یکى از کاملترین و بهترین تصحیحهای دیوان اشعار حافظ است که توسط هوشنگ ابتهاج تدوین شده است.
📕 حافظ به سعی سایه
✍🏻 #هوشنگ_ابتهاج
هر آدمی از کودکی باید یاد بگیرد که چطور وقتش را به تنهایی بگذراند این به این معنی نیست که باید تنها باشد، بلکه نباید از تنهایی حوصلهاش سر برود. چون افرادی که حوصلهشان از تنهایی سر میرود، از لحاظ عزتنفس در خطر قرار دارند.
آندری تارکوفسکی
✍️🌺درود پگاهتان نیک روزتان نیک فرجام و کامیاب.برای جهانی بهتر باید خشونت علیه کودکان،زنان و سالخوردگان را پایان داد ودخالت در امور خصوصی شان را ۸ مارس روز نه به خشونت علیه زنان است .زنان نیمی از جمعیت جامعه ومسئولیت پذیرترین بخش آن بعنوان همسر،خواهر ،دختر واز همه مهمتر انسانی است که بنا به منشور سازمان ملل حق زیستن ودسترسی به همه ی حقوق انسانی را دارد!جنگ ها ودرگیریهای قومی ومذهبی لبه تیزشان در وهله ی اول علیه کودکان ،زنان وسالخوردگان است
زنده باد صلح جهانی
نه به جنگ وخشونت مهمترین وظیفه انسانی احاد مردم جهان است.
۸مارس بر همه زنان مبارک باد
🖋️🌿شراب تازه ای در جام تقدیر
لبالب شعر نابی گشته تکثیر
میان واژه های شعر ومستی
تویی ان حس سبز گشته تدبیر
🖋️🌿جهان را زن هدایت کرد باعشق
به نام عشق او پالودش از غم
جهان زن همه صلح وصفا باد
پر از نیکی پر از شادی پر ازشم
🖋️🌿رانده تا اسب سیاهی را
چتر تاریکی به روی شهر
آخته شمشیر پر زهرش
تا سکوتی استخوان سوز آفریند
هم دهان بندد
مرغ شبخوان را کند پر
بال پروازش ببندد سخت
کوچه ها تاریک وره نمناک
جاده غرق مه وهر سو برف
ازسیاهی می رود انگشت
بر پلک سپیدیها
سوسو نوری اگر باشد
کشته می گردد
هم از ترس تباهی ها
ماه را در حجله اورده است
با خسوفی رنگ خون بسته
لعنت ابادی است
پای رفتن ما لنگ
کاروان در سنگلاخ افتاده است
دلتنگ
هیزم اتش نمی گردد
همی روشن
دیو تاریکی هجوم اورده است
یک سر
مقصد ما جنگلی در دور دست
اما
زخم ها تا می کند ناسور
پای می لغزد
به روی پرتگاه صعب
دست می لرزد
هم از ترس سقوطی سخت
در گریز از این همه خوف وسیاهیها
بر لب اما باز می خواند
مرد کولی از قطار وناله ی برنو
لحظه ی لغزیدن آهو
به روی سنگ
شروه خوانی های
پرسوز غمین اهنگ
کس چه می داند
که تا فردا چه خواهد شد
#ایرج_جمشیدی_بینا
با کانال پرنیان خیال پرنیانی بیندیش!
✍️📒از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشدهای؟
پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است، پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمیشوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم:
راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت: تو اشتباه میکنی! زیرا کسی نمیتواند ازچنین چیزی لذت ببرد،
مگر آنکه درونش مانند من از کاه پُر شده باشد!
📕 داستان هاى كوتاه
#جبران_خليل_جبران📚
💫 جاری شو ...
یاری که مهربان است
با اهدای کتاب خوب، دانایی را هدیه کنیم.
ضرورتی مهم برای کودکان و ترویج صلح و گفتوگو در جهان
بهترین ها برای بهترین ها
دلتنگت که میشوم
بہ سراغ شعر میروم ؛
تنها جایی که بیدغدغه میتوانم
بڪَویم دوستت دارم و ببینمت
و هیچکس نداند که تــــــو
منظور عاشقانه های منی ...
ای منظور تمام عاشقانه های من
بی دلیل ، بی اجازه ، بی دغدغه
دوستت دارم ..
دلنوشته......
🌺
شاخص قضاوت با افزونی شناخت ،کاهش می یابد.
"ذبیح الله سلیمانی _تاملات"
https://t.me/joinchat/R9lNYU8A449ih2Wx
دوستِ من،
تک تکِ لحظه هایت را زندگی کن !
