octopus_org | Unsorted

Telegram-канал octopus_org - 𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

1848

بسیار اندک از گذشته، تماماً حال و مقداری آینده که می‌دهد زندگی برای ارتباط بیشتر: @Yoursalarbot

Subscribe to a channel

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

برام جالبه که بدونم شرایط، تا کجا می‌تونه مرزهای اخلاقی انسان رو جا به جا کنه؟

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

گرسنگی، غرور و اجبار

«دزد دوچرخه» یه لگد واقعیه به فکر آدم. داستان مردی که کار نداره، زن و بچه داره، یه شغل پیدا می‌کنه که تنها شرطش داشتن یه دوچرخه‌س... و خب، از اسم فیلم حدس بزنید.. همه‌چیز از همین نقطه شروع می‌شه؛فیلم خیلی ساده‌س، فقط یه پدره که برای زنده موندن باید تا جای ممکن پیش بره. این فیلم درباره‌ی فقر نیست، درباره‌ی تبدیل شدن به چیزیه که ازش متنفری، درباره‌ی لحظه‌ایه که می‌فهمی دنیا منصف نیست و تو مجبوری دست به کاری بزنی که دلت نمی‌خواد، فقط برای اینکه یه تیکه نون بیاری خونه...

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

این کارای فارغ‌التحصیلی (اداری) یه جون از جونای آدم کم می‌کنه.

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

منم این شاهکارو نصب کردم.

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

زندگی زیباست؟

قبل از اینکه چیزی از خود فیلم بگم، باید یه چیز مهم بگم: روبرتو بنینی! چه بازیی کردی واقعاً... آدم از تماشاش لذت می‌بره. این فیلم یه تلاشِ برای اینکه حتی تو سخت‌ترین شرایط هم بتونی برای زندگی بجنگی، امید داشته باشی، و معنی با هم بودن رو بفهمی. فیلم دوتا فاز داره، که هر کدوم دنیای خودشونو دارن و هر دو پر از لحظه‌های انسانین. دلم نمیاد چیزی رو اسپویل کنم ولی حتما ببینش.

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

تصویرِ یکی از باحال‌ترین دوستای ما و خانواده‌اش:

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

اندر احوالات هولوکاست

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

تو همین حال یه داستان کوتاه نوشتم

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

بچه ها مریض شدم شما خیلی مراقب خودتون باشید.

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

La dolce vita 1960
IMDB: 8

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

رابطه یا چسب زخم؟🩹❤️‍🩹

یه وقتایی، با یه نفر آشنا میشیم و فکر می‌کنیم قراره از ترس‌ها و گذشتمون نجاتمون بده؛ دنبال این هستیم که این رابطه آروممون کنه در حالی که متوجه نیستیم نصف این رابطه خودمونیم و قراره تنش وارد این ارتباط کنیم. این منو می‌رسونه به حقیقت بعدی، اینکه خیلی از ما، عشق نمی‌خوایم؛ دنبال یه مرهم روی زخمیم. یه پناه برای دردها و فشارهامون. رابطه‌ رو تبدیل کردیم به تلاشی برای ترمیم زخم‌های قدیمی، نه تجربه‌کردن یه چیز تازه. دنبال یه قهرمانیم تا مارو از باتلاقی که توش گیر کردیم در بیاره و آینه‌ای باشه که خودمونو توش بهتر ببینیم. برای همینه که هر ایرادی که یک رابطه جدید داره می‌تونه ما رو تا مرز فروپاشی کامل اون پیش ببره. این یه کودکه که وارد رابطه شده نه یه فرد بزرگسال چون فکر می‌کنه: اگه دوستم داره، یعنی خوبم. اگه تنهام گذاشت، یعنی بی‌ارزشم. و نکته همین جاست، هیچکس قرار نیست ما رو کامل کنه و اگه این انتظار از دیگران داریم در معرض آسیب‌های بیشتر و جدی‌تر هستیم. عشق سالم یعنی تو، من رو توی مسیر رشدم همراهی کنی نه اینکه مسئولیت رشد من رو به عهده بگیری؛ اینو فراموش نکن.

