oshowords | Unsorted

Telegram-канал oshowords - 💙سخنان اوشو💙

15505

💜سخنان ، کتابها و ویدیوهای اوشو💜 کانال دیگر : https://t.me/sufianehh

Subscribe to a channel

💙سخنان اوشو💙

مبادا به عقیده‌ای خاص خود را مقید کنی و به غیر آن کفر ورزی و روی گردانی،
که در آن صورت خیر کثیری را از دست خواهی داد،
و از علم به آنچه حقیقت است محروم خواهی ماند؛

همچون هیولا قابل همه‌ی صور معتقدات باش، زیرا خداوند تعالی وسیع‌تر و عظیم‌تر از این است که عقیده‌ای او را محصور کند .

#ابن_عربی
@sufianehh

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ چگونه رضایت بیابم؟

پاسخ:
آن «خود» [نفْس یا منیّت] را بینداز.
زیرا این زیباترین چیزی است که می‌تواند برای تو اتفاق بیفتد. این بزرگترین رضایتی است که می‌تواند نزد تو بیاید. «خود» را بینداز، اگر واقعاً‌ مایلی مسرور باشی، «خود» را بینداز ـــ زیرا این همان «خود» است که تمام بدبختی‌ها و جهنم‌های تو را خلق می‌کند.

مشکل است، زیرا مانند یک معمّا به‌نظر می‌رسد. ولی آیا تماشا کرده‌ای؟ دلیل تمام مصیبت‌ها و رنج‌های تو، همین «خودِ» تو است، علتش نفْس تو است. تو به سبب نفْس خودت است که بارها و بارها آزرده می‌شوی و بسیار زیاد رنج می‌کشی.

نفْس، مانند یک زخمِ باز است که همیشه زنده است و هر چیزی، حتی یک نسیم، یک نسیم خنک تو را آزار می‌دهد. کسی لبخند می‌زند و تو آزرده می‌شوی، کسی می‌خندد و تو آزرده می‌شوی، کسی به راه خودش می‌رود و شاید در افکارش گم شده باشد، و به تو نگاه نمی‌کند، آنوقت آزرده می‌شوی.

* ملانصرالدین به زنش گفت: ”دیگر مرا ناراحت نکن! تو مرا آزار می‌دهی!” و او بسیار عصبانی و خشمگین بود.
زنش گفت: “ولی من یک کلمه هم نگفتم. من کار خودم را می‌کنم.”
ملا گفت: “همین است دیگر! تو چنان ساکت هستی که مرا آزار می‌دهد. تو را به خدا چیزی بگو!”

حالا اگر ساکت هم بمانی کسی آزرده می‌شود. اگر حرف بزنی دیگری ناراحت می‌شود. نفْس آماده است تا آزار ببیند؛ راه‌هایی برای آزاردیدن خود پیدا می‌کند! پس کسی که با نفْس، با «خود» زندگی می‌کند، فردی احمق است. زیرا فقط رنج می‌برد.

من راه را به تو نشان می‌دهم:
آن «خود» را دور بینداز. نفس را کاملاً فراموش کن. طوری باش که گویی نیستی، همچون یک تهیا زندگی کن؛ و سپس ببین ـــ میلیون‌ها تجربه‌ی زیبا در دسترس خواهد بود. همه‌چیز یک تجربه‌ی عمیق و رضایت‌بخش خواهد شد. همه‌چیز یک هدیه و وقار به‌همراه می‌آورد. همه‌چیز سعادت می‌شود.


نفْس، همیشه توقع و انتظار دارد و همیشه ناکام می‌شود.

انسانِ بی‌نفْس هیچ انتظاری ندارد، پس همه‌چیز رضایت‌بخش است و هرچه رخ بدهد عالی و بی‌همتاست. حتی اگر با یک تیغه علف برخورد کند، توسط آن هیپنوتیزم می‌شود: “چه موجود زیبایی است! و من کاری نکرده‌ام، سزاوارش نبوده‌ام و این گیاه فقط در اینجا منتظر من بوده!” و یا فقط با نگاه‌کردن به آسمان رضایت پیدا می‌کند، فقط با شنیدن نغمه‌ی پرندگان؛ ترانه‌ای زیبا در قلبش برمی‌خیزد. آنوقت همه‌چیز به او رضایت می‌بخشد.

به‌یاد بسپار: سبب تمامی ناکامی‌ها انتظارداشتن است و نفْس همیشه از همه انتظار دارد. نفْس، یک گدا است.
👇👇👇

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

📗دامّا پادا: راه حقّ
جلد نهم
تفسیر اوشو از سخنان بودا
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ مرگ

هیچ چیزی نه متولد می‌شود و نه می‌میرد. بلکه بین حضور و غیاب، حرکت می‌کند ــ پیدا می‌شود و سپس پنهان.

پنهان شدن، محلی است برای آرامش و راحتی. شما هر شب، نیاز به خواب احساس می‌کنید، خوابیدن برای سرزندگی و شادابی و طراوت... به همین ترتیب، پس از هر زندگی، نیاز به مرگ پیدا می‌کنید. مرگ، چیزی بیش از خواب و استراحتی عمیق نیست.

پس از هر زندگی، جسمتان خسته می‌شود و به جسم جدید و حضور جدیدی نیاز پیدا می‌کنید. موج قدیمی از روی آب ناپدید می‌شود ولی آب همچنان باقی می‌ماند، و به شکل موج‌هایی جدید می‌آید ــ پیوسته، کهنه نو می‌شود.


به زندگی رخصت بده و با اعتمادی عمیق، همراهش شو؛ این، تعریفی است که من از دیانت دارم ــ این نوع از اعتماد.

و این باور نیست. باور همیشه حالتی جزم اندیشانه، نظریه و فلسفه به همراهش دارد. این نوع رویکرد، باور نیست بلکه اعتماد به هستی است.

مبدا ما هستی است، ما از آن آمده‌ایم. ما بیرون از هستی نیستیم، بلکه از اعضای درونی آنیم. و به مبدا خودمان برخواهیم گشت؛ هستی، مبدا ماست.

آفرینش از هستی و بازگشت دوباره به آن، خوب است. همه چیز خوب است! درک این پدیده، شور و شعف می‌آورد.

همه چیز خوب است.
و این معنای اعتماد به خداست: همه چیز خوب است.

💜اشو
📚«من آنم»
ترجمه: Devakavido
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

با دقت با ذهن کار کن. ولی تو
باید از ذهن دور باشی، درگیر
آن نباشی.

