molanay_gan | Unsorted

Telegram-канал molanay_gan - 🌼مولانای جان🌼

4414

امشب همه شب نشسته اندر حزنم فردا بروم مناره را کارد زنم خشم آلودست اگرچه با ماست صنم در چاه رسیده‌ام ولی بی‌رسنم #مولانا 🌼❤با ما همراه باشید ❤🌼

Subscribe to a channel

🌼مولانای جان🌼

تو اینجا نیستی
و گم شده ای
اما هنوز لبخندت اینجاست و
روی صندلی روبرویم نشسته است

تو اینجا نیستی
اما بعد از تو
رنگ گیسوانت
تن صدایت و
بوی تن ات را
برای تنهایی و اتاقم جا گذاشته ای

تو این جا نیستی
اما آنکه
در این خانه و
روی پاشنه ی در و
در بستر و
در خواب با من است
مرا
صورت عشق تو
تنها نمی گذارد

#شیرکو_بی_کس
🔄مترجم: مختار شکری پور

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

هزاران ساغرِ سرشار پیمود آن نگه با من
هنوز از لذّت جامِ نخستین، مست و مدهوشم

به خاموشی سخن‌ها گفت با من چشم حرّافش
که در تقریر یک حرفش کنون عمریست خاموشم


#فیاض_لاهیجی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

‍ STUDIO🔺VERSION

#اجرای_خاص ✨

گاهی میروی بی آنکه رفته باشی
گاهی فراموش میکنی بی آنکه بخشیده باشی
گاهی میمانی بی آنکه دلی برای
ماندن داشته باشی.

رفتن که همیشه به چمدان بستن و
دست تکان دادن نیست
همیشه با خداحافظ گفتن همراه نیست
می‌شود بمانی اما مدتهاست رفته باشی

گاهی از احساست میروی
گاهی از خودت
گاهی سکوتی می شود پراز آرامش

و اما تلخ ترین آرامش دنیا سکوتی است
که می توانست حرف باشد یا لبخند              
می توانست شعر باشد یا فریاد
میتوانست نگاه باشد یا عشق     
اما با تمام حسرت سکوت شده است.


✍#مینو_پناهپور 
🎙#رضا_ماد

🔺موزیک متن
🎙شهاب مظفری
🎧  خداحافظ


‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼


حسنات‌الابرار سیئات‌المقربين

نقل است که
عارف مشهور "سری سقطی" می‏گفت:
من سی سال است که‏ استغفار می‏کنم به خاطر یک "الحمدلله" که گفته‌ام.
گفتند: چطور؟
گفت: من در بغداد دکان‌دار بودم
یکوقت خبر رسید که فلان بازار بغداد را آتش گرفت و سوخت.
دکان من هم در آن بازار بود.
به سرعت رفتم ببینم
دکان من سوخته یا نه؟
یک کسی به من گفت:
آتش به دکان تو سرایت نکرده،
گفتم: الحمدلله.....
"الحمدلله" معنایش این است که الحمدلله آتش‏ دکان مرا نسوخت،
به خویش گفتم:
تو غصه مسلمین در دلت نیست؟
و من سی سال است که‏ دارم استغفار آن الحمدلله را می‏کنم.

▪︎تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری

شبی دود خلق آتشی برفروخت
شنیدم که بغداد نیمی بسوخت

یکی شُکر گفت اندران خاک و دود
که دکان ما را گزندی نبود

جهاندیده‌ای گفتش ای بوالهوس
تو را خود غم خویشتن بود و بس؟

پسندی که شهری بسوزد به نار
وگرچه سرایت بود بر کنار؟

بجز سنگدل ناکند معده تنگ
چوبیند کسان بر شکم بسته سنگ

مگو تندرست است رنجوردار
که می‌پیچد از غصه رنجوروار

شیخ‌اجل #سعدی‌علیه‌الرحمه

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

آهنگای شاد برای عروسی 💃
@Muzicshadjadid
آهنگ شاد برای ماشین 🚙
@Muzicshadjadid
آهنگ شاد مخصوص جشن 🤩
@Muzicshadjadid
آهنگ شاد مخصوص تولد 🥳
@Muzicshadjadid

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

‏یه افسانه هست که میگه:
شاید عشق همون حسیه که قلب هاتونو باهم عوض می‌کنید، بیقرار می‌شید و برای همینه که بدون هم حس بدی دارید، چون بدن میخواد که قلب اصلیش کنارش باشه...
به نظرم این قشنگ ترین تعریف عشق بود.

