانی رابرت مولیگان در سال 1962 ساخته شده است.
“بوی سفر”
ترانه: نصرت فرزانه (مسعود کیمیایی)
آهنگساز: بابک بیات
تنظیم کننده: بابک بیات
خواننده: گوگوش
✍️🌺درود صبحتان زیبا وروزتان فرخ
هفته ای پویا ودلنشین همراه با شادیهای بی نظیر داشته باشید
⭕️ استیو جابز در میانسالی با اینکه از بیماری سرطان در عذاب بود همچنان سخت کار میکرد. او دلیل کار کردنش را چنین توضیح میداد: «من فکر میکنم امروز آخرین روز زندگیم هست و می خواهم تمام کارهایی که می توانستم برای این دنیا و رویاهایم انجام داده باشم.» این جمله ای بود که زندگی استیو جابز را متحول کرد. بهتر است از این طرز فکر استفاده کنید تا نهایت استفاده را از هر روز زندگیتان ببرید.
🖋️🌿سحر صحرا در آتش دیده بودی
چو چشمی شوخ وسرکش دیده بودی
هوای داغ وآتش مرغ بریان
به روی چهره صد خش دیده بودی
🖋️🌿صبح دال چشمانت
داس بوسه هایی است
که خرمن شده اند
پیش از طلوع دوستت دارم ها
در حنجره ی باد
واستبداد آغوش
🖋️🌿پنجره های گشوده
آغوشی است
که صبح را
تنگ بغل کرده اند
پیش از پلک زدن خورشید
🖋️🌿شب خرمن خرمن تنهایی را
در کوچه می راند
وچراغ های روشن
انتظار صبح را می کشیدند
از خانه ها بوی مرگ
بیشتر از زندگی می آمد
🖋️🌿داس تنهایی
آغوش مرگ
وسفره های خالی
هدیه ی جهان وطنانی بود
که گرسنگی را
در همسایگی می دیدند
🖋️🌿تکبر پیرها
الزایمرشان را پنهان نمی کرد
کر بودند
آژیر خطر را نمی شنیدند
ضامن مین ها را کشیده بودند
🖋️🌿صلح
این پرنده گریزان
از خاورمیانه
بازیچه ی
هوس پیرانی شلخته است
که از زندگی
کودکی شان را بیاد دارند
سوار بر اسبهای چوبی
و شمشیرهایی از
ساقه های گندم
🖋️🌿دشداشه ی صبح برتن سایه ها
آغوش که باز می شود
تا مرگ فاصله ای نیست
شب را
در زیر پیراهن صلح
ضامن انفجار کشیده است
وچاشت جهان
عروسی خون را اجرا خواهد کرد
تا میان یهوه و ابراهیم
انتقام برادرکشی در کار است
وتروریست ها در هیچ طرفی
فرصت را از دست نخواهند داد
تا خاورمیانه
پیراهن خونی یوسف به تن دارد
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔شما میتوانید مهرِ خود را به فرزندانتان بدهید، امّا نه اندیشههایِ خود را، زیرا که آنها اندیشههایِ خود را دارند.
شما میتوانید تنِ آنها را در خانه نگاه دارید، امّا نه روحشان را، زیرا که روحِ آنها در خانهی فرداست، که شما را به آن راه نیست، حتی در خواب.
شما میتوانید بکوشید تا مانندِ آنها باشید، امّا مکوشید تا آنها را مانندِ خود سازید.
زیرا که زندگی واپس نمیرود و در بندِ دیروز نمیمانَد...