وقتیکه چیزی می‌نویسی تو
آن قلم خود نویس نمی‌شوی،
با اینکه بدون آن نمی‌توانی بنویسی.

برای خوب نوشتن، یک قلم
خودنویسِ خوب بسیار مهم
است. اگر با انگشتانت بنویسی
کسی نمی‌تواند آن را بخواند،
حتی خودت هم نمی‌توانی
بخوانی.

ولی تو خودنویس نیستی،
خودنویس همان نویسنده
نیست بلکه فقط ابزار نوشتن
است.

ذهن، ارباب نیست بلکه فقط
ابزاری در دست ارباب است.

#اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ اشو عزیز: مراقبت کردن از دیگران در کجا تبدیل به مداخله می‌شود؟

✳️ لحظه‌ای که ایدئولوژی و عقاید وارد شود علاقمندی به دیگران تبدیل به مداخله می‌شود.
آنگاه عشق تلخ می‌شود.
تقریباً نوعی نفرت می‌شود.
حفاظت از دیگران تبدیل به زندان می‌شود. تفاوت را ایدئولوژی ایجاد می‌کند.

برای نمونه اگر یک مادر باشی، از فرزندت مراقبت می‌کنی، او به تو نیاز دارد، بدون تو نمی‌تواند زنده بماند، وجود تو الزامی است، به خوراک نیاز دارد، به عشق نیاز دارد، ولی او به ایدئولوژی تو و باورهای تو نیازی ندارد.
او نیازی به آرمان‌های تو ندارد.
به مسیحیت تو، به هندوییسم تو،
به اسلام تو نیاز ندارد،
او به متون مذهبی تو نیاز ندارد،
فقط از آرمان‌ها، ایدئولوژی‌ها و اهداف پرهیز کن، آنگاه مراقبت کردن زیباست.
معصومانه است، در غیر این صورت مراقبت حیله گرانه می‌شود.

لحظه‌ای که هر عقیده و آرمانی را وارد کنی، رابطه را مسموم می‌سازی.
مراقبت کردن زیباست
ولی وقتی این مراقبت آرمانی در خود داشته باشد آن وقت حیله‌گریست.
آنگاه یک معامله و مشروط شده است.

و تمام عشق‌های ما حیله‌گرانه است.
به همین دلیل است که دنیا این همه در رنج است و جهنم شده.
چنین نیست که عشق و مراقبت وجود ندارد، وجود دارد، ولی بسیار حیله‌گرانه و خودخواهانه است.

مادر مراقبت می‌کند.
پدر مراقبت می‌کند.
شوهر مراقبت می‌کند.
زن مراقبت می‌کند.
برادر و خواهر همه مراقبت می‌کنند.
مردم خیلی زیاد مراقبت می‌کنند.
ولی با این حال دنیا یک جهنم شده است!
مشکلی وجود دارد.
چیزی در اساس به خطا رفته است،
این اشکال در کجاست؟
مشکل اینجاست که مراقبت از دیگران شرطی شده است.
چنین کن ... _ چنان باش ...

آیا هرگز کسی را بدون قید و شرط دوست داشته‌ای؟ آیا هرگز کسی را همانگونه که هست دوست داشته‌ای؟
آنگونه که نخواهی او را بهبود ببخشی، یا نخواهی او را تغییر بدهی؟
آیا او را کاملاً و تماماً پذیرفته‌ای؟

آنگاه می‌دانی که مراقبت یعنی چه
آنگاه تو از آن مراقبت ارضاء خواهی شد و به دیگری نیز کمک خواهد شد ...

به یاد بسپار:
اگر در عشق و مراقبت‌های تو تجارتی وجود نداشته باشد، اگر در آن جاه طلبی نباشد، شخصی که مورد عشق و مراقبت تو قرار دارد برای همیشه عاشق تو خواهد بود.

ولی اگر در این مراقبت تو اهدافی وجود داشته باشد، آن وقت شخصی که از او مراقبت کرده‌ای هرگز قادر نخواهد بود تو را ببخشد ...

#اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ ناسپاسی

خداوند بسیار بیشتر از آنچه که واقعا نیاز داری به تو داده است، بسیار بیش از آنچه استحقاق آن را داری. خداوند یک بارش پیوسته از نعمتها و هدایاست. تو آنها را کسب نکرده ای.

ولی به انسان نگاه کن....
حتی تشکر کردن از خداوند به نظر غیر ممکن میرسد.
ما پیوسته نزد خدا شکایت میکنیم.
پیوسته بیشتر میخواهیم.
تمام دعاهای شما چیزی جز درخواست برای بیشتر و بیشتر نیست.
آیا هرگز بدون اینکه چیزی از خدا بخواهی مستقیم یا غیر مستقیم دعا کرده ای؟
مستقیم یا غیر مستقیم تمام دعاهای شما درخواست کردن است. به نوعی طلبکاری از خداست.
و درخواست کردن دعا را مسموم میکند و آن را میکشد. آنگاه نمیتواند به خداوند برسد. فقط دعاهایی که بدون درخواست هستند بقدر کافی سبک هستند که به اوجها پرواز کنند.

آنان که خردمندند، همیشه سپاس و حمد به جای می آورند، حتی در لحظاتی که فکر نمیکنی که باید از خدا سپاسگزار باشی.
اگر بتوانی نعمات خداوند را ببینی، آنگاه هر چیز و همه چیز میتواند سبب جشن گرفتن تو باشد. اگر نتوانی ببینی، آنگاه همه چیز سبب شکایت است. نعمتها برتو بارش دارند و تو هرگز نمی بینی.

#اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

فرد احمق بسته خواهد ماند.
او پویا نیست و راکد است.

احمق در دنیای خودش زندگی می‌کند؛ او نسبت به واقعیت بسته است. او در توهمات و رویاهای خودش زندگی می‌کند.

احمق فقط آن کسی نیست که جاهل باشد. احمق می‌تواند بسیار دانش‌آلوده باشد؛ بیشترِ اوقات چنین است.
او می‌تواند یک پاندیت (روحانی برهمایی)، یک کشیش و حتی یک پروفسور باشد. و آنوقت خطرناک‌تر است زیرا حرف‌هایش به نظر بامعنی می‌رسد؛ ولی در عمق وجودش جاهل است.

و به‌یاد داشته باش: یک احمق شاید شخصیت خاصی داشته باشد. برای احمق کار آسانی است که یک شخصیت مشخص خلق کند زیرا او لجباز است.
حماقت همیشه لجباز است.

