🖋️🌿صبحدم از عشق تو لبریز شعر
تا به کجا می بریم خوب چهر
ماه منیری زپس پرده ساز
می دهی آواز که بگذشت مهر
🖋️🌿شب شکوهش را
قمار می کرد
بر طاس تاریکی
وبر شانه های خواب می ریخت
شٕکوه هایش را
به حجله می بردند
ستارگان ماه را
وهفت قلم ارایش
سرمی کشید
از پشت کوه
عروس آفتاب
چادری بود سرانداز شهر
صبح،
غوغا به خیابان باز می گشت
خورشید آمده بود
دلهره هایش را
با شادی می کشت شهر
در بزم روز تازه
هنوز پلک نگشودی بودی
در رختخواب چرک خیال
واز خمیازه های صبح
دلشوره بر آینه می ریخت
ساعت قفل کرده بود
عقربه هایش را
بر ساعت همیشگی
پیش از ان زنگ بلند بیداری
تا تن به اجبار رفتن بسپاری
در بوق ممتد این استبداد
وشانه های دیکتاتور پیراهنت را
مالش دهی که بر اشکوب کمد
زار می زند
فقط یک لبخند می توانست
رهایی بخش باشد
از این احتضار
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
شبتان مملو از عشق وآرامش❣
✍️💐درود صبح تان بر پرندی از اندیشه وخرد بخیر باد وروزتان سرشار از امید و فرحناکی کامیاب.جهان در تقابل راستی وکژی وکژ آیینی روزهای سختی را می گذراند حقایق در هاله ای از تبلیغات و لطائف رسانه ای پیچیده و مرز حقیقت ودروغ بسیار مخدوش است.سنت ومدرنیه در ارایشی نوین مقابل هم صف ارایی کرده اند و هر دو به تمام ابزار وتکنیک های مدرن مجهزاند و گاه قلب حقیقت چنان است که ساده لوحان را می فریبد باید اذعان کرد که قرن بیست ویک پر چالش ترین قرن بعد از قرون وسطی است که انسان برای پوست اندازی وباور به خرد وحقیفت از ان گذشته است.علم ودانش مشعل امید را افروخته است تا جهان وارد عرصه ای نوین از علم وفناوری گردد که مرگ درد و بیماریها را به مقابله طلبیده و فتح کهکشان ها و کاستن از دردهای بشری و مکنت بیشتر برای گرسنگان رانوید می دهداما ان سوی ان جهالت ومحافظه کاری پیچیده در رویاهای ظریف باورمندی سعی در حفظ منافع اقلیت های خاص دارد و جهان رابه چالش می طلبد بشر مصائب بسیاری را از سر گذرانده که حتی تصور بعضی از انها خوفناک است وناجیان بشری در لباس تقدس انچنان فاجعه افریده اند که باورش سخت است اما یک حقیقت محتوم وجود دارد که در جنگ کهنه ونو همیشه باخت از ان کهنه وپیروزی از ان نو است و روزی بشر از این چالش ها عبور خواهد کرد اما آنگاه عرصه ی ظهور بشر نوینی است تحول یافته که می رود تا با همه ی ابزار وتفکرات بدویت خداحافظی کند و جهانی نو بی هراس از جنگ و مرگ وبیماری بسازد به امید ان روز
🖋️🌿صبح درخشان تر از الماس بود
چشم قشنگت که به شادی فزود
پلک زدی هوش برفت از هوا
نغمه ی جان بخش تو دل می ربود
🖋️🌿اسب های تراوا
زین است
و تونل های حادثه آماده
تا مرگ راه چندانی نیست
پیاده هم می شود
این راه را رفت
🖋️🌿شهریور است وهوایت
در پس کوچه های غروب
نت های رهایی را
با انگشت های خسته می نوازند
وکشیدگی نت ها به درازنای شب های پاییزی می ماند
که لخت و بی رمق انگار
جوجه ها را می شمارند
وگربه های لوس هوس
خرناس شان به شکار
تا فصل بعدی می ماند
وپاگنده های خرابکار
هر سبزه ای رالگد کرده اند
والمامور ومعذور
که تخم این نفاق از چشم های تو آب می خورند
ما این مورچههای خرد حقیقت در صف پیاده های سبک بار می رویم بی هیچ شتابی دل خوش به وعده ها
ودر توهم گنگ خویش رستگاری را
می جوییم
شهریور این ملس سرخوش
با باد و بارش وطوفان
آغاز کرده است
وتو رفته ای و نی لبکت بر دهان باد
این سوز را که می نوازد
اندوه هزار راه نرفته است
و در خم مارپیچ جاده ها
قاصدک ها دوان دوان
که ان که خبررسان حادثه است
دستان لرزانی دارد
حالا نگاه خسته ی خرگوش های بازیگوش از سوراخ موش هایشان دو دو می زند
در انتظار وعده ی چماق وهویج
ومرگ در لابلای برگ های پاییزی خوابیده است
واین تجارتی است جهانی
که شرف را می فروشد
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📗🎥این ۲ شهروند غیر مسلح افغانستان بوسیله یک دختر ۲۰ ساله آمریکایی اپراتور پهپاد که در ایالت نوادا آمریکا در یک اتاقک کولر دار نشسته بود، کشته شدند.
🔹اینکه آیا قربانیان با طالبان [که الان دوست آمریکاست!] مرتبط بودند یا خیر؟ مهم است، اما از آن مهمتر مقوله ورود جنگجویانی به میدان های نبرد است که تا قبل از انقلاب تکنولوژی حتی جرات کشتن سوسک را هم نداشتند.
