بی ارزش ترین نوعِ افتخار، افتخار به داشتن ویژگی هایی است که خود انسان در داشتنشان هیچ نقشی ندارد مثلِ چهره، قد، رنگ چشم، ملیت، ثروت خانوادگی و خیلی چیزهای دیگر...
از چیزهایی که خودتان به دست آورده اید حرف بزنید مثل انسانیت، شعور، مهربانی، گذشت، صداقت و ...
آدمی را آدمیت لازم است
عود را گر بو نباشد هیزم است...
✍️🌺درود پگاهتان نیک فرجام روزتان برمدار شادی وعشق فرخ وفرخنده پایان فصل تان آغاز فرهی ونیک فرجامی نیک اندیش بمانید.ماه ها ،فصل ها وسالها از پی هم روانه اند و چه با شتاب می گذرند اما آنچه چشم گیر است سیر تحول جهان است که آنچنان پرشتاب است گویی پرده ای سینمایی که هیچ دو لحظه اش شباهتی ندارد تا همین چند سال پیش حمل ونقل وجابجایی ضرورتی ساده می نمود که با موجی آهسته از اتومبیل به وسایل نقلیه عمومی بعدتر قطار وترموا و هواپیما بر جاده های نه چندان امن ان روزگار و رقابت محدود شکل گرفت در قرن بیستم گردش گری چون یک ارمان و منبعی برای درامد وارتباط عرصه ی پویایی به خود گرفت اما قرن بیست ویکم با سرعتی باورنکردنی این فضا با رویاهای جدیدی جانشین شد نه تنها سد ارتباط زمینی وهوایی شکسته شد،حاگمیت ها دچار تحول شگرف شدند بلکه پهبادها وفناوریهای جدید از یک سو وتوسعه ی فضای مجازی ودنیای متا از سوی دیگر نوید جدیدی به بشر در دستیابی به گستره جهان دادند و پی ریز معماری نوین جهانی شدند که از زاغه وکپر نشینی، رقابت فضایی وتوریسم فضا را نوید دادند و دیکتاتورها عموما رخت خود را در رقابتی سخت وانهادند واخرین هسته های سخت قدرت در مقابل آمال وارزوهای انسانی لیبرالیسم ودموکراسی سپر وامی گذارد جنگ ها وخشونتهای قرن بیست ویکم معلول این رویارویی و حل نهایی این اختلاف در عرصه قدرت به نفع لیبرال دموکراسی است وهر روز برگی از این کتاب در تاریخ بی بازگشت بشر به احقاق حقوق انسانی و لغو قوانین ارتجاعی ورق می خورد و اتفاقی را که در فرانسه در حقوق زنان اتفاق افتاد باید از این منظر ارزیابی کرد جهان آینده جهانی پویا روشن و انسانی خواهد بود که فلسفه، روانشناسی،وبطورکلی فرهنگ وادبیات را دگرگون خواهد کرد وپابه پای رشد تکنولوژی قدرت های سیاسی هم دچار تغییر ماهوی خواهند شد و خوی دیکتاتوری برای همیشه در جهان بگور خواهد پیوست وهوش مصنوعی علیرغم همه ی تهدیدها نویدبخش یک جهش شگرف وباورنکردنی در روابط جهانی خواهد بود وهمین خواب از ارتجاع و اقتدارگرایی گرفته است وشاهد برخوردهای وحشیانه در غزه وقتلهای حکومتی در کرملین وجنگ در نقاط بحرانی جهانیم جهان بزودی به سوی صلح وثبات پیش خواهد رفت وتنش ها وتناقضات موجود به نفع مردم حل خواهد شد وانچه درخشان است ستاره درخشان امید است که بر پیشانی جهان می درخشد ودرخت معرفتی که بارور خواهد شد به امید ان صبح روشن
✍️دوچشمت مظهر عشق وقرار است
لبت سیبی که در نقش قمار است
به موها هر گره تابیده دل را
بگو ای ماه با صیدت چکار است
✍️دل از عشق تو لبریز وهراسان
نگاهت برده دل ای ماه تابان
به مژگان چند باید کرد مجروح
مرا ای بامروت کن تو درمان
✍️لبت بادام هندی چشم نرگس
گره بر مو زدی ای ماه مجلس
نگفتی دام کردی گیسوان را
رها کن بند را بردار این حس
✍️مرا تا بیقرار این دل به بازی است
به موهای تو سرگرم است و راضی است
به چشمانت تو گرم نرد و شطرنج
از ان الوی لب با غنچه رازی است
✍️لبت شیرین تر از قند وعسل باد
دو چشمت مهربان ضرب المثل باد
تو شیرین کلک شهد است بر زبانت
به شاگردی دو عالم در عمل باد
🖋️🌿باران ارضای شهوت گیاه است
وباد پی نوشت ناله ها ی برگ
در تقابل ماندن ورفتن
وقتی بر اندیشه چوب حراج می زنند
ومرگ می جوشد
بر سرانگشتانی
که روزگاری شکوفه بوده اند
باید به حس باغچه احترام گذاشت
که لقلقه زبانش
صدای پای ماندگار مادر بزرگی است
که گالشش از روی پا لنگ می زند
و ویلچر پدربزرگ را
که چیزی از زمان را بخاطر نمی آورد
به حیاط پشتی می برد
تا دوش افتاب بگیرد
درختها عمودی فکر نمی کنند
ودر ذائقه شان دور تسلسلی است
که گاه وبیگاه بیدار می شود
ومرغهای فنج بهاری باز گشته اند
شاید اسفند در زیر گوششان
از بهار گفته است
که گرفتار وسوسه ی آوازند
شاید هم صدای تحولی در راه است
هرچند مرگ از کوچه های بغل
آواز می دهد
وقطره قطره سم نبودن
در رگهای احساس تزریق می شود
ورنگ گلبهی خیال کدر،زرد می شود
وتمام سین ها بر سر سفره
سوالاتی هستند
که بی پاسخ مانده اند
هنوز نپرسیده ام
چند قدم دیگر...؟
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔کتابهایی میتوانند بیشتر به شما کمک کنند که بیشتر شما را به فکر کردن وادارند . سختترین راه یاد گرفتن ، سطحی خواندن است ؛ اما ، یک کتاب برجسته که از ذهن نویسندهای متفکر آمده باشد ، همچون کشتی افکار است که با حقیقت و با زیبایی به عمق دریا میرود .
