سرود همیشه جاویدانِ " ای ایران "
(با بهترین کیفیت صوتی)
با صدای #غلامحسین_بنان
آهنگ از #روحالله_خالقی
شعر از #حسین_گلکلاب
منبع کتاب جویبار نغمه
تدوین از #مهرداد_معصومزاده
#اسماعیل_نواب_صفا
در کتاب قصهی شمع میگوید:
“سال ۱۳۶۶ بعدازظهر یک روز پاییزی
درخیابان حقوقی به دیدن دکتر
حسین گلگلاب رفتم که آن زمان گرفتار
بیماری بدخیمی بود،قریب به یک ساعت
در خدمتش بودم و از او پرسیدم که
سرود ایایران چگونه خلق شد و او گفت:
وقتی ایران در سال ۱۳۲۳ در اشغال متفقین
بود، بعد از ظهر یکی از روزهای تابستان در
خیابان شاهد رفتار ناشایست یکی از قوای
بیگانه با زنان و دختران ایرانی بودم..
از ناراحتی نمیدانستم چه کنم!
بیاختیار راه انجمن موسیقی ملی را
گرفتم و پیش رفتم، وقتی به نزد مرحوم
خالقی رفتم..
ایشان ناراحتی را در چهرهام دید و پرسید
چرا عصبانی هستی؟ گفتم شاهد رفتار
زشت و زنندهی بعضی سربازان خارجی با
زنان و دختران ایرانی بودم، اینها مملکت
ما را اشغال کردهاند و معلوم نیست چه
زمانی میخواهند سرزمین ما را ترک کنند؟
خالقی گفت: ناراحتی چه تاثیری دارد؟
بیا کاری کنیم و سرودی برای ایران بسازیم!”
🔴 عبرت تاریخ
👤کریمخان زند پادشاه *لک* از دیدارش از مردمان *ایذه* می گوید :
در آنجا مردمانی دیدم که در سخاوت بینظیرند و در شجاعت کمنظیر .
در لشکرکشی به آن دیار ، به *مالمیر* رسیدیم
شب شد و در دامنهی کوهی اردو زدیم
شبانه برای سرکشی به لشکریان گشت زدم
در میانهی کوه ، آتشی دیدم که نظرم را جلب کرد
با یکی از همراهان بدان سوی رفتیم
در کنار آتش مردی نشسته بود که تصور کردم ایستاده است
نشستهی آن ، به قدّ یک انسانِ معمولی بود .
کلاهی بر سر داشت که به تاجِ شاهی شبیه بود
کلاهش نظرم را گرفت
درودش دادیم
جواب داد
بدون اینکه تکانی بخورد با دستش تعارف به نشستن کرد
گویی که یک چوپان بر او وارد شده است
به مزاح به او گفتم : کلاهت به تاجِ ما ، میمانَد
نگاهش را متوجهم کرد و گفت : کلاهِ من ، از اصالت است ، تاجِ شما ، از قدرت .
کنایهاش رنجورم کرد
خواستم انتقام بگیرم
به او گفتم : پس مرا
می شناسی و از جا برنخاستی؟
با لبخند گفت : نشستهام که چون تویی برخیزد
مرا ، بیلیست و تورا ، شمشیری
بسیار پخته سخن میگفت که جایِ جسارت به او ، باقی نبود .
از احوال پرسیدم و اینکه قدرتِ ما را چگونه میبیند
گفت : مردمانِ این دیار ، کشاورزند و سر به کارِ خود دارند
ولی اگر کسی به نانشان حمله کند ، به جانش حمله خواهند کرد .
در کلامش تهدید بود
با نیش خندی گفتم : صبح معلوم میشود ،
همان خنده را تحویلم داد و گفت : صبح معلوم می شود .
لختی نشستیم و از کاسهی ماستش خوردیم و به لشکرگاه برگشتیم
شب از نیمه گذشته بود ، که بخواب رفتیم .
صبح ، همهمهی سپاه ، مرا بیدار کرد
از دربان پرسیدم ، چه خبر شده؟
پریشان گفت : آقا ، اسبانِ سپاه را بردهاند .
از خیمه بیرون زدم
کفشی برای پوشیدن نبود
کفش و سلاح را ، هم برده بودند
با سپاهیان ، با پایِ برهنه ، به سمتِ روستایی روان شدیم .
بدانجا که رسیدیم از جلال و جبروتمان چیزی نمانده بود
چون گدایان و درماندگان سراغ خانهی کدخدا را گرفتیم
به دربِ خانه که رسیدیم ، دروازهی چوبینش باز بود
خانهباغی وسیع ، که پُر از درختانِ میوه بود ولی از میوه خبری نبود .
در ایوانِ خانهای در آخرِ باغ ، مردی ایستاده و خیر مقدم میگفت ، گفت : بفرمائید .
