تنها صداست که می ماند ادمین(تلگرام): t.me/FaribaAttarian اینستاگرام: https://instagram.com/fariba.attarian.sani لینک کانال: t.me/naghmehayefaribaei خوانش شعر، متون ادبی، کتب صوتی، میکس و تدوین پذیرفته می شود. هماهنگی: t.me/Mohammadian2
درود
چه صبح بخیری زیباتر از
صبحت بخیر عزیزم با صدای
#معین عزیز
💟 تقدیم به همه شما خوبان
تنبورنوازی | Playing the Tanbur
طنین تنبور در دالاهوی کرمانشاه
The Sound of the Tanbur in Dalahoo, Kermanshah
درکرمانشاه تنبور نوازی سنت دیرینه مردم و پیروان آئین یارسان است که در روزهای خاصی مثل جشن مهرگان و نوروز، در دامنهی کوههای دالاهو برگزار میشود. مرد و زن و کوچک و بزرگ، درحالیکه لباسهای سنتی و محلی خود را بر تن دارند، گرد هم مینشینند و همزمان با نواختن تنبور، اشعاری را بازخوانی میکنند. موسیقی و اشعاری که استفاده میشود، معمولاً درونمایهی عرفانی و سنتی دارد و باید گفت، تنبور، برای این طایفه ساز مقدسی به شمار میآید. شهرستان دالاهو به عنوان یکی از خاستگاه های اصلی تنبور و به دلیل سابقه طولانی خود در ساخت و نواختن این ساز، در دی 1399 به عنوان شهر ملی تنبور در ایران معرفی شد.
@naghmehayefaribaei
فراموش نکن که :
انسان مانند رودخانه است
هر چه عمیقتر باشد آرامتر است.
انسان بزرگ بر خود سخت میگیرد
و انسان کوچک بر دیگران.
انسان قوی از خودش محافظت میکند،
و انسان قویتر از دیگران.
و قطعاً این قدرت را فقط میتوان در پناه پروردگار داشت.
هرکس که به او نزدیکتر است، قدرتمندتر، آرامتر و متواضعتر است.
و تابش نور او را میتوان در تمامی جوانب زندگیاش دید.
@naghmehayefaribaei
شبی یک سرگذشت : امشب
نگرشی به شاهنامه از منظری دیگر ق 3
تراژدی رستم وسهراب
کیکاوس پسرکیقباد بنیانگذار سلسله کیانیان است
کاوس یکی ازبزرگترین شخصیت های تاریخ افسانه ای ایران میباشد ونیزگفتیم درهمین دوران بودکه جنگهای ایران وتوران به اوج رسیده بودکه گاهی پیروزی بودگاهی شکست دراین نبرد هابود که تبدیل به تراژدی گردید سه تراژدی اتفاق افتاد سیاوش پسر کیکاوس که بفرمان افراسیاب کشته وسهراب پسررستم که بدست رستم بقتل رسید و آخرین تراژدی تاریخ افسانه ای مامربوط به اسفندیار پسرگشتاسب میباشدحال میپردازیم به موضوع اولین تراژدی رستم وسهراب ولی قدری به عقب برمیگردیم. رستم قهرمان اسطوره ای ایران روزی بشکاررفته گوری شکار کرده او راکباب نموده سپس بخواب میرود رخش اسب افسانه ای شاهنامه بچرامشغول بوده عده ای ازسواران که ازآن سو میگذشتندبادیدن رخش او رابه هر زحمتی بودگرفته باخودبردندرستم به محض بیدارشدن از نبود رخش تعجب میکند با نارحتی بسوی شهر سمنگان براه می افتد پادشاه سمنگان به محض اطلاع به پیشواز آمده اورابکاخ دعوت درهمان شب تهمینه دخترش رابه همسری رستم درمیاورد(قبلااین داستان راگفتم)هنگام خداخافظی رستم بازوبندجواهرنشانی به تهمینه که سومین زن قهرمان شاهنامه میباشد میدهد میگوید اگرفرزندم پسربودبه بازویش واگر دختر بودبه مویش بیاویز سپس بسوی سیستان براه می افتند چندماه بعد فرزند بدنیامی آید نام اورا سهراب میگذارند این خبرخوش رابه رستم میدهند اوهدایای زیادی برای تهمینه میفرستد سهراب هر روز بزرگترو بالنده ترمیشداوجوانی زیباخوش اندام شجاع همه گونه مهارتهای رزمی رافرا گرفت سهراب ازمادرجویای پدرگردید تهمینه گفت توپسرجهان پهلوانی هستی که تاکنون کسی نتوانسته اوراشکست دهدسهراب به مادر گفت من باسپاهیانم به ایران رفته اورا پیدا میکنم با کمک پدرم رستم ، کیکاوس را از تخت بزیرکشیده پدر راپادشاه ایران میکنم آنگاه به توران زمین باز میگردم وافراسیاب رانابود میکنم.
چورستم پدرباشدومن پسر*
نبایدبه گیتی کسی تاج ور*
هنگامیکه افراسیاب میشنود سهراب قصد
گذشتن ازآمودریاورفتن به ایران رادارد گروهی ازبهترین سپاهیانش راهمراه او میفرستد وبسیارسفارش میکندکه پدروپسر یک دیگر رانشناسد تااگرسهراب رستم را بکشدتورانیان ایران راتصرف واگرسهراب کشته شودرستم ازغم وپریشانی بمیرد.
ادامه دارد.
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود .
@naghmehayefaribaei
حق بدهیم !
یک وقت هایی آدم ها حوصله ی
خودشان را هم ندارند .