🔹هم اکنون هم یک نوجوان اپراتور پهپاد بابایاگا اوکراینی یا سودوپلاتوف روسی در جنگ اوکراین ممکن است به اندازه یک یا دو گروهان آدم بکشد. کاری که حتی در تصور یک جنگجوی ماهر و نخبه ارتش های جهان هم نمی گنجد.
🔹در آینده نزدیک حتی همین جنگجویان فاقد ایدئولوژیو شجاعت هم با ربات جایگزین خواهند شد.
🔹رباتِ فاقد احساس با تصمیمات کاملا منطقی تصمیم خواهد گرفت که ما بمیریم یا زنده بمانیم.
🔹کشوری که زیرساخت هوش مصنوعی دارد بر جهان حکومت میکند و امپراطوری از آن اوست.
🔹از دوران ایدئولوژی به دوران ترمیناتور در حال گذار هستیم
#اجتماعی #سیاسی(روشنفکران)
✍️🌺درود صبحتان بخیر و با شادی روزتان فرخنده و کامیاب.🌾🍂🌿
🍁🍀🎋آنچه که میتواند به زندگی تو معنی و مفهوم بدهد، وقف خودت در راه دوستداشتن و عشق به دیگران است، وقف خودت به جمعیت اطرافت، و وقف خودت به خلق پدیدههایی که به تو انگیزه و مفهوم بدهد.
👤میچ البوم
📚سه شنبه ها با موری
🖋️🌿هنوز هم به زخمه ی سازی
گلوی زخمی شعرم
ترانه خوان نگاهی است
وبا خیالی
چاووش واژه ها
به رقص در می آیند
چه حس لطبفی است
بر دهان آب وعلف
خیال من از بغض در گلوی باد
به چه آوازی می رسد
و پرنده های سرکش حروف و اصوات
در ان جنون سحرآمیز
چو در سماع در آیند
به رقص شعر وخیال
می بافند
ظریف تر از گلبرگ
ابریشم خیال را
وبرتن لطیف تو می پوشند
که خون به زیر پوست
دویده است
واشتیاق بر گونه های قرمز رز
لو داده اند
هوس های بوسه را
که بر کاسه های لب بی صبر
منتظرند
وما به شرط چاقو
هندوانه های سکوت را
سرمی بریم
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
شبتان مملو از عشق وآرامش❣
🖋️🌿پاگشا دلم به گردش
و هوای دلگشا
نقش می زند خیال را
می روم ببینمش
اگر چه سخت
بسته درب و روی برکشیده
می زند به پرده نقش
هم به نغمه بر کشیده ساز
خوش ترنمی است دلربا
🖋️🌿باد وکولی شعر
وصله ها می زدند
به مهر
ان به پیراهنی
واین بر بند
آخر کار برلبی لبخند
هر دو دلخوش به وصل هم
پابند
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
شبتان مملو از عشق وآرامش❣
✍️خیال تازه ی باران و گلدان
ترنم بر لبان در زیر ایوان
چه صبح دلنشینی می شود تا
درآید سایه ی شادی غزل خوان
#ایرج_جمشیدی_بینا
درود
صبحتان دل آویز به مخمل رویاهای شهریورماه زیبا
☕️☕️
اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم،
قهوهخانهها به چه کار میآیند ...؟!
و اگر نتوانم بی هدف با تو پرسه بزنم،
خیابانها به چه کار میآیند ...؟!
و اگر
نتوانم
بیهراس نامت را در گلو بگردانم،
کلمات به چه کار میآیند ...؟!
و اگر نتوانم فریاد بزنم "دوستت دارم"
دهانم به چه کار میآید ...؟!
#سعاد_الصباح
ارسالی توسط دوستی: تا جهل و خرافه در این حد مشتری دارد، داریم بخیه به باد میزنیم!
در شایعهای خلقالساعه و ناگهان در پریشب، دیروز ۱۳صفر، شد روز خریدن رؤیا. طلا بخرید، رزق و روزیتان زیاد میشود، جاکلیدی بخرید، به ماشین و خانه میرسید و...
این خریدن رؤیا و یکشبه پولدار شدن، روزگاری با گُلدکوئیست رخ مینمایاند، روزگاری با لاتاری خودرو، روزگاری با سیگنال موهوم بورس، روزی با همستر و...، و ما به قول شاملو: همچنان دُوره میکنیم شب را و روز را، هنوز را!
اتفاق دیروز را حتی کسانی که با علم و خرد نسبتی دارند، با عباراتی متناظر با انرژی و کائنات، توجیه کردند. مذهبگراها هم قطعاً دست در اینهمه کتاب حدیث و روایت کنند، بالاخره عبارتی پیدا میشود. بعد از آن هم، کی حال دارد برود در اقیانوس کتب مذهبی تا ثابت کند این روایت، خرافه است یا نه؟!
*** شما که غریبه نیستین، بارها آرزو کردیم و بازهم آرزو میکنیم:
بیائید آرزو کنیم کسی گرفتار مثلثِ خَسِه نشه
(خرافهپرستی - سطحینگری - هوچیگری)،
زیرا دردِ کشندهای است خورهٔ خرافهپرستی،
سرطانِ سطحینگری و طاعونِ هوچیگری.
