نقش مغز روی انگشت. یعنی انتخاب عقلانی. آنچه در طرح روی جلد تجارت فردا نقش بسته، ترویج عقلانیت در انتخاب است. @mohsenjalalpour
Читать полностью…كورههاي پوپوليسم
برخي وعدههاي انتخاباتي آدم را ياد تجربه عبرتآموز كورههاي خانگي فولاد در چين مياندازد. ماجرای اين کورهها از آنجا آغاز شد که «مائوتسه تونگ» از مردم كشورش خواست تا در يك بسیج ملی، كمك كنند تا چين در زمینه تولید فولاد، بر كشورهاي صنعتي پیشی بگیرد. احتمالا او بهدنبال خلق يك انقلاب صنعتي در كشورش بود. هنوز هم کسی نمیداند که فکر اولیه ایجاد کوره، از کجا سرچشمه گرفته بود و چه كسي آن را به مائو پيشنهاد كرده بود، اما اين ايده به ظاهر ساده و شدني بود.
کورههایی که با آجر و ساروج ساخته میشدند و چهار تا پنج متر ارتفاع داشتند و آتش درون کوره ميتوانست فلزات دورريختني مردم را ذوب و تبدیل به شمش فولاد كند. فکر ایجاد کورهها حتی به کاخ محل سکونت مائو هم رسوخ کرد و نگهبانان او هم در محل زندگي مائو کوره ساختند و وسايل فولادي خود را در آن انداختند. با ادامه اين وضع، مردم مجبور شدند ظروف و حتی ادوات کشاورزی خود را در کورهها بریزند. پس از مدتی بحران سوخت نیز به مشکلات قبلی اضافه شد و حتی تلاش مردم برای سوزاندن میز و صندلی و سازههای چوبی منازل هم نتوانست کورههای فولادی را روشن نگه دارد. گذشته از آن، فولاد تهیه شده در کورههای خانگی آن قدر بی کیفیت و نازل بود که به درد هیچ کاری نمیخورد.
زمان زيادي لازم نبود تا بيارزش بودن اين ايده بر مائو و حزب كمونيست چين ثابت شود، اما هزينه سنگين آن را مردمي پرداختند كه دوست داشتند به كشور و رهبر خود كمك كنند. بگذريم از اينكه در اثر سياستهاي مائو حداقل 20 ميليون نفر از همين مردم از گرسنگي مردند. نظير آنچه مائو در چين بر سر مردم و اقتصاد كشورش آورد، رابرت موگابه در زيمبابوه، فيدل كاسترو در كوبا، هوگو چاوز در ونزوئلا و... بر سر اقتصادشان آوردند.
جهان پر است از تجربه سياستمداراني كه ابتدا قصد داشتند براي مردم، دنياي بهتري بسازند؛ اما در نهايت با سادهانگاري مسائل و ناديده گرفتن تجربه ديگران و بيتوجهي به يافتههاي علمي، زندگي را بر خود و ديگران سخت كردند. با اين حال منصفانه نيست اگر فكر كنيم سياستمداراني كه نام برديم، نيت خير نداشتند و براي تخريب آمده بودند. آنها آمدند تا در اقتصاد كشورشان انقلاب ايجاد كنند. شغل بيافرينند. سرمايهگذاري را رونق ببخشند و فقر را كاهش دهند، اما در عالم واقعيت ايدههايي كه داشتند به سرانجام نرسيد و جز فقر و بدبختي بيشتر مردم نتيجهاي بهدنبال نداشت.
روي كاغذ خيلي كارها شدني است. ميشود براي حل همزمان بيكاري و مسكن مردم، دستور داد تا در تمام بيابانهاي كشور، شهرهاي جديد احداث كنند. ميشود دستور داد كه بيابانهاي اطراف تهران بهطور كامل به واحدهاي كشاورزي مدرن تبديل شود. ميشود آب خليج فارس را به بيابانهاي خراسان و كرمان برد و كشاورزي را رونق داد. ميشود وعده توزيع عادلانه منابع داد. ميشود به همه وعده شغل و زندگي بهتر داد. همه اين ايدهها مانند ايده مائو براي ايجاد كورههاي خانگي فولاد شدني هستند. شدني از اين جهت كه دولتها ميتوانند منابع مالي و توان اجرايي كشور را بسيج كنند تا چنين ايدههايي را عملي كنند، اما نتيجه چه خواهد شد؟
ايدههاي كاغذي و روياهاي بعضا خيرخواهانه سياستمداران كم نيستند، اما راهحلهاي اقتصادي بسيار اندكند. آن قدر اندك كه معدود راههاي موجود حوصله سياستمدار را سر ميآورد. آن گونه كه در برابر عقلانيت علم اقتصاد قيام ميكنند. تجربه به حاشيه راندن منطق اقتصادي و جايگزيني رفتارهاي احساسي و عوامپسندانه تا امروز هزينههاي گزافي به كشور تحميل كرده است. بايد اميدوار باشيم و اين مساله را مطالبه كنيم كه در تداوم رقابتهاي انتخاباتي، نامزدها نسبت به طرح شعارهاي خيالي حساسيت بيشتري داشته باشند. اقتصاد ايران پيش از اين چند بار در آتش كوره پوپوليسم سوخته و قطعا بيش از اين تحمل شوكهاي ناشي از عوامگرايي در سياستگذاري را ندارد.
سرمقاله دنياي اقتصاد
شنبه ٩ ارديبهشت
@mohsenjalalpour
توسعه یا تقسیم؟
این روزها بحثی جدی میان اهالی اقتصاد در گرفته با این مضمون که حالت بهینه تصمیم گیری برای منابع ناشی از فروش نفت چیست؟ این که بهتر است این منابع درقالب یارانه میان مردم تقسیم شود یا این که برای ایجاد رشد اقتصادی و در نهایت توسعه کشور خرج شود.
مطبوعات هم سیاستمداران را به دو دسته توسعه گرایان و مدافعان توزیع منابع تقسیم کرده اند.احتمالا با این فرض که عده ای معتقدند تصمیم بهینه این است که منابع کشور صرف توسعه اقتصادی شود و عده ای دیگر اعتقاد دارند بهتر است این منابع به صورت یارانه میان مردم تقسیم شود.
من فکر می کنم اگر مردم با یک ساختار شفاف و قابل اطمینان طرف باشند، ترجیح میدهند توسعه را طلب کنند اما اگر با یک ساختار ناشفاف و احیاناً فاسد طرف باشند، ترجیح میدهند سیاستها توزیعی باشد.یعنی درآمدهای دولت -کم و زیاد- توزیع شود.
وقتی دولتی سالم اداره کشور را برعهده داشته باشد، که در چارچوبی منطقی و درست و قابل باور، منابع را تخصیص دهد و در آن دولت، سازوکارهای مبتنی بر رانت وجود نداشته باشد، مردم به سیاست های آن دولت اعتماد می کنند و به سیاست گذاری ها به دیده شک و تردید نمینگرند در حالی که اگر یک دولت فاسد و کمتوجه به شفافیت روی کار باشد، مردم ترجیح میدهند منابع توزیع شود و هرکس سهم خود را می طلبد.
دو شرکت سهامی عام را در نظر بگیرید. هر دو مجمع عمومی سالانه برگزار میکنند تا سود را تقسیم کنند. اولی شرکتی است غیرشفاف که صورتهای مالی مخدوشی دارد و شایعات زیادی درباره نقلوانتقالهای غیرقانونی پول و کالا در آن به گوش میرسد. در نتیجه، سهامداران این شرکت ترجیح میدهند منابع را در قالب سود سهام از شرکت خارج کنند و به وعده مدیران شرکت برای افزایش سرمایه اعتماد نمیکنند. در مقابل، شرکتی را در نظر بگیرید که رویه شفافی در پیش گرفته و موفق شده اعتماد سهامدارانش را جلب کند. در این صورت زمانی که مدیران شرکت پیشنهاد میکنند به منظور افزایش سرمایه و توسعه خطوط تولید، سود نقدی کمتری میان سهامداران تقسیم شود، مردم میپذیرند. چون اعتماد دارند و می دانند در آینده عایدی بیشتری خواهند داشت.
حالا همین موضوع را عمومیتر در نظر بگیرید و آن را به کشور تعمیم بدهید. در کشوری که مناسبات مبتنی بر رانت حرف اول را میزند، مردم احساس میکنند با منابع ملی و ثروت مردم است که افراد خاص روزبهروز بیشتر ثروتمند میشوند. تصور آنها این است که هرکس به ثروت دست یافته، از طریق رانت یا اعمال خلاف قانون بوده است. در حالی که اگر با ساختاری مواجه باشید که شفاف باشد ترجیح میدهید اعتماد کنید و از دولتی که مستقر است، امنیت، آموزش و بهداشت بهتر طلب میکنید و تصورتان این است که دولت میتواند سهمهای کوچک را کنار هم بگذارد و منابع عظیمی ایجاد کند و آن را برای توسعه بیشتر کشور به کار ببندد.
اما تجربه نشان می دهد در طول چند دهه گذشته، سیاستمداران با طرح شعارهای مبتنی بر عدالت در مجلس و دولت، هزینههای سنگینی به کشور وارد کردند. ما چند تجربه ناموفق و بسیار هزینهبر در زمینه بازتوزیع ثروت را از سر گذراندهایم. در دهه 40 آب بهعنوان یکی از ارزشمندترین منابع کشور، ملی شد و بعد از انقلاب نیز تلاش کردند تا همه از این نعمت برخوردار شوند اما امروز روستاییان، بزرگترین زیاندیدگان انگارههای نادرست در زمینه آب هستند.
موج مهاجرت روستاییان به شهرها در استانهایی مثل کرمان و خراسان و یزد از یک فاجعه سیاسی و اجتماعی بزرگ خبر میدهد. درست پس از وقوع انقلاب با هدف برقراری عدالت، صنایع و بانکها ملی شدند. زمینها و مراتع در اختیار دولت قرار گرفت. بخش خصوصی تقریباً از بین رفت و برای اینکه در بازارها عدالت برقرار شود، نهادهای متعدد حمایتی و سرکوبکننده قیمت به وجود آمد. کمیته امداد تشکیل شد. جهاد سازندگی شکل گرفت و صدها مصوبه و قانون برای ایجاد عدالت اجتماعی تهیه و تدوین شد. در دهه 70 تعزیرات حکومتی دایر شد تا مبادا بازاریان گرانفروشی کنند. قیمتها تثبیت شد تا مبادا تولیدکنندگان سوءاستفاده کنند. در دهه 80 به بهانه عدالت اجتماعی، به ساختار بانکها حمله شد. یارانه نقدی پرداخت کردند. بخش خصوصی را کنار گذاشتند. منابع تقسیم شد. مسکن مهر به وجود آمد اما چرا عدالت اجتماعی حاکم نشد؟ چرا همچنان در کشور، میلیونها نفر فقیر وجود دارد؟ چرا این همه فارغالتحصیل بیکار داریم؟ چرا فاصله طبقاتی بیشتر شده است؟
چه زمانی باید به این پرسش ها پاسخ بدهیم و از گذشته عبرت بگیریم؟
@mohsenjalalpour
راز سر به مهر پدر
اوايل دهه 70 بود. دقيقايادم نميآيد چه سالي ولي ميدانم در ابتداي راه صادرات بودم که نیاز مالی شدیدی پیدا کردم. آن روزها سیستم بانکی این قدر که امروز هست،پیچیده نبود و اگر كسي آخر وقت پولي درحسابش ميماند، شب راحت ميخوابيد و از اينكه تا فردا سودي به حسابش واریز نمیشود، بیتاب و بیخواب نمیشد.هنوز اين همه سود و بهره و مدت معنی نداشت.اصلا کسی نمی دانست بهره مرکب چیست.