#تئودو_پارکر ، نظریه پردازد و متفکر قرن نوزدهم📚
✍️برانداختن بی عدالتی ها کافی نیست،باید خلقیات مردم را تغییر داد...
دیگر آسیابی نیست،اما باد هم چنان می وزد...
#ویکتور_هوگو
🕦این فرودگاه نماد و معیاری از حکمرانی موفق و کارامد است! این نقاشی نیست، پرتره بهشت هم نیست! اروپا و آمریکا هم نیست! این نمایی از فرودگاه چانگی سنگاپور است که بهترین و زیباترین فرودگاه جهان شناخته شده است! باغهای زیبا برای تردد مسافران و سینمای ٢۴ ساعته و آبشار ۴٠ متری و هتل های شیک و شهربازی از جمله امکاناتی است که در این فرودگاه ایجاد شده تا انسانی که وارد سنگاپور می شود، احساس کرامت و احترام و آسایش و لذت کند و این شاهکار معماری و مهندسی جز با سرمایه گذاری خارجی، رابطه خوب با جهان، شایسته سالاری در حکمرانی و تکیه بر دانش و تجربه و پرهیز از خرافات و قبیله پرستی میسر نمی شود! این فرودگاه نمادی و معیاری از حکمرانی موفق و کارامد است! هر حکمرانی که چنین دستاوردهایی ندارد، بیشتر به غارت مشغول است!👌
💻📱ԼαԼαԼαɴƊ™⭐
💻📱ԼαԼαԼαɴƊ™⭐
💻📱ilalaland">ԼαԼαԼαɴƊ™⭐
جفری رابرتز (متولد 1952) مورخ بریتانیایی جنگ جهانی دوم است که در دانشگاه کالج کورک کار می کند. او در تاریخ دیپلماتیک و نظامی شوروی در جنگ جهانی دوم تخصص دارد. او استاد تاریخ مدرن در دانشگاه کالج کورک (UCC) در ایرلند و رئیس دانشکده تاریخ در UCC بود.رابرتز در سال 1952 در دپتفورد، جنوب لندن به دنیا آمد. او در مقطع کارشناسی، روابط بینالملل را در پلیتکنیک استافوردشایر شمالی تحصیل کرد و دانشجوی کارشناسی ارشد تحقیقاتی در دانشکده اقتصاد لندن بود.رابرتز یکی از اعضای انجمن سلطنتی تاریخ است،...
Читать полностью…کتاب کتابخانه استالین
بخشی از داستان جذاب زندگی استالین است که یکی از مطلعترین فرمانروایان مستبد قرن بیستم بود. جفری رابرتز، نویسندۀ این کتاب، توضیح می دهد استالین چه کتابهایی میخوانده، چگونه میخوانده و از آنها چه آموخته است. استالین معتقد بود کلمات میتوانند انسان را دگرگون کنند و اشتهای بینظیرش برای مطالعه در تمام سالهای عمر چراغ راهش بود. این کتاب، در قالب زندگینامه و با هدف توصیف اندیشههای استالین، تمام ابعاد سیاست و نیز حیات پرفرازونشیب استالین را بررسی میکند.
ژوزف استالین از سن کم بهشدت به مطالعه علاقه داشت و به همین دلیل در طول عمرش هزاران کتاب متنوع گردآوری کرد که بسیاری از آنها را علامتگذاری و حاشیهنویسی کرده است و افکار، احساسات و باورهای خود را در آنها آشکار کرده است. رابرتز با بررسی دقیق آرشیوهای روسیه، اطلاعاتی گردآوری کرده و بر اساس آنها توضیح میدهد کتابخانۀ استالین چطور شکل گرفت، چطور تکهتکه شد و چطور پس از مدتی دوباره احیا شد.
