oshowords | Unsorted

Telegram-канал oshowords - 💙سخنان اوشو💙

15565

💜سخنان ، کتابها و ویدیوهای اوشو💜 کانال دیگر : https://t.me/sufianehh

Subscribe to a channel

💙سخنان اوشو💙

در همان لحظه که تو به «رها کردن» اعتماد کردی،
در همان لحظه که دست از تقلا علیه هستی و وجود برداشتی،
دیگر لازم نیست نگران هیچ چیزی باشی،
چون هستی خودش بر عهده می‌گیرد.

💜 اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

مردم در روستاها خوشحال‌تر هستند. زیرا آنان در مقایسه با مردمان شهرنشین به حیوانات و به طبیعت نزدیک‌تر هستند ـــ شهرنشینان بسیار دور هستند.

در جوامع ابتدایی، مردمان بومی شادتر هستند؛ آنان از ساکنان لندن، توکیو، بمبئی و نیویورک به درختان و طبیعت نزدیک‌تر هستند. در شهرها درختان انبوه ناپدید شده‌اند: فقط جاده‌های آسفالت ـــ مطلقاً کاذب ـــ ساختمان‌های بتُنی… همگی ساخت بشر.

در واقع، اگر کسی از سایر کرات آسمانی وارد بمبئی، نیویورک، توکیو یا لندن بشود، هیچ امضایی از خداوند در آنجا نخواهد یافت. همه‌چیز ساخته‌ی انسان است.

با نگاهی به توکیو یا نیویورک، انسان فکر خواهد کرد که انسان دنیا را خلق کرده! این ساختمان‌های سیمانی، این جاده‌های آسفالت، این تکنولوژی…. همگی ساخت انسان هستند.

هر چه از طبیعت دورتر بروی، از خوشبختی و شادمانی دورتر شده‌ای. و همچنین هرچه از درونت بیشتر فاصله بگیری و نگاهت صرفاً به دنیای بیرون معطوف باشد، رنج بیشتری خواهی کشید زیرا از سُرور درونی دور شده‌ای.

💜اشو
📚«آموزش فراسو»
مترجم: ‌م.خاتمی / آبان ۱۴۰۲
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

خداوند به میلیون‌ها شکل وجود دارد، ولی نفْس هرگز به تو اجازه‌ی دیدن او را نمی‌دهد. و او چنان بطور معمولی وارد می‌شود که تو او را از دست می‌دهی.

او هرگز مانند یک شاه با همراهان و ارکستر و سروصدای زیاد وارد نمی‌شود. هرگز اینگونه وارد نمی‌شود. فقط مردمان احمق چنین می‌کنند. خداوند بسیار ساکت وارد می‌شود ــ هرگز فریادزنان وارد نمی‌شود، همیشه زمزمه‌کنان وارد می‌شود. باید بسیار ساکت باشی تا پیام او را درک کنی. این یک زمزمه‌ی عاشقانه است. و انسان تمایل دارد که پدیده‌های طبیعی را فراموش کند.

* یک آمریکایی بسیار ضعیف به پاریس رفت و با یک فرانسوی در مورد انواع روش‌های عشقبازی وارد بحث شد. آن مرد فرانسوی گفت: “موسیو، شصت‌ونُه راه برای عشقبازی وجود دارد.”
آمریکایی گفت: “من فکر می‌کردم فقط یک راه وجود دارد ـــ مرد در بالا و زن در پایین.”
مرد فرانسوی گفت: “معذرت می‌خواهم موسیو. متاسفم. من اشتباه محاسبه کردم. هفتاد راه برای عشقبازی وجود دارد.”

ذهن ساده‌ترین و طبیعی‌ترین چیزها را فراموش می‌کند. ذهن همیشه به چیزهای استثنایی علاقمند است ـــ زیرا این علاقه‌ی نفْس است.

نفْس علاقه‌ای به چیزهای معمولی ندارد ـــ و خداوند بسیار معمولی است. نفْس علاقه‌ای به چیزهای ساده ندارد ـــ و خداوند بسیار ساده است. نفْس علاقه‌ای به چیزهای نزدیک ندارد ـــ و خداوند بسیار نزدیک است. این‌چنین است که تو سُرور را از دست می‌دهی و رنجور می‌گردی.

💜اوشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
مترجم: ‌محسن خاتمی / آبان ۱۴۰۲
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ مرشد عزیز!
چگونه می‌توان بیشتر هشیار شد؟

✳️ پاسخ:
هر کاری که انجام می‌دهی با چنان آگاهی انجامش بده که گویی موضوع مرگ و زندگی در میان است؛ گویی که شمشیری تیز بالای سرت آویزان است.

* داستانی باستانی در هندوستان وجود دارد: یک مرشد، مرید ارشد خود را نزد شاه جاناکا فرستاد تا چیزی را بیاموزد که در او کسر بود.
مرد جوان گفت: “اگر تو نمی‌توانی آن را به من آموزش بدهی، چطور جاناکا می‌تواند آن را به من بیاموزد؟ تو یک مرشد بزرگ هستی و او فقط یک شاه است. او از هشیاری و مراقبه چه می‌داند؟”

مرشد بزرگ گفت: “تو فقط دستورات مرا اجرا کن. نزد او برو و در برابرش تعظیم کن؛ نفسانی نباش و فکر نکن که تو یک سالک هستی و او فقط یک انسان معمولی است؛ که او دنیایی است، و تو فردی معنوی هستی! این چیزها را فراموش کن. من تو را نزد او می‌فرستم تا چیزی را بیاموزی؛ بنابراین، از این لحظه به بعد، او مرشد تو است.

و تو نیاز به یک فضای متفاوت داری تا آگاه‌تر شوی. و دربار جاناکا و قصر او آن فضای مناسب را به تو می‌دهد.”

مرد جوان با ادای احترام بیرون رفت. او از طبقه‌ی بالای براهمین بود و جاناکا از طبقه‌ی کشاتریا بود، به نژاد جنگاوران هندی تعلق داشت. این طبقه پس از براهمین‌ها، دومین هستند.

و تعظیم‌کردنِ یک براهمین نزد یک کشاتریا، مخالف با ذهنیت هندی است. ولی مرشد چنین گفته بود، پس باید انجام شود. او با اکراه رفت و با اکراه نزد جاناکا تعظیم کرد. زیرا در دیدگاه او خم‌شدن یک براهمین نزد یک جنگاور بسیار زشت بود.

در آن محفل شاهانه زنی زیبا مشغول رقصیدن بود و مردم مشغول نوشیدن شراب بودند. و جاناکا در میان جمع نشسته بود. مرد جوان وقتی تعظیم کرد بسیار نسبت به آنجا احساس سرزنش داشت ولی با این‌حال تعظیم کرد.

جاناکا خندید و گفت: “وقتی چنین احساس سرزنش‌گری را در درونت حمل می‌کنی نیازی نیست نزد من تعظیم کنی. و قبل از اینکه مرا تجربه کنی خیلی نسبت به من تعصب نداشته باش. مرشد تو مرا خوب می‌شناسد؛ برای همین تو را به اینجا فرستاده است. او تو را فرستاده تا چیزی بیاموزی، ولی راه آموختن این نیست.”