نباید توقعی داشت ،
وگرنه دیوارِ حرمت ها فرو می ریزد ...
کاری به کارِ بی حوصلگیِ آدم ها
نداشته باشیم ،
بابتِ حالِ بدشان توضیح نخواهیم ...
هر آدمی حق دارد گاهی از قوی بودن
انصراف دهد و خلوتی بی واسطه بخواهد ،
جایی که خبری از هیاهویِ هیچ کس نباشد ،
جایی که در سکوت و تنهایی بنشیند و
خودش را پیدا کند !
صبرِ آدم ها که لبریز شد ؛
نسبت به همه چیز ، بی حس می شوند ،
دنبالِ غارِ ساکتِ تنهاییِشان می گردند ...
آدم است دیگر !
یک وقت هایی کم می آورد ...
کم آوردنِ آدم ها را جدی بگیریم ،
درک کنیم ،
دورتر بایستیم ،
💥گاهی همین به حالِ خود رها کردن ؛
همین سکوت و حق دادن ؛
بهترین حالتِ دوست داشتن است ...
@naghmehayefaribaei
✅ : گلهای رنگارنگ ب ش ۴۸۷
📖 : نام اثر تنهایی
🎧 : #خواننده_هایده
🎻 : ویلن علی تجویدی
🎼 : #سنتور_مجیدنجاحی
🎶 : آهنگ_تنظیم_علی تجویدی
📗 : #شعرآواز_پژمان_بختیاری
📚 : غزل_رهی_معیری
📗 : #اشعارمتن_محتشم_کاشانی
📚 : نامی تهرانی_بیژن ترقی
🎤 : #گوینده_آذرپژوهش
🎵 : دستگاه شور
📖 : از بس که من تنها نشستم...
💐🏹
کشوری را میشناسم..
که ریختن " کنجد " بر روی " بربری " برای مردمانش یک " آپشن " محسوب میشود
در آن کشور،مردمانش بجای حل مشکلاتشان
سعی میکنند به بهترین شکل ممکن، زندگی خود را با آن تطبیق دهند ...
در آنجا مردم،خانه ی رو به آفتاب را گرانتر میخرند...
و بعد با هفت لایه پرده ، تمام پنجره ها را می پوشانند ...
جالب است در آن کشور
یک دختر کنار خیابان ... میتواند مهمترین عامل یک ترافیک سنگین باشد !!!
در آن کشور اگر آدمها دلشان بگیرد
باید بروند قبرستان ...بیمارستان...تیمارستان یا آسایشگاه سالمندان !!!
تا بفهمند غمهای بزرگتری هم هست ...
نکند که دلشان هوای شادی بکند ...
و همه در آنجا،برای هر تغییر و هر اتفاقی
بدنبال منجی اند ...
هر کسی غیر از خودشان ... !!!
در آن کشور تفاوت بین شادی کردن و عزاداری را
تنها با دیدن محل برخورد دستها میتوان فهمید ...
هر کسی که گفته : آن کشور از جهان سوم است
یقین دارم تا سه بیشتر بلد نبوده بشمارد ...
@naghmehayefaribaei
ﭘﻨﺪ ﯾﮏ ﭘﺪﺭ ﭘﯿﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ :
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻫﯿﭻ ﺩﺳﺘﯽ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺒﺎﺵ ﻭ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﺩﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ( ﻫﻤﻪ ﺭﻫﮕﺬﺭﻧﺪ)
ﺯﺑﺎﻥ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻗﻮﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﺪ ( ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺖ ﺑﺎﺵ )
ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺕ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺑﺎﺵ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﯾﺸﺎﻥ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺳﺖ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺕ ( ﮔﺬﺷﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ)
ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﺎﻇﺖ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﯾﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻨﺶ ﻧﮑﻦ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﺪ ( ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﺲ ﺣﮑﻤﺘﺶ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ)
ﻋﻤﺮ ﻣﻦ ۸۰ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻣﺜﻞ ۸ﺩﻗﯿﻘﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯿﺮﺳﻪ ( ﺩﺭﺍﯾﻦ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﮑﻦ )
ﻧﻪ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﺷﺘﯽ … ﮐﻔﻦﺳﻔﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﺗﺮﺳﺎﻧﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ .. ﻭ ﮐﻌﺒﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﺍﻣﺎﻣﺤﺒﻮﺏ ﻭﺩﻭﺳﺖﺩﺍﺷﻨﺘﯽ ﺍﺳﺖ .
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻗﺶ ﻫﺴﺖ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﻈﻬﺮﺵ .
ﺍﮔﺮﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﺸﺎﻧﮕﺮ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺑﻮﺩ ﺳﮓ ﺳﺮﻭﺭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﻮﺩ .
ﺍﮔﺮ ﻟﺨﺘﯽ ﻭ ﺑﺮﻫﻨﮕﯽ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻭﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ، ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﻪﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺑﻮﺩ .
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮﯼ ﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﮔﻼﯾﻪﮐﻨﯽ ﻧﻈﺮﯼ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﺕ ﺭﺍ ﺷﺎﮐﺮ ﺑﺎﺵ .
تا زمانی که برای خوب زندگی نکردن تان به دلیلی خارج از خود میگردید،هیچ تغییر مثبتی در زندگی تان رخ نخواهد داد.
