mohsenjalalpour | Unsorted

Telegram-канал mohsenjalalpour - ✍️ محسن جلال‌پور

11132

فعال بخش خصوصی و تحلیل‌گر مسائل اقتصادی

Subscribe to a channel

✍️ محسن جلال‌پور

📹 کرمان از آینه یک رویداد فرهنگی

▫️اقتصاددانان و اهالی فرهنگ در دیار کرمان از چه گفتند ؟

▫️شمار زیادی از اقتصاددانان، روزنامه‌نگاران، اهالی فرهنگ و هنر، مدیران اقتصادی و سیاستمداران در رویدادی فرهنگی که در کرمان برگزار شد، شرکت کردند و به تماشای فیلمی مستند به نام «راه ادویه» نشستند.

▫️همچنین در این رویداد که به همت محسن جلال‌پور هر سال برگزار می‌شود، کتاب «سرانجام انسان طراز نوین» نوشته سوتلانا الکسیویچ که انتشارات دنیای اقتصاد با ترجمه خانم مهشید معیری و دکتر موسی غنی‌نژاد روانه بازار کرده، رونمایی شد.

▫️در این رویداد محسن جلال‌پور، محمدمهدی بهکیش، موسی غنی‌نژاد، مسعود نیلی و محمد نهاوندیان و همچنین استاندار کرمان سخنرانی کردند.

📺 @ecoiran_webtv

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

سلوک اقتصاددان

می‌گویند میان وضعیت بد اقتصادی جامعه و گرایش به تحصیل در رشته اقتصاد، رابطه‌ای معنادار وجود دارد؛ به این معنا که جوانان با مشاهده فقر و بیکاری فراگیر، تصمیم می‌گیرند در رشته اقتصاد تحصیل کنند تا شاید بتوانند فقر را از جامعه دور کنند.

سید محمد طبیبیان هم چنین سلوکی دارد. در دوران نوجوانی، روزی از پدرش می‌پرسد اقتصاد چیست؟ پدر می‌گوید: «لابد چیزی درباره پول و ثروت است یا شاید درباره این است که وضع مردم را چگونه می‌توان بهتر کرد؟» پسر جوان به این ترتیب به اقتصاد علاقه‌مند می‌شود و تصمیم می‌گیرد در این رشته تحصیل کند. او موفق می‌شود مدرک لیسانس و فوق‌لیسانس خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه شیراز بگیرد و برای ادامه تحصیل به دانشگاه دوک آمریکا برود. در سال 1979 یعنی در بحبوحه انقلاب اسلامی، با مدرک دکترای اقتصاد به ایران بازمی‌گردد.

انتشارات دنیای‌اقتصاد سه کتاب از دکتر طبیبیان منتشر کرده است:

🔹 اندیشه آزادی (مشترک با موسی غنی‌نژاد و حسین عباسی)
🔹 روش علم
🔹 روزگار یک روستا

برای دسترسی به این کتاب‌ها، راهنمای خرید از کتابفروشی دنیای‌اقتصاد را مطالعه کنید.

@eco_philo_book

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

رعیت بی‌جان

🔹 در سال ۱۳۷۶، به دلیل ماجرای میکونوس، سفرای کشورهای اروپایی ایران را ترک کردند و پس از چند ماه دوباره بازگشتند. به خاطر دارم که مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه به این رفت‌وآمد اشاره کردند و با طنزی ظریف گفتند: «حکایت این سفرا مانند گنجشکی است که بر شاخه درختی می‌نشیند و پس از مدتی رو به درخت می‌گوید: خودت را محکم بگیر که می‌خواهم پرواز کنم. درخت هم با تمسخر پاسخ می‌دهد: من اصلاً متوجه آمدنت نشدم که حالا بخواهم نگران رفتنت باشم.»

آن زمان، در نامه‌ای به ایشان ضمن تشکر از بیان شیوا و اعتمادبه‌نفس بالایی که در این جریان از خود نشان دادند به حکایتی دیگر اشاره کردم و برای آن مرحوم نوشتم:

«در شبی سرد از چله زمستان، خانی رعیت را به شب‌نشینی دعوت کرده بود. وقتی کارگزار اصلی، که فردی دانا بود، وارد شد، خان از او پرسید: بیرون چه خبر است؟ کارگزار پاسخ داد: حضرت والا، هوا آن‌قدر سرد شده که سنگ ترک می‌خورد. خان با اطمینان گفت: به سرما بگو اگر از این هم سردتر شود، نمی‌تواند به ما آسیبی برساند. کارگزار بیرون رفت و پس از چند دقیقه بازگشت. خان پرسید: گفتی؟ کارگزار پاسخ داد: بله و سرما هم گفت: به خان والا بگویید مسلم است که به ایشان آسیبی نمی‌رسد، اما چنان بلایی بر سر رعیت می‌آورد که دیگر کسی برایشان رعیتی نکند.»

در ادامه نوشتم: «حضرت آیت‌الله، این رفت‌وآمد سفرا برای بخش‌خصوصی و تولیدکنندگان و صادرکنندگان، هزینه‌های سنگینی به دنبال داشت. اروپا ورود پسته ایران را ممنوع کرد و این تصمیم خسارات زیادی به بخش‌خصوصی وارد آورد. همچنین، بسیاری از تجار دچار زیان‌های هنگفت شدند و بازارهایشان را از دست دادند.»

🔹حالا چرا این روزها به یاد آن ماجرا افتادم؟ برخی از تصمیم‌گیران محترم می‌گویند فعال شدن مکانیسم ماشه برایشان مشکلی ایجاد نمی‌کند. باید به این عزیزان یادآوری کرد که هرچند شما بر کرسی‌های محکم و مطمئن تکیه زده‌اید، رعیت در گرفتاری‌های فراوانی دست‌وپا می‌زنند. فعال شدن اسنپ‌بک بی‌تردید به فعالیت بسیاری از بنگاه‌های کوچک و بزرگ آسیب جدی خواهد زد و آثار آن در جامعه به‌وضوح نمایان خواهد شد. پس لطفاً کمی هم با گفت‌وگو و توجه به واقعیت‌های جامعه سخن بگویید تا رعیت از این بیشتر به قهقرا نرود.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

👆👆

خانم خوش بیانی در کانال روزنامه دنیای‌اقتصاد هر روز صبح پادکستی دارند تحت عنوان «صبحانه با دنیای‌اقتصاد».
معمولا هر روز این پادکست را گوش می‌کنم و به صورت اجمالی در جریان محتوای سرمقاله و مهم‌ترین گزارش‌های روزنامه قرار می‌گیرم.
به گمانم جا دارد که زمان پادکست بیشتر و مطالب آن هم متنوع‌تر شود. در روزهای شلوغ که ممکن است مجال تورق صبحگاهی روزنامه را نداشته باشم، بهترین کار گوش دادن به همین پادکست است.

پیش از این هم پیرمرد خوش‌صدایی، گزارش‌ها و تحلیل‌های هفته‌نامه تجارت‌فردا را به صورت پادکست در کانال روزنامه دنیای‌اقتصاد ارائه می‌کرد که متأسفانه آن صدا دیگر شنیده نمی‌شود.

برای همه صداهای زیبا آرزوی فرکانس بالاتر دارم.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

🔹 سرمقاله امروز «دنیای اقتصاد:

فضای غبار آلود تصمیم گیری بنگاه ها

👤 محسن جلال‌پور؛ فعال اقتصادی

✍️ آنها که دستی در اقتصاد دارند، هر روز در کوچه و خیابان با انبوهی از این پرسش‌ها روبه‌رو می‌شوند: آینده چه خواهد شد؟ به کدام سو می‌رویم؟ و در این شرایط چه باید کرد؟ اما پاسخ روشنی برای این سوال‌ها وجود ندارد.

✍️ فضای کشور غرق در ابهام است. در سطح فردی، مردم با پرسش‌های بی‌پاسخ دست‌وپنجه نرم می‌کنند و در سطح تصمیم‌گیری‌های کلان نیز نوعی «بی‌تصمیمی» حاکم است.

✍️ در چنین فضایی یا اصلا تصمیم گرفته نمی‌شود یا تصمیم‌های قاطعانه گرفته نمی‌شود یا اگر تصمیمی اتخاذ شود، اغلب به نفع گروه‌های ذی‌نفع تمام می‌شود.

✍️ این شرایط ناپایدار، موجی جدید از خروج سرمایه را به دنبال داشته است.

✍️ با این حال، این وضعیت برای همه زیان‌بار نیست و ذی‌نفعان خاص خود را دارد.

✍️ ساختار اقتصاد ایران به‌گونه‌ای شکل گرفته که جریان‌های رانت‌جو در آن قدرت قابل‌توجهی دارند و از نااطمینانی و بی‌ثباتی سود می‌برند.

✍️ در نتیجه، اقتصاد گروگان جریان‌هایی شده که از بی‌ثباتی به‌عنوان ابزاری برای کسب منافع کلان بهره می‌جویند.

✍️ همه این عوامل دست به دست هم داده‌اند تا فعالیت‌های اقتصادی سالم و بلندمدت جای خود را به فعالیت‌های ناسالم و کوتاه‌مدت بدهند.

✍️ در سال‌های اخیر، بنگاه‌های رانتی رشد چشم‌گیری داشته‌اند و فعالان اقتصادی ناسالم، کنترل امور را در دست گرفته‌اند.

✍️ به همین دلیل، فعالان بخش خصوصی بر این باورند که نااطمینانی، هرچند برای عموم فعالان اقتصادی سم است، برای برخی جریان‌ها مانند اکسیژن حیاتی است.

✍️ گویی حیات این جریان‌ها به تداوم و تشدید نااطمینانی وابسته است. از این رو، می‌توان گفت که اقتصاد ایران امروز بیش از هر زمانی گروگان سیاست شده است.

#دنیای_اقتصاد #سرمقاله #ابهام #نااطمینانی #رانت

کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇
@den_ir

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

درگذشت یک دوست

◾️بیش از پنجاه سال است که رضا بهرامی را می‌شناسم؛ همکلاسی، همبازی، همراه و همدل بیش از نیم‌قرن زندگی‌ام. او برای من، همه کرمانی‌ها و تمام مردمی که دلسوزش بود، از جان و مال خود مایه گذاشت. پذیرش فقدانش برایم ناممکن است و قلبم تاب پذیرش سفر ابدی‌اش را ندارد.
رضا انسانی نمونه و بی‌بدیل بود؛ از آن دست انسان‌هایی که در هر دوره‌ای به‌ندرت یافت می‌شوند: رفیقی وفادار، یاری بی‌توقع، پرتلاش، مردم‌دوست و از همه مهم‌تر، دغدغه‌مند. او بیش از هر چیز به مردم و گرفتاری‌هایشان می‌اندیشید. نمی‌شد رضا را ببینی و شوق و ذوقش برای راه‌اندازی بخش یا مجموعه‌ای جدید در حوزه درمان، یا نگرانی‌اش برای کارهای بر زمین‌مانده در همین مسیر را حس نکنی. حتی یک‌بار هم از کار و کسب شخصی‌اش با من درددل نکرد. همیشه سخن از مردم، بیماران، سرطان، شیمی‌درمانی و راه‌هایی برای کاهش آلام دردمندان این خطه بود.

◾️ چگونه از او بنویسم، وقتی دستم برای نگارش هجرتش یاری نمی‌کند، قلبم نبودش را باور ندارد و ذهنم توان یادآوری همه کارهای خیر و فعالیت‌های بی‌وقفه‌اش را ندارد؟


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

تن رها کن

مرداد که می‌رسد، یاد و خاطره‌ مرحوم پدرم پررنگ‌تر می‌شود. این حس به چند دلیل است: نخست اینکه در تابستان و به‌ویژه این ماه، وقت بیشتری با پدر می‌گذراندیم؛ یا در کاروانسرا بودیم یا همراه ایشان. دوم اینکه پدر معمولاً در این ماه ما را به سفری می‌برد، چه کوتاه و چه بلند، چه نزدیک و چه دور. و سوم، این ماه مصادف است با سالگرد فوت ایشان. خلاصه اینکه این روزها بیش از همیشه به یادشان هستم.
یکی از خاطراتی که این چند روز ذهنم را مشغول کرده، یاد پیرمردی است که در کودکی‌ام، هر دوشنبه به حجره‌ی پدر می‌آمد. او دسته‌ای صورت‌حساب از پدر می‌گرفت، تا دوشنبه‌ی بعد برای وصول و نقد کردن آن‌ها اقدام می‌کرد و دوباره با حساب‌وکتاب هفته‌ی قبل و دریافت صورت‌حساب جدید بازمی‌گشت. یک بار از پدر پرسیدم چرا خودش یا میرزای حجره برای وصول نمی‌رود؟ پدر با آرامش گفت: «هر کس در این کسب‌وکار سهمی دارد و سهم او هم همین رفت‌وآمد و درصد ناچیزی است که از مبالغ صورت‌حساب‌ها برمی‌دارد.»