مرد جوان گفت: “اهمیتی نمی‌دهم. او مرا فرستاده و من آمده‌ام. ولی فردا صبح اینجا را ترک خواهم کرد، زیرا نمی‌توانم ببینم که چه چیزی را می‌توانم در اینجا یاد بگیرم. در واقع، اگر بخواهم از شما چیزی بیاموزم، تمام عمرم هدر خواهد شد.”

جاناکا خندید و گفت: “می‌توانی فردا صبح بروی. ولی حالا که آمده‌ای و خیلی خسته هستی شب را استراحت کن و بامداد فردا می‌توانی بروی. و کسی چه می‌داند؟ شاید امشب همان فضای آموزشی باشد که مرشد تو به این خاطر تو را اینجا فرستاده.”

حالا خیلی اسرارآمیز شده بود. آن شب چگونه می‌تواند چیزی به او بیاموزد؟ ولی خب، او باید شب را آنجا بماند پس نباید سخت بگیرد. پس آنجا ماند. شاه ترتیبی داد که زیباترین و مجلل‌ترین اتاق قصر را در اختیار او قرار دادند.

ولی مرد جوان نتوانست تمام شب را بخوابد، زیرا وقتی بالای تختخوابش را نگاه کرد شمشیری برهنه را دید که با نخی نازک از سقف آویخته شده و بالای سرش قرار داشت. حالا، این موقعیتی بسیار خطرناک بود: آن شمشیر هر لحظه می‌توانست سقوط کند و او را بکشد. پس او تمام شب را بیدار ماند تا بتواند از آن فاجعه پرهیز کند.

بامداد، شاه از او پرسید: “آیا اتاق راحت بود؟ تختخواب راحت بود؟”

مرد جوان گفت: “راحت؟ همه‌چیز راحت بود ــ ولی آن شمشیر چه بود؟! من خسته بودم، من راهی طولانی را پیاده از معبد مرشد خودم در جنگل تا اینجا آمدم، و تو چنین شوخی بی‌رحمانه‌ای با من کردی! این چه کاری بود: آویختن شمشیر برهنه با آن نخ نازک… من ترسیدم که هرلحظه با یک نسیم…. کار من تمام است! و من اینجا نیامده‌ام که خودکشی کنم.”

پادشاه گفت: “فقط یک سوال دارم: تو خیلی خسته بودی، می‌توانستی خیلی آسان و به راحتی به‌خواب بروی، ولی نتوانستی بخوابی. چه اتفاقی افتاد؟ خطر بزرگ بود، موضوع مرگ و زندگی بود. پس تو هشیار و گوش‌به‌زنگ بودی. این آموزش من است.

من بااینکه دیشب در آن جمع نشسته بودم و آن زن زیبا مشغول رقصیدن بود، اما از آن شمشیر برهنه که بالای سرم آویزان بود هشیار بودم. نام آن شمشیر، مرگ است. من همواره از مرگ هشیار هستم. مرشد تو مرا می‌شناسد، او ادراک مرا درک می‌کند. برای همین است که او تو را به اینجا فرستاده است.”

از من می‌پرسی که چگونه می‌توان هشیارتر شد؟ بیشتر از پرمخاطره بودنِ زندگی هشیار شو. مرگ می‌تواند هر لحظه اتفاق بیفتد. شاید لحظه‌ی بعد درِ خانه‌ی تو را بزند. اگر فکر کنی که برای همیشه زنده خواهی ماند، می‌توانی ناهشیار باقی بمانی. اما اگر آگاه باشی که مرگ همیشه نزدیک است، چگونه می‌توانی ناهشیار باقی بمانی؟ غیرممکن است!

💜اشو
«دامّا پادا / طریق حق»
تفسیر سخنان بودا
جلد ۶
مترجم: ‌م.خاتمی / خردادماه ۱۴۰۱
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

هرگز از گریستن نترسید. این به‌اصطلاح “تمدن” شما را از گریستن بسیار ترسانده است. وقتی اشک‌ها می‌آیند، شروع می‌کنی به احساس شرمندگی: حس ‌می‌کنی “دیگران چه فکر می‌کنند؟ من یک مرد هستم و گریه می‌کنم؟! این خیلی زنانه و بچگانه است. نباید چنین باشد” پس آن اشک‌ها را متوقف می‌کنی ــ آن چیزی را که در تو رشد می‌کرد می‌کُشی.

اشک‌ها بسیار زیباتر از هر آنچه که داری هستند، زیرا اشک‌ها از سرریز شدنِ وجودت می‌آیند. و اشک‌ها الزاماً نشانه‌ی اندوه نیستند: گاهی اوقات به سبب شوق و شادی عظیمی هست و از یک آرامش زیاد و گاهی از شعف وعشق می‌آیند.

درواقع اشک‌ها هیچ ربطی به اندوه وشادی ندارند. هرچیزی که قلب تو را بسیار تکان بدهد، هرچیزی که تو را تسخیر کند، هرچیزی که خیلی زیاد باشد و نتوانی آن را در خود جای بدهی، شروع می‌کند به سرریز شدن ــ این سبب جاری شدن اشک‌ها می‌شوند. آنها را با شادی بسیار بپذیر و به آنها خوشامد بگو.

و توسط اشک‌ها خواهی دانست که چگونه نیایش کنی و چگونه ببینی؛ چشمانی پر از اشک قادر به ‌دیدن حقیقت هستند. چشمانی پر از اشک قادر به ‌دیدن زیبایی‌ها و برکات و سعادت زندگی هستند.

💜اشو
📚«الماس‌های بودا»
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ شخصی به اشو میگوید که در یک وضعیت عجیب  گیر کرده است و تمایل زیادی دارد که دختران و زنان را به چنگ بیاورد و لذت جنسی ببرد.

✳️ اوشو میگوید:
حالا این سکسگرایی است. عاشق زنی شدن هیچ اشکالی ندارد، ولی چنگ زدن به یک زن زشت است، قدری جوانمرد باش و هنرمندانه رفتار کن.

"به چنگ آوردن..." خود این واژه تهاجمی و خشن است، گویی که هیچ حرمتی برای زنان قائل نیستی، به چنگ آوردن؟ آیا او یک شبی است؟ آیا می خواهی تجاوز کنی؟

این چیزی است که در ذهن معمولی رخ میدهد. از سکس سقوط کرده و به سکس گرایی تبدیل شده. سکس طبیعی و عادی است. اما سکسگرایی غیر طبیعی و بیمار گونه است.

عشق سازنده است، سکس ویرانگر است، و تفاوت بسیاری بین این دو هست. گاهی فکر میکنی که جنسیت و میل جنسی تو عشق تو است. آنوقت فریب خورده ای. جنسیت میتواند نقش عشق را بازی کند، ولی این یک بازی تقلبی است.

من با سکس مخالف نیستم، ولی به یقین با سکس گرایی مخالف هستم. و تفاوت در این است که سکس چیزی طبیعی است و سکسگرایی چیزی ذهنی است.

عشق ورزیدن به یک زن، به یک مرد، طبیعی است. تولید مثل طبیعی است، هیچ اشکالی در آن نیست. ولی مدام فکر کردن به زن، حمل تصاویر برهنه در ذهن، هر شب خوابیدن و فکر کردن در مورد زنان و زنان و زنان، این سکس گرایی است.