تقی عطایی
🌿 sazotabiat 🌿
#Gary_Moore
Album: Dark Days in Paradise
1997
#Blues_Rock
چرا دوستت دارم ؟!
هيچ قايقى به ياد نمىآورد
كه آب چگونه
در آغوشش گرفته است
يا گرداب چطور برهنهاش كرده !
چرا دوستت دارم ؟!
از گلوله نمىپرسند
از كجا آمده ،
گلوله پوزش نمىخواهد .
از من نپرس چرا دوستت دارم؟
نه من مىدانم و نه تو .!
#نزار_قبانی
چند سالی هست این روز برای مردم جهان معنای دیگری پیدا کرده است
در ماه ها و سالها که اپیدمی کرونا بود تنها امید تمام مردم جهان شما بودید
یکم شهریور بزرگداشت بوعلی سینا و #روز_پزشک گرامی باد.
✍️🌺درود صبحتان بخیر و با شادی روزتان فرخنده و کامیاب.🌾🍂🌿
🍁🍀🎋آنچه که میتواند به زندگی تو معنی و مفهوم بدهد، وقف خودت در راه دوستداشتن و عشق به دیگران است، وقف خودت به جمعیت اطرافت، و وقف خودت به خلق پدیدههایی که به تو انگیزه و مفهوم بدهد.
👤میچ البوم
📚سه شنبه ها با موری
🖋️🌿نخواب ارام وشب رازیر و روکن
نگاه تازه ای از روبه رو کن
میان آینه تصویر کن عشق
بر آن نقشی بزن پس گفتگو کن
🖋️🌿ترنج ودست مرا تا بریده چشمانت
بگو علاج کند زخم من بقربانت
هنوز هم سواره نظام قبیله ی شعر
به رسم بزکشی امده است مهمانت
🖋️🌿شب گذشته بود وصبح تا سلام کرد
آفتاب عشق می دمید از ستیغ کوه
نور می دمید و روشنی حیات بود
جنبشی وگفتگو
در نوازشی به چشمهای کوچه،
بر درخت و آب
در میان خنده های باد
تا گشوده پلک شهر
روشنی دمیده بود
نغمه جان گرفته بود
باد می وزید وبرگ
قاصد دوباره بود
شهر می نوشت تا پیام را
خط به خط به باد داده
خواب والسلام را
مرد باقلی فروش
پیش خود حساب کرد
نقش های تازه را و نعش ها
تا برآن حصار چیره گشته بود
سایه ها
حسرتی به دل نداشت
بی خیال هر چه که گذشته بود
بر نماد قدرتش سلام کرد
روی چون لبو وسوز سرد
گاریش بدوش تا گرفته
شهر رنگ تازه ای گرفته بود
پشت سر خبر که می رسید
شهر وانتظار
گام های کوچک ستاره بر حصار بود
هم قطار رفته بود و آخرین قمار بود
گرگ پیر طالبان به گله ی خیال تا زده
اب بسته پیشکش حصار بود
چفیه بسته در هوای انتحار
زندگی ولی عجیب صاحب اختیار بود
بختیار نور صحنه خالی از غبار
چشم های ان غزال
خوانشی دوباره داشت
با غزل هزار بود پای کار
ونغمه برکشیده بود
نقش ها ونعش ها
پل برای انفجار بود
پای قندهار را بریده
دست بلخ قطع ودار بود
هر هزاره مرد
در بدر چو پار بود
آبها به آسیاب بامیان
غارها نمای افتخار بود
زندگی لبوی خویش می فروخت
زاهدان نماد انتظار بود
گل به طعنه بوی خویش می گروخت
تا عطار وطبله پای دار بود
صبح بی خیال
چشم می گشود وشهر بر روال پار بود
زیر گوش باد گفت
این ملال هم گذشتنی است
پنجه را نشان باد کرد
باد تازه می وزید وانتظار
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📗برای مردم غمگین زندگی در شهر آسانتر است. در شهر شخص می تواند صد سال زندگی کند بدون انکه متوجه شود مرده و خیلی وقت پیش تبدیل به خاک شده است...!
📚 موسیقی مرگ
👤 لئو تولستوی
✍️دو سیاستمدار داشتند در داخل یک رستوران با هم بحث می کردند
گارسون از آنها پرسید: در مورد چه چیزی بحث می کنید؟
سیاستمدار: ما داشتیم برای کشتن ١۴ هزار نفر انسان و یک الاغ برنامه ریزی می کردیم
گارسون: چرا یک الاغ ؟!
سپس سیاستمدار رو به همکارش کرد و گفت: ببین، نگفتم با این روش هیچکس به ١۴ هزار نفر انسان اهمیتی نمی دهد!
خیلی مسائل جزئی و کم اهمیت که در رسانههای ما مطرح میشود، برای این است که مسائل مهم و اصلی را به حاشیه ببرد و توجه کسی به آنها جلب نشود.
خشونت - هانا آرنت
در جستار «خشونت»، «هانا آرنت» با پرداختن به تشدید عواقب دهشتناک جنگ جهانی که در سراسر دهه 1960 شاهد آن بود، اشاره می کند که تجلیل از خشونت فقط به اقلیت کمی از مبارزان و افراط گرایان محدود نمی شود. نفرت عمومی برای خشونت پس از جنگ جهانی دوم و فلسفه های بی خشونت جنبش اولیه حقوق مدنی از بین رفته است.