#جبران_خلیل_جبران🍁
✍️کتاب بخوان و زیباییهایش را در رفتارت، نمایش بده
فرهنگ به همین صورت، نیرومند میشود؛
اگر چنین نکنی، در حال سقوطی...📚
🇪🇸
«ترکیب موزیک Un Amor با غزلی از مولانا»
اونامور یه موزیک اسپانیاییه که در سال ١٩٨٢ میلادی توسط گروه
Gipsy Kings
خونده شده :)
🕌 مسجد سیار ماشاءالله
🚨 ژاپن اقدام به ساخت کامیون هایی نموده که تبدیل به مسجد میشوند و هنگام نماز، اذان پخش می کنند: این کامیون ها در میادین شهرها توقف میکنند تا مسلمانان نمازشان را بخوانند،
نه زمین زورکی، نه آب و برق وگاز، نه اذان گو، نه متولی و و فرش و هزینه لوکس سازی و تشریفات، وووو،
📚📕📙📘
فلسفه؛ چنان که من از این کلمه در مییابم، حد وسط الهیات و علم است. مانند الهیات، عبارت است از تفکر درباره موضوعاتی که تاکنون به دست آوردن دانش قطعی دربارهشان میسر نشده است و مانند علـم؛ بـه عقل بشـر تکیه دارد، نه به دلایل نقلی.
خواه مراد از دلایل نقلی سنت باشد، خواه وحی و مکاشفه. من میگویم هرگونه دانش ِ قطعی علم است و هرگونه عقیدۀ جزمی که از حدود دانش قطعی قدم فراتر بگذارد به الهیات تعلق دارد. اما میان الهیات و علم برزخی نیز هست نامکشوف برای هردو، و در معرض حملهٔ هر دو جانب؛ این برزخ همان فلسفه است.
#برتراند_راسل / تاریخ فلسفه غرب
کانال نیک اندیشان
#برشی_از_كتاب
f zandi:
بامداد شنبه (کیوان شید آریایی) دوستان عزیزم به نیکی و شادی هدیه امروز حافظ شیرین سخن به شما مهربانان
دیوان حافظ غزل شماره ۲۰۳
🍃🌷🍏🌷🍃🌷🍏🌷🍃🌷🍏🌷🍃
سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان
هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
دفتر دانش ما جمله بشویید به می
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود
دل چو پرگار به هر سو دورانی میکرد
و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود
مطرب از درد محبت عملی میپرداخت
که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود
میشکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی
بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود
پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود
قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد
کاین معامل به همه عیب نهان بینا بود
معنی لغات غزل:
دفتر:كتاب جزوه، يادداشت اشعار و متون درسي.
صهبا: شراب انگوري ، مونث اَصهَب.
رونق:رواج.
پير مغان:پير ميكده.
دفتر دانش ما جمله بشوييد:
۱- دفتر و كتاب محتوي دانش ما را با شراب بشوييد.
۲- نوشانيدن مي به معلومات و دانش ما را از خاطرمان بزدائيد.
به مي آن، طلب: حالت كيفيت بخواه ، نمك و چاشني كه سبب جذابيت و گيرندگي مي شود طلب كن.
حسن شناس:زيبايي شناس، جمال پرست.
علم نظر: جمال شناس بودن ، علم زیبایی شناسی ، که از جمال انسانی به جمال الهی منجر شود .
.سرگشته پا برجا:شاخه ثابت پرگار كه در يك نقطه ثابت و با گردش شاخه ديگر و ترسيم دايره ، در جاي خود يك دور به دور خود مي گردد
عملي مي پرداخت:عملي را ابداع مي كرد ، تركيب آهنگي را عملي مي كرد، آهنگي مي نواخت.
حكيمان جهان:عقلا و فلاسفه دنيا، كنايه از مخالفان عشق.
خون پالا:خون پالاينده، خون تراوش كننده.
سهي:كشيده قامت ، راست.
پيرگلرنگ:لقبي كه مردم شيراز به عارفي وارسته و شيخ الشيوخ زمان حافظكه در مسجد جامع شيراز به كار وعظ مشغول بود و صورتي چون گل قرمز و محاسني سفيد داشت داده بودند و به آن نام مشهور بود و حافظ پاي وعظ او مي نشست ( رجوع كنيد به فصل چرا حافظ به يزد تبعيد شد).
ازرق پوشان:كبود پوشان.
خبث: بدخواهي، كينه توزي، تفتين.
حكايتهابود:گفتني ها زياد بود.
قلب اندوده:سكّه تقلّبي به طلا اندوده.
بر او:پيش او ، توسط او.
معامل: طرف معامله.
بينا: آگاه ، مطلع.