تعدادمان زیاد بود
من و همراهان به آنها درود فرستادیم و با تکبری که با خود داشتیم ولی با آن اوضاع نابسامان خواستم وارد شوم که جوانی برومند با آفتابهی مسی پُر آب جلو آمد بر دست و صورتم آبی زدم و آفتابه را روی پاهایم گرفت .
مرد به سپاهیان اشاره کرد که در کنارِ جویِ آبی که از میانِ باغ میگذشت ، دست و صورت بشویند .
سپاه مشغول شستشو بود که مرا تعارف به داخل کرد
گویی از قبل سالنهای آن اِمارت برای پذیرایی آماده بود
در محوطهی باغ هم ، فضایی بزرگ برای نشستن مهیا شده بود
از من و از سپاهیانم به خوبی پذیرایی شد
استراحتی کردیم و زمان به شب نزدیک میشد
به کدخدا گفتم : مرا می شناسید؟
نگاهی کرد و گفت اگر کلاهی بر سر داشتی بهتر میشناختم ولی با این سپاهی که به همراه داری میشود شناخت
آنان سخنشان را با هنر بیان میکردند
مرا در لفافه ، شاهِ بی تاج خطاب کرده بود
کلامش را خوب میفهمیدم
ولی با مهماننوازی که کرده بود ، شرم داشتم که او را برنجانم
گفتم : شما که این همه لطف کردهاید کلاهی هم بدهید .
دست بر سینه بُرد و با احترام گفت :
کلاهِ ما ، برای شما بزرگ است ، تاجی را به شما هدیه خواهیم کرد .
از کنایهی بزرگیِ کلاهشان برای من ، به خشم آمده بودم ولی از تاجِ پیشکشی ، شرمنده .
این مردمان در کلام و مقام ، بینظیر بودند
وقتی آماده برای رفتن شدیم همهی سپاه را با کفش مخصوصی به نام خلاتک دیدم
و گیوهی خاصی که جلوی پای من گذاشتند
کفشی بسیار نرم و سبک که انسان از پوشیدنش لذت میبرد .
از دربِ باغ که خارج شدیم اسبانی زین کرده و آماده در محوطهی بیرون بسته بودند
با تعجب آن همه اسب و زین را نگاه کردم و خواستم سخنی بگویم که کدخدا با اشارهی دست گفت : اسبِ شما آن اسبِ سفید است
اسبی بسیار زیبا
گفتم : این همه سخاوت از کیست؟
گفت : خان گفته ، به شما بگویم ما رعیتیم و سَرِمان به کارِ خودمان است
اگر کسی به نانمان حمله کند ، به جانش حمله میکنیم و اگر شاهی ، مروّت پیشه کند ، برایش جان میدهیم و تاجش هدیه میکنیم .
تکبر را از خود دور کن و شاهی کن تا رعیت در رفاه باشد .
میگویند به همین علت کریمخان لقبِ *وکیلالرعایا* را برای خود برگزید .
نمیدانی چقدر تنها هستم.
این تنهایی مرا اذیت میکند، میخواهم امشب با تو چند کلمه صحبت بکنم.
چون وقتی که به تو نامه مینویسم، مثل این است که با تو حرف میزنم.
اگر در این کاغذ "تو" مینویسم مرا ببخش.
اگر میدانستی درد روحی من تا چه اندازه زیاد است!
روزها چقدر دراز است؛ عقربک ساعت آنقدر آهسته و کند حرکت میکند که نمیدانم چه بکنم...
آیا زمان بهنظر تو هم اینقدر طولانی است...
#صادق_هدایت
✅ من باور ندارم که جنگ را فقط سیاستمداران و سرمایهداران به وجود آوردهاند، به هیچ وجه، آدمهای عادی به همان میزان مقصرند و اگر نه، مدتها پیش علیه جنگ شورش میکردند!
انسانها نیاز به تخریب و ویرانی دارند، میل به نابودی، به کشتار و به انهدام در بشر وجود دارد و تا زمانیکه بشریت دستخوشِ یک دگردیسی نشود، جنگها ادامه خواهند یافت و هر آنچه با دقت و زحمت بنا شده، کاشته شده و پیشرفت کرده، نابود خواهد شد تا دوباره از نو ساخته شود.
📗: خاطرات یک دختر جوان
👤: آنه فرانک
نام کتاب صوتی : تمشک تیغ دار
نويسنده : آنتوان چخوف
ترجمه : صادق هدایت
راوی : امیر اردلان داودی
موضوع : رمان خارجی - صوتی
📖گل پنهان
نویسنده: پرل باک
کتاب گل پنهان به قلم پرل باک با روایتی جذاب به عشق ممنوعِ دختر جوان ژاپنی و سربازی آمریکایی پس از صلح ژاپن و آمریکا میپردازد.