نخستین چیزی که باید به یاد داشته باشی این است: اگر زنی را به چنگ بیاوری، هرگز لذت نخواهی برد، زیرا لذت بردن نمیتواند تحمیلی و با زور باشد. این یک آهنگ ظریف است. وقتی زن هم عاشق تو باشد، فقط آنوقت است که این موسیقی بین دو نفر ایجاد میشود که سبب خوشی و لذت است.

می توانی زنی را به چنگ آوری، این کاری است که مردم میکنند، مدام به دنبال به چنگ آوردن و  و تصاحب دیگری هستند. کسی با زور جسمانی چنین میکند، دیگری با قدرت پول.... چون پول دارد می تواند زنان را بخرد، دیگری با وسایل دیگر چنین میکند.

آنطور که من میبینم از هر صد نفر، ۹۹ نفر زن یا مردی را به چنگ آورده اند. عاشق بودن بسیار به ندرت رخ میدهد. ولی آگاه باش که اگر زنی را به چنگ بیاوری، فقط  یک جسد در دستهایت داری، نه یک وجود انسانی، میتوانی با جسد عشقبازی کنی، و این کاری است که اکثریت میکنند. عشقبازی با اجساد.....

آری..‌می توانی زنی زا به چنگ بیاوری، ولی هرگز به آن زن دسترسی نداری، زن یا مرد هرگز نمیتوانند به چنگ آورده شوند. میتوانی سعی کنی، ولی فقط ناکام خواهی شد، زیرا هیچکس هرگز اینگونه لذت نبرده است. تمام تلاش تو مسخره و بیهوده خواهد بود.

پس هشیار باش و  روی تمایلات جنسی خود مراقبه کن، آن را کامل و تمام نگاه کن. بگذار شفاف شوند. و نخستین چیز مورد نیاز این است که دست کم تمایلات خودت را طبیعی کن، بگذار سکس باشد و به چنگ زدن و قاپیدن و تصاحب دیگری فکر نکن.

قدری عاشقانه تر فکر کن، تهاجمی و خشن نباش، در مورد زندگی قدری شاعرانه تر باش، قدری باوقارتر باش.

نخست بگذار سکس گرایی تو به نقطه ی طبیعی سکس برسد، و سپس بگذار سکس تو از عشق تو پیروی کند. هرگز سکس را قبل از عشق قرار نده، عشق باید نیروی محرکه باشد و سکس باید از آن تبعیت کند. و زمانی که این مقدار عمل کردی در مسیر درستی قرار داری.

💜 اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️«تفاوتِ واکنش و پاسخ»

زندگی انسان [بیدار نشده] چون یک خوابگرد، خودکار و مکانیکی است. اعمالش را چون یک آدم آهنی انجام می‌دهد.

اگر اعمالت را تماشا کنی، متعجب خواهی شد که چگونه یک اشتباه را هر روز مرتکب می‌شوی... بارها تصمیم گرفته‌ای آن اشتباه را دیگر مرتکب نشوی اما چنین تصمیم‌‌هایی بی‌فایده هستند زیرا وقتی دوباره در آن موقعیت قرار بگیری، مثل همیشه «واکنش» نشان می‌دهی. نمی‌دانی که چگونه «پاسخ» دهی.

《واکنش》و《پاسخ》با یکدیگر متفاوتند.
واکنش، خودکار و ناخودآگاه است. اما پاسخ، غیرخودکار و خودآگاه است.

«پاسخ» بر اساس موقعیت مورد نظر داده می‌شود اما «واکنش» بر اساس الگوی همیشگی...

«واکنش» یعنی دنبال کردن راه حل‌های آماده و برنامه‌های از پیش تعیین شده‌ای که به ما دیکته شده و از گذشته غالب گشته است.
و زندگی کردن در این لحظه، بدون دخالت گذشته، همان «پاسخ» است.


💜 اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

تماشا كن.... انسان تمام زندگیش را برای چیزهای معمولی و پیش پا افتاده از کف میدهد. معنوی بودن یعنی اینکه درک کنی نباید به این چیزهای جزیی اهمیت زیادی بدهی.

من نمیگویم که این چیزها بی معنی هستند. من میگویم که آنها بامعنی هستند ولی نه آنقدر بامعنی که تو می پنداری.

آری...پول مورد نیاز است.
یک ضرورت است، ولی پول هدف نیست و نمیتواند هدف باشد.
یک خانه مورد نیاز است، البته یک نیاز است. من یک ریاضت کش نیستم و نمیخواهم شما خانه هایتان را ویران کنید و به هیمالیا و غارها فرار کنید.
خانه مورد نیاز هست.
ولی خانه برای تو ضرورت دارد.
آن را سوء تفاهم نكن.

من مردمانی را میبینم که تمام این چیزها در آنان وارونه شده است، آنان طوری زندگی میکنند که گویی آنان هستند که مورد نیاز خانه اند!
آنان پیوسته برای آن خانه کار میکنند گویی که حساب بانکی به آنان نیاز دارد، فقط به انباشتن پول ادامه میدهند و سپس میمیرند و آنان هرگز زندگی نکرده اند.

آنان هرگز لحظه ای از یک زندگی پرتپش و پرسرور را تجربه نکرده اند، آنان فقط فردی بوده اند که زندانیِ اموال، راحتی ها، امنیت ها و مورد احترام بودن ها بوده اند.
و سپس در چنین وضعیتی اگر احساس کسالت و دلمردگی کنی طبیعی است، زیرا از آن چیز حقیقی غافل شده ای.

💜اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ من نوای آن فلوت شعف‌انگیز را می‌شناسم، ولی نمی‌دانم این فلوتِ کیست.

کبیر می‌گوید:
“به من گوش بده: آن صورت، آن شکل و آن عطر مقدس را که در درونت هست، پیش بیاور.”

جهانِ ‌هستی پر از خداست؛ از خدا سرشار است. با این حال، او را نمی‌بینیم. ما کور هستیم ـــ به سبب باورهایمان کور شده‌ایم. هرچه بیشتر باور داشته باشی، بیشتر کور هستی؛ چشمانت پر از باور است و نمی‌توانی آنچه را که هست ببینی.

فقط یک ذهن برهنه می‌تواند خداوند را ببیند، فقط یک قلب برهنه می‌تواند خدا را احساس کند.

می‌توانی با تمام فلسفه‌ها و مذاهب و عقاید جزمی خود به دنبال خدا بگردی؛ ولی هرگز او را نخواهی یافت. او را در هیچ‌کجا نخواهی یافت ـــ و او در همه‌جا حضور دارد. چیزی مانع راه تو است.

اگر یک هندو باشی، قادر نخواهی بود خدا را ببینی. اگر یک محمدی باشی، چون یک محمدی هستی، دیدن او را از دست خواهی داد. اگر یک مسیحی باشی، پیشاپیش مانع ایجاد کرده‌ای. یک هندو نباش، یک محمدی نباش، یک مسیحی نباش؛ آنگاه امکانی هست تا خدا را بشناسی. آنگاه نیازی نیست که جای دیگری بروی ـــ هر کجا که باشی، خداوند نزد تو خواهد آمد.

