محسنحسام مظاهری نویسنده و پژوهشگر مطالعات اجتماعی تشیع و مناسک شیعی عضو حلقه شیعهپژوهی سرو کتابها: رسانه شیعه تراژدی جهان اسلام مجالس مذهبی در ایران معاصر ساکن خیابان ایران و... @mohsenhesam توییتر: @mohsenHmazaheri اینستاگرام: @mohsenhesammazaheri
متن کامل یادداشت
«صدای خیابان»
(چند نکتهی پراکنده دربارهی تجمعات اعتراضیِ این روزها)
محسن حسام مظاهری
@mohsenhesammazaheri
🔸صدای خیابان 🔸
(چند نکتهی پراکنده دربارهی تجمعات اعتراضیِ این روزها)
محسن حسام مظاهری
[قسمت 2 از 3]
🔹سه: معضل فهم سیاستِ عامیانه
تجمعات اخیر نشان میدهد امروز دیگر بیش از هر زمان تقسیمبندیهایی از سنخ دوگانهی اصلاحطلب/اصولگرا نزد عامهی مردم منسوخشده و بیاعتبار اند. در فهم سیاسی عامیانه (مردمی)، ساختار سیاسی جمهوری اسلامی متشکل از دو طبقه است: طبقهی «حاکم» و طبقهی «محکوم». در طبقهی حاکم هیچ فرقی بین گرایش و سلیقهی سیاسی افراد یا انتسابشان به بخش انتصابی یا انتخابی نیست. عامهی مردم سالهاست از تقسیمبندیهای نخبگان سیاسی عبور کردهاند و درباب سیاست، بهسبک خودشان احکام کلی صادر میکنند. «همهشان سروته یک کرباسند» احتمالاً معتبرترین و پربسامدترین گزارهی سیاسی عامیانه در جامعهی ایرانی است. گزارهای که سیاستمداران دو جریان سیاسی هنوز آن را وجدان و باور نکردهاند و سادهاندیشانه گمان میکنند اگر قشر بهقول خودشان «خاکستری» از یک جریان زده شود، به دامن جریان مقابل پناه خواهد برد. درحالیکه برای بسیاری از مردم، تفاوت دو جریان سیاسی نهایتاً چیزی از جنس دعواهای خانوادگی و باندی است. و همه میدانند از حیث طبقهی اقتصادی، سبک زندگی و وابستگی به شبکههای قدرت و ثروت، اصولگرا و اصلاحطلب هیچ تمایز معناداری باهم ندارند.
بیتوجهی به این واقعیت و محاسبات انتزاعی سبب شده است تحلیلگران دو جریان بسیاری اوقات در فهم کنش سیاسی تودهای مردم عاجز بمانند. اینکه چرا یکبار از صندوق آرا خاتمی بیرون میآید، یکبار احمدینژاد و یکبار روحانی، و اینکه چرا هیچوقت از صندوق رأی «نمیتواند» میرحسین یا مثلاً توکلی بیرون آید، چیزی است که دستگاههای ناکارآمد تحلیلیِ جناحین از فهم آن عاجزند. «بازیِ» توده، منطق خودش را دارد. فهم سیاست عامیانه، با تئوریهای سیاست کلاسیک ممکن نیست. سیاست عامیانه را باید بهصورت تجربی فهمید.
🔹چهار: پدیدهی احمدینژاد
این را پیشتر هم در یادداشت «فانتزی ریاستجمهوری و واقعیت فهمِ امر سیاسی در جامعهی ایرانی» نوشته بودم (لینک: /channel/mohsenhesammazaheri/234). به نظر من، احمدینژاد ـ چه خوشمان بیاید، چه نیاید ـ تنها کسی دربین سیاسیون جمهوری اسلامی است که توانایی فهم تمایز سیاست عامیانه را داشته و توانسته است ادبیاتی متناسب آن تولید کند. دلیل این امر، تمایز خاستگاه طبقاتی احمدینژاد است با دیگر اهالی سیاست. همانطور که در اسفند 1388 نوشتم (لینک: http://mohsenhesam.blogfa.com/post-119.aspx و http://mohsenhesam.blogfa.com/post-120.aspx) و مرور زمان نشان داد آن تحلیل چهاندازه با واقعیت تطابق داشته، احمدینژاد به «متنِ» هیئتحاکمهی جمهوری اسلامی تعلق نداشت و حتی در زمان ریاستجمهوری هم با زیرکی کمابیش فاصلهاش را حفظ کرد. در همان یادداشت نوشته بودم بهجهت همین تمایز طبقاتی او تنها کسی است که میتواند در درون ساختار جمهوری اسلامی مطالبهگر حقوق حاشیهنشینان و مطرودان باشد؛ حتی اقشار مطرود مذهبی و سیاسی! این تحلیل را من از ابتدای ظهور احمدینژاد داشتم و هنوز هم به آن معتقدم. (درعینحال که همه میدانند ذایقهی شخصی سیاسیام کاملاً با وی و جریان حامی او متفاوت بوده و هست و سال 88 هم به رقیب او رأی دادم.) منتها در مقام تحلیل، معتقدم هیچکس مثل او «امر سیاسی» را در تناسب و اقتضای جامعهی ایرانی خوب نفهمیده است. همین فهم متمایز است که سبب شده در بازی سالهای اخیر ازجمله جدالش با قوهی قضاییه، نوعاً دست بالا را داشته باشد. و همین است که جریانهای سیاسی دو جناح، هنوز در فهم این پدیده متحیرند و بازی زیرکانه (گرچه ناپاکیزه)اش را درک نمیکنند.
بااینوجود حتی احمدینژاد هم علیرغم تلاشی که دارد، نمیتواند رهبری جنبش اعتراضی تهیدستان را در دست گیرد. گرچه برای قضاوت نهایی درین باره باید منتظر ادامهی مواجههی او و نظام ماند. زیرا تاامروز احمدینژاد جوری بازی را پیش برده که دیر یا زود نظام ناگزیر به برخورد قهری (زندان، دادگاه، حصر) با وی باشد. و این دقیقاً همان چیزی است که مطلوب اوست.
#جامعه_شناسی_خیابان
#جنبش_تهی_دستان
#نقد_سیاستهای_اجتماعی_جمهوری_اسلامی
@mohsenhesamamazaheri
برای فهم و تحلیل موج نخست اعتراضات اخیر، مطالعهی این کتاب را پیشنهاد میکنم:
سیاستهای خیابانی
جنبش تهیدستان در ایران
آصف بیات. ترجمهی اسدالله نبوی چاشمی. نشر شیرازه
@mohsenhesammazaheri
برنامه سخنرانی های مرتبط با دین- چهارمین همایش پژوهش اجتماعی و فرهنگی در ایران
@religionandsociety
🔹التنزیه: آینهی عبرت اصلاحات دینی🔹
(بهبهانهی انتشار ترجمهی تازهی التنزیه)
محسن حسام مظاهری
رسالهی «التنزیه فی اعمال الشبیه» نخستین کتاب مستقل درباب آسیبشناسی عزاداری و شاید جنجالیترین و پرحاشیهترین کتابی است که تاکنون درباب مناسک شیعی نوشته شده است. مؤلف این کتاب، مرحوم علامه سیدمحسن امین (۱۲۸۴-۱۳۷۱ق) ـ فقیه و مورخ شیعهی لبنانی و صاحب دانشنامهی پرآوازهی «اعیان الشیعه» ـ است. یکی از دغدغههای امین، به گواهی آثارش، حذف خرافات و بدعتها از مراسم عزاداری شیعیان بوده است. او با همین هدف، کتاب «المجالس السنیه» را تألیف کرد و در آن ضمن تأکید بر جایگاه عزاداری، از برخی رسوم عزاداران که متضمن خودزنیاند، انتقاد کرد. در پاسخ به این انتقاد، عبدالحسین صادق عاملی کتاب «سیماء الصلحاء فی اثبات جواز اقامة العزاء لسیدالشهد» را در سال 1345ق نگاشت. یکسال بعد، در محرم 1346ق، امین التنزیه را در پاسخ به آن کتاب تألیف کرد که نخستینبار در ۱۳۴۷ق در لبنان منتشر شد.
امین در کتابش، به انتقاد از آیینهای عزاداری مشتمل بر تنآزاری نظیر تیغزنی و قمهزنی و لطمزنی پرداخته و این رسوم را از نظر عقل و نقل، حرام و مغایر با آموزههای قرآنی دانسته است. به باور او، این رسوم عزاداری، مصداق خرافات دینی و افسونهای شیطانی اند و موجبات آبروریزی و هتک حرمت دین را فراهم میآورند. انتشار التنزیه آغاز جنجالها و حواشی درازدامنی بود که نهایتاً به خانهنشینی و انزوای امین انجامید. ردیههای فراوانی بر این کتاب نوشته شد و امین مورد طعن و لعن عامه دینداران و بسیاری اهل منبر زمان خود قرار گرفت.
*
التنزیه را نخستینبار مرحوم جلال آلاحمد به فارسی ترجمه کرد که در سال ۱۳۲۲ با عنوان «عزاداریهای نامشروع» توسط «انجمن اصلاح دینی» منتشر شد. اما نخستین ترجمهی فارسی هم عاقبت خوشی نیافت و بهگفتهی جلال، گروهی از بازاریان همهی نسخههای آن را خریدند و از بین بردند.
ترجمهی جلال البته مشکلاتی دارد و چندان ترجمهی دقیقی نیست. سالها نیاز به ترجمهی جدید و دقیقتری از این کتاب احساس میشد. وقتی شنیدم دوست عزیزم آقای مهدی مسائلی چنین همتی کرده، بیاندازه خوشحال شدم. بهتازگی ترجمهی وی با نام «سرآغاز اصلاح عزاداری» توسط همکارانم در «#نشر_آرما» منتشر و به بازار عرضه شده است. در مقدمه، مترجم شرحی از آنچه بر این کتاب و مؤلفش گذشت نیز آورده که خواندنی است.
*
التنزیه با هدف و دغدغهی اصلاح در دینداری مردم نگاشته شد، اما عملا و ناخواسته نتایج معکوسی به بار آورد. پاسخ به این کتاب و «شبهات» آن، مستمسکی شد برای نگارش ردیههای فراوان فقهی و روایی. میتوان گفت تا پیش از انتشار این کتاب، رسالههای فقهی و استدلالی مستقل درباب مشروعیت مراسم و آیینهای عزاداری شیعه نگاشته نشده بود. (حداقل من تاکنون نمونهای نیافتهام.) یک جزوهی کوچک، منجر به تولید ادبیات فربهی شد که خلاف منظور کتاب و مولفش بود. این کتاب، مصداق روشن همان «بنبستها و بیراههها در نقد دینداری مردم» است که پیشتر دربارهاش سخن گفتهام (سخنرانی در «کانون بعثت اخلاق» مشهد ـ 14 مهر 1396).