هنگامی که جنگ جهانی دوم به پایان میرسد و سربازان آمریکایی در شهرهای ژاپن جولان میدهند، ماجرای عشق ممنوع دو جوان رقم میخورد. در واقع کتاب گل پنهان ژاپنِ بعد از صلح را به نمایش میگذارد و شما را به حال و هوای آن ایام میبرد. #عاشقانه
هر فرد که خوشبخت شود برای اطرافیانش خوشبختی میآورد.
– قسمت کردن آنچه دارید با دیگران آغاز افزایش مالی است.
– زخمها و آزارهای گذشته و حال را ببخشایید. فقط به خاطر خودتان و گرنه روحتان میفرساید و به تباهی کشیده میشود.
– اگر به دیگری نفرت بورزید، با حلقه های کیهانی به او متصل میشوید و به بند او در می آیید.
📗: از دولت عشق
👤: کاترین پاندر
دلم رميده شد و غافلم من درويش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پيش
چو بيد بر سر ايمان خويش میلرزم
که دل به دست کمان ابروييست کافرکيش
خيال حوصله بحر میپزد هيهات
چههاست در سر اين قطره محال انديش
بنازم آن مژه شوخ عافيت کش را
که موج میزندش آب نوش بر سر نيش
ز آستين طبيبان هزار خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهند بر دل ريش
به کوی ميکده گريان و سرفکنده روم
چرا که شرم همیآيدم ز حاصل خويش
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنيی دون مکن درويش
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ
خزانهای به کف آور ز گنج قارون بيش
#حافظ
🌴🌴
✍️🌺درود صبح بخیر و شاد همراه با کامیابی و شادمانی،روزتان فرخ از عشق ومهربانی. عادتها گاهی بزرگترین مانع ما از درک هستی اند.بن مایه های تغییر غلبه براین عادتها است وتصورات خامی که آنها را می سازد.تا ذهن نقاد وپرسش گر نشود زندگی مسیری تکراری دارد و با روزمرگی همراه است.اما ذهن نقاد زندگی را به چالش می کشد ودائم در پی تغییر ودرک صحیح از هستی است.برای همین است که کسانی می توانند به انتقاد از خود برخیزند وبه تغییر تفکرات خود تن دهند همواره موفق تر ازدیگران عمل می کنند برای تغییر جهان پیرامون این مهمترین است یعنی تغییر را از درون خود آغاز کنیم
خرد واندیشه بال هر انسان و جامعه برای رویکرد به تغییرات مثبت وموفق است
🖋️🌿صبح تا سرشار باشد از امید
می دهد روشن به چشمانت نوید
می رسد نوروز ومی گردد بهار
عشق هم گل می کند بر شاخ بید
🖋️🌿گل چهره بیا که باز نوروز آمد
این تازه سوار وه که پیروز آمد
خط زد به غم وپیرهنش را نوکرد
با یک بغل از عشق تو هر روز امد
پیشاپیش سال نو و نوروز کهن برهمه ی دوستان مبارک وفرخنده
🖋️🌿به من
که در اندام حسی خیابان
گم شده ام
به باد
که از ساحت درخت
گذشته است
و به تو
که در تشرف آیه های چشمانت
به خواب اقاقیها
وعده ظهور داده ای
وبه شهر که درالتهاب آلودگی
در خود می لولد
بگو
کدام تعویض را
به انگشت کوچک خیال بسته ای
که خواب ابرها
بارور نمی شود
و صندوق سینه ی سینه سرخ ها
جعبه سیاه هیچ توفانی نیست
ودستان ما
که از آستین بیرون زده اند
تا درخت شوند
مشمول قانون مرور زمان اند
در این تشرف بی مرز
بیا، بیا
کمی حوصله بیاور
شاید از فلس زمان بیرون زدیم
و رها از نیروی جاذبه زمین
کفشهایمان را پوشیدیم
ودستهایمان را
تا بی آنکه از دماغ کسی خون بیاید
از غارهایمان کوچیدیم
فاصله گم شدنها را کوتاه کردیم
وجاده ها را چیدیم
تا بر نقشه ها سنجاق کنیم
شاید در آن رسالت موعودمان
وقتی که از انگشتهای ما
پیله های پروانه ها بارور می شود
وحوصله گلها به شبنمی
درختان باور کردند زمین را
ودر تعاملی ژرف
کنده هایشان را بر زمین گذاشتند
وگاوهای منتظر ماغ کشیدند
عطر یونجه ها را از دهان گوسا له ها
وخاطر مرغهای خانگی آسوده گشت
که قفسهایشان را
ایزوله کرده اند
وشیپورهای روباه پیر
خرس را
بر خوردنشان حریص کرد
در بازی خاله خرسه
حالا که تاوان نباریدن ابرها را
تالاب خشکیده خیال ما می پردازد
#ایرج_جمشیدی(بینا)
✍️📔قانونى داريم كه هميشه ثابت است:
"ما به محيطمان عادت ميكنيم" اگر با آدم های بدبخت نشست و برخاست کنید ، کم کم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعی است .
اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید عیب جو و غرغرو می شوید و آن را طبیعی می دانید.
اگر با آدم های مغرور و خودخواه که همیشه عادت به توهین و قضاوت دیگران دارند همنشین باشید بی ادب و وقیح می شوید . اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگوییدو اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید ، به خودتان هم دروغ خواهید گفت
اگر با آدم های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است
تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می کشند
و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی شوی
✍🏻 #اندرو_متیوس📚
پ.ن:سعدی چه خوب می فرمایند
همنشین تو از تو به باید
تا تورا عقل ودین بیفزاید
اینجا گنجنامه نیست، رنجنامه است*
🔹️کامبیز مهدیزاده درواکنش به آسیب کتیبه تاریخی خشایارشا در گنجنامه همدان: اینجا گنجنامه نیست، رنجنامه است. رنج فقر فرهنگی!
🔹️فقر تنها در اقتصاد نیست. امروز ما در تاریخ و تمدن نیز دچار فقر شدهایم. پریروز تصاویری از چهارشنبه سوری در کمالشهر کرج دیدم. ابتدا فکر کردم غزه است. سنت چهارشنبه سوری قاشق زنی بود و برافروختن آتش، اما ما به فرهنگمان نیز آتش زدهایم
🌐khbare24
🔹 ویدیوی جنجالی سفارت انگلیس در تهران برای چهارشنبهسوری؛ سفیر حافظ خواند و از روی آتش پرید
اینا از ما ایرانیتر شدن
چقدر اعمال ما رو زیر نظر دارند
🏴 گرامیباد یاد و خاطرهیِ موسیقیدانِ بزرگ، نوازندهیِ برجستهیِ ویولون و سهتار، آهنگساز و پژوهشگرِ موسیقی و آفرینندهیِ ملودیهای جاودانه، زندهیاد استاد علی تجویدی. 🖤🙏🌸
[ زادهیِ ۱۵ آبان ۱۲۹۸ - تهران
در گذشتهیِ ۲۴ اسفند ۱۳۸۴ - نهران ]
🎶 آواهایِ کم شنیده از دیروز تا امروز
🎤 علی تجویدی
[ مروری کوتاه بر زندگی و آثارِ استاد علی تجویدی و پخشِ ترانهیِ جاودانهیِ سفرکرده با صدایِ بانو دلکش ]
🎙 اسکندر آبادی - میترا خلعتبری
✍ رحیم معینیکرمانشاهی
⌛️ ۲۸ دقیقه
کجا سفر رفتی؟
که بیخبر رفتی؟
اشکم را چرا ندیدی؟
از من دل چرا بریدی؟
پا از من چرا کشیدی؟
که پیشِ چشمم
برِ دگر رفتی؟
بیا به بالینم
که جانِ مسکینم
تابِ غم دگر ندارد
جز بر تو نظر ندارد
جان بی تو ثمر ندارد
مگر چه کردم
که بیخبر رفتی؟
چه قصّهها تو از وفا گفتی با من
تو بیمحبّتی کنون جانا یا من؟
تو چنان شرر
به خدا خبر
زِ خدا نداری
رَوَد آتش از
سرِ آن سرا
که تو پا گذاری
سوزِ دلم را تو ندانی
آتشِ جانم ننشانی
با غمت در آمیزم
از بلا نپرهیزم
بیش از آن برَم بنشین
کز میانه برخیزم
رو به تو کردم
بهخدا
خو به تو کردم
که همآغوشِ تو باشم...
چند دقیقه درباره ی جعبه ی پاندورا
طبق افسانه های یونانی، جعبه ی پاندورا جعبه ای بود با محتوای تمامی بلاها و شوربختی های ناشناخته ی بشریت از قبیل بیماری، مرگ و غیره. زئوس این جعبه را به پاندورا، اولین زن فانی، داد و به او سفارش کرد، هرگز درِ آن را باز نکند؛ اما پاندورا نتوانست بر کنجکاوی خود غلبه کند و با گشودن جعبه مصیبت ها بر روی زمین پراکنده شدند.