پیرمرد همیشه لباسی ساده به تن داشت: پیراهنی سه‌دکمه با یقه آخوندی که تا زانویش می‌رسید و شلواری معمولی که تقریباً همیشه او را با همان لباس به خاطر دارم. تمیز بود، دائم‌الوضو و مدام ذکر می‌گفت. تسبیح کوچک و ساده‌ای در دست داشت و گاهی برای کسانی که از او می‌خواستند، با خلوص و نیت پاک استخاره می‌کرد و نتیجه را می‌گفت. معمولاً وقتی کارش تمام می‌شد و می‌خواست از حجره برود، زیر لب این مصرع را زمزمه می‌کرد و بعد هم خداحافظ:
تن رها کن تا نخواهی پیرهن

معنای این مصرع همیشه برایم سؤال بود. به خاطر دارم دوشنبه‌ای که به شدت منتظر آمدنش بودم، نیامد و این موضوع هم من و هم پدر را نگران کرد. نزدیک اذان ظهر بود که جوانی خوش‌قدوقامت و بسیار مؤدب از در حجره وارد شد، سلام کرد و روی نیمکت نشست. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که صدای الله‌اکبر اذان ظهر از مسجد آقا غلامعلی بلند شد.
پدر رو به جوان کرد و گفت قصد اقامه‌ نماز دارد و از او خواست فرمایشش را بگوید. جوان با ادب خود را فرزند همان پیرمرد دوشنبه‌ها معرفی کرد و گفت پدرش کسالت دارد و در بیمارستان بستری است، اما صورت‌حساب‌ها و وجه وصول‌شده را به او سپرده تا به حجره بیاورد و بدحساب نماند.

پدر با تأثر زیاد، جویای حال پیرمرد شدند و ضمن تشکر از جوان، گفتند: بعدازظهر برای ملاقات به بیمارستان خواهد رفت. من هم که به پیرمرد علاقه‌مند شده بودم، از پدر خواستم همراهشان بروم. ابتدا کمی مقاومت کردند که بیمارستان جای بچه‌ها نیست، اما سرانجام پذیرفتند. بعدازظهر سوار بر دوچرخه‌ی پدر راهی بیمارستان شدیم.

وقتی به اتاق پیرمرد رسیدیم، در کمال ناباوری شنیدیم که همان روز به دیار باقی شتافته است. نه‌تنها پدر، که من هم بسیار غمگین شدم و ناخودآگاه اشکم جاری شد.

در راه بازگشت، از پدر پرسیدم چرا پیرمرد همیشه هنگام خداحافظی آن مصرع را می‌خواند. پدر در حالی که رکاب می‌زد، به‌آرامی گفت:
چند خواهی پیرهن از بهر تن
تن رها کن تا نخواهی پیرهن


و ادامه داد؛ از زمانی که پیرمرد را می‌شناسم، همیشه درآمد اندکش را صرف کمک به نیازمندان و امور خیر می‌کرد و زندگی بسیار ساده و بی‌تکلفی داشت. گاه یک بیت شعر، یک ضرب‌المثل یا یک حدیث، خلاصه‌ دهه‌ها زندگی یک انسان است و زندگی آن مرحوم در همین یک مصرع خلاصه می‌شد: «تن رها کن تا نخواهی پیرهن»


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

همه چیز تعطیل

یادش به خیر، قدیم‌ها که تعطیلات خیلی شیرین و دلچسب بود اما این روزها شاید به خاطر فشارهای اقتصادی، تعطیلی‌ها به جای حس شادی، بیشتر احساس نگرانی ایجاد می‌کنند. تعطیلی‌های مکرر برای بخش خصوصی نه‌تنها فرصتی برای استراحت نیست، بلکه منشأ مشکلات متعدد و خسارات سنگین است.
قبلا اینجا نوشته بودم که فشار دادن دکمه تعطیلی، تنها کاری است که تصمیم‌گیران کشور در آن تبحر پیدا کرده‌اند و برای انجام آن درنگ نمی‌کنند. انگار میان همه راه‌حل‌های کوچک‌ و بزرگی که در جعبه ابزارشان وجود دارد، تعطیل کردن از همه دم دست‌تر است.

هر روز تعطیلی، زنجیره‌ای از اختلالات را به دنبال دارد که گاهی هفته‌ها یا حتی ماه‌ها برنامه‌ریزی‌های یک بنگاه اقتصادی را مختل می‌کند. برای مثال، فرض کنید پس از هفته‌ها هماهنگی برای صادرات یک محموله، همه‌چیز آماده است: نمونه‌برداری انجام شده، تأییدیه‌ها دریافت شده و تنها امضای نهایی باقی مانده است. اما ناگهان تعطیلی چهارشنبه، برنامه را به هم می‌ریزد. راننده کامیون به دلیل مشکل شخصی مجبور به بازگشت می‌شود و اعلام می‌کند فعلاً امکان حمل بار ندارد. حالا باید دوباره در نوبت کامیون قرار گرفت، که ممکن است دو تا سه هفته طول بکشد. در این مدت، شاید خریدار خارجی از معامله منصرف شود. این تنها یکی از ده‌ها مشکلی است که تعطیلی‌های پی‌درپی برای بنگاه‌های خصوصی ایجاد می‌کند.

علاوه بر این، هزینه‌های ثابت مانند حقوق کارکنان(به دیده منت)، حق بیمه، سود بانکی، جریمه تأخیر، مالیات و عوارض، حتی در روزهای تعطیل هم باید پرداخت شود، در حالی که هیچ فعالیت مؤثری انجام نمی‌شود. به این مشکلات، گرمای طاقت‌فرسای تابستان، قطعی برق و کمبود آب را هم اضافه کنید که حتی در روزهای غیرتعطیل، برنامه‌ریزی منظم را غیرممکن می‌کند.

طبق گفته یکی از وزرای دولت، در سال ۱۴۰۳ بنگاه‌های اقتصادی تنها ۱۶۰ روز توانسته‌اند فعالیت مؤثر داشته باشند، اما هزینه‌های ۳۶۵ روز سال همچنان بر دوش آن‌هاست. ادامه این روند، آینده‌ای نگران‌کننده را برای بخش خصوصی رقم می‌زند: تعطیلی بنگاه‌ها، کاهش نیروی کار و در نتیجه، تشدید معضلات اشتغال و کمبود کالا.
برای جلوگیری از این بحران، بازنگری در سیاست‌های مربوط به تعطیلی‌ها و ایجاد زیرساخت‌های پایدار برای فعالیت بنگاه‌ها ضروری است. بخش خصوصی برای ادامه حیات و نقش‌آفرینی در اقتصاد کشور، به ثبات و حمایت نیاز دارد، نه موانع بیشتر.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

صدایی که شنیده نشد

در سال ۱۳۸۱ که تازه رئیس اتاق بازرگانی کرمان شده بودم، اولین وزیری که به اتاق کرمان آمد، اسحاق جهانگیری بود.
تصورش دشوار است اما آن زمان، اتاق کرمان فاقد سالن کنفرانس، تجهیزات صوتی و امکانات لازم برای برگزاری چنین جلساتی بود. به یاد دارم که میز و صندلی کرایه کردیم و در یکی از اتاق‌های موجود، میزی شبیه میز کنفرانس چیدیم. همچنین یک دستگاه آمپلی‌فایر با چند میکروفن تهیه کردیم تا جلسه برگزار شود.

تعدادی از اعضای هیئت نمایندگان و فعالان اقتصادی در حوزه‌های مختلف صنعتی به جلسه دعوت شدند. آقای جهانگیری به همراه گروهی از همراهانشان حضور یافتند. جلسه با خوشامدگویی و بیان مسائل و مشکلات فعالان اقتصادی آغاز شد. هر یک از حاضران مطالبی ارائه کردند. به‌ویژه، آقای مهدی ایرانی، که مانند من تازه به عضویت هیئت نمایندگان اتاق کرمان انتخاب شده بود، سخنرانی مفصلی درباره مسئله آب و بحرانی که هنوز به طور کامل خود را نشان نداده بود، ایراد کرد. او با صراحت و با استناد به آمار و ارقام هشدار داد که آینده استان کرمان و آینده ایران با بحران کم‌آبی تهدید می‌شود.
این جلسه، شاید اولین جلسه‌ای بود که در دوره مسئولیت تیم ما با حضور یک وزیر برگزار شد و موضوع اصلی مطرح‌شده از سوی اتاق کرمان و اعضای هیأت نمایندگانش، مسئله آب بود. در تمام سال‌های حضورم در اتاق بازرگانی، در هر جلسه، نشست و همایش، همواره درباره آب، مشکلات آن و بحران کم‌آبی سخن گفتیم. مرحوم مهدی آگاه در دو دهه آخر عمر خود تمرکز زیادی بر این مسئله گذاشت و چندین مقاله و حتی کتابی در این زمینه منتشر کرد.

در سال ۱۳۹۰، زمانی که نایب‌رئیس اتاق ایران بودم و آقای حسین کریمی‌پور رئیس کمیسیون کشاورزی اتاق ایران بودند، برای اولین بار سلسله‌جلسات استانی کمیسیون‌ها را آغاز کردیم. قرار شد در هر استان، یک مسئله اساسی کشاورزی به‌عنوان موضوع محوری آن استان بررسی شود و مسئولیت تحقیق، ارائه راهکار و پیگیری به استان مربوطه سپرده شود. در سفر به کرمان، که اولین جلسه استانی بود، موضوع آب را در اولویت قرار دادیم. در همان‌جا پایه‌های اندیشکده تدبیر آب گذاشته شد که امروزه مرجع معتبری برای آمار، داده‌ها و تحلیل‌های علمی و کارشناسی در حوزه آب کشور به شمار می‌آید.

در همان سال یا سال بعد، دولت دهم طرحی به نام «فدک» را تصویب کرده بود که بر اساس آن، قرار بود بیش از دو میلیون هکتار از زمین‌های بایر کشور با مجوز حفر چاه به زمین کشاورزی تبدیل شود. با تلاش فشرده‌ای که در اتاق ایران انجام شد و گزارش آن به بالاترین مقامات کشور ارائه شد، از اجرای این طرح جلوگیری به عمل آمد.

به یاد دارم در ۱۰ تیرماه ۱۳۹۴، تنها بیست روز پس از آغاز مسئولیت من به‌عنوان رئیس اتاق ایران، در سخنرانی روز صنعت در حضور آقای جهانگیری، که آن زمان معاون اول رئیس‌جمهور بودند، بار دیگر مسئله آب و بحران در حال وقوع آن را به‌عنوان اصلی‌ترین دغدغه کشور و فعالان اقتصادی مطرح کردم. معاون اول در سخنرانی پایانی خود به‌درستی اشاره کردند که موضوع آب را اتاق کرمان ۱۵ سال پیش مطرح کرده بود.

اکنون که مسئله آب به دغدغه‌ای فراگیر تبدیل شده و همه از بحران کم‌آبی سخن می‌گویند، باید یادآور شد که نمایندگان بخش‌خصوصی، بیش از ۲۵ سال است که هشدارهای علمی، کارشناسی و جدی در این زمینه داده‌اند. اما مانند بسیاری از هشدارهای به‌موقع دیگر در کشور، این موضوع نیز چندان جدی گرفته نشد. امروز دیگر چاره‌ای نیست و تنها راه‌حل باقی‌مانده، صرفه‌جویی و مصرف صحیح آب است که این وظیفه بر عهده تک‌تک افراد جامعه در همه ابعاد و زمینه‌ها قرار دارد.


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

🔹 سرمقاله امروز «دنیای اقتصاد»:

ایران و دوراهی سرنوشت‌ساز

👤 مسعود نیلی؛ اقتصاددان

✍️ عده‌ای می‌گویند، به این آتش‌بس‌ها نمی‌توان اعتماد کرد و روزهای تلخ و توام با اضطراب پایانی خرداد ۱۴۰۴، باز هم تکرار خواهد شد.

✍️ پاسخ من آن است که شاید چنین باشد، اما همه‌چیز بستگی به این دارد که ما از این ۱۲روز چه آموخته باشیم.