سرگذشت التنزیه، سرگذشت مشترک و مشابهی است که نوعاً تلاشهای اصلاحگرانه و آسیبشناسانهی نخبگان شیعی در اصلاح دینداری عامه تاکنون داشتهاند. اصلاحاتی که ناخواسته خود به تکثیر آسیب منجر شده و جریان «مقاومت» را شکل دادهاند. (از ایدهی وحدت مذاهب اسلامی گرفته تا مبارزه با قمهزنی و اصلاحات عزاداری و موارد دیگر.)
اینکه چرا اینگونه است و چه باید کرد، چنانکه پیشتر نوشتهام به مختصات دینداری و «واقعیت شیعهبودن» برمیگردد. درسی که سرگذشت التنزیه و تلاشهای مشابه آن به ما میدهد ضرورت بازاندیشی بنیادین در زبان، منطق و روش مواجهه و آسیبشناسی دینداری مردم است.
http://uupload.ir/files/kott_photo_2017-12-23_01-22-06.jpg
@nashre_arma
@mohsenhesammazaheri
#بازتابهای_یادداشت_واقعیت_شیعه_بودن_و_اقتضائات_هویتی
«اقلیت»ها و تناقض میان «میل به تمایز» و «میل به وحدت»
✍️ حامد رضایی
آقای محسن حسام مظاهری در یادداشتی تحت عنوان «چگونه شعار «وحدت اسلامی» به رشد اندیشهی تکفیری در بین شیعیان کمک میکند؟» به نکات ارزشمندی اشاره کرده است که البته نقدهایی نیز بر آن وارد است. آقای مظاهری تنها به یکی از نتایج در اقلیت بودگی پرداخته و نتایج دیگر آن را نادیده گرفته است.
ایشان به درستی به این مساله اشاره می کند که شیعیان به دلیل در اقلیت بودگی همواره سعی در پررنگ کردن مرزهای هویتی خود با دیگری - یعنی اهل سنت - داشته تا مبادا در اکثریت هضم شده و هویت خود را از دست دهند. لذاست که ایده وحدت اسلامی را ایده ای در جهت امحای هویت خود فهم کرده و نه تنها به آن روی خوش نشان نمی دهند که اتفاقا در مقابل آن به واکنش های تقابلی دست میزنند. این خاصیت هر گروه «اقلیت» است.
وضعیت اهل سنت ایران به عنوان اقلیتی در درون اکثریت شیعه نیز این مساله را مورد تایید قرار میدهد. اهل سنت ایران، خصوصا پس از انقلاب، همواره سعی داشته مرزهای هویتی خود با شیعه را پررنگ تر کرده و بر تمایزات بیش از اشتراکات تاکید کند. این تاکید از آن جهت بوده که همواره این ترس که ممکن است در درون جامعه شیعی هضم شوند، در میان آنان وجود داشته است. کاملا آشکار است که اهل سنت ایران نسبت به 40 سال قبل به شدت از حجم آن دسته از تظاهرات مذهبی مشترک خود با شیعیان – مثل زیارت اهل بیت «ع» - کاسته اند. آنان در عوض به آن دسته از آموزه های سلفیت که به مرزبندی بیشتر با شیعیان منجر میشود، گرایش بیشتری پیدا کردند. مخالفت با زیارت، توسل، شفاعت و ... مسائلی است که پیش از انقلاب به شدت بسیار کمتری در میان اهل سنت ایران وجود داشته است. مثال دیگر افزایش شدت تاکید بر مسئله عدالت صحابه است.
اما در اقلیت بودگی تنها همین یک نتیجه را ندارد. در اقلیت بودگی، با اینکه سبب حصارکشی های آهنین میان خود و دیگری و تاکید بیشتر بر اختصاصات و تمایزات هویتی میشود؛ در وضعیتی تناقض آمیز، باعث میل به وحدت با اکثریت هم میشود. چراکه اقلیت به دنبال بقا و تداوم خود و حذف نشدن توسط اکثریت است. در واقع اقلیت همواره در حال «تقیه» است. او برای حفظ و بقای خود، از یک طرف تمایزات خود با دیگری را پررنگتر میکند و از طرف دیگر سعی میکند تا دل اکثریت را هم به دست بیاورد تا از این طریق خطر حذف شدن توسط اکثریت را دور کند.
این اتفاق هم برای شیعه به عنوان اقلیتی در گستره جهان اسلام، و هم برای اهل سنت ایران به عنوان اقلیتی در دل جامعه شیعی ایران رخ داده است. در سطح جهان اسلام همواره شیعیان نسبت به اهل سنت میل بیشتری به وحدت داشته اند. چراکه به وحدت نیازمندتر بوده اند. اصولا اقلیت نیازمندتر است به وحدت و حریص تر نسبت به آن. اکثریت نیاز چندانی به وحدت احساس نمی کند.
#مساله_وحدت
#وحدت_تقریب_تعایش
@mohsenhesammazaheri
گفتگویی درباب امکانها و پیششرطهای «جامعهشناسی تشیع»
با حضور:
جبار رحمانی، محسن حسام مظاهری، سیدحسین شهرستانی و محمدرضا قائمینیک
یکشنبه 3دی،ساعت12:15
دانشکده علوماجتماعی دانشگاه تهران،تالارمطهری
✔️«صنعتانگاری دین» و بودجههای میلیاردی موسسات حوزوی
«سید یاسر تقوی»
🔹«صنعتانگاری دین» در حوزه علمیه یکی از موضوعات مهم و مغفول در آسیبشناسی روحانیت معاصر است که نقد و بررسی آن میتواند پاسخگوی بسیاری از نارساییها و مشکلات امروز ما باشد. اجمالا، در این انگاره «معارف دین» و «الگوهای دینی» همانند یک «ایده صنعتی» قابل تولید، تکثیر و توزیعِ «انبوه»، «یکسان» و «متمرکز» انگاشته میشود و بازخوردگیری و موفقیتسنجی در «اقامه دین» نیز با آمار و ارقام صورت میگیرد. به طور مثال وقتی با شخصیت موفقی همچون «مطهریِ شهید» مواجه میشویم، اولین سوال طرح شده آن است که ما چگونه میتوانیم ده هزار مطهری در حوزه علمیه داشته باشیم؟! از این منظر برای رسیدن به چنین اهداف به ظاهر متعالی، موسساتی دایر میکنیم تا طی یک برنامه آموزشی فراگیر و یکنواخت، به تولید دهها و بلکه صدها «مطهریواره» دست یازیم. در پایان هر سال نیز برای دفاع از برنامه پیشرو آمار و ارقامی از میزان پذیرش دانشآموخته، ساعات آموزشی، تألیفات پژوهشی و فارغالتحصیلان موسسه و... ارائه میدهیم.
🔹اما آنچه در خارج اتفاق میافتد، نه تنها شباهتی با مطهری یا همان «الگوی تولید» نداشته، بلکه استعداد منحصر به فرد دانشآموختگان نیز تحت محیط کارخانهوار آموزشی دچار آفتها و آسیبهای جدی شده است. حال این فرآیند از ایده تا تولید و توزیع را نه تنها نسبت به «مطهری عزیز» بلکه درباره هر الگوی موفقی در حوزه علمیه توسعه دهید. فراتر آنکه تصور کنید بزرگان دین بر اساس قرائتهای متفاوتشان از دین و ضرورتها و اولویتهای اجتهادیشان، قصد طی چنین فرآیندی را داشته باشند و الگوی ذهنی خود را به تولید انبوه برسانند. چه اتفاقی خواهد افتاد؟ پاسخ، وضعیت فعلی قم و حوزههای علمیه است که پس از گذشت 4 دهه از پیروزی انقلاب به یک کلانشهر صنعتی در زمینه معارف دین تبدیل شده که خروجی آن جز آمار تألیفات، پژوهشگاهها، کرسیها و... که ارائه شده تأثیر شگرفی در فضای عمومی جامعه نگذاشته است.
🔹از آنجا که ضرورت راهاندازی این موسسات، ناشی از نیازسنجیهای ذهن آکادمیک و انتزاعی است و خاستگاه اجتماعی لازم را ندارد، نمیتواند بودجه خود را به طور مستقیم از منابع مردمی تأمین کند. لذا برای تأمین هزینههای بعضا میلیاردی چنین پروژههایی یا باید از مراجع تقلید استمداد طلبید و یا از دولت و یا از هر دو! به بیان دیگر، وقتی نظام «تفقه» فارغ از محیط اجتماعی، در یک محیط ایزوله آکادمیک تعریف میشود و واقعیتهای بیرونی خود را نمیبیند دچار سیاستگذاریهای انتزاعی شده و پروژههایی را طراحی میکند که مردم دلیلی بر تأمین آن نمییابند. لذا بودجههای میلیاردی در این مراکز تزریق میشود تا دردی را درمان کنند، اما از آنجا که سازوکار نظارت بر مصرف بودجه نیز آلوده به نظم صنعتی است، این مراکز با گزارشی از آمار و ارقام فعالیت خود، علاوه بر توجیه تلاشهای صورت گرفته، زمینه را برای افزایش بودجه نیز فراهم میآورند.
🔹به نظر میرسد تنها راه برونرفت از این صنعتانگاری، بازتعریف نهاد روحانیت در یک گفتمان تربیتی است که هر چند گستره کمتری را پوشش میدهد و ظاهری چشمگیر ندارد، اما بدون هزینههای میلیاردی میتواند در نقاط مختلف اجتماعی مطهریهای لازم خود را به جامعه عرضه کند. در رویکرد تربیتی، «پرورش فاضل حوزوی» یک ایده تکثرپذیر آموزشی نیست که تحت یک برنامه فراگیر به دست آید. این نگاه، نیازمند کاهش نگاه سازمانی به حوزات علمیه و احیاء روابط انسانی در سازوکار نخبهپروری نهاد روحانیت است. چه بسا اگر حوزه علمیه در طی این سالها به جای توسعه سازمانی بر تقویت روابط استاد و شاگرد متمرکز میشد و تربیت طلاب را نه در قم که در نقاط بومی خودشان پی میگرفت و خود را با مسائل عینی جامعه وفق میداد، امروز نه تنها نیازی به بودجههای نفتی و غیرنفتی پیدا نمیکرد، بلکه تأمین نیازهای مادی آن مورد استقبال مردم نیز واقع میشد.
http://mobahesat.ir/15487
🔻🔻🔻
@mobahesatmagz
انتقال مرجعیت مذهبی جمهوری اسلامی از تهران به قم
حضور روحانیون سیاسی و نمایندگان بیوت دیگر مراجع در نشست خادمان فاطمیه
23 آذر 96
درین رابطه:
/channel/mohsenhesammazaheri/546
@mosenhesammazaheri
🔸جلسهی «خادمین فاطمیه» شاهدی برای تحلیل انتقال مرجعیت مذهبی نظام از تهران به قم🔸
محسن حسام مظاهری
در مقالهی «رهبر مذهبی جمهوری اسلامی کیست؟» (لینک: /channel/mohsenhesammazaheri/546) تحلیل کرده بودم که رهبری مذهبی نظام اولاً در حال تمایز از رهبری سیاسی و ثانیا در حال انتقال از تهران به قم و از آیتالله خامنهای به آیتالله وحید خراسانی است. جلسهای که روز 23 آذر 96 با نام «خادمین فاطمیه» در بیت آقای وحید برگزار شد را بهترین شاهد بر این تحلیل میتوان دانست.