شرح غزل سایت گنجور #رضا
سـالها دفـتـر ما در گـرو صَهـبـا بـود
رونقِ مـیکـده از درس و دعای ما بود
دفتر : دیوان شعر ودفتر علم ودانش،دفتراعتباروآبرویِ شاعر، دفتری که حساب وکتاب شخصیّتِ شاعر درآن ثبت شده ونمادِ ماهیّت اجتماعی،سیاسی ودینیِ اوست.به عبارت دیگر حیثیّت، وصورتحسابِ داشته ها ونداشته ها وهمه چیزِ شاعراست.
صَهبا : شراب انگوری مایل به سرخی، می ،باده
رونق : رواج ، پیشرفت،صفا
میکده : میخانه ، محل دعا و مناجات رندانِ عاشق و وارسته ، منزلگاهِ پـیـر و مرشد
معنی بیت : حافظ درخیلی ازغزلیّات خود به این نکته(گروگذاشتن خر قه برای تهیّه ی باده ودفتر درمیکدها)اشاره کرده وباغرور آن بالیده است!. امّاچرا؟
حافظ پس ازآنکه مسیر وراهِ خودرا ازصوفیان وزاهدانِ متعصّب و عابدانِ ریاکار جداکرد وعشق راانتخاب نمود،میکده رادر مقابل مسجد،ابروان ِ معشوق را درمقابل محراب ومی خواری وعشرت جویی رادر مقابل ِ زُهد ریاکارانه قرار داد وپایه های مَسلکِ رندانه را بَنا نهاد.
باشناختی که ازاین شاعرفرزانه داریم ،اودر واقع آدمی نیست که درمقابل گرفتنِ کاسه ای شراب، دفتر اعتبار وآبروی خویش را به گرو بسپارد.!
پس این معمّا وماجراچیست؟
ماجرا این است که حافظ یک میخواره ی ِ ولگردِ بی خانمان نیست که همانندِ بعضی ازمعتادانِ به موادمخدّر امروزی،همه چیزشان را باخته ودرزیرپل ها وگوشه ی خرابه ها روزگارمی گذرانند! حافظ یک مبارز ِ دست ازجان شسته،درمقابله با ریاکاریست. او درگیرِ یک نبردِ سنگین وناتمام شد وهنوزهم به پایان نرسیده است! هنوزپس ازقرنها،ضَرَباتِ ویرانگر اشعار حافظ، برستونهای منافع بسیاری ازقشریّون فرود می آید ولرزه براندامشان می اندازد.!
حافظ هوشمندانه و فیلسوفانه، وصدالبته شجاعانه به آوردگاهِ مبارزه با ریاکاری و دورویی پای گذاشت. اوباقشری خشک مذهب،سخت متعصّب و داعشانه اندیش رودررو بوده وهنوز هست. بایستی خودرا به سلاحی مجهّزمی کرد تا به وسیله ی آن بتواندبنیادِ فکریِ جبهه ی مقابل را هدف قرارداده ودَرهم فروریزد. درتفکّر جبهه ی مقابل، هرکس شرابخواری کند به بلاهای گوناگون گرفتارمی شود! هرکس متفاوت ازآنها بیاندیشد باید کشته شود! هرکس به مسجد نیاید وپشتِ سرآنها قرارنگیرد بایدنسلشان از روی زمین برداشته شود! هنوزنیزچه سرهای بی گناهی که به تیغ کینه وخودپسندی وجهالت بریده نمی شود؟!
در بحبوحه جنگ جهانی دوم، در روزهایی که انگلستان زیر بمباران شدید آلمان ها قرار داشت، دولتمردان انگلستان تصمیم گرفتند جلسه ای فوق العاده مهم برگزار کنند. راننده چرچیل برای اینکه به جلسه برسند وارد خط ویژه شد.
در میانه مسیر یک افسر راهنمایی و رانندگی راه اتومبیل را بست و آن را متوقف نمود. راننده سرش را از شیشه بیرون آورد و گفت:
ایشان نخست وزیر انگلستان است و باید فورا به جلسه ای مهم و محرمانه با حضور کلیه سران برسد.
مامور نگاهی به داخل اتومبیل کرد و به چرچیل ادای احترام نمود و گفت:
هم ایشان را می شناسم و هم قوانین راهنمایی و رانندگی را و هم وظیفه خودم را. لطفا دور بزنید و مسیری را که آمده اید برگردید.