به یکی از بانک ها مراجعه و تقاضای وام کردم.بانک مدارکی خواست و اعلام کرد نه همه وام درخواستی که بخشی از آن را میتواند پرداخت کند.مشکلم با این مقدار پول حل نمیشد.به این ترتیب خدمت پدرم رسیدم و جریان را گفتم.درخواست راهنمایی و کمک کردم اما احساسم این بود که خیلی مشکل من را جدی نمیگیرند.با این حال گفتند چند روزی صبر کن تا ببینیم چه میشود.چند روزی گذشت و من همچنان کلافه بودم که از بانک تماس گرفتند و خواستند به شعبه مراجعه کنم.وقتی مقابل رئیس شعبه نشستم،برخلاف چند روز قبل،برخورد متفاوتی داشت و گفت: از آن جا که شما مشتری خوب ما هستید،با پرداخت کل مبلغ تسهیلات موافقت میکنیم و نیازی به وثیقه گذاری و ضامن بیشتر نیست و فقط باید سفته آماده کنید.
ناباورانه و خوشحال به دفتر بازگشتم و فورا همه مدارک مورد نیاز را آماده کردم و دو روز بعد مبلغ درخواستی به حسابم واریز شد.
دوباره که به دیدار پدر رفتم،با لحنی گلایه آمیز گفتم؛شما که گرهی از کارم نگشودید اما بانک مشکلم را حل کرد.
از این ماجرا سال ها گذشت و من هم در کار صادرات موفق ظاهر شدم و توانستم اعتباری به هم بزنم اما همیشه از این که پدرم در آن مقطع کمکی به من نکردند،ناراحت بودم.
سال 1385 که ایشان به رحمت خدا رفتند،اسناد و مدارک ایشان را بررسی میکردم که واقعیتی پس از حدود 15 سال بر من آشکار شد.متوجه شدم پدرم در آن مقطع با مراجعه به بانک و سپرده گذاشتن همان مبلغی که نیاز داشتم،شرایط را برای پرداخت وام به من فراهم کرده بودند بیآن که چیزی به من بگویند.به این ترتیب متوجه شدم در حقیقت این پدرم بودند که گره از کارم گشودند نه بانک و دلیل تغییر رفتار بانک دقیقا به خاطر لطفی بود که ایشان داشتند. جالب بود که پدرم این کار را مخفیانه و غیر مستقیم انجام دادند و هدفشان هم این بود که کمک مستقیم نکنند و من هم روی پای خودم بایستم. هروقت یاد این بزرگواری میافتم،احساس شرمندگی میکنم.
خداوند روح همه پدران در گذشته را شاد كند و به همه پدراني كه هنوز زنده اند و به زندگي ها عشق و معنا بخشيده اند،طول عمر و عزت عطا بفرمايد.
@mohsenjalalpour
آيا جرايم ريشه در اقتصاد دارند؟
گاهی خواندن اخبار حوادث وحشتناک است. اما خیلی وقتها پیش میآید که خواسته یا ناخواسته جذب اخباری میشویم که به معنای واقعی تکان دهندهاند.
نمیدانم رسوب این اخبار در دلها، چه نتایجی دارد اما صادقانه بگویم گاهی از دانستن پشت پرده این تیتر ها، وحشت میکنم:
"جوانی نامزدش را با چاقو تکه تکه کرد"
" زنی خود و بچه هایش را مسموم کرد"
" جوانی خودش را از روی پل پایین انداخت و در دم جان سپرد"
"مردی خود کشی کرد"
" خانواده ای اسیر....."
و ...
این روایتهای تلخ، هرچه هست،برشی از جامعه امروز ماست.جامعهای که در انبوهی از مشکلات اجتماعی و اقتصادی غرق شده است.
نمی دانم آنها که در مجلس برای مردم قانون می نویسند یا آنها که در دولت برای مردم سیاستگذاری میکنند، به درستی میدانند زیر پوست جامعه چه میگذرد؟
باید رابطه ای باشد میان جرمها و جنایتها و وضعیت بد اقتصادی جامعه که اگر نبود،مرد چاقو به دست نمیگفت به خاطر پول آدم کشته است. یا جوانی که خودش را کشت، در نامه اش نمینوشت که به خاطر بیکاری دست به خود کشی زده است.
کمتر تحقیق قابل استنادی در محافل دانشگاهی و پژوهشی در این باره تهیه شده است اما هرکس در این جامعه زندگی کرده باشد میداند که حیات اجتماعی و اقتصادی افراد جامعه به طور گسترده و عمیق از رکود اقتصادی و كسادي بازارها تاثیر میپذیرد.
در دوره ای که دکتر نهاوندیان، ریاست اتاق ایران را بر عهده داشتند، یک سال مانده به اتمام دوره ریاست آیت الله شاهرودی در قوه قضائیه به اتفاق برخی رؤسای اتاق های شهرستان ها خدمت ایشان رسیدیم.
بحث وضعیت اقتصادی کشور به میان آمد که آیت الله شاهرودی به موضوع مهمی اشاره کردند. ایشان گفتند برخی به من انتقاد میکنند که شما هرچه توان دارید، روی اصلاح قوه قضائیه بگذارید، شما را چه به اقتصاد که بیشتر صحبتهایتان عمدتاً درباره مسائل اقتصادی است؟
آیت الله شاهرودی گفتند در پاسخ به این انتقادها گفته ام بعد از 9 سال حضور در قوه قضائیه متوجه شدهام که اگر بخواهیم جرم و بزهکاری در جامعه کم شود و افراد کمتری به قوه قضائیه مراجعه کنند و دستگاه قضائی آرامی داشته باشیم، ابتدا باید در وضعیت اقتصادی کشور اصلاحات گسترده ای ایجاد کنیم چون همه آنچه به صورت مشکل به قوه قضائیه ارجاع می شود، عملاً ناشی از مشکلات اقتصادی است.
ایشان حتی ریشه جرائمی مانند سرقت و مواد مخدر یا جنایاتی مثل قتل و حتی برخی مسائل امنیتی و سیاسی را نیز ناشی از مسائل اقتصادی میدیدند و معتقد بودند وقتی به ریشه ها توجه کنیم، میبینیم جرمی که صورت گرفته،بیشتر ناشی از مشکلات اقتصادی بوده است.
با وجود گذشت زمان،نکاتی که آیت الله شاهرودی مطرح کردند هم چنان در جامعه ما مطرح است اما چیزی تغییر نکرده. وقتي ما درد را خوب مي شناسيم،چرا براي مداوايش كاري نمي كنيم؟
مردم به شدت تحت فشارند اما سياستمداران چشم انداز مثبتي پيش روي جامعه گرفتار قرار نمي دهند.
دوباره انتخاباتي جديد در راه است.خدا كند،اميد مردم ميان اين همه جنجال سياسي، به نااميدي تبديل نشود.
@mohsenjalalpour
اعتبار از دست رفته
تا همين يكي دو دهه پيش، بیشتر مبادلات و بدهبستانهای بازار،اعتباری بود. اعتبار در بازار یعنی اعتماد. اعتماد به خریداری که پول نداشت اما آبرو داشت و آبرو برایش مهم بود.اعتبار یعنی پول نقد و اعتماد یعنی وجه ضمانت. اعتبار با آبرو میآمد.برای همین بود که این دو واژه از هم جداشدنی نبودند.میگفتند "طرف با آبرو و اعتبار است". زمانی که فردی دچار خطایی میشد که به شهرتش لطمه میزد،میگفتند "آبرو و اعتبارش رفته".
گاهی کالا از تولیدکننده به بنکدار و از بنکدار به خردهفروش و از خردهفروش به مصرفکننده میرسید،بی آنکه پولی رد و بدل شود.بعد از آنکه کالا به دست مصرفکننده میرسید،پول ناشی از فروش آن، مسیری برعکس را طی میکرد.یعنی بعد از یکی دو ماه، پول فروش کالا از مصرفکننده به فروشنده،از فروشنده به بنکدار و از بنکدار به تولیدکننده برمیگشت.
آنچه در این میان گردش مییافت،اعتبار و اعتماد بود. در واقع این اعتبار بود که بیشتر از پول گردش میکرد، اما امروز اعتبار کاهش یافته و اعتماد میان مردم به قدری کم شده که دیگر کفاف داد و ستد اعتباری را نمیدهد.
در دهه 60 که تازه کسب وکار را آغازکردم، وقتی پسته در ماههای مهر و آبان برداشت میشد؛مردم با اعتماد كامل،محصول خود را به تاجر میسپردند. محصول آنها ارزیابی و روانه بازار میشد تا این که پولش بر میگشت و از تاجر به باغدار میرسید. سوخت و سوز پول کم بود چون تجار نگران اعتبار خود بودند که مبادا خدشهدار شود که اگر میشد،کسبوکارشان به خطر میافتاد.
به قول وحشی بافقی:
مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم
که گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم
شراب لطف پر در جام میریزی و میترسم
که زود آخر شود این باده و من در خمار افتم
این روزها اما اعتماد در بازار خدشه دار شده و اخلاق نیز از کسب وکار رخت بر بسته است. مرحوم پدرم محصول پسته را از همان روزهای اول بعد از برداشت به بازار عرضه میکردند. من که جوان بودم و فکر میکردم بهتر میفهمم، اعتراض میکردم که چرا اینقدر عجله میکنید؟ محصول را نگه دارید تا قیمتش افزایش پیدا کند. ایشان میگفتند: نگهداشتن نعمت خدا برای درآمد بیشتر، برکت را میبرد. این محصول باید 10 دست بچرخد، 10 نفر از کنار آن روزی به دست بیاورند و همین چرخش است که باعث رونق بازار میشود.
این روحیه و اخلاق نیکو را بیشتر تجار و بازاریان قدیمی داشتند و همین اعتبار بود که باعث رونق کسب وکارشان میشد.آیا در بازار مکاره اینروزها،چنین مرامی سراغ دارید؟
@mohsenjalalpour
پول چاي و كارواشي شدن جامعه
📌روايت اول: كارواشي شدن جامعه
ماشينت را به كارواش مي بٓري،،بايد به چند كارگر كارواش انعام بدهي. پيك، بسته اي را به خانه ات مي آورد. بايد عيدي و انعام بدهي. دنبال ثبت اسناد اداري ات هستي، قبل ازهرپاسخ گويي از تو طلب عيدي مي كنند.
براي پي گيري امور روزانه ات به هرجاكه مي روي،كارمند و كارگر، عيدي و انعام مي خواهند. كارگر پمپ بنزين، راننده آژانس،آرايشگر،كارگر نظافت و ... همه و همه از تو طلب انعام و عيدي مي كنند.
از سال ها قبل در كارواش ها رسم بر اين بوده كه به كارگران حقوق كافي ندهند و در عوض، كارگر اجازه دارد انعام طلب كند. قديم ها، دادن انعام اختياري بود. فردي كه خدمات مي خريد، وقتي مي ديد فروشنده خدمات، كارش را به خوبي انجام مي دهد، سعي مي كرد با پرداخت انعام او را خوشحال كند. اما اين روزها حتي بابت كاري كه به درستي انجام نشده، بايد انعام داد و اگر پرداخت نكني، رسما به چالش كشيده مي شوي.
اكنون رويه كارواش ها در حال تكثير در جامعه است و تقريبا همه فروشندگان خدمات در دولت و بخش خصوصي، پرداخت انعام را وظيفه مي دانند.
كارواشي شدن جامعه يك عارضه است. انعام به هرشكلش، يك اختيار است و زماني كه حالت اجبار بگيرد،انعام نيست و براي خريدار خدمات، هزينه اجباري است.البته نمي توان گفت كارگر كارواش يا كارگر نظافت ساختمان به خاطر زياده خواهي،انعام طلب مي كنند. شرايط آنها هم مساعد نيست.
اما سؤال اين است كه چرا اين پديده به اين سرعت در جامعه ما رو به گسترش است؟ پيش از اين، انعام اجباري،در كسب وكارهاي كوچك مثل كارواش رايج بوده اما اكنون در حال تعميم به نهادهاي دولتي و بنگاه هاي بزرگ است.بايد اين پرسش را مطرح كرد كه چرا اين پديده رو به گسترش است و اين كه عوارض كارواشي شدن جامعه چيست؟
📌روايت دوم: پول چاي
مِلكت قرار است به عنوان وثيقه مورد استفاده قرار گيرد. كسي را فرستاده اند تا ملك را ارزيابي كند.ارزياب ملك را نه مي شناسي و نه لازم است بشناسي. كارش كه تمام مي شود، شماره موبايلت را مي خواهد.مي رود و ساعتي بعد زنگ مي زند. انتظار دارد، چيزي بگذاري كف دستش. "حق حساب "مي خواهد.