خودت خالقِ زیباترین اتفاقاتِ
زندگی ات باش ...
و رویِ هیچ کس جز خودت حساب نکن !
کسی که انتخاب کرده آرام و امیدوار باشد ؛
در سخت ترین لحظات هم دلایلِ
شادی اش را پیدا می کند ...
کسی که خودش را همه کاره ی
زندگی اش می داند ؛
از هیچ کس توقعی ندارد و هرگز بی دلیل ،
دلگیر و نا امید نمی شود !
تو لایقِ آرام ترین ثانیه ها و بزرگ ترین
معجزه هایی ،،،
هوایِ خودت را داشته باش !
امروز زادروز امیر مبارزالدین محمد از سلاطین آل مظفر و بنیانگذار این دودمان است که در فاصلهٔ میان حملهٔ مغول و حملهٔ تیمور، بر بخشهایی از ایران امروزی فرمان میراند. با شروع دوران حکومت امیر مبارزالدین است که بازار زهد فروشی و ظاهرپرستی رونق گرفت، حافظ نه تنها امیر مبارزالدین را مدح نکرد، بلکه با طعنه و کنایه، او را محتسب خواندهاست و درباره قتل او سروده است:
شاه غازی خسرو گیتی ستان
آنکه از شمشیر او خون میچکید
سروران را بی گنه میکرد حبس
گردنان را بیخطر سر میبرید
استاد استانی پاریزی در کتاب کلاه گوشه نوشیروان به نقل از مقدمه دیوان خواجوی کرمانی تصحیح سهیلی خوانساری از *قاضی احمد قمی چنین میگوید:*
شیخ ابواسحاق اینجو فرزند ۱۳ سالهای داشت بنام "علیسهل" که خواجوی کرمانی در جشن ختنه سوران او، قصیدهای زیبا در سِلکِ نظم کشید و شیخ ابواسحاق یک طَبَق پُر از زر سرخ به او صله بخشید و مقارن آن حال، مولانا (خواجوی کرمانی) متغیرالاحوال گشت و در دَم درگذشت! درحقیقت خواجو که عمری را به فقر و نداری گذرانده بود، شادیمرگ شد! و از ذوق مالک شدن این ثروت کلان در دم قالب تهی کرد!
باستانی پاریزی در ادامه با قلم طنزش اضافه میکند که ۲۵ سال پیش که یونسکو برای چاپ اول کتاب تلاش آزادی جایزهای برای من فرستاد، من در چاپ دوم کتاب نوشتم که یونسکو چون میدانست همشهری خواجو هستم، مبلغ جایزه را بیش از چهارصد دلار نگرفت که مبادا فاجعه "شادیمرگ" شدن خواجو پس از هفت قرن دوباره تکرار شود و این مخلص از دیدن دلارهای سبز اهدایی، ذوقمرگ شوم! و این واقعه به ما فهماند که هیچوقت نباید یک سینی پر از سکههای طلا در برابر نور آفتاب پیش چشم شاعر گذاشت، آنهم شاعری که بیش از هفتاد سال دارد! و *اما سرنوشت آن کودک ختنه شده به کجا رسید:*
چندی نگذشت که امیرمبارزالدین محمد مظفری بر شیخ ابواسحاق اینجو پیروز گشته و شیراز را گشوده و وی را بقتل رساند. آن طفل معصوم را نزد امیر محمد مبارز (همانکه حافظ در اشعارش بدو محتسب گوید) آوردند و امیر با غضب به کودکِ پدر کشته گفت:
شنیدهام خط خوب مینویسی، یک سطر بنویس....
طفلک؛ این دو بیت از سعدی را در برابر آن گرگ خونخوار نوشت:
سعادت به بخشایش داور است
نه در جنگ و بازوی زورآور است
چو دولت نبخشد سپهر بلند
نیاید به مردانگی در کمند
فکر میکنید که آن شعر عجیب و پر معنا و آن خط زیبای طفل معصوم در چشم امیر چه انعکاسی داشت؟ شاید بگویید قلمدان طلا به او جایزه داد! از تاریخ سراسر درد و رنج بشنوید که امیر محمد مبارز رو به یاران کرد و گفت:
*«مار بچه است»*
پس شاهشجاع، فرزند امیر مبارزالدین، چون به "رودان" رسید، گردن شاداب طفل را به زِه *کمان انداخته و او را خفه کردند* .