در این جلسه، جمعی از چهرههای حوزوی و مسئولان کشور حضور داشتهاند و به گزارش فعالیتهای خود پرداختهاند و در نهایت از رهنمودهای آیتالله بهره بردهاند.
ترکیب شرکتکنندگان در جلسه بسیار مهم و گویا است. به این ترکیب دقت کنید:
🔹مدیر حوزههای علمیه (اعرافی)
🔹گروهی از روحانیون سیاسی و منتسب به نظام (بدنهی موسوم به انقلابیِ حوزه) آقایان حسینی بوشهری، سیداحمد خاتمی، مروارید، شبزندهدار، غروی و...
🔹گروهی از روحانیون سنتی و غیرسیاسی (بدنهی غیرسیاسی حوزه) آقایان سیدعلی میلانی، علوی بروجردی و...
🔹نمایندگان دیگر مراجع: نمایندهی دفتر رهبری (مروی) و آقازادههای دیگر مراجع و نمایندههای دیگر بیوت آقایان سیدجواد شهرستانی، حسن صافی، سیدجواد گلپایگانی، جواد فاضل لنکرانی، جعفر تبریزی، سیدعلی و سیدحسن روحانی.
🔹شماری از مسئولان اجرایی کشور: رحمانی فضلی (وزیر کشور)، علوی (وزیر اطلاعات)، صالحی (وزیر ارشاد)، نهاوندیان (معاون اقتصادی رئیس جمهور)، مسجد جامعی (عضو شورای شهر تهران)، نبوی (نماینده رئیس قوه قضائیه) و صادقی (استاندار قم).
🔹شماری از مسئولان انتظامی کشور.
این میان بیش از همه، حضور نمایندهی دفتر رهبری، مدیر حوزه و نمایندگان دولت اهمیت دارد.
در خبر جلسهی مذکور آمده است:
«در ابتدا وزیر کشور در سخنانی ضمن گزارشی از سطح کمی و کیفی برگزاری مراسم پیاده روی اربعین، بر تعظیم شعائر توسط هیئات و تاثیر اربعین بر وضعیت فرهنگی کشور تاکید کرد. سپس حجت الاسلام رضوی گزارش کوتاهی از تاثیرات فرهنگی و اجتماعی دستهروی هیئات در روز شهادت حضرت زهرا و برگزاری نشستهای معرفتافزایی فاطمی در جمع فرهیختگان ارائه نمود».
*
پرسشی که بلافاصله به ذهن میرسد اینست که مگر سمت و جایگاه آقای وحید خراسانی در ساختار سیاسی مذهبی جمهوری اسلامی کجاست که چند وزیر و معاون رییسجمهور از تهران راهی بیت ایشان میشوند تا به ارایهی گزارش از عملکرد مذهبی خود بپردازند؟
این همان پرسشی است که در مقالهی مذکور دربارهاش نوشته بودم.
@mohsenhesammazaheri
♦حرم در سایه♦
(فریادوارهای از سکوت و همراهی روحانیت در تخریب میراث شیعی)
[قسمت دوم و آخر]
▫پردهی چهارم: نقشی مبرم؛ "روحانیت ِ حامی سنت
در نگاهی کلیتر، روحانیت به یک تغییر موقعیت اساسی در دوران معاصر نیاز دارد. تغییر نقش از وضعیت "کنشگر صرفاً دینی" به "نهاد ِ حامی ِ سنت". روحانیت، چه از منظر مصلحت ِ صنفی و چه از منظر نیاز و مصلحت جامعه، باید به نهادی حامی سنت بدل شود؛ سنتی اعم از سنت دینی. حامی سنتی که در حال از دست رفتن است. حافظ تراث. نگاهبان و حامی میراث فرهنگی، مکانهای ارزشمند بازمانده از سنت و تاریخ، نهادهای اجتماعی سنتی، هنرهای سنتی و بومی. آنانکه نگران جریان سکولاریزاسیون و از دست رفتن نقشهای پیشین روحانیت و واگذاری آن به نهادهای مدرنی چون نظام آموزشی جدید، نظام پزشکی و سلامت و مانند آن هستند، چاره را باید در ایفای نقشی جدید از روحانیت جستجو کنند. جایی که بزرگترین فجایع در حال رخدادن است: از دست رفتن حافظه و میراث و تاریخ. و چه نهادی مؤثرتر و کارآتر از روحانیت به حمایت و حفاظت میراث؟ دربارهی این ایدهی محوری و کلی، بیشتر خواهم نوشت.
▫پردهی آخر: چشم امیدوار
نمیشد آیا این مرکز فینفسه ارزشمند را در جایی جز "سیمتری جوار حرم" ساخت؟ نمیشد طرحهای به اصطلاح "توسعه"ی حرمها را با حفظ میراث ارزشمند تاریخی اطراف حرم امام رضا پیوند زد؟ نمیشد "توسعه" را جز در "توسعهی کالبدی" و "بازسازی" و "نوسازی" ندید؟ میشد. میشود. چرا که اروپاییها کردند. محال است کسی جرأت کند منظر ِ کلیسای نوتردام در پاریس را با ساخت مرکزی فرهنگی یازده طبقه، تخریب کند. اما ما، در غفلتیم. و سادهترین راهها را برمیگزینیم. راههای سادهای که مخربترین راهها هم هستند. آیا روحانیت ِ ما از خواب غفلت ِ اجتماعیاش بیدار خواهد شد؟
"چو پردهدار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند"
#جامعهشناسی_تشیع
#جامعه_شناسی_روحانیت_شیعه
اینکجا
ایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه
@inkojaa
🔺 پیوند فرهنگستانی ها، نوفردیدی ها و کلیسای ارتدکس روسیه.
🔹سخنرانی دکتر حقیقت
@namehayehawzavi
💠 موضوع: نوزایی دینی و فرجام آن 💠
🔺سخنرانی در جلسه ماهانۀ معارف دینی پزشکان
✅ ۹۶/۹/۳
@mohammadsorooshmahallati
🔹تاملی انتقادی درباره ایده های تعایش یا حفره اجتماعی تقریب شیعه_سنی🔹
✍رضا قائمی نیک
قسمت 2
این تعیین نسبت قطعاً به معنای تولید دانش و به تبع مشاغل علمی جدیدی بوده که خاص تمدن/فرهنگ اسلامی بوده است. آنچه که امروزه به عنوان طب سنتی، شهرت یافته و مرجع اصلی آن، آثاری از ابن سینا وبعضی دیگر از دانشمندان گذشته است، از یک سو با طب حدیثی (طب اهل بیت ع) تفاوت دارد و از سوی دیگر حاصل تصرف و تعیین نسبتی خاص با طب جالینوسی یا نظایر آن است. آنچه از بررسی این تاریخ مدنظر نگارنده بوده، توجه به این نکته است که این علوم یا حتی حوزه های فرهنگی، هرچند در بدو امر به دلیل بی طرفی، امکان تعایش و کاستن از تضادهای شیعه-سنی را ایجاد کرده اند، اما اولاً ناشی از تعامل فرهنگ دینی/اسلامی با دیگر فرهنگ/تمدن های غیر اسلامی بوده اند و ثانیاً به اقتضاء نیازهای عینی مسلمین و فرهنگ/تمدن اسلامی، در مدت زمان اندکی، از حالت «بی طرفی» خارج شده و به بخشی از دانش های تمدن/فرهنگ اسلامی تبدیل شده اند. باید پرسید که چرا مسلمین (خواه شیعه و خواه سنی) علاقه ای به حفظ بی طرفی این دانش ها یا حوزه های فرهنگی نداشته اند؟
3
به نظر می رسد شرایطی که امکان طرح ایدۀ تعایش یا حفرۀ اجتماعی تقریب را فراهم کرده است، بیش از آنکه ناظر به "تقابل" وجه نظری (کلامی، اعتقادی) و وجه عملی (اقتصادی، اجتماعی، ورزشی، پزشکی و ...) شیعه-سنی باشد، ناظر به امکانی است (فارغ از مطلوب بودن یا نبودن) که مواجهۀ فرهنگ اسلامی با فرهنگ/تمدن مدرن غربی (به عنوان فرهنگ/تمدنی که دستکم در وضعیت فعلی مهمترین تعاملات را با فرهنگ اسلامی دارد) ایجاد کرده است. برای درک این شرایط، کافی است از خود بپرسیم آیا تعایش اقتصادی، سیاسی یا حتی فرهنگی که مدنظر مطرح کنندگان این ایده هاست، بدون توجه به همۀ علوم و دانش هایی که از غرب، در 150 یا 200 سال گذشته در تمدن/فرهنگ اسلامی رواج یافته ممکن است؟ مثلاً آیا بدون اینکه قائل به عرصۀ "ظاهراً" بی طرفی مثل بازار (به عنوان موضوع اصلی اقتصاد مدرن) یا جامعه (به عنوان موضوع اصلی کنش جمعی مدرن) باشیم امکان چنین تعایشی وجود می داشت؟ این تعایش، حداقل در وضعیت فعلی جهان اسلام، نمی تواند برخاسته از ذاتیات خود جهان اسلام باشد و بی شک وجه سومی در آن دخیل است که عمدتاً از فرهنگ مدرن غربی به ما رسیده است.
4
با این حال علیرغم جذاب بودن این ایده، دستکم تجربۀ تاریخی گذشتۀ تمدن/فرهنگ اسلامی نشان می دهد که اقتضائات حیات اسلامی مسلمین و البته دانشمندان مسلمان (چه شیعه و چه سنی) در بلندمدت باعث می شود مسلمین نسبت به این حیطه های "ظاهراً" بی طرف، سکولار و عرفی، بی طرف و بدون نسبت باقی نمانند. هرچند دربارۀ اینکه مسلمین و دانشمندان گذشتۀ مسلمان نسبت به این حیطه های جذاب "ظاهراً" بی طرف، بی طرف نمانده و تلاش برای تعیین نسبت به یک تلاش عمومی و تبدیل می شده است، باید پژوهش های گسترده ای انجام داد، اما پرسش از اینکه چرا تعداد قابل توجهی از دانشمندان بزرگ اسلامی، با کیفیت و دقت علمی قابل ذکری، در شاخه های مختلف دانش از فلسفه تا طب، کیمیا، ریاضیات، نجوم و ... علیرغم این امکان "ظاهراً" بی طرف جذاب برای حل منازعات شیعه-سنی، نسبت به تعیین نسبت آموزه های اسلامی خودشان با آن دانش ها و حوزه های فرهنگی، واکنش و تحرک گسترده ای نشان داده اند، می تواند سرنوشت ایده های تعایش یا حفرۀ اجتماعی تقریب را تعیین کند. به نظر می رسد این دانشمندان، در گذشته بهتر از بسیاری از مسلمین امروزین، ماهیت و باطن جهت دار و نه چندان بی طرف این دانش ها یا حوزه های فرهنگیِ غیر اسلامی را درک کرده بودند. هرچند این مسئله نیازمند پژوهش های گسترده تری است، اما دستکم در کنار ایده های تعایش یا حفره اجتماعی تقریب، می توان به این ایده اندیشید که نزدیکی و قرابت شیعه و سنی، در مقاطعی بیشتر محقق شده و به واقعیت نزدیک شده است که شیعیان و اهل سنت، بالاخص در سطح نخبگانی، نسبت به جهت دار بودن این حیطه های فرهنگی، علمی، اقتصادی و اجتماعیِ وارد شده از فرهنگ/تمدن های غیر اسلامی، به وحدتی نسبی دست یافته اند. قرابت و نزدیکی که فی المثل در دورۀ آل بویه در بغداد رخ داده نمونۀ خوبی از این وحدت در مقابل فرهنگ/تمدن های غیر اسلامی و تلاش برای تعیین نسبت و تصرف در علوم و فرهنگی است که از آنها وارد جهان اسلام شده است.