✍️ سرنوشت کشور ما را، نه نقض آتش‌بس‌ها یا پایبندی به آن، بلکه نوع نگاه خودمان، به جهان و داخل تعیین می‌کند.

✍️ هماوردی ما بسیار بیش از آنکه بیرونی و در مقابل بیگانگان باشد، درونی است و میان خودمان.

✍️ دو نوع نگاه متفاوت، طی سال‌های گذشته، در مقابل یکدیگر و در عرصه حکمرانی، کاملا در برابر هم، اما در جاگیری سیاسی، به صورت تناقض‌آمیزی، بعضا در کنار یکدیگر، مشغول امور مُلک و ملت بوده‌اند. شکاف بزرگ میان این دو نگاه متضاد را درآمدهای نفتی پر می‌کرده است.

✍️ نگاه اول، عمدتا غالب و نگاه دوم، تنها در بحران‌ها و به اجبار، به کار گرفته می‌شده است.

✍️ نگاه اول، حکومت را منحصرا، میدان درگیری و عرصه مبارزه تعریف می‌کند. نمود این مبارزه در بُعد روابط خارجی، درگیری فعال با قدرت‌های بزرگ غربی است.

✍️ این نگاه، نبود یا ضعف عدالت در عرصه بین‌المللی را توجیه تکلیف خود در دفع ظلم و بی‌عدالتی در هر نقطه از جهان می‌داند. از این منظر، حاکمان کشورهای مختلف، عمدتا یا ستمگرند یا نوکران این ستمگران.

✍️ این نگاه، خود را تنها پرچم‌دار ظلم‌ستیزی می‌داند و معتقد است خیل عظیم کشورهای در حال توسعه‌ای که ظرف ۴ دهه گذشته موفق شده‌اند از جرگه فقرا خارج شوند و به رفاه و آسایش دست یابند، استقلال خود را معامله کرده‌اند و نوکری غرب را پذیرفته‌اند. این نگاه، داخل را هم پشت جبهه مبارزه مقدس جهانی و منطقه‌ای می‌بیند.

✍️ نگاهش به رفاه و اقتصاد، نگاه معیشتی، دستوری، از بالا به پایین و کاملا درون‌گرا و مبتنی بر خودکفایی بی‌قید و شرط است و رسالت اقتصاد را عمدتا تقویت پشت جبهه داخلی در مبارزه بیرونی می‌داند و نگاهی را که به رفاه همگانی اصالت می‌دهد، دون‌پایه و حتی حیوانی می‌داند.

✍️ در این نگاه، واژه توسعه یک واژه غربی و تداعی‌کننده پارادایم وابستگی است. پس باید از گفتمان حکمرانی بومی حذف شود. در عرصه فرهنگی هم، جامعه باید نمایشگاهی یکدست و یکپارچه برای این مبارزه به چشم بیاید.

✍️ نگاه دیگر، حکومت را ناشی از اراده مردم می‌بیند. جامعه محور اصلی است و حکومت به اموری می‌پردازد که جامعه یا نمی‌تواند انجام دهد یا اگر انجام دهد، پرهزینه است.

✍️ هزینه اداره کشور را مردم با همه تنوعی که دارند، می‌پردازند. پس با همین تنوع، حق دارند حاکمان را بر حسب میزان صلاحیتشان در ارائه خدمات، انتخاب کنند و مستمرا مورد ارزیابی و کنترل قرار دهند.

✍️ صلاحیت حکمرانان را هم با معیارهای رونق و عدالت که به رضایت عمومی می‌انجامد، می‌سنجد.

✍️ از این منظر، حکمرانی باید کاملا علمی، شفاف و پاسخ‌گو باشد حداقل به این دلیل که با منابع عمومی متعلق به جامعه اداره می‌شود.

✍️ از این منظر، تعامل جهانی با وابستگی یک‌جانبه مترادف نیست. در این نگاه، صلح یک اصل است و به هیچ‌وجه مترادف با پذیرش ظلم نیست. در این نگاه، داده و محاسبه و تحلیل متکی به آن، حرف اول را می‌زند.

✍️ اهمیت این نوشتار، بیشتر از این جهت است که احتمال پررنگ‌تر شدن و تسلط کامل رویکرد اول، پس از جنگ ۱۲روزه، شاید بیشتر شده باشد و بر طبل مبارزه بیرونی محکم‌تر نواخته شود.

✍️ درنده‌خو بودن، فاسد بودن، متجاوز بودن و بسیاری صفات زشت و ناروای انسانی برخی از حکمرانان در جهان نمی‌تواند توجیه‌گر درگیری غیرمصلحت‌اندیشانه ما با آنان شود.

✍️ توجه داشته باشیم، ما ناترازی‌هایی بزرگ و بنیان‌برافکن داریم که قوی‌تر و مخرب‌تر از هر دشمن خارجی می‌رود تا کشور را به نابودی بکشاند.

✍️ این ناترازی‌ها، خاکی را هم که برای حفظ وجب وجب آن، خون‌های فراوانی نثار شده، به‌طور گسترده، زیست ناپذیر و بی‌ارزش خواهد کرد.

#دنیای_اقتصاد #سرمقاله #آتش_بس #ناترازی #دشمن_خارجی #ظلم_ستیزی #تنوع_جامعه

کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇
@den_ir

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

قاچاقچیان چگونه به تهدید امنیت ملی تبدیل شدند؟

🔹عملیات خرابکاری و ترور عوامل اسرائیل درون خاک ایران و تصویرهایی از فعالیت انواع ریزپرنده و همچنین شلیک موشک به بخش‌هایی از تهران که گفته‌ می‌شود از اماکن داخلی پرتاب شده، باعث حیرت تحلیلگران نظامی شده است.
وال استریت ژورنال نوشته:« اسرائیل ماه‌‌ها بود که با استفاده از چمدان‌ها، کامیون‌ها و کانتینرهای حمل بار و قاچاقچیان مرزی، قطعات صدها پهپاد پر از مواد منفجره و مهمات را به صورت قاچاق به ایران ارسال می‌کرد تا در لحظه وقوع حادثه از داخل ایران مورد استفاده قرار دهد.»

🔹یکی از ویدئوهای معروف که در شبکه‌های اجتماعی زیاد دیده شده، پرتابه‌ای را نشان می‌دهد که از مکانی در تهران به مکانی دیگر شلیک می‌شود که نشان می‌دهد بخشی از شلیک‌ها منشأ داخلی داشته است. همچنین واضح است که پهپادهای زیادی وارد کشور شده که در شب‌های گذشته مورد استفاده قرار گرفته است. اما سؤال این است که این همه تجهیزات چگونه وارد کشور شده است؟
اقتصاددانان در پاسخ می‌گویند از مسیری که خودمان ساخته و هموار کرده‌ایم؛ از مسیر قاچاق.
یکی از بزرگ‌ترین خطاهای نظام حکمرانی در سال‌های گذشته، محدود کردن تجارت آزاد و قانونی و باز کردن مسیر تجارت غیر قانونی و قاچاق به بهانه دور زدن تحریم‌ها بوده است. این خطای راهبردی باعث شکل‌گیری گروه‌های سازمان‌یافته شده که ابتدا کالای مصرفی مردم را قاچاق می‌کردند و بعدها به قاچاق تجهیزات نظامی رو آوردند.

🔹وقتی تجارت غیر‌قانونی و قاچاق رواج پیدا می‌کند، فقط کالای مورد نیاز مردم وارد نمی‌شود، و طبیعی است که قاچاقچی به مرور زمان به پیشنهادهای بالاتر پاسخ می‌دهد و پیشنهادهای بالاتر اغلب از سوی کسانی مطرح می‌شود که منافعشان نه در راستای نیازهای مردم، بلکه در جهت اهداف سیاسی و نظامی خاص قرار دارد. قاچاقچیان، که حالا به شبکه‌های سازمان‌یافته و پیچیده تبدیل شده‌اند، دیگر صرفاً به دنبال سود مالی نیستند؛ آنها به بازیگرانی در یک بازی بزرگ‌تر تبدیل شده‌اند که در آن امنیت ملی کشور به خطر می‌افتد. این شبکه‌ها، با بهره‌گیری از خلأهای قانونی و ضعف نظارت ناشی از سیاست‌های محدودکننده تجاری، راه‌هایی برای نفوذ به سیستم‌های امنیتی ایجاد کرده‌اند.

🔹گزارش‌هایی مانند آنچه وال استریت ژورنال منتشر کرده، نشان‌دهنده عمق این فاجعه است. ورود صدها پهپاد مملو از مواد منفجره و مهمات از طریق مرزهای نفوذپذیر، نتیجه مستقیم سیاست‌هایی است که تجارت قانونی را خفه کرده و مسیرهای غیرقانونی را هموار کرده‌اند. اتفاق نشان‌دهنده این واقعیت تلخ است که قاچاق دیگر تنها یک مسئله اقتصادی نیست، بلکه به ابزاری برای تهدید مستقیم امنیت ملی تبدیل شده است. وقتی مرزها به دلیل تمرکز بر دور زدن تحریم‌ها بدون نظارت کافی رها می‌شوند، قاچاقچیان به راحتی می‌توانند از این فرصت برای انتقال هر نوع محموله‌ای، از کالاهای مصرفی تا تسلیحات پیشرفته، استفاده کنند. این روند نه تنها به تضعیف اقتصاد داخلی منجر شده، بلکه حالا به نقطه‌ای رسیده که دشمنان خارجی می‌توانند از همین مسیرها برای وارد کردن ضربه‌های مستقیم به کشور بهره‌برداری کنند.



☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

خوشه‌های انسانیت


پیرمرد فقیر وارد ساندویچی می‌شود و به فروشنده می‌گوید: اگر زحمتی نیست می‌خوام ازتون کمی نان بخرم. زن فروشنده پاسخ می‌دهد: اینجا نانوایی نیست، ما با نون‌هامون ساندویچ درست می‌کنیم. پیرمرد می‌گوید می‌دونم خانم؛ برای یک پیرزن می‌خوام که دندان نداره. گرسنه‌شه.
زن فروشنده می‌گوید: براش ساندویچ بخر،ساندویچ‌های خوبی داریم.
پیرمرد پاسخ می‌دهد: خیلی دلم می‌خواد اما راستش 10 سنت بیشتر پول ندارم.
زن دوباره می‌گوید: با 10 سنت حتی نمی‌تونی نان بخری، ما نان 15 سنتی داریم.
مالک ساندویچی خطاب به زن فروشنده می‌گوید: یه تکه نون بهش بده.
زن یک بسته نان روی میز می‌گذارد و به پیرمرد می‌گوید: قیمت این نان 15 سنت است.
پیرمرد خطاب به زن می‌گوید: حالا نمی‌شه به اندازه 10 سنت ازش ببُرید؟
زن فروشنده اختیاری ندارد و مالک ساندویچی می‌گوید: همه‌شو بده بهش.
پیرمرد به مالک ساندویچی می‌گوید: نه آقا؛ ما به اندازه 10 سنت نان می‌خواهیم.
مالک ساندویچی می‌گوید: اشکالی نداره، نون مال دیروز است و همان 10 سنت کافی است. دو نوه پیرمرد، با حسرت چشمشان به آب‌نبات‌های گوشه فروشگاه می‌افتد و هر کدام یکی برمی‌دارند. پیرمرد از زن فروشنده می‌پرسد: اون آبنبات‌ها یک سنت است؟
و زن فروشنده با شرمندگی می‌گوید: نه؛ دو تاشون یک سنت است.
پیرمرد یک سنت می‌دهد و به اتفاق نوه‌هایش خوشحال از فروشگاه خارج می‌شوند.
یک راننده کامیون به زن فروشنده می‌گوید: این آبنباتها که گرون‌ترند. تو که به من گفتی قیمت آبنبات‌ 5 سنت است پس چرا دو تاشو یک سنت فروختی؟
و فروشنده با تندی پاسخ می‌دهد به توچه مربوطه؟
همان راننده و دوستش که غذایشان را تمام کرده‌اند قصد دارند از ساندویچی خارج شوند و نفری پنج سنت روی میز می‌گذارند و خداحافظی می‌کنند.
زن فروشنده که می‌داند آنها پول غذایشان را داده‌اند می‌گوید: صبر کن ببینیم پس این پول‌های برای چیست؟
دو راننده در حالی که دارند خارج می‌شوند، می‌گویند به توچه مربوطه؟


بارها این صحنه از فیلم «خوشه‌های خشم» به کارگردانی جان فورد را دیده‌ام. صادقانه بگویم، هیچ وقت فرصت نکرده‌ام فیلم را به طور کامل ببینم اما سکانسی که اشاره کردم، همیشه اشکم را در می‌آورد.
این سکانس سرشار از انسانیت است. سرشار از نوع‌دوستی و خیرخواهی و محبت به افراد نیازمندی که غنی از کرامت و بزرگی‌اند. زنجیره‌ای از خوبی‌ها که از پیرمرد فقیر شروع می‌شود و با مالک ساندویچی و زن فروشنده ادامه پیدا می‌کند و دو راننده کامیون آن را به اوج می‌رسانند.