✍🏻یادآوری: سهند ایرانمهر
♦️خبر تلخ برای حامیان فیلترینگ/ ایلان ماسک اینترنت ماهوارهای را به گوشیهای عادی میآورد
دیجیاتو نوشت: نزدیک به دو ماه پیش اسپیس ایکس سرویس جدیدی به نام «Direct to Cell» را معرفی کرد و از آوردن اینترنت ماهوارهای به گوشیهای عادی تا سال ۲۰۲۵ خبر داد. حالا این شرکت برای شروع آزمایشهای این سرویس موفق به دریافت مجوز در آمریکا شده است تا ایلان ماسک اینترنت ماهوارهای را به گوشیهای عادی هم بیاورد.
شرکت دیزنی، با انتشار ویدئویی زیبا از «میکی ماوس»، شخصیت کارتونی خلق شده در این شرکت رسانهای، نوروز را به عنوان جشن ملی ایرانیان تبریک گفت و آیینهای مربوط به «چهارشنبهسوری»، «نوروز» و «سیزده بدر» را در این ویدیو برای جهانیان توضیح داد.
Читать полностью…مغز ادمی۵۰ میلی ثانیه پیش از اینکه انسان به کاری اراده بکند تصمیم به آن کار را گرفته است. یعنی این طبیعت است که برای آدمی تصمیم میگیرد. مطلبی که امور دادگستری و حقوقی را که بر اصل «علیّت» استوارند متزلزل میکند.برای رفع این دشواری مسئله آزادی انسان را میبایستی مطرح ساخت. یعنی میبایستی پذیرفت آدمی آزادی بطور مطلق ندارد بلکه تنها «آزادی انتخاب» دارد (مراجعه به خود یا مراجعه به غیر از خود).این اندیشه همان عقل عملی کانت است که در نهایت هر فردی میبایستی مرجع کارها و رفتارهای خودش باشد.ولایت فقیه به قول خمینی قیم و سرپرست مردم در ایران است. پس در ولایت فقیه هیچکس مسئول رفتار و کردار خودش نیست. با این توضیحات معلوم میشود که: «دوآلیسم عقل و آزادی انتخاب شاخص انسان بودن است».یعنی انسان کسی است که عقل دارد و دانسته مرجع رفتار و کردار خود است. وگرنه او حیوانی در پوست انسان است.این تعریف میگوید: جامعهﻯ مدنی با توجه به مدرنیته با مذاکره، گفت و شنود انتقادی میان انسانها به وجود میآید. پس:سکوت نه فضیلت بلکه حماقت است زیرا سکوت و یا متوقف کردن مذاکره در ضدیت با جامعه است. اما علاوه بر این، گفت و شنود همه را ملزم به احترام و در مورد پرسش و انتقاد موظف به پاسخگویی معقول میکند.درست به این دلیل در آلمان هر گفت و شنودی که با تمسخر و یا اهانت صورت بگیرد جرم است.با توجه به اینکه کانت حرکت اندیشه و هگل حرکت «جان» را مطالعه کرده اند، شناختن با تأمل (انعکاس) به معنی انطباق نام چیزی با خود آن چیز است. آنچه که گونهای «درهم تنیدگی»[۳] است.یعنی برای کودک اهل انگلیسی نام «تلویزیون» در حرکت فکری وی «تل» و «ویزیون» را با هم ترکیب و در مییابد که جعبهای است که صدا و سیما را از راه دور در مقابل وی قرار میدهد. در حالی که برای یک کودک ایرانی «تلویزیون» تولید حرکت فکری نمیکند.پس نامها یکی از اساسیترین عناصر فرهنگ به شمار میروند. جنگ «نومانالیستها»[۴]مهم ترین جنگ تاریخی ملتها در مورد اسامی یا کلّیتر، مسئله شناخت است. جنگی است که در نهایت به «درهم تنیدگی» نام و چیز/ شیئی میانجامد. یعنی عقل همهﻯ ویژگیهای یک چیز را با جادوئی به نام «انعکاس» در یک نام چنان داغ میزند که میان نام و آن چیز بیواسطه ارتباطی قاطع به وجود میآید. سادهتر، نام (سمانتیک غیرقابل مشاهده) با یک چیز (قابل مشاهده) اینهمانی میشود.پس نامها در زبان فارسی میبایست چنان انتخاب بشوند که به راستی معرف چیزی باشند. این کار در فرنگ همیشه با همکاری زبانشناسان (در آلمان: هردر[۵]) و با دانشمندان (مثلا شلینگ) صورت گرفته است.