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

پی ام نده با بیوت دلتنگش کن♥️ :)
      @Booghz_shabaneh
         @Booghz_shabaneh
قول میدم همین الان بهت پی ام میده !☝️🏾

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

هرکه زین گلشن لبی خندان‌تر از گل بایدش
خاطری فارغ ز عالم چون توکّل بایدش

پیش تیغ آسمان هرکس نیندازد سپر
جوشنِ داوودی صبر و تحمل بایدش

خرده‌ای از مال دنیا در بساط هرکه هست
جبههٔ واکرده‌ای پیوسته چون گل بایدش

نغمه‌پردازی که خواهد روی گل با خودکند
صدهزاران نالهٔ رنگین چو بلبل بایدش

نازک‌اندامی که خواهد در کمند آرد مرا
تاب درموی میان افزون ز کاکل بایدش

هرکه می‌خواهد که از سنجیده گفتاران شود
بر زبان بندِ گرانی از تأمّل بایدش

صبر بر جور فلک کن تا برآیی رو سفید
دانه چون درآسیا افتد تحمّل بایدش

این کهن‌معمار، پیری را که برگیرد ز خاک
زیر بار رهنوردان صبر چون پل بایدش

قطرهٔ آبی که دارد در نظر گوهر شدن
از کنار ابر تا دریا تنزّل بایدش

هرکه صائب کرد پیش یار اظهار نیاز
زهرهٔ تیغ جگر سوز تغافل بایدش

#صائب_تبریزی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

خیز ای غلام تا زین بر بادپا زنیم
اورنگ جم به‌کوههٔ باد صبا زنیم

هم‌نفس را ز محبس محنت برون‌ کشیم
هم بخت را به دعوت شادی صلا زنیم

بهر پذیره روی به دشت آوریم و دست
اندر عنان توسن صدر الوری زنیم

زان مژده‌ای‌که بخت دهد از قدوم او
ما نیز همچوکوه دمادم صدا زنیم

ساییم سر به پایش و آنگه ز روی فخر
بر تاج زرنگار فلک پشت پا زنیم

هرچند ماه روزه و هنگام زاهدیست
ما تیغ‌ کین به تارک روی و ریا زنیم

هر جا که‌شاهدی‌ چورنودش به‌ بر کشیم
هرجاکه زاهدی چو جهودش قفا زنیم

تا هرکسی مجله نگارد به‌کفر ما
در هر محله ساغر می بر ملا زنیم

از شادی قدوم خداوند می‌خوریم
پس تکیه بر عنایت خاص خدا زنیم

عبدالله آنکه‌گاه تقاضای خشم او
دست رجا به دامن مرگ فجا زنیم

صدری ‌که با ولایش‌ گویی به جنتیم
گام ار به‌ کام شیر و دم اژدها زنیم

بابی ز فضل او نگشاید به روی عقل
تا روز حشر گر دم مدح و ثنا زنیم

گفتند وهم و دانش و فکرت شبی بهم
ماییم آن‌ گروه‌ که لاف از دها زنیم

ما واقفان راز جهانیم از آن قبل
بر اوج عرش خرگه مجد و بها زنیم

نابرده پی به حضرت دستور روزگار
دستور عقل نیست‌ که لاف از ذکا زنیم

رفتند تا به عرش و ندیدند ازو نشان
گفتند گام بیهده چندین چرا زنیم

بیرون‌ز عرش‌جای نه پس جای‌او کجاست
یارب یکی بگوکه قدم تاکجا زنیم

ما را خدا یگانا بود از تو شکوها
می‌خواستیم تا قدری بر قضا زنیم

بی‌مهری تو عرضه نماییم نزد خلق
وان داستان به مجلس شاه وگدا زنیم

خالی نیافتیم دلی را ز مهر تو
تا در حضور او دم ازین ماجرا زنیم

آری قضا چو دم نزند بی‌رضای تو
ما کیستیم تا زنخی بی‌رضا زنیم

جز آنکه سر به چاه ملامت فروبریم
حرفی به شکوه چون علی مرتضی زنیم

نز افتراست شکوهٔ ما با جناب تو
حاشا که بر جناب تو ما افترا زنیم

تشریف فارس راکه نوشتی به‌نام ما
بر خلف وعده شاید اگر مرحبا زنیم

باری چو از تو جز به تو نتوان‌گریختن
خود چاره نیست جز که در التجا زنیم

کشتی شکسته باد مخالف کنار دور
