✅ بزم خصوصی : طرحی نو
✅ خواننده : منوچهر همایون پور
✅ شعر : حافظ(بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم)
✅ آهنگ ضربی : عبدالحسین برازنده
✅ نی : حسن کسایی
✅ تمبک : حسین تهرانی
✅ دستگاه/مایه : ابوعطا
✅ گاه : تهران/منزل صبا/تابستان ۱۳۳۵
🌐 کانال موسیقی گلها
/channel/MousighiGolha
✅ بزم خصوصی : قسمت دوم
✅ خواننده : منوچهر همایون پور
✅ آواز : قصه دیدن خلیفه، لیلی را(مولانا)
✅ تصنیف/ضربی : هوشم به نگاهی برد، جانانه چنین باید(عرفی)
✅ سنتور : رضا شفیعیان
✅ تمبک : اکبری
✅ دستگاه/مایه : مخالف سه گاه
✅ گاه : سوم بهمن ۱۳۶۲ خورشیدی
🌐 کانال موسیقی گلها
/channel/MousighiGolha
✅ برنامه رادیویی : یادی از هنرمندان ایران
✅ درباره : ادیب خوانساری
✅ تهیه و تنظیم : روح الله خالقی
✅ کیفیت : مطلوب/ارسالی جناب پورتاجی
🌐 کانال موسیقی گلها
/channel/MousighiGolha
✅ قطعه محلی : خون دل
✅ خواننده : ادیب خوانساری
✅ اجرا : ارکستر معروفی
✅ دستگاه/مایه : شوشتری
✅ کیفیت : مطلوب/صفحه هیزمسترویس 1326
🌐 کانال موسیقی گلها
/channel/MousighiGolha
✅ ترانه : ندای عشق
✅ خواننده : مسعودی
✅ آهنگ : حسین صمدی
✅ شعر : فتنه(روی تو چون برگ خزانی)
✅ تک بیت اوازی : حافظ/در بیات ترک
✅ کیفیت : مطلوب/کم شنیده
🌐 کانال موسیقی گلها
/channel/MousighiGolha
مستند کیمیا و خاک (۱۳۹۶)
28 دقیقه - فارسی
خلاصه داستان:
‘کیمیا و خاک’ فیلمی درباره رابطه یک شاعر و یک فیلمساز، یک پدر و یک پسر است. یک مستند-داستانی از پیش طراحی شده با یک سبک شخصی خاص کارگرداناش و همینطور واجد تصویرهای غریب و شاعرانه، یک فیلم کاملا تجربی …
فیلمی از: «ارسلان براهنی»
زندگی و آثار پدرش رضا براهنی
🌐 کانال موسیقی گلها
/channel/MousighiGolha
تمنا هروی: تا بهار آرزو گل در گلستان آورد
تمنا هروی شاعر افغانستانی و زادهٔ روستایی به نام سروستان در هرات، با شروع جنگ میان شوروی و افغانستان- در سال۱۳۵۸- به سبب اشغال کشورش توسط شوروی به ایران مهاجرت کرد و هماکنون نیز در ایران زندگی میکند. تمنا هروی از شیفتگان باستانی پاریزی بود و ارادت خود را به باستانی پاریزی در شعر زیر نشان دادهاست. تا بهار آرزو گل در گلستان آورد صحبت روشندلان اقبال و عرفان آورد
عشق را نازم که هرکس میبرد فرمان او میتواند عالمی را زیر فرمان آورد
راه بسیار است، اما رهنوردان غافلند راه دانی کو که این ره را، به پایان آورد
بینوایان را نوایی هست در ملک وجود خرم آن کش رحمتی بر بینوایان آورد
آن که چون سرو سهی بار تعلق برنداشت سر گرانیها چه سانش سنگ طفلان آورد
از پی رستم شغاد از پا در آید بی درنگ روزگار این طرز بازیها هزاران آورد
گاه تازد لشکری بر کشوری دیوانه وار حق ستیزی ارمغان بر حق گزاران آورد
ملتی آشفته حال و بی سرو سامان شود تا سراسیمه به هر سو رو شتابان آورد
من یکی زان محنت آباد و مصیبت دیدهام کاندر ایرانم قضای روزگاران آورد
از هری افکند در ری دست تقیرم ز لطف کز کرم زی اوستاد اوستادان آورد
باستانی وارث والاتبار بیهقی آن که کلک زرنگارش دل دهد جان آورد