در دوران پهلوی در ایران فرهنگستان برای این کار به وجود آمد. کاری که متوقف شده است. برخیها فکر میکنند با فارسی کردن واژهها این کمبود را که ضعف زبان فارسی است جبران میکنند. خیر! امروز زبان فارسی سخت عقبماندگی یافته زیرا نامهای جدیدی با علم و فن پیدا شدهاند که کسی معنی آنها را نمیداند. بعلاوه ادبیات نو زبان فرنگی را زبانی روشن، منطقی و رنگین ساخته است بدون اینکه بیش از اندازه در متون نوشته عواطف و احساس را بجای موضوع این نوشته به کار گرفت. به عنوان نمونه به اثر «اولیس» از جیمز جویس [۶] و «در جستجوی زمان از دست رفته» از مارسل پروست[۷] مراجعه نمائید.*پروفسور دکتر نصرت واحدی فریدی فیزیکدن و استاد سابق ریاضی و فیزیک در دانشگاه صنعتی آریامهر («شریف»)، دانشگاه تهران و دانشگاه مونیخ دارای کتاب و مقالات فراوان در زمینهی فلسفه و سیاست بر اساس پژوهشهای ریاضی و فیزیک است.[۱] „struggle for life“[۲] Unconscious[۳] entanglement[۴] Nominalism[۵] Johann Gottfried Herder[۶] James Joyce: Ulysses[۷] Marcel Poust: A la recherche du Temps perdu
Читать полностью…۱۸ اسفند سالروز درگذشت ایرج افشار
(زاده ۱۶ مهر ۱۳۰۴ تهران -- درگذشته ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ تهران) ایرانشناس، کتابشناس، مصحح و مجلهنگار
او که فرزند دکتر محمود افشار بود، در سال ۱۳۲۴ وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۲۸ تحصیلاتش را با گرایش قضایی به پایان برد.
وی را باید شاخصترین کتابدار تاریخ معاصر ایران نام نهاد که چندسالی هم ریاست کتابخانه مركزی دانشگاه تهران را عهدهدار بود.
وی زبان انگلیسی و فرانسه را خوب میدانست و ۱۰ سال کتابدار دانشکده حقوق بود و سپس رئیس کتابخانه دانشسرای عالی شد. یک سال نیز ریاست کتابخانه ملی را برعهده داشت و چهار سال هم رئیس اداره کل انتشارات دانشگاه بود.
وی عضو انجمن ایرانشناسی، عضو هیئت انتخاب کتاب، عضو کمیته جایزه کتاب سال، عضو انجمن کتابداران ایران و عضو هیئت اجرایی انجمن تاریخ بود و همچنین از اعضای شورای عالی دائرهالمعارف بزرگ اسلامی بهشمار میرفت.
او سردبیری یکی از مهمترین نشریات حوزه کتاب و نشر باعنوان راهنمای کتاب را برای نزدیک به دو دهه برعهده داشت و نیز همچنین نشریه فرهنگ ایران زمین و آینده و چند نشریه دیگر را سردبیری کرد.
مجموعه تالیفات ایرج افشار به نزدیک ۵۰۰ عنوان میرسد و فرید قاسمی در کتابی حجیم درباره زندگی و آثار او که سال ۱۳۸۸ روانه بازار نشر شد، اینچنین نوشته است:
افشار در سال ۱۳۳۱ با همکاری چهارتن از دوستانش، انتشار نشریه فرهنگ ایرانزمین را آغاز کرد و از سال ۱۳۲۷ مدیریت مجله راهنمای کتاب را بهعهده داشت.
وی بهدعوت دانشگاه هاروارد آمریکا یک سال در آن کشور مقیم بود و بهکار مرتبکردن کتابهای السنه شرقی آن دانشگاه اشتغال داشت و همچنین برای امور مربوط بهکتاب و کتابداری، به کشورهای مختلف سفر کرد.
او کتابخانه شخصیاش را بهمرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی اهداء کرد. در این مرکز گروهی از دوستان و شاگردان و دو فرزندش، جایزهای را بهنام و یاد او ترتیب دادند که قرار شد هرساله در زادروزش به بهترین پایاننامه در زمینه کتابداری اهداء شود.
برخی از آثار:
پژوهشهای ایران شناسی (ج ۱ و ۲) چاپ اول، تهران : بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
دفتر تاریخ، چاپ اول، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
فرهنگ ایرانزمین، چاپ اول، تهران : بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
گلگشت در وطن "سفرنامچه" چاپ اول، تهران : اختران
نامههای تهران، چاپ سوم، تهران : فرزان روز
ریاض الفردوسخانی، چاپ اول، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
یادیارمهربان "مرزهای شرقی شعر پارسی از تاجیکان ورارودان تا هند، با مقدمه ایرج افشار" تهران: شهاب ثاقب
فهرست دستنویسهای فارسی در کتابخانه ملی اتریش و آرشیو دولتی اتریش در وین. فرهنگستان علوم اتریش- فهرستگان - وین.
