بسیار اندک از گذشته، تماماً حال و مقداری آینده که میدهد زندگی برای ارتباط بیشتر: @Yoursalarbot
امروز شنبست و من فهمیدم صداقت و راحتی توی روابط آدما جای خودشو به استراتژی و تاکتیک داده. ترجیح میدم بی تاکتیک، بازنده باشم تا با استراتژی به موفقیتی برسم..
Читать полностью…تنسیویلیامز
زمانی فرا می رسد كه بايد رفت، حتی اگر جای مشخص و مطمئنی، در انتظارت نباشد!Читать полностью…
چرا با عزیزترین آدمها، گاهی بدترین رفتار رو داریم؟😡💔
ما آدمها یه تناقض عجیب داریم:❕↕️
با کسانی که بیشتر از همه دوستشون داریم، گاهی خشنتر، سردتر یا بیملاحظهتر رفتار میکنیم.چرا؟ چون نزدیکترین رابطهها، حساسترین بخش روان ما رو درگیر میکنن.بیا از سه زاویه برسیش کنیم🤝
هرچی یک نفر برات مهمتر باشه، بیشتر از دست دادنش میترسی.این ترس، خودش رو گاهی با پرخاش، فاصلهگیری یا حتی سکوت نشون میده. چون ذهنت حس میکنه داره آسیبپذیر میشه و به حالت دفاعی میره.دو) تخلیه روانی در منطقه امن
ما فشارهای روانی بیرون رو سر کسایی خالی میکنیم که مطمئنیم کنارمون میمونن.سه) بازتاب خودِ واقعی در روابط صمیمی.
مثل وقتی که روز بدی داشتی، و دقیقاً همون کسی که برات پناهگاهه، قربانی بدخلقیت میشه. چرا؟ چون ناخودآگاه فکر میکنی «اونه که منو درک میکنه، پس تحملم میکنه.»
رابطه نزدیک، مثل آینهست. توی اون، بخشهایی از خودت رو میبینی که شاید ازشون فراری بودی.ترسها، گرههای کودکی، خشمهای حلنشده... همهی اینا میزنن بیرون، چون تو بالاخره احساس امنیت کردی که "خودت" باشی؛ حتی اگر اون خود، همیشه سالم نبوده.Читать полностью…
سیاه و سفید اما سراسر رنگ
امشب قرارِ یه فیلم که بارها بهم حس خوب داده بهت معرفی کنم. داستانش راجبه یه مرده که سراسر کشورو سفر میکنه تا با نوجوونها مصاحبه کنه و صدای فکرشونو ضبط کنه و طی اتفاقی خواهرزاده بامزش همراهش میشه و فیلم راجب شنیدن، گفت و گو و آرامش زندگیه... هیچوقت فراموشش نمیکنم. حتما ببینشЧитать полностью…
یه مرغ نجات پیدا کرد… ولی چی عوض شد؟
توی یکی از قسمت های سریال بوجک، شخصیتها با تمام وجود یه مرغ رو از کارخونه مرغ سوخاری که مرغ هارو با آزار فراوان و غیراخلاقی نگه میداشتن نجات میدن. یه جور نور تو دل تاریکی. انگار بالاخره یه کاری از دستشون براومده. اما آخرش وقتی که همه کاراکتر ها از این قضیه راضین و راجب پیروزی قهرمانانه خودشون حرف میزنن ماشین در حال حرکتشون از کنار یکی از فست فودی های این کارخونه رد میشه و یه واقعیت تلخ نشون میده ، تابلو سردر مغازه بهمون میگه تعداد مرغهای سرو شده از ۵ به ۶ میلیارد رسیده.اون سیستم تکون نخورده و با قدرت ادامه میده تو کاری کردی، ولی هیچی فرق نکرد.ناامید کنندس...این سکانس فقط دربارهی مرغ نیست. دربارهی اون حس دردناک تلاش برای بهتر کردن دنیاست، توی سیستمی که عین خیالش نیست.حتی اگه انسانیترین کار رو بکنی، سیستم عقب نمیره. فایدش چیه؟شاید هیچی. شاید فقط اینه که تو هنوز یه آدمی. تو هنوز میخوای چیزی رو نجات بدی، حتی اگه بدونی دنیا باهات راه نمیاد. حاضری اینکارو کنی؟ کمک کنی و تغییری درکار نباشه؟Читать полностью…
امان از این فروردین تمام نشدنی...
انگار یک سال از سال تحویل گذشته
این همه محتوای بیهدف؛ چرا واقعاً؟
انگار بعضی از محتواسازها افتادن تو یه جور جنون دیده شدن، حتی اگه حرفِ واقعاً مهمی برای گفتن نداشته باشن. مثل اینکه «بودن» خالی، از «معنی داشتنِ» حرف مهمتر شده.Читать полностью…
اون هدف اصلی محتوا که انتقال یه معنی، یه تجربهی واقعی، یا یه نگاهِ تازه بود، انگار کلاً از یاد رفته و جاش رو به یه عالمه محتوایی که فقط هستن تا باشن داده؛ چیزای بیریشه و اغلب توخالی که معلومه فکر عمیقی پشتشون نیست. انگار فقط میسازیم که ساخته باشیم... قبل از انتشار یه محتوا از خودت بپرس چرا اینکارو میکنم؟ اصلا چرا من بگم؟
گاهی یکی بهمون آسیب میزنه یا باعث یه مشکلی تو زندگیمون میشه. خب طبیعتاً تقصیر ما نیست.