سروكارت به سازمان مالياتي مي افتد.همه افرادي كه با تو سروكار دارند، آدم هاي موجهي به نظر مي رسند.اما پرونده مالياتي ات در مسير درست پيش نمي رود.گير كار كجاست؟ يك نفر مي گويد؛ "پول چاي" نداده اي.
در شهرداري دنبال مجوزي براي ساخت و ساز هستي.تقريبا همه چيز قانوني است .مجوزت را نمي دهند. پي گير مي شوي. يك نفر مي گويد وظيفه ات را درست انجام نداده اي.مي پرسم وظيفه ام چيست؟ مي گويد:بايد "دمشان را ببيني". قاضي،مديركل،مميز،حسابرس، فرمانده، كارشناس ... همه و همه آدم هاي موجهي به نظر مي رسند اما كارت پيش آنها گير است و حتي اگر مي خواهي كار قانوني ات درمسيرخودش پيش برود، بايد پول چاي همه را بدهي.
جامعه ما در مسير خوبي حركت نمي كند. اخلاق و اخلاقيات پشت سياست گذاري هاي نادرست و تغيير نظام تمايلات مردم و فشارهاي سنگين زندگي گم شده است.
ديگر گرفتن رشوه مذموم نيست.ندادن رشوه و پول چاي، بد و ناهنجار است.اين ناهنجاري و بلبشو در نهادهاي توليد كننده خدمات دولتي و غير دولتي،قبل از هرچيز نشانه اي بر سياست گذاري هاي نادرست در قيمت گذاري و تعيين حقوق و دستمزد است.در ساختاري كه بازار به درستي كار نكند و قيمت سركوب شود، اخلاق كسب و كار مي ميرد.
پس از آن، نشانه اي بر ريشه دواندن تفكر مسموم و خطرناك تيول داري در نظام اداري كشور است. فردي كه در مسند مسئوليتي قرار مي گيرد، پيش خود فكر مي كند عمر حضورش در اين مسئوليت كوتاه است و زود گذر.پس بايد از فرصت به وجود آمده بهره كافي برد و بار خويش را بست.
سومين نشانه اين عارضه،مرگ اخلاق و نظام اخلاقي در جامعه است. جامعه ما نسبت به بي اخلاقي در نظام اداري، نه تنها حساس نيست كه متأسفانه مدام با اين گزينه مواجه مي شود كه "گور باباي اخلاق،كارت را پيش ببر". در اين ميان اگر فردي به رعايت قانون و اخلاق توصيه كند،از چنين جامعه اي طرد ميشود.
گويي ميان جامعه اي كه اخلاق در آن رنگ باخته و نظام اداري ناكارآمدي كه در حال فرو رفتن در چاه فساد است، نوعي توافق بد شكل گرفته و برداشت همه اين شده كه در نظام اداري فاسد، كارها بهتر پيش مي رود.
در اين صورت، امكان اصلاح امور نيز دشوار مي شود.
واقعا مشكل كجاست؟ چرا در ساختاري كه اين قدر بر اخلاق تأكيد مي شود،بي اخلاقي به اين شكل تكثير مي شود؟
@mohsenjalalpour
به هم پيوستن دو رود خروشان
گزيده اي از گفت و گويي طولاني كه با نشريه آينده نگر داشتم و سايت اتاق تهران هم انعكاس داده است:
بیکاری در حال حاضر یکی از مهمترین مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در ایران است. اگر نگران کشور هستیم، باید مسئله بیکاری را جدی بگیریم. در حال حاضر بیکاری تبدیل به یک مسئله اجتماعی در کشور شده است.
دو رود بزرگ را در نظر بگیرید که در یک نقطه به هم میرسند. متولدان دهه 60 و متولدان دهه 70 این دو رود بزرگ هستند که اکنون در حال پیوستن به هم هستند. نتیجه اینکه رود خروشانی در جریان است که میتواند مسائل سیاسی و اجتماعی زیادی ایجاد کند. سیاستگذاران باید تحولات چند سال پیش کشور مصر را در نظر بگیرند و نگران آینده کشور باشند. این در حالی است که تصویر آینده اقتصاد ایران چندان شفاف نیست. یعنی نمیشود انتظار معجزه داشت. جمعیت جویای کار روز به روز در حال افزایش است. در حال حاضر یک میلیون و دویست هزار نفر جویای کار داریم. این رقم در مقیاس کشورهایی به مراتب پرجمعیتتر از ایران هم عدد بسیار بزرگی است. پس همه سیاستهای اقتصادی و سیاسی کشور باید حول این موضوع تنظیم شود. این موضوع به قدری نگرانکننده است که مقام معظم رهبری هم در بیانات اخیر خود به آن اشاره جدی داشتند و به نوعی از دولتها گلایه کردند. به هر حال دولت آینده باید اولویت برنامههای اقتصادیاش را به رشد اقتصادی و ایجاد رونق در بخشهای غیرنفتی اختصاص دهد تا بتواند تحول جدی در زمینه اشتغال ایجاد کند. اما این مسئله پیشنیازهایی دارد که قطعا باید مورد توجه همه ارکان حاکمیت قرار گیرد. ونزوئلا به دلیل کاهش درآمدهای نفتی دچار بحران اقتصادی و سیاسی شد. ترکیه به دلیل محاسبات غلط منطقهای به بحران رسید و اکنون برزیل به دلیل اختلافات سیاسی و فساد اقتصادی به مشکل خورده است. ایران به نوعی در معرض این بحرانها قرار دارد. ما هم از کاهش درآمدهای نفتی لطمه دیدهایم و باز هم ممکن است لطمه ببینیم. دیپلماسی غلط و ماجراجویانه ممکن است ما را در مسیر ترکیه قرار دهد و تشدید اختلافات سیاسی و بیتوجهی به مسئله فساد هم میتواند ما را همچون کشور برزیل دچار مشکل کند. پس ضرورت دارد با ایجاد همدلی و همکاری بیشتر و در پیش گرفتن سیاستهای معقول در روابط بینالملل و تقوای مالی در داخل، خود را از گرفتاریهایی که ممکن است مشکلات سیاسی و اجتماعی برای ما ایجاد کند، دور نگه داریم. مردم ما این نظام و حاکمیت را دوست دارند اما همانگونه که رهبر انقلاب هم تأکید دارند، منتظرند تا در زمینه مسائل اقتصادی گشایشهای تازهای در زندگی و کسب و کار خود ببینند. با همدلی و همکاری و همیاری بیشتر میتوانیم زمینه رشد و رونق اقتصادی را فراهم کنیم.
http://www.tccim.ir/News/FullStory.aspx?nid=48795
يادداشتي براي هفته نامه تخصصي" اقتصاد كرمان" نوشتم كه در شماره نوروزي اين هفته نامه منتشر شده است.تحليلي درباره اقتصاد كلان كشور است.
@mohsenjalalpour
خدا را شکر میگویم در آستانه بهاری دیگر،باز هم فرصت پیدا کردهام تا به مهر،سلامی دوباره به شما بگويم.
امیدوارم بهار پیش رو،برای من و شما و میهن عزیزمان،بهار شکوفایی و توسعه باشد.
@mohsenjalalpour
آیا اصلاحات اقتصادی در ایران به نتیجه نمی رسد؟
اقتصاد ایران به دلیل انباشت مشکلات ساختاری و سوء مدیریت در دوره های مختلف،در حال حاضر وضعیت خوبی ندارد. در گفت وگویی که با وزیر اقتصاد داشتم و در شماره 216 هفته نامه تجارت فردا انعکاس یافته، اشاره کردم که در حال حاضر صندوقهای بازنشستگی و بانکها بمبهای عمل نکرده اقتصاد ایران هستند که متأسفانه با وجود تلاشهای زیادی که در این دولت صورت گرفته،هم چنان لاینحل باقی مانده اند و به احتمال زیاد در آینده برای کشور مشکل ایجاد خواهند کرد.
البته فهرست تهدیدهای اقتصادایران،خیلی بیشتر از وضعیت نگرانکننده نظامبانکی و صندوقهای بازنشستگی است.خشکسالی،بحرانهای زیستمحیطی و بیکاری مسائل بزرگی هستند که ظرفیت بحرانسازی اجتماعی دارند. اما به نظر من نمیشود تنها از دولت انتظار حل و فصل این مسائل را داشت.
در این میان عدهای، اصلاح ذهنیت مجموعه حاکمیت را مقدم بر اصلاحات اقتصادی میدانند اما برخی دیگر معتقدند تعدد و فشار مشکلات اقتصادی، فرصتی برای ذهنیتسازی حاکمیت باقی نمیگذارد. با این حال هر دو طیف در اینکه باید درباره حل مشکلات اقتصادی باید اجماع ایجاد کرد اشتراک نظر دارند.
حل و فصل مسائل هستهای را مثال خوبی برای حل مسائل اقتصادی میدانم و معتقدم همانطور که برجام،تجربه ای بی نظیر در گفت وگوی ما با قدرت های جهانی بود و ما را به نتیجه مطلوب رساند،باید خیلی جدی درباره مسائل داخلی هم گفت وگو کنیم.
همین طور معتقدم تجربه نظام ما درباره مسأله نقدینگی و اثر آن بر تورم،مثال بسیار خوبی است از این که اصلاحات اقتصادی در ایران به نتیجه نمیرسد مگر این که اجماع کامل درباره آن صورت گیرد.
در گفت وگو با دکتر طیب نیا اشاره کردم که سالهای طولانی در کشور ما درباره حل تورم راههای مختلفی پیشنهاد میشد اما پس از اوج گیری تورم در دولت قبل، در نهایت، همه پذیرفتند که حل این مشکل چند راه حل مختلف ندارد و تنها یک راه حل دارد. این بود که مجموعه نظام به این باور رسید که باید بانک مرکزی مستقلی داشته باشیم و دولت به منابع بانک مرکزی دست درازی نکند. از دکتر طیب نیا پرسیدم چقدر اهمیت دارد که قبل از اصلاحات اقتصادی، اجماع ایجاد کنیم؟
ایشان گفتند: "کاهش تورم مثال بسیار خوبی است که اشاره کردید. وقتی در همه ارکان نظام این مسأله جا افتاد که تورم به عنوان یک مشکل جدی، کشور را تهدید میکند، همه برای حل و فصل آن، توافق کردند."
نتیجه این که در کشور ما ظرفیت حل وفصل مسائل بزرگ وجود دارد اما بستر گفت وگو فراهم نیست. چقدر خوب میشد اگر همه جریانهای سیاسی در کشور،حول پنج معضل بزرگ اقتصادی که ظرفیت بحرانسازی اجتماعی دارد،اجماع میکردند.
کاش جریانهای سیاسی، به عمق مشکلاتی نظیر بیکاری، نظام بانکی، صندوقهای بازنشستگی،بحرانهای زیست محیطی و سرمایهگذاری پی میبردند و رقابتها و تخریبهای سیاسی را به این زمینها نمیکشاندند.
تجربه هند در حل وفصل مسائل اقتصادی مثال خوبی از رفتارهای همدلانه جناحهای سیاسی است که باید مورد توجه کنشگران سیاسی و اقتصادی در ایران قرار گیرد.
حزب کنگره ملی در هند اصلاحات ساختاری را در اين كشور کلید زد. با اصلاحاتی که در این کشور آغاز شد، برخی نارضایتیها هم پیش آمد. اما این نارضایتیها کوتاهمدت بود. اما اکنون داریم آثار این اصلاحات را در اقتصاد هند به وضوح میبینیم. مشکلات اقتصادی هند با انجام اصلاحاتی که بعضا درد آور بود، در نهایت حل شد و اکنون هند به کشوری پیشرو در اقتصاد جهانی تبدیل شدهاست. البته حزب کنگره در انتخابات، به رقیب خود باخت و دولت را به حزب رقیب واگذار کرد. اما در میانمدت این مساله به نفع هند بود.