برای دیدن فهرست کامل آثار استاد ایرج افشار می توانید بهلینک زیر مراجعه کنید:
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/ایرج_افشار
در ضمن فیلم مستند «فرزانه فروتن ایران مدار ما» با نگاهی به خدمات علمی و فرهنگی ایرج افشار به کارگردانی جواد میرهاشمی در سال ۱۳۹۴ تهیه شده است. نام این فیلم وامدار تک مصرعی از دکتر شفیعیکدکنی است.
🟨🟩🟦 بخش پایان مصاحبهٔ محمود دولت آبادی
🟨 -ما در آثار کلاسیک و کهن فارسی چه چیزهایی میتوانیم بگیریم برای توشه راهمان در زندگی، در خلق آثار خلاقه یا چراغ راهی برای آزادی و دموکراسی؟
🟩 اما اینکه میپرسید زبان و ادب قدیم ما چه کمکی به دموکراسی در این زمانه میتواند بکند، مشخصا در این باب فکری به ذهنم نمیرسد اِلا اینکه در تاریخ و ادب پارسی آنچه میتوانیم فهم کنیم همانا مناسباتِ عمیقِ پیش از دوران جدید است که برای رفتن بهسوی آنچه دموکراسی مینامید، فهمِ عمیقِ ضدِ آن در فرهنگ ایرانی کاملا ضروری است، زیرا تا ندانیم چرا در بافتِ اجزایِ زندگیِ ما آن فرهنگ کهن رخنه کرده و نهادی شده است، راهی برای تغییر آن هم نمیتوان جست. پس پیشنهاد میکنم اصل را بر شناخت بگذاریم و تداوم منطقی ارزشهایی که هر ملتی خواهناخواه متکی به آن ارزشهاست، و یکی از همین ارزشهای بارز در اقلیم ما این زبان است و ادبیات و معانی نهفته در آن، که نظرگاه رسمی چنین بیمقدار و همچند نادانی خودش با آن برخورد کرده و همچنان به برخوردهای جاهلانه و ستیزهجویانه خودش با آن ادامه میدهد. مثالِ روشن برخورد سخیفی که شد با هنرمند شاعر و فیلمسازی به نامِ بکتاش آبتین! آیا بهراستی چنان انسانی ممکن بود از بیمارستان بگریزد که پابند به پاهای او زده شده بود بسته به میله تخت بیمارستان؟ مگر یاغی دستگیر کرده بودند؟!!! به این ترتیب اجازه بدهید بهجای لفظهای آزادی و دموکراسی که فرصتِ فهمِ آن به ما داده نشده، بگویم قانون، بله قانون آقا! قانون و رعایت قانون و موازین حقوق آدمیزاده در نسبتهای قانونی. شخصا هنوز از آرمانهای آن کتاب «یک کلمه» که حدود یکصدوبیست سال پیش نوشته شد و جانِ نویسندهاش را گرفت جلوتر نیامدهام مگر یک گام، و آن هم مطالبه اجراییشدن قانون؛ حتی بدترین قانون. پس درکِ من از دموکراسی هم جز داشتنِ حقوقِ مساویِ آحاد جامعه در برابر قانون چیز دیگری نیست. شنیدهام بعد از فاجعه مرگ معصومانه بکتاش آبتین بخشنامهای نوشته و ابلاغ شده به کارکنان مربوطه، انتظار این است که آن بخشنامه به مجلس برده شود و به تصویب مجلس برسد، چون بخشنامه ضامن مسؤلیت در مقابل امر واقع نمیشود و در حد یک اخطار به خطای چهوچه حلوفصل میشود، اما قانون طرفین دعوی را متعهد به رعایت موازین میداند و خلاف از قانون جرم محسوب میشود و تاوان و مابهازا دارد.