@mohsenhesammazaheri
💠بدیل راهبرد وحدت چه میتواند باشد؟💠
👤حمید عظیمی
چند سالیست ایام هفتۀ وحدت که نزدیک می شود در کنار بازتولید گفتمان رسمی موجود، برآمدن خرده گفتمان هایی را در نقد پروژۀ وحدت اسلامی مشاهده می کنیم. به نظر می رسد فضای عمومی نخبگان جهت تغییر رویکرد آماده است و رقابتی سخت میان آلترناتیوهای ایجابی گفتمان موجود، پیش روست. در این شرایط مستعدِ طرحهای نو بد نیست مختصری از ایدۀ «دیپلماسی مذهبی» بگوییم.
نخست لازم است توجه کنیم این رویکرد عمدتا در نقد یک ویژگی مشترک میان پروژۀ وحدت مذاهب و دیگر رقیب مهم آن یعنی سکولاریزاسیون است. وصول به هدف این دو پروژه از رهگذر تغییر در سرشت یا صورت مذاهب بوده است و به تناسب مقاومت مذاهب در مقابل مرززدایی از خود، این حرکت ها نیز عقیم مانده اند. هر دوی این مسیرها در حقیقت انحلال صورت مسئلۀ مذاهب است. یکی تلاش میکند مذاهب را ترکیب نموده و دیگری در پی امحاء حقیقت معطوف به قدرت آنهاست.
حال گمانمان بر این است که جز دستکاری نفس مذاهب راه های دیگری نیز برای فروکاستن از آثار منفی رقابت میان فرقه ای وجود دارد. دسته ای از این راه حل ها را باید در نگره ای جست که ما آن را نگاه نهادی به مسائل مذاهب می خوانیم. اینجا دیگر مسئله نه مضمون فرَق که ساختار آن و نسبت این ساختار با دیگر کلان ساختارهای اجتماعی است.
به بیان دیگر فارغ از اینکه معتقدات مذهبی چه باشد مسائلی چون میزان تمرکزگرایی در سازمان آن یا نحوۀ رابطۀ نهادی آن با قدرت می تواند نقشی تعیین کننده در نحوۀ تعامل آن با دیگر مذاهب بازی کند.
همانطور که واحدهای سیاسی نمی توانند بدون نهادسازی، تعاملات خارجی خود را تنظیم کنند، هویت های مذهبی نیز تا زمانی که گرفتار تسلط دین تودگانی و سازمان نایافته اند در ترسیم یک فرایند حل اختلاف و خلق مصالح مشترک دچار خلل خواهند بود. تفاهم با هویت هایی اجتماعی که خود تفاهم درونی نداشته و نتوانسته اند تعامل جمعی خود را بر نظمی استوار کنند بسیار مشکل است؛ اگر محال نباشد!
نوعا در تخاطب با چنین جوامعی تنها بر ابزارهای پرهزینۀ ارتباط جمعی و رسانه های عمومی می توان تکیه کرد. با این حال محصول چنین الگوی پرمئونهای نمی تواند زود بازده باشد. لختی توده ها باعث می شود همزمان سرعت حصول تفاهم و فروپاشی آن کم شود. در مقابل توافق با یک نهاد می تواند در ساعتی حاصل شود و تا سقفی نامحدود پایدار بماند.
چالش دومی که در برابر اقدامات متقابل نهادهای مذهب ماهیت تعهدگریز پدیدارهای تئولوژیک است. رفتارهای منبعث از مذهب به دلیل تقدس ذاتیشان می تواند فراتر از تقدس تعهدات برون دینی تلقی شوند. به این علت عقود بینامذهبی حدوثا و بقائا دچار چالشهای تئوریک اند. برای تحقق دیپلماسی مذهبی اولا باید پاسخ داد که بر اساس مبانی مذاهب امکان تعهدی نسبت به یک رفتار دینی چقدر پذیرفته است. سوال دیگر این خواهد بود که به فرض حصول عقدی، به چه میزان در مقابل تعارض های نوپدید درون مذهبی پایدار و مضمن خواهد بود.
این سوالات به خصوص از این جهت مهم اند که گام های متقابل مذاهب عموما نمی توانند به شکل پایاپای و فوری انجام شوند. لذا در طراحی این اقدامات شاید مهمترین گام ابداع مکانیسم های تئوریک و عملی اعتمادسازی باشد. در واقع بدون علاج این مشکل بهترین ایده های همکاری دیپلماتیک نیز خاصیت خود را از دست خواهند داد.
دست آخر توجه داریم که گزینش مفهوم دیپلماسی به جای مفاهیمی همچون صلح و رواداری و وحدت، در گریز از وقوع در داوری های هنجاری است. این رویکرد تاکیدی است بر این معنا که ما در مورد یک «گزینه» سخن می گوییم نه ارزش مطلق.
با انکار مزایای جنگ نمی توان مانع آن شد. همچنان که پررنگ ساختن تصنعی عناصر وحدتی دین در برابر مفاهیم نزهتی آن همچون برائت و انکار منکر، دیگر نمی تواند مثمر باشد. آنچه عملی است نه سخنان شعارگونه و ترویج ارزش های مطلق، که روشن کردن مرز مطلوباتیست که ارزش جنگ دارند با مطلوباتی که می توان با ابزارهای نرم به دست آورد.
🔸🔸🔸
(https://attach.fahares.com/C7Cg1ie6rBMAljJmFBJt4A==)
_________
@mersadcss©
🔸صدای خیابان 🔸
(چند نکتهی پراکنده دربارهی تجمعات اعتراضیِ این روزها)
محسن حسام مظاهری
[قسمت 3 و پایانی]
🔹پنج: دستگاه تحلیلی معیوب نظام
وقایع این چند روز، بار دیگر نشان داد هیئت حاکمهی جمهوری اسلامی درک درست و مطابق واقعی از تغییرات اجتماعی فرهنگی جامعهی ایرانی ندارند. نشان داد که آنها تحولات نسلی را ندیده و نمیبینند. (که اگر میدیدند حضور پررنگ نسلهای دهههفتادی و دهههشتادی در تجمعات این روزها برایشان شوکآور نبود.)
نشان داد که «سرمایهی اجتماعی» را نمیشناسند. (که اگر میشناختند وقتی کاندیداهای ریاستجمهوری آنطور در مناظرات پتهی همدیگر و درحقیقت پتهی کل نظام را روی آب ریختند، و وقتی هر روز آنتن رسانههای رسمی و غیررسمی از خبر اختلاسها و مفاسد اقتصادی مسئولان و مدیران پر شده بود، لااقل بهطور نمایشی هم شده واکنشی نشان میدادند و نمیگذاشتند اعتماد بدنهی جامعه به نظام ایناندازه تخریب شود.)
نشان داد که ماهیت «فرهنگ» را نمیفهمند. (که اگر میفهمیدند بهجای سودای مهندسیکردن فرهنگ و اصرار بر سیاستهای ناکارآمدی مثل حجاب اجباری، نمیگذاشتند امر جنسی در جامعه ایناندازه مخاطرهآمیز شود.)
نشان داد که از «طبقات اجتماعی» شناخت دقیقی ندارند. (که اگر داشتند برای التیام زخمهای طبقهی متوسط بعد از وقایع تلخ 88 تلاشی میکردند نه آنکه پس از 8 سال هنوز تحلیلشان از آن وقایع، عاملیت دولتهای خارجی باشد.)
نشان داد که کوچکترین شناختی از مقولهی «رسانه» بهطور کلی و شبکههای اجتماعی بهطور خاص ندارند. (که اگر داشتند، یک کانال تلگرامی بهتنهایی نمیتوانست کل نظام را عاصی کند و صدواسیمای کشور اینقدر منفعل و فشل نبود که بهجای پوشش اعتراضات، ابتکار عمل را به رسانههای خارجی و غیررسمی واگذار کند.)
نشان داد که در فضایی ایزوله و گلخانهای و بدون هیچ کانال ارتباطی مستقیم با بدنهی جامعه خود را محصور کردهاند. (که اگر محصور نکرده بودند، صدای اعتراض و حقخواهی تجمعات خیابانی ماههای اخیر را تا قبل از رادیکالشدن فضا میشنیدند و رد خشم و نفرت و استیصال توأمان را در چشم مردان و زنان معترض میدیدند.)
و بالاخره نشان داد که برخلاف شعار منسوخشدهی توجه به مستضعفان و محرومان، واقعاً ارادهای برای حل معضل شکاف طبقاتی و رشد حاشیهنشینی و توسعهی فقر و محرومیت در جامعه ندارند. (که اگر داشتند شاید بهجای میداندادن به سرمایهداری افسارگسیخته و بهجای نامگذاری شعاری سالها و تشریفات بیخاصیت اداری، شفافیت مالی و اصلاح ساختاری را از سازمان متبوع خود شروع میکردند.)
🔹شش: جنبش بیسر
ناآرامیهای این چند روز احتمالاً با همان فرمول همیشگی موقتاً خاموش خواهد شد. اما ای کاش متولیان امر بدانند که این آتش اولاً برای همیشه خاموششدنی نیست، گرچه مدتی زیرخاکستر بماند. ثانیاً جنبش تهیدستان دیگر جنبش طبقهی متوسط نیست که حقوق ثانویهشان را مطالبه کنند. اینبار محور مطالبات، حقوق اولیه است و دغدغهی معیشت. تهیدستان برخلاف طبقهی متوسط شهری ـ که در سال 88 بههرضرب و زور مهار شدند ـ چیزی برای ازدستدادن ندارند. تخریب سرمایههای انسانی و اجتماعی و تنزل جایگاه نخبگان سبب شده است جنبش تهیدستان ـ که لایهی نخست اعتراضات این روزها طلیعهی ظهورش است ـ یک جنبش بیسر باشد. و همین امر، قدرت تخریبی آن را افزون میسازد. به نفع نظام سیاسی و فراتر از آن جامعهی ایرانی بود که این جنبش، مشابه جنبش سبز، رهبر مشخصی میداشت. از این حیث، چندان فرقی نمیکرد که آن رهبر میرحسین باشد یا احمدینژاد. اما متاسفانه اینگونه نیست. حنای نخبگان عدالتخواه بیرنگتر از هر زمان شده است. این اعتراضات، گرچه طبیعی، گرچه مبتنی بر مطالبات بهحق، اما «سر» ندارند. و جنبش بیسر، عاقبتی بهتر از سلسهای از آشوبهای مخرب و شورشهای کور و نهایتاً تخریب سرمایههای انسانی و ملی و کمک به تحدید فضای سیاسی و جامعهی مدنی و گسترش رفتارهای وندالیستی نمیتواند داشته باشد. از جنبش بیسر نمیتوان پیامدهای سازنده و اصلاحات انتظار داشت.