دکتر طیب نیا میگوید" در سفری که به این کشور داشتم با مسئولان حزب جدید و از جمله نخستوزیرشان که صحبت میکردم آنها میگفتند حتما اصلاحات را ادامه خواهند داد. حتی اگر آنها هم انتخابات ریاست جمهوری را به حزب رقیب خود واگذار کنند." همه باید امیدوار باشیم چنین عزم و اراده و درک صحیحی در کشور ما هم شکل بگیرد. چون منافع ملی و سرنوشت کشور قطعا مهمتر از منافع یک حزب و جریان سیاسی و برنده شدن در انتخابات است. به قول دکتر طیب نیا، اصلاحات اقتصادی هزینه دارد و بسیار دشوار است. مانند داروی تلخی که به بیمار میدهید یا تزریق آمپولی که درد دارد. بیمار از دارو خوشنود نمیشود. اما برای بهبود باید تلخی و درد را تحمل کند.
@mohsenjalalpour
درخت مال شاعر نیست
میدانم گرفتارید و در میانههای ماه شلوغ و پر ازدحام اسفندماه، فرصت فکرکردن به چیزی جز گرفتاریهای شخصی خود ندارید.با این حال آنچه میخواهم دربارهاش بنویسم،موضوعی است که سود و زیانش به شخص برمیگردد.به من، به شما،به همه ما.
هیچ گاه فکر کردهاید دنیای بدون درخت چگونه دنیایی است؟
بیایید فقط یک لحظه به دنیای بدون سبزینگی و بدون برگ فکر کنیم.شهری را در نظر بگیرید بدون درخت،خیابانی بدون چنار و حیاطی بدون بید.باغی بدون برگ،باغچهای بدون غنچه و پارکی بدون نارون.
اشتباه ما این جاست که فکر میکنیم درخت مال شاعر است و غنچه مال عاشق و بوته مال گنجشک.تصورش حتی سوسول بازی است.اما این گونه نیست.
ما خیلی چیزها یادمان رفته.سخاوت درخت یادمان رفته.مهربانی آسمان را فراموش کردهایم و بخشندگی چشمه،برایمان علیالسویه شدهاست. اما داریم به روزهای ناامیدی درخت میرسیم.به بنبست تنفس و تنگنای تشنگی.ما حرمت برگ و باد را از یاد بردهایم.
هر سال به نیمههای اسفندماه که میرسیم،یاد تراژدی درخت می افتیم. یاد مصیبت محیط زیست.مناسبتهای تقویمی همین قدر برایمان ارزش دارد اما فردایش یادمان میرود که دیروز چه بودهایم و چه کردهایم.
شاید همین لحظه که دارید این متن را میخوانید،درختی در حال جان دادن است.شاید باغی به کمک نیاز دارد و شاید جنگلی دارد ناله میکند.سؤال این است که چه کسی باید به صدای ناله طبیعت گوش کند؟
ما که عادت کردهایم حتی غذا خوردنمان هم دولتی باشد،دل به تدبیر نهاد دولت بستهایم. امابه این فکر نمیکنیم که این دولت پرمشغله و عائلهمند و این شهرداری پر ازدحام و پیچیده،حواسشان به نالههای طبیعت نیست.چرا خودمان آستین بالا نزنیم؟
ساختارها آن هم در هم تنیده و ناکارآمدند که هنوز به درستي نميدانیم متولی آب و خاک و درخت در کشور کیست؟ به گمانم ما هم یادمان رفته این را از حاکمان بپرسیم و كمتر به چنين پرسشی فکر کردهایم.
آنچه در فاجعه محیط زیست با آن مواجهیم، حلقه اول از زنجيره مرگباری است كه امروز از شرق و جنوب دامن ما را گرفته و خواسته و ناخواسته در حال نفوذ به درون تمدن ایرانی است.نفوذی خونبار تر از جنگ.
در عرصه آب و خاک و زمین و هوا، سر درگم هستیم و حتی نمی دانیم کی مسئول چیست.
حداقل كاري كه ما (مردم) پیشرو داریم، تغییر انگارههای ذهنی است.به جنبشی در فهم فاجعه نیاز داریم و به همتی در یافتن راه حل. مأیوس کننده است که از دولتها و شهرداریها بخواهیم فکری به حال درختان و چشمه ها کنند.خودمان آستین بالا بزنیم و تا میتوانیم از طبیعت خود پرستاری کنیم. بحران ناکارآمدی،ساختار اداری ما را فرا گرفته و آن چه امروز مشاهده میکنیم،بازی این سازمان با آن سازمان است و این جناح سیاسی با آن جناح.مبادا به مشاهده این بازی ها بنشینیم و حواسمان از چشمه و درخت پرت شود.
چشمه و درخت،جهاز دخترانمان هستند و زمین و رود،دارایی پسرانمان. منتظر ننشینیم تا این ساختار بروکراتیک پرعیب ونقص برای دارایی فرزندانمان تصمیم بگیرد.بدهكاري ما به فرزندانمان در سیاهه ای طولانی به ثبت رسیده اما آنچه غيرقابل توجیه به نظر میرسد،غفلت امروزمان است. بیشتر از این نزد فرزندانمان شرمنده نباشیم.
براي کاستن از ابعاد فاجعه،میتوانیم به تجربه مردمان جهان توسعه یافته رجوع کنیم. گروههایی خودجوش ایجاد کنیم تا نفس طبیعت را رصد کنند. نشان چشمه ها و درختانمان را در گوگل مپ ثبت کنیم. شمار مرغان تالاب ها را داشته باشیم و حواسمان به رژه ارهها باشد.
هنوز هم ديرنشده اما خيلي زود، دیر خواهد شد.
@mohsenjalalpour
چه کسی خیرخواه تر است؟
خانم اشرف قندهاری از بنیانگذاران آسایشگاه خیریه کهریزک و مؤسس گروه بانوان نیکوکار و خانه مادر و کودک درگذشتند. خداوند ایشان را رحمت کند که یکی از بزرگان جامعه نیکوکاری ایران بودند. افتخار دیدن ایشان را نداشتم اما ذکر خیر فعالیتهای ایشان را زیاد شنیده بودم.
وقتی خبر درگذشت ایشان را خواندم این پرسش در ذهنم نقش بست که آیا مؤسسههای خیریه بخشخصوصی در زمینه کمک به فرودستان جامعه از نهادهای دولتی و حاکمیتی موفقتر عمل کردهاند؟
من پاسخی برای این پرسش ندارم و تحقیق درباره آن را به محققان و رسانهها میسپارم اما وقتی به تاریخ نگاه می کنم،موارد بسیاری در ذهنم نقش میبندد که نشان میدهد بخش خصوصی ایران بسیار خیرخواه بوده و کارهای ماندگاری کرده است. از قحطی سال 1250 شمسی که حاج محمد حسن امين الضرب بیشتر دارایی اش را فروخت تا گندم وارد کند، تا امروز که بخش خصوصی گرداننده بزرگترین نهادهای خیریه در کشور است،145 سال میگذرد و هیچ زمانی نبوده که بخش خصوصی این مسئولیت اجتماعی را فراموش کرده باشد.
در حال حاضر بخش خصوصی ایران گرداننده بزرگترین و مؤثرترین نهادهای خیریه در کشور است و عملکرد این نهادها،در سطح بین المللی هم تحسین برانگیز بوده است.
همه ما با حجم فعالیت های انساندوستانه مؤسسههای خوشنامی مثل کهریزک،محک، جامعه نیکوکاری ابرار، جامعه یاوری، پویش ایران من و ...آشنا هستیم و میدانیم که چهرههای شناخته شده بخش خصوصی، گرداننده اصلی این نهادها هستند.
حتی خانواده خیامی ها که در سالهای آغازین انقلاب با مصادره اموال مواجه شدند،فعالیتهای خیرخواهانه خود را تعطیل نکردند و با تأسیس بنیاد خیامی ها،ده ها مدرسه و هنرستان فنی و حرفه ای در کشور ساختند.
امروز بخشخصوصی در زمینه بیماری های خاص،مدرسه سازی،ساخت بیمارستان و درمانگاه و حتی جاده و ساختمانهای عام المنفعه،سرآمد است و اگر این گونه فعالیت های خیرخواهانه داوطلبانه نبود،قطعا دولتها توانایی پاسخ گویی به استمداد اقشار مستضعف را نداشتند.
اما بیایید رفتار رسانههای رسمی و ملی در برابر این حجم از فعالیت های خیرخواهانه را مرور کنیم. هنوز کثیف ترین شخصیت های سریال ها، فعالان بخش خصوصی و کارخانه داران هستند. هنوز شخصیتهای منفی سریالها تجار و بازرگانان هستند. بدترین جنایتها در کارخانه ها و خطوط تولید رخ میدهد و کثیف ترین روابط انسانی به کارآفرینان نسبت داده میشود.
از سیاستگذاران رسانههای ملی سؤال کنیم به چه دلیل هیچ برنامه ای در مدح و ستایش فعالیتهای خیرخواهانه خانم اشرف قندهاری ساخته نشد و چگونه است که هیچ نامی از ایشان در این بخشهای خبری برده نمیشود؟
گاهی دل آدم از برخوردهای ناشایست با چنین چهرههایی به درد می آید اما چه باید کرد؟ کاش محققان و رسانه های مستقل بتوانند به این پرسش مهم پاسخ بدهند که چرا مؤسسههای خیریه بخش خصوصی در زمینه کمک به فرودستان جامعه از نهادهای دولتی و حاکمیتی موفق تر عمل کرده اند؟
پ ن: ممکن است تصور من اشتباه باشد و در رسانه ملی،از خانم اشرف قندهاری تجلیل کرده باشند.در این صورت ممنون می شوم اگر تذکر لازم داده شود تا خطای احتمالی ام را جبران کنم.
@mohsenjalalpour
آینه عبرت
تونس،مصر،یونان،ونزوئلا،ترکیه و برزیل. این کشورها میتوانند آینه عبرت ما در سیاستگذاری و اداره کشور باشند. وجه مشترک این شش کشور، غلطیدن در بحرانهای اقتصادی،سیاسی و اجتماعی است. درس های این کشورها برای ما چیست؟
🔹تونس و مصر: تاوان سیاست های نادرست اقتصادی
شش سال پیش،خودسوزی جوانی جویای کار در تونس منجر به شکلگیری اعتراضهای گسترده در این کشور شد و پس از آن، آتش انقلاب در چند کشور عربی را شعلهور کرد. مصر یکی از این کشورها بود که به دلیل شورش جوانان جویای کار در عرض سه هفته پس از آغاز اعتراض ها سقوط کرد. انقلاب در تونس و مصر در سالهای 2010 و 2011 درشرایطی رخ داد که درآمدهای نفتی ایران به بالاترین سطح رسیده بود.
🔹یونان: تاوان هزینه های نادرست
یونان به واسطه عضویت در اتحادیه اروپا در یک دوره طولانی به منابع مالی ارزان قیمت دسترسی داشت.کشورهای قدرتمند اتحادیه اروپا با هدف حمایت از اقتصادهای کوچک،وامهای ارزان قیمت به کشورهایی مثل یونان پرداخت میکردند. این منابع مالی در راستای جلب رضایت عمومی، به شکلی نادرست هزینه شد. در ایران هم در یک دوره طولانی،انبوهی درآمد نفتی به اقتصاد سرازیر شد و دولت وقت به جای اینکه درآمدها را صرف سرمایهگذاری کند،خرج واردات انواع کالا کرد. یونان درآشفتگی سیاسی و اجتماعی فرو رفت که هنوز نتوانسته از آن خارج شود، اما تاوان اشتباهات دولت ایران،فرو رفتن در رکودی عمیق بود که چند فصل پیاپی ادامه پیدا کرد.
🔹ونزوئلا: تاوان پوپولیسم
ونزوئلا را از جهاتی میتوان شبیهترین کشور به ایران دانست. این کشور البته در حال حاضر آشفتهترین اقتصاد نفتی جهان است. اما زمانی که قیمت نفت کاهش پیدا کرد، ونزوئلا بیشترین صدمه را متحمل شد. پیش از سقوط جهانی قیمت نفت، تورم در ونزوئلا حدود 20 تا 30 درصد بود اما در حال حاضر به مرز 800 درصد رسیده است. وجه مشترک ونزوئلا و ایران،سوء مدیریت درآمدهای نفتی است. هر دو کشور در دوره وفور درآمدهای نفتی به بدترین شکل ممکن،منابع حاصل از فروش نفت را هدر دادند.در حال حاضر اوضاع در ونزوئلا به معنای واقعی بحرانی است.ارتش، کنترل فروشگاهها را برعهده دارد و دولت قادر به پرداخت حقوق کارکنان خود نیست.