کتاب کتابخانه استالین
یادها و خاطره ها
🎶 #موسیقی
#بی_تو
#جمشید_شیبانی
▪️جمشید شیبانی در سال ۱۳۱۹ همزمان با افتتاح رادیو به همکاری با آن پرداخت و با اجرای ترانهٔ "بی تو" عملاً موسیقی پاپ را در ایران رواج داد.
اگر تو موسیقی بودی
بیوقفه به تو گوش می سپردم
و اندوهم به شادی بدل می شد!
#آنا_آخماتووا
بعد از جنگ جهانی اول اتریش ویران شده بود و فقر و گرسنگی در آن بیداد میکرد... دولت آمریکا مقداری پول به اتریش داد تا شهرها و کارخانه هایش را دوباره بسازد و اقتصادش را ترمیم کند...
اما اتریش به جای ساخت کارخانه، سالن اپرا ساخت، سالن های تئاتر ساخت و کتابخانه احداث کرد... آمریکا علت این کار را از اتریش پرسید و اتریش پاسخ داد: تا فرهنگ و تمدن کشوری ساخته نشود و پیشرفت نکند کارخانه ویران میماند...
حالا وین پایتخت اتریش مناسب ترین جا برای زندگی در جهان شناخته شده. تفریح مردم کتابخوانی است و تعهد شرط اول استخدام در این کشور است. همچنین درآمد اصلی این کشور نیز از گردشگری است...
انسان بدون امید چیزی جز یک حشره نیست، موجودی بی فکر و بدون آینده.
و مَرد بدون آینده فقط می تواند
به عقب بازگردد.
زوال کلنل
محمود دولت آبادی
هیچکس در این کشور [چکسلواکی] نباید به خاطر بیان اعتقاداتش بمیرد یا به زندان بیفتد. ✅
این آخرین کلمات میلادا هوراکووا قبل از به دار کشیده شدنش توسط رژیم کمونیستی چکسلواکی بود.
✍️ بیژن اشتری
این روزها مردم جمهوری چک به صورت گسترده یاد این قهرمان ملی خودشان را گرامی میدارند.
میلادا در دورانی که کشورش در اشغال آلمان نازی بود در جنبش مقاومت زیر زمینی علیه نازی ها مبارزه کرد. آلمانیها دستگیرش کردند و به اردوگاهی در آلمان فرستادند.
پس از پنج سال، به دنبال سقوط هیتلر، آزاد شد و به کشورش برگشت.
میلادا که تحصیلکرده رشته حقوق بود برای حقوق برابر زنان کشورش مبارزه میکرد. او در حزبی فعالیت میکرد که طرفدار دموکراسی بود. اما در پی کودتای کمونیست ها در هزار و نهصد و چهل و هشت، همه احزاب جز حزب کمونیست غیرقانونی اعلام شدند.
میلادا که نماینده پارلمان بود در اعتراض به این اقدام کمونیستها استعفا کرد.
کمی بعد ماموران امنیتی به سراغش آمدند و سپس اتهام سرنگونی دولت و اتهام جاسوسی برای امریکا، بریتانیا و فرانسه به او زدند. شکنجههای بسیاری را تاب آورد اما حاضر به اعتراف علیه خودش و دیگران نشد. دادگاه که زیر نظر مشاوران روسی برگزار میشد سرانجام میلادای چهل و نه ساله را به اعدام با دار محکوم کرد. حکم بلافاصله اجرا و جنازه میلادا سوزانده شد. عاقبت در دهه نود، در پی سقوط کمونیسم، نسبت به میلادا اعاده حیثیت شد. لودمیلا برازووا، یکی از دادستانهایی که حکم مرگ میلادا را صادر کرده بود در سال دو هزار و پنج، در هشتاد و سه سالگی، به جرم مشارکت در دادگاه نمایشی میلادا و صدور حکم اعدام برای وی به ده سال زندان محکوم شد. فیلمی که از زندگی میلادا ساخته شده هم اینک در شبکه نتفیلیکس قابل دسترس است.
هانا آرنت؛ فیلسوفی که از عادی بودن «شر» شگفتزده بود
از نظر آرنت، درک و شناسایی «شر» و چگونگی وقوع رویدادهایی مانند کشتارهای جمعی، یکی از پرسشهای عمدهی تحقیق فلسفی است.
🎶 ترانه ى #عربی مشهورِ #یا_رایح از #رشید_طه
ای آنکه می روی، رهسپار کجایی؟ تو بازخواهی گشت
پیش از من و تو هم این کار را کرده اند و پشیمان شده اند
▪️رشید طه (۱۹۵۸ –۲۰۱۸)
خواننده، ترانه ساز و کنشگر الجزایری مقیم فرانسه بود. ملودی زیبا و خوش ریتم رایح" به گوش بسیاری از مردم جهان آشناست و به چندین زبان اجرا شده. اما رشید طه بود که این ترانه را به گوش جهانیان رساند.
"یا رایح" را سالها پیش از او، #دحمان_حراشیِ الجزایری سروده، ساخته و خوانده بود. اما رشید طه بود که این ترانه را از قهوه خانه ها و کافه های محقر مهاجران بیرون کشید و جهانی کرد. او دستی در موسیقی نداشت، تغییری هم در ترانه نداد بلکه آن را دقیقا با همان تنظیم و شیوه ی دحمان خواند. وی کارگری بود که شبها در کافه ها می خواند. صدای خش دار او ، صدای خشم و اعتراض مهاجران عرب بود.