گرچه کرمان را بود مرد سخندان بی شمار کی تواند مثل او مرد سخندان آورد
مام ایران زاد اگر دانشوران بی بدیل کی بدیل باستانی مام ایران آورد
آن که از «پاریز تا پاریس» گشته رهسپار میسزد کز قاف همت، آب حیوان آورد
آن که «زن را بگذاراند از گدار زندگی» راد مردان هم ز «شهر نی سواران» آورد
گه شتابد بر «کویر» و راه پر پیچ و خمش گه فروزان تر ز مه «شمعی ز طوفان» آورد
آسیا سازد، ولی از «هفت سنگ» حادثات تا حدیث از فهم پیر آسیابان آورد
گه برد مارا به بام «کوچههای هفت پیچ» گه حکایتها ز «پیر سبز پوشان» آورد
در هزارستان اگر خواهد کسی یابد حضور خار در چشمش نیاید، گل به دامان آورد
مینماید خامهاش در هر طرف سیر و سفر زیر این هفت آسمان خواهد که طیران آود
غافل «از سیر و پیاز» مزرع سبز فلک یاد اگر از سیرجان و گر ز ماهان آورد
از دل تاریخ بیرون مینماید لعل ناب آنچنان لعلی که نتواند کس از کان آورد
نظم را با نثر آن سان میدهد پیوند و ربط تا به دلها رغبت و شوق فراوان آورد
یک سخن نا استوار از خامه او سر نزد هرچه گوید، مدرک و اسناد و برهان آورد
نیست تنها اسوهٔ تاریخ خاور اوستاد باختر بر فضل او پیوسته، اذعان آورد
شصت دفتر هریکی آراسته با صد هنر کیست جز او تا مکرر بهر یاران آورد
طنز دشوار است، اما پیر «یاد و یادبود» در بیانش نیش و نوش از طنز آسان آورد
گاه گوید از طبیب و شیخ بیمار عبوس گه حدیث از بو سعید و پیر خرقان آورد
از الایا ایهاالساقی ز حافظ چون گذشت ماجرای حبس و شعر سعد سلمان آورد
آخر شهنامه سر تا پای طنز و عبرت است گر سخن از ترک و گر از قوم افغان آورد
لنگ لنگان تا کند تیمور در گرمابه جای طنز تلخی را که گفتش رند کرمان آورد
راست گوید، پخته اندیشد، نترسد از کجان آنچه خواهد خاطرش، در خامه اش آن آورد
زشت و زیبا را نویسد گه نهان، گه آشکار بیتعصب صحبت از گبر و مسلمان آورد
بر گدا و شاه از چشم حقیقت بنگرد داستانها گرچه از بیداد سلطان آورد
خویشتنرا مشتمالی مینماید چوننمد در بهار خودپرستی تا زمستان آورد
سر نساید بر در ارباب قدرت هیچگاه پیش ذرّه سجده کی مهر درخشان آورد
آن که با «نونجوین و دوغ گو» قانع شود کی پسندد کز پی نان، رو به دونان آورد
تا بیفزاید به دانشگاه تهران افتخار عشق و ایمانش، به دانشگاه تهران آورد
باز باشد خانهاش بر روی اصحاب ادب بیتکلف ماحضر در پیش مهمان آورد
شعر من در وصف او دانی که میماند به چه مور لنگی هدیهای چون بر سلیمان آورد
یا به فردوسی فرستد داستان باستان یا خداوند «گلستان» را «پریشان» آورد
یا به رسم تحفه بر حافظ، غزل سازد گسیل یا چکامه بر سخن پرداز شروان آورد
جای دارد گر پذیرد چامه ام را، اوستاد زیره را گرچه نشاید کس به کرمان آورد
محمدعلی اسلامی ندوشن دربارة استاد باستانی پاریزی نگاشت:«دکتر باستانی با حافظه قوی و ذهن بیدار همواره معاضر خوشایندی بود، و با آن لهجه گرم کرمانی می توانست مجلس را بدست گیرد. در نزد او تاریخ مرغزاری بود که همه نوع گیاهی در آن می رویید؛ از مرغ و سنبل، و همه نوع مرغی در آن به نوا می آمد، از بلبل تا زاغ. روانش آرمیده باد».