🔹ترکیه :تاوان سیاست های غلط دیپلماسی
برای سالهای طولانی،ترکیه بهترین مثال برای رشداقتصادی و توسعه بود. در ایران،خیلی از صاحب نظران وقتی میخواستند مدلی از توسعه را نشان دهند،انگشت اشاره را به سمت ترکیه میگرفتند. از سال 2011 به این سو،ترکیه سیاستهای نادرستی در روابط بینالملل در پیش گرفت.اردوغان که رؤیای بازسازی امپراطوری عثمانی را در سر داشت،به واسطه دخالتهای نادرست در منازعات داخلی سوریه و حمایت از داعش،کشورش را وارد یک بحران جدی کرد. دهه 1980 ترکیه خیلی به دهه 1390 ما شباهت دارد و این روزهای ترکیه هم بی شباهت به اواسط دهه 1380 ما نیست.باید امیدوار باشیم که فردای ما به امروز ترکیه شباهت پیدا نکند.
🔹برزیل: توان فساد و اختلافات سیاسی
از دو سال پیش نام برزیل به فهرست کشورهای بحرانزده اضافه شده است. تحلیلگران،سه دلیل عمده را در بحرانی شدن اوضاع برزیل دخیل میدانند. دلیل اول،افزایش قابل توجه هزینههای دولت به خصوص پس از برگزاری بازیهای المپیک بودهاست.دومین دلیل به تشدید اختلافات سیاسی در این کشور برمیگردد و فساد گسترده دولتی، به عنوان سومین دلیل مطرح است.میشل تمر که به جای دیلما روسف قدرت را دردست گرفته،قول داده که هزینههای دولت را کاهش داده و تنشهای سیاسی را به حداقل برساند.از میان عارضههای کشور برزیل، تشدید اختلافات سیاسی و مسأله فساد به نوعی در ایران هم مطرح است.
📌درس های سیاست گذاری
بحران مصر و تونس را جوانان جویای کار رقم زدند. یونان به دلیل خطا در هزینه کرد درآمدهای نفتی اسیر بحران شد. ونزوئلا به دلیل کاهش درآمدهای نفتی در بحران اقتصادی و سیاسی فرو غلطید. ترکیه به دلیل محاسبات غلط منطقه ای به بحران رسید. و اکنون برزیل به دلیل اختلافات سیاسی و فساد اقتصادی دچار بحران شده است. فراموش نکنیم که ایران به نوعی در معرض همه این عارضه ها قرار دارد. ما هم از کاهش درامدهای نفتی لطمه دیده ایم و باز هم ممکن است لطمه ببینیم. دیپلماسی غلط و ماجرا جویانه ممکن است ما را در مسیر ترکیه قراردهد و تشدید اختلافات سیاسی و بی توجهی به مسأله فساد هم می تواند ما را هم چون کشور برزیل دچار مشکل کند.پس ضرورت دارد با ایجاد همدلی و همکاری بیشتر و در پیش گرفتن سیاست های معقول در روابط بین الملل و تقوای مالی در مدیریت، خود را از گرفتاری هایی که ممکن است مشکلات سیاسی و اجتماعی برای ما ایجاد کند،دور نگه داریم.
📌متن کامل این تحلیل در شماره 214 هفته نامه تجارت فردا منتشر شده است.
@mohsenjalalpour
سالی خوش برای پسته
حجم بارشهای امسال کشور به نسبت سال گذشته، چهار درصد افزایش یافته و در این مدت بیش از ۲۲۵ میلیارد مترمکعب به ذخایر آبی کشور اضافه شده است. بارندگيهاي اخير اگرچه خساراتی هم به بار آورد و برخی هموطنان را دچار مشکل کرد اما اتفاق خوبی بود که آثار آن در ماههای آینده پدیدار خواهد شد.
تجربه 30 سال کسب وکار در بازار پسته این حس را به من میدهد که سال 1396 با در نظر گرفتن چند شرط،میتواند سالی متفاوت برای این بازار باشد.
به نظر میرسد بعد از چند سال كه تقريبا در همه نقاط پسته خيز كشور با کاهش توليد مواجه بودیم، محصول سال آینده قابل توجه باشد.
معمولا زمانی که در اواخر زمستان شاهد بارندگي خوب و پس از آن،سرد شدن هوا و یخ زدن زمین بوده ایم،به دو دلیل محصول سال بعد هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت وضعیت بهتری داشته است.یخ زدن زمین باران خورده در زمستان، خواب درختان را عمیقتر میکند و باعث میشود خطر سرما زدگی درختان در هفتههای آینده کاهش پیدا کند.ضمن این که این یخ زدگی باعث از بین رفتن برخی آفات هم می شود و در نهایت،محصول از خطر آفت زدگی و سرما زدگی عبور میکند و به فصل برداشت میرسد.
با این حال پيشبيني ميزان محصول سال آینده پسته هنوز امکان پذیر نیست اما شواهد حاكي از آن است که در سال 1396، ركورد توليد دهه ٩٠شكسته خواهد شد.
با این حال نباید از یاد برد که به دليل مشكلات فراوان ازجمله بحران آب، محصول پسته طي سال هاي گذشته روند كاهشي داشته و ميزان متوسط برداشت درهكتار نيز سير نزولي داشته است.
ضمن این که باید این نکته را نیز مد نظر داشته باشیم که بارندگی امسال،استثنا بوده و احتمال این که در سالهای آینده تداوم داشته باشد،بسیار ضعیف است.به این ترتیب نباید به بارندگی های امسال دل خوش کنیم و دوباره در دام مصرف بی رویه منابع آبی و سوء مدیریت بیفتیم.
حالا که رحمت طبیعت شامل حال ما شده و احتمالا سالی سبز را پیش روداریم،باید بیشتر نگران باشیم.نگرانی از این جهت که ممکن است همه فراموش کنیم که بارشهای امسال،می تواند یک اتفاق باشد و ممکن است دوباره در دام مصرف نا معقول بفتیم.
معتقدم سوءمدیریت،از خشکسالی خطرناکتر است.چون با مدیریت درست، میشود آثار خشکسالی را کاهش داد اما با مدیریت نادرست نه تنهاهیچ مشکلی از جمله خشکسالی حل نخواهد شد،بلكه از بارندگی های امسال هم چندان بهره اي نخواهيم برد. مثل افزایش قیمت نفت که دولتها را گول میزند و باعث میشود روی همه سوء مدیریتها سرپوشی گذاشته شود. شوخی نیست.چند دهه است که داریم طبیعت و منابع طبیعی را میبلعیم و فراموش کرده ایم که این منابع لایزال نیستند و امروز و فردا به پایان میرسند.
@mohsenjalalpour
بیچاره گنجشکان
در سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد،حکایت عبرت آموزی ازایده مائو تسه تونگ برای کورههای خانگی فولاد مطرح کردم. او ماجرای عجیب و غریبی هم با گنجشکان دارد که تکان دهنده تر از ماجرای کوره های خانگی است.👇
می گویند سال ها پیش که مائوتسه تونگ رهبری حزب کمونیست چین را بر عهده داشت،به او گزارش دادند که بخش عمده ای از غلات چین را گنجشکها می خورند. مائو دستور قتل عام گنجشک ها را صادر کرد.در مدت زمانی کوتاه،مردم چین هرکجا گنجشکی دیدند،کشتند. مشکل،به صورت موقت حل شد. اما دیری نپایید که ملخ ها به مزارع چین حمله ور شدند و پشه ها آسایش مردمان این کشور را گرفتند.به مائو گزارش دادند که این بار تولید غلات به دلیل حمله ملخ ها به شدت پایین آمده. حتی بسیار بیشتر از دوره ای که گنجشک ها زنده بودند.چاره چه بود؟ ناچار شدند برای سال های طولانی،گنجشک وارد کنند تا تعادل، دوباره به طبعیت ،کشاورزی و اقتصاد چین باز گردد.
@mohsenjalalpour
صفحه اول روزنامه دنیای اقتصاد؛
شنبه 9 اردیبهشت 1396
https://telegram.me/joinchat/BL8LFj0ZeDbgZhftWvWSVg
عقوبت يارانه
دولت آينده درباره يارانه ها چه سياستي در پيش خواهد گرفت؟
در ابتدای تشکیل دولت یازدهم،اين احتمال داده مي شد كه در ساز و كار نظام يارانه ها بازنگري اساسي صورت گيرد.
جمع بندی دولت اما این بود که قطع یارانه،نارضایتی عمومی ایجاد می کند و به نوعی به سمت روش انصراف داوطلبانه پیش رفتند که این روش هم شکست خورد. درواقع دولت باید این سیاست را اعمال می کرد که هیچکس مشمول دریافت یارانه نمیشود مگر اینکه جزو دهک های فقیر جامعه باشد.
اما دولت ريسك حذف يارانه بگيران را گردن نگرفت تا اين كه اخیرا تصمیم گرفته اند یارانه نقدی اقشار خاص را سه برابر کنند که شامل مستمریبگیران سازمان بهزیستی و کمیته امداد می شود.
اين سياست قطعا بهتر از اين است كه دولت به همه اقشار جامعه به يك اندازه يارانه بپردازد.
اما آيا اين سياست در دولت آينده هم تداوم خواهد داشت؟
براي پاسخ به اين سؤال ابتدا بايد جمع بندي مختصري از سياست هدفمندي يارانه ها داشته باشيم.
شايدبتوان گفت شفافيت اقتصادي، توزيع عادلانه يارانه ها و استفاده بهينه ازمنابع انرژي كشور، سه هدف اصلي و اساسي درطرح هدفمندي يارانه هابوده است.
اكنون مي توان گفت با اجراي اين سياست،نه تنها هيچ يك از اهداف مورد اشاره محقق نشده بلكه چنانچه محاسبه دقيقي داشته باشيم، متوجه مي شويم از اهداف اصلي طرح دور شده ايم.
در مقوله شفافيت،آمارها نشان ازاين دارد كه نه تنها سير نزولي طي كرده ايم كه بااجراي غلط وناقص اين طرح، پيش بيني پذيربودن اقتصادكشور را غير ممكن كرده ايم.
توزيع يارانه ها نيز صحيح نبوده و عدالتي كه مقصود بوده به دست نيامده است.
در زمينه مصرف انرژي نيز تحولي به وجود نيامده و هم چنان جزو پر مصرف ترين هاي جهان هستيم.
ازاواخردولت دهم واوايل دولت يازدهم همواره از حذف هدفمند يارانه بگيران سخن به ميان آمده و هدف اين بوده كه يارانه افراد پر در آمد و غني حذف شود.
اما نه دولت قبل و نه دولت فعلي و نه هيچ دولتي حاضر به قبول چنين ريسكي نشده و نخواهد شد.
ضمن اينكه سابقه نشان داده تدوين سازوكار اين كشف نيز در توان دولت ها نبوده و نخواهد بود.
بايك نگاه ساده متوجه مي شويم كه حتي اگرچنين امكاني هم وجودداشت بازهم عدالتي برقرارنمي شد. همين امروز هنوز يارانه مستتر درقيمت حامل هاي انرژي به مراتب بيش از مبلغي است كه به عنوان يارانه نقدي،به حساب افرادواريز مي شود. عملا امروز ثروتمندان جامعه چند برابر يارانه اي كه دريافت مي كنند، ازيارانه مستتر در قيمت حامل هاي انرژي منتفع مي شوند. حال آن كه فرودستان جامعه از چنين امكاني برخوردار نيستند.
براي مقايسه مي توان زندگي خيلي از شهرنشينان و طبقه متوسط جامعه را بااهالي روستا مقايسه كرد.