اگر جمهوری اسلامی نتواند تغییرات فوری و قاطع در کوتاهمدت و اصلاحات بنیادی و ساختاری را در میانمدت عملی سازد و علاجی برای فساد سیستمی فراگیر در همهی ساختارها و اجزای خود بیابد، آیندهی خوشی نه فقط در انتظار نظام بلکه بالاتر در انتظار ایران و جامعهی ایرانی نخواهد بود. تراکم گسلهای متعدد طبقاتی، فرهنگی، قومیتی، جنسی و اجتماعی، کشور را به انبار باروتی مبدل ساخته که ابعاد تبعات انفجار آن بیرون از حد تصور است. برای نجات ایران از تبدیلشدن به ایرانستان، حتی امروز هم دیر است. صدای خیابان را بشنوید!
#جامعه_شناسی_خیابان
#جنبش_تهی_دستان
#نقد_سیاستهای_اجتماعی_جمهوری_اسلامی
@mohsenhesamamazaheri
🔸صدای خیابان 🔸
(چند نکتهی پراکنده دربارهی تجمعات اعتراضیِ این روزها)
محسن حسام مظاهری
[قسمت 1 از 3]
🔹یک: قابلِ پیشبینیِقابلِ پیشگیری
ناآرامیها و تجمعات اعتراضی این روزها، نه غیرقابل پیشبینی بود و نه غیرقابلپیشگیری. این نکتهی مهمی است که قبل از هر تحلیل، باید گفته شود. کم نبودند تحلیلگران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که وقوع چنین رخدادهایی را از مدتها پیش هشدار داده بودند. متأسفانه گوش شنوایی در مجموعهی حاکمیت نیست؛ وگرنه رسیدنِ این روزها، هیچ دور از انتظار نبود. خودِ من از سال 1388 در یادداشتهایم بهدفعات به شکاف «حاشیه» و «متن» در جامعه و سیاست ایرانی و مخاطرات آن پرداختهام. ازجمله آبان همان سال در یادداشت «انذار یک تولد شوم» نوشتم:
«من پيشگو نيستم. ولي هركس كمي شامهاش قوي باشد پشت اين وقایع ميتواند يك اتفاق جديد را ببيند. ... شواهد حكايت از يك اتفاق نو دارد: زمزمههاي تولد يك شكاف ديگر. ... اين شكاف، اگر بهتمامي ظهور كند، و اگر مانع و رادعي سر راهش نباشد، بسي بيش از هر شكاف ديگر براي نظام جمهوري اسلامي مخاطرهآفرين خواهد بود. چه، بالقوه پتانسيل آن را دارد كه محل تراكم همهي شكافها و پويشهای موجود باشد؛ از شكافهاي قوميتي، تا مذهبي، تا نسلي، تا جنسيتي و تا سياسي. آنوقت سيلي بنيانكن راه خواهد افتاد كه شويندهي همهي رنگهاست؛ از سبز تا سرخ و سياه و پلنگي. آنوقت ديگر نه از تاك نشان ماند و نه از تاكنشان. از تبعات شوم چنين تولد نامباركي، ظهور جنگ داخلي است. كه خدا نياورد آن روز را براي ايران. مسألهاي كه تا به حال مسألهي ما نبوده و هيچگاه ـ جز مقطع كوتاهي در آغاز انقلاب و در كردستان ـ تجربهاش نكردهايم.»
اما دریغ که مسئولان جمهوری اسلامی ـ تعارف را کنار بگذاریم: از صدر تا ذیل ـ هیچگاه انگیزه و ارادهی جدی و واقعی برای توجه به هشدارهایی از این قبیل نشان ندادند. هرکدام و از هر جناح، تنها به حلقهی بستهی مشاوران همفکر پیرامون خود بسنده کردند و فهمِ بهروزنشده و موضعی و محدود و منسوخ خود از جامعهی ایرانی را معیار سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای کلان قرار دادند. وقایع این روزها شاید بتواند یک خوبی داشته باشد و آن بیدارساختن متولیان نظام باشد از خواب خوش چندینساله و رساندن به این تنبه که امر حکومتداری جدیتر و پیچیدهتر از آن است که گمان میکنند.
🔹دو: گسلهای طبیعی و اجتماعی
این روزها، ایران بیش از هر زمان دیگر شبیه پایتخت خود شده است. هردو دارای گسلهای متعددِ مستعدِ فعالشدن اند و درعینحال هردو کاملاً بیدفاع در برابر آنها و بهشدت ناایمن و آسیبپذیر. همین است که یک لرزش چندریشتری تهران را شهر ترس میکند و چند ناآرامی کوچک، پایههای نظام سیاسی را میلرزاند.
گسلهای پوستهی زمین یک ویژگی طبیعی است که با دانش بشری تاحد قابل قبولی امکان مدیریت و کنترل یافته است. کماآانکه در دنیا شهرهایی بهمراتب زلزلهخیزتر از تهران هستند اما ایمن شدهاند. کسی بهخاطر زلزلهخیزبودن فرمان تخلیهی شهر را نمیدهد. گسلهای اجتماعی هم همینطور است. تفاوت، تکثر و شکاف، ویژگی طبیعی هر جامعهی بشری است. جوامعی با شکافهای بهمراتب عمیقتر و بافت جمعیتی و فرهنگی بهمراتب متکثرتر و چالشخیزتر از جامعهی ایرانی هستند. اما با برپایی چند راهپیمایی و تجمع اعتراضی، کسی کلیت نظام سیاسی را در معرض خطر نمیبیند.
هم شورش طبیعت و هم شورش جامعه، قابل کنترل است. تازه اگر شورش طبیعت هنوز پیشبینیناپذیر است، تغییرات اجتماعی را میتوان تاحد زیادی پیشبینی و پیش از وقوع علاج کرد. آنچه تهران را با کلانشهرهای زلزلهخیز اما ایمن دیگر و جمهوری اسلامی را با دیگر نظامهای سیاسی پرچالش اما باثبات متفاوت ساخته، ناکارآمدی الگوی حکمرانی و مدیریت است که از سطح رهبری آغاز میشود و همهی دیگر اجزای ساختار سیاسی ـ حاکمیتی را دربر میگیرد.
#جامعه_شناسی_خیابان
#جنبش_تهی_دستان
#نقد_سیاستهای_اجتماعی_جمهوری_اسلامی
@mohsenhesamamazaheri
🔵مجموعه سخنرانی های مربوط به دین در چهارمین همایش پژوهش اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران
انجمن جامعه شناسی ایران- 5 تا 7 دی ماه 1396 - دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی در قالب فایل های جداگانه:
1- «چالش های دینداری در جهان مدرن»
محمدباقر تاج الدین
/channel/religionandsociety/40
2- «نابسندگی جامعه شناسی در مطالعه ایمان وجودی»
مسعود زمانی مقدم
/channel/religionandsociety/41
3- «تجربه دینی زیارت در دو سپهر عراقی و ایرانی»
محمدرضا پویافر
/channel/religionandsociety/42
4- «دینداری و اخلاق»
محمدرضا کلاهی
/channel/religionandsociety/43
5-«روحانیت وگروههای مرجع جوانان شهر قم»
مهدی حسین زاده فرمی
/channel/religionandsociety/44
6-«مسئله یابی جامعه شناسی دین در ایران»
علرضا شجاعی زند
/channel/religionandsociety/45
7-«روایت زندگی حوزویان: سُنّت یا نُدرَت؟»
مهدی سلیمانیه
/channel/religionandsociety/46
8-«علم و سبک های جدید دینداری»
جبار رحمانی
/channel/religionandsociety/47
9-«سنخ شناسی هیأت های عزاداری در ایران»
حسن محدثی
/channel/religionandsociety/48
10- «دین و نابرابری های اجتماعی»
سارا شریعتی
/channel/religionandsociety/49
11-«تمایزات و تفکیک ها: دین و دیگریش در رویکرد جهانی»
مونیکا ولراب زار
/channel/religionandsociety/50
☘️این پیام در حال تکمیل و بروزرسانی است.
@religionandsociety
🔹مطالعات اجتماعی دینداری در جامعه امروز 🔹
(در مصاحبه با «خبرگزاری دانشجو»)
برشهایی از بخش سوم و پایانی مصاحبه:
🔹یک وقت در مورد «انجمن حجتیه» به عنوان یک سازمان مذهبی مشخص که در مقطعی از تاریخ معاصر بر اساس زمینههایی تاسیس شد و فعالیت کرد و کمابیش امروز هم ادامه دارد، سخن میگوییم. اما یک وقت است از نوع رویکرد و تفکر حجتیهای حرف میزنیم. فارغ از سرنوشت سازمان انجمن، به نظر من آنچه شاهدش هستیم رشد زمینه قبول در جامعه مذهبی در قبال رویکرد حجتیهای است؛ نه لزوما خود انجمن. به این معنا با ظهور جریان نوحجتیه در مجامع و محافل مذهبی مواجهیم.
🔹پرسش مهم این است که حجتیه چطور و چرا شکل گرفت؟ مرحوم حلبی، موسس انجمن، کسی است که در کارنامهاش سوابق مبارزاتی گستردهای در دوره نهضت ملی شدن نفت دارد. یعنی در آغاز با یک حلبی سیاسی و فعالی اجتماعی و کنشگر جدی عرصه سیاست مواجهیم. اما شرایط پس از کودتای ۲۸ مرداد، یک فضای سرخوردگی عمیق و گسترده را در بین قشری از متدینان جامعه پدید میآورد. یک احساس شکست از کنش سیاسی که نهایتا در کسانی مانند مرحوم حلبی به کناره گیری از میدان سیاست انجامید. به عبارت دیگر حجتیه مولود سرخوردگی و شکست در میدان سیاست است. شوک حاصل از این شکست و عوامل مقوم دیگری مثل رشد جریانهای الحادی چپگرا و یا فرقههای مذهبی رقیب تشیع، در بخشی از جامعه شیعی به بروز احساس خطر هویتی انجامید که نتیجهی آن پررنگتر شدن مرزها و ایستادگی بر سرحدات «هویتی» بود.