اگر روی صندلی قربانی نشسته اید و علل بدبختی تان را شوهر نادان ،رئیس بداخلاق ، عوامل بد ژنتیکی و وسواسی شدید می دانید و مسئولیت های خود را به گردن دیگران می اندازید ، شما در وضعیتی هستید که از آن رهایی نخواهید داشت و به بن بست رسیده اید. مگر اینکه صندلی خود را عوض کرده روی صندلی مسئول بنشینید
❤️@naghmehayefaribaei
▪️نوايى در رقص برگها
▪️نوازندهی هنگدرام: مهرنوش ذوالفقاری
اگر پاییز نبود
هیچ اتفاق شاعرانهای نمیافتاد
نه موســـیقی باد بود
نه سمفونی کلاغها
نه رقص برگها
@naghmehayefaribaei
دو کشور به نام «ایران» وجود دارد:*
الف: کشور ایران اسلامی*
ب: کشور ایران وطن من*
*الف: ایران اسلامي؛*
بیشتر جمعیت این کشور، یک عدهای هستند که برای آنها دلار ۳۹۰۰ الی ۴۲۰۰ تومان است!
اقتصاد همیشه برای اینها رونق دارد!
آمریکا در این کشور هیچ غلطی نمیتواند بکند,تحریم اثر ندارد و پول نفت بیش از آن چیزی که قول داده شده بود سر سفره هایشان است!
مردمان این کشور خودروی ملی ندارند و تمامی خودروهای آنها قیمتهای میلیاردی و ساخت اروپا و آمریکا است!
قانون اساسی دارند و تنها مردم این کشور هستند که با کارت ملی مخصوص از مزایای قانون اساسی استفاده میکنند!
همه آنها قصردارند و کاخ نشین هستند!
ژنهای مردم این کشور از نوع خوب و مرغوب بوده و همگی گرین کارت آمریکایی و تابعیت اروپایی دارند و هیچ تحربمی شامل حالشان نمیشود
بیکار هم باشند، باز پسانداز دارند!
بستنی ۳۵۰هزارتومانی با پودر طلا تناول میکنند و پرس کباب یک میلیون تومانی سفارش میدهند
کلاً این کشور پر از گل و بلبل است و به همین علت معروف به کشور گل و بلبل است!
قوانین راهنمایی و رانندگی برای این افراد مفهومی ندارد و به صورت خطهای BRT تمام مشکلات ترافیکی آنها توسط ماشینهای خودشان برطرف میشود!
هم آب دارند و هم هوا دارند و هم گاز...
هم زمین و آسمان دارند هم دریا و کوه
انرژی اتمی هم حق مسلم آنهاست! چون ۲۴ ساعته برق دارند و مشکلی از بابت گرمی هوا هم ندارند!
انقدر منابع طبیعی غنی دارند که حتی صادر هم میکنند!
رفاه این مردم، رفتن به کشور آمریکا ، اروپا و كانادا است و تفریح آنها گرفتن ویزای شینگن!
علت رفاه و امکانات مطلق "ایران اسلامی" جمعیت کم و معادن و ثروتهای زیاد هستش و این کشور ازجمله کشورهای دنیاست که ویزا به هیچ غیر خودی نمیده.
*ب: ايران وطن من؛*
بیشتر جمعیت این کشور، کارمند و کارگر و راننده تاکسی و آژانس و اسنپ و تپسی و پیک و کارشناس و بیسواد و کودکان کار و زنان بی سرپرست و کارتن خواب و زباله گرد و دیپلمه و آهنگر و نجار و فروشنده و خریدار و کشاورز، معلم و استاد دانشگاه و دانشجو هستند.
دلار در این کشور از ۸۰۰۰۰تومان بهفروش میرسد!
همه آنها از بیرون تحریم و در داخل کشور فیلتر هستند!
همه آنها پول زیادی را برای برق و گاز و سوخت پرداخت می کنند!
همه آنها با بحران آب دست و پنجه نرم میکنند!
همیشه در صف مرغ و گوشت و پیاز و.... درگیر میباشند
بیشتر آنها خانه ندارند و مستاجرند!
بایستی کلی مالیات پرداخت کنند تنها در قبال آسفالت یک بزرگراه!
علی رغم میل شان باید به تمام کشورهای فقیر ناخواسته کمک کنند و تازه از همان کشورها فحش هم میشنوند!
به دلیل اینکه چهرههای آنها فیلتر است، تلویزیون ملی ندارند که چهرههای ترکخورده آنها را به نمایش بگذارد!
گل در این کشور نیست و بلبلی هم در کار نیست!
آمریکا هم در این کشور همیشه در حال انجام غلطهایی است و هیچکس جرأت حرف زدن را ندارد!
خودروی ملی بدون استاندارد با قیمت اروپا میخرند و مجبور هستند از آنها استفاده کنند!
موقع پرداخت الکترونیکی مالیات، بایستی آنتیویروس و فایروال را خاموش کنند و با ویندوز قدیمی به سختی بعد از صدها بار امتحان، اظهارنامه خودشان را پر کنند!
بیشترشان در حوادث رانندگی یا سیل یا زلزله کشته میشوند. برای زنده ماندن فروش اعضای بدن در این کشور رواج دارد.
رفاه این مردم، فقط خوردن نان شب است!
تفاوت زیادی بین مردم دو کشور «ایران اسلامی» و «ایران وطن من» وجود دارد
راستی شما در کدام ایران زندگی میکنید؟
مادامى که سيب با چوب باريکش به درخت متصل است
همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند.
باد باعث طراوتش میشود
آب باعث رشدش میشود
و آفتاب پختگی و کمال ميبخشد
اما ...
به محض منقطع شدن از درخت
و جدايى از "اصل"
آب باعث گندیدگی
باد باعث پلاسیدگی
و آفتاب باعث پوسیدگی
و از بين رفتن طراوتش میشود.