آرنت با تأمل در مورد چگونگی به وجود آمدن این وارونگی، رابطه بین جنگ و سیاست، خشونت و قدرت را بررسی می کند. او ماهیت رفتار خشونت آمیز را زیر سال می برد و علل بسیاری از ظاهر نمایی های آن را شناسایی می کند. سرانجام، او علیه گفته "مائو تسه تونگ" مبنی بر اینکه "قدرت از لوله اسلحه رشد می کند" استدلال می کند و در عوض پیشنهاد می کند که "قدرت و خشونت مخالف یکدیگر هستند. جایی که یکی کاملا حاکم باشد ، دیگری غایب است. "
✍️🌺درود صبحتان دلنشین وپرتو مهر هر روزتان درخشان تر بقای ادمی با همزیستی وتحمل و رشد فرهنگی میسر شد.اما رشد اقتصادی و اشتهای سیری ناپذیر انسان به خلق اندیشه های سیاسی ایدئولوژیک منجر شد که در آغاز مترقی وبر گستره آزادیی اش به نظر می رسیدند اما در نهایت جز انقیاد گروهی تحت سیطره ی گروهی دیگر حاصلی نداشته است.مذهب اولین اختراع انسان وسوسیالیسم،فاشیسم،لیبرالیسم ونئولیبرالیسم که در دل خود کلونیالیسم را داشته اند تکوین این روند بوده اند و بشر هر از گاه برای یکی کف زده وخود را رها پنداشته است اما همه اینها هنگامی که بر مرکب مراد سوار شده اند به درد بشر افزوده اند و گروهی ارمانخواه برای بازگشت به روزهای اوج انها سینه زده اند.بشر هیچگاه نتوانسته نه تعریف دقیقی از آزادی ارائه دهد و نه مدلی ارمانی از ان را به منصه ی ظهور برساند و همچنان در ارزوی ان مدینه ی فاضله ی تعریف نشده می سوزد و به خلق مافیاهای رنگارنگ چه در عرض جغرافیایی خاص وچه در عرصه ی بین المللی مشغول است ودرد بشر اولیه چون سهرابی بر دوش رستمش باقی مانده است. بصل النخاع همه ی این مافیاها دولت هاست که ادای مبارزه با انها را دارند ومردمی که هر روز رنجشان بیشتر می شود اگر چه بیرق یکی را بردوش می کشند
🖋️🌿صبح است وخط تردید بر چهره ی سپیده است
این نقش پر هیاهو از چه برآن کشیده است
گویا کسی نگفته است از دُرد کوزه هاشان
شهریور است وساقی انگورشان رسیده است
شهریور است
انگور می خوش لبانت را
شراب بیانداز
تا فصل بعد
ما غرق بوسه می شویم
🖋️🌿با چشمهای خسته نگاه مات
گویا هنوز هم ورق می زند
کتاب شعری
که فصل اخرش را
سپید نوشته است
و از سِحر ان کلمات
دل نمی تواند کندن
اهسته با مداد رنگی اش
ماهی یی نقاشی می کند
که در شعر غرق می شود
وپیاله ای
که ننوشیده می ماند
🖋️🌿ماه با فصل پریشانی
چه حکایت می کرد
که نسیم پنجه در پنجه ی گل
میل طغیانش بود
سر سودایی ان را
تا ابر
گرم می زد در آب
خواب آشفته ی مهتاب
چه می دید دران
چه کسی داده به آب
دسته گلها را باز
از چه سیل آمده
می بُرد
کلاهش را
🖋️🌿آزادی کلاهی است
که باد می برد
وانقلاب دلقک ماهری
که ان رامی قاپد
تا با ان نمایش سیرک را
کامل کند
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒باید در نظر داشت که فرق مسلمی میان آنچه که تصور میکنیم با آنچه حقیقت میدانیم وجود دارد؛ و ما با بیخبری از آنچه که همهی زندگی ما را دگرگون میسازد، بسر میبریم...
📙 افسانه سیزیف
#آلبر_کامو
نورا دوست داشت در جهانی خالی از هرگونه شرارت و ظلم زندگی کند، اما متاسفانه تمام دنیاهایی که میتوانست انتخاب کند پر از انسان بودند.
#کتابخانه_نیمه_شب📚
#مت_هیگ
فرا رسیدن شهریور ماهتان مبارک
کشف یک شهر زیرزمینی خارق العاده و پیشرفته که درست زیر شهر تفرش کنونی قرار دارد.