هنگامی که موسیقی "رای" (موسیقی عامیانه ی شمال آفریقا که در زمان استعمار فرانسه، موسیقی اعتراض بود) در دهه ی ۸۰ دوباره رواج یافت و این بار نه تنها در شمال آفریقا بلکه در اروپا، طه به آن روی آورد. و این "رای" بود که رشید طه را رشید طه کرد.
🎶 #موزیک
آنچه ما را به نابودی میکشاند کسانی هستند، که برای انجام دادن کاری که ذاتاً نادرست است صادقانه، متعهدانه و با تمام وجود تلاش میکنند!
#ادوارد_دمینگ
✍️🌺درود پگاهتان دل انگیز روزتان بخیر ودلنشین کامیاب بمانید
ایا تا کنون به این اندیشیده اید که اگر انسان بر زمین نمی زیست تکلیف این همه دستاورد علمی ،اقتصادی و این همه اکتشافات واختراعات انسان چه می شد و وزمین چگونه تحولات را از سر می گذراند. یادمان باشد.
این دیدگان من است که میبیند و نگاه من است که به زمین زیبایی میبخشد. گوشهای من است که میشنود و نغمهٔ شنیدههای من است که به دنیا میرسد. ذهن من است که میاندیشد و قضاوت ذهن من است که میتواند بر حقیقت نورافکنده و آن را بیابد. ارادهٔ من است که انتخاب میکند و انتخاب ارادهٔ من تنها فرمانی است که سزاوار احترام است.پس قدر این حقیقت را بدانیم ودرست زندگی کنیم واز زندگی لذت ببریم
🖋️🌿زمین معشوق بازهای سخت بی سرانجام است
اگر چه روشن است که این قصه بی آغاز وانجام است
هوسهای پلید مشتی ابله تا که در کارند و باخود قصه می بافند
هرآن چه کاشتی اسان رود بر باد که این محصول فرجام است
🖋️🌿به دندان لب می گزید
شعرم
درآن سکوت دل آزار
وقتی که چموش
چنبر زده بود چونان ماری
بدور خود عشق
ودرخت پیر
پیرهن از تن می کند
از حرص
تا ابرها سگ دوزنان
از گوشه ای به گوشه ای می دویدند
وماه در بازی گرگم به هوایشان
هربار از گوشه ای سر می کشید
خنده بر لب می ماسید
ودیواره ها ترک برمی داشتند
زمین لرزیده بود
وانتظار سقوط بیش از ایستادن بود
در نوسان پاندولی سایه ها
ودستان زخمی اش را
بر سر می برد
در کنجکاوی حفره ای
که در قلبش ایجاد شده بود
وهیچ واژه ای خلایی را
که داشت پر نمی کرد
تغاری شکسته بود وماست ریخته
در نفس شب گم می شد شهر
جای پای عطارد
رد خونی بود که برسر می کشید
وآن دشنه بدستش
هلال ماه بود
که از آسمان کنده بود
تا راست کند یکسره کارش را
وکار شعر یک سره شده بود
در پیراهنش
و مزه خون را
در دهانش مزمزه می کرد
سرابی بود به آبادی ختم نمی شد
و واژه ها یک یک می پریدند
بر آتش زمزمه کنان
سرخی تو...
و رد خون جوی باریکی بود
بر گوشه دهانش
کدام گاو ماهی...
خوابش پوزخند می زد
و حواسش با خواب کلنجار می رفت
شعر ع اش را می فروخت
در معامله ای پایاپای
وآستین شر را گرفته بود
در سر مرور می کرد
نیچه را
که از ابر انسان می گفت
ان که زمان رافراموش می کند
زندگی را فراموش می کند
واین حکمی تاریخی بود
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔بدترین بیسواد، بیسواد سیاسی است!
وی کور و کر است، درک سیاسی ندارد و نمیداند که هزینههای زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند.
او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو میاندازد و میگوید که: “از سیاست بیزار است”.
چنین آدم سبکمغزی نمیفهمد که بیتوجهی به سیاست است که زنــان فــاحــشه و کــودکان خــیابانــی میسازد، قتــل و غــارت را زیاد میکند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت میافزاید…
#برتولت_برشت
حس زیبا و آرامشی که کتابخانه ها به انسان می بخشند وصف ناشدنی است
سقراط می گوید:
وقتی دیدید سایه انسان های کوچک در حال بلند شدن است...
بدانید آفتاب سرزمین شما در حال غروب کردن است...
سرزمينی كه متفكرانش بيكار باشند و بیسوادانشان شاغل
مشاورانش بيمار باشند، و وكلايش ساكت
جوانانش دل مرده باشند، و سالخوردگانش بلند پرواز
مردانش لحن زنانه داشته باشند، و زنانش ژست مردانه
اغنيايش دزدی كنند، و فقرايش كارگری با حقوق بخور و نمیر
صادراتش فيلسوف باشد، و وارداتش مواد مخدر
قبرهايش خريده شوند، و مغزهايش فروخته
گورستان تاريخ است ...