ادیب برومند: مرد سخن
استاد ادیب برومند، شاعر و قصیدهسرای توانا نیز در پی درگذشت استاد باستانی پاریزی، چامهای نغز و ارزشمند در پاسداشت یاد ایشان سرود
مردسخن چوکرد شکر ریزی قناد را چه جای شکر بیزی
مردسخن به تیغ زبان بُرّد نای از سران حادثه انگیزی
مرد سخن ز وقعه ای از تاریخ ترغیبی ات نماید و پرهیزی
تاریخدان به ذکر حکایتها آرد خبر زچیزی و ناچیزی
بیزد شکر ز تَنگ به پرویزن چون دم زند ز شوکت پرویزی
با ذکر بوسعید ابوالخیرش لعنت بود به سیرت چنگیزی
مرد سخن چو راه هنر پوید بنمایدت خضارت پالیزی
مرد سخن زمور برآرد پیل با جثه ای بدان قَدَر از ریزی
تاریخدان سزد که بود صادق ور آیدش درین معامله غم خیزی
تاریخدان سزاست که بنویسد اخبار را به شیوه گردیزی
تاریخدان سزد که بود چونان “استاد باستانی پاریزی”
آن نامور ادیب سخن گستر آن شهره دربیان به دلاویزی
دلجوی بود شیوهٔ گفتارش چون نالههای مرغ شباویزی
کرمان روا بود که بدو نازد چون آذری به صائب تبریزی
دردا که این فرشته صفت استاد با غول مرگ شد به گلاویزی
داس اجل ز پای در افکندش داسی بدان برندگی و تیزی
رفت آن که بود خُردهٔ اقلامش چون غنچههای گل به عرق ریزی
رفت آن که بود مرکب افکارش تا زان بسان پویهٔ شبدیزی
در مرگ این عزیز فضیلت کیش طبعم بود دچار غم آمیزی
باشد ادیب درغم او خوندل چون پژمریده لالهٔ پائیزی
✅ بزم خصوصی : قسمت اول
✅ سخنان منوچهر همایون پور
✅ گاه : سوم بهمن ۱۳۶۲ خورشیدی
🌐 کانال موسیقی گلها
/channel/MousighiGolha
✅ قطعه محلی : شلیل
✅ خواننده : ادیب خوانساری
✅ اجرا : ارکستر انجمن موسیقی/خالقی
✅ دستگاه : همایون
✅ کیفیت : مطلوب
🌐 کانال موسیقی گلها
/channel/MousighiGolha
شبی در منزل سایه . بخش نخست . موسیقی و کلام: اسماعیل ادیب خوانساری و حسن کسائی . تهران . اردیبهشت ۱۳۵۷ . منزل امیرهوشنگ ابتهاج . با حضور هنرمندان: بهاری، قوامی، شجریان، لطفی... نخستین انتشار
@hasan_kasai
✅ ترانه : سیا بهار
✅ خواننده : ناصر مسعودی
✅ آهنگ : کاسعلی اكبرپور
✅ شعر : مهدخت مخبر(گیله مرد بهار بَمو)
🌐 کانال موسیقی گلها
/channel/MousighiGolha
مستند رضا براهنى: پيغمبرى كه خدايش او را از ياد برده بود
BBC Persian
رضا براهنى ، نويسنده رمانهايى چون "رازهاى سرزمين من"، "روزگار دوزخى آقاى اياز" و "آزاده خانم و نويسنده اش يا: آشويتس خصوصى دكتر شريفى" و مجموعه شعرهايى چون "گل بر گستره ماه"، "ظل الله"، "اسماعيل" و "خطاب به پروانه ها" در زمره مهمترين شاعران و نويسندگان ايران امروز است.
اين مستند، ساخته حامد يوسفى، که در تماشا پخش شد به بررسى زندگى و ميراث ادبى براهنى در طى نيم قرن فعاليت ادبى و روشنفكرى پرداخته است
رضا براهنی روز پنج فروردین سال ۱۴۰۱ در کانادا درگذشت.
