┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇موضوع:
🎤آداب و سنت های خوردن و آشامیدن
۱ـ گفتن بسم الله در اول ، گفتن الحمدلله در آخر
۲ـ شستن دست قبل و بعد از غذا
۳ـ از طعام عیب نگیرید
۴ـ و...
🍇واعظ:
حاجی ماموستا عبدالله خضری حفظه الله تعالی
🍇دربکه-پیرانشهر
#باسیکی_زورگرنگ_وسه_رنج_راکیش
🍇اِلٰھِیْ بِجَاہِ نَبِیِّکَ سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍصَلَّی اللّٰہُ عَلَیْہِ وَسَلَّمَ عِنْدَکَ وَ مَکَانَتِہٖ لَدَیْکَ وَمَحَبَّتِکَ لَہٗ وَمَحَبَّتِہٖ لَکَ وَبِالسِّرِّالَّذِیْ بَیْنَکَ وَبَیْنَہٗ
#پيشنهاد_دانلود (گوش دهید )
کانال عرفانی مقصد👇
@maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇الهی اگر تن مجرم است دل مطیع است و اگر بنده بد کار است کَرَم تو شفیع است.
🍇بادا کَرَم تو بر همه پاینده
🍇احسان تو سوی بندگان آینده
🍇بر بندهٔ خود گناه را سخت مگیر
🍇ای داور بخشندهٔ بخشاینده
❣«خواجه عبدالله انصاری»❣
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅═━ஜمقصدஜ━═┅
داستان های عبرت آمیز
🍇داستان من از زمان تولّدم شروع میشود. تنها فرزند خانواده بودم؛ بعد از درگذشت پدرم در همان دوران کودکی تأمین معاش به عهده مادرم بود؛ بیوهزنی که تمامی مسوولیت منزل بر شانه او قرار گرفت. میبایستی تمامی نیازها را برآورده کند. زندگی سخت دشوار شد و ما اکثراً گرسنه بودیم.و هیچ گاه غذا به اندازهء کافی نداشتیم. روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم. مادرم سهم خودش را هم به من داد، یعنی از بشقاب خودش به درون بشقاب من ریخت و گفت،:
” فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم.”
و این اوّلین دروغی بود که به من گفت.
🍇زمان گذشت و قدری بزرگتر شدم و ناچار باید به مدرسه میرفتم و آه در بساط نداشتیم که وسایل درس و مدرسه بخریم. مادرم به بازار رفت و با لباسفروشی به توافق رسید که قدری لباس بگیرد و به در منازل مراجعه کرده به خانمها بفروشد و در ازای آن مبلغی دستمزد بگیرد.شبی از شبهای زمستان، باران میبارید. مادرم دیر کرده بود و من در منزل منتظرش بودم. از منزل خارج شدم و در خیابانهای مجاور به جستجو پرداختم و دیدم اجناس را روی دست دارد و به در منازل مراجعه میکند. ندا در دادم که، “مادر بیا به منزل برگردیم؛ دیروقت است و هوا سرد. بقیه کارها را بگذار برای فردا صبح.” لبخندی زد و گفت:
” پسرم، خسته نیستم.”
و این دفعه دومی بود که مادرم به من دروغ گفت.
به روز آخر سال رسیدیم و مدرسه به اتمام میرسید. اصرار کردم که مادرم با من بیاید. من وارد مدرسه شدم و او بیرون، زیر آفتاب سوزان، منتظرم ایستاد. موقعی که زنگ خورد و امتحان به پایان رسید، از مدرسه خارج شدم.
مرا در آغوش گرفت و بشارت توفیق از سوی خداوند تعالی داد. در دستش لیوانی شربت دیدم که خریده بود من موقع خروج بنوشم. ازبس تشنه بودم لاجرعه سر کشیدم تا سیراب شدم. مادرم مرا در بغل گرفته بود و “نوش جان، گوارای وجود” میگفت. نگاهم به صورتش افتاد دیدم سخت عرق کرده؛ فوراً لیوان شربت را به سویش گرفتم و گفتم، “مادر بنوش.” گفت:
” پسرم، تو بنوش، من تشنه نیستم.”
و این سومین دروغی بود که مادرم به من گفت.