🟦 -میلان کوندرا در رمان «کتاب خنده و فراموشی» مینویسد: «ملتها اینگونه نابود میشوند که نخست حافظهشان را از آنها میدزدند، کتابهایشان را میسوزانند، دانششان را نابود میکنند، و تاریخشان را هم. و بعد کس دیگری میآید و کتابهای دیگری مینویسد، و دانش و آموزش دیگری به آنها میدهد، و تاریخ دیگری را جعل میکند.» ما همین «هشدار» را در داستانهای حسنک وزیر و «عجوزک و عیاران» هم میبینیم؛ هشداری که پیش از این در رمانِ حماسی «کلیدر» داده بودید. نسبت به آینده ایران احساس خطر میکنید که مدام در نوشتههایتان به دستگاه قدرت هشدار میدهید؟
🟥 میلان کوندرا درنظر من یکی از بافهمترین شخصیتهایی است که در نقد ادبی- اجتماعی میشناسم و نقطهنظرهای ایشان بسیار جالب بوده برای من همیشه، صرفنظر از اینکه سلیقه او را در رماننویسی میپسندم یا نه. اما مقالات او همیشه برای من آموزنده و روشنگر بوده و مثلا کتاب «رمان چیست» او را بارها خواندهام. درمورد دزدیدهشدن تاریخِ ملتها هم درست میگوید، چون برای او چنان تجربهای پیشِ چشمش رخ داد متفاوت با ما که دزدیدهشدن تاریخمان را بهکرات در کتابها خواندهایم. بنا بر این نقلقولی که از ایشان آوردید بسیار درست و بجاست و برای من همیشه دلنشین بوده، چون شخصا تمامِ عمرم صرفِ همین معنا شده است که از جوانی متوجه آن بودهام و هنگامی که از آمیختگیِ انتقادیِ گذشته با زمان اکنون یاد میکنم ناظر به همین معناست، و این گرایش و باورمندی به حسنک، عجوزک و کلیدر ختم نمیشود؛ بلکه این گرایش به حفظ و پیوستاری و تداوم در همه آثاری که بجا گذاشتهام هست در معنای تداومِ زندگی و فرهنگ عمومی ما مردم که امیدوارم ضرورتا ادامه یابد، چون ملتی که از خودش تهی شود دیگر ارجی نخواهد داشت و بیش از آنکه تا اکنون لِه شدهایم لِه خواهیم شد. نگرانیای که اشاره کردید نسبت به آینده مملکت از جانبِ من تازه نیست و بارها بیان شده، بله نگرانم و اصرارم بر ضرورتِ تداوم و توجه به خود در معنای عامِ آن به همین نگرانی مربوط میشود. بله من همیشه نگرانم، درست مثل دارنده یک دُرِ گرانبها که حراست از آن همیشه آمیخته با نگرانی است، و در نظر من، کشور ما «ایران» چنان دُری است که من قدر آن را به نسبت فهم خودم دریافتهام! اما شما آیا کتاب «مروارید» اثر جان اشتینبک را خواندهاید؟!
(منبع؛سازندگی شماره ۱۰۸۳،۲ بهمن ۱)
.
همیشه خوکها تصمیم میگرفتند،
سایر حیوانات هرگز نمیتوانستند تصمیمی اتخاذ کنند،
ولی رای دادن را خوب یاد گرفته بودند.
#قلعه_حیوانات 📚
#جرج_اورول
ترانهای دربارهی پایانِ جهان
روزی که جهان میرسد به انتها
زنبوری چرخ میزند دورِ بوتهای شبدر،
ماهیگیری تورِ درخشانش را رفو میکند،
دلفینهای شاد میجهند در دریا،
گنجشکانِ نوبال کنارِ ناودان بازیگوشی میکنند،
و مار همان پوستِ طلایی را دارد
که همیشه داشته.
روزی که جهان میرسد به انتها
زنان، چتر به دست، در مزرعهها قدم میزنند،
میخوارهای چرتش میبرد کنارِ علفزار،
سبزیفروشانِ دورهگرد در خیابان جار میکشند،
قایقی به جزیره نزدیکتر میشود با بادبانِ زرد،
و نغمهی ویولن که در فضا میپیچد
پیشدرآمدیست
بر شبی پُرستاره.
و آنان که منتظرِ غرشِ آذرخش بودند مأیوس میشوند
و آنان که منتظرِ ملکِ مقرب و صور بودند مأیوس میشوند؛
باور نمیکنند آخرِ دنیا همین حالاست.
تا وقتی خورشید و ماه بالاسرند،
تا وقتی زنبورِ عسل به دیدارِ گُل سرخ میرود،
تا وقتی کودکانِ گُلفام زاده میشوند،
احدی باور نمیکند آخرِ دنیا همین حالاست.