باستانی پاریزی در نگاه دیگران
رودی متی: پاریزی نقالی به شیوه سنتی ایران بود
رودی متّی ایرانشناس آمریکایی و استاد دانشگاه «دلور» دربارهٔ باستانی میگوید: «باستانی پاریزی نقّالی بهشیوهٔ سنتی ایران بود؛ یعنی شیوهای از داستانگویی که ریشه در این خاک دارد. بنابرین داستانها و افسانههای کهن را با سنتهای محلی وفق میداد. کودکی و نوجوانی او در محیطی گذشت که هنوز دور از دسترس تحولات دنیای مدرن بود. از اینرو آگاهی او از زمین، زندگی روستایی، کشاورزان و باورها و عقاید آنان، آگاهی همدلانه و وابستگیاش به این مقولات عمیق بود… تاریخ برای او بهمنزلهٔ وجدان و هوشیاری مورد نیاز جامعه بود و مورخ را طبیبی میدانست در جستوجوی بیماریهای جوامع انسانی، کاملاً آگاه بود که درمانهای مورخ لزوماً مصون از خطا نیست».
عباس زریاب خویی: با لطایفالحیل خواننده را در دل تاریخ رها میکند
زریاب خویی دربارهٔ قلم جذاب و متفاوت باستانی در تاریخنگاری میگوید: «اگر تاریخ برای عدهایی از افراد مملکت ما امری مَلالانگیز و بیفایده باشد، باستانی پاریزی توانستهاست این زنگ مَلال را از چهرهٔ تاریخ بزداید. خوانندگان آثار او هر چند از تاریخ گریزان باشند، ناخودآگاه بهسوی تاریخ کشانده میشوند؛ و ناگهان متوجه میشوند که چگونه این نویسندهٔ بزرگ، با لطایفالحیل و زرنگیهای خاص خود، او را در میان معرکهٔ تاریخ رها کردهاست و چهطور نامهای نامأنوس تاریخی و اسامی دور از ذهن جغرافیای تاریخ بیآنکه خود توانسته باشد، ناگهان در مغز او جای گرفتهاست».
ایرج افشار: قلمش شبیه چسب اُهوست
قلم باستانی مورخ و تازهیاب، چیزی است شبیه به چسب «اُهو»؛ زیرا توانایی فوقالعاده دارد که صد مطلب را در یک مقاله خواندنی و دلچسب جا بدهد همچون «چلتکهدوزی». همین طرفهاندیشی است که خوانندگان کتابهایش در هر شهر و روستا و دهکوره به تحسین واداشته شدهاند و شاید من بیش از هر کس این مطلب را دریافتهام که دوستداران کتب او با چه ولعی نوشتههای او را به هر گوشهٔ وطن که بروید میخوانند و در مجلسهای شبانه نقل میکنند.
ایرج اشراقی: تاریخ را با شعر میآراید
اشراقی استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران معتقد است: «دکتر باستانی در آراستن تاریخ با شعر و اسطوره و حماسه و جغرافیا و مضامین شیرینی که موردپسند است، مهارت دارد. غالب حواشی کتابهایش خواندنی است و اگر این حواشی را جدا کنند، خود کتابی جداگانه بهوجود خواهد آمد. پایبندی دکتر باستانی را به اصول تاریخنگاری از گریزی که در لابهلای آثارش زدهاست بهخوبی میتوان مشاهده کرد».
حسن زندیه: قصه گوی خوش بیان تاریخ
دکتر حسن زندیه، استاد تاریخ دانشگاه تهران در صفحه پاسداشت یاد استاد باستانی پاریزی در روزنامه ایران دربارهٔ ایشان چنین مینگارد: «باستانی در حقیقت خود برآمده از تاریخ و همنشین با آن است؛ تاریخی که ریشههایش را میتوان در بارگاه شاهنعمتالله و طریقت ارشادعلیشاه جست. او به واقعیت و درستی تاریخنویسی است عامی که تعلقات جامعه ایرانی به ادبیات و سادهنویسی را درک کرده و به بهترین شکل از آن بهرهها بردهاست. باستانی نه تنها عامنویس و سادهگوست، بلکه در زیستن و رفتن و برخاستن و سخنرانی و زندگی نیز همچون کتابهای خود بیپیرایه و بیآلایش است. پاریزی را باید عاشق تاریخ دانست نه یک مورخ نامی. چنین صفاتی و کرداری و گفتاری، تنها از یک مجنون حقیقی که طالب لیلی باشد، انتظار میرود و از قصهگوی خوشبیان تاریخ جز این انتظار نیست».
✅ باستانی پاریزی خاطره ای از ادوارد براون میگوید.
🌐 کانال موسیقی گلها
/channel/MousighiGolha