از مدرسه فارغالتّحصیل شدم. بر این باور بودم که حالا وقت آن است که مادرم استراحت کند و مسوولیت منزل و تأمین معاش را به من واگذار نماید. سلامتش هم به خطر افتاده بود و دیگر نمیتوانست به در منازل مراجعه کند. پس صبح زود سبزیهای مختلف میخرید و فرشی در خیابان میانداخت و میفروخت. وقتی به او گفتم که این کار را ترک کند که دیگر وظیفه من بداند که تأمین معاش کنم. قبول نکرد و گفت:
” پسرم مالت را از بهر خویش نگه دار؛ من به اندازه کافی درآمد دارم.”
و این چهارمین دروغی بود که به من گفت.
دانشگاه رفتم و وکیل شدم. ارتقای رتبه یافتم. یک شرکت خارجی مرا به خدمت گرفت. وضعیتم بهتر شد و به معاونت رییس رسیدم. احساس کردم خوشبختی به من روی کرده است. در رؤیاهایم آغازی جدید را میدیدم و زندگی بدیعی که سراسر خوشبختی بود. به سفرها می رفتم. با مادرم تماس گرفتم و دعوتش کردم که بیاید و با من زندگی کند. امّا او که نمی خواست مرا در تنگنا قرار دهد گفت:
” فرزندم، من به خوشگذرانی و زندگی راحت عادت ندارم.”
و این پنجمین دروغی بود که مادرم به من گفت.
🍇مادرم پیر شد و به سالخوردگی رسید. به بیماری سرطان ملعون دچار شد و لازم بود کسی از او مراقبت کند و در کنارش باشد. امّا چطور میتوانستم نزد او بروم که بین من و مادر عزیزم شهری فاصله بود. همه چیز را رها کردم و به دیدارش شتافتم. دیدم بر بستر بیماری افتاده است. وقتی رقّت حالم را دید، تبسّمی بر لب آورد. درون دل و جگرم آتشی بود که همه اعضای درون را میسوزاند. سخت لاغر و ضعیف شده بود. این آن مادری نبود که من میشناختم. اشک از چشمم روان شد. امّا مادرم در مقام دلداری من بر آمد و گفت:
” گریه نکن، پسرم. من اصلاً دردی احساس نمیکنم.”
واما این آخرین دروغی بود که مادرم به من گفت.
🍇وقتی این سخن را بر زبان راند، دیدگانش را بر هم نهاد و دیگر هرگز برنگشود. جسمش از درد و رنج این جهان رهایی یافت.
🍇این سخن را با جمیع کسانی میگویم که در زندگیشان از نعمت وجود پدر ومادر برخوردارند. این نعمت را قدر بدانید قبل از آن که از فقدانشان محزون گردید.
🍇این سخن را با کسانی میگویم که از نعمت وجود پدر ومادر محرومند. همیشه به یاد داشته باشید که چقدر به خاطر شما رنج و درد تحمّل کرده اند و از خداوند متعال برای آنها طلب رحمت و بخشش نمایید.
❣ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً آیه24 سوره اسرا❣
🍇و بگو خدایا پدر و مادرم را غریق بحر رحمت خود فرما همانطور که مرا از کودکی تحت پرورش خود قرار دادند.
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇پیدا کردن یک "دوست"
🍇با وفا و صادق...
🍇مانند یافتن قطره اشکی
🍇در اقیانوس است...
🍇اگر چنین دوستانی دارید
🍇قدرشان را بدانید...
🍇تقدیم به شما عزیزان
🍇و دوستان همیشه با وفا
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅═━ஜمقصدஜ━═┅
داستانک معنوی
رازقصه توکل
🍇مرﺩﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ فرزندش ﺭﺍ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ اربابی ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،
🍇وی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ کارها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩ. یک ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﺮﻓﺖ...
🍇به همین ﻋﻠﺖ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﮑﻨﺪ.
🍇زﯾﺮﺍ ﺣﺘﻤﺎ ﺑه خاﻃﺮ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩﺵ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
🍇ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ در روز بعد ﺳﺮﮐﺎﺭﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ارباب ﺣﻘﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ.
🍇ﮐﺎﺭﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ تشکر کرد و ﺩﻟﯿﻞ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩ.
🍇ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑه شدت ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
🍇ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩ...
ﻭ ﮐﺎﺭﮔﺮ باز هم ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ و علت این کار را ﺍﺯ ﺍﻭ نپرسید.
🍇ﭘﺲ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺍﺯ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺍﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ به همین ﻋﻠﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ:
🍇ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ!