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

جهت نمایش سیبیل 👺❤️‍🔥

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

شروعی تازه‌، برای چیزهای قدیمی‌

نمی‌دونم برات پیش اومده یا نه، اون لحظه‌هایی که حس می‌کنی دیگه باید ورقو برگردونی. انگار یه چیزی درونت می‌گه از فردا، از شنبه، از ماه بعد... همه چی فرق می‌کنه. یه رژیم جدید، یه دفتر تازه، یه تصمیم انقلابی. اما خب، چند وقت که می‌گذره، باز می‌رسی همون‌جایی که بودی. منم بارها تو همین دور باطل چرخیدم و بالاخره فهمیدم ما به خودمون اعتماد نداریم. فکر می‌کنیم باید یه اتفاق خاص بیفته تا بتونیم دوباره آدم جدیدی بشیم. ولی واقعیت اینه که ما معمولاً نه به انگیزه نیاز داریم، نه به شروع تازه. ما فقط نیاز داریم بشینیم با چیزی که هستیم کنار بیایم. چون اگه هر روزت رو با فرار از خودت شروع کنی، هیچ روزی نمی‌تونه واقعاً تازه باشه. شاید شروع تازه، یه تصمیم شجاعانس برای موندن، برای روبه‌رو شدن با خودمون، همون‌طوری که هستیم.

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

رومن رولان

خاطره، گفتگوها، بوسه‌ها، هم ‌آغوشیِ پیکرهای دلداده، همه چیز می‌گذرد. ولی تماسِ ارواحی که یکدیگر را لمس کرده و در میان انبوه اشکالِ زود گذر یکدیگر را شناخته ‌اند ‌هرگز زدوده نمی ‌شود.

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

عجب وایبی🤌🏼

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

Dreams finally come true

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

The bicycle thief 1948
IMDB: 8.2

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

اگه موفق بشم دیگه نمی‌تونم بدبخت باشم!

بعضیا واقعاً نمی‌رن جلو چون اگه موفق بشن دیگه نمی‌تونن بگن تقصیر پدرم بود، مادرم بود، معلمم بود، جامعه بود، ژنم بود، شرایط نبود، وقت نداشتم، پول نداشتم، بدشانسی آوردم... چون اگه موفق بشن، یعنی ثابت می‌کنن که می‌شد. یعنی تمام اون سال‌هایی که نخواستن، نتونستن، یا وانمود کردن که نمی‌شه، دروغ بوده. واسه همین بعضیا ناخودآگاه توی شکست می‌مونن، چون شکست یه لونه‌ست، یه پتو که هرچقدر هم خیس و کثیف باشه، حسِ امن می‌ده. وقتی نقش قربانی باعث میشه دیگران به قدر کافی بهت توجه کنن و این حس ترحم غذای روان تو باشه، نمی‌تونی رویه رو عوض کنی چون آدم وقتی موفق می‌شه، باید هزینه شو پرداخت کنه و مسئولیت همه چیز رو قبول کنه. دیگه نمی‌تونه مظلوم قصه باشه، باید بشه قهرمان. و قهرمان بودن ترس داره، سختی داره، توقع میاره، قضاوت میاره. برای همینه که بعضیا موفق نمی‌شن چون اگه موفق بشن، دیگه هیچ‌کس براشون دل نمی‌سوزونه، دیگه نمی‌تونن بگن ببین باهام چی کردن، باید بگن ببین با خودم چی کردم.

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

اگه امروز ده درصد اون چیزی که میخوای، هستی هیچ اشکالی نداره. ما نمی‌دونیم چقدر از توقعاتمون واقعیه و چقد کمال‌گرایانه. فقط یه چیزی انجام بده که تو اون مسیری که میخوای قرارت بده و این مسئله رو هر روز تکرار کن