خداوند همیشه نزد تو آمده و بر درهای تو کوفته است. ولی تو چنان پر از سروصداهای خودت هستی، چنان از متون مذهبی خود پر شده‌ای که نمی‌توانی آن صدای خفیف ساکن را بشنوی.

نخستین نشانه‌ی یک جوینده این است که تمام عقاید جزمی خودش را انداخته باشد.

چگونه می‌توانی وقتی باوری در درونت داری در جستجوی خداوند باشی؟ تو پیشاپیش باوری را پذیرفته‌ای؛ بدون اینکه حقیقت را بشناسی، پیشاپیش به نتیجه‌گیری رسیده‌ای!

ذهنی که پر از نتیجه‌گیری‌ها باشد قادر به شناخت حقیقت نیست. فقط ذهنی که هنوز به نتیجه‌گیری نرسیده قادر است خداوند را بشناسد زیرا ذهنی دریافت‌کننده است.

دانش‌آلودگی‌ها و آموخته‌هایت را دور بریز، هرآنچه را که از دیگران گردآورده‌ای دور بینداز. و نیازی نداری که به دنبال خدا بگردی: او خودش می‌آید. حتی گفتن همین هم درست نیست که “او می‌آید.” فقط او وجود دارد، او پیشاپیش همینجاست.

خداوند تو را احاطه کرده است: در درون و در بیرون تو هست. تو خدا را تنفّس می‌کنی. هر گاه کسی را در آغوش بگیری، او را در آغوش گرفته‌ای؛ هرگاه عاشق کسی باشی، عاشق او هستی. شاید این را تشخیص ندهی، ولی تمام عشق تو به سمت او جاری می‌شود.

خداوند از جهانِ‌ هستی جدا نیست. ولی فیلسوفان و اهل الهیات این فکر را به شما داده‌اند که خدا خالق است. خدا خالق نیست، خدا خلقت و آفرینندگی است. چنین نیست که او یک روز دنیا را خلق کرده و کارش تمام شده و سپس به دوردست‌ها رفته و استراحت می‌کند! نه، خداوند پیوسته در کار خلقت و آفرینش است.

خالق را از مخلوق جدا نکن؛ این یک جدایی کاذب است. خالقی نیست و مخلوقی وجود ندارد؛ فقط خلقتِ مدام وجود دارد.

وقتی گلی شکفته می‌شود، این خداست که شکوفا شده است؛ وقتی پرنده‌ای می‌خواند، بازهم خداوند است که می‌خواند؛ وقتی خورشید طلوع می‌کند، این خداست که طلوع کرده است؛ وقتی چشمانت را باز می‌کنی، بازهم این خداوند است که چشمانش را باز کرده است. چنین خلقتی در طبیعت، بصورت ناخودآگاه وجود دارد. در انسان آن خلقت سعی دارد که خودآگاه شود.

انسان بامداد است، طبیعت شب است. در طبیعت، خداوند سخت خفته است؛ در انسان او سعی دارد بیدار شود.

برای همین است که کبیر اینهمه روی “سوراتی” Surati تاکید دارد ـــ یادآوری، هشیاری، خودآگاهی.

هرچه بیشتر هشیار باشی، بیشتر الهی خواهی بود. تو پیشاپیش موجودی الهی هستی، ولی فقط در آگاهی هست که این واقعیت را تشخیص خواهی داد. فقط در یادآوری و هشیاری است که قادر خواهی بود ببینی که کیستی.

در شرق، ما خداوند را از جهانِ ‌هستی جدا نپنداشته‌ایم. نه مانند کوزه‌گری که کوزه می‌سازد ـــ آنگاه کوزه از کوزه‌گر جدا است. نه مانند نقاش که روی بوم نقاشی می‌کند ـــ وقتی کارش تمام شد، او از آن نقاشی جدا است. شاید آن نقاش نباشد ولی تابلوی او باقی خواهد ماند ـــ اینک آن تابلو زندگی خودش را دارد؛ دیگر نیازی به نقاش نیست.

در شرق، ما خداوند را همچون یک رقصنده تصور کرده‌ایم: نمی‌توانی رقص را از رقصنده جدا کنی؛ این دو همیشه با هم وجود دارند. اگر رقصی وجود داشته باشد، یک رقصنده هم هست؛ رقص بدون رقصنده از خودش حیاتی ندارد. و وقتی که رقصنده واقعاً در رقص آمده باشد، او از رقص خودش نیز جدا نیست: «رقصنده در رقص خود حل می‌شود.»

این تمثیل را به یاد داشته باش، بسیار نمادین و بااهمیت است؛ به تو کمک خواهد کرد تا آسان‌تر وارد الوهیت شوی. نیازی به دعاکردن نیست، یادآوری مورد نیاز است. تو پیشاپیش همان هستی ـــ فقط نیاز به یادآوری داری که کیستی.

📚«انقلاب»
تفسیر اشو از سروده‌های کبیر
از ۱۱ تا ۲۰ فوریه ۱۹۷۸
برگردان: م.خاتمی / تیرماه ۱۴۰۳
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

وقتی میگویم باید از ذهن به ورای آن بروید، ممکن است شما را دچار سوءتفاهم کند. پس نخستین نکته این است: «مراقبه» ضد ذهن نیست، ورای ذهن است.

عاشق ذهن خود باشید و با این حال به ورای آن بروید. به بدن خود احترام بگذارید و آن را دوست داشته باشید. وقتی این دوستی عمیق شود، هرکجا که مراقبه کنید، «ذهن» شما را مختل نمی‌سازد، زیرا مراقبه‌ی شما با ذهن مخالف نیست. رفتن به فراسوی ذهن یک نگرش همراه با ضدیت نیست، بلکه یک تکامل دوستانه است.

بنابراین، این نکته باید پیش زمینه‌ی تمام مراقبه‌کنندگان باشد: با ذهن نباید جنگید. شما به آن نیاز دارید. نمی‌توانید بدون آن زندگی کنید، بدون آن نمی‌توانید در دنیا وجود داشته باشید.

و اگر بتوانید رابطه‌ای دوستانه با ذهن برقرار کنید، یک پل عاشقانه؛ آنوقت ذهن بجای اینکه در مراقبه یک مانع باشد، شروع می‌کند به یاری دادن به شما؛ از سکوت شما محافظت خواهد کرد، زیرا آن سکوت همچنین گنجینه‌ی ذهن هم هست.

آن سکوت خاکی می‌شود که در آن، گل‌های سرخ مراقبه خواهند شکفت و آن خاک نیز همچون آن گل‌ها خوشحال خواهد بود. وقتی که آن گل‌ها در آفتاب و در باران و در باد به رقص درمی‌آیند، آن خاک نیز لذت خواهد برد.

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ مرگ

هیچ چیزی نه متولد می‌شود و نه می‌میرد. بلکه بین حضور و غیاب، حرکت می‌کند ــ پیدا می‌شود و سپس پنهان.

پنهان شدن، محلی است برای آرامش و راحتی. شما هر شب، نیاز به خواب احساس می‌کنید، خوابیدن برای سرزندگی و شادابی و طراوت... به همین ترتیب، پس از هر زندگی، نیاز به مرگ پیدا می‌کنید. مرگ، چیزی بیش از خواب و استراحتی عمیق نیست.