ﮐﺎﺭﮔﺮ ﮔﻔﺖ:
🍇ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﺍﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ برای ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﻨﺎﺭ از حقوقم ﮐﻢ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯾﺶ ﺑﻮﺩﻩ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
🍇ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﻨﺪ ﺭﻭح هاﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻗﺎﻧﻊ ﻭ ﺭاضی اند ﻭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻭ ﮐﺎﻫﺶ ﺭﻭﺯﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ حکمت الهی میدانند و به ارباب و پادشاه ﻧﺴﺒﺖ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅آ
🍇آنقدر مشغول ارتقای خودت باش
🍇 که فرصت نداشته باشی
🍇دیگران را قضاوت کنی...
🍇چون قضاوت کاری بس دشواراست
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅═━ஜمقصدஜ━═┅
خیلی قشنگه بخوانید.
🍇مطمئن باشید؛درس وعبرت ارزشمندی دراین قصه وداستان نهفته است.
🍇در یکی از روزها،
🍇 پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند...
🍇از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود
🍇و اینکه این کیسه ها را برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند
🍇همچنین از آنها خواست که در این کار از هیچ کس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند...
🍇وزرا از دستور شاه تعجب کرده
🍇 و هر کدام کیسه ای برداشته و به سوی باغ به راه افتادند.
۱_ وزیر اول که به دنبال راضی کردن شاه بود بهترین میوه ها و با کیفیت ترین محصولات را جمع آوری کرده و پیوسته بهترین را انتخاب می کرد تا اینکه کیسه اش پر شد.
۲_ اما وزیر دوم با خود فکر می کرد که شاه این میوه ها را برای خود نمی خواهد و احتیاجی به آنها ندارد و درون کیسه را نیز نگاه نمی کند، پس با تنبلی و اهمال شروع به جمع کردن نمود و خوب و بد را از هم جدا نمی کرد تا اینکه کیسه را با میوه ها پر نمود.
۳_ و وزیر سوم که اعتقاد داشت شاه به محتویات این کیسه اصلا اهمیتی نمی دهد کیسه را ازعلف و برگ درخت و خاشاک پر نمود.
🍇روز بعد پادشاه دستور داد که وزیران را به همراه کیسه هایی که پر کرده اند بیاورند.
🍇وقتی وزیران نزد شاه آمدند،به سربازانش دستور داد،ﺳﻪ وزیر را گرفته و هرکدام را جدا گانه با کیسه اش به مدت سه ماه زندانی کنند.
🍇 در زندانی دور که هیچ کس دستش به آنجا نرسد و هیچ آب و غذایی هم به آنها نرسانند.
۱_ وزیر اول پیوسته از میوه های خوبی که جمع آوری کرده بود می خورد تا اینکه سه ماه به پایان رسید.
۲_ اما وزیر دوم،این سه ماه را به سختی و گرسنگی و مقدار میوه های تازه ای که جمع آوری کرده بود سپری کرد.
۳_ و وزیر سوم قبل از اینکه ماه اول به پایان برسد از گرسنگی مُرد.
🍇خیلی از ما فکر می کنیم که اعمال ما چه سودی برای خدا دارد؛و شاید با این فکر انحرافی در کارهای انسانی و اخلاقی و دینی خود اهمال کنیم.
🍇در حالی که دستورات خداوند برای خود ماست و او بی نیاز از اعمال ماست.
🍇حال از خود این سؤال را بپرسیم، ما از کدام گروه هستیم؟
🍇زیرا ما الان در باغ دنیا بوده و آزادیم تا اعمال خوب یا اعمال بد و فاسد را جمع آوری کنیم،
🍇 اما فردا زمانی که مَلک الموت امر می شود تا ما را در قبرمان زندانی کند،
🍇 در آن زندان تنگ و تاریک و در تنهایی...
🍇 نظرت چیست؟
🍇آنجاست که اعمال خوب و پاکیزه ای که در زندگی دنیا جمع کرده ایم به ما سود می رسانند.
🍇خداوند می فرماید:
(وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی)
(بقره۱۹۷)
🍇توشه بگیرید که بهترین توشه ها پرهیزکارى است.