🕦فریادهای تند و از سر خشم دکتر عبدالکریمی در مناظره با مهدی جمشیدی، راجع به سیاست های مسئولان در مواجهه با حجاب و دهه هشتادی ها که شاید حرف دل خیلی از هموطنان باشد!😡
💻📱کانال لالالند
استالین متعصبانه به مکتب کمونیسم معتقد بود و بورژوازی، کولاکها، سرمایهداران، امپریالیستها، مرتجعین، ضدانقلابیون و خائنان را دشمن خود میدانست و از آنها متنفر بود؛ اما از عقایدشان بیشتر از خودشان متنفر بود.
Читать полностью…شام نوشه ای شیرین
🎶 #موسیقی
#اله_منی_بارگ
خواننده: #محمدرضا_هدایتی و گروه #رستاک
فردوس دمی ز وقت آسوده ی ماست
✍️دوچشمت مظهر عشق وقرار است
لبت سیبی که در نقش قمار است
به موها هر گره تابیده دل را
بگو ای ماه با صیدت چکار است
✍️دل از عشق تو لبریز وهراسان
نگاهت برده دل ای ماه تابان
به مژگان چند باید کرد مجروح
مرا ای بامروت کن تو درمان
✍️لبت بادام هندی چشم نرگس
گره بر مو زدی ای ماه مجلس
نگفتی دام کردی گیسوان را
رها کن بند را بردار این حس
✍️مرا تا بیقرار این دل به بازی است
به موهای تو سرگرم است و راضی است
به چشمانت تو گرم نرد و شطرنج
از ان الوی لب با غنچه رازی است
✍️لبت شیرین تر از قند وعسل باد
دو چشمت مهربان ضرب المثل باد
تو شیرین کلک شهد است بر زبانت
به شاگردی دو عالم در عمل باد
#ایرج_جمشیدی_بینا
درود شبتان بخیر وباشادی
در جستوجوی شریعت: نگاهی به سرچشمههای فقه اسلامی از منظر وائل حلاق
حمیدرضا تمدن
وائل حلاق، استاد شریعت اسلامی در دانشگاه کلمبیا را چه در ایران و چه در جهان عرب، بیش از هرچیز با کتاب جنجالانگیزش یعنی The Impossible Stateیا همان دولت ممتنع میشناسند اما او آثار دیگری هم دارد که تا کنون کمتر مورد توجه قرار داشته ولی غفلت از آنها فهمی ناقص از اندیشه وی به دست خواهد داد. حلاق در سال ۲۰۰۵م کتابی با عنوان The Origins and Evolution of Islamic Law نوشت که بلافاصله توسط ریاض المیلادی به زبان عربی ترجمه و در سال ۲۰۰۷م توسط انتشارات «دار المدار الإسلامی» منتشر شد. شاید در نگاه نخست چنین به نظر آید که این نوشته حلاق ارتباطی با نوشتههای بعدی او نداشته و یا دستکم در مقایسه با آنها کم اهمیت باشد، اما مطالعه آثار بعدی او نشان میدهد که هسته اصلی اندیشهاش درباره شریعت، فقه و شرقشناسی را باید در همین کتاب جستوجو کرد.
او در آخرین نوشتههایش بارها بر این مطلب تأکید کرده است که برداشت قانونی و فقهی از شریعت، برآمده از مدرنیته و اتفاقات پس از آن در کشورهای اسلامی بوده و شریعت در معنای پیشامدرن آن، هرگز محدود به امر قانونگذاری نبوده است. اینجا میتوان پی برد که چرا حلاق به تاریخ شریعت، کارکرد آن در میان مسلمانان سدههای نخستین و آمیختگیاش با سیاست، اقتصاد و دیگر ابعاد جامعه توجه نشان داده است. بر همین پایه میتوان گفت که مبنای ارزیابی حلاق از کارکرد شریعت در دوران مدرن، وضعیت آن در دوران پیشامدرن و بهویژه سدههای نخستین است که پژوهش او در این اثر بر محور آن میچرخد.
در هیچ عصر و زمانهای مانند دوران
ما کلمات را از هـدف ساده و طبیعی
خویش که مرتبط ساختن انسانها به
یکدیگــر اسـت منحـرف ننمــودهاند.
حــرف زدن و فــریب دادن امــروزه
تقریبا مترادفند...