🔹مشابه این شرایط هرگاه پدید آید، میتوان کنشهای مشابه را انتظار کشید. با افزایش تنگناهای دینداری، دینداران ترجیح میدهند خودشان را و مرزهایشان را حفظ کنند. طی یک عقب نشینی آگاهانه و عملگرایانه. این دیندار، دیگر دیندار مرکزنشین نیست. دیندار مرزنشین است. نسبت معکوسی وجود دارد میان قدرت اقناع و بسیجکنندگی تشیع سیاسی و رشد جریان نوحجتیه و جریانهای مشابه و بدیل مذهبی جمهوری اسلامی.
🔹وحدت اسلامی در دوره پس از انقلاب به یک پروژه حکومتی تبدیل شد. منادی وحدت در این چهار دهه، تشیع سیاسی و جمهوری اسلامی بوده است. به تبع، ناخواسته توفیق این پروژه نیز با عملکرد و کارآمدی نظام سیاسی گره خورده است. من در مجموع پروژه وحدت را پروژه موفقی نمیدانم. نظام حتی در همراه سازی و اقناع بدنه مذهبی حامی خود به ایده وحدت هم چندان موفقیتی کسب نکرده است. در مجامع و هیئات مذهبی سیاسی و انقلابی هم گفتمان وحدت تقریبا هیچوقت جدی گرفته نشده.
🔹وقتی حاملان گفتمان وحدت، نه روشنفکری دینی و نه اجتماعات مردمی و نه نخبگان اجتماعی، بلکه مستقیما خود حکومت باشد نتیجه همین میشود که گفتمان به امر سیاسی فرومیکاهد. حمایت و همراهی با آن نیز مستلزم تایید سیاسی نظام میشود. میشود یک پروژه سیاسی و فرمایشی که به یکسری تشریفات صوری و تکرارشونده و اداری تقلیل یافته است. نشانهاش اینکه چند میلیون جمعیت اهل سنت در تمام طول سال در رسانههای رسمی غایب اند. تنها یک هفته به نام وحدت حضور شعاری و مختصری دارند. در دیگر ایام سال، شما مثلاً در هیچ سریال تلویزیونی یا فیلم سینمایی، سنّی نمیبینید.
🔹از چنین مواجههای طبعا نمیشود انتظار اثرگذاری داشت. همین میشود که به موازات تبلیغات رسمی و البته موسمی درباره وحدت و صرف هزینههای بسیار از منابع عمومی توسط حاکمیت، اندیشههای تکفیری و تقابلی هم در جامعه سنی و هم شیعه رشدی محسوس داشته است. من معتقدم راه حل مساله تعامل شیعه و سنی، گذار از وحدت اسلامی به تعایش اجتماعی و تغییر میدان پیگیری این مساله از میدان تاریخ و مذهب (به نمایندگی روحانیت) به میدان حقوق و جامعه (به نمایندگی نخبگان عرفی) است.
🔹پررنگ شدن هیئات دانشجویی به عنوان نماینده تشیع سیاسی، بهموازات خود یک کمرنگشدن را همراه داشته است. کمرنگ شدن سویههای انقلابی در هیئات با مخاطب عمومی تر. در دهههای ۷۰ و ۸۰، هیات رزمندگان اسلام که مخاطبان عمومیتر و گستردهتری داشت، نماینده گفتمان تشیع سیاسیِ جمهوری اسلامی بود. اینکه در دهه ۹۰ نمایندگی این گفتمان به هیاتهای دانشجویی منتقل شده برای جمهوری اسلامی یک هشدار است. هشدار اینکه دامنه مخاطبان و حاملان تشیع سیاسی در مجامع مذهبی و هیئتی در حال محدودشدن به یک قشر خاص است. در یک بازه محدود سنی.
#مطالعات_اجتماعی_دین_در_جامعه_ایرانی
متن کامل:
snn.ir/654246
@mohsenhesammazaheri
🔹مطالعات اجتماعی دینداری در جامعه امروز 🔹
(در مصاحبه با «خبرگزاری دانشجو»)
برشهایی از بخش دوم مصاحبه:
🔸اتفاقی که بعد از انقلاب افتاد اینست که نظام سیاسی به نمایندهی رسمی تشیع و مشخصا گفتمان تشیع سیاسی تبدیل شد. این گفتمان که به عنوان یک گفتمان نوگرا، اصلاحگر، مدرن و عقلانی، خصوصاً در دههی 50 تکوین یافت و با سرعت رشد کرد و مقبولیت پیدا کرد، بعد از پیروزی انقلاب، حکومتی و رسمی شد. درنتیجه مقبولیت تشیع سیاسی با کارآمدی جمهوری اسلامی گره خورد.
🔸به نظر من رونق یافتن ادبیات و رویکردهای سنتی و هویتی در مجامع مذهبی، مثل رواج غلو، عاطفهگرایی، لعن و ادبیات تکفیری و رویکردهای عقلگریز و عامهپسند، در یک دههی اخیر حاصل ریزشها و افولی است که تشیع سیاسی داشته است. مخاطب مذهبی وقتی این رویکرد را رضایتبخش و کارآمد نمی بیند خودبهخود به اردوگاه رقیب پناه میبرد. همین میشود که شاهدیم جریانها و رویکردهایی که در فضای انقلابی و سیاسی پس از انقلاب، با برچسبهایی چون مرتجع و واپسگرا به حاشیه رانده شده بود، حالا احیا شده و محبوبیت یافته اند.
🔸اگر در دهه پنجاه، روحانی محبوب نسل جوان، کسی بود که به مسائل سیاسی و اجتماعی روز کشور و جهان اسلام توجه داشت و موضوع منبرش، مسایل روز بود، امروز شاهدیم حتی خطبای منسوب به نظام سیاسی هم به طرح مباحث غیرسیاسی و احساسی ـ عاطفی و اخلاق فردی و عرفان و مکاشفه و غلو و نظایر اینها رغبت بیشتری دارند. چون مخاطبانشان چنین میپسندند. حالا تیپ ایدهآل روحانی محبوب، استاد اخلاقها هستند. کسی که پای منبرش حال معنوی خوشی به مخاطب دست بدهد. کسی که نسخه بپیچد. دستورالعمل بدهد. ذکر بیاموزد. بهتر بتواند تحریک عواطف کند. بیشتر بگریاند. اما یک کلمه درباره مسایل روز کشور و جهان حرف نزند. اصطلاحاً الان «روضهی قجری» محبوب شده است. یعنی دقیقا همان الگویی از روضه که در انقلاب اسلامی نفی و طرد میشد، حالا و بعد از چهار دهه از انقلاب، میشود الگوی محبوب.
🔸یک موضوع دیگر، اضمحلال الگوی «علمای بلاد» است. پیشتر، سرمایهی اجتماعی روحانیت، علمای بزرگی بودند که از نظر جایگاه علمی و حوزوی در رتبه بالایی قرار داشتند و هرکدام در یک شهر مستقر بودند و عملا منطقهای را تحت نفوذ خود داشتند. نفوذ غیررسمی مردمی مبتنی بر محبوبیت اجتماعی و شأن دینی. همین علمای بلاد بودند که در بسیج توده مذهبی در روند انقلاب اسلامی نقش جدی ایفا کردند. نسل نخست امامان جمعه پس از انقلاب نوعاً از همین علما بودند. محبوبیت آنها مردمی بود. محبوبیتی نبود که از طرف حکومت بهشان داده شده باشد. یکشبه هم به این محبوبیت نرسیده بودند. این محبوبیت و جایگاه، محصول سالها رابطه صادقانه و مستمر و بیواسطه با مردم و زندگی در متن جامعه بود. علمایی که تامینشان هم از مردم بود و نمایندگی مردم را میکردند و به همین پشتوانه، زبانشان بر حکومت گشاده بود. در شهرهای بزرگتر هم علمای محلی و منطقهای بودند. نکته مهم این است که پایگاه و محل اصلی استقرار این علما، مسجد بود. شغلشان امامت جماعت بود. یعنی آنها به محل حضور مردم میآمدند.
🔸امروزه اولاً در بسیاری از شهرها این الگو از بین رفته. علمای بزرگ اغلب در قم یا مشهد مجتمع شدهاند. ثانیاً محل استقرار علما، بیت خودشان است و حوزهی علمیه. یعنی مردم اگر کاری داشته باشند باید به آنها رجوع کنند. الان شما کدام عالم سطح بالا و مجتهدی را سراغ دارید که امام جماعت مسجد باشد و ارتباطات بی واسطهاش با اقشار مختلف حفظ شده باشد؟ نه آنکه به کلی نباشند، اما نسلشان در حال انقراض است. جایگزین آن نسل، «فضلای حوزوی» شدهاند. نسل «آیتالله دکتر»ها و «حجتالاسلام دکتر»ها که شان و دغدغهها و مشغلههای علمی و آکادمیکشان بالاتر و بیشتر از آنست که امام جماعت مسجد باشند یا منبر بروند. معمم اند، ولی کار آخوندی نمیکنند. در نقشهای دیگر مثل استاد دانشگاه و مدیر فرهنگی و سیاستمدار و روانشناس و به تازگی پزشک و... مشغول اند. مساجد یا به حال خود رها شده یا نوعاً سپرده شده به روحانیون در سطوح علمی پایینتر. حتی در شهرهای بزرگ میبینیم خیلی از مساجد مثلا برای نماز ظهر و عصر امام جماعت ندارند و یکی از معمرین محلی، مثلا یکی از کاسبان، عبا روی دوش میاندازد و جلو میایستد و مردم به او اقتدا میکنند. بعد از نماز هم در مسجد سریع بسته میشود. مسجد که مهمترین پایگاه اجتماعی جامعهی ایمانی است را تبدیل کردهایم به نمازخانه.
متن کامل:
snn.ir/654234
@mohsenhesammazaheri
مستند سینمایی "نسیان"
روایتی مردمنگارانه و انتقادی از بزرگترین مداخلهی شهری ایران در بافت پیرامون حرم رضوی
[اکران همزمان در سینماهای هنروتجربه سراسر کشور]
#مطالعات_زیارت
@mohsenhesammazaheri
#بازتابهای_یادداشت_رهبر_مذهبی_جمهوری_اسلامی_کیست؟
✍️ رضا حقیقتنژاد
محسن حسام مظاهری در یادداشتی جالب، پرسیده «رهبر مذهبی جمهوری اسلامی کیست؟». او با تاکید بر اینکه در سال های اخیر «از کمیت و نیز شدت و حدت مواضع مذهبی آیت الله خامنه ای کاسته شده»، نوشته «مقاومت های درونی و بخش هایی از جامعه مذهبی» و «انتقادات» آنها از سیاستگذاری های رهبر «رنگ علنی تری به خود گرفته» و به موازت این وضعیت «شاهد رشد نفوذ مذهبی مراجع منتسب به جریان سنتی حوزه هستیم». او آیت الله وحید خراسانی را نماد این طیف دانسته و با اشاره به دخالت او در تعطیلی رحلت حضرت فاطمه و شهادت امام عسگری، تاکید کرده مدیریت «توسعه مجالس مذهبی و فربه شدن مناسک شیعی» و «راهبری بخش مذهبی بخشی از جریان انقلابی، از دست نظام و رهبری خارج شده است.» نویسنده به مقاومت مراجع سنتی در مقابل پروژه حکومتی اصلاح حوزه علمیه، مخالفت با ورود زنان به ورزشگاه، تشدید مخالفت ها با اهل سنت و ... اشاره و می گوید «مرجعیت مذهبی دوباره به قم» و به «مرجعیت سنتی» باز گشته است و نتیجه جدال بین تشیع سیاسی و بدنه سنتی حوزه، «آینده تشیع ایرانی را رقم خواهد زد.» حسام مظاهری در یک یادداشت دیگر از حضور مسئولان سیاسی، روحانیون ارشد حوزه، مسئولان اجرایی و نظامی، نماینده رهبر و ... در بیت وحید خراسانی (۲۳آذرماه جلسه «خادمین فاطمیه») و ارائه گزارش عملکرد مذهبی خود، به عنوان یک مثال موید نام برده است.