مراقب وصل بودن به "اصالتمان" باشیم که انسانیتمان از بین نرود..!
@naghmehayefaribaei
شعر #سکوت
شاعر: #فریبا_وظیفه_آزاد
دکلماتور: #فریبا_عطاریان_ثانی
@naghmehayefaribaei
.
▪️مستند « سلامی دیگر »
«سلامی دیگر» ستایش «خسرو شکیبایی»
از «بهروز وثوقی» با مرور کارنامهی بازیگری آقای وثوقی، در قالبی متفاوت است.
برای طرفداران خسرو شکیبایی هم، این فیلم یادی از خسرو شکیبایی و آن شیفتگی همیشگی هامونوارش است.
تردیدی نیست که «حمید هامون» فیلمنامه داریوش مهرجویی، تنها با حضور خسرو شکیبایی بود که توانست «حمید هامون» شود.
شخصیتی که هنوز، بعد از حدود ۲۰ سال، همچنان زنده است و هر روز به ما خیره میشود و میگوید:
«کجای این راه را اشتباه رفتهام؟»
@naghmehayefaribaei
▪️
محمدعلی تبریزیان درگذشت
محمدعلی تبریزیان بازیگر قدیمی سینمای ایران ملقب به (همایون) ساعتی قبل پس از طی مدتی بیماری درگذشت...
محمدعلی تبریزیان با نام هنری همایون، یکی از چهرههای شناخته شده سینمای پیش از انقلاب بود که با بازی در فیلمهای محبوبی چون «سلطان قلبها» در کنار هنرمندانی چون محمدعلی فردین و آذر شیوا به شهرت رسید...
وی فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۴۱ با فیلم «گرگهای گرسنه» آغاز کرد و با فیلمهای «زن و زمین» و «خوش غیرت» در سال ۱۳۵۷ به کار خود پایان داد...
پس از انقلاب، همایون مانند بسیاری از بازیگران هم دورهاش، امکان فعالیت در عرصه سینما را نیافت و تنها در برخی مراسم های سینمایی شرکت میکرد...
روحش شاد و یادش گرامی
@naghmehayefaribaei
ای جانم به این فرشته های کوچک 😃😃😃🌷🌷🌷🌷💕💕💕💕
@naghmehayefaribaei
☹️ آدم های منفی به پیچ و خم جاده می اندیشند
و
🙂 آدم های مثبت به زیبایی های طول جاده ...
عاقبت هر دو ممکن است به مقصد برسند، اما یکی با حسرت و دیگری با لذت!
مثبت بیندیشید و اتفاقات مثبت حتما رخ خواهند داد.
« سعی کنیم نگرانی ها را با افکار مثبت دور کنیم .»
« مثبت اندیشی باوری است که منجر به موفقیت می شود.»
@naghmehayefaribaei
اگر تصمیم نگیرید، تاریخ خودش تصمیم میگیرد — و خیابان دیر نمیکند
✍ حمید آصفی
در سرزمینی که مردم دیگر حتی برای خشم خود هم #مجوز نمیخواهند، حاکمانی که همچنان در توهم کنترل نشستهاند، با «تصمیمنگرفتن»، عملاً به #سقوط رأی میدهند. آنچه خیابان را منفجر میکند، نه یک شعار سیاسی است، نه یک دخالت خارجی؛ بلکه همان سکوت سنگینیست که از کاخهای بیتصمیم به کوچههای بیامید سرریز میشود.
ما در ایران، کشوری زندگی میکنیم که نفس کشیدن مردمش شده یک کنفرانس امنیتی، آیندهاش گروگانِ عبوسترین چهرههاست، و تصمیمهایش در اتاقهایی گرفته میشود که حتی هوای تازه هم در آنها جریان ندارد.
کشور ما دیگر دچار یک بحران سادهی اقتصادی یا سیاسی نیست. ما در آستانهی یک « #ریزش نهایی» هستیم. ریزش اعتماد. ریزش امید. #ریزش_ایران.
مردم، در برابر چشم حاکمان، نه تظاهرات میکنند، نه شعار میدهند. آنها کار خطرناکتری میکنند: #سکوت. این سکوت، نشانهی شکست نیست، نشانهی تصمیمی پنهان است. تصمیم به تماشای #سقوط آن چیزی که دیگر نه اصلاح میشود، نه تغییر میکند، نه حتی ادای «در حال تغییر بودن» را در میآورد.
دولتها سقوط نمیکنند چون دشمن زیاد دارند، دولتها سقوط میکنند چون هیچ تصمیمی نمیگیرند. جمهوری اسلامی با هزار بحران، اکنون فقط به یک چیز نیاز دارد: شجاعتِ تصمیمگیری. نه برای حمله نظامی، نه برای قمار اتمی، نه برای فریب دوباره. تصمیم برای پذیرفتن واقعیت. واقعیتی بهنام خستگی مردم. بیاعتمادی مطلق. نارضایتی خاموشی که صدایش از فریاد بلندتر است. مردمی که دیگر به صدقهی وعده هم راضی نیستند، چه برسد به خود وعده.
آنچه امروز ایران را تهدید میکند، نه مکانیزم ماشه است، نه ارتش اسرائیل و نه حتی خزانهی خالی دولت. خطر اصلی، بیتصمیمی است. ما در حالی به پرتگاه نزدیک میشویم که حاکمان هنوز دنبال «بلوفی جدید» یا «توطئهای خارجی» برای فرار از مسئولیتاند.
هیچ کشوری با شعار «نه شرقی نه غربی» در نهایت به این اندازه به #روسیه و #چین و باند #قاچاقچیان وابسته نشده است. هیچ نظامی با شعار «نه جنگ نه تسلیم» تا این حد در آستانهی جنگ و تسلیم تحریم و بدنامی نایستاده است.