نان و شراب
اینیاتسیو سیلونه
میلادا🎥
1️⃣.در سال 1948 کمونیستها با رهبری کلمنت گوتوالد در چکسلواکی به قدرت رسیدند و بر اساس شیوههای استالینی (خشونت، بیرحمی و حذف صداهای مخالف) گام برداشتند. در دوره کمونیستی، برای یکصدا جلوهدادن جامعه برخی از شخصیتهای سیاسی همچون رودلف اسلانسکی، ولادیمیر کلمنتیس و... اعدام شدند و پاسخ حکومت به افراد و صداهای مخالف با رفتارهایی وحشیانه آمیخت. حذف فیزیکی افراد مخالف نیز تنها کاری نبود که انجام میگرفت بلکه با حذف عکسها و تصویرهای مخالفان و اعدامشدهها، به گونهای در جهت خاطرهزدایی هم تلاش میکردند. تلاشهایی بیهوده از سوی خودکامهها و دیکتاتورها که هر بار مردم چکسلواکی برای آزادی و عدالت به حرکت درآمدند (چه در سال 1968 و چه در سال 1989) نقش بر آب شد. هنگامی که دوره کوتاه اما باشکوهِ بهار پراگ با رهبری الکساندر دوبچک آغاز شد، و اراده محکمی برای برچیدن وضعیتی جهنمی و پیوستن به جهان آزاد (استقرار آزادی، عدالت، دموکراسی و حقوق بشر) شکل گرفت، یکی از مهمترین برنامههای دوبچک، اعاده حیثیت از قربانیان سرکوبهای کمونیستی بود. دوبچک این را با همه قلب خود میخواست ولی هجوم ارتش شوروی و ارتشهای کمونیستی همسو با آن، به بهار پراگ پایان داد و باز حکومت وحشت برقرار شد. سرانجام در سال 1989 که ملت چکسلواکی با رهبری واسلاو هاول در مبارزهای شرافتمندانه و بدون خشونت، به حکومت کمونیستها پایان دادند، آرزوهای مردم چکسلواکی در سال 1968 برآورده شد.
2️⃣. در سال 2017 فیلمی با نام Miladaبر اساس زندگی میلادا هوراکووا (Milada Horakova) ساخته شده که ما را با زنی شجاع در تاریخ چکسلواکی آشنا میکند. میلادا در دو دوره پرفلاکت، یعنی دوره سلطه نازیها و سلطه کمونیستها در کشورش، باورهای خود (آزادی، عدالت، حقوق بشر و شفقت) را لحظهای از یاد نمیبرد و بر ضد روشها و نگرشهای هیتلری و استالینی ایستادگی میکند. در سال 1940 به خاطر همکاری با نهضت مقاومت، نازیها او را دستگیر و محاکمه کرده و به زندان میاندازند. با پایان جنگ جهانی دوم از زندان رها شده و فعالیتهای سیاسی خود را پی میگیرد. هنگامی که کمونیستها قدرت را در چکسلواکی در دست میگیرند، فضای کار سیاسی برای او تنگ و تار میشود و با وجودی که ماندن در کشور برایاش خطر و گرفتاری در پی داشته، کشورش را ترک نمیکند و سرانجام به اتهام توطئه بر ضد رژیم کمونیستی بازداشت و زندانی میشود. او در دادگاه شجاعانه سخن میگوید، باورهای انسانی خود را کتمان نمیکند و در 27 ژوئن 1950 به دار آویخته میشود...
🎬فیلم با تصویری کوتاه و زیبا آغاز میشود. تصویری از به میدان آمدن مردم چکسلواکی در سال 1989، تصویری از مبارزه برای آزادی، برای عدالت و برای انسانبودن. تصویری که میلادا تا 49 سالگی، یعنی زمانی که به زندگی اصیل او پایان دادند، در نامه به تنها دخترش (که حتی نگذاشتند برای آخرین بار او را در آغوش بگیرد) به آن چشم دوخته بود. تصویری از سیاستمداران و رهبرانی (الکساندر دوبچک و واسلاو هاول) که نه برای در آغوش گرفتن قدرت، بلکه برای در آغوش گرفتن مردم و «نه» به هر شکل از خشونت و بیرحمی به میدان آمده بودند.
محمد صادقی
لیبراسیون
هانا آرنت؛ فیلسوفی که از عادی بودن «شر» شگفتزده بود
از نظر آرنت، درک و شناسایی «شر» و چگونگی وقوع رویدادهایی مانند کشتارهای جمعی، یکی از پرسشهای عمدهی تحقیق فلسفی است.
● Calligraphy_Art
● Artist : #Ruhollah_Ataeyan
● Part 2
#پریشان_نویسی
پریشان نویسی سبکی جدید ، مدرن و متفاوت بر پایه خوشنویسی می باشد که توسط روح الله عطائیان در حال اجرا می باشد. در این فرم و روش نگارش بر اساس حس فی البداهه ای که از شعر یا جمله خاص به دست می آید، به صورت لحظه ای و بدون در نظر داشتن قائده خاصی اقدام به نوشتن میشود.
ابزار کار همان قلم نی، قلمهای پارویی و قلم موهای نقاشی مرکب کاغذ و بوم و رنگهای روغنی و اکرلیک می باشد. در خلق آثار پریشان نویسی بدون در نظر داشتن قوائد رایج خوشنویسی و خطوط سنتی اقدام به نگارش و بداهه نویسی میشود به طوری که قلم و قلم مو ابزار نقاشی فرمهای گرافیکی حروف هستند، در این روش با توجه به اینکه حروف فارسی قابلیتها و اشکال گرافیکی مختلفی دارند میتوان به فرمهای جدید و گوناگونی از ترکیبها و اتصالات بین حروف و کلمه رسید. سبک نگارش عطائیان پریشان نویسی است.
کانال مجله هنری ( تصاویر هنری )
ياد آنتوان به خير!