#ایران #باستان #پیشرفت
✍️💐یک پنجره به صبح خیال از تو باز شد
لبخند گل خیال مرا رنگ می زند
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
🖋️🌿پیامبران غار نشین
به کوچ می اندیشند
وساحران به پرواز
وقتی کرکس ها طعمه ها را
نشانه کرده اند
در زوالی ابدی
شانه به شانه ی باد میروند
برگ های دل به باد داده
هنوز تا صبح بشر
فرسنگ هاست
ومعبران گنجشک های رنگ کرده را
به حراج داده
،چوب می زنند
وچه خوب می زنند
کوهی صدا میزند
نخودهای هرآش را جداکنید
وسنگ ها می بارند
درختی شعله اش را تکثیر می کند
وآدمی می رود
تا ریشه اش را بجوید
بر زبان اتش بارها
مگر مرگ سرزمین می خواهد
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
صبحتان مملو از عشق ودلنواز❣
🖋️🌿خواب دیدم
به دفتر شعرم باز گشته ای
دست می تکانی
و واژه ها می رقصند
چه سوالی در چشمانت بود
وقتی خم می شدی
وبر سر واژه ها دست می کشیدی
هنوز هم خاورمیانه شورش بود
و قدم به قدم نزدیک تر می شد
جنگ
تروریستها حاکم بلامنازع بودند
وصبح های سربی
دهان واژه ها راپر می کردند
و رختهای اعدامی ها را
باد تکان می داد
تو از پریدن می گفتی
وگنجشکهای حوصله
از دفتر پر می کشیدند
وهر اشاره انفجاری بود
وما خفتن با چشم باز را
به کرات تمرین می کردیم
کسی انگشتانش را
خشاب گذاری کرده بود
تا هر اشاره فرمان به مرگی باشد
ومیزهای انتخاب
شاسی انتحار بودند
وصبح برای زندگی نمی آمد
🖊️🌿گنجشکهای پریشان
آوار درختان شده اند
وباهمهمه هنوز
به عمق فاجعه پی نبرده اند
تبر به ریشه جنگل
هجوم آورده است
وشاخه های نورس را
به نام هرس از ریشه می زند
طوفان هنوز نرسیده است
و صبح انتظار افتابی
که بر نمی آید
مگر خورشید چند دست دارد
که این همه برسرش آوار است
فاجعه
طنابها پیوست فجرند
وگونه های خونین اش
چکمه های شب را می بوسند
این آژیرها در گرگ ومیش صبح
اشاره به سونامی دارند
که خواب را می تکاند
وگنجشکهای بی پناه را
از لانه ها می راند
تا فردا نعش که بر سر دست است
وهندسه در نقش تازه اش
چه گورستانی می کشد
از ثلاثه ی قدرت
میان اتش وباد و آب
وخاک این عنصر عزیز
به دست که به تاراج می رود
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
دوشعر از کتاب خفتن با چشم باز
عصرتان مملو از عشق وشادیها❣
✍️💐درود روزتان بخیر وبر پرندی از شادی وقت خوش وکامیاب.آزادی بالی است برای پرواز و گسترش عدالت وبهروزی وتحدید ان مساوی است با از دست دادن بسیاری از حقوق عامه.اما در جوامع باز در مقابل آزادی مانع بزرگ سواستفاده ی مافیاهای رنگارنگ تروریست ها و گروه های خرابکار و ابواب جمعی قدرت های مخالف ازادی است که سعی در فشل نشان دادن ان و سواستفاده برای مقاصد شوم وتهدید مخالفان و گاه ترور افراد وانفجار در اجتماعات دارند و آزادی جمعی را نقض می کنند. اما این ها دلیل نمی شود تا ازادی به هربهانه نقض شود ویا دولت ها بخواهند در قوانین مصرحه ی آزادی دخالت کنند و یا کارافرینان وبنیان گذاران فضای مجازی را به بهانه ان تحت تعقیب قرار دهند و با هزاران دلیل تراشی وبرچسب با آنها برخورد کنند.ناتوانی دولت ها در مهار مافیاهای رنگ وارنگ و تروریسم دلیل حمله به آزادی ونقض ان نمی شود همچنان که ایلان ماسک می گوید اگر اتفاقی که برای بنیانگذار تلگرام پاول دورف افتاد به یک روال تبدیل شود هیچ کدام از کارآفرینان این فضا در امان نخواهند بود.مهم این است که باید ساز وکاری اندیشیده شود که تروریسم ،دیکتاتوری تجاوز وابزار بزه کاری مهار شود و جهان بتواند آزادانه از این فضا در جهت تعالی و گسترش ثروت و خرد مهار فقر و بی عدالتی و توسعه ی بهداشت ومقابله با مشکلات آب وهوایی استفاده کند.
🖋️🌿سنگ می بندم اگر بر دل نمی باشد عجب
سنگ دل این رسم را در مکتبت آموختم
سنگ گشتم بس که گفتم پاسخی نشنیده ام
از سکوت سنگی ات بس مصلحت آموختم
🖋️🌿انگور شهریور نگاهت
بر کوزه ی جان
شراب می شود
دیگرمپرس
از مستی خیال ما
در فصل بعد ازین
🖋️🌿میروم با خویش وبا تنهایی ام
بگذرم از عالم سودایی ام
چشم می بندم به روی هرچه هست
کم کنم این قصه ی رسوایی ام
می روم دیگر نمی جویم تورا
واگذارم مرکب شیدایی ام
ما زیاران قصه ای بود ونبود
انتظاری بیش از این تنهایی ام
🖋️🌿هنوز هم تفنگ مدرا را نمی داند
و نوک مگسک به زیر خال هدف
و دست بر ماشه است
جهان چه روزهای سختی دارد
وغار نشینان مدرن
جهالت شان را
برذهن تسخیری جن زدگان جدید
تزریق می کنند
ومرگ اسان تر از غذا
در این زمین پر از التهاب
و ناخوش حال تقسیم می شود
وجَنگ شادی دیوانی است
که جُنگ شادی از مرگ برپا کرده اند
وآسمان، زمین و دریا سهمی از حماقت شان دارد
وآزادی در خرناسه های اسلحه گم می شود
وهیئت درناک شهرها
در خون وپاندومی نفس می کشند
وقطاع طریقان باندهای سیاه
بر دست هایشان هر روز
نعشی از آزادی را
در چاه ویل گفتگو می ریزند
وتوسعه معنی مرگ دارد
وطلایه داران تمدن پی می شوند
تا شکارچیان ماهر قدرت
لم داده بنشینند
بر ویرانه های بجا مانده از آزشان
واختاپوس حرص وطمع
ببلعد جهان وجان های ازاده را
#ایرج_جمشیدی_بینا
,✍️📗در جمجمههای مدرن ما، ذهن های متعلق به عصر حجر خوابیده است. آری، حماقت بزرگیست که آدمی به منظور برنده شدن در بیرون، در درون ببازد.