اگر مذاکره یک راه #نجات است، چرا تابو شده؟ اگر صلح ممکن است، چرا خیانت حساب میشود؟ اگر غنیسازی برای اکسیژن ایران فایده ندارد، چرا تبدیل به پرچم ناموس شده؟
ایران تبدیل به یک جسم بیحرکت شده، اما هنوز گرم است. مردم ما مرده نیستند، اما دیگر نمیدوند. آنها منتظرند. برای فرصتی که بالاخره چیزی یا کسی، این راهِ مسدود را بشکند. اما آن لحظه، همیشه یک نفر دیر میرسد. و آن یک نفر همیشه کسیست که قدرت دارد.
بله، #شکست خوردهاید. در اقتصاد، در فرهنگ، در سیاست، در مدیریت بحران، در دیپلماسی، در جلب اعتماد، در ساختن آینده، در استفاده از نخبگان، در ادارهی جنگ و حتی در ادارهی صلح. اما هنوز یک کار را میتوانید انجام دهید: کنار بروید یا گوش کنید.
نه به اپوزیسیون مسلح، نه به خارجیها، گوش کنید به مردم بینام، به دانشجوهای زندانی و فراری، به معلمهایی که در این سالها اعتراض کردند و سرکوب شدند، به کارگری که با ۱۲ میلیون حقوق، شرمندهی بچهاش است، به مادری که با هر آژیر، قلبش میلرزد، چون نه پناهگاه دارد نه اعتماد.
گوش کنید به فعالین سیاسی و مدنی که گفتند: «مجلس مؤسسان تشکیل شود.» « #همهپرسی کنید.» به آنهایی که گفتند: «مردم صاحب این کشورند.» به آنهایی که میدانند راه نجات، درون است، نه در نیویورک یا تلآویو.
روز خواهد آمد که دیگر از شما نمیپرسند. از شما نمیخواهند که تصمیم بگیرید. آن روز، مردم خودشان تصمیم میگیرند. بینیاز از مجوز وزارت کشور و اجازهی شورای نگهبان، بینیاز از دوربین صدا و سیما، بینیاز از تأیید رهبری.
آغاز کنید. با یک اعتراف ساده. بگویید اشتباه کردیم. بگویید غنیسازی را متوقف میکنیم، چون اولویت، زندگی و نان مردم است، نه سوخت راکتور. بگویید مذاکرات را از سر میگیریم، چون ایران مهمتر از لجاجت سیاسیست. بگویید منتقدان و زندانیان سیاسی را آزاد میکنیم.
و اگر نمیخواهید بگویید، حتماً کنار بروید.
در تاریخ، تنها چیزی که فراموش نمیشود، زمانهاییست که «میشد» کاری کرد و نکردند.
همین حالا، تاریخ دارد نگاه میکند.
@naghmehyefaribaei
شرح مثنوی معنوی برای جوانان و نوجوانان
♦️جلسه صد و پانزدهم
🌿آدرس شعر:
مثنوی معنوی، دفتر اول
ابیات ۱۹۹۴ الی ۲۰۱۱
🌿نام حکایت:
پیر چنگی در عهد عمر رضی الله عنه که از بهر خدا روز بینوایی در چنگ زد میان گورستان.
🌿شرح:
شرح و تفسیر حدیث ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات
🌿 بیان شعر:
« عشق و جان هر دو نهانند و ستیر، گر عروسش خواندهام عیبی مگیر.. »
💎موضوعات:
✨ عیبجویی:
انسانی که روان عیبجو داشته باشد، نمیتواند نیکی و خوبیهای روان پاک غیب را ببیند.
✨ خداوندِ قبول:
خداوند توبه و ایمان بندگان را از آنها قبول میکند.
✨ خلع تن:
اولیای الهی میتوانند از تن خود جدا شوند و زیستی خارج از تن فیزیکی داشته باشند.
✨ تصرف بر تن:
اولیای الهی قدرت تصرف بر تن خود و خلق جدید بر تن دارند.
✨راز نمک:
سنگ نمکی که انسان را به یاد بیعت با ولایت و محبت خداوند بیندازد، میتواند انسان را از بلاها دور کند.
✨ پیش اندیش:
انسانی که با جان خود به روح الهی متصل شده باشد، میتواند مسیر درست را تشخیص دهد.
📎دسترسی آسان به سایر جلسات شرح مثنوی
#مولانا
#شرح_مثنوی
#لایو_اینستاگرام
@naghmehayefaribaei
حرکاتی که موجب خم شدن ستون فقرات میشوند ⚠️
▫️ فشار داخل دیسک، بهویژه در بخش پشتی را افزایش میدهند و میتوانند باعث بیرونزدگی بیشتر هسته دیسک شوند
▫️از بین این حرکات، حرکت شکم زدن از همه خطرناکتر است. و در موارد بیرونزدگی دیسک باید بهشدت از آن اجتناب شود
@naghmehayefaribaei
🔸همین لحظه
🔸ایندو
کسـی هـرگـز نمـیدانـد
چه ســـازی میزنـد فـردا
چه میدانی تو از امروز؟
چه میدانم من از فردا؟
همین یک لحظه را دریاب
که فردا قصهاش فرداســت.