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

سال سخت پسته

🔹 طی سه هفته گذشته، در ارتباط با مسائل تولید و صادرات پسته با افراد زیادی رایزنی و مشورت کرده‌ام. پسته همچنان در سبد صادرات غیر نفتی ایران، محصول مهمی است که بیش از ۸۰ درصد آن صادر می‌شود؛ با این حال، تولیدکنندگان و صادرکنندگان پسته با چالش‌های متعددی مواجه‌اند.

🔹 در بخش تولید، مهم‌ترین دغدغه، بحران آب است. کاهش مستمر بارندگی و تحلیل رفتن منابع آبی، وضعیت باغ‌‌های پسته را روزبه‌روز وخیم‌تر کرده است. تغییرات اقلیمی نیز با ایجاد شرایط جوی نامتعادل، مانند شوک سرمای بهاره یا شوک گرمای شدید، به این محصول آسیب زده و بخش مهم آن را نابود کرده است. علاوه بر این، افزایش آفات به‌ویژه «پسیل پسته» خسارات سنگینی به باغ‌ها وارد کرده است. نبود سموم مناسب کیفیت محصول را تحت تأثیر قرار داده و مشکلات مربوط به استاندارهای باقی‌مانده سموم، امکان صادرات بخش مهمی از آن را محدود کرده است. این عوامل، میزان برداشت در هکتار را کاهش داده و هزینه تولید را بالا برده است. با این همه دشواری، باغدار ایرانی باید محصولی تولید کند که در بازارهای جهانی قابل رقابت باشد که این روزها واقعا کار دشواری است.

🔹در بخش صادرات نیز مشکلات کم نیست. مهم‌ترین چالش، تعهد ارزی و پیمان‌سپاری است که باعث ورود صادرکنندگان غیرحرفه‌ای با کارت‌های بازرگانی اجاره‌ای یا اظهارنامه‌های صادراتی برای واردات شده و رقابت را برای صادرکنندگان واقعی دشوار کرده است. علاوه بر این، رقیب قدرتمندی مانند آمریکا، با تولید بیش از سه برابر ایران و افزایش سالانه ظرفیت تولید، با قراردادهای بلندمدت، قیمت‌های رقابتی و شرایط پرداخت مناسب، کار را برای صادرکنندگان ایرانی سخت‌تر کرده است.

🔹بی‌ثباتی بازار و نوسان نرخ ارز نیز تعادل عرضه و تقاضا را برهم زده و صادرکنندگان را در شرایطی غیرقابل‌پیش‌بینی قرار داده است. خریداران خارجی نیز به دلیل دسترسی به محصول پایدار رقبا، کمتر تمایلی به عقد قرارداد با صادرکنندگان ایرانی نشان می‌دهند. تحریم‌ها و مشکلات انتقال پول نیز سال‌هاست که هزینه‌های گزافی به صادرکنندگان تحمیل کرده است. مشکلات حمل‌ونقل، از جمله کمبود کامیون، دشواری اخذ ویزای شنگن برای رانندگان، مسائل سوخت و مشکلات مرزی، نیز گاه‌وبی‌گاه موانع بیشتری ایجاد می‌کند.

🔹علاوه بر این، اخطارهای اتحادیه اروپا درباره محموله‌هایی با آفلاتوکسین یا باقی‌مانده سموم بالاتر از حد مجاز و تهدید ممنوعیت صادرات، همچنان تولیدکنندگان و صادرکنندگان را آزار می‌دهد.
با این همه مشکلات، شگفت‌آور است که پسته همچنان تاب‌آوری خود را حفظ کرده و به راه خود ادامه می‌دهد.
اما امروز که به باغ‌های پسته سر زدم، متوجه عمق فاجعه شدم. اغراق نیست اگر بگویم به زودی باید با این محصول که نه‌تنها از نظر اقتصادی نقش کلیدی در صادرات، اشتغال و معیشت مردم دارد، بلکه نمادی از حضور ایران در بازارهای جهانی است، خداحافظی کنیم.

🔹 همه جلسات و گفت‌وگوهایی که با دولتمردان و سیاست‌گذاران داشته‌ایم، برای انتقال این مشکلات و یافتن راه‌حل برای عبور از بن‌بست‌های موجود بوده است. هرچند با حجم مشکلات آگاهی دارید اما نباید نا‌امید بود؛ این تلاش‌ها گاه اثرات مثبتی داشته‌اند که به همان اندازه هم برای فعالان این صنعت دلگرم‌کننده و امیدوارکننده‌ است.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

روز عادی یک تاجر

ساعت 5:30 دقیقه صبح در حالی‌که برق رفته بود، لباس پوشیدم و آماده رفتن شدم. ساعت 6 در دفتر قرار کاری داشتم اما حواسم نبود که برق نیست و در حیاط باز نمی‌شود و نمی‌توانم ماشین را خارج کنم. تلفن هم کار نمی‌کرد؛ پس اسنپ گرفتم.

پس از بیست دقیقه زمان، پیرمردی خسته با کوئیک سفید از راه رسید. سوار شدم و به راه افتادیم. در طول مسیر، راننده که از ساعت ده شب تا شش صبح مشغول رانندگی و جابه‌جایی مسافر بود، از مشکلات و گرفتاری‌های فراوانش گفت که او را در این سن و سال به چنین کاری واداشته بود.

با حدود نیم ساعت تأخیر به دفتر رسیدم و به قرارم که برای حل مشکل جدیدی در ارتباط با تمدید تسهیلات بانکی بود، ملحق شدم. این مشکل به دلیل بخشنامه جدید بانک مرکزی ایجاد شده است. ماجرا آن‌قدر غیرقابل‌باور و پیچیده است که پس از دو ساعت بحث، به هیچ راه‌حلی نرسیدیم. از اواخر ماه گذشته، بانک مرکزی پرداخت تسهیلات به صادرکنندگانی که ایفای تعهد ارزی آن‌ها زیر ۸۰ درصد باشد را ممنوع کرده است. البته بخشنامه‌های پیشین، ایفای تعهد تا ۷۰ درصد را مبنای تسویه تعهدات ارزی صادرکنندگان قرار داده بود اما بر اساس تصمیم جدید بانک‌مرکزی، مبنای آن از ابتدای دوره پیمان‌سپاری، یعنی سال ۱۳۹۷ تعیین شده است.

اینکه بانک مرکزی اختیار دارد هر نوع بخشنامه و ابلاغیه‌ای را تصویب و اجرا کند، شکی نیست؛ اما تغییر ناگهانی میزان تسویه تعهدات ارزی برای بیش از هفت سال، از ابتدای پیمان‌سپاری، این شبهه را ایجاد می‌کند که شاید نیت اصلی سیاستگذار پولی، توقف کامل صادرات است.
عجیب‌تر اینکه هیچ‌کس پاسخگوی این سؤال نیست که چگونه یک صادرکننده می‌تواند در چند روز، سقف تسویه تعهدات ارزی هفت‌ساله خود را ۱۰ درصد افزایش دهد.

پس از جلسه بی‌نتیجه، به محوطه شرکت رفتم تا کمی قدم بزنم تا شاید آرامش پیدا کنم. اما گرمای نیم‌روزی و شکایت پرسنل و کارگران از بی‌نظمی کار به دلیل قطعی‌های مکرر برق و آب، حالم را بدتر کرد. یکی از مدیران شرکت هم خبر داد که چند روز است بار صادراتی آماده حرکت شده، اما به دلیل اعتصاب کامیون‌ها روی زمین مانده است.

این خبر ضربه نهایی را وارد کرد. در حالی‌که به شدت فکری شده بودم، به سمت خانه حرکت کردم. در همین حین، موبایلم زنگ خورد و از آن طرف خط خبر دادند که قرار است همایشی برای جذب سرمایه‌گذاری برگزار شود و از من خواستند سخنران آن همایش باشم. شما بگویید چه بگویم؟


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

از بین رفتن قبح تعطیلی

🔹 فشار دادن دکمه تعطیلی، تنها کاری است که تصمیم‌گیران کشور در آن تبحر پیدا کرده‌اند و برای انجام آن درنگ نمی‌کنند. انگار میان همه راه‌حل‌های کوچک‌ و بزرگی که در جعبه ابزارشان وجود دارد، تعطیل کردن از همه دم دست‌تر است. تعطیلی نه مشکل سیاسی دارد، نه ایراد شرعی بر آن می‌‌گیرند، نه مردم را تحریک می‌کند و نه رسانه به آن حساسیت دارد. به همین دلیل است که دست و دل سیاستمدارانی که برای اصلاح و ساختن و رونق دادن می‌لرزد، برای توقیف و تعطیل کردن و برچیدن، ثانیه‌ای تردید نمی‌کند. انگار قبح تعطیل کردن و تعطیل شدن از بین رفته و این خیلی برای آینده کشور نگران‌کننده است.

🔹اما چرا تنها واکنش تصمیم‌گیران در برابر مشکلات کوچک و بزرگ، تعطیل کردن کشور است؟ این پرسش، ریشه در الگویی غلط دارد که در سال‌های اخیر به انتخاب اصلی همه دولت‌ها تبدیل شده است. ساختاری که دوست ندارد هزینه اصلاحات اقتصادی را بپردازد، دنبال راه‌حل‌های کم‌ هزینه است و چه راه‌حلی از این ارزان‌تر که در برابر هر مشکلی، تصمیم به تعطیلی بگیرد. با کمبود گاز، صنایع را تعطیل کند، با آلودگی هوا، آموزش را به محاق ببرد، با کمبود برق، خوزستان را خاموش کند و ...
بدون شک ریشه این عادت به ضعف‌های نظام حکمرانی باز می‌گردد که وقوع بحران‌ها را به تعویق می‌اندازد و به جای پیش‌بینی و پیشگیری، اغلب منتظر وقوع بحران می‌ماند و سپس با ساده‌ترین ابزارها مثل تعطیل کردن کارخانه‌ها و مدرسه‌ها، به آن واکنش نشان می‌دهد. این رویکرد نه‌تنها مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه به فهرست نا‌اطمنانی‌ها، نااطمینانی تعطیلی‌ها را هم اضافه می‌کند و به این ترتیب، قباحت تعطیل کردن را به‌تدریج از بین برده و آن را برای نسل‌های آینده‌ساز به امری عادی تبدیل کرده است. عادی‌سازی تعطیلی، نشانه‌ای از ضعف در حکمرانی است؛ جایی که به جای حل مسئله، صورت‌مسئله پاک می‌شود.

🔹دولت‌ها برای تعطیل کردن و برچیدن نمی‌آیند؛ می‌آیند که نگذارند کار به تعطیل کردن برسد، می‌‌آیند که امنیت را تأمین کنند، می‌آیند که زیرساخت‌ها تأمین شود، می‌آیند که نهاد بسازند و قاعده بازی تعریف کنند، اما در سال‌های گذشته جایگاه نهاد دولت در نظام حکمرانی ما به قدری تنزل یافته که باید درباره خاموشی و تعطیلی جلسه بگذارد و نه برای رشد و توسعه.

🔹این نهاد کم اثر اما متوجه نیست که تعطیلی‌ها چگونه به اقتصاد کشور ضربه می‌زند. که توقف فعالیت‌های تولیدی، خدماتی و تجاری، حتی برای نصف روز، چگونه زنجیره تأمین را مختل کرده و هزینه‌های سنگینی به کسب‌وکارها تحمیل می‌کند. متوجه نیست که کارگران روزمزد و مشاغل کوچک که توان تحمل این توقف‌ها را ندارند، چگونه آسیب می‌بینند. حتی برای تعطیل کردن هم حاضر به پذیرفتن بخشی از هزینه‌های تحمیل شده نیست. نه معادل تعطیلی‌ها مالیات را کم می‌کند و نه از فشار تأمین اجتماعی می‌کاهد.

