molanay_gan | Unsorted

Telegram-канал molanay_gan - 🌼مولانای جان🌼

4414

امشب همه شب نشسته اندر حزنم فردا بروم مناره را کارد زنم خشم آلودست اگرچه با ماست صنم در چاه رسیده‌ام ولی بی‌رسنم #مولانا 🌼❤با ما همراه باشید ❤🌼

Subscribe to a channel

🌼مولانای جان🌼

زیبا! هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید، دلتنگی مرا

زیبا! هنوز عشق
در حول و حوش
چشم تو می‌چرخد
از من مگیر چشم
دست مرا بگیر و
کوچه‌های محبت را با من بگرد
یادم بده چگونه بخوانم
تا عشق در تمامی دل‌ها معنا شود
یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت
در تندباد عشق نلرزد

زیبا! آن‌گونه عاشقم
که حرمت مجنون را
احساس می‌کنم

آن‌گونه عاشقم
که نیستان را
یک‌جا هوای زمزمه دارم

آن‌گونه عاشقم
که هر نفسم شعر است

زیبا
چشم تو شعر
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستم

زیبا
کنار حوصله‌ام بنشین
بنشین مرا به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منظره عشق
بنشان مرا به منظره باران
بنشان مرا به منظره رویش
من سبز می‌شوم

زیبا! وب ‌های کلامت را
در لحظه‌های ساکت عاشق بر من ببار
بر من ببار تا که برویم بهاروار
چشم از تو بود
و عشق بچرخانم بر حول این مدار

زیبا! زیبا...
تمام حرف دلم این است
من عشق را
به نام تو آغاز کرده ام
در هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرا

#محمدرضا_عبدالملکیان

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم

اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد
مباد آن روز و آن خاطر که من با جز تو پیوندم

#سعدی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

به کجا رفته‌اند
آن دخترانی که سراسیمه در ازدواج دفن شدند
آیا
لبخند آنان را در آینه‌ی غروب
به یاد داری؟

کوچه‌ی خلوت
شنیدن صدای دو سه پرنده
که در جهیزیه آن دختران مخفی شده بودند
ما را
به فصلی می‌رساند
که در حدس ما
در تقویم نبود
چه زود آن دختران
در ماتم و خوشه‌های انگور
دفن شدند
یکی حلقه طلا را در چاه آب انداخت
یکی حلقه طلا را برای مُردن نوشید
آنان که هنوز زنده مانده بودند
روی خاکسترهای گرم
نشسته بودند
انتهای کوچه را نگاه می‌کردند
که دامادان
بازگردند و به خانه بازگردند.


✍احمدرضا_احمدی


‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

برون نمے رود از دل خیال خام وصالت
اگر چہ رفتہ وصالت ولے خوشم بہ خیالت

شبیہ معجزہ هستے پر از سوال و معما
هنوز ماندہ بہ ذهنم جواب خیل سوالت

بہ پشت شهر تو ماندہ نزاع ماهے و دریا
درون شهر تو یڪ ڪس نمے رسد بہ ڪمالت

شبے ڪہ با تو نشستم شروع زندگے ام شد
شروع تازہ ے شعرم ، سرودن از خط و خالت

ببین ڪہ منتظرم باز دوبارہ مست تو باشم
عزیز بتڪدہ باشے نگاہ من بہ جمالت

اگر چہ چیدہ اے از باغ ما فراوان سیب
بگو ز باغ تو چینم ڪمے ز سیب حلالت

وصال شهر تو باشم ڪنار خلوت باران
دوبارہ دل بسپارم بہ سایہ هاے خیالت


#محمدعلی_رستمی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

══ ⭕️ ══ ❥
♦️ نـقــش مـعــنــا
Naghsh•Ma@na
♦️ورزش / یـوگــا /مــودرا
◉ 
Exercise•yoga•mudra
🔺🔺

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

آهـــ🦌ــوی کوهی در دشت چگونه دَوَدا ؟
او ندارد یار ، بی یـــــــار چگونه بُـــــــوّدا ؟

آهــ🦌ـــوی زخمی در دشت چگونه رهدا ؟
مانده او تنهـــــــا ، تنها ز پا می‌فتــــــــدا !