احمد زیدآبادی
سابقه و سواد و تحصيلات خاصي نداشت، با اين همه در شهر به نسبت دورافتادهشان، موقعيت اداري و سياسي به نسبت برجستهاي براي خودش دست و پا كرده بود. اينكه او چگونه پلههاي ترقي را يكي پس از ديگري طي كرده بود و ميكرد، براي فاميل و اطرافيان امري اسرارآميز مينمود. البته ميدانستند كه آدم زرنگي است، اما اين را هم ميدانستند كه زرنگي به خودي خود سبب ترقي و ارتقاي روزافزون نميشود، چون هر كدام خودشان را نيز همان اندازه زرنگ ميدانستند ولي دستشان به جايي بند نشده بود كه جاي خود، بلكه بعضا هشتشان هم در گرو نهشان بود! بدين ترتيب حدس و گمانهزني در باره علل و عوامل ترقي «او» پاياني نداشت. اين موضوع نقل هر محفل فاميلي بود و هر كدام بنا به «عقل ناقصشان» نكتهاي را پيش ميكشيدند و پيرامون آن داد سخن ميدادند. اينكه ميگويم به «عقل ناقصشان»، خداي نكرده قصد توهين و تحقير و تخفيف كسي در ميان نيست! در واقع اين وصفي است كه خودشان نسبت به عقل خودشان مطرح ميكردند و همين كه رشته كلام را به دست ميگرفتند، نخستين كلامي كه از دهان مباركشان بيرون ميزد، اين بود كه به عقل ناقص بنده...! خلاصه طبق عقل ناقص آنها، آن همه ارتقا يا محصول يك پارتي دُم كلفتِ ناشناس بود يا به خبرچيني براي بالاتريها مرتبط ميشد يا اينكه به زبان چرب و نرمش براي چاپلوسي مربوط بود. البته يكي هم بود كه موضوع را به خواست خدا ربط ميداد، اما چون او هميشه همه چيز را به خواست خدا ربط ميداد، حرفش چندان مسموع واقع نميشد. به هر حال، بازار اين بحث و گفتوگوها گرچه هميشه داغ بود و روز به روز هم داغتر ميشد، اما روي هم رفته، موضوعي حاشيهاي به حساب ميآمد. اصل و متن موضوع اين بود كه ارتقاي روزافزون موقعيت «او» براي هر كدام از اهل فاميل معنا و مفهوم خاصي داشت و بر اساس همان معنا و مفهوم هم هر كدام واكنش خاصي از خود نشان ميدادند. عدهاي آشكارا به موقعيت «او» حسادت ميكردند، عدهاي ديگر غبطه ميخوردند، عدهاي هم موقعيت او را فرصت مناسبي براي تمام فاميل جهت دسترسي به برخي امكانات ميدانستند و حرف نهاييشان اين بود كه حالا ما هم يك پارتي در اين دم و دستگاه داشته باشيم مگر بده؟ بازي اما دست حسودها بود. آنها مصمم شده بودند كه هر طور شده در يك جمع فاميلي، اگر شد به صراحت و اگر نشد با طعنه و كنايه حال «او» را بگيرند، اما از شانس بدشان «او» به ندرت در جمعهاي فاميلي حضور پيدا ميكرد. نهايتا عموي بسيار پيري در فاميل بود كه پس از استفاده از آخرين قطره عمرش، جان به جان آفرين تسليم كرد، با اين حال فرزندانش به هر كه به آنها تسليت ميداد، ميگفتند كه «عمو عمرش را به شما داد»! با مرگ عمو اما مشخص بود كه «او» مجبور است سري به خاندان متوفي بزند و همين شانس و فرصتي در اختيار حسودان فاميل گذاشت تا براي از رو بردن و طعنهباران كردنش نقشه بريزند و با يكديگر هماهنگ شوند. جملاتي كه هر كدام براي حالگيري از «او» آماده كرده و به خاطر سپرده بودند، حقا كه باريك و ظريف و نغز بود گرچه از بيادبي هم بيبهره نبود. خلاصه روز موعود فرارسيد. جمعي بزرگ از فاميل در منزل عموي تازه درگذشته جمع بودند كه يكي از بچهها نفسزنان خود را به داخل پذيرايي انداخت و فرياد زد: «رسيد!» جمع به خود تكاني دادند و هر كدام به نحوي آماده استقبال گرم يا سردِ خود از «او» شدند. او در حالي كه كت و شلواري بر هيكل درشتش پوشانده و شكمش را هم جلو داده بود، در معيت تعدادي ناشناس پا به مجلس گذاشت. اهل مجلس به صورت ناخواسته از حضور «شكوهمند» او مبهوت شدند و حتي دست و پاي خود را هم گم كردند بهطوري كه براي لحظاتي سكوتي عميق و مرموز بر مجلس حاكم شد. در آن ميان سردسته حسودان با گامهايي محكم به سمت «او» قدم برداشت و همين كه به يك قدمياش رسيد، خم شد و دست «او» را بوسيد! با اين حادثه، سكوت مجلس در هم شكست و اهل فاميل با فرياد و غوغا گِرد «او» را گرفتند تا براي تملقگويي، صفت چربتري را نثارش كنند.