🔹 برای گذار از این شرایط چه باید کرد؟
برای برون‌رفت از این چرخه، نیاز به تغییر انگاره‌ها در مدیریت کشور است. سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های مقاوم، تقویت نظام آموزشی برای انطباق با شرایط بحرانی و توسعه برنامه‌های پیشگیرانه برای مدیریت منابع و اقلیم، تنها بخشی از راهکارهای ممکن هستند. تصمیم‌گیران باید بپذیرند که تعطیلی، راه‌حل نیست، بلکه نشانه‌ای از ناتوانی در مواجهه با چالش‌هاست. جامعه‌ای که به تعطیلی عادت کند، از پویایی و پیشرفت بازمی‌ماند.
زمان آن رسیده که به جای فشار دادن دکمه تعطیلی، دکمه تدبیر و برنامه‌ریزی را فعال کنیم.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

دعوت به رویداد فرهنگی

اوایل دوره هفتم اتاق، یعنی سال ۱۳۹۰، در هیئت نمایندگان و هیئت رئیسه تصمیم به تحقیقی در مورد تاریخ تجارت کرمان گرفتیم. دلیل این امر، بحث بسیار مهمی بود که همیشه در اتاق به آن اشاره می‌شد و این‌که اصولاً کرمان از قدیم‌الایام در تجارت ید طولایی داشته و اولویت اقتصادی این خطه بر تجارت بوده است. آثار و شواهد فراوانی در این زمینه می‌توان مشاهده کرد که از آن جمله عبور جاده ادویه (جاده فلفل) از این منطقه و وجود کاروانسراهای متعدد در کرمان است.

به هر حال، این تصمیم با مدیریت جناب مهدی خان ایرانی کرمانی و اجرای آقای محمدعلی گلاب‌زاده آغاز و بیش از سه سال به نتیجه رسید. در سال ۱۳۹۳، این کتاب رونمایی شد و اکنون به عنوان یکی از کتاب‌های مرجع در زمینه تاریخ تجارت کرمان در بسیاری از تحقیقات مورد استفاده قرار می‌گیرد.

همان زمان به فکر افتادم که اگر روزی روزگاری، وصالی در زمینه تجارت کرمان داشته باشم، مستندی نیز تهیه کنم. همیشه اعتقاد داشته‌ام که پیشران و لوکوموتیو رشد و توسعه، تجارت بوده و هست. هر کشوری که درهایش به روی تجارت آزاد باز بوده، در همه زمینه‌های اقتصادی از جمله صنعت، معدن و خدمات توسعه پیدا کرده است. مصداق این امر را می‌توان در دهه چهل شمسی مشاهده کرد، زمانی که مرحوم عالیخانی برای صنعتی کردن کشور به تجار روی آورد و با فراهم کردن فضای مناسب تجارت برای آنان، شرایط توسعه صنعتی و ایجاد کارخانه‌های بزرگ را فراهم کرد.

خوشبختانه در یک سال گذشته، این ایده تحقق پیدا کرد و مستند بسیار ارزنده‌ای در این زمینه ساخته شد.
روز جمعه ۲۱ شهریور ساعت ۹:۳۰ صبح در محل تالار فرهنگ و هنر کرمان از آن رونمایی خواهیم کرد. حضور ارزشمند دوستداران توسعه کرمان در این مراسم بسیار مغتنم و قابل تقدیر است.⁩

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

نقص فنی

پروازم برای ساعت ۴:۳۰ بعدازظهر برنامه‌ریزی شده بود. تصور می‌کردم حداکثر تا ساعت ۷ شب به مقصد می‌رسم و چون اقامتم کوتاه بود، برای ساعت ۸ شب ملاقاتی هماهنگ کرده بودم. یک روز پیش از پرواز، پیامکی دریافت کردم که اعلام می‌کرد پرواز به ساعت ۶ عصر تغییر کرده است. خواستم ملاقات را لغو کنم، اما دوستم پیشنهاد داد ساعت ۸ شب در کافی‌شاپ فرودگاه مقصد دیدار کنیم.

روز پرواز، در شهری ۱۲۰ کیلومتری فرودگاه مبدأ مشغول کار بودم و روز خسته‌کننده‌ای را پشت سر گذاشتم. با این حال، به دلیل هماهنگی قبلی، پیشنهاد دوستم را پذیرفتم. ساعت ۴:۴۵ در فرودگاه حاضر شدم و کارت پرواز گرفتم. نزدیک ساعت ۶، بلندگوی فرودگاه با عذرخواهی اعلام کرد که پرواز تا اطلاع بعدی به تأخیر افتاده است. برای جلوگیری از سرگردانی دوستم در فرودگاه مقصد، پیگیری کردم و متوجه شدم نقص فنی هواپیما دلیل این تأخیر است. فوراً ملاقات را لغو کردم و با عذرخواهی قول دادم که زمانی دیگر قرار جدیدی بگذاریم.

حدود ساعت ۷ شب، مسافران سوار هواپیما شدند. من که در ردیف چهارم بودم، در قسمت جلوی هواپیما نشستم. نیم ساعت بعد، مهماندار با خوش‌رویی به من و چند مسافر دیگر در ردیف‌های جلو مراجعه کرد و خواست که به ردیف‌های عقب برویم. وقتی یکی از مسافران دلیل را پرسید، گفت چرخ جلوی هواپیما نقص فنی دارد و ردیف‌های جلو باید تخلیه شوند.

در راهروی هواپیما، یکی از مسافران با خنده تماس گرفت و به طرف مقابل گفت: «انگار خوابت تعبیر شده و باید غزل خداحافظی بخوانم».

در طول پرواز، به تأخیرهای مکرر سال‌های گذشته فکر می‌کردم و اضطراب‌هایی که تحمل کرده بودیم. یاد سفر دی‌ماه ۱۳۹۴ افتادم که همراه رئیس‌جمهور وقت و بیش از دویست فعال اقتصادی به ایتالیا و فرانسه رفتیم. در آن سفر، با چه امیدی قرارداد خرید بیش از ۱۱۰ فروند هواپیما امضا شد، اما آن قرارداد و بسیاری از تفاهم‌نامه‌های دیگر بر باد رفت.

اگر آن ۱۱۰ هواپیما به ناوگان اضافه شده بود، شاید امروز روزهای بهتری داشتیم. چقدر رفتیم و آمدیم و چقدر قرارداد و تفاهم نامه امضا شد ولی حيف كه به انجام نرسيد.

در همین افکار بودم که چرخ‌های هواپیما چنان محکم به باند فرودگاه برخورد کرد که رشته خیالم پاره شد. خدا را شکر کردم که با وجود نقص فنی چرخ جلو، خواب همسفرم تعبیر نشد و هنوز فرصتی برای انجام کارهای بر زمین مانده باقی است.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

جشن نفس

روز جمعه این هفته اگر اتفاق بدی رخ ندهد، یکی از بهترین روزهای زندگی من خواهد بود. به بهانه بیستمین سال تأسیس بنیاد «خیریه پیوند اعضای نفیس کرمانی» و همچنین به بهانه دو هزارمین عمل پیوند عضو در بیمارستان زنده‌یاد افضلی کرمان، قرار است جشنی برگزار شود و از کادر پزشکی و عوامل این پیوندها تقدیر به عمل آید.

فکرش را بکنید، بیمارستانی کوچک در گوشه‌ای از این سرزمین، نگذاشت دو هزار جان از جان‌های جهان کم شود و دو هزار نفس را به زندگی بازگرداند؛ دو هزار زندگی، دو هزار امید و هزاران خانواده که دوباره لبخند زدند.

هر بار که به بیمارستان پیوند اعضا و بنیاد نفیس فکر می‌کنم، حالم خوب می‌شود. نفیس، یادگار خانواده‌ای بزرگ و نامی پرمعنا برای زنده نگه‌داشتن عشق و انسانیت است و بیمارستان پیوند اعضا، معبدی است که یاد مرحوم پدرم را زنده نگه می‌دارد. از همان روزهای اول، در فضایی کوچک در بیمارستان افضلی‌پور، با همت و عشق شروع کردیم. با همان امکانات محدود، پیوند کلیه، مغز استخوان و کبد را در کرمان ممکن ساختیم. بعد، با لطف خدا و حمایت‌ها، زمینی بزرگ‌تر گرفتیم و در سال ۱۳۸۷ کلنگ بیمارستانی مجهز را به زمین زدیم. حالا، پس از 17 سال تلاش بی‌وقفه، این بیمارستان به یکی از بهترین مراکز درمانی ایران بدل شده است؛ جایی که با تجهیزات مدرن و الگوبرداری از بیمارستان‌های برتر دنیا، نفس را به انسان‌ها هدیه می‌دهد.

ایده بیمارستان پیوند اعضا و خیریه نفیس از دل اتاق فکر کرمان زاده شد، اما راه آسان نبود. بسیاری ناامید بودند و می‌گفتند پیوند اعضا در کرمان شدنی نیست. اما گوش به تردیدها ندادم و با ایمان به هدف، حتی گاهی به‌تنهایی، ادامه دادم. امروز، با دیدن این همه زندگی که نفیس به آن‌ها نفس بخشیده، اشک شوق در چشمانم حلقه می‌زند. خدا را شکر که این رویا به حقیقت پیوست و حالا نفیس، نگینی درخشان در قلب کرمان است که هزاران انسان را به زندگی بازگردانده. این جشن، نه فقط برای نفیس، که برای هر نفسی است که دوباره فرصت زیستن یافت.

جمعه 7 شهریور ساعت 17 در تالار فرهنگ‌وهنر کرمان منتظر شما هستیم.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

سوگ صنایع

هفته گذشته یکی از رفقای جوان تماس گرفت و با صدایی گرفته گفت که قفل بزرگی بر کارگاه کوچکش زده و دیگر قصد تولید ندارد. انگار قلبش را از سینه کنده باشند، از روزهایی گفت که با هزار امید و آرزو کارگاه را راه‌اندازی کرد، اما حالا زیر بار مشکلات، کمرش خم شده است.
21 ماه مرداد در تقویم رسمی کشور، روز حمایت از صنایع کوچک بود؛ صنایعی که ستون فقرات اقتصاد ایران‌اند. این صنایع، با کمتر از 50 کارمند، حدود 92 درصد از کل واحدهای صنعتی کشور را تشکیل می‌دهند و نزدیک به 45 درصد از اشتغال صنعتی را تأمین می‌کنند. اما این روزها حال و روزشان خوب نیست. بسیاری در آستانه تعطیلی‌اند و آن‌هایی که هنوز نفس می‌کشند، با درد و رنج به حیات خود ادامه می‌دهند.

اگر می‌شد بنگاه‌های صنعتی را پس از مرگ کالبدشکافی کرد، احتمالاً دلیل اصلی مرگ بسیاری از آن‌ها «قتل توسط دولت» اعلام می‌شد. البته منظور از دولت، فقط قوه مجریه نیست، بلکه کل نظام حکمرانی را در بر می‌گیرد؛ از سیاست‌گذاری‌های کلان تا تصمیم‌های خلق‌الساعه‌ای که کمر تولید را می‌شکند.

پیش خودم فکر می‌کردم کاش برای صنایع هم قبرستانی بود و سیاست‌گذاران را مجبور می‌کردند پنج‌شنبه‌ها و جمعه‌ها به این قبرستان بروند. شاید آن‌جا، میان سنگ قبرهای خاموش کارگاه‌ها و کارخانه‌ها، می‌دیدند که سیاست‌هایشان چه بلایی بر سر رویاهای تولیدکنندگان و زندگی کارگران آورده است.

قبرستان صنایع پر است از داستان‌های ناگفته. هر سنگ قبر، روایت کارآفرینی است که با امید شروع کرد، اما زیر فشار تورم، کمبود نقدینگی، قطعی برق و آب، بروکراسی پیچیده و قوانین ناپایدار، به زانو درآمد. کارگری که نان خانواده‌اش را از دست داد، خانواده‌ای که با بیکاری سرپرستش فروپاشید و جامعه‌ای که با هر تعطیلی، قدمی به سوی ناامیدی و بحران نزدیک‌تر شد. این قبرستان، آینه‌ای است از ناکارآمدی سیاست‌هایی که به جای حمایت، موانع می‌سازند؛ از مالیات‌های سنگین و بیمه‌های کمرشکن تا نوسان‌های ارزی که هر روز تولیدکننده را غافلگیر می‌کند.
اما این قصه نباید به اینجا ختم شود. اگر قرار است روز حمایت از صنایع کوچک فقط نامی در تقویم نباشد، باید صدای این بنگاه‌ها شنیده شود. سیاست‌گذاران باید به جای شعار، به میدان عمل بیایند. ساده‌سازی قوانین، تأمین نقدینگی، ثبات در سیاست‌های اقتصادی و رفع موانع زیرساختی مثل کمبود انرژی، کمترین کاری است که می‌توان برای نجات این صنایع کرد. شاید وقت آن رسیده که به جای قبرستان، «بیمارستانی» برای صنایع کوچک بسازیم؛ جایی که زخم‌هایشان درمان شود، نه اینکه شاهد مرگ خاموششان باشیم.