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

Life is beautiful 1997
IMDB: 8.6

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

چرا تبدیل شدن به تراپیست رایگان برای همه ایده‌‌ بدیه؟ 🫂❌

بعضی از ماها یه جور اعتیاد پیدا کردیم به «مفید بودن برای دیگران». به این حس که یکی بدون ما نمی‌تونه. کسی هستیم که همیشه راه‌حل داره اما خودش پر از زخم و آسیبه. من نمیگم کمک به دیگری اشتباهه، من میگم بازی کردن نقش کمک کننده‌ی دائمی اون بالانس ارتباطی رو بهم میزنه و دیگران وقتی که دچار مشکل میشن یادتون میوفتن. بچه ها این دیگه اسمش مهربونی و محبت نیست. اسمش «وابستگی به نقش مفید بودنه». یعنی هویتِ تو، گره خورده به اینکه یه نفر ازت کمک بخواد. به اینکه به درد کسی بخوری. چون اگه کسی ازت کمک نخواد، انگار دیگه دیده نمی‌شی. انگار نیستی. این دقیقاً همون جاییه که مهربونی از یه ویژگی سالم، تبدیل میشه به یه ماسک که البته توجیه فرهنگی و اجتماعی هم داره. ماجرا این نیست که دلت نمی‌خواد کمک کنی. تو اتفاقاً آدم همدل و بااحساسی هستی. اما اگه کمک کردنت تبدیل شده به راهی برای فرار از خودت، اگه فقط وقتی حس ارزشمندی داری که بتونی یکی دیگه رو نجات بدی، اون وقت داری خودتو توی نقش «من باید به درد بخورم» حبس میکنی. از بیرون، آره، تو یه قهرمانی. ولی از درون پر از خستگی و تنهایی. چون هیچ‌کس ارتباط واقعی با خودتو برقرار نکرده و دیگران با این ماسک مهربانانه ارتباط دارن. تو حق داری خودت باشی. حتی اگه هیچ کاری برای دیگران نکنی. ارزش تو توی کارایی نیست که انجام می‌دی، توی خودت بودنه.

#روانشناس #فداکاری #ایثار #رابطه #تراپیست

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

دوگانه بستنی و آلزایمر 🍦/ 👨‍🦳

برام درد و دل می‌کرد. از بچگی بدم نمی‌اومد که بشینم پای حرفای دیگران و یه کمی از خود واقعیشون بفهمم، آخه آدما جالب‌تر از اون چیزی هستن که نشون میدن یا حداقل من اینطوری فکر می‌کنم همونطور که بهش دلداری می‌دادم که زمان همه چیز رو بهتر می‌کنه یاد همه چیزهای خودم افتادم که مدت‌ها ازشون گذشته بودو بهتر که هیچ بدترم شده بودن. آیا واقعا من آدم دورویی هستم؟ سرمو بین دو تا دستام گرفتم چون با همه این فکرایی که توش بود بیش از حد سنگین شده بود. کافیه. بهتره که یه ذره قدم بزنم. کفشمو که پا کردم، خودمو چند کیلومتر دورتر از خونه پیدا کردم. انگار این فکرا ول‌ کنم نبودن. معمولا وقتی که تو خیابون که هستم از فرصت استفاده می‌کنم و تو زندگی دیگران سرک می‌کشم نه که فضول باشما، نه، زنده بودن دیگران رو دوست دارم. روی یه نیمکت نشسته بودم، دختر کوچولویی دست مامانشو گرفته بود و غرغر کنان ازش یه بستنی دیگه می‌خواست، مامانشم اصرار می‌کرد که همین یه دونه هم که تو دستته برات زیادیه و ضرر داره. از دور که همه چیزو نگاه کنی می‌فهمی که ساده‌ترین چیزها هم شگفت انگیزن، مگه داریم بامزه تر از دختر کوچولویی که تمام خواسته‌اش از دنیا یه بستنیه بیشتره؟ احتمالاً این قشنگ‌ترین چیزیه که امروز قراره ببینم. حتی از اون پیرمردی که آلزایمر گرفته بود و راه خونشو گم کرده بود هم قشنگ‌تره... سالار مگه دیوونه شدی؟آخه یه پیرمرد آلزایمری قشنگ میشه؟ چرا که نه حداقل وقتی که رفت خونه چیزای جدیدی رو قراره ببینه، شاید ملال روزمره ما از داشتن آلزایمرم سخت‌تر باشه، کسی چه می‌دونه؟ خودمم میدونم که دارم وحشت پیرمرد رو در مواجه با غریبه هایی که ادعای آشنایی دارن نادیده میگیرم. اما حداقل خانواده خوبی داره و اونا مراقبشن. پسرش همین دیروز بهم گفت که باباش انقدر آلزایمرش پیشرفت کرده که زمان رو هم از دست داده، تو دلم گفتم باز خوبه ما پیشرفت یکی رو توی این مملکت دیدیم. دلم نیومد که این شوخی رو بلند بگم. سالار نکنه آدم بدجنسی هستی؟ دختر و مامانش رفته بودن، علت سرگیجه مو نمی‌فهمم. حالا فقط من بودم، نیمکت خالی و این سری که سنگین تر از همیشه‌ست. تازه می‌فهمم که چرا بعضیا به خودشون شلیک می‌کنن. چه کاریه آدم این همه وزنو تحمل کنه. پامو کردم تو یه کفشو گفتم حالا که اینطوره و قراره که افکار خودکشی داشته باشی، پس میریم به بهترین رستوران شهر تا خوشمزه‌ترین غذاشو بخوریم. حتی شاید یه بستنی هم برات خریدم. حتما دختر کوچولو یه چیزی می‌دونست که فقط همینو میخواست. فیش غذا تو دستم مچاله شده بود انگار نه انگار قبلاً یه درخت تنومند بوده با خودم گفتم این زندگیه یه روز درختی و سایه داری و یه روز فیش غذا و دور ریختنی اما این زندگی هر چی که هست جز بودن ما معنی نداره.