نز مردی است پنجه‌که با ناخدا زنیم

ماه صیام و مست خجل پارسا دلیر
نز رندی است طعنه ‌که بر پارسا زنیم

در عهد چون ‌تو صدری انصاف ده رواست
تا ما قدم به مدرسه بر بوریا زنیم

با آه سرد و خاطر افسرده لاف ‌کین
هر روز با شتاب دل ناشتا زنیم

یسار نادرست‌که در عهد چون تویی

#قاآنی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

پروکسی برای تست

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

««جانم فدای توست، که جانان من توئی»»
««شمع وثاق و تازه گلستان من توئی»»

هستند شاهدان شکر لب بعهد تو
لیکن از آنمیانه بدندان من توئی

جان بر سر غم تو نهم، وزمن این سخن
بی حرمتی است جان، چه بود، جان من توئی

در عشق تو بخدمت سلطان برآمدم
ای مه، سعادت تو که سلطان من توئی

آنکس که گفت اثیر، بزنگان چه میکنی
زین نکته غافل است، که زنگان من توئی

#اثیر_اخسیکتی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

می آیم
می آیم
می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها
که دوست می دارند
و دختری که هنوز آنجا
در آستانه پرعشق ایستاده
سلامی دوباره خواهم داد...

#فروغ_فرخزاد

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

ساز و آواز
"ای خسرو خوبان"
دستگاه: شور
آواز: استاد #محمدرضا_شجریان
همنواز آواز: استاد #احمد_عبادی
برگرفته از برگ سبز: 249
شعر: #حزنی_اصفهانی

ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن
رحمی به دل سوخته بی سر و پا کن

 درد دل درویش و تمنای نگاهی
زان چشم سیه مست به یک غمزه دوا کن

 گر لاف زند ماه که ماند به جمالت
بنمای رخ خویش و مه انگشت‌نما کن
  
 ای سرو چمان از چمن و باغ زمانی
بخرام در این بزم و دو صد جامه قبا کن

 شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند
ای دوست بیا رحم به تنهایی ما کن

 با دلشدگان جور و جفا تا به کی آخر
آهنگ وفا ترک جفا بهر خدا کن

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

باز مرا در غمت واقعه جانی است
در دل زارم نگر، تا به چه حیرانی است

دل که ز جان سیر گشت خون جگر می‌خورد
بر سر خوان غمت باز به مهمانی است

چون دل تنگم نشد شاد به تو یک زمان
باز گذارش به غم، کو به غم ارزانی است

تا سر زلفین تو کرد پریشان دلم
هیچ نگویی بدو کین چه پریشانی است؟

از دل من خون چکید بر جگرم نم نماند
تا ز غمت دیده‌ام در گهر افشانی است

آه! که در طالعم باز پراکندگی است
بخت بد آخر بگو کین چه پریشانی است

رفت که بودی مرا کار به سامان، دریغ!
نوبت کارم کنون بی سر و سامانی است

صبح وصالم بماند در پس کوه فراق
روز امیدم چو شب تیره و ظلمانی است

وصل چو تو پادشه کی به گدایی رسد؟
جستن وصلت مرا مایهٔ نادانی است

خیز، دلا، وصل جو، ترک عراقی بگو
دوست مدارش، که او دشمن پنهانی است

#فخرالدین_عراقی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود

بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود
عرش مجید جاه مرا آستانه بود

در راه من نهاد نهان دام مکر خویش
آدم میان حلقهٔ آن دام دانه بود

می‌خواست تا نشانهٔ لعنت کند مرا
کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود

بودم معلم ملکوت اندر آسمان
امید من به خلد برین جاودانه بود

هفصد هزار سال به طاعت ببوده‌ام
وز طاعتم هزار هزاران خزانه بود

در لوح خوانده‌ام که یکی لعنتی شود
بودم گمان به هر کس و بر خود گمان نبود

آدم ز خاک بود من از نور پاک او
گفتم یگانه من بوم و او یگانه بود

گفتند مالکان که نکردی تو سجده‌ای
چون کردمی که با منش این در میانه بود

جانا بیا و تکیه به طاعات خود مکن
کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود

دانستم عاقبت که به ما از قضا رسید
صد چشمه آن زمان ز دو چشمم روانه بود

ای عاقلان عشق مرا هم گناه نیست
ره یافتن به جانبشان بی رضا نبود

#سنایی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

آمدم یاد تو از دل
به برونی فکنم
دل برون گشت
ولی یاد تو با ماست هنوز ...!


#مهدی_اخوان_ثالث


‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

دلخوشم با کاشتن، هر چند با برداشتن نیست
گرچه بی‌برداشت، کارم جز به خیره کاشتن نیست

سرخوش از آواز مستان در زمستانم که قصدم
لانه را مانند مور از دانه‌ها انباشتن نیست

حرص محصولی ندارم، مزرع عمر است و این جا
در نهایت نیز با هر کاشتن، برداشتن نیست

«سخت می‌گیرد جهان بر سخت‌کوشان» و از آن روز
چاره‌ی آزاده ماندن غیر سهل انگاشتن نیست

گر به خاک افتم چو شب‌پایان* چه باک از آن که کارم
چون مترسک قامت بی‌قامتی افراشتن نیست

از تو دل کندن نمی‌دانم که چون دامن ز عشق است
چاره دست همّتم را جز فرونگذاشتن نیست

سر به سجده می‌گذارم با جبین منکسر هم
در نماز ما شکستن هست اگر نگزاشتن نیست


✍حسین_منزوی

#شب‌پا: با وامی از نیما یوشیج از شعری به همین نام از او. (در معنای: آن که شب ها مزارع را مراقبت می کند.)


‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

نسیمِ صبح پنداری ز کوی یار می‌آید
به جان‌ها مژده می‌آرد که آن دلدار می‌آید

به صد اکرام می‌باید به استقبال او رفتن
که بوی دوست می‌آرد ز کوی یار می‌آید

بدین خوبی و خوشبویی چنان پیدایی و گویی
که سوی بنده چون صحت سوی بیمار می‌آید


#سیف_فرغانی
#صبح_بخیر

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

... زین‌سپس خال بتان بس حَجَرالاَسود من
زمزم آنک خم و کعبه درِ خمّار مرا

خانقه جای تو و خانه‌ی می جای من است
پیر سجاده تو را داده و زنّار مرا ...


افضل‌الدین #خاقانی_شروانی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

چون در دل ما آیی تو دامن خود برکش
تا جامه نیالایی از خون جگر جانا

ای ماه برآ آخر بر کوریِ مه‌رویان
ابری سیه اندرکش در روی قمر جانا

#مولانای_جان

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

وقتی‌که من بچه بودم
پرواز یک بادبادک
می‌بردت از بام‌‌های سحرخیزی پلک
تا
نارنج‌زاران خورشید
آه،
آن فاصله‌های کوتاه.

وقتی‌که من بچه بودم
زور خدا بیشتر بود.

وقتی‌که من بچه بودم
بر پنجره‌های لبخند
اهلی‌ترین سارهای سرور آشیان داشتند،
آه،
آن روزها گربه‌های تفکر
چندین فراوان نبودند.

وقتی‌که من بچه بودم
مردم نبودند.

وقتی‌‎که من بچه بودم
غم بود،
اما …
کم بود!