تنها پیرمردی سفیدمو ــ
که میشد رسول باشد اما نیست،
چراکه گرمِ کارِ دیگریست ــ
زمزمه میکند، وقتِ ریسه کشیدنِ گوجهفرنگیهاش:
هیچ پایانِ دیگری ندارد جهان،
هیچ پایانِ دیگری ندارد جهان.
ورشو، ١٩۴۴
(#چسلاو_میلوش. اينجا چه میکنی، شاعر؟: گزیدهی شعرِ لهستان در قرنِ بیستم. ترجمهی #آنا_مارچینوفسکا و #میلاد_کامیابیان. تهران: خوانه. ١۴٠٢. چاپِ ١. صفحهی ٢٠-٢١.)
خوشهگاه
یک زمانی چهره های معروف هر جامعه، شخصیت های ادبی و دانشمندها بودن... الان ولی اکثر مردم دنبال برخی بازیگرها و خواننده هایی هستن که یا بلدن سلفی بگیرن، یا عکس بشقاب غذاشون رو در صفحه ی اینستاگرام قرار بدن.
📗: پرونده بالتیمور
👤: ژوئل دیکر
زن در تئاتر جهان
به کوشش منوچهر اکبرلو
مارک فورتیر، ژاک لاکان، سیمون شفرد، مایک وایس، همایون علیآبادی، علیرضا بیاتی، مریم رجایی، مریم شیرازی، محمد غنیمی هلال، فاسم غریفی
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/zan-dar-teatre-jahan/
کارل یونگ معتقد بود خصوصیاتی که در دیگران ما را آزار میدهد انعکاس بخشهایی از خودمان است که انکار میکنیم. فروید از آن به عنوان «فرافکنی» یاد میکرد. اکثر مردم به آن میگویند«عوضی بودن»
#عشق_کافی_نیست📚
#مارک_منسن manson, mark
#ترجمه_سیمین_محمدی
موضوع: راه و رسم زندگی، خودشناسی، عشق، جنبههای روانشناسی، خودسازی
یک خطای دید خیلی عجیب!
عکس را بزرگ کنید بعد با تعجب میبینید که به صحنۀ زیبائی تبدیل میشوند. بسیاری از قضاوتهایمان اینطوری هستند.
🎥رهبران جهان تیراندازی به فلسطینیان در حال دریافت غذا را به شدت محکوم کردند: اسرائیل در این جنایت جدید دستکم ۱۱۰ فلسطینی دیگر را کشت
#سی_هزار_و_دویست_کشته
#کشتار_سیزده_هزار_کودک
#کشتار_هشت_هزار_زن
#هفتاد_و_یک_هزار_و_سیصد_زخمی
#هفت_هزار_مفقود
#جنایات_جنگی_اسرائیل
#نسل_کشی_اسرائیل
#دولت_آپارتاید_اسرائیل
#غزه
#فلسطین
#اشغالگری
انسان کیست جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۱ مارس ۲۰۲۴نصرت واحدی –
بنمایه دوران ایدهآلیسم آلمان (اندیشههای آرمانگرا) اثر «عقل ناب» از امانوئل کانت (۱۷۸۹ ترسائی) از یکسو و «پدیدهشناسی جان» (۱۸۰۷ ترسائی ) نوشته گئورگ ویلهم فریدریش هگل از سوی دیگر است.ایدهآلیسم یا آرمانگرائی بر بنیاد این شرط استوار است که: واقعیت را «عقل» مشخص میکند و با آن ساختار آن را نیز قابل درک میسازد.این اصل نتیجه کارهای فلسفی و دیالکتیکی کانت و هگل است که در رد متافیزیک نقشی مؤثر داشتهاند. به زبانی دیگر آنها مولّد متافیزیک نوین هستند. اهمیت این اصل را میبایستی در تحلیل آن و نه در فراز بالا جست. یعنی: اگر عقل مشخصکننده واقعیت است، خوب این عقل کجاست؟ آشکار است که عقل در انسان است، در «من»، در «جان» است، جانی که یکی از عناصرش «عقل» نام دارد. جانی که هگل آن را در اثر «پدیدهشناسی جان» شرح داده است.پس «من» درواقع به معنی کسی است که عقل دارد. اما عقل در بدو تولّد در نوزاد وجود ندارد بلکه این نوزاد میبایستی آن را با تجارب خود از جمله دست و پا زدن تولید و مدام گسترش دهد. اما اینگونه افزایش تا رسیدن به سن بلوغ پایان مییابد. با اینهمه پس از این دوران نیز شبکهﻯ سلولی مغز پلاستیسیته دارد. یعنی میتواند از راه یادگیری تا دوران سالخوردگی فعالّیت سیناپسهای موجود در مغز را از راه تحریکهای نو، تأثرات گوناگون، اندیشه و عمل، تشدید و یا تضعیف کند. سیناپسها رابط و واسطهی میان سلولهای عصبی هستند و با فعالیت خود آنها را به صورت یک شبکه اطلاعاتی در میآورند.