به هرميزان كه استفاده ازبرق وگازوبنزين وگازوئيل درزندگي اين دو قشر متفاوت است به همان ميزان استفاده انها از يارانه هاي مستتر درقيمت حامل هاي انرژي تفاوت دارد. محاسبات اوليه متوسط پنج برابري رانشان مي دهد.
حال باتوضيح كوتاهي كه آورده شد، بايد ببينيم دولت دوازدهم چه راهكاري براي طرح معيوب هدفمندي يارانه ها در پيش خواهد گرفت تا بيشتر از قبل به اهداف اصلي اين طرح نزديك شود.
@mohsenjalalpour
رهبرانقلاب امروز مطرح كردند: اگر کارخانهها راه نیفتد، اشتغال ایجاد نمیشود و نتیجهی بیکاری، آسیبهای اجتماعی همچون اعتیاد، فساد، مشکلات خانوادگی و نارضایتی از نظام و دولت است.
@mohsenjalalpour
صفاي مادر
قرار بود با مادرم به مهمانی یکی از آشنایان برویم.شاید روضه خانی بود و شاید هم مولودی.خوب یادم نیست اما می دانم راه،طولانی بود.تاکسی گرفتیم و دو نفری،در صندلی عقب نشستیم.کرایه پنج ریال بود.
در میانه های راه،چند نفر کنار خیابان منتظر تاکسی بودند.راننده ایستاد. یک نفر سرش را داخل تاکسی کرد و نشانی داد. راننده گفت: می برمتان اما راه دور است و نفری یک تومان میگیرم.چهار نفر بودند. سوار شدند.دو نفر جلو و دو نفر عقب. خودم را به مادرم چسباندم.
از روستایی دور دست برای معالجه پسرشان به کرمان آمده بودند. این را یکی از خانم ها به مادرم گفت. پسرش در بیمارستان بستری بود و زن روستايي،از هزینههای سنگین بیمارستان گفت.داشتند به خانه یکی از همولایتیهایشان میرفتند که در شهر،کارگر بود. یکی از آنها گفت: خیلی بد است که دست خالی میرویم.
کمی به سکوت گذشت که مادرم به راننده گفت: لطفا نگه دارید. راننده نگه داشت. از راننده و مسافران عذرخواهی کرد و گفت: همین الان برمی گردم.با عجله به مغازه یکی از آشنایان رفت و مقدار زیادی آذوقه از جمله قند و شکر و برنج خرید و برگشت. کمک کردیم و خریدهای مادرم را در صندوق عقب تاکسی گذاشتیم و دوباره حرکت کردیم. چیزی نگذشت که باید پیاده می شدیم. از راننده خواستیم توقف کند.تاکسی ایستاد و راننده هم پیاده شد تا خرید های مادرم را از صندوق عقب برداریم. مادرم یک اسکناس پنج تومانی به راننده داد و گفت: این کرایه من و پسرم و آن چهار نفر.
آنها را كه به مقصد رساندید، این وسایل را به آنها تحویل بدهيد که دست خالی به منزل همولایتی شان نروند. بعد هم به راننده گفت: تا به مقصد نرسیدند،چیزی به آنها نگوييد.
دست من را گرفت و از مسافران تاکسی خداحافظی کرد و گفت:به امید خدا،بیمارتان هم مرخص می شود.
دستم در دست مادر بود. در کوچه باریکی که به منزل فامیل مان ختم می شد،آهسته گفت: پسرم،ماجرای امروز را به هیچ کس نگو.
آن روز معنی کار مادرم را نفهمیدم. بعدها که بزرگ تر شدم،فهمیدم ارزش کار خیر،در پوشیده ماندن آن است.
پي نوشت:
مادرم کوهی از محبت بود.چهل و چهار سال از درگذشت ایشان می گذرد و من در پنجاه و چهارمین بهاری که پشت سر گذاشته ام،بیشتر از همیشه فقدانش را احساس می کنم.چهل و چهار سال پیش در چنين روزهايي ما را ترك كرد و غمی در من باقی گذاشت که تا زنده ام،هیچ شادی و شعفی جای آن را نمی گیرد.
اگر مادرتان زنده است،قدرش را بدانید و بر دستانش بوسه بزنید و اگر درگذشته،یادش کنید و برایش فاتحه بخوانید.
@mohsenjalalpour
چك بي محل در كارزار انتخابات
مي گويند سال ها پيش شخصي بد عهد و بد حساب،طلبكاران بي شماري داشت. فشار مي آوردند و پولشان را مطالبه مي كردند اما او توان پرداخت نداشت. سال هاي طولاني، قرضش را با استقراض مجدد مي پرداخت اما چون بي اعتبار شده بود،كسي حاضر نبود دوباره به او قرض بدهد.
بايد كاري مي كرد.
روزي همه طلبكارانش را فراخواند و بر چهارپايه اي ايستاد و با اعتماد به نفس فراوان وعده داد كه اگر طلبكارانش به او اعتماد كنند و دوباره به او پول قرض بدهند،به زودي به طلبشان خواهند رسيد. وقتي پرسيدند چطور؟
گفت: اخيرا متوجه شده ام چوپانان، هر روز صبح چند گله گوسفند را از كوچه ما به صحرا مي برند و شب دوباره از همين مسير برمي گردانند. اگر دوباره پولي به من قرض بدهيد، بذر خار بر ديوارهاي خانه ام مي پاشم و ديوار را خارزار مي كنم تا هربار كه گوسفندان رد مي شوند، پشمشان به خارها گير كند و من پشم ها را جمع مي كنم و با خريد چند چرخ ريسندگي، به زودي كارگاهي برپا خواهم كرد و آن قدر نخ مي ريسم تا بتوانم مطالبات شما را پرداخت كنم.
يكي از طلب كاران كه از حرف هاي مرد بدعهد متعجب شده بود، با صداي بلند خنديد. مرد بدهكار هم پيش دستي كرد و گفت : "بخند حالا كه به پول خودرسيدي، حق داري بخندي"
حكايت برخي وعده هاي انتخاباتي و سياست هاي اعمال شده براي خريد رضايت مردم، شبيه همين داستان، خنده دار و مضحك است. هنوز برنامه ستاد انتخابات اعلام نشده كه نامزدهاي رسمي و غير رسمي،مسابقه عوام فريبي را شروع كرده اند.
در نبود فعاليت هاي سازمان يافته حزبي و اعلام برنامه هاي مدون،نامزدهاي انتخاباتي، با گروگان گيري مشكلات ساختاري كه در پنجاه سال گذشته روي هم تلنبار شده اند، مدام چك بي محل مي كشند و هر جايي كه پشت تريبون قرار مي گيرند، وعده اي مي دهند و از خود نمي پرسند اين همه وعده از كجا قرار است تأمين مالي شود؟
مثل همان مرد بد عهدِ حكايتِ قديمي كه قرض مي كرد تا قرضش را بپردازد.
چه آنها كه دم از افزايش يارانه نقدي مي زنند و چه آنها كه منابع كشور را صرف خريد رضايت موقت مردم مي كنند،در مسير تحميل هزينه به اقتصاد نيمه جان ايران گام برمي دارند.
اين اقتصاد، حكم كشتي طوفان زده اي را دارد كه در دريايي از مشكلات سرگردان است. حال برخي ازملوانان اين كشتي به جاي اين كه به دنبال راهي براي نجات از طوفان باشند، روي عرشه به جنگ و دعوا مشغولند و براي اين كه كاپيتان شوند،هر كاري مي كنند تا جاشوان و خدمه كشتي را با خود همراه سازند.
گاهي فكر مي كنم سكانداري كشتي اسير طوفان كه با هر طوفاني (هرانتخاباتي) بيشتر و بيشتر صدمه مي بيند، چه ارزشي دارد كه اين قدر ملاحان را به جان هم انداخته است؟
و اما راه حل عبور از اين طوفان، آگاهي مردم و تقواي سياسي سياستمداران است.
هر چند هر دو راه حل سختند و دشوار اما اولي دست يافتني تر است.
مردم بايد بدانند بخش عمده اي از مشكلات كشور، ساختاري است و هيچ سياستمداري نمي تواند در كوتاه مدت آنها را حل كند.
مشكلاتي نظير بيكاري، مشكلات نظام بانكي، خشكسالي، فقر، نابرابري، بحران هاي زيست محيطي،صندوق هاي بازنشستگي، سرمايه گذاري و ده ها مشكل و معضل بزرگ ديگر، امروز به وجود نيامده اند كه فردا حل و فصل شوند. سياستمداران نيز نبايد از اين مشكلات گروگان گيري كرده و با طرح وعده هاي غيركارشناسي و هزينه زا، در صدد جلب آراي مردم برآيند و مشكلي بر مشكلات كشور بيفزايند.
واقعيت هاي موجود نشان مي دهد كه يك دولت شايد بتواند يك يا دو مشكل ساختاري را به طور نسبي حل كرده و براي چند مشكل ديگر برنامه ريزي كند و كار را به دولت بعد بسپارد.
مثل تورم كه خوشبختانه امروز جزو مشكلات حاد كشور نيست و در سايه سياست گذاري صحيح تا حدودي مرتفع شده است.
بنابراين ساده سازي مشكلات ريشه اي و چند لايه و ارائه راهكارهاي پشت تريبوني توسط هر سياستمداري، چيزي جز عوام فريبي نيست.
گوش مردم از اين گونه وعده ها پر است و چيزي كه نياز داريم، برنامه و شعارهاي روشن و مشخص است.
ما همه ساكنان همين كشتي طوفان زده هستيم و كاپيتاني نمي خواهيم كه با طرح وعده هاي عوام فريبانه در صدد جلب حمايت و خريد رضايت مردم باشد. سكانداري مي خواهيم كه راه را بلد باشد و بتواند كشتي را از طوفان دور كند. حتي اگر با اين كاپيتان به مقصد هم نرسيم، مهم نيست. مهم اين است كه در مسير نجات قرار گيريم.
@mohsenjalalpour
شمالي ها و غير شمالي ها
مردمان ایران به دو دسته تقسیم می شوند.آنها که شمال می روند و آنها که شمال نمی روند.
از میان آنها که شمال نمی روند، عده ای به دیدن دیار و یار می روند و عده ای می روند که طبیعت های غیر شمالی را بگردند و عده ای هم مشتاق سرکشی به تاریخ و بناهای قدیمی هستند. عده ای هم فرصت تعطیلات را غنمیت می شمرند و مرزها را پشت سر می گذارند تا در جهان خارج،چرخی بزنند.
در یک دستهبندی کلی، میتوانیم بگوییم دو دسته گردشگر حرفه اي و مسافر داریم.
گروه اول افرادي هستند که می دانند کجا می روند و معمولا با هدف خاصی سفر میکنند یعنی این که سفر آنها با هدف بازدید از اماکن طبیعی و تاریخی صورت می گیرد و معمولا مطالعه شده است.این گروه که شاید بتوان به آنها گردشگر حرفه ای نام نهاد، معمولا برنامه زمانی و مالی برای سفر خود دارند.
دسته دوم مسافران هستند که مسير بين دو يا چند شهر را معمولا بدون برنامه ریزی قبلی مي پيماند و راهی را در پیش می گیرند.
گروه اول را می توان موتور محرک گردشگری دانست به این دلیل که این دسته از گردشگران ترجیح می دهند پولی کنار بگذارند و از امکانات رسمی مثل هتل و رستوران استفاده کنند.اما دسته دوم معمولا با شرایط کنار می آیند و مثلا با اجاره سوئیت یا کرایه منازل مسکونی یا حتی پارک خوابی به جاده می زنند و برای تهیه غذا هم خیلی سخت نمی گیرند.
هر دو گروه برای گردشگری مفید هستند اما ضمن احترام به گردشگران گروه دوم، باید بگوییم این گردشگران گروه اول هستند که موتور محرک گردشگری محسوب می شوند چرا که حاضرند برای خرید خدمات هتل ها و رستوران ها و موزه ها پول پرداخت کنند در حالی که گردشگران گروه دوم احتمالا چنین برنامه ای مد نظر ندارند.