🍇 اللهم صل علی سیدنا محمد وعلی اله وصحبه و سلم
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇باسی توره ای
🍇زورتایبت
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇دﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﮔﺮ ﺑﺸﮑﻨﺪ
🍇ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
🍇ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻣﻲ
🍇ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﻲﺷﻮﺩ
🍇ﺍﻱ ﺧﺪﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺒﻴﻨﻢ
🍇ﺑﺸﮑﻨﺪ ﻗﻠﺐ ﮐﺴﻲ
🍇دﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻃﻨﺶ
🍇ﺍﺯ ﺭﻳﺸـﻪ ﻭﻳﺮﺍﻥ ﻣﻲﺷﻮد.
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅═━ஜمقصدஜ━═┅
داستان های عبرت آمیز
داستان هدایت
🍇خورشید در فراز آسمان غروب میکرد صدای اذان مغرب به گوشم میرسید. و من هنوز در صحرا در حال جمع کردن هیزم بودم. هیزمها را با هزار بدبختی جمع آوری کردم و بر پشت شتر گذاشتم.
طناب شتر را گرفتم و حرکت کردم
هوا خیلی گرم بود، خیس عرق شده بودم و تشنه یک قطره آب.
🍇ناگهان چشمم به یک چاه افتاد کنار چاه رفتمو سطل را به درون چاه انداختم آب را بالا میکشیدم که یک دفعه شتر از پشت من را هل داد و در چاه افتادم.
🍇 در عمق چاه با تمام قدرت مردانهام مقاومت میکردم که خودم را از غرق شدن نجات بدهم اما نتوانستم. فریاد زدم و کمک خواستم اما هیچکس نبود که به داد این بنده حقیر برسد و من به یقین رسیدم که دارم جان میدهم.... غم و اندوه تمام وجودم را فرا گرفته بود
🍇غمی اینکه میخواهم با کوله باری از گناه در مقابل پروردگارم قرار بگیرم و به تمام کارهایی که در دنیا انجام دادهام جواب پس بدهم.
🍇دیگر داشتم ثانیههای آخر عمرم را سپری میکردم در همین حال با جیغ و ترس و چشمهای وحشت زده از خواب پریدم. نفسم داشت بند میآمد. از رختخواب برخاستم چراغ را روشن کردم و پنجره را باز
کردم. چند تا نفس عمیق کشیدم و از اینکه همه اتفاقها فقط یک خواب بود خدا را شکر کردم
🍇ناگهان صدای اذان صبح در فضای شهر پیچیدباید اعتراف کنم که تاکنون هیچوقت سعی نکردم نمازم را اول وقت بخوانم و هیچوقت برای نماز صبح از خوابم نگذشتهام
🍇برای اولین بار وضو گرفتم و نماز خواندم
و مجدد خدا را شکر کردم که هنوز زندهام و فرصت برای عبادت کردن دارم.
🍇پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم میفرماید
*اَحَبُّ الْاَعْمالِ اِلَى الله الصَّلاةُ لِوَقْتِها* ،
*دوست داشتنى ترين كارها نزد خداوند نماز اول وقت است.*
❣نویسنده: صنیه علوی❣
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا...
🍇تلاوت پرسوز عبدالله كامل
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇شاعر : پژمان صادقی
🍇مناجات با خدا
🍇ذکر اسماءالحسنی
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅═━ஜمقصدஜ━═┅
داستان خواندنی و بیدار کننده!
ص۱از۲
🍇داخل هواپیما دو حاجی با یکدیگر آشنا شدند و قرار شد برای پُر کردنِ زمانِ تاخیر پروازِ هواپیما داستانِ حجِ شان را برای همدیگر تعریف نمایند.
🍥حاجی اولی: بنده رییس یک شرکت ساختمانی هستم الحمدلله دهمین بار است که فریضه حج را بجا می آورم.
🍇حاجی دومی: از خداوند برای شما حجِ مقبول و سعی مشکور آرزو دارم.
🍇حاجی دومی: بنده دکتر سعید متخصص جراحی هستم و در یکی از شفاخانه های خصوصی کار می کنم.
🍇بعدِ سی سال کار در یکی از شفاخانه های خصوصی توانستم هزینه حج را پس انداز کنم، اما روزی که رفتم برای دریافتِ وجوه پس انداز شده ام به بخشِ مالی، همانجا با مادرِ یکی از مریضان ام که فرزند معلولی دارد برخوردم، بعد از احوال پرسی مختصر متوجه شدم که خانم بسیار غمگین و پریشان است و دلیلِ ناراحتی ایشان هم اخراجِ شوهرش از کار و اینکه دیگر آن زوج توانایی پرداختِ هزینه ی معالجه ی فرزند معلول شان را در بیمارستان خصوصی ندارند.
