همیشه در اوج تنهایی اطرافم را که می نگرم، کسی را نمی بینم جز قلمی که به یادگار در دست من مانده است.
واژه واژه چیدم از دل، تا بگویم حال خویش
لیک هر واژه، کم آورد از غم بیپای خویش
جملهها لرزید و خم شد، در سکوت واژگان
تاب گفتن نیستشان از این دل بیتاب خویش
دل چو دریاییست طوفانی، نهفته رازها
کاش شعری میتوانست، بشکفد در قاب خویش
هر چه گفتم، ناتمام افتاد، چون اندوه شب
شعر باید آسمانی باشد از آهاب خویش
✍ نیلا پژمان
@Nilmah_83