ممکن است از خود بپرسیم مقصد گردشگران گروه اول کجاست و گردشگران گروه دوم،چه مناطقی را بر می گزینند؟
مشاهدات اولیه و برخی تحقیقات در حوزه گردشگری نشان می دهد گردشگران گروه اول،عمدتا به شهرهایی سفر می کنند که از امکانات حرفه ای گردشگری برخوردارند.یعنی این که درکنار جذابیت های توریستی و در اختیار داشتن اماکن تاریخی،موزه ها و امکانات سرگرم کننده،از زیرساخت های مناسب مثل هتل و رستوران های خوب هم بهره مند هستند.
گروه دوم اما به طور مشخص راه شهرهای شمالی و مناطق مشابه را درپیش می گیرند که هم جذابیت های طبیعی دارند و هم از امکانات ارزان قیمت مثل کمپ ها و پارک های امن برخوردارند.
با این توصیف،باید تفاوتی میان گروه اول و گروه دوم گردشگران در نظر گرفت.مثلا می شود به گروه اول،گردشگر اطلاق کرد اما گروه دوم را مسافر نامید.
حالا ببینیم تعریف گردشگر چیست و مسافر چه معنایی دارد؟
گردشگر، فردی است که با هدف دیدن جاذبه های توریستی،از محل زندگی خود دور می شود و در مدت زمانی کم تر از یک سال به محلی غیر از محل زندگی خود مسافرت می کند. به افرادی میتوان گردشگر گفت که از امکانات و خدمات گردشگری شهرها مانند هتل، رستوران مراکز گردشگری و دیگر زیر ساخت های گردشگری استفاده میکند و در نتیجه باعث ایجاد درآمدزایی و مشاغل پایدار در این مناطق میشود. ضمن این که اگر هدف یک فرد از سفر به یک شهر،بازارگشایی یا عقد قرارداد تجاری یا هرنوع کسب وکاری باشد،به او توریست نمی گویند.اما اگر هدفش کسب درآمد نباشد و صرفا با هدف دیدن جاذبه های طبیعی یا تاریخی به منطقه ای سفر کند،به او گردشگر می گویند.
مسافر اما فردی است که بین دو یا چند منطقه یا شهر سفر می کند.
با این تعاریف مشخص می شود که در ایران ،تعداد گردشگران به نسبت تعداد مسافران بسیار اندک است. چون ممکن است حجم زیادی مسافر وارد شهری شود اما تعداد گردشگرانی که وارد این شهر می شوند بسیار اندک باشد. به همین دلیل است که در شهرهای شمال ایران، تعداد هتل ها،مراکز تفریحی و رستوران های خوب، کم است اما در مقابل،تعداد بسیار زیادی سوپر مارکت،قهوه خانه،رستوران های ارزان در مسیر گذر مسافران بنا شده است.
@mohsenjalalpour
ديشب ميزبان دكتر جهانگيري و خانواده ايشان در باغ فتح آباد كرمان بودم.رزم حسيني، استاندار كرمان و مهدي جهانگيري،نايب رئيس اتاق تهران هم حضور داشتند. مطالب خوبي مطرح شد كه در اينستاگرام نوشته ام.
Читать полностью…ديدار نوروزي با امام جمعه كرمان.دكتر جهانگيري از مشكلات پيش روي دولت در زمينه اقتصاد مقاومتي گفت.استاندار كرمان مزاياي اعتماد به بخش خصوصي را بر شمرد و من هم خواستار آزادسازي و بهبود فضاي كسب وكار شدم
Читать полностью…ريل گذاري جديد براي اقتصاد ايران
وصف حال اقتصاد ايران را با نگاه به سه نماگر مهم،تصويري مي توان دريافت. وضع موجود از آن جهت كه بستر ساز تحولات آينده است، براي سياست گذاري مهم به نظر مي رسد.
📌نرخ تورم:
کاهش تورم و ايجاد ثبات اقتصادي، یک دستاورد بزرگ برای اقتصاد ايران است. در 40 سال گذشته،هیچ گاه اين اقتصاد در چند فصل پیاپی نتوانتسه تورم را تک رقمی نگه دارد.
دولت تلاش کرد از طریق انضباط مالی و چشم پوشی از منابع بانک مرکزی،تورم را کنترل کند.هرچند حفظ اين دستاورد مهم، در سال جديد دشوار خواهد بود.
📌رشد اقتصادي:
بر اساس آمارهاي رسمي، اقتصاد ايران در سال ١٣٩٥ رشد اقتصادي خوبي را تجربه كرده ، هرچند منشأ و منبع اصلي اين رشد،در بخش نفت بوده است. با استناد به آمارهاي اعلام شده،در سال ١٣٩٥ يكي از بهترين عملكردهاي اقتصاد ايران به ثبت رسيده است. اما از آن جا كه بخش عمده اين رشد با اثرگذاري نفت حاصل آمده،شهد آن به كام بنگاه هاي كوچك و متوسط و بخش خصوصي شيرين نيامده است.سال آينده بايد سال استفاده از ظرفيت هاي مغفول اقتصاد ايران باشد.بزرگ ترين ظرفيت مغفول،بخش خصوصي ايران است كه مي تواند بخش عمده اي از بار رشد اقتصادي و اشتغال زايي را بر دوش گيرد.البته اگر اين موضوع از سوي تمام اركان حاكميت به رسميت شناخته شود.
📌اشتغال:
دولت اعلام كرده كه در سال ١٣٩٥ بيش از٧٠٠ هزار شغل ايجاد كرده است. اين رقم با توجه به ظرفيت هاي فعلي،قابل توجه است اما با نيازهاي اقتصاد ايران فاصله زيادي دارد. چالش بزرگ اين روزهاي اقتصاد ما، ايجاد شغل است. اشتغال زايي هم، سرمايه گذاري مي خواهد كه با وضعيت فعلي بانك ها و بازار سرمايه، بعيد مي دانم در سال هاي آينده معجزه اي رخ دهد.اما سؤال اين است كه دولت منابع مالي براي ايجاد تحرك اقتصادي را از كجا قرار است تأمين كند؟
محقق شدن اهداف اشتغال نياز به آزاد سازي فعاليت هاي اقتصادي و تسهيل فضاي كسب وكار است.بهبود فضاي كسب و كار و ميدان دادن به بخش خصوصي مي تواند زمينه اشتغال زايي و رشد اقتصادي را فراهم آورد.
به اين ترتيب،مهم ترين مسأله سال آينده بايد اين باشد كه چگونه مي توان هم تورم را در سطح فعلي نگه داشت و هم رشد اقتصادي ايجاد كرد.
و قاعدتا مهم ترين سؤال اين خواهد بود كه دولت آينده منابع مالي مورد نياز براي ايجاد تحرك اقتصادي را از كجا قرار است تأمين كند؟
منبعي كه باعث تحريك مجدد تورم نشده و اقتصاد ايران را دوباره در چرخه موهوم " تورم بالا-رونق نسبي" گرفتار نكند.
دولت آينده بايد بتواند ريل اقتصاد ايران را از ريل موهوم "تورم بالا-رونق نسبي" به ريل "تورم پايين-رشد اقتصادي بالا" منتقل كند. با توجه به ضرورت هايي كه درباره ريل گذاري سال آينده اقتصاد ايران درباره ايجاد ارتباط ميان اقتصاد مقاومتي و توليد و اشتغال وجود دارد، آيا اين كار امكان پذير است؟
@mohsenjalalpour
آثارروشهای اعانهای در اقتصاد
تحليل كوتاهي درباره سياست هاي نادرست دولت ها در زمينه بنگاه هاي ورشكسته نوشته ام كه امروز به عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد منتشر شده است:👇
📌یکی از مشکلات اقتصاد ایران تعمیم
خصلتهای خوب انسانی به احکام و قوانین اجرایی حاکم بر بنگاههای اقتصادی است. هرچند دستگیری از افراد درمانده و ترحم بر خاطی شکست خورده، در بعد شخصی، خصلتی پسندیده است، اما اگر این خصلت نیک فردی، تبدیل به یک رویه اجرایی برای حمایت از بنگاههای اقتصادی درمانده شود، قطعا عواقب زیانبار آن، کل نظام اقتصادی کشور را به اضمحلال خواهد کشاند.
📌 در نظام بازار، بنگاههای فاقد توجيه اقتصادی، بد سرپرست و با بهرهوری پایین يا بايد با تغييرساختار و روزآمدكردن، به مسير درست هدايت شوند يا بهتدریج ورشکست شده و امکانات و دارایی آنها توسط شرکتهای با بهرهوری بالا و موفق در رقابت، خریداری و با اصلاح ساختار، مجددا به صحنه رقابت آورده شوند.
📌 در اقتصاد دستوری، مدیران ناكارآمد چنین بنگاههایی مظلوم تلقی شده و منابع کمیاب از سوی دولت در اختیار آنها قرار میگیرد. درنتیجه، عمر چنین بنگاههایی به درازا میکشد و رقابتی ناسالم در اقتصاد پایهریزی میشود.
دهههاست در ایران، بنگاههاي ناكارآمد و غيرموجه صرفا با كمكهاي مستقيم و غيرمستقيم همچنان سرپانگه داشته شده و مقادیر زيادي از دارايي و توان كشور اتلاف میشود.
📌 صاحبان يا مديران اين بنگاهها به جاي رو آوردن به بهرهوری و روزآمد کردن فرآیندهای تولید و فروش، صرفا بهدنبال ايجاد فضاي حمايتي بوده و با مظلومنمايي و تحریفهای حسابداری و فشارهای اجتماعی، همه تلاش خود را بر تداوم این روند متمرکز میکنند و در نتیجه، ناکارآمدی خود را به کل اقتصاد تعمیم میدهند.
📌 سیاست اعانه دادن به بنگاههای ناکارآمد، بیشباهت به پرداخت پول به افراد معتاد نیست در حالی که نه راهحل ترک اعتیاد، کمک نقدی است و نه فرد معتاد با تداوم حمایتها، انگیزهای برای ترک اعتیاد خواهد داشت.
📌در عرصه اقتصاد هم، سیاست پرداخت اعانه به بنگاهها هیچ نتیجهای در بر ندارد و اتفاقا این گونه بنگاهها را در چاه عمیقتری فرو خواهد برد. چرا باید بنگاههای ناکارآمد، ورشکسته و غیربهرهور همچنان ادامه حیات دهند و چرا باید دولت به این گونه بنگاهها منابع مالی تزریق کند در حالی که اقتصاد کشور دچار تنگنای مالی است؟
📌دولتها معمولا علاقه دارند مشکلات بنگاههای ورشکسته را موقتا حل کنند یا اینکه چنین گرفتاریهایی را به آینده حواله دهند. چنانکه بسیاری از گرفتاریهای دولت فعلی، محصول تصمیم دولتهای پیشین است اما در نهایت، زیانش را مردم خواهند پرداخت. سوال این است که این چرخه معیوب و زیانبار چه زمانی به پایان خواهد رسید؟
لينك دسترسي به مطلب👇
http://donya-e-eqtesad.com/news/1094306
@mohsenjalalpour
فرهادی صادر کننده نمونه
موفقیت دوباره اصغر فرهادی برای جامعه ایران افتخاری وصف ناشدنی است. امروز به این فکر کردم که فرهادی و فروشنده چه چیزهایی برای ما خریدند؟
فروشنده برای ما آبرو و اعتبار جهانی خرید. برنده شدن در رقابت هاي اسكار پاسخی متمدنانه و احترام بر انگیز به رفتار ناشایست با هموطنان ایرانی مان بود.
فروشنده احساس شادمانی و غرور برای جامعه ایران خرید. سرمایه اجتماعی را افزایش داد و برای جامعه ما اعتماد به نفس بیشتر به ارمغان آورد. فرهنگ و اندیشه ایرانی را به جهان صادر کرد و برای سینمای ایران اعتبار آفرید.
فروشنده روی پروژه ایران هراسی خط قرمز کشید و بخشی از ذهنیت های منفی علیه ایران را پاک کرد.
فروشنده بیش از آن که بفروشد،خرید.
📌فرهادی صادر کننده نمونه
به آمارهای فروش چند فیلم آقای فرهادی نگاه کردم و دیدم کار او نه تنها در افزایش سرمایه اجتماعی ایرانیان و ايجاد غرور ملي، بی نظیر بوده که در حوزه اقتصاد هم تحسین برانگیز است.