پس از هر زندگی، جسمتان خسته می‌شود و به جسم جدید و حضور جدیدی نیاز پیدا می‌کنید. موج قدیمی از روی آب ناپدید می‌شود ولی آب همچنان باقی می‌ماند، و به شکل موج‌هایی جدید می‌آید ــ پیوسته، کهنه نو می‌شود.


به زندگی رخصت بده و با اعتمادی عمیق، همراهش شو؛ این، تعریفی است که من از دیانت دارم ــ این نوع از اعتماد.

و این باور نیست. باور همیشه حالتی جزم اندیشانه، نظریه و فلسفه به همراهش دارد. این نوع رویکرد، باور نیست بلکه اعتماد به هستی است.

مبدا ما هستی است، ما از آن آمده‌ایم. ما بیرون از هستی نیستیم، بلکه از اعضای درونی آنیم. و به مبدا خودمان برخواهیم گشت؛ هستی، مبدا ماست.

آفرینش از هستی و بازگشت دوباره به آن، خوب است. همه چیز خوب است! درک این پدیده، شور و شعف می‌آورد.

همه چیز خوب است.
و این معنای اعتماد به خداست: همه چیز خوب است.

💜اشو
📚«من آنم»
ترجمه: Devakavido
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

وقتی انسان از طریق بالا بردن آگاهی و ادراک،
نسبت به گذشته‌ها دلتنگی نکند،
و میل به خیال‌بافی در مورد آینده را نیز رها کند، زمان محو می‌شود.


با از بین رفتن زمان،
ناگهان ذهن ناپدید می‌شود

و وقتی که ذهن نباشد،
سکوت تجربه می‌شود
و در آن سکوت، ماوراء ناشناخته در شما نفوذ می‌کند.
در آن سکوت است که ملاقات با خدا رخ می‌دهد، و شادی و سرور و برکت نصیبتان می‌شود.
قلمرو خداوند در سکوت نهفته است.

💜اشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ خاص بودن

یا همه پیامبر خدا هستند و یا هیچکس نیست. تمام این فکر که شخصی پیامبر است و دیگری یک تیرتانکارا است و دیگری فرستاده یا پسر خدا باشد، بی‌معنی است.

همگی ما از یک منبع آمده‌ایم. همگی ما از یک ریشه آمده‌ایم. هیچکس خاص نیست. و این چیزی است که یک انسانِ با دیانت سعی دارد آن را زندگی کند.

انسان بادیانت کسی است که ببیند که فردی معمولی است. و ببیند او دقیقاً مانند دیگران است و وانمود نمی‌کند که فردی مخصوص است ـــ زیرا خود فکر اینکه “من خاص هستم” احمقانه است؛ خودِ این فکر که “من برگزیده هستم،” نفسانی است. و یک انسان بادیانت نمی‌تواند چنین ادعایی بکند ـــ انسان بادیانت ابداً ادعایی ندارد.

او فقط می‌پذیرد و تشخیص می‌دهد که او بخشی از این کائنات است، همانطور که بقیه هم بخشی از این کائنات هستند. او هرگز خودش را برتر از دیگران نمی‌بیند. برتری او همین است که او هرگز خودش را برتر از تو نمی‌بیند.

“برتربودنِ” او همین است که او هرگز فکر نمی‌کند که فوق‌العاده است و یا ویژگی خاصی دارد. او هرگز نگرشِ “من از تو مقدس‌تر هستم” ندارد. او می‌داند که شما نیز خدایان و الهه‌ها هستید. شاید شما این را تشخیص ندهید ـــ تنها تفاوت در همین است.

تفاوت بین من و شما فقط یکی است: من می‌دانم که کیستم؛ شما نمی‌دانید که کیستید ـــ ولی تفاوت دیگری وجود ندارد.

شما دقیقاً مانند من هستید. شما یک بودای در خواب هستید، ولی تفاوت دیگری در کار نیست. یک بودا، بودا است: چه در خواب باشد و چه بیدار باشد.

شاید شما با الوهیت خود برخوردی نداشته‌اید، شاید سعی نکرده‌اید، شاید درها را به روی گنجینه‌ی درون باز نکرده باشید، ولی آن «گنجینه» وجود دارد.

شاید شما فکر کنید که موجود خاصی نیستید و من خاص هستم، ولی من چطور می‌توانم مانند شما فکر کنم؟!

مردم شاید فکر کرده باشند که مسیح فرد خاصی بوده ـــ این طبیعی است، زیرا مسیح فرد خاصی به‌نظر می‌رسد. البته او به‌نوعی خاص هست، زیرا او الوهیت خودش را تشخیص داده و در خودِ همین تشخیص، نورانی شد؛ یک شعله‌ی خالص.

مردم تشخیص دادند که او فرد خاصی است. ولی مسیح چگونه می‌تواند بگوید که او فردی خاص است؟

مسیح در تشخیص نور دورنی خودش، در تشخیصِ الوهیتِ درون خودش، او الوهیت همه را تشخیص داده است ـــ نه‌تنها انسان‌ها، بلکه الوهیت درختان و پرندگان و حیوانات، حتی کوهستان‌ها را. اینک او می‌داند که کوه‌ها نیز خدایان هستند ـــ البته اکنون سخت خفته و مشغول خرناس کشیدن. اما یک روز کوهستان‌ها نیز بیدار شده و خدایان می‌شوند!

شاید شما ندیده باشید که کیستید، ولی من می‌بینم که شما کیستید. روزی که من خودم را شناختم، هسته‌ی درونی همه را شناختم.

انسان بادیانت نمی‌تواند فکر کند که او موجودی خاص است. و انسان بادیانت نمی‌تواند فکر کند که شما گناهکار و محکوم هستید.

انسان بادیانت شروع به خندیدن می‌کند. او می‌خندد زیرا شما قدیسانی هستید که فکر می‌کنید گناهکار هستید. او می‌خندد زیرا شما خدا هستید و فکر می‌کنید که کس دیگری هستید! تمام ماجرا به‌نظر مسخره می‌رسد ـــ چه نمایشی! همه نقابی دارند و چهره‌ی اصیل خودشان را فراموش کرده‌اند. چهره‌ی اصیل شما همان چهره‌ی خداوند است.

پس هر کسی که سعی کند اثبات کند که او فرد خاصی است ـــ 'کشیش مون' یا 'ساتیا سایی بابا' ـــ هر کسی بگوید که فردی خاص است، در واقع فقط اعلام می‌کند که او [حقیقت را به درستی] نشناخته است.

ساتیاسایی‌بابا گفته: “مورچه‌ها چطور می‌توانند عمق اقیانوس را بشناسند؟” حالا، این احمقانه و ابلهانه است، زیرا مورچه‌ها همانقدر خدا هستند که ساتیاسایی‌بابا هست. اگر از من بپرسید که آیا ساتیاسایی‌بابا خدا هست یا نه، خواهم گفت، بله او یک خدا است، یک خدای فریبکار است، ولی در هر صورت خداست! او یک خدای شعبده‌باز است، در جادو گم شده است. شاید کسی یک احمق باشد، پس او یک خدای احمق است ـــ ولی من نمی‌توانم خدابودن او را انکار کنم. همه خدا هستند و نقش‌های مختلفی بازی می‌کنند.