و این لجاجت به خیلی از احمق‌ها کمک می‌کند که مورد احترام قرار بگیرند! آنان می‌توانند شخصیت‌های بزرگی از خود خلق کنند،‌ می‌توانند اخلاق‌گرایان و زاهدان بزرگی باشند که شما را تحت‌تاثیر قرار دهند.

به‌یاد بسپار: شخصیت ارزش زیادی ندارد. آنچه ارزشمند است معرفت و آگاهی است ــ نه وجدان، بلکه آگاهی.

وجدان توسط جامعه خلق شده.
هرچه احمق‌تر باشی، جامعه بیشتر قادر است تا یک وجدان در تو خلق کند. این به تو مفهومی می‌دهد که زندگی‌ات را چگونه باید زندگی کنی. تو را به روشی بسیار ظریف دستکاری می‌کند.

وجدان تو را هیپنوتیزم کرده و شرطی می‌سازد. و این شرطی‌شدگی چنان طولانی بوده که تو کاملاً فراموش کرده‌ای که اینها مفاهیم خودت نیستند.

برای نمونه:
اگر در یک خانواده‌ی گیاهخوار به دنیا آمده باشی، گیاهخوار خواهی بود. و تو فکر می‌کنی که کاملاً‌ گوشت‌خواری و غیره را ترک کرده‌ای؛ فکر می‌کنی که خیلی برتر از گوشت‌خوار‌ان هستی: “من یک گیاهخوار هستم!”
ولی اگر در یک خانواده‌ی گوشت‌خوار به‌دنیا آمده بودی، غیرگیاهخوار خواهی بود. بنابراین بستگی به شرطی‌شدگی‌ات دارد؛ و تو اینها را آگاهانه انتخاب نکرده‌ای. تو به دیگران اجازه می‌دهی که بر تو مسلط باشند و برایت تصمیم بگیرند.

انسان هوشمند عصیانگر است. او اجازه نمی‌دهد دیگران برایش تصمیم بگیرند؛ او این حق را برای خودش محفوظ نگه می‌دارد.

بنابراین، احمق‌ها به آسانی قدیس می‌شوند زیرا اجازه می‌دهند تا جامعه آنان را شرطی کند. دست‌کم در آن جامعه آنان بسیار مورد احترام هستند. برای دیگران شاید آنان دیوانه باشند، ‌ولی برای آن جامعه‌ی خاص که آنان را شرطی ساخته، قدیسان بزرگی خواهند بود.

چند روز پیش در بمبئی،‌ یک قدیس برهنه‌ی جین Jaina آمده بود. او کاملاً برهنه زندگی می‌کند. او به‌نظر پیروان فرقه‌ی جین یک قدیس بزرگ است: اما برای دیگران به‌نظر قدری دیوانه و خُل است. و اگر به صورت او نگاه کنی، به‌نظر ابله می‌آید، با اینکه در مورد کتاب‌های مذهبی بزرگ صحبت می‌کند. ولی صورت او فقط حماقت را نشان می‌دهد، هیچ نوری در آن نیست. بدنش [در اثر روزه‌گرفتن‌های طولانی] به‌نظر زشت می‌آید. اگر یک مسابقه باشد که در آن افراد در زشتی بدن‌ها با هم رقابت کنند، شاید او برنده شود! ولی برای پیروانش او بسیار بزرگ به‌نظر می‌رسد ــ که به ورای بدنش رفته است. ولی هرآنچه که او می‌کند فقط شکنجه‌دادن بدنش است.

اگر بدن را شکنجه کنی، زشت می‌شود. بدن هدیه‌ی جهانِ هستی است ــ آن را زیبا کن. بدن خانه‌ی تو است؛ باید در آن زندگی کنی ــ آن را زیبا کن.

ولی وقتی در یک نوع خاص از شرطی‌شدگی قرار داری، این [شکنجه‌دادنِ بدن] تمام دنیای توست. طوری فکر می‌کنی که دیگران به تو گفته‌اند. تا وقتی‌که بطور اتفاقی با مفاهیم تازه‌ای برخورد کنی….

* سارا پیردختری بود با چندین میلیون دلار دارایی و یک ماده‌ گربه‌ی شجره‌نامه‌دار، و مفاهیم بسیار ویکتوریایی در مورد سکس! درواقع، احساسات او در مورد سکس چنان بود که به مدت پنج سال به گربه‌اش اجازه نداده بود از ترس “آلوده‌شدن” از خانه بیرون برود! سارا تصمیم می‌گیرد که برای تعطیلات به هاوایی برود و به مستخدم خود چنین سفارش کرد: “مطمئن باش که گربه تحت هیچ شرایطی از خانه بیرون نرود.”
یک هفته پس از سفر سارا، مستخدم خانه تلگرافی از او دریافت می‌کند: “اوقات بسیار خوبی دارم. با بهترین مرد جوان در اینجا ملاقات کردم. بگذار گربه بیرون برود!”

مردم در حوضچه‌های کوچک ایدئولوژی‌های خودشان زندگی می‌کنند و بسیار نادر است که با چیزی تازه برخورد کنند که از لایه‌های ضخیم شرطی‌شدگی‌هایشان بیرون بزند و آنان را آگاه کند که با خودشان چه می‌کرده‌اند. اینها کسانی هستند که شما قرن‌هاست آنان را پرستیده و حرمت نهاده‌اید. و به سبب همین احترام و پرستش تمامی بشریت به فروترین درجه از هوشمندی افسار شده است.

انسان می‌تواند به اِوِرِستِ هوشمندی برسد، می‌تواند به قله‌های آگاهی پرواز کرده و به ورای ذهنِ جمعی عروج کند.

#اشو
📚«دامّا پادا / راه حق»
تفسیر سخنان بودا
جلد نهم
مترجم: ‌م.خاتمی / بهار ۱۴۰۰
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

اگر در پی امنیت و قطعیت باشی چشمانت بسته میشود،کمتر و کمتر حیرت می کنی و ظرفیت حیران شدن رااز دست میدهی و زندگی از کف تو خواهد رفت...

#اشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ آرزوها

براستی که من حیرانم از اینکه چگونه این گنج در این مسکنت خانه کرده است.

شما فقیر هستید، گدا هستید.
چونکه همیشه در حال آرزو کردن هستید.
همیشه می خواهید که به شما بیشتر داده شود.
آرزو کردن، گدایی است.
و یک ذهن آرزومند، ذهن یک گداست.
ممکن است شما یک امپراطور باشید، اما هیچ تفاوتی نمی کند.
شما فقط یک گدایِ بزرگ می شوید. فقط همین.
یک گدای عظیم. فقط همین ...
اما شما پیوسته در حال تقاضایید.