شب خوش❤️
شبی یک سرگذشت : امشب
نگاهی به شاهنامه از منظری دیگر ق 2
فریدون سپاهی فراهم نموده باکمک کاوه اهنگرکه چندفرزندش را ازدست داده و مردمی که از بیداد ضحاک بجان آمده اند رو در روی سپاهیان ضحاک ایستادند کاوه آن مردزحمت کش زجردیده پیش بند آهنگری خودشرا به عنوان نمادآزادی خواهی برسر چوبی آویزان ودرپیشاپیش سپاهیان بدست گرفت بعدهااین پرچم به عنوان نمادملت ایران وپرچم امپراتوری به ثبت رسید وجواهراتی به آن افزودندو انرا ( درفش کاویان ) نام نهادند.
فریدون وسپاهیانش درراه نبرد بشکل خارق العاده ای ازرود اروندگذشته پس ازشکست ضحاک اورادرکوه دماوند برده به زنجیر کشیدند.
دراین قسمت شاهنامه ازاین مطالب افسانه ای زیادداریم که بابعضی ازسنت های هندو اروپایی و بسیاری ازافسانه های خاورمیانه مطابقت دارد حال به افسانه دیگری اشاره میکنم فریدون ۳پسرداشت ، سلم ، تور ، ایرج پدرتمام پادشاهی جهانرابه سه قسمت تقسیم نمودتااختلافی پس ازمرگش بین آنها نباشدکشورهای شرق مثل ماوراء جیحون رابه تور وکشورهای غرب رابه سلم وایران مرکزی رابه ایرج فرزند کهتر بخشید ولی دوبرادربه ایرج رشک برده و او را به تزویر میکشند ، پس ازکشته شدن ایرج نوه او به انتقام با تورانیان بجنگ برمیخیزد طی چند جنگ افراسیاب ایرانیانرا مجبور به عقب نشینی مینماید ، کاربه صلح ومذاکره وتعین مرز میگردد که داستان آرش شکل میگرد آرش با تیری که ازکوه دماوندرهانمود تیراز بامداد تانیمروز میرود(دربعضی روایات سه روز) تا به درختی گردویی درکنار رودجیحون می نشیندو مرز بین ایران و توران تعین میگردد.
دراین قسمت سام پسرنریمان فرمانروای سیستان صاحب پسری میشود که تمام موهای سرومژگان او سفید است سام ناراحت ازطعنه مردم اورا به کوهستان برده ورهامیکند مرغی افسانه ای بنام سیمرغ زال رابرده اورابزرگ میکندتا هنگامی که بسن بلوغ میرسید ازآن طرف سام خوابی میبیندکه فرزندش زنده است لذابه جستجوی او میپردازد زال راپیدا واو رانزد خودمیاورد زین پس سیمرغ به عنوان یک یارکه مشگل گشاست درافسانه های شاهنامه نه تنها میماندبلکه درمنطق الطیر عطارقرن پنجم وششم آوازه نمادین این مرغ ازمرزهای ایران میگذرد زال عاشق رودابه یکی اززنان قهرمان شاهنامه دختر پادشاه کابل میشودسپس طی داستانی که از(خرد) سر چشمه میگیرد بااوازدواج نموده (این داستانرا من قبلا گفتم) رستم قهرمان اسطوره ایران باسزارین بدنیامی آید (اینهم تاریخ پزشکی درایران باستان که فردوسی ازسزارین میگوید) این زمان شاهنامه مارابه دوره دیگری ازتاریخ میبرد که به آن کیانیان میگویند که مشهورترین پادشاه این دوره کیکاوس پسرکیقباد میباشدولایه دیگر شاهنامه راتشکیل میدهد که اسطوره هارابه وجودمیاوردکیکاوس هیجگاه یک پادشاه عادل نبودگرچه شاهان دارای(فر ایزدی) بودند ، دراین دوره اوج جنگهای ایران وتوران بوده است.
ادامه دارد
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود
@naghmehayefaribaei
به این بانوان نباید افتخار کرد ؟؟👏👏👏👏💖💖💖💖
@naghmehyefaribaei
💎نیلوفر آبی در مرداب هم میروید.
"سیمین دانشور"
صحنهٔ ادبیات ما همواره در انحصار مردان بوده؛ دستاندرکاران چاپ و نشر نوشتههای ادبی تا چندی پیش جملگی مردان بودهاند. نقد ادبی بیشتر ساخته و پرداختهٔ قلم و ذهن مردان بوده و باز این مردان بودهاند که حق انتخاب داشتهاند و بعضی مقولات ادبی را ارزنده و پارهای دیگر را بیارزش و در نتیجه محکوم به فنا دانستهاند. به عبارت سادهتر ادبیات فارسی از سرچشمهٔ کهن مردسالاری تغذیه کرده است. قیود دست و پاگیر همراه با سنتی مردسالار مانع آن بودند که دانههای خلاقیت زن رشد کرده و به درختی تنومند و بارور تبدیل شود.
▪️عوامل بازدارندهٔ بسیاری (از قبیل داشتن نقشی حاشیهای در اجتماع، فقر و عدم استقلال مالی، امکانات محدود و جویِ نامطلوب) از گسترش ظرفیتهای فکری و ادبی زن جلوگیری کرده و کمتر این امکان را به وجود آورده است که قلم به دست زن برسد. چه بسا بودهاند زنان شاعر و نویسندهٔ بالقوهای که در شرایط نامساعد زیستند و نطفههای خلاقیت در بستر بارور ذهنشان محبوس ماند و چون پرورش نیافت؛ پوسید.