این گزارش مهم و قابل تامل است ولی جای چند سوال جدی وجود دارد:
۱) آقای حسام مظاهری نوشته اند آیت الله خامنه ای از همان اول با استفاده از «از قدرت تأسیسی و نبوغ گفتمانسازی و مفهومپردازیِ» به عنوان جزیی از مدل حکمرانی خویش، به طور مداوم «در حال مدیریت منابع انسانی بدنهی حامیان نظام و تعریف سازوکارهای بسیج تودهای و کنترل جامعهی مذهبی بوده است.» اگر قائل به نبوغ گفتمانی و مدل حکمرانی و مدیریت منابع انسانی توسط آیت الله باشیم و بعدش بنویسیم یک مرجع تقلید دیگر در چند حرکت رهبری را در مدیریت مذهبی به حاشیه رانده، در واقع داریم یک شکست کامل و عجیب را توصیف می کنیم که اتفاقا ناشی از مشکلات آیت الله خامنه ای در تاسیس فله ای نهادها و نابلدی اش در گفتمان سازی بوده است. شخصا اعتقاد ندارم چنین شده، مثلا تسلط تشیع سیاسی بر مراسم مهمی چون اربعین، نشان می دهد آنها به اندازه کافی قوی اند و فکر می کنم به نشانه شناسی قوی تر و جامع تری نیاز داریم.
۲) آیت الله وحید خراسانی ۹۶ساله است. [...] انتقال به این بزرگی و تعیین کننده ای به فردی که اینقدر پایش روی زمین سست است، چه اهمیتی دارد؟ آیا بیت وحید خراسانی و شاگردانش و بچه هایش اینقدر نفوذ دارند که بعد از او نماد و بستر این انتقال باشند؟ تا جایی که من می دانم نه. کلا هم رویه این بوده که بعد از مرگ آیت الله ها، بیوت شان نقش حداقلی پیدا می کنند، بیت خمینی، بیت منتظری، بیت فاضل لنکرانی و ...، اینها اگر موافق باشند و موید حکومت، تهش این می شود که بودجه شان قطع نمی شود، اگر مخالف باشند که بازداشت و تبعید و ... ساده ترین برخورد است. به همین جهت این مصداق یابی آقای حسام مظاهری به نظرم بی ارزش آمد.
۳) با وجود این دو نکته، یاداشت آقای حسام مظاهری مهم و قابل تامل است. این انتقال اگر جدی تر و عملی تر شود، معنایش این است که جامعه ایرانی بدبخت تر می شود. این طیفی که آقای حسام مظاهری درباره اش حرف می زنند، تقریبا نماد کامل ارتجاع هستند. حالا بگذریم که یک وقتی همین آقای وحید محبوب جنبش سبز شده بود، چون فکر می کردند مخالف آقای خامنه ای است ولی واقعیت این است که نظرات آنها دقیقا از غار قم می آید و [...]. تنها امیدواری که می توان داشت این است که حداقل اینها خیلی فرصت ندارند جامعه و فرهنگ ایران را بکشند، اغلب شان [...] هستند، ببینیم بچه ها و یا دامادشان چه می کنند؛ پیامبران بدبختی.
نقل از کانال نویسنده:
/channel/rezahaghighatnejad/230
[توضیح: دو سه عبارت از متن اصلی حذف شده و بهجای آن [...] آمده است.]
@mohsenhesammazaheri
انتقال مرجعیت مذهبی جمهوری اسلامی از تهران به قم
حضور مسئولان کشور و نمایندگان دولت در جلسهی بیت آیتالله وحید
23 آذر 96
درین رابطه:
/channel/mohsenhesammazaheri/546
@mosenhesammazaheri
انتقال مرجعیت مذهبی جمهوری اسلامی از تهران به قم
وزیر کشور در حال ارایهی «گزارش» راهپیمایی اربعین به آیتالله وحید
23 آذر 96
درین رابطه:
/channel/mohsenhesammazaheri/546
@mosenhesammazaheri
http://telegra.ph/اشیای-مقدس-اسلامی-در-مسجد-پادشاهی-لاهور-12-09
Читать полностью…♦حرم در سایه♦
(فریادوارهای از سکوت و همراهی روحانیت در تخریب میراث شیعی)
[قسمت نخست]
▫پردهی اول: حرم در سایه
خبر کوتاه است: "افتتاح ساختمان مؤسسه دارالعلم آیتاللهالعظمی خویی(ره) در نجف با حضور آیات عظام فیاض و نجفی و فرزندان آیتاللهالعظمی سیستانی و حکیم". در نگاه اول، اتفاقی از همه جهت خوب و امیدوارکنندهای است. مرکزی مجهز، چندمنظوره و زیبا برای طلاب علوم دینی، پژوهشگران و حوزویان در نجف افتتاح شده است. تا حدی هم همینطور است. اما این تمام ماجرا نیست. این خبر، بخش ناگفته و دردناکی دارد که در لابلای سطور، پنهان است. اگر به متن معرفی پروژه کمی دقیقتر شوید، این جملات را میبینید: «این پروژه یازده طبقه دارد. (...) در فاصله سی متری از حرم حضرت علی..»
▫پردهی دوم: آقازادگان در کارند..
به کمی قبلتر برمیگردم: حدود 4 سال قبل، در پروژهای تحقیقی را در مشارکت با اساتید و دانشجویان معماری دانشگاه بهشتی مشارکت داشتیم. پروژهای که هدفش، ارائهی پیشنهادی طرح توسعهی حرم بود؛ پروژهای مطالعاتی که قرار بود پیشنهاد کند که چطور هم حرم حضرت علی گسترش یابد و هم میراث فرهنگی ارزشمند و بافت سنتی اطراف حرم حفظ و احیاء شود. در جریان برداشت میدانی، در یکی از کوچه پسکوچههای کنار حرم، در کوچهای باریک، به اسکلت فلزی ساختمانی عظیم رسیدیم. برای دیدناش باید سرت را بالا میگرفتی. دقیقاً در فاصلهای کم از حرم. آه از نهادم برخاست: اگر این ساختمان بلندمرتبه ساخته شود، نمای کل حرم حضرت علی برای همیشه تغییر میکند! دقیقاً اتفاقی که برای نما و منظر کعبه در مکه افتاده است. تمام زیبایی و یگانگی بصری حرم تحت تأثیر بلندی این بنا خواهد بود.. چه کسی به خودش اجازه داده چنین کاری انجام دهد؟ منتظر بودم نام یک سرمایهدار بیخبر، یک ملّاک سودجو یا یک فرد بیگانه با فضای فرهنگی نجف را بشنوم. اما در عین تعجب، از دوستان عراقیمان شنیدم که این بنا، مربوط به فرزندان یکی از مراجع است.
▫پردهی سوم: فاجعهی آشکار: از مشهد تا نجف
این اتفاق، این بیمبالاتی، یک استثناء نیست. متأسفانه از فرط عمومیت و تکرار، به یک قاعده تبدیل شده است. در مشهد، آنچه در ساخت و ساز و طرح - به اصطلاح - "توسعه" حرم اتفاق افتاد، به روایت متخصصین شهرسازی، یک فاجعه است. بافت سنتی اطراف حرم، در یک تخریب و "نوسازی" گسترده، از دست رفت و به صحنهای وسیع در مقیاس غیرانسانی بدل شد. هتلهای بیهوبت و بلند و مراکز خرید، منظر بصری حرم را تخریب کردند. همین الگو در شیراز و در طرح توسعه آستان شاهچراغ در حال انجام است. در مکه و مدینه، نظیر این اتفاق افتاده است. چه کسی باید نگران منظر و مرآی این مکانها و "حریم این حرمها" باشد؟ چه کسی باید نگران باشد که سایهی این ساختمانهای بلند، بر سر این مکانهای ارزشمند فرهنگی خواهد افتاد و از این پس، تمامی این گنبدها و منارهها را باید زیر سایهی این ساختمانهای سینهسپر کرده و نامتواضع دید؟ آیا نگرانترین مراقب این حریم، نباید "مرجعیت دینی" باشد؟ روحانیت چه میکند؟ آیا آیتالله فیاض، آیتالله نجفی، آیتالله سیستانی و سایر مراجع، علاوه بر مباحث کلامی و فقهی و حوزوی، نباید نگاهبان "میراث غیرقابل تکرار" فرهنگی و اجتماعی این جوامع باشند؟ پس چطور هیچیک فریادی برنیاورد؟ چرا در مراسم افتتاحیه چنین مکانی شرکت کردهاند؟
[ادامه دارد 🔻]
اینکجا
ایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه
@inkojaa
✔️پیوند فرهنگستانی ها، نوفردیدیها و کلیسای ارتدکس روسیه🔻
🔹سیدصادق حقیقت استاد علوم سیاسی دانشگاه مفید در نشست علمی در دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم در 18 آذر 96 به موضوع «حوزه انقلابی و مسئولیت های فراملی» پرداخته است او سه گفتمان اسلام غیر سیاسی(علامه طباطبایی)، اسلام سیاسی میانه رو(شهید مطهری) و اسلام سیاسی رادیکال(سیدمحمد مهدی میرباقری) را معرفی کرده و بر اساس هر یک مسئولیت های حوزه را در خارج از مرزها توضیح می دهد از نظر او در سالهای گذشته بین فرهنگستانیها، نوفردیدیها و کلیسای ارتدکس روسیه پیوند برقرار شده است و همین مساله باعث شده است مسئولیتهای فرامرزی شکل رادیکال بگیرد. فایل صوتی این نشست👇
@namehayehawzavi
مطالعات اجتماعی دینداری در جامعه امروز
در مصاحبه با خبرگزاری دانشجو
برشی از بخش نخست مصاحبه:
... آن چیزی که میتوانیم درباره آن صحبت کنیم، روند تغییرات معاصر دینداری است. به عنوان مثال فردیشدن. امروزه بخشی از نهاد مرجعیت دینی به خود فرد دیندار منتقل شده. فرد میگوید من دیندارم و کیفیت این دینداری را هم خودش تعیین میکند. درنظر بگیرید که امروزه و به کمک رسانههای جدید و فراگیر، اطلاعات دینی مردم در مقایسه با گذشته بسیار افزایش یافته. هر فردی با دسترسی به اینترنت میتواند اطلاعات دینی زیادی بدست بیاورد که در گذشته به آنها دسترسی نداشت. درست یا غلط، این اطلاعات که بسیاری اوقات منبع معتبری هم ندارند، به فرد دیندار احساس استغنا میبخشد. فرد میگوید من خودم به فهمی از دین رسیدهام. یک فهم شخصی مستند به شماری از گزارههای پراکنده که خود یافته است. در چنین شرایطی اتوریتهی مرجع رسمی دین شکسته میشود. خود فرد برای دینداری خودش تصمیمگیری میکند. یعنی حتی فرد دینداری که میخواهد به چارچوب فقهی هم پایبند باشد خودش مثلاً تصمیم میگیرد که چطور خمسش را هزینه کند. به نظر میرسد امروز نظام سنتی تقلید، تحول جدی پیدا کرده.