مسیح میگوید این عجیب العجائب است:
چگونه این گنج عظیم، این وجودِ الهی، این الوهیتِ خدایی، در این مسکنت خانه کرده است؟

مردمِ مست، خواب، فقیر، در کل زندگی شان پیوسته در حالِ گدایی، در تقاضایِ چیزهای زشت، در حال جنگ بر سر چیزهای زشت، تحت آزار، بیماری و مریضی، و خدا آنرا معبد خودش ساخته است و خانۀ خود را در شما بنا کرده است!
مسیح میگوید:
این بهترین راز است: غیرممکن و غیرقابل تصور.
عجیب العجائب.
هیچ چیزی نمی تواند به ورای آن رَوَد.
این است غم و اندوهِ یک بودا، یک مسیح:
نگاه کردن به شما .
امپراطور هایی که ملکوت خدا را دارند،
در حال گدایی،
در حال تقاضای چیزهای بی ارزش،
در حال هدر دادن وقت، زندگی، انرژی و فرصت.

توجه کنید!
به آنچه انجام می داده اید، نگاه کنید.
بسیار احمقانه بنظر میرسد،
حتی قادر نخواهید بود باور کنید که شما این کار را می کرده اید.
کل ماجرا چرند و بی معنی بنظر می رسد!

#اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ درک

فهمیدن همانند آتش است
به کلی تو را می‌سوزاند
تویی که سر تا پا نفسانیت و ذهن محوری.
بُعدی تازه به وجودت می‌بخشد.

تبدیل به ابری می‌شوی که در آسمان در حال حرکت است. بال در می‌آوری.
هیچ تجربه‌ای را بدون یادگیری درس‌هایش، به راحتی از دست نده.
هر لحظه‌ای با ارزش است، درس‌هایش را یاد بگیر.
فردا به هنگام طلوع خورشید، تو همان فرد سابق نخواهی بود.
باید چیز جدیدی آموخته باشی.
بیست و چهار ساعت هر لحظه‌اش با ارزش است و باید بیاموزی.

بخاطر داشته باش:
منظورم از آموختن و یادگیری، دانستن بیشتر نیست بلکه فهمیدن بیشتر است. حتی شایدفردی بی‌سواد هم زیاد بفهمد. در حالی که ممکن است اکثر تحصیل کرده‌ها و به اصطلاح دانشگاهیان هیچ فهمی نداشته باشند.
متوجه فرق این دو مقوله می‌شوید؟ دانش از حافظه و ذهن نشات می‌گیرد. فهم از تجربه و هستی تو نشات می‌گیرد.

#اوشو
برگشت به منشا: سخنانی در باب ذن
فصل ۹: او عمیقا درکش نکرده
ترجمه:Devakavido
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️اشو عزیز:
چگونه می‌توانم از شما تشکر کنم؟

با خنده...
این راه تشکر کردن از من است. بخندید ...
از من این گونه سپاسگزاری کنید.
من با جدی بودن مخالف هستم.
اگر نزد من می‌آیید، خندان بیایید.
حتی وقتی که جدی و خشک می‌آیید، من شما را می‌خندانم.

در نظر من خنده یک نیایش است.
صورت‌های جدی، چهره‌هایی بیمار هستند. هرگز با جدی بودن نزد خدا نروید.
با خنده و رقصان بروید.
و آنگاه دعاهای شما شنیده خواهد شد
و تشکر شما به مخاطب خواهد رسید.

همیشه به یاد بسپار هر چه عمیق‌تر بخندی، نیایش تو عمیق‌تر خواهد بود.
اگر بتوانی برقصی وارد معبد شده‌ای
به خداوند نزدیک شده‌ای.
آری ... رقصیدن و خندیدن
تنها راه رسیدن به الوهیت است ...


@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ احساس گناه

خطاهایت را با خود حمل نکن.
غم‌هایت را با خود حمل نکن.


بودا می‌گوید: تنها برو، فقط دو چیز را بخاطر داشته باش: خطاهایت را حمل نکن ــ یعنی گذشته‌ات را با خودت نبر.

حتی نیازی نیست که از گذشته‌ات توبه کنی. مردمان مذهبی همیشه به شما می‌گویند که “توبه کنید!” زیرا از طریق همین توبه‌کردن است که آنان احساس گناه به شما می‌دهند و وقتی احساس گناهکاربودن کنی، می‌توانند از تو بهره‌کشی کنند.

مرشد واقعی همیشه به تو احساس خوبی نسبت به خودت می‌دهد، نه احساس گناه؛ تا خودت را محترم بشماری و نه گناهکار.

ولی کشیشان با ایجاد احساس گناه در مردم ارتزاق می‌کنند. آنان مایل نیستند که تو خطاهایت را فراموش کنی؛ آنان می‌خواهند بارها و بارها تو را به یاد اشتباهات خودت بیندازند. آنان حتی گناه آدم و حوا را هم فراموش نکرده‌اند؛ آنان پیوسته شما را به یاد گناه اولیه‌ی آدم می‌اندازند! تو چنان گناهی را نکرده‌ای، ولی در زنجیره‌ای به‌دنیا آمده‌ای که نخستین زن و مرد گناه در آن کردند؛ و تو باید بار آن گناه را به دوش بکشی! باید حتی برای گناه آنان احساس گناه کنی، چه رسد به اشتباهات خودت!

کشیشان به این دلیل ساده قدرتمند مانده‌اند که شما را به گناهکارانی پر از احساس گناه تنزل داده‌اند.

خطاهایت را با خود حمل نکن.
احساس گناه نکن. گذشته را رها کن؛ دیگر وجود ندارد.

و: غم‌هایت را با خود حمل نکن.
یعنی: در مورد آینده فکر نکن، نگرانش نباش. در زمان حال زندگی کن.

تمام مراقبه یعنی همین:
زندگی در اکنون.


ذهن در گذشته و آینده زندگی می‌کند؛ و اگر بتوانی در زمان حال باشی، ذهن ناپدید می‌شود و سکوت حاکم می‌شود ــ سکوتی عمیق: سکوتی دست‌نخورده.

این را همچون یک واقعیت ببین: اینک و همینجا. اگر گذشته و آینده‌ای نباشد، آنگاه این لحظه چه زیبایی و چه وقاری دارد. آنگاه پرندگان می‌خوانند و صدای ترافیک و این سکوت زیبا…. و چیزی بین من و شما منتقل می‌شود. فقط در زمان حال است که می‌تواند منتقل شود.