آهــ🦌ـــوان رفتند در خون به خدنگ رهـا
دشـــت بی یاران ، وایم چــــــو دوزخ بُودا !

تیــــ🏹ـــر زهر آگین بر پا شده است و رها
از دلش اما بنگر چه خـــــــــــون می چکدا

تیغ دشمــن نــــوش ، بگـــذار هزاران شودا
وای از آن خــــــاری کـــز یــار بر دل خُـــلَدا

کــــو سرای دوست ، که او ســـر نهــــــدا ؟
عشق و هجــرانی ... وایش چه ها می کشدا


#ابوحفص_سغدی    

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼


اشتباه از ما بود
اشتباه از ما بود که
خوابِ سرچشمه را
در خیالِ پیاله می‌دیدیم...

دستهامان خالی
دلهامان پُر

گفتگوهامان مثلا یعنی ما!
کاش می‌دانستیم
هیچ پروانه‌ای
پریروزِ پیلگیِ خویش را به یاد نمی‌آورد.
حالا مهم نیست که
تشنه به رویای آب می‌میریم.

از خانه که می‌آیی
یک دستمال سفید،
پاکتی سیگار،
گزینه شعر فروغ،
و تحملی طولانی بیاور

احتمالِ گریستنِ ما بسیار است!


✦ شعر: علی صالحی
✦ دکلمه: خسرو شکیبایی


‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

اگر ز زلف توام حلقه‌ای به گوش رسد

ز حلق من به سپهر نهم خروش رسد

ز فرط شادی وصلش به قطع جان بدهم

اگر ز وصل توام مژده‌ای به گوش رسد

در آن زمان همه خون دلم به جوش آید

که تو ز پس نگری زلف تو به دوش رسد

ز زلف تو به دلم چون هزار تاب رسید

کنون چو بحر دلم را هزار جوش رسد

نشسته‌ام به خموشی رسیده جان بر لب

که یک شرابم از آن لعل سبزپوش رسد

چو هست لعل لبت را هزار تنگ شکر

نیفتدت که نصیبی بدین خموش رسد

اگر ز لعل توام یک شکر نصیب افتد

فرید مست به محشر شکر فروش رسد

#عطار

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

پنجره‌ها بسته‌اند، عشق پديدار نيست
ديدهٔ بيدار هست، دولت ديدار نيست

يار چو بسيار بود، دل سر ياری نداشت
دل سر ياری گرفت، ليک دگر يار نيست

روی پريوار بود، آينه اما نبود
آينه اکنون که هست، روی پريوار نيست

زلف سيه کار من بس که گرفتار سوخت
تودهٔ خاکسترش، ماند و خريدار نيست

خيل وفاپيشگان، از بر من رفته‌اند
مانده هوادار من، آنکه وفادار نيست

حلقه‌به‌گوشان چرا ترک ادب گفته اند؟
جز همه انکار من، آن همه را کار نيست

گفتمشان می‌برم تا بفروشم به غير
بندهٔ بی‌شرم را رونقِ بازار نيست

ای غمِ بسيارِ من، يار من و يار من
باش که در دارِ دل، غير تو ديّار نيست

ای دل ديوانه‌خو! عمر تبه کرده‌ای
اينت نژندی سزا، گر چه سزاوار نيست

لحظه چو گم شد مجوی کآب روان را به جوی
صورت تکرار هست، معنی تکرار نيست

بس کنم اين گفته را، گفتهٔ آشفته را
خفته‌ای و خفته را گوش به گفتار نيست


✍سیمین بهبهانی


‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

برویم ای یار، ای یگانۀ من!
دست مرا بگیر!
سخن من نه از دردِ ایشان بود،
خود از دردی بود
                      که ایشان‌اند!
اینان دردند و بودِ خود را
نیازمند جراحات به چرک‌ اندر نشسته‌اند.
و چنین است
که چون با زخم و فساد و سیاهی به جنگ برخیزی
کمر به کینت استوارتر می‌بندند.
برویم ای یار، ای یگانۀ من!
برویم و دریغا! به همپاییِ این نومیدیِ خوف‌انگیز
به همپاییِ این یقین
که هر چه از ایشان دورتر می‌شویم
حقیقت ایشان را آشکاره‌تر
                                  در می‌یابیم.
با چه عشق و چه  شور
فواره‌های رنگین‌کمان نشا کردم
به ویرانه‌رباطِ نفرتی
                          که شاخساران هر درختش
انگشتی‌ست که از قعر جهنم
به خاطره‌یی اهریمن‌شاد
                               اشارت می‌کند.
و دریغا ــ ای آشنای خونِ من ای همسفر گریز! ــ
آن‌ها که دانستند چه بی‌گناه در این دوزخِ بی‌عدالت سوخته‌ام
در شماره
از گناهانِ تو کمترند!