نمی‌توانی بگویی که فردی دیگر درست مانند یک مورچه است ـــ حتی مورچه‌ها هم مورچه نیستند. این چیزی است که انسان بادیانت تشخیص داده. او گفته: “سگ‌ها می‌توانند عوعو کنند ولی ستارگان سقوط نخواهند کرد.” حالا نگاه او به سگ‌ها خیلی سرزنشگر است. و “سگ” DOG چیزی نیست جز “خدا” GOD که برعکس خوانده می‌شود! و سگ کیست؟ در مورد چه کسی صحبت می‌کنی؟ سگی وجود ندارد، زیرا سگ نیز یک خدا است ـــ تظاهر می‌کند که یک سگ است، بازی سگ‌بودن را بازی می‌کند.

انسان بادیانت، کسی که به وطن رسیده، تشخیص می‌دهد که تمام جهانِ هستی الهی است، بی‌قیدوشرط الهی است. “خدا” و “غیرخدا” وجود ندارد ـــ تمام کائنات از یک بافت ساخته شده و آن بافت، الوهیت است.

#💜اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۳/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / شهریور ۱۴۰۲
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

‍ ✳️ سوال از اشو:

اشو عزیز شما وضعیت فعلی ما انسانها را چگونه میبینید؟

✳️ پاسخ:

عزیزان من، همه شما مرده اید.
وضعیت شما مانند یک جسد است.
همه شما در غارهای تاریک تان زندگی میکنید.
همه شما بو گرفتید و فاسد شده اید.
زیرا مرگ چیزی نیست که ناگهان در یک روز اتفاق بیفتد.
شما همه روزه در حال مرگید.
شما از روز تولدتان در حال مرگ بوده و هستید.
مرگ رویکردی طولانی است.
گاه هفتاد سال یا هشتاد سال برای تکمیل آن زمان لازم است.
اما شما طوری رفتار میکنید که انگار زنده هستید!
شما به گونه ای زندگی میکنید که گویی میدانید زندگی چیست!

از غار بیا بیرون
از گورت بیا بیرون
از مرگت بیا بیرون
اگر در زندگى تان جايى براى ماجراجویی و بازیگوشی های عاشقانه وجود ندارد، مرده ايد و هم اكنون در گور خود زندگى مى كنيد.
از آن خارج شويد!

بگذاريد در زندگى تان ماجرايى احساسى و خيال انگيز وجود داشته باشد.
ميليونها شكوه و زيبايى در انتظار شماست.
درصدد جستجو و كشف آن برآييد.
هستی، سفر نيست، جشن و سرور است.
به زندگی به چشم جشن و شادمانی و خوشی نگاه كن.
زندگی را به صورت درد و رنج و انجام وظيفه و كار در نياور.
بگذار زندگی يك بازی باشد.
بدون هيچ مقصد و مقصود ...
فقط در اينجا و در حال بودن ...
با درختان و پرندگان و رودخانه ها و كوهها بودن.
تو در زندان نيستی.
پس آن را زندان ندان.
چرا كه زندگی زندان نيست.
تو زندگی را نفهميده ای.
آن را به اشتباه معنا كرده ای.
حتی با گوش دادن به حرفهای من هم خيلی چيزها را به غلط تعبير ميكنی و همچنان به تعبير و تفسيرت ادامه ميدهی.....

💜اشو
📗آه این
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️اشو عزیز، چگونه می توانم بدبختی هایم را کنار بگذارم؟

✳️پاسخ:
وقتی می پرسی که چگونه می توانی بدبختی هایت را کنار بگذاری، نشان می دهی که خواهان کنار گذاشتنشان نیستی.

بدبختی همان احساس بدبختی است.
کنار گذاشتن احساس بدبختی،
پرسش نمی خواهد!

احساسات ما در اختیار ما هستند.
اگر این احساس را دوست نمی داری
کنارشان بگذار
. همین ...
چندان پیچیده نیست.
تو تصمیم بگیر آن ها محو می شوند.
من تصمیم گرفتم و آنها ناپدید شدند.
اکنون سی و پنج سال از تصمیم من می گذرد
و من تاکنون ذره ای احساس بدبختی نداشته ام. گرچه همه دنیا دست به دست هم دادند تا این احساس را به من باز گردانند و اما باید بدانند که
این امر غیر ممکن است.
وقتی من تصمیم میگیرم.
تصمیم گرفته ام ...

💜اشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

تو بخشی از هستیِ بی‌کرانه‌ایی. هرگز خودت را جدا از هستی تصور نکن، اگر چنین رویکردی داشته باشی همه مشکلات فوری محو می‌شوند.
به عبارت دیگر؛ نَفس تو مشکل اصلی و اساسی است.
من هستم . . . این تنها مشکل موجود است. چاره کار داشتن این رویکرد است که من نیستم، فقط هستی وجود دارد.

💜اشو
ترجمه:Devakavido
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

اگر شهامت داشته باشید و شروع کنید به حرکت به ورای امنیتها، باید که به آن برسید.

آری....
راه سخت و طاقت فرسا است، خطرناک است، ولی این تنها راه برای بالغ شدن، رشد کردن و رسیدن به یک زندگی پر از نعمتهاست.

💜اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ آماده شدن

تمام ذهن انسان توسط اقتصاد دان ها و سیاستمداران شرطی شده است. آنان میگویند که باید برای هر چیزی بهایی پرداخت کنی!

باید کودکی خود را در تعليم وتربيت فدا کنی تا در جوانی بتوانی خانه ای زیبا، خانواده و شغلی خوب و محترمانه داشته باشی! باید بهای اینها را پرداخت کنی. پس کودکی خودت را فدا کن تا وقتی جوان شدی تمام لذتهای دنیا را داشته باشی

سپس وقتی جوان هستی زنت میگوید خودت را بیمه کن، زیرا بچه ها بزرگ میشوند و به آن نیاز دارند و ما پیر خواهیم شد.... آنوقت چه خواهیم کرد؟ پس جوانی خودت را فدا کن تا در سن بالا بازنشسته شوی و زندگی راحتی داشته باشی!

پس جوانی خودت را فدای سالخوردگی خود میکنی و آنوقت وقتی بازنشسته شدی چه خواهی کرد؟ حالا تمام زندگی از دست رفته است. همیشه مشغول آماده شدن و تدارک دیدن برای چیز دیگری بوده ای.

و هرچه بیشتر آماده شوی بیشتر در آماده شدن مهارت پیدا میکنی؛ همین.... آنوقت میتوانی بیشتر آماده شوی! کسی که در آماده شدن ماهر باشد، هرگز آماده ی زندگی کردن نیست! او فقط بیشتر آماده میشود و آماده میشود... همین.....

اینگونه است که تمام زندگی از کف میرود و سپس در سالخوردگی میگویند حالا برای آخرت، برای دنیای دیگر آماده بشو. آنگاه چه میکنی؟ دعا كن، مراقبه کن به کلیسا برو حالا فردی مذهبی باش! مرگ در راه است برای دنیای دیگر آماده شو....!!