تنها سفر کن
همچون پیلی در جنگل.


در زمان حال باش و تنها سفر کن ــ اگر نتوانی مرشدی پیدا کنی. ولی اگر بتوانی مرشدی بیابی، شادمانه با او برو. و از خطرات راه ایمن باش.

#اشو
📚«دامّا پادا / راه حق»
تفسیر سخنان بودا
جلد نهم
مترجم: ‌م.خاتمی / بهار ۱۴۰۰
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ همیشه به یاد داشته باش :

از هر کجا و هرکس که دریافت کنی ،
از خدا دریافت کرده ای،
زیرا فقط اوست که دهنده است .

@Oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

تعداد دفعات عبادت به پنج مرتبه چه پنجاه مرتبه اصلا اهمیتی ندارد بلکه مهم کیفیت آگاهی و عشقی است که شما هنگام عبادت در خود احساس می کنید.

@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

* داستانی زیبا از صوفیان شنیده‌ام:
یک گدا نزد امپراطور رفت و گفت: “اگر بخواهی هر چیزی به من بدهی، شرط دارد!”

امپراطور، گدایان زیادی دیده بود ولی گدایی که شرط بگذارد؟! و این گدا واقعاً عجیب بود؛ مردی بسیار قدرتمند به‌نظر می‌رسید. او یک مرشد صوفی بود؛ یک شخصیت بانفوذ و جذاب داشت. حتی امپراطور هم قدری احساس حسادت کرد. و شرط یک گدا؟!

امپراطور گفت: “منظورت چیست؟ چه شرطی؟”
گدا گفت: “من فقط وقتی می‌پذیرم که تو بتوانی کاسه‌ی گدایی مرا کاملاً پُر کنی.” کاسه‌ی گدایی کوچکی در دست مرد بود.

شاه گفت: “فکر می‌کنی من کی هستم؟ یک گدا هستم؟ نمی‌توانم این کاسه‌ی کوچک کثیف را پر کنم؟”
گدا گفت: “بهتر است قبلش به تو بگویم زیرا بعدها ممکن است دچار دردسر بشوی. اگر فکر می‌کنی می‌توان این کاسه را پر کنی، پُر کن.”

شاه وزیر خودش را صدا زد و به او گفت که کاسه‌ی او را پر از سنگ‌های قیمتی کند: با الماس و یاقوت و مروارید. “بگذار این گدا بداند که با چه کسی صحبت می‌کند!”
ولی سپس مشکلی پیش آمد. کاسه پر شده بود ولی شاه تعجب کرد ــ وقتی سنگ‌های قیمتی وارد کاسه می‌شدند؛ همگی ناپدید می‌شدند! کاسه بارها پر شد و هر بار دوباره خالی شده بود. حالا شاه بسیار غضبناک شده بود! پس به وزیرش گفت: “حتی اگر تمام خزانه‌ی کشور هم در این کاسه خالی شود، بگذار بشود ولی من اجازه نمی‌دهم این گدا مرا شکست بدهد.”

و گفته شده که تمام موجودی خزانه‌ی شاه در آن کاسه ریخته شد و همگی ناپدید شدند. رفته‌رفته شاه یک گدا شد. این روند ماه‌ها طول کشید و شاه آنجا بود و گدا آنجا بود و تمام اهالی پایتخت آنجا بودند و همگی در تعجب بودند که آخرش به کجا ختم می‌شود. همه‌چیز فقط ناپدید می‌شد.

عاقبت شاه مجبور شد به پای آن گدا بیفتد و بگوید: “مرا ببخش، ولی قبل از اینکه بروی لطفاً یک چیز را به من بگو؛ راز این کاسه‌ی گدایی چیست؟ چرا همه‌چیز در آن ناپدید می‌شود؟!”

گدا شروع کرد به خندیدن. سپس گفت: “این کاسه از نفْس انسان ساخته شده. من این را از نفس انسان ساخته‌ام: همه‌چیز در آن ناپدید می‌شود، چیزی وجود ندارد که بتواند آن را پر کند.”

این داستانی بسیار زیباست. این چیزی است که برای شما اتفاق افتاده. این یک داستان نیست، زندگی شماست.

شما در کاسه‌ی گدایی خود خانه‌‌ها، اتوموبیل‌ها، حساب‌های بانکی می‌ریزید ـــ و همگی ناپدید می‌شوند. بار دیگر خالی هستید. هیچ چیز هرگز راضی‌کننده نیست، هیچ رضایتی وجود ندارد. بار دیگر گدایی می‌کنید. شما این کار را برای زندگانی‌های بسیار انجام داده‌اید. این داستان شماست. این حقیقتی در زندگی همه است؛ در زندگی انسان.

نفس، یک گدا باقی می‌ماند. کاسه‌ی گدایی خالی می‌ماند. به‌نظر می‌رسد که تَه ندارد. همه‌چیز را درون آن پرتاب می‌کند و فقط ناپدید می‌شود.

نفس، هرگز راضی نمی‌شود. بنابراین یک فرد نفسانی هرگز راضی نیست. اما انسانی که بدون نفس است بسیار رضایت دارد. او به سُرور دست یافته است.

#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۱/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

ادامه

یک روانشناس [یک فرد صرفاً علمی] یک کاهش‌دهنده است؛ او یک کاهنده است. او روی موش‌ها مطالعه می‌کند و هرآنچه که از تحقیقاتش روی موش‌ها به‌دست می‌آورد روی تو به کار می‌بندد! این تهوع‌آور است، بسیار حقارت‌آمیز است و بسیار مسخره و غیرمنطقی!
او پایین‌ترین‌ها را مطالعه می‌کند تا بالاترین‌ها را بشناسد.

تو با مطالعه‌ی بذر و شکافتن و تحلیل کردن یک بذر نمی‌توانی چیزی از آن گُل بشناسی.

می‌توانی برای هزاران سال آن بذر را تحلیل کنی، ولی هرگز به رنگ‌های گل ‌سرخ و نیلوفر و عطر آنان نخواهی رسید. هرگز نخواهی دانست که آن عطر در آن بذر پنهان بوده. تحلیل کردن و شکافتن بذر نمی‌تواند آن عطر را به مشام تو برساند.

مطالعه‌ی رفتار موش‌ها و سپس کاربستن آن دانش روی انسان، فقط این را می‌گوید که انسان چیزی جز نوعی حیوان نیست، شاید قدری پیچیده‌تر،‌ ولی نه چیزی بیش از آن! کاهندگی یعنی همه‌ی چیزها را به سطحِ “نه‌چیزی بیش از این” تنزل دادن.