#احمد_شاملو

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

══ 💛 ══ ❥
🟨 دانــش ریــڪــی
ReikiKnowledge
🟨 مـعـجــزه‌ شـڪــرگــزاری
MagicThankss
〽️〽️

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار

گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ
بیند خطای خویش و نبیند خطای یار

یار از برای نفس گرفتن طریق نیست
ما نفْس خویشتن بکُشیم از برای یار...

#سعدی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟
با او که شد حریف و کنون همعنان کیست ؟

ماهی که چرخ ساخت به دستان ز من جدا
تا با که ، دوست گشته و همداستان کیست ؟

تا همچو ماه خیمه به سر منزل که زد
وز مهر با که دم زند و مهربان کیست ؟

آن مه کزو رسید فغانم به گوش چرخ
یارب نهاده گوش به سوی دهان کیست ؟

وحشی همین نه جان تو فرسوده شد ز غم
آنک از غم فراق نفرسود جان کیست

#وحشی_بافقی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند

حاشا که مشتری سر مویی زیان کند

#فروغی_بسطامی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

درها به طنین‌های تو وا کردم
هر تکه نگاهم را جایی افکندم
پر کردم هستی ز نگاه

بر لب مردابی
پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم
رفتم به نماز

در بن خاری
یاد تو پنهان بود
برچیدم
پاشیدم به جهان

بر سیم درختان زدم آهنگِ ز خود روییدن
و به خود گستردن
و شیاریدم شب یکدست نیایش
افشاندم دانه راز
و شکستم آویز فریب

و دویدم تا هیچ
و دویدم تا چهره مرگ
تا هسته هوش

و فتادم بر صخره درد
از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم
لرزیدم

وزشی می‌رفت از دامنه‌ای
گامی همره او رفتم

ته تاریکی
تکه خورشیدی دیدم
خوردم
و ز خود رفتم
و رها بودم ...

#سهراب_سپهری
📜شعر: و شکستم و دویدم و فتادم
📖دفتر: شرق اندوه

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

شکست پشت من از بار غم، چه چاره کنم؟
ز غصه چند خورم خون خویش و دم نزنم

به تیغ هجر دل من هزار پاره شده ست
عجب نباشد، اگر خون برآید از دهنم

ز بس که سینه خراشم چو گل ز دست فراق
چو لاله غرقه خون است چاک پیرهنم

ز بعد مردنم ار سوز دل چنین باشد
بسوزد از تب هجر تو در لحد کفنم

از آن دمی که دلم شد به صحبتت مایل
نماند میل به بالای سرو و نارونم

حدیث باغ چه گویم که با خیال رخت
نمی کشد دل غمگین به لاله و سمنم

بیا که بی تو به جانم ز محنت خسرو
به لطف خویش رهان از عذاب خویشتنم

#امیرخسرو_دهلوی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی.
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی..

پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی!

ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
هشدار! که آرامش ما را نخراشی..

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست چه باشی.. چه نباشی..