▫️معدود زنانی هم که به رغم مصائب، اشتیاق به پخش و توزیع نوشتههای خود داشتند بیشتر مورد بیمهری قرار میگرفتند و آثارشان به پنجهٔ قهار فراموشی سپرده میشد و به قول کشاورز صدر در کتاب "از رابعه تا پروین" در ثبت زندگی زنان شاعر کوتاهی شده است. (۱)
▪️افرادی نیز هستند که ادبیات را منحصر به طبقهٔ برگزیده و خاص مردان نمیدانند و به آن اندکی جامعیت و عمومیت میدهند؛ اما حاضر نیستند زنان را به تنهایی در آن دایرهٔ تنگ خواص پذیرند به همین سبب به جستجوی دایم و پیگیر برای یافتن مردی در زندگی زنان ادیب و هنرمند میپردازند تا مبادا خلاقیت زن امری مستقل و خودکفا پنداشته شود.
نقل قول زیر از صدرالدین الهی نمونهای است از این طرز تفکر:
«فروغ فرخزاد برکهٔ آرام و زنانهای بود بیهیچ موج و تحرکی و ابراهیم چون سنگ روشن در این برکه افتاد و آن آرامش و سکون مرده را به تموج و تحرک زنده واداشت!» (۲)
▫️و چنین است که در مملکتی با هزاران سال فرهنگ بالنده و بارور، نقش ادبی نیمی از جمعیت آن، از شاعر گرفته تا داستاننویس و منتقد، حاشیهای و رنگپریده میماند و جدی گرفته نمیشود.
▪️در چنین فضایی تنگ و مسموم و در میان جمعی نه چندان مشتاق و مشوق، زنانی چند به اوج خلاقیت رسیدهاند و بسان نیلوفری که خود را با چالاکی از اعماق مرداب بیرون میکشد و غنچه میدهد نویسندگانی طراز اول شدهاند. سیمین دانشور، نمونهٔ بارز چنین پدیدهای است که در بوستان ادب معاصر رویید و داستاننویسی را که تا پیش از او و علیرغم نقش فعال زن در قصهگویی دربست در اختیار مردان بود از انحصار آنان به در آورد و شاید لازم به تأکید نباشد که نه تنها مدار بیشتر داستانهای دانشور منظر زنان است بلکه احترام به آزادیهای بنیادی زن درونمایه جهانبینی اوست. ایمانی که گهگاه تا سر حد زنسالاری هم اوج میگیرد و مثلاً در مصاحبهای اعلام میدارد که «اگر دنیا به طور اعم دست زنان بود بشر سعادتمندتر میشد.» (۳)
▫️و این هم زری در سووشون:
«کاش دنیا دست زنها بود. زنها که زاییدهاند یعنی خلق کردهاند و قدر مخلوق خودشان را میدانند قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را.
شاید مردها چون هیچوقت عملاً خالق نبودهاند آنقدر خود را به آب و آتش میزنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟» (۴)
▪️دانشور رسالت خود را در «نشان دادن ذهنیت زن ایرانی» با تمام فردیت و خصوصیات درونی و بیرونیاش میداند.
به هر سبب داستانهای دانشور به طور عمده روایت امید و مقاومت و مبارزه است. به قول خود او:
«آیا زندگی انسان در واقع هیچ و پوچ است؟ زندگی که در آن وقوف و آگاهی و دریافت هنرمندانهٔ واقعیت حتی نسبت به جنگهای اتمی موجود است نمیتواند پوچ باشد. زندگی که در آن امید و دوستی و عشق و گل و شعر و موسیقی هست نمیتواند پوچ باشد، زندگی که در آن مبارزه هست به شرطی که راه آن با حق و حقیقت سنگفرش شده باشد نمیتواند پوچ باشد.» (۵)
تحقیق و گردآوری: #محمدرضاکاکائی
🗓 ۷ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ خورشیدی
📘منابع:
➖نیمهٔ دیگر (نشریه فرهنگی،سیاسی و اجتماعی زنان)، ویژه سیمین دانشور به همت فرزانه میلانی. آمریکا. شماره 8 (پاییز1988/ 1367). بریدههایی از صفحات ۵-۲۱:
۱. از رابعه تا پروین، تهران: چاپ کاویان ۱۳۳۵
۲. جاودانه به کوشش امیر اسماعیل و ابوالقاسم صدارت، تهران: انتشارات مرجان ۱۳۴۷، ص ۸۳.
۳. الفبا، دوره جدید، ج ۴ پاییز ۱۳۶۲، گفتگوی فرزانه میلانی با سیمین دانشور، ص ۱۵۶.
۴. سووشون، سیمین دانشور، تهران: خوارزمی ۱۳۴۸، ص ۱۹۲
۵. ده شب، شبهای شاعران و نویسندگان به کوشش ناصر مؤذن، تهران: امیرکبیر ۱۳۵۷، ص ۱۴.
@naghmehayefaribaei
داستان زندگانی پادشاه سرافرازایران زمین نادرشاه افشار-قسمت-45
کردبیرون ازوطن شمشیرنادردشمنان
هرکه بودازروسی وعثمانی وافغانیان
نادر دور تا دور شهر را سنگربندی کرد و راههای ورود و خروج به شهر بغداد کاملاً مسدود شد. کمبود آذوقه به آهستگی و موریانه وار بر مدافعین شهر مسلط می شد.بەطوری که مردم نخست اسبها و استرهای خود را خوردند و سپس به اجبار هر چه به دست می آوردند از خوردنش دریغ نمی کردند.جیره ماهانه حکومت نیز بیش از دو سه روز کفاف مردم را نمی داد. اوضاع به مرور به سمت بحرانی شدن در حرکت بود.از آن طرف نادر برای شکستن روحیه مدافعین دژ بغداد و بیکار نماندن سپاهیانش،شبها که تاریکی همه جا را فرا می گرفت. بطور پنهانی با رعایت سکوت مطلق ده هزار تن از سپاهیانش را به دو سه فرسنگ عقب تر می فرستاد و بامداد روز بعد آنان را دوباره باصدای بوق و کرنا و پرچم و نشان در ظاهر به سپاه خود وارد می کرد و این طور القاء و وانمود می کرد که هر روز نیروهای جدیدی در حال اضافه شدن به سپاه ایران است.
