بسیار اندک از گذشته، تماماً حال و مقداری آینده که میدهد زندگی برای ارتباط بیشتر: @Yoursalarbot
ایشون دکتر رضوانی، مترجم، نویسنده و مدرس هستن که گلستان سعدی رو به زبان انگلیسی ترجمه کردن. بهتون آخرین قسمت برنامه اکنون رو ویژه پیشنهاد میکنم.
Читать полностью…کتاب جدید خریدم و این یعنی حداقل 24ساعت از این قضیه خوشحالم و قرار نیست چیزی ناراحتم کنه
Читать полностью…ذهن زیبا
این فیلم روایت زندگی واقعی یه نابغهی ریاضیه که ذهن خارق العاده ای داره و همین قضیه اونو با چالش هایی مواجهه میکنه.داستان این فیلم برگرفته از زندگی واقعی این نابغهست که با اسکیزوفرنی جنگید و برنده نوبل شد. اگه دنبال یه داستان واقعی با تم روانشناختی درباره ذهن انسان هستی، این فیلم، فیلم توعه.Читать полностью…
🔻یه پست آماده کردم راجع به اینکه شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام و یوتیوب یا تلگرام و تیک تاک چه تاثیری روی این همه حس بد و افسردگی تو نسل خودمون داره.. آمادهای؟
Читать полностью…اختاپوس یک سالشه 🎂🦑
یک ساله شدن این چنل، یه حس خاص و عجیبه برام. وقتی شروع کردم، یکی از دلیلهاش این بود که احساس تنهایی میکردم. نه اینکه دور و برم خالی باشه، آدما بودن، ولی اون کسی که واقعاً بفهمه چی میگم، نه. همین نبودنه، تنهایی رو بیشتر میکرد. دلم میخواست یه جایی باشه که حرفهام رو بزنم، تریبونی که به بهونههای مختلف، چیزایی که تو دلم بود رو بنویسم. و اگه یه روز، یه نفر، یه جا بهم بگه «پستهات باعث شد حال بهتری پیدا کنم»، همون یعنی رسالت من انجام شده. توی این یه سال، کلی آدم اومدن، کلی هم رفتن. ولی من خوشحالم که هنوز بیشتر از ۱۵۰۰ نفر اینجان، آدمایی که انگار حرف همو میفهمیم. تو این مدت با هم کارایی کردیم که باورم نمیشد ممکنه. درد دل کردیم،کلی فیلم دیدیم و از خودم گفتم، از خودتون شنیدم، و با همهی اینا، خودمم تغییر کردم. این مسیر طولانی بود، اما منو به نسخهای از خودم رسوند که بیشتر از قبل دوستش دارم. ۳۶۵ روز، بیشتر از ۲۵۰۰ پست... یعنی تقریباً هر روز با هم زندگی کردیم. امیدوارم تو سال جدید هم رفیق خوبی براتون باشم. بیاید این سال رو هم کنار هم بگذرونیم، تا جایی که میتونیم خوش باشیمЧитать полностью…
به قول خیام:
«خیام اگر ز باد مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیست است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش»
زیستن
قصه یه مرد میانسال که 30 سال از عمرش رو مثل یه ماشین اداری گذرونده و هیچ چیز از زندگی و معنای اون نفهمیده. حالا وقتشه که یه تلنگر رو تجربه کنه اما این شوک هولناکتر از این حرفاست. کوروساوا کارگردان نابغه فیلم سعی داره که نشون بده «زنده بودن» فرق داره با «زندگی کردن».Читать полностью…
از چی عقب موندی دقیقا؟
هر کیو میبینم، انگار داره با یه خطکش نامرئی خودش رو میسنجه. خطکشی که معلوم نیست کی ساخته، با چه معیاری! همه فکر میکنن باید یه نفر دیگه میبودن و این چیزی که هستن یه نسخه بد یا عقب مونده از خودشونه. دوستان من، یه بار برای همیشه بس کنید! این دنیا نه خط پایان داره، نه قراره آخرش مدال به گردن کسی بندازن. هیچکس از شما جلوتر نیست، شما هم از هیچکس عقب نیستید. واقعاً نیستید.Читать полностью…
یه وقتایی آدم حالش خوب نیست و کم انرژیه اما خیلی زود مشخص میشه که آدم های مهربون هنوزم هستن و بهت محبت میکنن. حس واقعا خوبیه.