اثر مرگ بنگاه
چنان‌که شرح دادم، این روزها شاهد تعطیلی یا تعدیل گسترده نیرو در بنگاه‌های اقتصادی هستیم. غیرقابل‌پیش‌بینی بودن شرایط، تعطیلی‌های مکرر، کمبود برق و آب، رکود شدید بازار و تورم افسارگسیخته، دست به دست هم داده و یکی پس از دیگری بنگاه‌ها را زمین‌گیر کرده است. در چند دهه گذشته، چنین شرایط بحرانی‌ای تجربه نکرده بودم. این زنگ خطری است که باید صدای بلند آن به گوش سیاست‌گذاران و تصمیم‌گیران برسد.
سیاستمدارانی که مدافع سیاست‌های تنش‌زا هستند، به این فکر نمی‌کنند که ورشکستگی یا تعطیلی بنگاه‌های اقتصادی خصوصی، پیش از آسیب به صاحبان و سهامداران، جامعه را دچار بحران می‌کند:
نخست، تعطیلی یا تعدیل نیرو در یک بنگاه نه‌تنها کارگران مستقیم، بلکه چندین برابر آن، نیروهای غیرمستقیمی که با بنگاه در ارتباط‌اند را بیکار می‌کند. این بیکاری به مشکلات معیشتی، نارضایتی و در نهایت بحران‌های غیرقابل‌کنترل اجتماعی منجر می‌شود.
دوم، کاهش تولید بنگاه‌ها به کمبود عرضه کالا، گرانی و حتی قحطی می‌انجامد که تبعات سنگین اجتماعی و اقتصادی در پی دارد.
سوم، ورشکستگی یک بنگاه مانند دومینو، زنجیره‌ای از بنگاه‌های مرتبط را مختل می‌کند، تا جایی که دیگر واحدها نیز به سرنوشت مشابهی دچار می‌شوند.
چهارم، توقف فعالیت بنگاه‌ها پرداخت‌های دولتی مانند مالیات، بیمه تأمین اجتماعی، عوارض و هزینه‌های آب، برق و گاز را مختل و چرخه مالی دولت را با چالش جدی مواجه می‌کند.
پنجم، اختلال در چرخه اقتصادی، بخش خدمات را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد و این بخش نیز با کاهش تقاضا مواجه می‌شود.


🔹 دوست جوانم هنوز امیدوار است، هرچند امیدی شکننده. شاید اگر امروز دست به کار شویم، فردا او و هزاران تولیدکننده دیگر، به جای قفل زدن به کارگاه‌هایشان، چراغ آن‌ها را دوباره روشن کنند. این قبرستان خیالی نباید بزرگ‌تر شود؛ وقت آن است که سیاست‌گذاران، به جای تماشای مرگ صنایع، برای زنده نگه‌داشتن آن‌ها قدمی بردارند.

سرمقاله روزنامه دنیای‌اقتصاد


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

مردی که شبیه پدر بود

من خیلی خوش‌اقبال هستم که در طول زندگی‌ام با انسان‌های بزرگ زیادی مواجه شده‌ام. انسان‌هایی در این حد بزرگ که مسیر زندگی‌ام را تغییر داده‌اند. بدون شک یکی از این بزرگان، «حاج حسین پسته» بود که امروز جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.
در سال ۱۳۶۴ برای اولین بار حاج‌آقا پسته را در دفتر حاج عباس کهنوجی ملاقات کردم. دقیق یادم هست؛ با دقت مشغول بررسی پسته‌هایی بودند که قرار بود برای حاج محمدصادق معلم بارگیری شود. من فقط ۲۲ سال داشتم و ایشان یک سال بعد پا به پنجاه سالگی می‌گذاشتند.
ایشان با مهربانی احوال‌پرسی کردند و پرسیدند: «دفتر و دستکی هم داری؟» تازه انبار کوچکی اجاره کرده بودم که آدرسش را دادم، خداحافظی کردم و به انبار برگشتم. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که زنگ به صدا درآمد. در را که باز کردم، با کمال تعجب دیدم ایشان هستند. با روی خوش وارد شدند، نگاهی به اطراف انداختند و از کسب‌وکارم پرسیدند. توضیح دادم که از مالکان کوچک ‌خرید می‌کنم و به تجار بزرگ می‌فروشم.
پرسیدند: «الان باری برای فروش داری؟» گفتم: «اتفاقاً امروز 10 تن آماده کرده بودم که به حاج عباس فروختم.»
گوشه‌ای نشستند و از بازار پسته و اوضاع آن روزها صحبت کردیم. در میان صحبت‌ها پرسیدند: «چرا با بازار تهران و صادرکنندگان بزرگ کار نمی‌کنی؟» پاسخ دادم: «نه بنیه مالی‌اش را دارم و نه هنوز کسی را در این حوزه می‌شناسم.»
سپس با هم انبار را ترک کردیم و من ایشان را تا هتل اخوان رساندم. اصرار کردم به منزل ما بیایند، اما گفتند در هتل راحت‌ترند. هنگام خداحافظی، روی کاغذی شماره تلفن دفتر و منزل‌شان در تهران را نوشتند و از من هم شماره انبار و منزل را گرفتند. گفتند: «لطفاً زیر کاغذ شماره حساب بانکی‌ات را هم بنویس که داشته باشم.» با خوشحالی از این که با تاجر بزرگی چون ایشان هم‌صحبت شده بودم، به سمت خانه رانندگی کردم.
صبح روز بعد، از بانک تماس گرفتند و گفتند مبلغی به صورت حواله به حسابم واریز شده است. با تعجب گفتم: «من حواله‌ای نداشتم» کارمند بانک، که از دوستان بود، گفت: «من هم فکر کردم اشتباه شده، چون مبلغ حواله با حساب‌های تو جور در نمی‌آید.» گوشی را گذاشتم و چند دقیقه بعد رئیس شعبه تماس گرفت و تأیید کرد که حواله برای من است و فرستنده، نام حواله‌دهنده را «پسته» ثبت کرده است. گیج شده بودم. آن روزها پنج میلیون تومان، مبلغ قابل توجهی بود و واریز آن به حسابم با هیچ منطقی جور در نمی‌آمد.
در همین فکرها بودم که زنگ انبار به صدا درآمد. در را باز کردم، حاج آقا پسته بودند. با لبخند پرسیدند: «حواله رسید؟» تازه فهمیدم که حواله از طرف ایشان بوده است. با تعجب گفتم:«واقعا ممنون هستم اما این مبلغ بابت چیست؟» با خنده گفتند: «بابت تقویت بنیه مالی محسن‌خان جلال‌پور» حالا پسته بخروبراي من بفرست.سپس داخل آمدند و چنان اعتماد به نفسی به من دادند که از چهل سال پیش موتور محرک من است.
متأسفانه ایشان ساعتی قبل دار فانی را وداع گفته‌اند و من احساس می‌کنم مردی را از دست داده‌ام که حکم پدر را برای من داشتند.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

⭕️نیشتر در زخم
پیامدهای تجمیعی جنگ و تحریم بر اقتصاد ایران در میزگرد موسی غنی‌نژاد و محسن جلال‌پور

✍️رضا طهماسبی / دبیر تحریریه

اقتصاد ایران که چند سالی با شدیدترین تحریم‌های ممکن، از فروش نفت گرفته تا بانک مرکزی و مبادلات بانکی، دست‌به‌گریبان بود، ناگهان گرفتار جنگ شد تا شوک دیگری بر پیکره نحیف و کم‌توانش وارد شود. اگرچه با انسجام و اتحاد ملی و همراهی مردم و بخش خصوصی با دولت و حاکمیت، دوران 12روزه جنگ بدون احساس کمبود کالا یا جیره‌بندی‌های شدید اقلام مصرفی به پایان رسید اما هزینه‌های تحمیل‌شده به اقتصاد به‌تدریج خودش را در توقف سرمایه‌گذاری، تعدیل نیروهای بنگاه‌ها، تغییر رفتار مصرفی خانوار و میل به پس‌انداز بیشتر، رکود بازارها، کاهش رشد و افزایش تورم نشان می‌دهد.

موسی غنی‌نژاد، اقتصاددان، و محسن جلال‌پور، فعال اقتصادی بخش خصوصی، معتقدند که تداوم شرایط نااطمینانی و بی‌ثباتی برای اقتصاد ایران به‌ویژه بنگاه‌های کوچک و متوسط ممکن نیست و از آنجا که این بنگاه‌ها بخش عمده‌ای از اشتغال کشور را به دوش می‌کشند، از بین رفتن آنها به پیامدهای منفی اقتصادی و اجتماعی منجر خواهد شد. مسئله‌ای که نظام حکمرانی اقتصادی باید بسیار بیشتر و جدی‌تر به آن توجه کند و در مسیر برداشتن سایه جنگ از اقتصاد پیش برود.

📌متن کامل را در سایت تجارت فردا مطالعه کنید.

#تجارت_فردا

@tejaratefarda

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

📝 تاریخ آب در فلات ایران

▫️محسن جلال‌پور؛ فعال بخش خصوصی در سرمقاله امروز «دنیای اقتصاد»: از عصر ساسانی تا ابتدای دهه چهل و تلاش محمدرضا پهلوی برای تغییر نظام طبقاتی اجتماعی ایران و حذف نظام فئودالیسم از ساختار جامعه روستایی - کشاورزی ایران‌، آب ابزار اعمال قدرت بوده و توزیع آن سلسله‌مراتبی رانتی را در بر‌گرفته.

▫️او در ادامه راهکارهایی برای افزایش بهره‌وری آب در ایران ارائه داد.

📌 متن کامل سرمقاله رونامه دنیای اقتصاد

📺 @ecoiran_webtv

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

درباره تاسیان

آخرین قسمت سریال تاسیان را دیدم. این سریال از معدود آثاری بود که مرا به دوران شیرین نوجوانی و سال‌های پایانی پیش از انقلاب برد. به خاطر دارم در نوروز ۱۳۵۷ با خانواده به تهران سفر کردیم. قرار بود چند روزی بمانیم و سپس به شمال برویم. تهران آن روزها بسیار زیبا و دلربا بود. خیابان‌ها چراغانی شده بودند و هیچ نشانه‌ای از ناآرامی دیده نمی‌شد. همان‌طور که در ابتدای سریال دیدیم، مردم مشغول زندگی عادی و روزمره خود بودند اما ناگهان همه چیز به هم ریخت.

هر یک از شخصیت‌ها بخشی از جامعه آن روزها را به تصویر می‌کشند. جمشید نجات نماینده کارآفرینان ایران‌دوستی است که برای ساختن ایرانی مدرن تلاش می‌کردند اما در عین حال همچنان با سنت گره خورده بودند و نتوانستند با خواسته‌ها و دیدگاه‌های نسل جدید، همراهی کنند. جمشید نجات نماینده نسلی است که سختی بسیاری تجربه کرد اما با تلاش فراوان توانست کارخانه‌ای دست و پا کند. او عاشق کار و تلاش بود و کارخانه و کارکنانش را مانند خانواده دوست داشت. جمشید در قامت انسانی خودساخته، خانواده‌دوست و میهن‌پرست، نماینده بسیاری از صنعتگران و تجار آن دهه است که همه فکر و ذکرشان تولید، حفظ و توسعه کارخانه بود، هرچند کارگران به خاطر القائات گروه‌های چپ، هیچ‌گاه به عشق آشکار او به ساختن پی نبردند. مرحوم اصغر حاجی‌بابا در فیلم مستند «پنبه و آتش» تعریف کردند که در ابتدای انقلاب، کارآفرینان را در بشکه‌ می‌گذاشتند و دور کارخانه می‌چرخاندند.
بقیه شخصیت‌ها هم در جامعه آن دوران، نمونه‌هایی داشتند.حاج رضا، بازاری مسلمان که مورد اعتماد اهالی محله و بازار است. همسرش، قدسی‌، نیز نمونه‌ای از زنان همیشه نگران است که تمام فکر و ذکرش به خانه، حاج رضا و فرزندانش معطوف است. دو پسرشان، امير و اميد، با وجود بزرگ شدن در یک خانه، شخصیت‌هایی کاملاً متفاوت دارند. یکی انقلابی و مخالف ساختار است و دیگری مانند بسیاری از جوانان آن زمان، جوانی عاشق‌پیشه است.