درک واقعی از انسان فقط با مطالعه‌ی بوداها، زرتشت‌ها، مسیح‌ها، کریشنا‌ها ـــ والاترین‌ها ــ ممکن است و نه با مطالعه‌ی موش‌ها. با مطالعه‌ی قله‌هاست که خواهی دانست دقیقاً کی هستی؛ نه با پایین‌ترین مخرج‌مشترک‌ها، بلکه با والاترین تجلیات انسانی.

وقتی یک بودا را مطالعه می‌کنی، اشیاقی عظیم در تو برمی‌خیزد تا به آن قله‌ها دست پیدا کنی. وقتی موش‌ها را مطالعه می‌کنی، دیگر اشتیاقی وجود ندارد. در واقع، از هرآنچه که هستی احساس رضایت پیدا می‌کنی. در واقع بسیار راضی هستی که قدری از موش‌ها بهتری، قدری پیچیده‌تر و باهوش‌تر هستی! احساس رضایت پیدا می‌کنی! دیانت ناپدید می‌گردد.

دیانت حقیقی [یعنی راه تجربه و شناخت] در اشتیاق تو برای رسیدن به قله‌ها، برای دستیابی به اوج‌های غایی، برای به‌فعل‌درآوردن توان‌های بالقوه‌ی تو، زندگی می‌کند. دیانت یعنی علمِ خودشکوفایی.

اگر یک روانشناس بتواند “شرینک” shrink یا “کاهش‌دهنده” خوانده شود؛ آنوقت یک انسان واقعاً‌ بادیانت را باید “استرچ stretch” یا “کِش‌دهنده” بخوانیم. او تو را تا حد غایی امکاناتت کِش می‌آورد.

#اشو
📚«دامّا پادا»
تفسیر سخنان بودا جلد نهم
مترجم:‌ م.خاتمی
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ دانش آلودگی

بودا می‌گوید:
نیازی به گردآوری دانش نیست؛ فرد باید معصوم باشد. توسط معصومیت است که حقیقت شناخته می‌شود و نه توسط دانش.

* همسایه گفت: “دیشب گربه‌‌ات خیلی سروصدا می‌کرد!”
دیگری گفت: “حق با تو است. از وقتی که آن قناری را خورده، فکر می‌کند که می‌تواند آواز بخواند!”

می‌توانی به خوردن کتاب‌های مذهبی ادامه بدهی؛ ولی ابداً‌ قادر نخواهی بود که آواز بخوانی! می‌توانی تمام وداها، اوپانیشاد‌ها، گیتاها، قرآن‌ها، انجیل‌ها را بشناسی، ولی همان احمقی که بودی باقی بمانی! البته شروع می‌کنی به لاف‌زدن در مورد دانش‌آلودگی خودت. شروع می‌کنی به نمایش‌دادن آن، یک متظاهر خواهی شد. حتی وقتی که چیزی نمی‌دانی، تظاهر می‌کنی که می‌دانی.

بزرگترین دارایی دختری به نام بدن‌نخودی گربه‌ای استثنایی به نام کُنت بود. با تاسف این گربه دو روز بود که گم شده بود. وقتی دوشیزه بدن‌نخودی درِ فریزر را باز کرد، تقریباً از شدت شوک بیهوش شد. گربه‌اش، کُنت، یخ‌زده و جامد آنجا بود. او فوری به کشیش تلفن زد و ماجرا را تعریف کرد. کشیش به او گفت که شاید هنوز امیدی به نجات گربه باشد: “دو قاشق غذاخوری بنزین به او بده!”
دوشیزه بدن‌نخودی با دستانی لرزان دهان کُنت را باز کرد و با احتیاط نسخه‌ی عجیب کشیش را به دهان او ریخت!
دقایقی گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد. داشت ناامید می‌شد که ناگهان گربه چشمانش را باز کرد، جیغ گوش‌خراشی کشید و با سرعت صد مایل در ساعت شروع کرد به دویدن روی اثاثیه‌ی خانه و دیوارها و حتی سقف اتاق!
گربه دو دقیقه‌ای به این کارها ادامه داد و ناگهان سر جای خودش خشک شد و مُرد و دیگر تکان نخورد.
دوشیزه بدن‌نخودی دوباره به کشیش تلفن زد و پس از شرح احوال، از او پرسید: “فکر می‌کنید چه اتفاقی افتاد؟”
کشیش گفت: “ساده است:‌ بنزین تمام کرد!”

کشیشان تمام پاسخ‌ها را دارند. از آنان سوال کن، هر چیز احمقانه‌ای‌ را بپرس. آنان نمی‌توانند بگویند “نمی‌دانیم،” این غیرممکن است. کشیشان هرگز نگفته‌اند که جاهل هستند؛ تمام تجارت آنان متکی به دانش‌آلودگی‌شان است.

سقراط می‌گوید “فقط یک چیز می‌دانم: که هیچ نمی‌دانم.” این دقیقاً‌ رویکرد بودا نیز هست. سقراط و بودا هم‌عصر بودند، مشترکات بسیاری دارند. اگر سقراط در هندوستان به دنیا می‌آمد او را یک بودا می‌خواندند. او نیز به معصومیت اعتماد دارد: معصومیت کودکی که هیچ چیز نمی‌داند.

اگر بتوانی بار دیگر یک کودک بشوی، فقط آنوقت است که درهای اسرار بر تو گشوده خواهند شد: می‌توانی ببینی. غبار روی چشمان تو چیزی جز دانش، اطلاعات و کتاب‌های مذهبی نیست.