بقيه وقت مجلس هم به مسابقه چاپلوسي و طرح تقاضاهايي مثل درخواست شغل براي پسران يا كمك به معافيت يا جابهجايي محل خدمت آنها، گرفتن وام يا حواله و مسائلي از اين نوع گذشت. در آخر جلسه هم رييس حسودان نطقي ايراد كرد و گفت كه مايه افتخار است كه در فاميلشان چنان گوهري درخشيده و به پست و مقامي رسيده است كه در وقت ضرورت دست فاميل را بگيرد، اما استحقاق «او» بيش از اينهاست و اگر براي سال بعد براي حضور در... داوطلب شود، تمام فاميل دربست در خدمت او خواهند بود. ياد آنتوان چخوف به خير و نيكي باد كه استاد دريدن پرده ريا و نفاق و دورنگي جماعت روزگار خويش بود!
یک زن ایرانی، «دختر شایسته» آلمان شد
🔹یک زن ایرانیالاصل به نام آپامه شونائر از برلین به عنوان «دختر شایسته آلمان» در سال 2024 انتخاب شد.
🔹این مهندس معمار 39 ساله و مادر دو فرزند در فینال این مسابقات با غلبه بر هشت رقیب خود، جایزه 25 هزار یورویی را به خود اختصاص داد.
🔹خانم شونائر که در تهران به دنیا آمده و در 6 سالگی به همراه خانوادهاش از ایران مهاجرت کرده است.
✍️🌺درود پگاهتان دل انگیز روزتان بخیر ودلنشین کامیاب بمانید
ایا تا کنون به این اندیشیده اید که اگر انسان بر زمین نمی زیست تکلیف این همه دستاورد علمی ،اقتصادی و این همه اکتشافات واختراعات انسان چه می شد و وزمین چگونه تحولات را از سر می گذراند. یادمان باشد.
این دیدگان من است که میبیند و نگاه من است که به زمین زیبایی میبخشد. گوشهای من است که میشنود و نغمهٔ شنیدههای من است که به دنیا میرسد. ذهن من است که میاندیشد و قضاوت ذهن من است که میتواند بر حقیقت نورافکنده و آن را بیابد. ارادهٔ من است که انتخاب میکند و انتخاب ارادهٔ من تنها فرمانی است که سزاوار احترام است.پس قدر این حقیقت را بدانیم ودرست زندگی کنیم واز زندگی لذت ببریم
🖋️🌿زمین معشوق بازهای سخت بی سرانجام است
اگر چه روشن است که این قصه بی آغاز وانجام است
هوسهای پلید مشتی ابله تا که در کارند و باخود قصه می بافند
هرآن چه کاشتی اسان رود بر باد که این محصول فرجام است
🖋️🌿به دندان لب می گزید
شعرم
درآن سکوت دل آزار
وقتی که چموش
چنبر زده بود چونان ماری
بدور خود عشق
ودرخت پیر
پیرهن از تن می کند
از حرص
تا ابرها سگ دوزنان
از گوشه ای به گوشه ای می دویدند
وماه در بازی گرگم به هوایشان
هربار از گوشه ای سر می کشید
خنده بر لب می ماسید
ودیواره ها ترک برمی داشتند
زمین لرزیده بود
وانتظار سقوط بیش از ایستادن بود
در نوسان پاندولی سایه ها
ودستان زخمی اش را
بر سر می برد
در کنجکاوی حفره ای
که در قلبش ایجاد شده بود
وهیچ واژه ای خلایی را
که داشت پر نمی کرد
تغاری شکسته بود وماست ریخته
در نفس شب گم می شد شهر
جای پای عطارد
رد خونی بود که برسر می کشید
وآن دشنه بدستش
هلال ماه بود
که از آسمان کنده بود
تا راست کند یکسره کارش را
وکار شعر یک سره شده بود
در پیراهنش
و مزه خون را
در دهانش مزمزه می کرد
سرابی بود به آبادی ختم نمی شد
و واژه ها یک یک می پریدند
بر آتش زمزمه کنان
سرخی تو...
و رد خون جوی باریکی بود
بر گوشه دهانش
کدام گاو ماهی...
خوابش پوزخند می زد
و حواسش با خواب کلنجار می رفت
شعر ع اش را می فروخت
در معامله ای پایاپای
وآستین شر را گرفته بود
در سر مرور می کرد
نیچه را
که از ابر انسان می گفت
ان که زمان رافراموش می کند
زندگی را فراموش می کند
واین حکمی تاریخی بود
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔بدترین بیسواد، بیسواد سیاسی است!
وی کور و کر است، درک سیاسی ندارد و نمیداند که هزینههای زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند.
او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو میاندازد و میگوید که: “از سیاست بیزار است”.
چنین آدم سبکمغزی نمیفهمد که بیتوجهی به سیاست است که زنــان فــاحــشه و کــودکان خــیابانــی میسازد، قتــل و غــارت را زیاد میکند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت میافزاید…
#برتولت_برشت
حس زیبا و آرامشی که کتابخانه ها به انسان می بخشند وصف ناشدنی است