📖: آرتور شوپنهاور
بیشتر قدرتی که در اختیار استبداد قرار میگیرد داوطلبانه به آن داده شده است. در زمانهی استبداد، افراد پیشاپیش به این فکر میکنند که اگر حکومت مستبدتری بر سر کار باشد چه از آنها خواهد خواست و بعد بدون اینکه آن چیز از آنها خواسته شده باشد، آن را در اختیار حکومت میگذارند؛...
📓در برابر استبداد
تیموتی اسنایدر
شاعر و محقق هرمزگانی با ۴ دست و پا مینویسد
هرمزگان - محقق هرمزگانی که بر اثر تمرین بسیار، امکان نوشتن با دو دست و دو پا را دارد، معتقد است: بعد از دست یافتن به این مهارت، قدرت یادگیریاش دو برابر شده است.
سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - یوسف ملایی: هنر، همواره متفاوت بودن را تداعی میکند و هنرمندان خالق زیبایی اند و مخاطبان را شگفت زده میکنند. نیمروز خرماپزان امرداد ماه بندرعباس در راهرو یک کتابفروشی با چهره کمتر شناخته شده اما بسیار متفاوتی با نگرش ایدهآل گرایانه آشنا شدم. پژوهشگری شکیبا، معلمی عاشق، ورزشکاری وارسته، شهروندی دغدغهمند و گردشگری راستین که توانمندی نوشتن با دو پا و دو دست دارد که نه تنها در نوع خود جالب است بلکه اهداف متعالی وی نیز شایسته قدردانی است.
هنرمندی که ۱۰ سال قهرمان بوکس بندرعباس بود
محمدرضا سلیمانی احمدی، ششم تیرماه سال ۱۳۵۰ در بندرعباس در خانوادهای اصالتاً اهل بخش احمدی هرمزگان در فاصله حدود ۸۰ کیلومتری شمال بندرعباس مرکز این استان است. پیشه وی شغل شریف معلمی است که شهرستان جاسک در شرق هرمزگان، جزیره قشم، روستای ایسین در شمال بندرعباس و بندرعباس خدمات ارزنده اش را فراموش نخواهند کرد. سلیمانی همچنین در اوایل دهه ۶۰ و دهه ۷۰، بیش از ۱۰ سال قهرمان بوکس بندرعباس در وزنهای ۵۷، ۶۰ و ۶۳ کیلوگرم و قهرمان دو استقامت در این شهرستان بوده است.
بیش از ۸۰ کتاب خواندم که این کتاب را بنویسم
سلیمانی احمدی به خبرنگار ایبنا گفت: «هنر ۲۰ گرفتن» عنوان کتابی است که بیش از ۱۲ سال پیش برای دانشآموزان نوشتم اما هنوز وارد بازار کتاب نشده است. عمدهترین علت عدم چاپ آن نیز، نبود ناشر منصف بود. برای اینکه کتاب موثری در دسترس دانشآموزان قرار بگیرد، بیش از ۸۰ کتاب خواندم. با این کتاب میخواستم روشهای مطالعه، چگونگی یادگیری آسان در کمترین زمان برای اقشار مختلف علمی به ویژه دانش آموزان روستایی، تشخیص ساعت مناسب برای مطالعه در شبانهروز، نحوه تقسیم بندی فصلهای کتاب، تعیین مکان مطالعه، جلوگیری از آلودگی صوتی در هنگام مطالعه و … را به زبان کودکان و نوجوانان آموزش بدهم.
با دو سال تمام تمرین، هنر نوشتن با پا را فراگرفتم
وی ادامه داد: از سال ۱۳۸۳ در اندیشه نوشتن با پاهایم بودم و با دو سال تمام تمرین، هنر نوشتن با پا را فرا گرفتم، همچنین تمرین نوشتن با دست چپ را هم شروع کردم. هدف از نوشتن با دست و پاهایم ضمن بیان قدرت اراده به شکل عملی به شاگردانم، فعال کردن هر دو نیمکره چپ و راست مغزم بود، زیرا پیشتر هر مطلبی را چهار بار میخواندم تا یاد بگیرم اما بعد از تمرین نوشتن با ۴ دست و پا، مطالب را فقط با دو بار خواندن فرا میگیرم. دیگر اهدافم از نوشتن با پا، نشان دادن عملی ضرب المثل «هنر نزد ایرانیان است و بس» و اثبات این موضوع که دانش آموزان هر آرزویی داشته باشند، میتوانند با پشتکار و تداوم در کار به آن برسند.
آینده دقیقاً مثل آب و هوا، قابل پیش بینی است
سلیمانی احمدی عنوان کرد: همواره باور دارم که هر کاری ممکن است و هر کسی قادر است که کارهای به ظاهر سخت را به مرور زمان به سادگی انجام دهد. حتی معتقدم آینده دقیقاً مثل آب و هوا، قابل پیشبینی است. بنابراین اگر عوامل موثر را کنار هم بگذاریم در صورتی که علم آن را داشته باشیم، میتوانیم هر اتفاقی و رویدادی را پیشبینی کنیم. این موضوع در مسائل اجتماعی، بزهکاری و ناهنجاریها، اعتراضات، انقلاب ها و … نیز حکمفرماست.