در این ویدیو جزئیات این افسانه را خواهید دید. (زیرنویس فارسی)
#درس_گفتار: #ایزولت_گیلسبی
راوی: #کریستینا_گریر
ترجمه: #صادق_ذبیحی
#جعبه_پاندورا
🎞 DailyTED1
✍️🌺درود صبح بخیر و شادی روزتان بر مدار عشق و احترام کامیاب.به بهار طبیعت ، سالی نو ونوروز این یادگار کامرانی ها نزدیک می شویم وعشق به طبیعت وانسانیت شعله فروزانی است که به سور چهار شنبه سپرده شده است وما پاسداران این یادگار نیاکان تا به یاد داشته باشیم به غیر از عشق، دوستے و زیباییهاے هنر، چیز قابل توجه دیگرے نیست ڪه بتواند به زندگے معنا بدهد! دراین چرخه ی تغییر سفره انسانیت را بگسترانیم و عشق را نثار همه ی اهالی زمین کنیم با ارزوی جهانی سبز با صلح سپید بر گونه های هستی
🖋️🌿عید است وخیال سفره ها رنگین است
هر چند که خرج شادیش سنگین است
«سالی که نکوست از بهارش پیداست»
تا گوش جهان به غره اهنگین است
🖋️🌿به شمع دانی ها گفتم
حالا که خواب پله ها
از خیال شما رنگین است
انگشتان شکوفه ها را نشمارید
گل کنید
واز لای جرز گلدان ها
کپکها را برانید
این خانه بوی مرگ می دهد
و بوی اختناق
و سورش به چهارشنبه
در انفجار پیچیده است
و دستها و پاهای زخمی
در کوچه ها وقتی که می رقصند
درگوش باد زمزمه می کنند
آزادی را
حالا که بهار نزدیک است
لبهای تشنه وچشم های گرسنه
در جستجوی ارضای شهوت بارانند
که نمی بارد
وخود را به خیال دخترانی سپرده اند
که بر بام ها می رقصند
و از تارهای افشان موی شان
در اتش بازی یک بعد از ظهر طولانی
خرگوش های بازیگوش
دنبال هویج اند
که زیر پستان بند پنهان کرده اند
تا سورپرایز شان کنند
و دست های گم شده ،
چشم های وغ زده
و پیراهن های پاره ی شهری را
رفو می کنند
خیاط های ناشی پایین شهر
وسیب های گلوی بغض کرده ی
کودکان دستفروش را
بار فروش ها
به سکه ی سیاهی نمی خرند
و پل ها و رفت گران
در توطئه ای ناشیانه
تصمیم گرفته اند
تا سقوط شان را
به روزنامه هایی بکشانند
که اخبار دشمنان را
جعل می کنند
وحساب های خالی جواب گوی
برداشتهای شکار بانان نیست
که راه درامد تازه ای کشف کرده اند
در صید اهوان گریز پا
واتش به شهری افتاده است
که لمبرها را از بی خیالی می تکاند
وجار می زند سبزه ها
وماهی ها را
#ایرج_جمشیدی(بینا)
✍️📒میان صاحبان نظریههای سیاسی اعم از چپ یا راست اجماعی وجود دارد مبنی براینکه خشونت چیزی نیست بجز واضح ترین جلوهٔ قدرت یا اقتدار.
رایت میلز، جامعه شناس آمریکایی: "سیاست سراسر مبارزه ایست برای کسب قدرت، بالاترین نوع قدرت، خشونت است."
به عقیده ماکس وبر، دولت عبارت است از "حکومت انسانها بر انسانها بر پایهٔ وسایل مشروع (طبق ادعا مشروع) اعمال خشونت." این اجماع بسیار عجیب است چون اقتدار سیاسی را با "خشونت سازمان یافته" برابر دانستن، تنها در صورتی حاوی معناست که از ارزیابی مارکس پیروی کنیم دایر بر اینکه دولت آلتی است برای ستمگری در دست طبقه حاکم.
ولتر میگفت: "قدرت عبارت از این است که دیگران را وادار کنم آنگونه که من میل دارم عمل کنند"؛ یا به گفتهٔ ماکس وبر، هرجا برای من فرصتی دست دهد که "ارادهٔ خود را در برابر ایستادگی دیگران مستقر سازم"، قدرت وجود دارد. ژووئل مینویسد: "بدون فرمان و اطاعت، قدرت وجود ندارد."
اگر ماهیت قدرت عبارت از موثر بودن فرمان باشد، پس بزرگترین قدرت، قدرتی است که از لوله تفنگ بیرون میآید و دشوار است بگوییم "تفاوت دستور یک پلیس و دستور یک هفتتیربند در چیست"
#هانا_آرنت
کتاب: خشونت
ترجمه: عزت الله فولادوند
💥بشر اندیشمند در جستجوی تسخیر فضا و واقتدارگرایی در فکر تسخیر زمین با جنگ وخون ریزی💥
یادها و خاطره ها
🎶 #موسیقی
#قدیمی
#داریوش #کیوان #ماسیس #اونیک
یاد اون روزهای خوب
یاد اون روزهای شاد
یاد اون روزهای روشن
دلمو خون می کنه...
🔻انتخابات نمایشی ریاست جمهوری روسیه بار دیگر ولادیمیر پوتین را به قدرت خواهد رساند
🖋استیو روزنبرگ
چند روز پیش بولتن خبری شبانگاهی کانال ۱ روسیه نشان داد که هواداران پوتین برای استقبال از او مانند یک ستاره پاپ به حرکت درآمدهاند.