🍇رفتم پیشِ مدیرِ بیمارستان و ازش خواهش نمودم تا ادامه درمانِ طفلِ مریض به حساب بیمارستان صورت گیرد، اما مدیرِ بیمارستان به تقاضای ام جواب رد داده و گفت : این جا بیمارستانِ خصوصی ست، نه کدام بنیاد خیریه
🍇با نا امیدی تمام از پیشِ مدیرِ بیمارستان خارج شدم و در حالی که دلم بحال مریض و خانواده اش سخت میسوخت، بصورت اتفاقی و غیر ارادی دستم به جیبم که پولِ پس اندازِ حج در آن بود، خورد.
🍇برای چند لحظه یی به فکر فرو رفتم که این پول کی و به کجا باید هزینه شود؟
🍇بی اراده سرم را به سمتِ آسمان بلند کردم و خطاب به خداوند گفتم:
🍇بار الها!
🍇خودت بهتر از هر کسی آرزوی دلم را میدانی، هیچ چیزی برایم بهتر از رفتنِ حج و زیارت خانه ی خودت و مسجدِ حضرتِ نبی اکرم محبوب تر نیست و این را نیز میدانی که برای رسیدن به خانه ات تمام عمر تلاش نموده و زحمت کشیده ام.
🍇بار الها!
🍇من مشکلِ این زنِ نا امید، شوهرِ ناچار و فرزندِ مریض اش را بر تمایلِ سرکشِ درونی خودم که همانا آرزوی رفتن و زیارتِ خانه ی توست ترجیح می دهم.
🍇خدایا مرا از فضل و کرمت بی نصیب مگردان!
🍇مستقیم رفتم به بخشِ مالی بیمارستان و هر چه پول داشتم همه را یکجا به صراف تحویل دادم وگفتم این پولِ شش ماه پیش پرداخت برای بستری و هزینه ی درمان طفلِ مریضِ و معلول است و همچنان به مدیرِ بخش گفتم یک خواهشی دیگر هم از شما دارم که لطفآ تحتِ هیچ شرایطی به مادر مریض نگوئید که هزینه ی بستر و علاجِ طفلِ معلولِ شان را من پرداخت نموده ام و اگر اصرار نمودند بگوئید بیمارستان پرداختِ هزینه ی بیمارِ شمارا متقبل شده است .
🍇به خانه برگشتم از یکطرف بخاطرِ اینکه سفر حج و زیارتِ خانه ی خدا را از دست داده ام بسیار نا امید و غمگین بودم، اما در عینِ حال حسِ رضایتِ عجیبی در درونِ من بود که خدا مرا وسیله ساخته تا مشکلِ مریضِ معلول و بی بضاعت ام را حل نمایم.آن شب در حالتی که صورتم و گونه هایم خیس اشک بود به خواب رفتم، در خواب دیدم که دارم طوافِ خانه ی خدا را انجام می دهم و مردم به من سلام می کنند و میگویند، حجِ تان قبول باشد حاج سعید و همچنان میگفتند که این را نیز بدانید که شما قبل از این که در زمین حج کنید، در آسمانها حج کرده اید، جنابِ حاج سعید ما را نیز از دعای خیر تان فراموش نکنید.
🍇از خواب پریدم و احساسِ خوشحالی عجیبی سرا پایم را گرفته بود
🍇خدا را سپاس گذاری نمودم و به رضای پروردگار راضی شدم.
🍇تازه چند دقیقه یی از بیدار شدن ام نگذشته بود که زنگِ تلفن ام به صدا در آمد ، دیدم مدیرِ بیمارستان پشت خطِ تلفن هست.بعدِ احوال پرسی مختصر گفت:
🗯صاحبِ بیمارستان امسال عازم حج هستند و ایشان هیچ وقت بدونِ پزشک خصوصی خود شان حج نمیرود، اما متاسفانه اینبار پزشکِ خصوصی ایشان به دلیلِ بار داری خانمش و نزدیک شدن وضعِ حمل نمی تواند صاحبِ بیمارستان را در سفرِ حج همراهی کند، بنآ خواهشی از شما دارم که امسال زحمتِ همراهی ایشان را در سفرِ حج شما عهده دار شوید.