احمدپاشا مجدداً بەطور پنهانی پیکی به استانبول فرستاد و درخواست کمک فوری کرد.
در همین روزها نوروز نیز فرا رسید و بەدستور نادر،آئین های نوروزی دربیرون دژ با سرخوشی و تبریکات معمول و اجرای جشن و شادمانی در لشکر، باعث تجدید روحیه سپاهیان می گردید.
در این اثناء به نادر خبر دادند که مردم بغداد دچار کم آبی شدید گردیده اند.بەدستور نادر مشک های آب و مقادیر زیادی هندوانه بەهمراه نامه ای برای احمدپاشا فرستاد.در نامه نوشته شده بود.
" من کشتار مردم را دوست ندارم.بەهمین دلیل به جای گلوله های توپ،آب و هندوانه برایتان می فرستم تا تشنگی خود را فرو بنشانید و چنانچه تسلیم شوید به همه شما امان خواهم داد."
احمدپاشا درجواب نامه نادر،چند کیسه آرد و برنج به فرستاده نادر داد و نوشت:
از لطف نایب السلطنه ایران سپاسگزارم،ولی مردم ما گرفتار هیچ کمبودی نیستند وحضرت نادر مطمئن باشند هر زمان که دیدم گرسنگی مردم را از پای در می آوَرَد.حتی اگر سلطان عزیز عثمانی دستور مقاومت بدهد من شهر را تسلیم خواهم کرد."
اما فرستاده نادر پس از ارائه نامه احمدپاشا به فرمانده خود گفت:با وجودی که احمدپاشا با ظاهر سازی سعی زیادی در پنهان کردن بروز قحطی در شهر می نمود ولی با دقت در چهره های لاغر و تکیده مردم،بەخوبی می توان به گرسنگی شدید مردم پی برد.
رد و بدل کردن نامه بین احمدپاشا و نادر،چند بار دیگر به درازا کشید تا اینکه جاسوسان نادر خبر آوردند.اینک توپال عثمان پاشا بەهمراه لشگری جَرًار به نزدیکی های کرکوک رسیده است.نادر بلافاصله شبانه و بدون اطلاع احمدپاشا هر شب، ده هزار نیروی خود را از اطراف بغداد جمع آوری و به سمت کرکوک اعزام می کرد و با استقرار بیست هزار نیرو در اطراف بغداد،طوری آنها را سامان داد که احمدپاشا فریب ظاهرسازی نادر را خورد و از رفتن هشتاد هزار سپاهی ایران به سمت کرکوک آگاهی نیابد و کماکان تصور کند. نادر و سپاه صد هزار نفری اش هنوز دور تا دور شهر بغداد به محاصره شهر ادامه می دهند.
نادر بەهمراه آخرین گروه اعزامی ده هزار نفری سپاه خود با شتاب تمام، رهسپار کرکوک و مقابله ای عظیم و سرنوشت ساز با توپال عثمان پاشا و لشکر بشدت مجهزش گردید. پیشتازان و جلوداران دو لشگر در سپیده دم ششم صفر سال ۱۱۴۶ در حوالی #کرکوک به هم رسیدند. نادر طبق معمول، در نوک پیکان فدائیان لشگر خود جا خوش کرده بود و در حالی که از خشم و هیجان بخود می لرزید بدون درنگ، فرمان حمله ای محدود را صادر و با فریاد یا محمد و یا علی، مانند تیری که از چله کمان رها می شود. با چرخش تبرزین خود به قلب جلوداران سپاه توپال عثمان زد
شدت حمله نادر و یارانش چنان شدید بود که توپال عثمان پاشا که از بلندی میدان جنگ،صحنه را تماشا می کرد را از وجود چنین جنگجویانی که از هیچ چیزی هراس نداشتند به تعجب واداشت و دانست شهرت رقیب نامدارش اتفاقی نبوده،در همان ساعت اول جنگ،دو هزار سرباز عثمانی به هلاکت رسیده و الباقی صحنه را ترک و به اردوی لشگر خودپناهنده شدند.در این حال توپال عثمان پاشا به توپخانه سنگین خودکه در پشت سپاه مستقر بود دستور داد با شدت تمام،مواضع سپاهیان ایران را زیر آتش بگیرند.
نادر نیز بلافاصله دستور داد دو لشگر از سه لشگر سپاه ایران با سرعت تمام خود را به جناح های راست وچپ دشمن برسانند تا با درآمیختن با آنان هم از گزند توپخانه در امان بمانند و پس از آن هم، دشمن را دور زده و به توپخانه برسند و آنها را از کار بیندازند.
دو لشگر ازسپاه ایران درحالیکه زیر آتش شدید توپخانه بودند،مانند برق و باد خود را به دو جناح راست وچپ ترکها کوبیده و چنان با شدت و حرارت می جنگیدند که هر دوجناح سپاه توپال عثمان پاشا دچار تزلزل روحیه شده که ضمن تحمل کشته های بسیار، دو هزار تن از آنان نیز، خود را تسلیم کرده و به اسارت ایرانیان در آمدند.
@naghmehayefaribaei
استاد بینظیر #حسن_شماعی_زاده
عکس گل امیدم... افتاده بود تو برکه
قهرت پر پرش کرد... حالا یک یک توی برکه