برای خودم چالش درست میکنم
وی افزود: به قول دوستان دنبال دردسرم. همیشه برای خودم چالش درست میکنم. یک روز زبان اشاره ناشنوایان را یاد میگیرم، یک روز در دورههای بازیگری شرکت میکنم، روز دیگر به گردشگری دور ایران میروم، شعر می نویسم، برای طبیعت گردی، یوگا و مدیتیشن به روستاهای دورافتاده و خالی از سکنه ای پیادهروی میکنم که ساعتها از جاده اصلی فاصله دارند.
بیشترین پولی که ماهیانه هزینه میکنم برای کتاب است
سلیمانی احمدی عنوان کرد: باور دارم برای خرید کتاب و کالاهای فرهنگی باید هزینه کرد. هم علم و هم تجربه اثبات میکند که کتاب بهترین عامل برای توسعه جوامع و بالا بردن نرخ فرهیختگی شهروندان است. دوستانی میشناسم که کتاب برایشان اولویت است و خودم هم بیشترین پولی که ماهیانه هزینه میکنم، برای کتاب است. بیشتر کتابهای روان شناسی، پزشکی و در حوزه تغذیه مطالعه میکنم.
همیشه دوست دارم نفر اول باشم
وی بیان کرد: همیشه در زندگی دوست داشتم در تمامی زمینهها نفر اول باشم و این انگیزه مرا در راه تمرین نوشتن با دست و پا روحیه داد. برای اینکه به ایدهآل هایم دست پیدا کنم به تمام استانهای کشور سفر کردهام. به نظرم سادهترین، مهربانترین، بیریاترین مردم ایران در جنوب زندگی میکنند
✍️💐یک قایق از کتاب و توهمراه ودلبری
تا گل بریزد از همه سو دل تو می بری
دریا کنار و چشم تو و نقش پر نگار
این خاطرات خوش همه سوداست، بهتری؟
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️🌺درود دوستان جان صبح زیبایتان به خیر وشادی آفتاب عمرتان بلند وهمیشه تابان و عشق همراه همیشگی تان قدر لحظه لحظه ی نفس کشیدن را بدانیم وبه انسان وطبیعت عشق بورزیم یادمان باشد فرصت کوتاهتر از آن است که می اندیشیم خشونت در مقابل طبیعت وانسانها هیچ توجیح منطقی ندارد وناشی از جهل انسانهاست که ابزار سرکوب قدرتها ودیکتاتوری است.جوانان حزب نازی پیشوا رامقدس می دانستند ونفرتش را از کمونیستها ویهودیان می ستودند و او راناجی مذهب کاتولیک می شمردند.پایان جنگ جهانی و شکست وخودکشی هیتلر پایان یک تراژدی تاریخی برای بشریت بود بقول هانا آرنت هیتلر به واژه ها خیانت کرده بود و از مفهوم تهی شده بودند اروپا بستری از خون راتجربه کرده بود وجنون یک نفر جهانی رابه اتش کشیده بود
یادمان باشد جهان به صلح هم اندیشی وعشق نیاز دارد
🖋️🌿اهنگ قدمهای تو بر فرش خیابان
موسیقی زیبای لطیفی است از ایوان
تا سهره چشم تو بدزدید سرش را
دیدم به هوای تو غزلخوان شده تهران
🖋️🌿جهان بجز از عشق چیست بگو
هزار جدول مازی که راه گم کرده است
🖋️🌿خیال تازه شعرم چه می شد جاودان می شد
تو را پاییز می خواندم به فصلش داستان می شد
🖋️🌿حالا که تو رفته ای هوا طوفانی ست
سیل امد واوضاع زمین بحرانی ست
خشکیده لبان انتظار از حسرت
اصلا تو بگو که این چه سرگردانی ست
🖋️🌿 پیراهن ماه را می تکاند
آرزوهای دور ودرازش
روسری از سر برمی دارد
تا موهایش افشان شود
خواب رهایی دیده است
سازی که می نوازد
وعشق از سرشانه هایش می ریزد
گلهای سرخ سینه اش
سینه سرخهایی که آواز کرده اند
آزادی را
وتاریخی که می نویسد ....
🖋️🌿از حرم ت پرکشیده ازادی
ودستان تو را
این طایفه ی ابابیل
از پشت بسته اند
🖋️🌿انگور شهریور نگاهت
بر کوزه ی جان
شراب می شود
حالا بپرس
از مستی خیال ما
در فصل بعد ازین
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒نگران مرگ نباشید ، زیاد مطالعه كنید ، غالب آنچه می خوانید را فراموش كنید و كند ذهن باشید ، از عشق و فقدان جان سالم به در ببريد ، از ترفندهای كوچک استفاده كنيد ، در پستوی مغازه اتاقی خصوصی داشته باشيد ، همه چيز را زير سوال ببريد ، صميمی باشيد و با ديگران زندگی كنيد ، از خواب عادت بيدار شويد ، با ميانهروی زندگی كنيد ، پاسدار انسانيت تان باشيد ، كاری كنيد كه هيچكس قبلا نكرده است ، دنيا را ببينيد ، كارتان را خوب انجام دهيد ولی نه زياد خوب، فقط بر حسب اتفاق فلسفه ورزی كنيد ، خود را رها كنيد ، عادی و ناكامل باشيد ، بگذاريد زندگی جواب خود باشد ...