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

خیام

ای دل چو زمانه می‌کند غمناکت
ناگه برود ز تن روانِ پاکت
بر سبزه نشین و خوش بِزی روزی چند
زآن پیش که سبزه بَردَمد از خاکت

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

زندگی شیرین

گول اسم فیلم رو نخور، اینجا از زندگی شیرین خبری نیست.. داستان این فیلم راجع به یه خبرنگار که به روش‌های مختلف دنبال زندگی شیرینه و تو مسیری که قرار داره به آدما و موقعیت‌هایی برمی‌خوره که هر کدوم می‌تونن مسیر زندگیش رو تغییر بدن، اما خبرنگار ما پا تو مسیری گذاشته که عاقبت خوشی در انتظارش نیست. فیلم به خوبی پوچیه زندگی پر زرق و برقو نشون میده و اگه یه مقدار تیزبین‌تر باشیم حرف‌های زیادی برای گفتن داره. هرچی که هست یه پیام داره «انسان اینجوری که فکر می‌کنی هم نیست.»

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

نصفه شبی پایه ای یه فیلم بگم ببینی؟

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

اونی که سر ظهر برق رو قطع می‌کنه چیه؟

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

دیالوگ فیلم تایتانیک

جک: من همه اون چیزی رو که لازم دارم الان همراه خودم دارم، هوایی که برای تنفس لازم دارم در شُش‌هام، و تعدادی ورق برای نقاشی! دوست دارم وقتی صبح از خواب بلند می‌شم ندونم چه اتفاقی برام بیوفته! مهم نیست چه کسی رو ملاقات می‌کنم، مهم نیست شب رو کجا می‌گذرونم! پریشب رو زیر یه پل خوابیدم و حالا در یکی از بزرگترین مصنوعات عالم به سر می‌برم و با شما آدمای ثروتمند و باحال دارم شامپاین می‌زنم! زندگی هدیه‌ای هستش که نباید حروم بشه.

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

برنامت برای جمعه چیه؟

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

تورو خدا یکی جواب بده

Читать полностью…

𝗢𝗖𝗧𝗢𝗣𝗨𝗦

تجربه‌ای که نادیده گرفتم

چند ماهه دارم ژورنال روزانه می‌نویسم. چند روز پیش، برگشتم و نوشته‌های شش، هفت ماه پیشم رو خوندم. تو یکی از یادداشتا درباره‌ی اتفاقی نوشته بودم که برام افتاده بود، و نتیجه‌ و درسی که ازش گرفته بودم. اما چیزی که شگفت‌زده‌م کرد این بود، من به نتیجه‌ای که بعد از این تجربه بدست آورده بودم اصلا گوش ندادم و شش ماه بعد، همون اتفاق دوباره افتاد. همون خطا، همون مشکل و همون نتیجه. تازه فهمیدم خیلی وقتا به تجربه‌ی خودمون بی‌اعتمادیم؛ انگار تا خودمون رو جدی نگیریم، محکومیم به تکرار. حتی جالبه که بار دوم با خودم گفتم «می‌خوام یه جور دیگه تلاش کنم، یه روش جدید.» اما تهش باز برگشتم سر نقطه اول. چون بعضی از موقعیت‌ها، واقعاً شانس دوباره نمی‌خوان؛ نیازی نیست خودتو توجیه کنی برای اشتباه کردن. کاش اینو زودتر بفهمیم.

Читать полностью…
Subscribe to a channel