چرچیل به راننده دستور داد دور بزند.
سپس سیگار برگش را روشن کرد و گفت:
ما در جنگ پیروز می شویم.
راننده پرسید: چرا جناب چرچیل؟
چرچیل گفت: چون به رغم بمباران سنگین دشمن، "در خیابان های لندن قانون حاکم است".
گوسفندی كه تمام وسعت
دیدش در پشت گوسفند جلوی خودش
خلاصه میشود چگونه تشخیص دهد که امروز
او را به چرا خواهند برد یا به قتلگاه ؟؟
آلبركامو
✍️🌺درود بامدادتان دلنشین بر پرندی از شادی و شادمانی روزتان کامیاب با خوشدلی وفرهمندی.صبح که از خواب بیدار می شوید، به این فکر کنید که زنده بودن، اندیشیدن، لذت بردن، عشق ورزیدن چه امتیاز بزرگیست.آنچه ما را از سایر موجودات تفکیک می کند همین قدرت اندیشیدن است که بال پرواز انسان در بی نهایت جهان هستی است. وای خوش اینکه این اندیشیدن برای ساختن جهانی بهتر و مرهمی بر زخم همنوعان باشد نه برای بکارگیری ماشین جنگ وتخریب و کشتار همنوعان.زندگی دیگران را سخت وپر مشقت نسازید وانسان بمانید.
🖋️🌿صبح است فروغ تازه ی چشمانت
روشن بنموده شعله ای بر جانت
این گونه که برق می زند با شادی
پیداست که عشق آمده میهمانت
🖋️🌿فغان از جنگ بود وصلح می خواست
کبوترهای غمگینی که پر کندند با جور
🖋️🌿به چشم نرگست شیدا تویی باز
دوکفتر می دهی پر تا به شیراز
نمی دانی جنون می گیرد اینجا
کبوترهای بی دل غرق آواز
🖋️🌿هوای قصر دشت و باغ رضوان
تو وشادی من و حال پریشان
کنار هم به قصد یادگاری
گرفتیم عکس با لبهای خندان
🖋️🌿پگاهی دلنواز و شهر شیراز
بیا آواز سرده مرغ آواز
به کوی زرگری همساز باعشق
بیا بیدار کن این شهر پر راز
🖋️🌿نگاه کن
به ان مترسک
وخیال بی خیالی اش
به دستهای خالی و اشاره ها
به این حوالی اش
به ان خیال شوخ
وان کلاه دالی اش
درون سر مگر چه داشت
کرده خالی اش
کلاغ های دزد
تا نشسته روی شانه
بی خیال برق چشم
و قصه خوانی اش
دوتیله چشم برده تا نبیند او
چکار می کنند ان کلاغ ها
حوالی اش
چو باد می زند
به شال گردن
و دو آستین خالی اش
به طعنه لشکر کلاغ می پرد
شلیک خنده تا کجا
نگاه می کنند
به پای لنگ چوبی به گل نشسته
و به قدرت خیالی اش
کسی دوباره رنگ می زند...
ندارد او حناش رنگ..
مترسک است وبی خیال
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔در قرن شانزدهم ملکه انگلستان و ملکه هندوستان هر دو از یک بیماری فوت کردند!
هر دو پادشاه عاشق همسران خود بودند.
پادشاه هند دستور داد که به یادبود همسر محبوبش، بنای بسیار زیبای تاج محل را با صرف هزینه گزافی بسازند!
و پادشاه انگلستان دستور داد تا یک دانشگاه پزشکی بسازند تا کس دیگری از آن بیماری نمیرد!!
این تفاوت نگرش هاست که تفاوت های بین ملت ها را بوجود می آورد.
امروز هر ملت نتیجه ی نگرش خود وحاکمانش است.
اجرا:ن.نصرالله زاده
شاعر :ایرج جمشیدی
چه شبها
که با چشم باز خفتیم
و چه روزها
که در حسرت پرواز
سوختیم
#خفتن_با_چشم_باز
#ایرج_جمشیدی_بینا
🧿❣