^ بسم الله الرحمن الرحیم ^ • به چنل قصر رمان خوش آمدید 💜 @novelmaan • گپ قصر رمان: @novelmaan_comments • تبلیغات: @tablighat_novelmaan • ارتباط با ادمین: @fatpiv
نام رمان: #تابوتم_را_میخواهم
نویسنده: #دینا_خالص
ژانر: #عاشقانه #جنایی #تراژدی
خلاصه:
داستان تابوتم را میخواهم داستان دختری است که فروخته شده به یک مافیا و آن هم توسط کسی که بزرگش کرده … کسی که مادر صداش میکرد ” ازش متنفرم ” و ” لطفا کتکم نزن ” و ” کی تموم میشه “ و … جمله هایی است که دختر هر روز و شب با خود تکرار میکند
╭๛•ᑕᕼᑎᏞ : •@novelmaan •
╰❥•━━━━━━━━━━━━━━━
حکایت ادمای توخالی از زبون غنی کشمیری:
شَرفِ ذات به تقلید نگردد حاصل
گاو و خر را نکند خوردن گندم آدم
نام رمان: #گاهوک
نویسنده: #سایه
ژانر: #عاشقانه #اروتیک #صحنه_دار
خلاصه:
گاهوک به معنی تابوت
فاتح آژند
مردی وحشی و زنباره که...
هر24ساعت چندتا دختر هم نمیتونن راضیش کنن.
بدنش ششتکه و مغزش پر از نفرته.
پولش از پارو بالا میره و هزارتا خدم و حشم داره که جلوش دولا میشن تا اوامرشو اجرا کنن اما یهو دلشو به دختری میبازه که مثل برف سفید و مثل بلوط سخته.
برفین...
این دختر همونیه که فاتح آژند میخواد تا آتیش شعلهورشو باهاش خاموش کنه...
ظریفه؟! نمیتونه؟!
ولی فاتح اومده که فاتح میدون باشه، اون دخترِ سفیدبرفی رو میخواد فقط واسه خودش...
╭๛•ᑕᕼᑎᏞ : •@novelmaan •
╰❥•━━━━━━━━━━━━━━━
نام رمان: #اقیانوس
نویسنده: #Rose (#رزالین)
ژانر: #اروتیک #استریت #درام #خشن #روانشناسی #اجتماعی
خلاصه:
باید زن کاپیتان می شدم و این تنها راهی بود که می تونستم برم رو کشتی پس یه قرار باهاش گذاشتم.
من وارث تاج و تختشو به دنیا میارم و اون در عوض اجازه میده رو کشتی زندگی کنم.
ولی اون کابوس دوران کودکیم بود اون کابوس کودکیم در برابر رویای زندگیم بود و مردی بود که از بچگی ازش فراری بودم البته نه فقط من بلکه همه فراری بودن.
اون دقیقا 15 سال ازم بزرگتره و من دقیقا تو روز تولدش به دنیا اومدم پس شاید واسه همین ازم متنفره مگه اینکه دلیلش چیز دیگه ای باشه مثلا...
╭๛•ᑕᕼᑎᏞ : •@novelmaan •
╰❥•━━━━━━━━━━━━━━━
•در تاریکترین روزهای زندگی ات این را بدان که خدا در جواب صبرهایت ، درهایی را برایت می گشاید که هیچکس قادر به بستنش نیست.
معجزات وقتی اتفاق می افتن،
که تو برای آرزوهات،
بیشتر از ترس هات، انرژی بفرستی•
نام رمان: #اگه_بارون_بیاد_یادت_میوفتم
نویسنده: #فائزه_سگوند
ژانر: #عاشقانه
خلاصه:
داستان دربارهی رُهام پسری خودشیفته و مغرور است که مدرکپزشکی خود را در آمریکا گرفته است.
بعداز مرگ پدرش برای ادارهی بیمارستان بزرگ او، بهایران برمیگردد.