اما یه چیزی هست...
اون مشکل حالا تو زندگی ماست. و اگه منتظر بمونیم که طرف مقابل بیاد درستش کنه، ممکنه تا ابد این مشکل حل نشه.
واقعیت اینه که مسئولیت هر مشکلی که بهمون ضربه میزنه، در نهایت میافته رو دوش خودمون. نه چون که مقصر بودیم، برای اینکه ما داریم ازش آسیب می بینیم و زندگی مارو سخت کرده.
وقتی نقش قربانی رو کنار بذاریم و مسئولیت حال و آیندهمون رو به دست بگیریم، تازه میتونیم از دل زخمها، یه زندگی سالمتر و قویتر بسازیم.
كازئو ايشى گورو
درست مثل شطرنج است، وقتی حرکتی را انجام میدهی و دستت را از روی مهره برمیداری، تازه میفهمی چه اشتباهی انجام دادی و حس ترسی بر تو غلبه میکند چون هنوز ابعاد و عواقب این اشتباه را نمیدانی!Читать полностью…
تمرکز، چیزی که دیگه وجود نداره❌⚠️
دیگه نمیشه انکارش کرد: تمرکز تبدیل به یه قدرت ماورایی شده که هیچکسی ندارتش.علم بهش میگه تکه تکه شدن توجه
هرچی بیشتر میگذره، بیشتر خسته میشیم چون مغزمون طراحی نشده برای اینهمه نوتیف، پیام، ویدیو، و اطلاعات بدرد نخور و پراکنده!
یعنی مغز نمیتونه برای مدت طولانی روی یه چیز بمونه. چرا؟چون دائماً داره با محرکهای کوچیک پرت میشه. یه نوتیف واتساپ، یه استوری اینستا، یه فکر... و اینا باعث میشن وارد حالت جریان یا (Flow State) نشیم؛ همون حالتی که زمانو فراموش میکنی و یه کارو با تمام وجودت انجام میدی.اما انسان هنوز کار از کارت نگذشته
قدم اول خاموش کردن نوتیفهای به درد نخوره و بعد از اون زمانبندی برای کار عمیق (مثل تکنیک پومودورو) و البته ساختن محیط بدون حواسپرتی.دیگه کافیه کنترل زندگیتو به دست بگیرЧитать полностью…
بامزه، تلخ، ولی عمیقه
قصهی پدری که وقتی زندگیاش از هم میپاشه، برای دیدن بچههاش دست به یه تصمیم عجیب و غیرمنتظره میزنه. یه داستان گرم و خلاقانه که با کلی شوخی و موقعیت خاص، کاری میکنه تا آخرش فقط به داستان نگاه نکنی، ممکنه یه چیزایی رو توی خودت هم مرور کنی.Читать полностью…
حقیقتش اینه یه روزی از همه ما حتی یه خاطره هم تو این دنیا باقی نمیمونه.. حواست هست که اونقدرها هم که فکر میکنی همه چی جدی نیست؟
Читать полностью…Task Avoidance 🎯❌
تا حالا شده بشینی پای یه کار مهم، ولی یهو تصمیم بگیری اول اتاقتو تمیز کنی؟ یا دوش بگیری؟ یا حتی یه ویدیوی بیربط ببینی؟ به این میگن اجتناب از وظیفه. مغز ما وقتی قراره یه کار جدی و بزرگ رو شروع کنه، وحشت زده میشه. از چی؟ از احتمال شکست، از حجم سنگین کار، از قضاوت بقیه یا حتی از خودمون. برای همین سریع میره سراغ کارای کوچیکتر، آسونتر و بیخطرتر. کارایی که انجامشون حس کنترل میده و به مغز یه دوز فوریِ دوپامین میرسونه. اما واقعیت اینه که این کنترل، توهمه. چون کار اصلی همچنان سر جاشه و فشارش بیشتر و بیشتر میشه. پس مغزتو چطوری دور بزنی؟ با شروعهای کوچیک. مثلاً به خودت بگو فقط ۵ دقیقه.با خودت مهربون باشو خیلی ایراد نگیر، فقط شروعش کن. وقتی وارد عمل میشی، مغز میفهمه خطر خاصی در کار نیست و از فاز دفاعی درمیاد.Читать полностью…
ارنست چگوارا
من وطن خاصی ندارم؛ وطن من هر جایی ست که در آن انسان و انسانیت در بند نباشد!Читать полностью…
اولین مقاله من با عنوان:
وقتی آینده از پرده سینما بیرون میآید | سفری روانشناختی به ترسها و امیدهای ژانر علمی تخیلی