#سارا_بيكول
کتاب: چطور زندگی كنيم
ماکسیم گورکی، نويسندهٔ فرهیخته و برندهٔ جايزهٔ نوبل (پنج بار) و خالق اثر فناناپذیر «مادر»، ١٨ ژوئن سال ۱۹۳۶ درگذشت.
سخنان "ماکسیم گورکی" در ۱۰۵ سال پیش، قابل تأمل است!
در جهان سه گونه دزد هست:
١- دزد معمولی
٢- دزد سیاسی
٣- دزد مذهبی
• دزدان معمولی کسانیاند که؛
پول،
کیف،
جیب،
ساعت،
زر و سیم،
وسایل خانه و … شما را برای سیرکردن شکم خودشان و فرزندانشان میدزدند.
• دزدان سیاسی کسانیاند که؛
آینده،
آرزوها،
رؤیاها،
کار،
زندگی،
حق،
حقوق،
دسترنج،
دستمزد،
تحصیلات،
توانایی،
اعتبار،
آبرو،
سرمایههای ملی شما و حتی مالیات شما را میدزدند و چپاول میکنند و شما را در سیهروزی و بدبختی نگه میدارند...
• دزدان مذهبی کسانی هستند که؛
این دنیای زیبایتان را،
جرأت اندیشیدنتان را،
علم و دانشتان را،
عقل و خِردتان را،
جشن و شادمانیتان را،
سلامتی تن و روانتان را،
دارایی و مالتان را میدزدند و تازه یک چیزهایی نیز به شما گران میفروشند!
مانند جهل و خرافات و اندوه و سوگواری و …
این دزدان، با سخنان فریبنده دروغ میگویند، میفریبند، سواری میگیرند و شما را در جهل و فرومایگی، فقر و بدبختی، نکبت و … نگه میدارند!
تفاوت جالب در اینجاست که دزدان معمولی، شما را انتخاب میکنند؛ اما شما، دزدان سیاسی و مذهبی را خودتان انتخاب میکنید و به آنها ارج میدهید و آنها را بزرگ میشمارید.
تفاوت دیگر و بزرگتر اینکه دزدان معمولی، تحت تعقیب پلیس قرار میگیرند، دستگیر و زندانی میشوند اما دزدان سیاسی و مذهبی … و از شما طلبکار هم میشوند...
تقی عطایی
🌿 sazotabiat 🌿
🖋️🌿کولی به رقص امد نگاهی کرد
چرخید و راز الود وردی خواند
«دلداده را بینم که می آید
با ترس در چشمان
تا دور دست دور
دیدم نگاهی کرد
آه بلندی، سینه اش بی تاب»
آهسته چشمک زد
کولی لبش را پیش می آورد
لبخندگنگی گوشه ی لبها
آهسته پچ پچ کرد
مرد رها مرد است
از دامنش بر مهره وردی خواند
اهسته دست آورد
این مهره ی مار است
بردار وباخود مهربان تر باش
در زیر لب با خویش چیزی گفت
چشمان راز آلود برقی زد
آنگه نگاهی کرد تا دور دست دور
افسوس ،
می بینم هر سو می رود باخویش
درد فراقی تازه افتاده است
یک ماه می بینم در خانه ی تاریک
یک داس می بینم درختی غان
فصل درو رفته است
کولی به دستش تابها می داد
باورد خود می رفت
گویی که باور داشت
از هرچه باخود می شدش تکرار
در رقص دست و لحن ان گفتار
وان چشم های فتنه ی مکار
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
عصرتان قشنگ وشاد شاد❣
بالای سر هر داستان عاشقانهای، این تفکر، هر چند وحشتناک و نادانسته، آویزان است که چگونه پایان مییابد. درست به این میماند که در عین سلامت و نیرو، بکوشیم به مرگمان فکر کنیم.
تنها تفاوت میان پایان عشق و پایان زندگی این است که: حداقل در مورد دوم، خیالمان راحت است، این آسایش خاطر را داریم که بعد از مُردن چیزی حس نخواهیم کرد. در مورد عشق چنین آسایشی وجود ندارد، چه کسی میداند که پایان یک رابطه؛ لزوماً پایان عشق و قطعاً پایان زندگی نیست...
📙جستارهایی در باب عشق
#آلن_دوباتن
شاید زندگی یعنی همین: ناامیدی بسیار، ولی همینطور لحظههایی از زیبایی که در آن لحظهها، زمان همان زمان نیست.
درست مثل نتهای موسیقی که نوعی پرانتز در گذر زمان ایجاد میکنند، تعلیق، یک جای دیگر در همین جا، یک همیشه در هرگز ...
📕 ظرافت جوجهتیغی
👤 #موریل_باربری📚
✍️ترنج ودست مرا تا بریده چشمانت
بگو علاج کند زخم من بقربانت
هنوز هم این سوار قبیله ی شعر
به رسم بزکشی امده است مهمانت
#ایرج_جمشیدی_بینا
دلم میخواست
چیز محکمی
به او بگویم
که بداند
چقدر دوستش دارم
گفتم :
تو مسیح منی !
عباس معروفی
شبتان دل انگیر ومملو از آرامش❣