#علیرضا_بدیع متولد 1364 نیشابور،بی شک یکی از شاعران موفق و چیره دست در عرصه شعر و شاعری است.. .
بدیع اگر چه جوان است اما چکامه هایش همواره در اوج است و در خور ستایش

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

آن تویی یا سرو بستانی به رفتار آمده‌ست
یا ملک در صورت مردم به گفتار آمده‌ست

آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار
باز می‌بینم که در عالم پدیدار آمده‌ست

#سعدی



‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

.
به پرنده های جنگل گیلان
پیغام دادم
که در نماز سحرگاهی
و در ملال تنبلی آبسالی جاوید
گنجشک های تشنه دشتستان را
در یاد داشته
باشند
باور کنید ! دنیا اسب رهوار خسته ای نیست
که بی سوار سوی آخورش روانه کنند
دنیا پرنده ای نیست
از قله های برهنه وحشی جنوب
که جفت مهربانش را
از آشیانش
از روی گنج پر تپش بیضه ها
بر سفره شغالان بگذارند
در گرگ و میش مبهم پاییز
از آبهای
پر گره صبحدم بپرس
که صخرههای دره دیزاشکن
یاد آوران لال چه خشم و خروش ها عبوسی از کلانمدیهایی بودند
که نان ارزان را
هرگز برای خویش نمی خواستند
دهقان دشت های تشنه
دهقان تشنگی ها
دهقان خشکسالی های جاویدان
و آبسالی های ده سالی یکبار
در نیمروز دیروز
بیل بلند تو
خورشید را به قافیه پیروزی
در شعر من نشاند
و دست پینه بسته تو امروز
با بافه های فربه گندم
منظومه بلند برکت خواند...

#استاد_منوچهر_آتشی
#صبح_بخیر

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

شب رو خوب می شناسمش
من و شب قصه داريم واسه هم
من و شب پشت سر روز می شينيم حرف می زنيم!

من و شب،
واسه هم شعر می خونیم
با هم آروم می گیریم

من و شب خلوتمون مقدسه،
من و شب خلوتمون، خلوت قلب و نفسه
خلوت دو همنوای بی کسه

که به اندازه ی زندگی به هم محتاجن

شب منو دوست داره!
من که عاقلا ازم فراری ان
من که دیوونه ی ِ واژه بافی ام
واسه ی شب کافی ام!

وقتی آفتاب می زنه
من کمم !
واسه روز
من همیشه کم بودم!

من و روز
هم و هیچ دوست نداریم!
من و روز منتظر یه فرصتیم سر به سر هم بذاریم!
تا که این خورشید تکراری ی لعنتی بره

من و شب خوب می دونیم
ما رو هیچکس نمی خواد!

وقتی خورشید سره
هر کی با روز بده
مایه ی دردسره ... !

#محمد_صالح_علا        

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

داغ عشقم‌، نیست الفت با تن‌آسانی مرا
پیچ وتاب شعله باشد نقش پیشانی مرا

بی‌سبب در پردهٔ اوهام لافی داشتم
شد نفس آخربه لب انگشت حیرانی مرا

از نفس بر خویش می‌لرزد بنای غنچه‌ام
نیست غیر از لب‌گشودن سیل ویرانی مرا

خلعت خونین‌دلان تشریف دردی بیش نیست
بس بود چون غنچه زخم دل‌گریبانی مرا

رازداریها به معنی‌کوس شهرت بوده است
چون حیا ازپوشش عیب است عریانی مرا

پر سبکروحم زفکر سخت جانی فارغم
چون شرر در سنگ نتوان‌کرد زندانی مرا

گرد بیتاب از طواف دامنی محروم نیست
زد به صحرای جنون آخرپریشانی مرا

همچو موجم سودن دست ندامت آب‌کرد
بعد ازین هم‌کاش بگدازد پشیمانی مرا

می‌روم از خویش در اندیشهٔ باز آمدن
همچو عمر رفته یارب برنگردانی مرا

غیر الفت برنتابد صافی آیینه‌ام
می‌کند تا خار و خس در دیده مژگانی مرا

این چمن یارب به خون غلتیدهٔ بیدادکیست
کرد حیرانی چوشبنم چشم قربانی مرا

جلوه مشتاقم بهشت ودوزخم منظورنیست
می‌روم از خویش در هرجاکه می‌خوانی‌مرا

چون شرارم ساز پیدایی حیا ارشادکرد
یعنی از خود چشم پوشانید عریانی مرا

می‌رود از موج بر باد فنا نقش حباب
تیغ خونخوارست بیدل چین پیشانی مرا

#بیدل_دهلوی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق
قیمت ارزان نکنی گوهر زیبایی را

نیش و نوش است جهان، خوش به هم انداخته‌اند
لذّتِ عاشقی و ذلّتِ رسوایی را

#شهریار

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

شادی چو غم توام در این عالم نیست
وآن دم که نه در غمت برآرم، دم نیست

آن کس که غم تو خورد، او را غم نیست
زیرا که غمت ز هیچ شادی کم نیست !