#اشو
📚«دامّا پادا» تفسیر سخنان بودا جلد نهم
مترجم:‌ م.خاتمی
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙


در روزگار کهن پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب بسیار زیبا داشت.
پادشاه برای خرید آن اسب پیشنهادی بسیار عالی داد،
اما پیر مرد از فروش اسبش امتناع میکرد.
روزی اسب پیر مرد فرار کرد و همه همسایگان به خانه اش آمدند و گفتند:
ای پیر مرد نادان اگر اسبت را به پادشاه فروخته بودی اکنون دچار این بدشانسی نمیشدی و پول خوبی هم به دست آورده بودی.
پیر مرد خندید و در جواب گفت:
از کجا میدانید که فرار اسب من از بدشانسی من است؟
همسایه ها با تعجب گفتند:
ای نادان معلوم است که این بدشانسی است.
اسب زیبا و گرانبهایت از دستت رفت.
اما پیر مرد لبخند زد و هیچ نگفت.
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیر مرد به همراه بیست اسب وحشی دیگر به خانه برگشت.
این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیر مرد آمدند و گفتند:
عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت.
پیر مرد بار دیگر گفت:
از کجا میدانید که این اتفاق از خوش شانسی من بوده یا بدشانسی ام؟

فردای آن روز پسر پیرمرد در حین رام کردن اسب های وحشی زمین خورد و پایش شکست و خانه نشین شد. همسایه ها بار دیگر آمدند و گفتند:
عجب بدشانس هستی ای مرد.
پیر مرد باز با لبخندی گفت:
از کجا میدانید این از خوشانسی ام بوده یا بدشانسی ام؟

چند روز بعد فرستادگان پادشاه برای سرباز گیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ با خود بردند به غیر از پسر کشاورز پیر که به خاطر پای شکسته اش از اعزام به جنگ معاف شد.
همسایه ها باز برای تبریک نزد پیر مرد آمدند و گفتند: عجب شانسی آورده ای یگانه پسرت از جنگ معاف شد. و پیر مرد دوباره گفت از کجا میدانید که......
.
.
همیشه گذشت زمان ثابت میکند که بسیاری از رویداد هایی را که بدبیاری و مسائل لاینحل زندگی خود میپنداشتیم به صلاحمان بوده و آن مشکلات، نعمات و فرصت هایی بوده که زندگی به ما اهدا کرده است و در ظاهری تلخ خودشان را بر ما ظاهر ساخته اند.
مسیح میگوید:
برای آنانکه خدا را دوست میدارند، و بر طبق خواست و اراده او زندگی میکنند، همه ی اتفاقات در نهایت برای خیریت آنها در کار است.

📗الماسهای آگاهی
Osho💜
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

کسی را که در اندرون اندکی روشنایی نبود
پند بیرونش سود ندارد.

و هر که را در اندرون اندکی روشنایی بود،
روشنایی کلام عارفان از گوش او در آید تا اندر وی پیوندد.
نور سوی نور دود.

اگر خواهی که در زیر خاک نروی ،
در نور گریز که نور زیر خاک نرود.


#مجالس_سبعه
#مولانا
@sufianehh

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ اشو عزیز: چرا انسان خوشبخت نيست؟

هیچ حیوانی چنین ناشاد نیست.
هیچ پرنده ای چنین ناشاد نیست.
هیچ ماهی ای چنین ناشاد نیست
که انسان هست ...
چرا انسان این قدر ناشاد است؟
زیرا انسان در آرزوی خوشبختی است و پرندگان همین حالا خوشحال اند
درختان همین اینک شاد اند ...
انسان خوشبختی را آرزو می کند.
هیچگاه در اینک اینجا شاد نیست.
همیشه در آرزوی خوشبختی است
و همچنان از دستش می دهد.

خوشبختی اینجا است.
در تمام پیرامونت در حال روی دادن است. بگذار وارد درونت شود.
بخشی از هستی باش.
به آینده نرو
هستی هیچ گاه به آینده نمی رود

فقط ذهن می رود.
من این را مدیتیشن می نامم:
اینجا بودن
نرفتن به آینده
جاه طلب نباش
تمام آرزوی زندگی را بکش
خوشبختی را آرزو نکن
و بعد خوشحال خواهی بود
و هیچکس نمی تواند خوشی تو را نابود کند.
آنگاه ناشاد بودن برای تو غیر ممکن خواهد بود.
و بعد تو بی مرگ می شوی
و زندگی ابدی بر تو رخ می دهد ...
در واقع پیشاپیش رخ داده است
اما تو آگاه نیستی.
آنگاه خشنود می شوی.
بدون جاه طلبی، خشنود می شوی.
تو بی همتایی.
هر چیزی ، هر تجربه اوجی که برای دیگران ممکن است، برای تو نیز ممکن است.
اما آن در راهی بی همتا رخ می دهد.
برای بودا، برای عیسی، برای زرتشت
رخ داده است. و برای تو نیز رخ خواهد داد.
اما هرگز به همان شکل رخ نمیدهد.
مانند همان چیزی که برای زرتشت رخ داد برای تو رخ نمی دهد.
برای تو به شکلی بی همتا
و فردی رخ می دهد.
وقتی برای تو رخ بدهد کاملاً نو خواهد بود.
هسته درونی تجربه همان خواهد بود:
همان سرور
همان سکوت
همان روشن بینی
اما در پیرامون همه چیز متفاوت خواهد بود.

از هیچکس تقلید نکن.
تقلید بخشی از جاه طلبی است.
از بودا تقلید نکن
از عیسی تقلید نکن
سعی کن خودت باشی
البته سعی کردن نیز بیهوده است.
فقط خودت باش.
وقتی خودت هستی
به روی تمام امکانات گشوده ای.
وقتی خودت هستی
کل هستی به تو کمک می کند.
مبارزه نمی کنی.
وقتی مبارزه نمی کنی
این معنای اعتماد است.
وقتی مبارزه نمیکنی
هستی بر تو رخ میدهد.

اگر با هستی مبارزه کنی
صرفا خودت را نابود میکنی.
امکاناتت را
انرژی ات را
زندگی ات را
هستی ات را نابود میکنی ...

مبارزه نکن !
تسليم هستی شو.
خودت را همان طور که کل می خواهد باشی بپذیر. سعی نکن کسی دیگر باشی.
و روشن بینی هر لحظه میتواند رخ دهد.
در همین لحظه میتواند رخ دهد.
نیازی به صبر کردن نیست.

📗کیمیاگری نوین
#اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ آزادی از...

وقتی تو در جستجوی"آزادی از" باشی، به دام دیگری خواهی افتاد.

برای مثال اگر بخواهی از جامعه‌ی رسمی آزاد شوی، در دام یك جامعه‌ی جایگزین دیگر خواهی افتاد. گرفتار هیپی یا ییپی یا چیز دیگری خواهی شد و بار دیگر در همان دام خواهی افتاد. اگر جامعه‌ی رسمی بخواهد تو موی بلند نداشته باشی، آنوقت در جمعیت هیپی‌‌ها از تو خواسته می‌شود تا موی بلند داشته باشی.

اگر موی بلند نداشته باشی به نظر عجیب‌‌وغریب خواهی آمد. مردم آنجا به تو خواهند خندید و فكر می‌كنند كه تو عوضی و احمق هستی و عصیان‌گر نیستی.