حالا، تمام این منطق بسیار احمقانه است. کودکی فدای جوانی شده، جوانی فدای  پیری شده، پیری  فدای آخرت و پس از مرگ شده است! همه زندگی فقط آماده شدن، ایثار و فداکاری برای وقتی دیگر شده است. پس چه وقت نوبت زندگی را زندگی کردن و لذت بردن از زندگی میرسد؟

بگذارید به شما بگویم، اگر میخواهید زندگی کنید، هرگز آماده نشوید! همین حالا زندگی کنید، اگر می خواهید لذت ببريد، همین حالا لذت ببرید، همین حالا انجامش بدهید، زیرا هیچ راه دیگری برای آن وجود ندارد.

💜 اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ طلب سپاسگزاری

وقتی شخصی مى‌گويد: "نكات زيادى به تو آموختم، ممنون من باش. بايد با سپاسگزارى خود، بدهكارى‌ات را به من نشان دهى."
به خاطر داشته باش كسى كه توقع تشكر دارد، هيچ به تو نداده است. تنها اطلاعات كوچكى، درست مثل تابلوی راهنما به تو داده است. تابلوی راهنما چيزى در مورد سفر نمى‌داند. فقط اطلاعاتى بر آن حك شده است كه هر كه از كنارش عبور كند از آن بهره‌مند مى‌شود.

آنچه مى‌گويم اين است كه اگر سپاسگزارى مورد مطالبه قرار گرفت، اشتباه است، ولى در صورتى كه شما هم سپاسگزار نباشيد، به همان اندازه اشتباه كرده‌ايد.

زمانى كه عنوان مى‌كنيم گورو نبايد انتظار سپاسگزارى داشته باشد، شنونده فريب مى‌خورد و نفْسش ارضا مى‌شود. تصور مى‌كند «كاملاً درست است
هيچ نيازى نيست حتى از گورو تشكر كنم!» ولى این اشتباه است، چون دچار افراط و تفريط شده‌ايم. من نمى‌گويم كه شما نبايد سپاسگزار باشيد، بلكه منظورم اين است كه گورو نبايد سپاسگزارى را مطالبه كند. پس اگر متشكر نيستى، به همان اندازه در اشتباهى. شما بايد سپاسگزار باشيد، اما اين قدردانی گرفتارتان نمى‌كند، زيرا آنچه درخواست نشده، گرفتارى در پى ندارد

💜اشو
📚تانترا
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ رقص

با خود عهد کنید که هیچ فرصتی را برای احساس یگانگی با همه‌چیز از دست ندهید. اگر شبی مهتابی هست، خود را با آن شب مهتابی یکی احساس کنید. به آن جریان اجازه بدهید، با آن جاری شوید؛ برقصید و آواز بخوانید…. و نفْس را رها کنید.

برای انداختنِ نفْس، هیچ‌چیز بهتر از رقصیدن نیست؛ برای همین من اصرار دارم که تمام مراقبه‌کنندگان باید برقصند. زیرا اگر واقعاً وارد آن چرخش شوید، اگر واقعاً در رقص باشید و گردبادی از انرژی شوید، آن «رقصنده» گم می‌شود.

در رقص همیشه رقصنده گم می‌شود؛ اگر گم نشود، پس در رقص نبوده است. آنوقت شاید اجرای نمایش کرده باشی و شاید تمرینی ورزشی انجام داده باشی، ولی آن حرکت تو رقص نبوده است.

رقص، یعنی گم‌شدن، مست‌شدن ـــ و لذت‌بردن از آن انرژی که رقص ایجاد می‌کند. رفته‌رفته خواهی دید که بدنت مانند قبل سفت و سخت نیست. رفته‌رفته خواهی دید که ذوب می‌شوی؛ مرز بدن قدری تیزی خودش را از دست می‌دهد و قدری مبهم می‌گردد. نمی‌توانی دقیقاً‌ حس کنی که تو کجا پایان می‌گیری و دنیا کجا آغاز می‌شود. یک رقصنده چنان گردبادی از انرژی و ارتعاش می‌شود که تمام زندگی بصورت یک آهنگ احساس می‌شود.

پس هرگاه زمان و مکان و موقعیتی را پیدا می‌کنی ـــ عاشق کسی هستی…. این فرصت را از دست نده. حرف‌های بی‌معنی نزن، نفْس خود را به میان نیاور و لاف نزن. نفْس را رها کن! عشق پدیده‌ای الهی است، خداوند درِ تو را کوفته است. گم بشو. دست معشوق یا دوست خودت را بگیر. گم بشو! باهم آواز بخوانید؛ باهم برقصید ـــ ولی گم بشوید. یا کنار همدیگر بنشینید ـــ ولی گم شوید! و احساس کنید که دیگر یک فرد نیستید.

💜 اوشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
مترجم: ‌محسن خاتمی / آبان ۱۴۰۲
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ ارباب و برده

چیزها و اتفاقات جزیی، تو را و آنچه که واقعا هستی را آشکار میکند، اینکه تو یک برده هستی.

🔅کسی به تو توهین میکند و خشم تو فقط اثبات میکند که آن شخص ارباب توست. او هر زمان بخواهد میتواند به تو توهین کند و خشم را در تو برانگیزد. تو ارباب خشم خودت نیستی.

🔅کسی می آید و تملق تو را میگوید و تو خوشت می آید و لبخند میزنی. اوست که لبخند تو را ایجاد کرده، اینک ارباب اوست. تو ارباب نیستی.

سعی کن در هر موقعیتی ارباب باقي بمانی. اجازه نده هیچکس تو را دستکاری کند. اجازه نده که هیچکس تو را فقط به یک مکانیسم تنزل دهد.

در هر موقعیتی ارباب باقی بمان و اگر تلاش کنی، دیر یا زود شروع میکنی به احساس کردن یک نیروی جدید، یک موج جدید از انرژی که در تو برمی خیزد.

💜 اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

کسی در عشق است، تمام پرسشها شروع به از بین رفتن می کنند ...

نه فقط درباره عشق، بلکه درباره چیزهای دیگر هم
زیرا اگر در عمق وجودت یک چیز را بتوانی بپذیری، چرا نتوانی همه چیز را بپذیری؟ 
آنگاه مشکلی وجود ندارد. 
کافر واقعی کسی است که هرگز نتوانسته عشق بورزد. 
به همین دلیل می پرسد : خدا کجاست؟ وجود خدا را اثبات کنید ! 
اگر عاشق بود می فهمید که عشق خداست و هیچ برهان دیگری برای اثبات نیاز نیست.

💜اشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️ همیشه به یاد بسپار:

وقتی میبینی شخصی اشتباه می‌كند یا مرتكب خطا میشود، بجای حمله ورشدن به سویش و تخریب و قضاوتش، به خودت نگاه كنی: خودت داری چه می‌كنی؟

اگر بتوانی خطای دیگران را مشاهده كنی و هر خطای آنان برای تو ذكر و یادآوری خطاهای خودت باشد، زندگیت دگرگون خواهد شد.
در اینصورت هر كس برای تو یك آموزگار خواهد بود. آنگاه تمام زندگی برای تو حكم یك مرشد را خواهد داشت.

در همه جا پیكانهایی را میبینی كه به سوی تو نشانه رفته اند. تمام زندگی به پیكانی تبدیل میشود تا به تو بگوید:
"این كار ناهشیارانه است.
این عمل غیرمسئولانه است.