از همه این‌ها مهم‌تر، شخصیت استاد کمونیست دانشگاه تهران بود که من را یاد روشنفکرانی انداخت که در گمراه کردن جامعه نقش داشتند و در نهایت کشور را گرفتار آشوب کردند و خودشان از مهلکه گریختند.

به‌طور خلاصه، زندگی دو خانواده نجات و یوسفی تا حد زیادی شرایط خانواده‌های آن دوران را به تصویر می‌کشد. به نظرم آنچه در سریال تاسیان رخ داد، بازتابی از دوران نوجوانی ما بود. همان‌طور که شخصیت‌های این سریال، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، مسیرهای درست و نادرستی را طی کردند، ما نیز چنین تجربه‌هایی را از سر گذراندیم. تجربه‌هایی که شاید اگر امروز به آن زمان بازمی‌گشتیم، قطعاً آن‌ها را تکرار نمی‌کردیم.



☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

⭕️قاچاقچیان علیه امنیت ملی
گفت‌وگو با محسن جلال‌پور درباره تبعات محدود کردن تجارت آزاد

✍️مریم رحیمی / نویسنده نشریه

در جنگ 12روزه، انفجارهای شبانه در تهران و حملات موشکی با منشأ داخلی، نشانه‌ای از نفوذ شبکه‌های قاچاق در امنیت ملی تلقی شد. وال‌استریت ژورنال گزارش داده که عوامل اسرائیل با استفاده از این شبکه‌ها، قطعات پهپادهای انفجاری را وارد ایران کرده و آنها را فعال کرده است.

شبکه‌های قاچاق که در ابتدا برای دور زدن تحریم‌ها و واردات کالاهای مصرفی شکل گرفتند، به دلیل نبود نظارت و مشروعیت‌بخشی به مسیرهای غیررسمی، به اکوسیستمی قدرتمند تبدیل شده‌اند که اکنون تسلیحات، تجهیزات جاسوسی و پهپادهای انتحاری را منتقل می‌کنند.

محسن جلال‌پور، رئیس پیشین اتاق ایران، در این گفت‌وگو توضیح می‌دهد که شبکه‌های قاچاق، چگونه امروز به یک مسئله امنیت ملی تبدیل شده‌اند.

📌متن کامل را در سایت تجارت فردا مطالعه کنید.

#تجارت_فردا
@tejaratefarda

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

گلایه نویسنده مشهور

یک روز پیش از آغاز جنگ، به دیدار داستان‌نویس شهیر کرمانی، آقای هوشنگ مرادی کرمانی رفتم. جز از بزرگی و محبت مردم سخنی نگفتند و بارها از شادی و رضایت خود از زندگی در میان این مردم و هم‌نشینی با آنان یاد کردند. از دوران بستری در بیمارستان گفتند و از عیادت بزرگان و فرهیختگان کشوری و استانی و قدردانی عمیقی از این همه لطف داشتند. تنها نکته‌ای که مطرح کردند و از آن بسیار متعجب و دلگیر بودند، به اقدامی از سوی شهرداری تهران مربوط می‌شد.
اخیراً چهار کوچه در یکی از مناطق تهران به نام هوشنگ مرادی کرمانی، جبار باغچه‌بان، صمد بهرنگی و مهدی آذریزدی نام‌گذاری شده، اما پس از مدت کوتاهی باز هم نام این خیابان‌ها به روال قبل برگشته و دیگر ردی از نام‌ها در معابر پایتخت نیست. آقای مرادی کرمانی در واکنش به این اقدام گفتند: «هرگز به‌دنبال نام‌گذاری کوچه یا خیابانی به نام خود نبوده و نیستم، اما چنین اقدامی شبهه و پرسش در ذهن مردم ایجاد کرده که چرا و به چه دلیل این نام‌ها تغییر کرده‌اند؟»


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

عظمت «ما»

روزهای عجیبی بر مردم نازنین ایران گذشت، روزهایی که بعید می‌دانم هرگز از یادمان برود. ما که سختی‌های جنگ تحمیلی را با پوست و استخوان لمس کرده بودیم، تصور روزهایی دشوارتر را نداشتیم.
آسمان، زمین جنگ بود و روی زمین فقط خون بود و خرابی.
چه جان‌هایي که از دست رفت و چه دل‌هایی که زخم‌های عمیق برداشتند. خانه‌ها ویران شد، جوانان بسیاری را از دست دادیم و گویی زمان در این کابوس از حرکت باز ایستاده بود و هر لحظه، عمری بود که به سختی تمام می‌گذشت.
چند روزی از این ایام سخت را در تهران گذراندم و بقیه را در کرمان. در این مدت، با دوستان و خویشان در ارتباط بودم و مدام در شهر، میان مردم، در رفت‌وآمد. بسیاری از تهرانی‌ها، خانه و زندگی‌شان را رها کردند و به زادگاه خود بازگشتند؛ به خانه‌ی پدری که سال‌ها از آن دور بودند. تهران چنان خلوت شده بود که می‌شد فاصله‌ی شمال تا جنوب یا شرق تا غرب را در بیست دقیقه پیمود.

در تمام این روزها، نه خبری از زورگیری شنیدم و نه از سرقت.

در این میان، فقط مهربانی بود و دستگیری؛ محبت بود و همراهی. همسایه‌ای نانش را با دیگری تقسیم می‌کرد، جوانی زیر آوار در جست‌وجوی بازماندگان بود و فروشنده‌ای از مشتری سرگشته‌اش پولی نمی‌گرفت. مردم با صبری بیشتر در صف‌ها می‌ایستادند و با آرامش با هم تعامل می‌کردند.

در عمق این تاریکی، چیزی در ما زنده بود: مقاومتی ریشه‌دار در خاک این سرزمین، امیدی که زیر بار ویرانی‌ها نشکست.

روزهای عجیب، روزهایی که ما را آزمودند، روزهایی که از آسمان و زمین، نه فقط آتش، که درس‌هایی از زندگی، گذشت و مهربانی بارید. ما در این طوفان آموختیم که حتی وقتی آسمان می‌غرد و زمین می‌لرزد، قلب‌هایمان می‌توانند برای زندگی بتپند. چرا که ما، ما هستیم و همدیگر را داریم؛ و این، بزرگ‌ترین دارایی ماست.
مردم ایران، شما بهترین هستید.


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

درس‌‏‌های اخلاق در شرایط بحران

🔹 وقتی سایه جنگ بر سر کشوری سنگینی می‌کند، مردم آن کشور ممکن است تصمیم‌‌‌هایی بگیرند که در شرایط عادی احتمال آن تصمیم‌‌‌ها اندک است. مثلا ممکن است سراغ خرید و ذخیره برخی اقلام غذایی و تبدیل دارایی‌‌‌های سرمایه‌‌‌ای به دارایی‌‌‌های نقدشونده و قابل حمل ‌‌بروند. از نظر شماری از افراد جامعه، در شرایط جنگی، ذخیره کردن مواد غذایی و همچنین بردن دارایی‌‌‌ها به پناهگاه‌‌‌ امن و خرید اقلامی مانند دلار و سکه کاملا عقلانی است؛ اما آیا اخلاقی هم هست؟

🔹برخی معتقدند رفتارهایی که در نگاه اول عقلایی به نظر می‌‌‌رسند، ممکن است در چارچوب اخلاق قابل دفاع نباشند. رفتارهایی مانند تبدیل دارایی‌‌‌ها به اقلام قابل حمل مثل دلار و سکه یا ذخیره اقلام ضروری، هرچند از منظر اقتصادی عقلانی و صحیح هستند، اما می‌‌‌توانند به تشدید تنش و تضعیف اعتماد جمعی منجر شوند. بنابراین اخلاق به ما یادآوری می‌کند که تصمیم‌‌‌هایمان در شرایط خاص، نه‌تنها بر زندگی خودمان بلکه بر کل جامعه تاثیر می‌‌‌گذارند. پس در چنین موقعیت‌‌‌هایی آدم‌‌‌ها بهتر است نفع شخصی را کنار بگذارند تا وضعیت جامعه از آنچه هست، آشفته‌‌‌تر نشود. اخلاق در شرایط بحران به معنای اولویت دادن به خیر جمعی بر منافع فردی است.
وقتی افراد به ذخیره اقلام غذایی یا خرید ارز و دارایی‌‌‌های قابل حمل روی می‌‌‌آورند، فشار بر منابع محدود افزایش می‌‌‌یابد، قیمت‌ها افزایش پیدا می‌کند و اقشار آسیب‌‌‌پذیر بیش از پیش در تنگنا قرار می‌‌‌گیرند. این چرخه، حس همبستگی اجتماعی را فرسایش می‌دهد و ترس و ناامنی را تقویت می‌کند. در مقابل، انتخاب‌‌‌هایی که مبتنی بر مسوولیت‌‌‌پذیری اجتماعی باشند، مانند خودداری از ذخیره انبوه، کمک به نیازمندان یا حفظ آرامش در بازار، می‌‌‌توانند به تثبیت اوضاع کمک کنند. این رویکرد نیازمند خویشتنداری و آگاهی از تاثیرات بلندمدت تصمیم‌‌‌های فردی بر جامعه است. یکی از درس‌‌‌های کلیدی اخلاق در مواقع بحرانی، اهمیت اعتماد است. اگر افراد به جای رقابت برای به دست آوردن منابع محدود، به همکاری و همدلی روی ‌‌‌آورند، اعتماد متقابل تقویت می‌شود. این اعتماد باعث می‌شود که جامعه از فشار موجود به سلامت گذر کند. در تاریخ، نمونه‌‌‌های متعددی دیده می‌شود که مردم ما با تکیه بر همبستگی و فداکاری، بحران‌های بزرگ را به سلامت پشت سر گذاشته‌‌‌اند.

🔹درس دیگر، پرهیز از خودخواهی کوتاه‌‌‌مدت است. در شرایط بحرانی، تصمیم‌‌‌هایی که تنها به سود شخصی منجر می‌‌‌شوند، اغلب به زیان‌‌‌های جمعی بزرگ‌تر می‌‌‌انجامند. برای مثال، خرید انبوه ارز یا سکه ممکن است برای فرد احساس امنیت موقت ایجاد کند، اما این تصمیم اگر فراگیر شود، به اقتصاد کشور آسیب وارد می‌کند. بنابراین اخلاق در اینجا به ما می‌‌‌آموزد که گاهی فدا کردن منافع کوتاه‌‌‌مدت به نفع پایداری بلندمدت جامعه، انتخابی عاقلانه‌‌‌تر و انسانی‌‌‌تر است.

🔹در نهایت، اخلاق در بحران به ما یادآوری می‌کند که انسانیت ما در لحظات سخت ‌سنجیده می‌شود. انتخاب‌‌‌هایی که در این لحظات می‌‌‌کنیم، نه‌تنها آینده خودمان بلکه هویت جمعی جامعه‌‌‌مان را شکل می‌دهند. با اولویت دادن به همدلی، همکاری و مسوولیت‌‌‌پذیری، نه‌تنها می‌‌‌توانیم از بحران عبور کنیم، بلکه می‌‌‌توانیم جامعه‌‌‌ای قوی‌‌‌تر و متحدتر بسازیم. این درس‌‌‌ها، فراتر از هر بحران خاصی، به ما نشان می‌دهند که انسان بودن یعنی در سخت‌‌‌ترین لحظات، به فکر دیگران بودن.


باز هم تاکید می‌‌‌کنم این حق همه مردم است که به فکر حداکثر کردن منافع خود باشند، اما از آنجا که شرایط سختی پیش رو داریم، اخلاق حکم می‌کند که از رفتارهایی که به سود خودمان و به زیان جامعه تمام می‌شود پرهیز کنیم.



☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

کار بزرگ گلابزاده


اهدای کتابخانه شخصی سیدمحمدعلی گلابزاده با بیش از ۱۰ هزار جلد کتاب، اسناد و تصاویر تاریخی به دانشگاه شهید باهنر، اقدامی ستودنی و ارزشمند است که نه‌تنها گنجینه‌ای گران‌بها از دانش و تاریخ را به نسل‌های آینده منتقل می‌کند، بلکه نمونه‌ای درخشان از سنت والای اهدای کتاب به مراکز علمی را به نمایش می‌گذارد.
این کار که ریشه در عشق به دانایی و تعهد به اعتلای فرهنگ دارد، جلوه‌ای از سخاوت فکری و مسئولیت اجتماعی است که می‌تواند الگویی برای دیگران باشد.