#ابوالحسن_طلحه

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

صدام کردی

سارا نائینی



بازخوانی زیبا و شنیدنی ترانه‌ای از «ابی»

ترانه‌سرا: ایرج جنتی‌عطایی
آهنگساز: شوبرت آواکیان
نوازنده‌ی پیانو: رضا روحانی


‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

روز به آفتاب عادت دارد ،
شب به ستارگان و ماه
شاخساران به بهار
میوه‌ها به تابستان
کشتی‌ها به دریا
ماهی‌ها به رود
پنجره‌ها به باز شدن ،
به کمی هوای تازه ........

بادبان گشوده به بادها عادت دارد
ارس به سیل‌های دیوانه ،
آیینه به زیبایی
شانه به گیسو ..

انسان غریب به وطن عادت دارد
کوه‌ها به مه
روزهای جدایی به من ،
من ،
به تو .......

#عمران_صلاحی  
#صبح_بخیر

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

شبِ اندوه کنارِ تو به سر می‌آید
آفتابی و به امر تو سحر می‌آید

آبرو یافته هر کس به تو نزدیک شده است
خار هم پیشِ شما گل به نظر می‌آید

مانده‌ام لحظه‌ی پیچیدنِ عطر تو به شهر
ملک الموت پیِ چند نفر می‌آید

#كاظم_بهمنی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

🔻تصنیف‌های مهدی خالدی
▪️روی اول

◇آواز: سیمین غانم، ترانه حمیدی
◇تنظیم: بهروز علی‌پناهی
◇شعر: نواب صفا، رهی معیری، مهدی خالدی
◇تاریخ انتشار: ۱۳۵۷

• آمد نوبهار/شعر: نواب صفا/آواز: سیمین غانم
• به‌کنارم بنشین/شعر: رهی معیری/آواز: سیمین غانم
• بی‌قرار/شعر: ناصر شریفی/آواز: سیمین غانم


‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

مستـــــی

خواننده : وحید تاج
آهنگساز : آرش کامور
شاعر : عطار نیشابوری


جانا منم ز مستی سر در جهان نهاده
چون شمع آتش تو بر فرق جان نهاده

تو همچو آفتابی تابنده از همه سو
من همچو ذره پیشت جان در میان نهاده

ای جان ما شرابی از جام تو کشیده
سرمست اوفتاده دل از جهان بریده

تا من تو را بدیدم دیگر جهان ندیدم
گم شد جهان زچشمم تا در جهان نشستی

دل هر دم از فراقت داغی دگر کشیده
دل هر دم از کمالت راهی دگر گرفته

چندین هزار عاشق بر روی تو درین ده
در خاک و خون فتاده سر در نقاب برده


‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

آن صنم‌ کاندر دو لب تنگ شکر دارد همی
بر سر سرو روان شمس و قمر دارد همی

حلقه‌های زلف او عمدا کند زیر و زبر
تا دل و جان‌مرا زیرو زیردارد همی

تلخ‌ گفتار است و شیرین لب نگارین روی من
وین عجب بنگر که زهر اندر شکر دارد همی

آیت و اللیل بر خواند همی شمس الضحاش
تا نقاب از آیت وَالْفَجر بردارد همی

آتش عشقش ببرده است آب رویم تا مرا
لب از آتش خشک‌ و چشم از آب تر دارد همی

گر نخواهد تا غنی‌ گردد ز سیم و زر چرا
اشک من چون سیم ‌و رخسارم چو زر دارد همی

#امیر_معزی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

مطربا نرمک بزن تا روح بازآید به تن
چون زنی بر نام شمس‌الدین تبریزی بزن

مطربا بهر خدا تو غیر شمس‌الدین مگو
بر تن چون جان او بنواز تن تن تن تنن

شمس دین و شمس دین و شمس دین می‌گوی و بس
تا ببینی مردگان رقصان شده اندر کفن

#مولوی
#صبح_بخير    

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…
Subscribe to a channel