لیکن این دگرگونیها، جنبهی سافتوری یا نرمافزاری (برنامهﯼ کاری) و نه جنبهی هاردوری (تولید عنصری) دارند. با اینهمه اینها نیز میتوانند قدرت تشخیص عقل را در سالمندی افزایش دهند. پس نظر سعدی «ز گهواره تا گور دانش بجوی» درست است ولی بدون استدلال آورده شده که خودبخود آن را متافیزیکی میکند.با این مختصر معلوم میشود «من» میبایستی «واقعیت»ها را روی میز آزمایش بگذارد و آنها را شناسائی بکند. اما واقعیت تنها کرات آسمانی و وقایع قابل مشاهده در آسمان نیستند، بلکه جنگ و خونریری، جور و ستم، زور و زندان و شکنجه در روی زمین نیز هستند.این سخن در خود سه حکمت دارد:۱-هنگامی که انسان آسمان را روی میز آزمایش میگذارد آنچه حاصل میشود دنیای نه کردگاری بلکه دنیائی است که انسان با عقل و هوشمندی خویش میآفریند. این دنیا دنیای متافیزیک نیست زیرا دنیایی منطقی است. پس دیگر هیچکس نمیتواند بیاید و بگوید:ذات نایافته از هستیبخشکی تواند که بود هستیبخشبه یاد بیاوریم که جهان عقلانی کنونی در اواخر قرن هیجدهم ترسائی پایهگذاری شد. در آن زمان ایران با سقوط صفویه به دست محمود افغان سخت مذهبی بود. یعنی مردم عقیده به خلقت داشتند و هنوز نیز براین باورند. چنین مردمانی نمیتوانستند کارهای رضاشاه را درک کنند.۲-جهان عقلانی به وسیله انسانی پایهگذاری میشود که خود را از آسمان جدا کرده بود. چنین عملی گونهای آشتی با طبیعت است.۳-انسان هنگامی که واقعیت روی زمین را روی میز آزمایش میگذارد به واقع خود را مشاهده میکند؛ خودآگاه میشود. این خودآگاه شدن را میتوان در کار چارلز داروین با روش مشاهدات طولانی و اصل «قویترها زنده میمانند»[۱] در نظریه فرگشت وی از یکسو و کشف دستگاه «ناخودآگاهی»[۲] انسان به وسیله زیگموند فروید از سوی دیگر ملاحظه نمود. این ناخودآگاهی عنصر مهمی در مغز انسان است. اما ادیان از این ساختار نه تنها بیخبرند، بلکه آن را رد نیز میکنند. عجب اینکه امروز میدانیم بدون وجود این ساختار انسان هرگز انسان نمیشود. همچنین بدون این ساختار، انسان شناخت «شهودی» نمیتواند داشته باشد.از دید مذهبی، خداوند عقل را با دمیدن روح به کالبد انسان به او داده است. در حالی که به آدم و نه حوا همه اسامی را که تصور یک چیزند یاد داده است. آنچه ویژگی خدای هستی مصر «پتاه» است. اسامی یکی از دشوارترین موضوع در نظریه شناخت است که ایرانیان از آن غافل ماندهاند. اتفاقا این موضوع بخشی از فلسفه شناخت است که در بحث «انعکاس» یا «بازتاب» مورد توجه فریدریش شلینگ نیز قرار گرفته است.شلینگ کسی است که به اصل «جان (عقل) مشخصکننده واقعیت است» ایراد میگیرد. او میگوید «این اصل بسیار خوشبینانه است».توجه کنیم؛ متافیزیک میپرسد: «چرا هستندهها هستند ولی نیستی نیست؟»درست شبیه همین پرسش را شلینگ مطرح میکند: «چرا در روی زمین بیعقلی زیادتر از باعقلی است؟»این پرسش اساسی معنی دیگری هم دارد: «آیا انسان در برابر اعمال خود مسئول است؟»پاسخ به این پرسش، با توجه به اینکه انسان سنگ نیست زیرا اراده دارد، بر میگردد به اینکه موضع انسان کجاست؟ آیا در خود و یا بیرون از خود است؟!البته امروز مغزشناسی به این پرسش پاسخی داده است. بدین معنی که پژوهشهای روی مغز نشان میدهند