یک زن قبل از بوسیدن پوتین فریاد زد: «مواظب خودت باش.»
مردی فریاد زد: «عمرت طولانی باد!»
اگر برای اخبار فقط به کانال ۱ تکیه کنید، احتمالا به این نتیجه میرسید که ولادیمیر پوتین برای پیروزی قاطع در انتخابات ریاستجمهوری شانس زیادی دارد.
اما، درست مانند یک تابلو نقاشی، زمینه تصویر مهم است.
و زمینه در اینجا بسیار مهم است.
کرملین نه تنها تلویزیون روسیه را کنترل میکند، بلکه کل نظام سیاسی، از جمله روند انتخابات را نیز مدیریت میکند.
رئیس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین در این انتخابات با چالش جدی روبرو نیست و او به دنبال پنجمین دوره ریاست جمهوری است.
سرسختترین منتقدان او یا به تبعید خودخوانده رفتهاند یا در حبس خانگی هستند. آقای ناوالنی، سرسختترین حریف او، مرده است.
اما کرملین دوست دارد به خود ببالد که روسیه «بهترین دموکراسی» را در جهان دارد.
بنابراین، در برگه رای، همراه با آقای پوتین، اسم سه رقیب رسمی مجاز و عضو پارلمان دستپرورده کرملین هم نوشته شده است.
ادامه مطلب از لینک زیر:
https://bbc.in/3vaQRNQ
@BBCPersian
,
میانِ پنجاه هزار مردم شهر، یک نفر پیدا نمی شود که فریاد بزند و ناسزا بگوید.
می بینم می روند به بازار، روز می خورند، شب را می خوابند، حرف های بی مزه به هم می زنند، زناشویی می کنند، پیر می شوند، با چهرهٔ گشاده مُرده های خودشان را به گور می سپارند!
ولی آن هایی که درد می کشند ما نمی بینیم،
ما نمی شنویم و آن چه در زندگی ترسناک است می گذرد و کسی نمی داند که کجا در پس پرده پنهان است...
#آنتون_چخوف
#تمشک_تیغ_دار 📚
آزادی در شرق تنها به مفهومِ رهایی از قید استعمار و استثمار بیگانگان شناخته شده، و حال آن که این یک بند است (گرچه بندی گران)؛ شرق بندهای دیگری بر پای دارد که باید بگسلد تا بتواند به آزادی برسد: بند فقر، بند جهل، بند اوهام و تعصب.
#کتاب
#نوشتههای_بیسرنوشت
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
✍️🌺درود صبح بخیر و شاد همراه با کامیابی و شادمانی،روزتان فرخ از عشق ومهربانی. عادتها گاهی بزرگترین مانع ما از درک هستی اند.بن مایه های تغییر غلبه براین عادتها است وتصورات خامی که آنها را می سازد.تا ذهن نقاد وپرسش گر نشود زندگی مسیری تکراری دارد و با روزمرگی همراه است.اما ذهن نقاد زندگی را به چالش می کشد ودائم در پی تغییر ودرک صحیح از هستی است.برای همین است که کسانی می توانند به انتقاد از خود برخیزند وبه تغییر تفکرات خود تن دهند همواره موفق تر ازدیگران عمل می کنند برای تغییر جهان پیرامون این مهمترین است یعنی تغییر را از درون خود آغاز کنیم
خرد واندیشه بال هر انسان و جامعه برای رویکرد به تغییرات مثبت وموفق است
🖋️🌿صبح تا سرشار باشد از امید
می دهد روشن به چشمانت نوید
می رسد نوروز ومی گردد بهار
عشق هم گل می کند بر شاخ بید
🖋️🌿گل چهره بیا که باز نوروز آمد
این تازه سوار وه که پیروز آمد
خط زد به غم وپیرهنش را نوکرد
با یک بغل از عشق تو هر روز امد
پیشاپیش سال نو و نوروز کهن برهمه ی دوستان مبارک وفرخنده
🖋️🌿به من
که در اندام حسی خیابان
گم شده ام
به باد
که از ساحت درخت
گذشته است
و به تو
که در تشرف آیه های چشمانت
به خواب اقاقیها
وعده ظهور داده ای
وبه شهر که درالتهاب آلودگی
در خود می لولد
بگو
کدام تعویض را
به انگشت کوچک خیال بسته ای
که خواب ابرها
بارور نمی شود
و صندوق سینه ی سینه سرخ ها
جعبه سیاه هیچ توفانی نیست
ودستان ما
که از آستین بیرون زده اند
تا درخت شوند
مشمول قانون مرور زمان اند
در این تشرف بی مرز
بیا، بیا
کمی حوصله بیاور
شاید از فلس زمان بیرون زدیم
و رها از نیروی جاذبه زمین
کفشهایمان را پوشیدیم
ودستهایمان را
تا بی آنکه از دماغ کسی خون بیاید
از غارهایمان کوچیدیم
فاصله گم شدنها را کوتاه کردیم
وجاده ها را چیدیم
تا بر نقشه ها سنجاق کنیم
شاید در آن رسالت موعودمان
وقتی که از انگشتهای ما
پیله های پروانه ها بارور می شود
وحوصله گلها به شبنمی
درختان باور کردند زمین را
ودر تعاملی ژرف
کنده هایشان را بر زمین گذاشتند
وگاوهای منتظر ماغ کشیدند
عطر یونجه ها را از دهان گوسا له ها
وخاطر مرغهای خانگی آسوده گشت
که قفسهایشان را
ایزوله کرده اند
وشیپورهای روباه پیر
خرس را
بر خوردنشان حریص کرد
در بازی خاله خرسه
حالا که تاوان نباریدن ابرها را
تالاب خشکیده خیال ما می پردازد
#ایرج_جمشیدی(بینا)
✍️📔قانونى داريم كه هميشه ثابت است:
"ما به محيطمان عادت ميكنيم" اگر با آدم های بدبخت نشست و برخاست کنید ، کم کم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعی است .
اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید عیب جو و غرغرو می شوید و آن را طبیعی می دانید.
اگر با آدم های مغرور و خودخواه که همیشه عادت به توهین و قضاوت دیگران دارند همنشین باشید بی ادب و وقیح می شوید . اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگوییدو اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید ، به خودتان هم دروغ خواهید گفت
اگر با آدم های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است
تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می کشند
و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی شوی
✍🏻 #اندرو_متیوس📚
پ.ن:سعدی چه خوب می فرمایند
همنشین تو از تو به باید
تا تورا عقل ودین بیفزاید
نگاهی به پروین اعتصامی
به مناسبت ۲۵ اسفند زادروز پروین اعتصامی
گرچه جز تلخی از ایام ندید
هرچه خواهی سخنش شیرین است
سیرت واخلاق پروین
ای گل توزجمعیت گلزار چه دیدی
جز سرزنش وبدسری خار چه دیدی
ای لعل دل افروز ،توبا این همه پرتو
جز مشتری سفله به بازار چه دیدی
رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت
غیر از قفس ،ای مرغ گرفتار چه دیدی
پروین دراشعارش کمتر از حدیث نفس سخن گفته است .اما ابیات فوق را درباره ی تجربه ی تلخ ازدواج که به جدایی وطلاق انجامید سروده است
به قول پروین :(شوهرش باادب وعوالم انسانی ووظیفه شناسی وغم مردم را خوردن آشنایی نداشت.وغیر از عیاشی وبی بندباری وبی احترامی به حریم همسری هدفی نمی شناخت)
پروین درمکارم اخلاق عالم دیگری بود
قیافه ای بسیارآرام داشت که ناشی از آرامش درون پروین بود
باتانی ووقارخاصی جواب می گفت
ومی نگریست ،هیچگونه شتاب وبی حوصلگی دراوندیدم،
وقتی ازشعراوتحسین می کردم با کمال ارامش می پذیرفت ووجدنشاطی نمی نمود.یک کلمه خودستایی ازاونشنیدم( .سعیدنفیسی،)
غم واندوه پروین ازدیدن وضع پریشان طبقات محروم بود( ،برادرپروین)
پروین پاک طینت پاکدامن،خوشرفتار،متواضع بود
(برادر پروین
اسلامی ندوشن می نویسد
(پروین بدیع ترین ودلا ویز ترین شکوفه های ادب فارسی ویکی از منادیان محبت ومردمی وتقواست)
ویژگیهای اشعارپروین
اشعارپروین جولانگاه شخصیت های خیالی است
اشعارپروین سرشاراز احساس وعاطفه است سخنش بردل می نشیند چون ازدل برخاسته است
اندیشه های عرفانی بخصوص تسلیم ورضا دراشعارپروین فراوان است
تصویرهاساده وعینی هستند
قدرت سخنوری پروین عالی است
همبستگی با انسان وانسانیت دراشعارپروین حرف اول را می زند
پروین درشعرمعاصرمناظره را به اوج رسانده است
شایدبتوان گفت حجب وحیا وشرایط اجتماعی ودیگران را دیدن وخودرا ندیدن وغم اجتماع مانع ازان شده که پروین احساسات ورنجهای خودش را ب بیان کند.
پروین دراشعارش مدافع حقوق کشاورزان.محرومین .یتیمان.وشریک دردوغم رنجدیدگان است.
بهار می نویسد(دراین روزها.گلدسته ای از ازهارنوشکفته .دیوان پروین. به دستم رسید.دستم از آن رنگین گشت ودامنم مشک آگین .بوی گلم چنان مست کردکه دامنم از دست برفت. هنر شاعرما این است که توانسته عشق رادرگفتارخودبه شکلی جاذب واسلوبی لطیف بپروراند)
مناظره های پروین بی نظیر است وهمه نمادی از خلق وخوی انسانها هستند
درمناظره مست وهوشیار ریا وتظاهر
که همچون موریانه پایه های سلامت جامعه را می خورد به روشنی نشان دادشده است.