مثلا فیلم جدایی نادر از سیمین یکی دیگر از ساخته های اصغر فرهادی در بازارهای جهانی 25 میلیون دلار فروخته در حالی که رقم سرمایه گذاری این فیلم،کمتر از 500 هزار دلار بوده است.
این گردش مالی در سینمای ایران بسیار قابل توجه است و حتی در مقیاس جهانی هم عدد بزرگی به شمار میآید. پیش بینی میشود فیلم فروشنده که در داخل کشور حدود 16 میلیارد تومان فروش داشته،در بازارهای جهانی هم با موفقیت قابل توجهي مواجه شود.
با این توصیف، پیشنهاد میکنم در سال 1396 از اصغر فرهادی به خاطر فروش فوق العاده فیلم هایش در بازارهای جهانی، به عنوان صادر کننده نمونه کشور تقدیر صورت گیرد.
@mohsenjalalpour
تنش سیاسی و فساد،برزيل را به زانو درآورده و باعث فرورفتن این کشور در بحران سیاسی و اجتماعی شده به گونه اي كه دولت حتی قادر به پرداخت حقوق کارمندان خود نیست.
درسهای برزیل برای ما چیست؟
@tejaratefarda
بحران تقاضای محصولات فرهنگی
سومین نمایشگاه مطبوعات استان کرمان در حال برگزاری است.دیروز به این نمایشگاه رفتم تا دیداری با دوستان مطبوعاتی کرمانی داشتهباشم.بازدید این نمایشگاه،هم خوشايند بود و هم نگرانم كرد. خوشحال شدم چون دوستانم را دیدم. خوشایند بود چون فکر نمیکردم کرمان این قدر رسانه فعال داشته باشد و غمگین شدم چون نمایشگاه خلوت بود و کم جنب و جوش. گلایهها را هم شنیدم و بیشتر متأثر شدم.
در راه بازگشت به خانه،پیش خودم گفتم وضعیت امروز رسانهها بی شباهت به چرخه رکود و بی نشاطی امروز اقتصادایران نیست.گویی کشور دچار بحران تقاضای فرهنگی است. بازار کتاب در رکود است، مطبوعات بی مشتریاند،فیلم ها نمیفروشند و بازار نمایش،بی تماشاچی است.
چه تصویر نگران کنندهای.
در آسیبشناسی این وضعیت که عنوانش را بحران تقاضای فرهنگی میگذارم،چند دلیل عمده اثر گذار بوده اند. اما مهمترین دلیل، دولتی بودن فرهنگ است.
نویسنده و هنرمند را در بندهای دولتی گرفتارکردن، نتیجهاش میشود، رکود بازار محصولات فرهنگی.
در حال حاضر دولت،بودجه زیادی به فعالیت های فرهنگی اختصاص میدهد.یعنی منابع مالی مورد نیاز این حوزه را تأمین میکند و بعد با روش های مختلف به هنرمند میفهماند که آن چه من میگویم بساز. نه آن چه خود تصور میکنی. در این صورت، من هم به عنوان مشتری این بازار،میگویم اگر قرار است دولت پول هنرمند را بدهد و بعد به او بگوید چه چیزی خلق کند،این محصول ارزش خریدن ندارد.نتیجه این که کتاب نمیخرم.روزنامه نمیخرم.سینما نمیروم و موسیقی ایرانی گوش نمیکنم.
اعطای یارانه به هنر و بعد هنرمند را در چارچوب منویات دولتی گرفتار کردن، یعنی گروگان گرفتن فکر و خلاقیت او. جالب آن که خیلی از هنرمندان،ناشران،نویسندگان و کارگردانان، مدافع این چرخه باطلند و از حضور دولت در این عرصهها دفاع میکنند.
البته تا حدودی، تحولات تکنولوژیکی هم اثر گذار بودهاست. مثلا گفته میشود شبکههای اجتماعی باعث شدهاند تقاضا برای خرید نسخههای کاغذی مطبوعات کاهش پیدا کند.یا اینترنت پر سرعت باعث تشدید سرقت در حوزه فیلم و موسیقی شدهاست.
اما من اعتقاد دیگری دارم. موضوع اصلی این نیست که مخاطب ،روزنامه دستش بگیرد یا محتوا را در فایل پی دی اف بخواند. موضوع این است که محتوای خوب برایش تأمین شود. محتوایی که او را متقاعد به خرید کند و این محتوا در عرصه رسانهها کم تولید میشود.
به عبارتی،رسانه خوب کم داریم.
اجازه بدهید مثالی بزنم. سالها بود که کیفیت فوتبال ایران به قدری افت کرده بود که هیچ کس علاقه نداشت به ورزشگاه برود. اما چند سالی است که کیفیت بازیهای تیم ملی افزایش پیدا کرده و با تزریق تفکرات جدید به فوتبال،تماشاگران هم دوباره با ورزشگاه آشتی کردهاند.در یک ماه گذشته،چند بازی در ورزشگاه آزادی برگزار شده که استقبال تماشاگران را به دنبال داشته و این نشان میدهد عرضه کالای با کیفیت،می تواند مخاطبان را جذب کند.
برگردیم به مطبوعات.
به نظر من،افول مطبوعات به خاطر تحولات تکنولوژیکی و افزایش شبکههای اجتماعی نیست. ممکن است دلیل اصلیاش،افت کیفیت تحلیل ها و گزارشها باشد.گزارش و تحلیل خوب مطبوعاتی همواره مشتری دارد. مهم نیست این تحلیل روی کاغذ منتشر شود یا در بستر اینترنت.
در این میان، مطبوعات استانی و شهرستانی حال و هوای دیگری دارند. این رسانه ها نیازمند توجه بیشتر هستند. رسانههای محلی مثل جوانههایی هستند که باید مراقبشان بود.در نمایشگاه مطبوعات کرمان،مظلومیت این رسانهها را دیدم. هم مردم و هم مسئولين ومديران باید توجه بیشتری به رسانه های محلی داشته باشند. خیلی از نویسندگان سرشناس امروز، کارشان را با همین رسانه ها آغاز کرده اند.
اما متأسفانه هرجناحي که روی کار میآید،یک جناح مطبوعات را تقویت میکند.دولت اصولگرا از مطبوعات اصولگرا حمایت میکند و دولت اصلاح طلب از مطبوعات اصلاح طلب.در این میان،کار رسانه های تخصصی و غیر سیاسی هم سخت میشود.
همینطور رسانههای مستقل استانی و محلی که به دلیل برخوردهای تبعیض آمیز،هرگز مجال رشد پیدا نمیکنند.
@mohsenjalalpour
تصميم سخت يا تصميم بد؟
مشاور اقتصادی رئیسجمهور در گزارشی جامع، اقتصاد ایران را در برابر یک دوراهی و انتخاب سخت تصور کرده است. انتخاب بین راه دشوار و راه بد. سردبیر روزنامه «دنیایاقتصاد» هم تحلیلی کوتاه و صریح در این باره منتشر کرده است. از آنجا که میان تحلیلهای این دو بزرگوار و دیدگاههای حقیر، اشتراک نظر زیادی وجود دارد، حاشیهای بر این دو نظر نوشته ام كه در شماره امروز به عنوان سرمقاله منتشر شده است.
حدود پنج دهه است كه اقتصاد ايران از مسیر درست خارج شده و بیراهه را انتخاب کرده است. دهه 40 دهه طلایی اقتصاد ایران بود، اما سیاستهای نادرستی که از اوایل دهه 50 بر این اقتصاد تحمیل شد، مسیر را به کلی تغییر داد. بدون شک بزرگترین انحراف اقتصاد ایران، افتادن در چاه درآمدهای نفتی بود.
از همان زمان كه درآمدهای حاصل از فروش نفت به جاي ثبت در ستون سرمايه، به ستون سود وارد شد تا امروز این مسیر پر غلط ادامه پیدا کرده و در تمام اين سالها، با مصرف ثروت بين نسلي، اقتصاد كشور در يك مسير غلط پيش رفته است.
درآمدهای نفتی برای اقتصاد ایران شبیه ارثیهای است كه به خانوادهاي رسیده و وارثان به جاي حفظ و افزایش آن و به جای بهکارگیری این ارثیه در مسير تولید و خلق بیشتر ثروت، راه توزیع ثروت را در پیش گرفتهاند و بهطور مداوم از اصل سرمايه برداشت میکنند.
درچنين پارادایم اشتباهی، تولید، صادرات و خلق ایدههای جدید و بهرهوری، عملا به حاشیه رانده شده و میراثخواران منابع طبیعی، به انسانهایی بیهنر و مصرفکنندگان بیتولید تبدیل شدهاند. اکنون در اقتصاد ایران، توليد جاي خود را به مصرفگرایی و سوداگري سپرده است. نتیجه این روند مشخص است؛ مسلما با گذشت زمان، روزبهروز از اين سرمايه کاسته شده و زمان زیادی نمیگذرد که چیزی از آن باقی نخواهد ماند.
اما اکنون زمانی رسیده که باید بین راه دشوار ترک اعتیاد درآمدهای نفتی و راه بد هزینهکرد این درآمدها، یکی را انتخاب کنیم.
این یک وجه مسالهای است که دکتر نیلی مطرح کردهاند. وجه دیگر، انتخاب دشوار برای اصلاح ساختار اقتصادی کشور است. اقتصاد ایران شاید شبیه ماشینی است که در مسیری سخت و سنگلاخی حرکت میکند و راننده که به دشواری در حال هدایت ماشین است، از هر بخش آن صدایی میشنود. چراغهای هشداردهنده زیادی روشن شده و راننده باید انتخاب کند که این مسیر را ادامه دهد یا اینکه حرکت را متوقف کرده و به علائم هشداردهنده توجه کند.
آیا صدای رکود فعلی اقتصاد ایران هشداردهنده نیست؟ آیا بیکاری انبوهی جوان به اندازه کافی هشدارآمیز نیست؟ آیا صدای مردم خوزستان علامت خطرناکی نیست؟ آیا بحران صندوقهای بازنشستگی، خشکسالی، ورشکستگی بانکها و بنگاهها و دهها چراغ و علامت دیگر، نگرانکننده نیستند؟
دکتر نیلی معتقد است اکنون باید بین راه دشوار و راه بد یکی را انتخاب کنیم، اما از نظر من امروز نسل ما آزادی همين انتخاب را هم ندارد. تنها راه موجود، انتخاب مسیر سخت است.
انتخاب بد یعنی به پارك و تفریح بردن اقتصاد بيمار. به تفریح بردن اقتصادی که نیاز به مداوا دارد، اگر خیانت نباشد، اشتباهی بزرگ است که جوان امروز با روشهایی که شاید ما ندانیم، چراییاش را خواهد پرسید و واکنش نشان خواهد داد. شاید دردناکترین وجه مساله این است که هیچ راهی جز انتخاب راه سخت پیش روی ما نیست، اما این انتخاب ممکن است به مذاق عموم جامعه خوش نیاید. در سالهای گذشته آن قدر رفتار سیاستمداران پر خطا و نادرست بوده که اعتماد عمومی به سیاستگذاری کاهش پیدا کرده است. پس بهتر است وضع موجود، صادقانه و به دور از بازیهای سیاسی برای مردم تشریح شود. اینکه در خیلی از حوزههای اقتصادی، به مرز هشدار رسیدهایم و اگر وفاق و همدلی نداشته باشیم، امکان گذار از این مشکلات را نداریم. مهم اين است که اهالی قدرت صادقانه و با حسن نيت، واقعيتهاي امروز را براي مردم تشریح کرده و جامعه را از شرایط خطرناک فعلی مطلع کنند. مردم به همان اندازه که از دروغ و فریبکاری بیزارند، آمادگی دارند که برای کشورشان از جان و مال هزینه کنند.
و امروز بخش بزرگی از جامعه پذيرفتهاند يك پايان تلخ بر وضعيت اقتصادي فعلی، خیلی بهتر از تلخي بيپايان و ادامه این مسیر نادرست است. اما آیا اهالی سیاست و متقاضیان قدرت، به چنین درکی رسیدهاند؟
http://donya-e-eqtesad.com/news/1091677
@mohsenjalalpour