ولی ما حّقه ای آسان پیدا كرده ایم:
پیكان ها را در جهت دیگران میچرخانیم. دیگران بیوقفه به سوی ما پیكان می اندازند و ما هم همچنان به انداختن پیكان به سوی آنان ادامه میدهیم.
در این بازی احمقانه و خطرناك،
زندگی از دست میرود.
به این بازی ادامه نده ...
دنیای تو توسط هشیاری تو و ناهشیاری ات شكل گرفته و ربطی به زنت یا شوهرت، فرزندانت، دوستان و جامعه ندارد.
دنیای تو، خود تو هستی.
به دنیایت نور بیاور‌.
هشیاری بیشتری به دنیایت ببخش و شروع كن تا كمی مانند انسان زندگی كنی.
در غیر اینصورت زندگی تكرارِ تكرارهاست.
تو به اندازه كافی تكرار شده ای.
آیا هنوز حوصله ات سر نرفته؟
آیا خسته نشده ای ... ؟

💜اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

در الوهیت هیچ چیز با خواستن بدست نمی آید تنها راه رسیدن تسلیم است.
کافی است که اجازه بدهی تا الوهیت در تو جریان یابد.
به همین دلیل تاکید می کنم همانند کودکان باشی دوباره مانند کودکان شو:
تمدنت را، فرهنگت را ژستت را
شخصیتت و رفتارت را
همه را فراموش کن...
اینها همه صورت ظاهرند،
بینداز،
مانند کودکان شو.

💜اشو
📗کیمیاگری_نوین
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

جدیت منتهی به عبوس و غمگین بودن می‌شود. بدون ترشرویی و اخمو بودن نمی‌توانی جدی باشی، هر دو روی یک سکه‌اند.

اگر ریشه‌هایت را از هستی و زندگی بریده باشی، فقط آن موقع می‌توانی جدی باشی.
تنها افراد بیمار می‌توانند جدی باشند، افراد سالم جدی و اخمو نیستند.

💜اشو
ترجمه:Devakavido
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

یک هماهنگی عظیم بین خالق و مخلوق وجود دارد.
در واقع،اگر به فضایی که من در آن هستم برسی،خواهی دید که:
خالق، در درون مخلوقش وجود دارد و ابدا از آن جدا نیست.
او در تمامی موجودات حضور دارد.


من عمیقا عاشق جهان هستی ام.
زیرا که این جهان،در تمامی شکلهایش تجلی اوست.
هیچ بالاتر و پایین تری در کار نیست،
همه یکی است
.
و بالاتر و پایین تر باید به هم بپیوندند،
زیرا در طول قرون به شما آموخته اند که "پایین تر" از "بالاتر"بسیار دور است
وجدایی و دوری به همین سبب بوده.

در وجود تو نیز نوعی شکاف و فاصله افتاده؛ این فاصله باید از میان برود و پر شود.

💜اشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

✳️پرسش:
تفاوت بین یک مامی Mummy، یک مادر Mother  و یک Ma چیست؟

✳️ یک “مامی” کسی است که تظاهر میکند یک مادر است، ولی نیست. کسی که فکر میکند مادر است، ولی نیست، زیرا مادر بودن بسیار دشوار است.

مامی بودن بسیار آسان است. فقط تولید مثل کافی است که تو یک مامی شوی، نیاز به ادراک نیست.

تمام دنیا پر از مامی ها است، ولی یافتن یک مادر بسیار دشوار است. مادر کسی است که به تو کمک کند خودت باشی، مامی کسی است که فکر میکند و باور دارد که تو را دوست دارد، ولی واقعاً خودش را دوست دارد، و میخواهد تو یک فرافکنی از جامطلبی های او بشوی. یک دَدی daddy نیز چنین است.

دَدی ها و مامی ها را همه جا میتوانید پیدا کنید. آنان تمام دنیا را فاسد کرده اند. فروید میگوید اگر عميقاً وارد عصبيتهایت بشوی همیشه یک مامی و دَدی را در انتها خواهید یافت.

تمام روانکاوی ها در نهایت به مشکل مادر - مامی منتهی میشوند. پس، مامی تظاهری از یک مادر است، همتای فیزیکی یک مادر معنوی.

ولی مادر بودن بسیار دشوار است، فقط کسی که به وطن( به آگاهی و معرفت) رسیده میتواند یک مادر باشد. بچه زاییدن بسیار آسان است طبیعی است و بیولوژیک؛ ولی مادر بودن چیزی روحانی یا معنوی است.

مامی می خواهد که تو از او پیروی کنی، میخواهد تو را تصاحب کند، میخواهد تو بخشی ارزشمند از داراییهای او باشی. او به تو می چسبد.

اما مادر به تو کمک میکند که مستقل شوی، به تو کمک میکند فردیت پیدا کنی، عاشق توست، ولی سعی نمیکند چیزی بر تو تحمیل کند. او عشقش را به تو میبخشد ولی دانش خودش را به تو نمیدهد. ( او تو را با باورها و عقاید مسموم و مورثی خودش آلوده نمیکند )

او تو را رهسپار دنیا میکند تا حقیقتِ خودت را پیدا کنی، زندگی خودت را پیدا کنی. او یک الگو و قالب به تو نمیدهد، او ساختاری بر تو تحمیل نمیکند، فقط به تو کمک میکند هر مقدار که بتواند.

مادر فقط یک آرمان است، بسیار به ندرت یافت میشود. مامی را در همه جا میتوانید پیدا کنید مادر فقط موجودی آرمانی است، کسی که به روح تو تولد ببخشد. فقط یک بودا میتواند یک مادر باشد یا یک میرا میتواند یک مادر باشد، یا یک کریشنا یا یک محمد میتواند یک مادر باشد.
(بر این اساس مادرانه بودن هیچ ربطی به جنسیت ندارد) فقط کسی که بتواند به تو روحت را... مقصدت را ببخشد.

💜اوشو
@oshowords

Читать полностью…

💙سخنان اوشو💙

شما اینجا هستید تا چهره‌های واقعی خودتان را کشف کنید، چهره‌های اصیل خودتان را....

دانستن اینکه نقاب می‌زنید دردناک است. و شما فقط یک نقاب ندارید، نقاب‌های بسیاری دارید. لایه‌ لایه از نقاب‌ها.... باید آنها را مانند لایه‌های پیاز از خود دور کنید و این دردناک است.

خداوند شما را با چهره‌ی اصیل خودتان می‌شناسد، نه با هر نقاب مصنوعی، هر چقدر هم که زیبا باشد

آری... خداوند شما را با چهره‌های اصیلتان می‌شاسد، هیچ چیزی جز این مورد قبول نیست.
نه مدرک دانشگاهی، نه شهرت، نه پول، نه قدرت، نه چهره مذهبی و نه اعتبار اجتماعی.... هیچ چیز جز چهره‌ی اصیلتان برای خداوند قابل شناسایی نیست؛ و تو باید کاملاً برهنه در برابر خداوند بایستی.

باید کاملاً برهنه باشی، فقط آنوقت است که قادر هستی روزی با خداوند رو به‌ رو شوی.

💜اشو
@oshowords

Читать полностью…
Subscribe to a channel