دربعضی اشعار مادری مهربان و صمیمی است شیفته ی بچه ها ونگران دایمی آنهاست.
بعضی از شاعران سوپر مدرن امروزی اشعار پروین را نظم دانستند نه شعر
ولی انها فراموش شدندوپروین جاودانه ماند.
عده ای معتقدنداگرپروین فقط شعر سفراشک را سروده بود نامش درادب فارسی جادوانه می ماند
به چندبیتی که از سفراشک می آورم بنگریدواوج عاطفه واحساس را مشاهده کنید بخصوص ردیف رفت که باراحساسی شعر را بالامی برد
اشک طرف دیده را گردید ورفت
اوفتادآهسته وغلتیدورفت
برسپهر تیره ی هستی دمی
چون ستاره روشنی بخشید ورفت
گرچه دریای وجودش جای بود
عاقبت یک قطره خون نوشیدورفت
گشت اندرچشمه ی خون ناپدید
قیمت هرقطره را سنجید ورفت
همچوشبنم .درگلستان وجود
برگل رخساره ای تابید ورفت
نگاه پروین نگاه قدمایی ایست ودلیلش این است که درخانه اش دهخدا.بهار.
حاج سید نصرالله تقوی وبزرگان ادبی رفت وامد می کردند که مسایل امروز راهم باسبک وروش گذشتگان بیان می کردند.
ولی طرفداری از محرومین وشیوه ی بدیع مناظره پردازی بین اشیا بیجان
اندیشه ی اورا پرازشورواحساس شاعرانه نشان می دهدورنگ تازه وجدیدی می بخشد..
هنوز درعصر او بگونه گسترده عصیان علیه قالبها واندیشه های کهن درشعر شروع نشده بود.
ل،بهرامیان
🔻 فرشاد مومنی، اقتصاددان: در سه دهه گذشته، شاهد فاجعه آمیزترین شکل شکست سیاستگذاری اقتصادی هستیم
در ایران تولید تبدیل به محملی برای توزیع رانت شده و اساسا از کارکرد افتاده است.
وزارت صمت تا سال گذشته، 111 مجوز برای راه اندازی بنگاه های تولید خودرو داده!
تعداد مجوز راه اندازی خودروسازی در ایران برابر مجموع واحدهای 9 کشور صنعتی است!
219 مجوز تولیدموتورسیکلت سازی دادیم؛ به اندازه مجوزها در مجموع 13 کشور!
فرشاد مومنی استاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: وزارت صمت تا سال گذشته، 111 مجوز برای راه اندازی بنگاه های تولید خودرو داده و برای کشوری که ضریب وابستگی بسیار بالایی به قطعات و تجهیزات و ماشین آلات دارد، این رقم بسیار معنادار است.
این تعداد مجوز، معادل مجموع واحدهای خودروسازی در کشورهای آلمان، آمریکا، ایتالیا، ژاپن، فرانسه، کره جنوبی، اسپانیا، برزیل و ترکیه است. ما به تنهایی چنین کولاکی در دنیا می کنیم! اما ردگیری ها نشان می دهند «مقصود تویی، کعبه و بت خانه بهانه»!/ جماران
🔸روشـنگـری۴۰🔸
▪️
یک تیم حرفه ای با حفر تونل هایی ظرف دو سال به داخل پالایشگاه تهران نفوذ کرده و به لوله اصلی خروجی فرآورده های پالایشگاه نفت تهران فلکه زده و شروع به سرقت فراوردههای نفتی کرده اند!!!!
khabarkotahe
آزادی در شرق تنها به مفهومِ رهایی از قید استعمار و استثمار بیگانگان شناخته شده، و حال آن که این یک بند است (گرچه بندی گران)؛ شرق بندهای دیگری بر پای دارد که باید بگسلد تا بتواند به آزادی برسد: بند فقر، بند جهل، بند اوهام و تعصب.
#کتاب
#نوشتههای_بیسرنوشت
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
ژامه
🔴 تلاش بیش از حد یک حکومت در راه مذهبیسازی جامعه به این دلیل است که آنها به خوبی میدانند جوامع مذهبی دارای آستانه تحمل بسیار بالاتری، در برابر بیعدالتی، نسبت به جوامع عادی هستند، زیرا معتقدند خدا در دنیایی دیگر انتقامشان را خواهد گرفت؛ پس هیچگاه تلاشی برای احقاق حق خود نمیکنند.
#الکساندر_آستروفسکی
نقاشی شمسیه حسنی، هنرمند افغان روی دیواری در کابل
پرتره زنان در این نقاشیها دهان ندارد.