#اسماعیل‌_خویی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

📒سخن کوتاه

بادا مبارک در جهان سور و عروسی های ما
سور و عروسی را خدا ببرید بر بالای ما

زهره قرین شد با قمر طوطی قرین شد با شکر
هر شب عروسی دگر از شاه خوش سیمای ما

غزلی از مولانا کلیات شمس تبریزی

و اما معنی
مولانا این غزل را در شب عروسی فرزندش سلطان ولد که با فاطمه خاتون دختر صلاح الدین زرکوب ازدواج میکرد سروده است .
افلاکی در مناقب العارفین (۲/۷۲۰ـ۷۱۹)میگوید:
همچنان روزی در میان اصحاب فرمود که چون فاطمه خاتون را به بهائ الدین ما عقد کردند امامت فرشتگان مقرب و حوران فرادیس اعلی شادی ها میکردند و نقاره ها می‌زدند و همگان سماع کنان به همدیگر تهنیت عروسی می‌دادند و همچنان در شب اول عروسی همین غزل را سرآغاز فرمود .که : بادا مبارک در جهان سور و عروسی ما .....الی آخر و همچنان در شب زفاف این غزل را فرمود که :

مبارکی که بود در همه عروسی ها
در ین عروسی ما باد ای خدا تنها

#شفیعی_کدکنی
دیوان غزلیات شمس

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

به نیم غمزه چنانم ربود دل از دست
که رفت مرغ قرارم ز شست و کار از دست

چه محشری‌ست که ناگاه از میان برخواست
چه فتنه بود که یکباره در کنار نشست؟

من و می از ازل اینگونه مست و مخموریم
من از می و می از آن چشم پر خمارِ تو مست

نقاب اگر ز رخ ای آفتاب بر فکنی
شوند خلق جهان یکسر آفتاب پرست

ز هجر بس‌که دلم رنج برد و درد کشید
درست گفت که پیمانه وصال شکست

به ترک چشم بگو، باز راه خلق منبد
کسی چو ناز تو ای‌شوخ راه شانه نیست

کمند زلف تو دیدی چگونه «رفعت» را
چو مرغ و ماهی بگرفت و درفکند بشست؟

#رفعت_سمنانی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

پروکسی‌ برای تست ۲

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

یه پروکسی جدیدم خدمتتون.

پروکسی جدید

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

این پروکسیارو داشته باشید انشالله کمی در اتصالتون کمکی کرده باشیم.

پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی
پروکسی | پروکسی

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

از پختگی است گر نشد آوازِ ما بلند
کِی از سپندِ سوخته گردد صدا بلند؟

سنگین نمی‌شد اینهمه خوابِ ستمگران
گر میشد از شکستنِ دلها صدا بلند

هموار می‌شود به نظر بازکردنی
قصری که چون حباب شود از هوا بلند

رحمی به خاکساریِ ما هیچکس نکرد
تا همچو گردباد نشد گَردِ ما بلند

فریاد می‌کند سخنانِ بلندِ ما
آوازِ ما اگر نشود از حیا بلند

از بس رمیده است ز همصحبتان دلم
بیرون روم ز خود،چو شد آوازِ پا بلند

بلبل به زیرِ بالِ خموشی کشید سر
صائب به گلشنی که شد آوازِ ما بلند

#صائب

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

شاه نعمت‌الله ولی*رباعیات
*رباعی شمارهٔ ۱۷۱

مجنون و پریشان تو ام دستم گیر
خود می دانی آن تو ام دستم گیر

هر بی سر و پای دستگیری دارد
من بی سر و سامان تو ام دستم گیر

🌼🌼🌼🌼🌼

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران »
رباعی شمارهٔ ۳۴۱

مجنون و پریشان توام دستم گیر
سرگشته و حیران توام دستم گیر


هر بی سر و پا چو دستگیری دارد
من بی سر و سامان توام دستم گیر

🌼🌼🌼🌼🌼

"مولانا » دیوان شمس » رباعیات »
رباعی شمارهٔ ۹۱۸

مجنون و پریشان توام دستم گیر
سرگشته و حیران توام دستم گیر


هر بی سر و پای دستگیری دارد
من بی سر و بی‌پای توام دستم گیر

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

🇮🇷خانه‌ام آتش گرفته‌ است،
آتشی جانسوز
هر طرف می‌سوزد این آتش
پرده‌ها و فرش‌ها را ، تارشان با پود
من به هر سو می‌دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده‌های‌ تلخ
و خروش گریه‌ام ناشاد
از درون خسته‌ی سوزان
می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!

خانه‌ام آتش گرفته‌ست، آتشی بی‌رحم
هم‌چنان می‌سوزد این آتش .......

#مهدی_اخوان_ثالث

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…
Subscribe to a channel