پس اگر تلاش كنی تا از یك بردگی آزاد شوی، محكوم هستی كه به اسارت دیگری گردن بنهی، زیرا عملكردهای درونی تو پیشاپیش طوری شرطی شده است كه برده باشی. می‌‌توانی ارباب‌‌ها را عوض كنی، همین.

یك مسیحی می‌تواند هندو شود، یك هندو می‌تواند یهودی شود، مهمّ ‌این نیست. تو فقط ارباب‌‌ها را تغییر می‌دهی، خودت همانی كه هستی می‌‌مانی.

نخست تو به کشیشان مسیحی وابسته بودی و اینك به كشیشان هندو وابسته می‌‌شوی، نخست به انجیل وابسته بودی و حالا به گیتا وابسته هستی، ولی وابستگی دادامه دارد.
آزادی‌ واقعی چنین نیست.
"آزادیِ‌‌از"، آزادیِ واقعی نیست.

#اوشو
برگردان به فارسی: محسن خاتمی
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

*‌ مسیح حوصله‌اش سر رفته بود، پس نزد پدرش رفت و پرسید: “پدر، کاری بده که انجام دهم ـــ حوصله‌ام سر رفته!”
خدا گفت: “یک سوهان بردار و نوک کوه‌های هیمالیا را صاف کن.”
پس از هفت هزار سال مسیح برگشت و باز هم از خدا پرسید: “خب، حالا چکار کنم؟”
خدا یک قاشق به او داد و گفت که اقیانوس هند را خالی کند.
پس از هفت هزار سال مسیح دوباره برگشت و گفت: “انجام شد… و حالا چه؟”

خدا نگاهی به او کرد و گفت:
گوش بده، برو به زمین و مردم را متقاعد کن که همدیگر را دوست بدارند ـــ این کار تا ابد تو را مشغول نگه می‌دارد!

#اشو
📚«تائو»
مترجم: م.خاتمی / تیرماه ۱۴۰۳
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

زمانی که تعلیم و تربیت این حقیقت را بپذیرد که هر انسان موجودی منحصر به فرد است و به هیچکس دیگر شبیه نیست، این آغاز انقلابی بزرگ خواهد بود.
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

شخصی که اعتماد می‌کند، در هستی آرام می‌گیرد.

شخصی که نمی‌تواند اعتماد کند، در تنش باقی می‌ماند؛ در دلواپسی و ترس.

#اشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

جستجوگر راستين، حدس نمی‌زند و به نتيجه گیری منطقی هم نمی‌پردازد

او فقط باز و پذيرا و آماده دريافت حقيقت است و صبر می کند و می‌داند كه اگر باز و پذيرا بماند حقیقت خودش را نمایان می کند.

#اشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

همه ما مسافرانی هستیم،
در این زمان و در این مکان.
که در حال عبور کردنیم...

هدف ما این است که :
مشاهده کنیم،
یاد بگیریم،
رشد کنیم
و عشق بورزیم
و در انتها به خانه باز می گردیم.

#اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ رضایت از زندگی

و مردمی که به زیبایی عشق می‌ورزند و از زندگی لذت می‌برند، اهل رقابت هم نیستند.

برای همین است که مردمان ابتدایی (مردمانِ ساده‌زیست) خیلی رقابتی نیستند. آنان از زندگی لذت می‌برند. چه کسی به خودش زحمت می‌دهد که خانه‌ای بزرگتر از دیگری داشته باشد. چه کسی زحمت می‌کشد تا حساب بانکی بزرگتری داشته باشد؟ برای چه؟!
تو با زن یا با مرد خودت خوشحال هستی و همراه با زندگی در حال رقصیدن هستی. چه کسی می‌خواهد که ساعت‌ها و ساعت‌ها در بازار بنشینی، هر روز و هر روز، سال تا سال، به این امید که یک روز حساب بانکی بزرگ داشته باشی و آنوقت بازنشسته شوی و از زندگی لذت ببری؟ آن روز هرگز نخواهد آمد. نمی‌تواند بیاید، زیرا تمام زندگی‌ات را با نارضایتی و ریاضت طی کرده‌ای.

به یاد داشته باش: مردمان تاجرمسلک مردمانی ریاضت‌کش هستند. آنان همه چیز را وقف پول کرده‌اند.

انسانی که عشق را می‌شناسد و هیجان و شعفِ عشق را شناخته باشد، اهل رقابت نخواهد بود. او خوشحال خواهد بود که بتواند نان روزانه‌ی خودش را به دست بیاورد. معنی دعای مسیح که می‌گوید: “نان روزانه‌ی ما را به ما بده.” این بیش از کافی است.

ولی حالا مسیح به‌نظر یک احمق می‌رسد! او می‌بایست درخواست می‌کرد: “حساب بانکی بزرگتری به ما بده!” او فقط درخواست نان روزانه‌اش را دارد؟ انسان شادمان هرگز بیشتر از این درخواستی ندارد. آن شادمانی بسیار راضی‌کننده است.

فقط انسان‌های ارضاء‌نشده اهل رقابت هستند، زیرا آنان زندگی را در اکنون نمی‌بینند، زندگی در آنجاست! “باید به دهلی بروم و رییس‌جمهور بشوم!” یا به کاخ سفید بروم و چنین و چنان بشوم. “باید به آنجا بروم، شادی در آنجاست!” ـــ زیرا تصور آنان این است که در اینجا شادی وجود ندارد. پس آنان همیشه در حال رفتن و رفتن و رفتن و رفتن هستند. آنان همیشه در حال رفتن هستند و هرگز هم نمی‌رسند.

و انسانی که شادی را می‌شناسد، در اینجا و اکنون حضور دارد. چرا باید به دهلی برود، برای چه؟ او در اینک‌اینجا کاملاً شادمان است. نیازهای او بسیار کوچک هستند. او خواسته‌ای ندارد. البته نیازهایی دارد، ولی خواسته ندارد.

نیازها را می‌توان برآورده کرد، ولی خواسته‌ها هرگز برآورده نمی‌شوند زیرا خواسته‌ها پایانی ندارند.

نیازها طبیعی هستند،
خواسته‌ها انحرافی هستند.


#اشو
📚«الماس‌های بودا»
سخنان اشو از ۲۱ تا ۳۱ دسامبر ۱۹۷۷
مترجم: ‌م.خاتمی / شهریور ۱۴۰۱
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

اجازه بده زندگی جریان یابد
دخالت نکن...

@oshowords

Читать полностью…
Subscribe to a channel