Читать полностью…آشپزی، حس خوب و آشپزی
با فیلمی طرفیم که کمکم میره زیر پوستت. داستان درباره یه آشپز خیلی حرفهایه که از وضعیت کاریش راضی نیست و با گوش دادن به یه پیشنهاد تازه، تصمیم میگیره یه کار عجیب و جسورانه بکنه. این فیلم، همزمان که درباره آشپزیه، درباره روابط انسانی هم هست؛ رابطههایی از جنس دوستی، خانواده و جامعه. اگه دنبال یه فیلم با حس خوب، فضای گرم و تجربهای لذتبخش هستی، این همون چیزیه که دنبالشی.Читать полностью…
🔸تو زیادی حساسی؟ یا فقط خوب میفهمی؟💯
🔻حساس بودن یعنی مغزت جزئیات بیشتری رو از محیط دریافت کنه. صدای کمی بلند، تغییری در لحن، نگاه پر از تردید یا حتی جملهای که برای بقیه معمولیه، برای تو معنا داره. نه به این خاطر که زیادی حساسی، بلکه چون سیستم عصبیت تنظیم دقیقتری داره. در واقع افراد حساستر، فعالیت بالاتری در نواحی مغزی مرتبط با پردازش احساسات و همدلی دارن. یعنی دادههای بیشتری از محیط میگیرن، عمیقتر فکر میکنن، و بیشتر واکنش نشون میدن. این یه ضعف نیست؛ یه سبک تجربه کردن و زندگیه. دنیایی که پر از محرکهای سریع و بیوقفهست، ممکنه گاهی برای ذهنهای حساس خستهکننده بشه و اگر گاهی زودتر خسته میشی، بیشتر فکر میکنی، یا عمیقتر ناراحت میشی، بدون که اینا نشونههای مشکل نیستن، نشونههای زنده بودنن.#حساس #احساساتی #روانشناسی Читать полностью…
شهریار
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگرانЧитать полностью…
رفتم از کوی تو لیکن عقبِ سر، نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
تاثیر شبکه های اجتماعی تو افسردگی نسل ما🙁📱
ما فقط با گوشیهامون وقت نمیگذرونیم، داریم باهاشون زندگی میکنیم. اما این زندگی دیجیتال یه زاویه پنهان داره و اونم یه افسردگی تدریجی و عمیق که از دل همین پلتفرمهاست. این پست یه نگاه دقیق به اینکه چرا شبکههای اجتماعی دارن سلامت روانمون رو میخورن و چطوری میتونیم ازش جون سالم به در ببریم.یه طراحی پنهان 🫣👨💻
ما فقط درگیر دیدن ریلز و پست نیستیم، ما اسیر یه طراحیایم؛ الگوریتمهایی که جوری ساخته شدن که مغز ما رو تو چرخهی دائمیِ مقایسه و ناکامی نگه دارن. هر بار که اپ رو باز میکنی، نه فقط میبینی، بلکه مغزت یه نیش پاداش، یه حس بیارزشی، یه حس جا موندن دریافت میکنه و دوباره برمیگردی برای بیشتر.حس کنترل دروغین 🤥❌
تو فکر میکنی داری انتخاب میکنی چی ببینی، ولی واقعیت اینه که اون چیزی که میبینی، انتخاب تو نیست، انتخاب الگوریتمهاست. ذهن ما برای این حجم از صدا و تصویر و قصههای مختلف تکامل پیدا نکرده، و آخرش یه چیز تهش میمونه: حس بیهویتی، بیمعنایی، بیخود بودن.بیحسی احساسی🚫😶
وقتی مدام بمبارون میشی با محتواهایی که باید باهاشون «حس خاصی» داشته باشی، کمکم خود احساس کردن ازت گرفته میشه. مغزت دیگه نسبت به شادی، ناراحتی، غم و هیجان بیتفاوت میشه. یه جور کرختی روانی. مثل آدمی که همهچی دیده، اما دیگه چیزی حس نمیکنه.چجوری درستش کنیم؟🤔✅
این فقط درباره ندیدن نیست، درباره به دست آوردن کنترله. اینکه بفهمی تو نباید مصرفکننده منفعلِ خوراک روانی باشی. که بدونی مغزت با چی تحریک میشه، و تصمیم بگیری کی ببینی، چی ببینی و کی قطعش کنی. اونوقت تازه میتونی زندگی خودتو دوباره حس کنی، حتی اگه پر زرقوبرق نباشه.
تا حالا نشده یه عکس سه در چهار خوب بگیرم، احتمالاً طلسم جدیده😂😂
Читать полностью…در کشمکش با پیاز 🧅🔪
گرسنهام شده بود، تصمیم گرفتم ناهارمو که ساعتهاست منتظرمه، بخورم. غذای امروز همون خوراک مرغیه که مادرم همیشه به بهترین شکل درستش میکنه. نه که فکر کنین مادرمه میگم اون واقعا یه آشپز بینظیره. غذا رو تو بشقاب کشیدم و حالا میتونم یه پیاز پوست بکنم تا لذت خوردنش چند برابر بشه.این پیاز لعنتی بعد از پوست کندن هم اشکم رو درآورد. فکر کنم تو زندگی خیلی بهش سخت گذشته که حالا تصمیم گرفته چشمای منو قرض بگیره تا یه دل سیر باهاشون گریه کنه. یا شاید هم فقط ناراحته که قراره خورده بشه. اگه اشکهاش از شوق باشه چی؟ نمیدونم... شاید خوشحاله که بالاخره زمانش رسیده، به هدف نهاییش نزدیک شده، و اون بهشتی که بهش قول داده بودن از دروازههای دهان یه آدم شروع میشه. البته احتمال بیشتری میدم که به خاطر آنزیمهاشه که با چشمم تماس پیدا کردن و باعث اشک میشن. این منطقیتره. در حال پاک کردن اشکام بودم که به خودم اومدم و فهمیدم تنها اتفاقی که واقعاً افتاده اینه که غذام سرد شده.Читать полностью…