سنت اهدای کتاب به دانشگاه‌ها در ایران و جهان، قدمتی طولانی دارد و به دوران تأسیس کتابخانه‌های بزرگ در قرون وسطی بازمی‌گردد. در ایران، این سنت از زمان تأسیس دارالفنون در دوره قاجار و حتی پیش‌تر در مراکز علمی مانند نظامیه‌ها رواج یافت، اما در دوره معاصر با گسترش دانشگاه‌ها در قرن بیستم، اهدای کتابخانه‌های شخصی به مراکز آکادمیک به یک رسم ارزشمند تبدیل شد.
در جهان نیز، از رنسانس به بعد، اهدای کتاب به دانشگاه‌ها، به‌ویژه در اروپا و آمریکا، به‌عنوان راهی برای حفظ میراث علمی و فرهنگی رواج یافت. نمونه‌های برجسته‌ای مانند اهدای مجموعه‌های نفیس به دانشگاه‌های آکسفورد، هاروارد و کمبریج گواه این سنت دیرینه است.

افراد زیادی کتابخانه شخصی خود را به دانشگاه‌ها هدیه کرده‌اند. در سطح جهانی، شخصیت‌هایی مانند جان هاروارد که بخش عمده کتابخانه شخصی‌اش را به دانشگاه هاروارد اهدا کرد، یا خیرین مدرن مانند بیل گیتس که از طریق بنیادهای خیریه به گسترش منابع علمی کمک کرده‌اند، قابل اشاره‌اند. اما اهدای بیش از ۱۰ هزار جلد کتاب توسط آقای گلابزاده، بی‌تردید یکی از بزرگ‌ترین و ارزشمندترین هدایای فرهنگی در ایران معاصر است.

فواید اهدای کتاب به دانشگاه‌ها بی‌شمار است. این کار دسترسی دانشجویان و پژوهشگران به منابع نایاب و ارزشمند را تسهیل می‌کند، هزینه‌های گزاف خرید کتاب را برای دانشگاه‌ها کاهش می‌دهد و به حفظ و انتقال میراث فرهنگی و علمی کمک می‌کند. کتابخانه‌های دانشگاهی با دریافت چنین مجموعه‌هایی، به مراکز پویای تحقیق و آموزش تبدیل شده و زمینه‌ساز پیشرفت علمی و فرهنگی جامعه می‌شوند.

افزون بر این، اهدای کتاب، فرهنگ کتاب‌خوانی و سخاوت فکری را ترویج می‌دهد و پیوندی عمیق بین اهداکننده و جامعه علمی ایجاد می‌کند. اقدام شایسته سیدمحمدعلی گلابزاده، نه‌تنها نام او را در تاریخ فرهنگ این سرزمین جاودانه می‌کند بلکه با فراهم آوردن منبعی غنی برای پژوهشگران، به رشد دانش و آگاهی در جامعه یاری می‌رساند.

عمرش طولانی و زندگی‌اش پر نور


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

چرا صادر کننده بودن سخت است؟

ممکن است سال 1404 سال کاهش تنش‌های بین‌المللی و کاهش تحریم‌های اقتصاد ایران باشد که در این صورت این امید وجود دارد که موانع بیرونی تجارت برطرف شود اما بند و بست‌های درون اقتصاد ایران به قدری محکم و بازدارنده‌اند که امیدی به بهبود صادرات نیست.
ظرف چند سال گذشته صادرکننده سرگردان را زیر آوار ده‌ها قانون و آیین‌نامه مدفون کرده‌اند به گونه‌ای که آواربرداری از صادرات، سال‌ها طول می‌کشد. به عنوان یک صادرکننده، متأسفم که این را می‌گویم اما به نظرم از مدت‌ها قبل، قاچاق مواد مخدر از صادرات کالا آسان‌تر بوده است.
دشواری صادرکننده بودن در ایران، به‌ویژه از منظر سیاست‌گذاری‌های غلط اقتصادی و موانع داخلی، به‌گونه‌ای است که حتی با فرض کاهش تحریم‌ها و تنش‌های بین‌المللی در سال ۱۴۰۴، همچنان چشم‌انداز روشنی برای بهبود صادرات قابل تصور نیست. بندوبست‌های درون اقتصاد ایران، شامل قوانین دست‌وپاگیر، آیین‌نامه‌های متناقض و بوروکراسی نفس‌گیر، صادرکنندگان را در تنگنایی دشوار قرار داده‌اند. این موانع داخلی، که طی سال‌های اخیر شدت بیشتری یافته‌اند، به‌مثابه آواری سنگین بر پیکر صادرات کشور فرود آمده و راه تنفس را بر فعالان این حوزه بسته است.
سیاست‌گذاری‌های اقتصادی ناسازگار، مانند الزام به بازگشت ارز صادراتی با شرایط غیرواقعی یا تغییرات مکرر در مقررات گمرکی، صادرکنندگان را در گردابی از سردرگمی و نااطمینانی فرو برده است. این قوانین نه‌تنها انگیزه صادرکنندگان را تضعیف کرده، بلکه اعتماد شرکای خارجی را نیز خدشه‌دار کرده است. وقتی یک صادرکننده نمی‌تواند به دلیل محدودیت‌های داخلی به تعهدات خود پایبند بماند، اعتبار تجاری او در بازارهای جهانی آسیب می‌بیند و بازسازی این اعتماد فرآیندی زمان‌بر و دشوار است.
علاوه بر این، فقدان زیرساخت‌های مناسب صادراتی، نظیر حمل‌ونقل کارآمد، انبارهای استاندارد و دسترسی به فناوری‌های نوین، هزینه‌های تولید و عرضه کالا در بازارهای بین‌المللی را افزایش داده است. در چنین شرایطی، رقابت با کشورهایی که از زیرساخت‌های پیشرفته و حمایت‌های دولتی مؤثر برخوردارند، عملاً غیرممکن می‌شود. این در حالی است که صادرکنندگان ایرانی، به جای دریافت حمایت، اغلب با موانعی مواجه‌اند که گویی برای بازداشتن آن‌ها از فعالیت طراحی شده‌اند.
نکته تأسف‌بارتر آن است که در برخی موارد، فعالیت‌های غیرقانونی نظیر قاچاق، به دلیل پیچیدگی کمتر و سودآوری بالاتر، از صادرات قانونی آسان‌تر به نظر می‌رسند. این مقایسه تلخ، عمق ناکارآمدی سیستم اقتصادی و نظارتی را نشان می‌دهد؛ جایی که یک صادرکننده برای انجام فعالیت قانونی خود باید از هفت‌خوان رستم عبور کند، اما مسیرهای غیرقانونی با موانع کمتری مواجه‌اند.
برای برون‌رفت از این وضعیت، اصلاحات بنیادین در سیاست‌گذاری‌های اقتصادی ضروری است. ساده‌سازی قوانین صادراتی، ایجاد ثبات در مقررات ارزی، تقویت زیرساخت‌های لجستیکی و ارائه مشوق‌های واقعی به صادرکنندگان می‌تواند نقطه شروعی برای آواربرداری از صادرات باشد. بااین‌حال، این فرآیند نیازمند اراده سیاسی قوی، هماهنگی بین نهادهای مختلف و نگاهی بلندمدت است. تا زمانی که این موانع داخلی مرتفع نشوند، حتی کاهش تحریم‌ها نمی‌تواند به‌تنهایی گره از کار صادرات ایران بگشاید و صادرکنندگان همچنان در تقلای بقا در این مسیر پرچالش خواهند ماند.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

نوستالژی اعتبار

این روزها نمی‌دانم چرا، اما مدام به سی سال پیش، همین ایام، فکر می‌کنم. شاید شباهت میان مشکلات این دو سال، با فاصله سی‌ساله، دلیل این نوستالژی باشد.
ششم اردیبهشت سال 1374، پنج‌شنبه‌ای بود که با یکی از اعیاد مصادف شده بود. در مجلس عروسی یکی از عزیزان خانواده بودیم که خبر رسید؛ هیأت دولت مصوب کرده از امروز نرخ ارز دولتی و ثابت، برای هر دلار 300 تومان باشد. آن روزها به دلایلی که شرح مفصل آن زمان می‌برد، اوضاع اقتصادی کشور بی‌ثبات بود و متغیرهای اقتصاد نوسان زیادی داشتند. قیمت ارز رو به افزایش می‌رفت، تورم به نزدیک به ۵۰ درصد رسیده بود، قیمت‌ها روزانه تغییر می‌کرد و البته تجارت پسته رونق فراوانی داشت.

چهارشنبه آخرین روز کاری هفته، شرکت را در حالی تعطیل کردیم که حدود دو هزار تن پسته در انبارها داشتیم. آن سال‌ها اوج فعالیت داخلی‌مان بود و هنوز در زمینه صادرات چندان بزرگ نشده بودیم. نمی‌دانستیم با تثبیت نرخ ارز و اعلام پیمان‌سپاری ارزی برای صادرات، که قرار بود از شنبه هشتم اردیبهشت آغاز شود، بازار و قیمت‌ها چه وضعی پیدا خواهد کرد. دلار ششصد تومانی روز چهارشنبه یک‌باره به نصف تقلیل یافت و سیاست پیمان ارزی تصویب شده بود.

جمعه را با اضطراب و نگرانی سپری کردیم. صبح شنبه، زودتر از همیشه درِ دفتر را باز کردیم و با «بسم‌الله» کار شروع شد. بازار تازه شروع به کار کرده بود و هر کس بر اساس تجربه، پیش‌بینی‌ای از شرایط جدید داشت. هنوز ساعت به 10 نرسیده بود که دفتر پر شد و حتی صندلی خالی برای نشستن نبود. بیشتر فروشندگانی که در روزهای گذشته محصولشان را به ما فروخته بودند و در زمان‌های مختلف طلبکار می‌شدند، مضطرب و نگران در دفتر جمع شده بودند و پچ‌پچ می‌کردند. گاهی سؤالی از ما می‌پرسیدند و درباره اوضاع بازار و نحوه دریافت پولشان جویا می‌شدند.
تا ساعت یازده، نه‌تنها صندلی‌ها پر بود، بلکه عده‌ای ایستاده بودند. حالا ما هم بیش از پیش نگران شده بودیم. صحبت از این بود که قیمت پسته ممکن است تا نصف قیمت روز چهارشنبه سقوط کند. اوضاع کم‌کم داشت نابسامان می‌شد.

در همین هنگام، مرحوم پدر در را باز کردند و وارد دفتر شدند و با صدای بلند سلام کردند. هنوز نمی‌دانم آن روز سرزده آمده بودند یا با هماهنگی. همه به احترام ایشان از جای خود بلند شدند و سلام کردند. چون جایی برای نشستن نبود، پدر پشت میز من نشستند. توی صورت تک‌تک مهمانان دفتر نگاه کردند و خوش آمد گفتند و با همان خوش‌رویی همیشگی، هر کس را به صفتی یا خاطره‌ای یاد کردند . یادم هست این بیت را هم خواندند:
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش

بعد با تک‌تک مشتری‌ها خوش‌وبش کردند و به صورت غیر مستقیم این پیام را منتقل کردند که «خیالتان بابت پولتان راحت باشد». بعد هم مثل همیشه چای قندپهلویشان را نوشیدند، با همه خداحافظی کردند و از دفتر بیرون رفتند.

چقدر آن چند دقیقه حضور، نشستن، ، خاطره گفتن، خوش‌رویی کردن و چای نوشیدن اثرگذار بود. پس از رفتنشان، مشتری‌ها یکی‌یکی با آرامش خداحافظی کردند و از دفتر خارج شدند. چه بودن باشکوهی، چه حضور قدرتمندانه‌ای و چه رفتار سیاستمدارانه‌ای و این یعنی اعتبار. بعد از رفتن ایشان دل و فکرمان چنان آرام شده بود که گویی طوفانی فروکش کرده بود.
این روزها جای پدر خیلی خالی است؛ جای خودشان، ضرب‌المثل‌ها، خاطرات و شعرهایشان. جای بزرگواری و اعتبارشان. گاهی آرزوی نوشیدن یک چای قندپهلو کنار کسی که قوت قلب باشد و اعتمادبه‌نفس بدهد، آرزویی بزرگ است.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…
Subscribe to a channel