رهام اعتقادی بهعشق ندارد و آن را ضعف مینامد ولی روزگار او را چنان عاشق میکند که حاضر است برای رسیدن بهعشق خود از هر راهی استفاده کند ولی متاسفانه…
╭๛•ᑕᕼᑎᏞ : •@novelmaan •
╰❥•━━━━━━━━━━━━━━━
نام رمان: #دلبر_شیطان
نویسنده: #رویا_احمدیان
ژانر: #عاشقانه #هیجانی #معمایی #انتقامی
خلاصه:
بهم میگه: +Innamorato del diavolo
حتی خودش هم می دونه که دلبر شیطانم! خودش هم ایمان داره چقدر آدم دل سنگ و بی رحمیه... ولی به قول خودش باید تاوان بدم، تاوان دلبری کردن برای یک شیطان رو منم که عاشق این شیطانم و برای به دست آوردن دلش هر کاری می کنم. کنارش می مونم حتی زمانی که ازم درخواست می کنه مدتی نقش نامزدش رو بازی کنم تا..
╭๛•ᑕᕼᑎᏞ : •@novelmaan •
╰❥•━━━━━━━━━━━━━━━
نام رمان: #مربای_پرتقال
نویسنده: #بهار_محمدی
ژانر: #عاشقانه #طنز
خلاصه:
سرگذشت سیاوش صرافیان، مردی که قید اصالت خاندان صرافیان رو زده و توی جنوب شهر تهران الواتی میکنه !
کسی که می تونست وارث باشه اما به اختیار خودش یه لات عربده کش تو کوچه پس کوچه های تهران شد.
و چه به موقع منجی سر رسید !
سوگند آریانفر، وکیل پایه یک دادگستری، دختری که اومده تا سیاوش رو از این گنداب محض نجات بده...
╭๛•ᑕᕼᑎᏞ : •@novelmaan •
╰❥•━━━━━━━━━━━━━━━
نام رمان: #دردم_از_یار_است_و_درمان_نیز_هم
نویسنده: #مهسا_پناهی
ژانر: #عاشقانه #زناشویی #روانشناختی
خلاصه:
هر روز دوست نداشتنت را به فردا انداختم
به شنبهی دیگر
به ماه دیگر
به سیام اسفند
به سیویکم اسفند
به روزهای بعید
به روزهای خیلی بعید...
╭๛•ᑕᕼᑎᏞ : •@novelmaan •
╰❥•━━━━━━━━━━━━━━━
اگر فقط جای خالیِ دیگران بود
غصهای نداشتم
آدم هرجور که بتواند
با جای خالیِ دیگران کنار میآید؛
اما جای خودِ من خالی است
و این جای خالی دیگر شوخی بردار نیست...!
نام رمان: #به_انتظار_باورت
نویسنده: #م_م_ر
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه:
داستان در مورد زندگی دختری از خانوادهی مرفه به نام رویاست که در مسیر زندگی دو برادر به نامهای حامد و حمید قرار میگیرد.
احساسات ضد و نقیض رویا و دوران جهل جوانی در سراشیبی روزگار گرفتارش میکند اما با گذشت زمان و در طی اتفاقاتی با کسب تجربه به پختگی شخصیتی و رفتاری میرسد.
حال باید دید این تحولات با چه مشقتهایی همراه است.
۱۵فروردین ۱۳۷۵ روز عروسی دختر دایی ام سمیرا در تاریخ زندگی من همیشه به عنوان پلی برای تحولی بزرگ ماندگار است
╭๛•ᑕᕼᑎᏞ : •@novelmaan •
╰❥•━━━━━━━━━━━━━━━
نام رمان: #نور_چشمانم_باش
نویسنده: #عاطفه_میاندره(#مهربان)
ژانر: #عاشقانه
خلاصه:
آنالی عاشق پسرعموش شاهینه.شاهین اما دختری که عاشقش بوده رو بنا به مخالفت خانوادهها نتونسته بدست بیاره... چند سال که از ازدواج هیوا میگذره شاهین و آنالی نامزد میشن.ولی چند روز قبل عروسی شاهین میگه نمیتونه و میره، چون هیوا جدا شده و برگشته.آنالی میمونه و جشن عروسی بدون داماد....
╭๛•ᑕᕼᑎᏞ : •@novelmaan •
╰❥•━━━━━━━━━━━━━━━
و برای تو آرزو میکنم:
از همانجا که فکر میکنی خواهی افتاد،
پرواز کنی.