تعداد محتاطها بیشتر از مقلدها شده. حتی برخی از مقلدها هم شناورند و در همه حوزهها تقلید نمیکنند. حتی فرد دیندار گاه خود را برتر از روحانی میداند. میگوید از کجا معلوم اطلاعات دینی من از امام جماعت مسجد بیشتر نباشد؟ در این شرایط است که میبینیم مثلاً در جلسات عزاداری هم دیگر مردم شنونده صرف نیستند و دنبال منبع سخنان سخنران میگردند. گاه مداح یا سخنران را به چالش میکشند که منبع این حرفی که زدی، این حدیثی که خواندی، این روضهای که خواندی کجاست. این مطالبه، امر نوپدیدی است. محصول همان افزایش دسترسی به منابع دینی است و استغنای دینداران. یکی از عوامل محافظ اتوریته روحانیت در گذشته، انحصار دسترسی به منابع دانشی دینی بود. عامل دیگر، حصار زبان بود. زبان اکثر منابع دینی عربی است و همین انحصار زبانی باعث تسلط روحانیت میشد. الان حصار اولی تا حد زیاد و حصار دوم تا حدی شکسته شده. شما در یک DVD جامع احادیث شیعه و و در یک DVD جامع تفاسیر قرآن را در اختیار دارید. با امکان جستجو. این منابع در اختیار همه است و انحصار روحانیت شکسته شده.
از سوی دیگر خود نهاد روحانیت هم در چند دهه اخیر چالشها و تحولات مهمی را تجربه کرده است. ما دیگر چیزی به نام «مرجعیت عام» نداریم. بعد از آیتالله بروجردی دیگر «مرجعیت جهان تشیع» وجود ندارد. تنها در شهر قم امروز حداقل ۳۰ فقیه صاحب رساله و مدعی مرجعیت هستند. شمایل «مرجعیت عام تشیع» شکسته شده. و این پدیده بسیار مهمی است و پیامدهای زیادی دارد. در گذشته وقتی مرجع عام حکمی میداد میشد حکم دینی. الان حکم دینی نظر کدام مرجع است؟
تعدد مراجع، لاجرم به تکثر حکم دینی منجر شده است. وقتی تکثر در این سطح ایجاد میشود، معنای مرجعیت و معنای حکم دینی دیگر آن معنای سابق نیست. وقتی درباره یک مساله مثلاً میبینیم طیف فتواها از حرمت مطلق تا استحباب و حتی واجب کفایی تنوع دارد، معنایش این است که عملاً اقتدار حکم دینی شکسته شده. وقتی حکم دینی این اندازه سیال باشد، حساب دینداری دیگر مشخص است. لذا یکی از ویژگیهای مهم دینداری در جامعه امروز ما، تکثر دینداریها و منابع هنجاری دینی است. صد سال قبل دینداری اینقدر متکثر نبوده. مردم همه یک مدل واحد دینداری نداشتند اما تکثر هم تا این حد نبوده. ما امروز با تشیعها و اسلامها مواجهیم. و هرچه جلوتر رویم به نظرم این تکثر بیشتر و بیشتر خواهد شد. مثلا خواهیم رسید به مرجعیت محلی. به مرجعیت تخصصی شاخهای. یکی از حوزههایی که در مطالعات اجتماعی دین میشود رویش کار کرد شناسایی همین تکثرها و ریشهیابی علل و عوامل آنهاست.
متن کامل:
snn.ir/650942
@mohsenhesammazaheri
🔹تاملی انتقادی درباره ایده های تعایش یا حفره اجتماعی تقریب شیعه_سنی🔹
✍رضا قائمی نیک
قسمت 1
1
حل مسئله وحدت شیعه و سنی در پرتو نسخه هایی نظیر تعایش یا اشاره به نقش های اجتماعی نظیر پزشک و معلم که البته قابل بسط به مهندس و دیگر مشاغل جدید هم هست، هرچند به صورت موقتی و ناظر به وضعیت فعلی راهگشا می نماید، اما اولا برخاسته از وضعیت فعلی و شیوۀ تعامل خاص جهان اسلام (خواه شیعی و خواه سنی) با جهان مدرن غربی است و ثانیا راه حلی برای حل کامل این مسئله نخواهد بود. قطعاً ایده تعایش، اگر ناظر به احکام اقتصادی باشد که در علوم حوزوی مطرح شده اند و شامل اموری نظیر قواعد بیع (امام خمینی ره بحث ولایت فقیه را در ذیل کتاب البیع مطرح کردند)، سهم امام، خمس، زکات، شیوۀ بهره گیری از آنها، صدقۀ سادات و نظایر آنهاست، نمی تواند راه حل جدی "جدیدی" برای حل منازعات شیعه و سنی باشد، زیرا این نحوۀ تعایش در میان احکام شیعه و سنی متفاوت است و منتهی به مقصدی که مدنظر طرح کنندگان ایده است نخواهد شد. اما اگر تعایش یا پرداختن به مشاغل و موقعیت های اجتماعی مانند معلمی، پزشکی و نظایر آنها، به معنایی باشد که تقریباً بعد از فروپاشی خلافت عثمانی و ناظر به وضعیت جدید مواجهۀ مسلمین با دنیای جدید غرب برای شان پیش آمده، این ایده شاید راهگشای کاستن از تضادهای شیعه و سنی باشد، زیرا این موقعیت های اجتماعی، «ظاهراً» نسبت به تضادهای تشیع-تسنن بی طرف اند.
اما اگر مسئله را از زاویه ای دیگر بنگریم می بینیم که نه تضاد شیعه_سنی تضاد صرفاً عقیدتی است (و از گذشته نیز در حوزه های معیشتی نیز جریان داشته و دارد) و نه بهره گیری از تقابل نظر_عمل راهگشای حل این تضاد است. من قصد دارم مسئله را از منظری دیگر بنگرم. اگر این ایده ها یا نسخه ها را حاصل تعامل فرهنگی/تمدنی مسلمانان (شیعه و سنی) با فرهنگ/تمدن های غیر اسلامی و بی طرف بدانیم، این ایده ها چندان هم جدید و بدیع نیستند. در مواجهۀ مسلمین با تمدن/فرهنگ های غیر اسلامی که تقریباً از سدۀدوم هجری و به طور مشخص با تاسیس بغداد و بیت الحکمه، مخصوصاً از زمان مامون عباسی رو به فزونی نهاد و در عصر آل بویه، منجر به شکل گیری مباحثات فکری گسترده ای گردید، شاهد چنین مواجهه هایی از مسلمین با فرهنگ/تمدن های دیگر بوده ایم. فلسفۀ یونانی یا طب جالینوسی یا نجوم (ستاره شناسی) بطلمیوسی و بسیاری دیگر از این دانش ها که از مصر و یونان و هند و دیگر تمدن/فرهنگ ها در تمدن/فرهنگ اسلامی ترجمه شده بودند، حداقل در بدو امر، نسبت به تضاد یا تقابل شیعه و سنی بی طرف بودند و به همین جهت، طبیبان، فیلسوفان، مهندسان، علمای کیمیا، ریاضیدانان و نظایر آنها در میان اهل سنت و تشیع وجود داشته اند. به این معنا این دانش ها نیز امکان تعایش علمی یا حتی اقتصادی یا فرهنگی را در میان اهل سنت و تشیع ایجاد می کردند. از این منظر ما در تاریخ فرهنگ/تمدن اسلامی نمونه های گذشته ای از این ایده یا نسخه ها را داشته ایم و این ایده مختص مقطع تاریخی فعلی نیست، بلکه نسخه ها یا ایده هایی مربوط به مقاطع اولیه دورۀ تعامل یا مواجهه با فرهنگ ها یا تمدن های دیگر است.
2
با این حال حداقل تاریخ علوم در گذشتۀ مسلمین نشان می دهد که فرهنگ/تمدن مسلمانان (چه سنی و چه شیعه) خواه در دانش های فلسفی و خواه در دانش های تجربی و طبیعی نظیر طب، مهندسی، کیمیا و نظایر آنها، صرفاً همچون صندوق یا جعبه ای که متعهد به نگهداری محض و سپس تحویل این علوم به فرهنگ های دیگر باشد، نبوده است. تقریباً در همۀ این دانش ها (چه دانش های عقلی و چه دانش های تجربی که البته به لحاظ گستردگی، کمتر از دانش های عقلی نبوده اند) ما شاهد تصرف دانشمندان مسلمان در شکل اولیۀ آن دانش ها با تکیه بر آموزه های اسلامی هستیم. خواه در دانش های فلسفی و خواه در دانش های تجربی و طبیعی، مسئلۀ اصلی در مواجهه با علوم رسیده از فرهنگ های دیگر، تعیین "نسبت" آموزه های اسلامی با این علوم جدید بوده است. از این جهت ابوریحان بیرونی یا زکریای رازی یا فارابی یا ابن سینا یا ابن رشد، خواه سنی و خواه شیعه در مواجهه با این دستاوردهای تمدن/فرهنگ غیر اسلامی تلاش می کرده اند و اختلافات آنها بیشتر ناظر به نحوۀ تعیین نسبتی بوده است که هر یک از آنها میان آموزه های اسلامی (خواه شیعی و خواه سنی) با این دانش های جدید برقرار می ساخته اند. هرچند تشیع یا تسنن آنها نیز در نوع این نسبت تاثیرگذار بوده اما این نسبت، اولاً و بالذات متاثر از مشترکات اسلامی شیعه و سنی بوده است. بررسی این دست علوم گذشته در میان مسلمین به خوبی نشان می دهد که آشنایی با علوم یا آموزه های فرهنگی/تمدنی غیر اسلامی هرچند امکان تعایش و تعامل میان شیعیان و اهل سنت را افزایش می داده اما علاوه بر آن، تراشی همگانی برای تعیین نسبت آنها با آموزه های اسلامی صورت می گرفته است.
@mohsenhesammazaheri
متن کامل مقاله "حفره اجتماعی تقریب"
اینکجا
ایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه
@inkojaa