🍇سجده شکر بجا نمودم و همانطور که حالا می بینید خداوند حج و زیارتِ خانه خودش را بدونِ پرداختِ کدام هزینه نصیب ام گردانیده.
🍇الحمدلله نه تنها که هزینه ی سفرِ حج پرداخت نکرده ام، بلکه به دلیلِ رضایت از همراهی و خدمات ام هدایای زیاد و هزینه ی قابلِ ملاحظه یی نیز برایم پرداخت نمودند.
🍇در طول سفرِ حج فرصتی پیش آمد و داستانِ آن زن نا امید را به منظور تحت پوشش قرار گرفتنِ دوامدار و عرضهء خدمات رایگان برای فرزند معلول اش را برای صاحبِ بیمارستان تعریف نمودم.
ادامه داستان در پست بعدی کانال
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅═━ஜمقصدஜ━═┅
مناجاتی زیبا از خواجه عبدالله انصاری:
🍇بارالها؛
🍇از كوی تو بيرون نشود پای خيالم
🍇نكند فرق به حالم
🍇که برانی
🍇چه بخوانی
🍇چه به اوجم برسانی
🍇چه به خاكم بكشانی
🍇نه من آنم كه برنجم
🍇نه تو آنی كه برانی...
🍇نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
🍇نه تو آنی كه گدا را ننوازی به نگاهی
🍇در اگر باز نگردد، نروم باز به جايی
🍇پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهی
🍇كس به غير از تو نخواهم
🍇چه بخواهی چه نخواهی
🍇باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی...
🍇آمین.
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅═━ஜمقصدஜ━═┅
داستانی زیبا در طلب رزق از خداوند
🍇دو مرد نابینا بر سر راه ام جعفر زبیده عباسی نشسته بودند، زیرا از بخشش و كرم او خبر داشتند.
🍥یكی میگفت: اللهم ارزقنی من فضلك؛ خداوندا از فضل و كرمت به من روزی ده.
🗯و دیگری میگفت: اللهم ارزقنی من فضل أم جعفر؛ خداوندا از فضل و بخشش ام جعفر به من روزی ده.
🍇ام جعفر نیز دعای آنان را میشنید و از آن خبر داشت، لذا برای مردی كه از فضل و بخشش خداوند درخواست رزق و روزی میكرد، دو درهم میفرستاد، و برای كسی كه از فضل و بخشش او طلب رزق و روزی مینمود مرغی سرخ كرده هر روز ده دینار در شكمش قرار میداد و میفرستاد.
🗯صاحب مرغ سرخ شده هر روز مرغش را به دو درهم به دوست نابینایش – كه از فضل خداوند طلب رزق و روزی مینمود- میفروخت، اما نمیدانست در شكم آن چه چیزی وجود دارد . ده روز بر این قضیه سپری شد، سپس ام جعفر از كنار آن دو شخص گذشت.
🍇و به كسی كه از فضل و بخشش او طلب رزق و ورزی میكرد، گفت: آیا فضل و بخشش ما تو را ثروتمند و بی نیاز ننمود؟
🗯پرسید: چه بود فضل و بخششت؟
🍇ام جعفر گفت: صد دینار در ده روز.
🗯نابینا گفت: خیر، بلكه هر روز یك مرغ برایم میفرستادی كه من هم آن را هر روز به دو درهم به دوستم میفروختم.
🍇ام جعفر گفت: اما این شخص از فضل و بخشش ام جعفر طلب نمود پس خداوند او را محروم كرد، و دیگری از فضل و بخشش خداوند طلب مینمود پس خداوند به او عطا كرد و او را بی نیاز گردانید.
❣ترجمه: خالد ایوبینیا❣
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇تشریح سنتهای روز جمعه...
🍇 به زبان کردی...
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇محبان رسول الله هر روز دل را با درود فرستادن بر رسول مهربانی صیقل میدهند،
🍇و در شب و روز جمعه، به سفارش آنحضرت
🍇"صل الله علیه وسلم "
🍇به کثرت درود میفرستند.
🍇هرصلوات وسلامی که به آسمان میرود دهها بار درود ورحمت بسوی زمین سرازبر میشود
🍇تصور کنید میلیونها نفرهمزمان درچنین روزی صلوات میفرستند..
چه غوغایی میشود..
🍇پس ای مدعی محبت
🍇ازقافله عقب نمان
🍇اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَأَزْوَاجِهِ وَذُرِّيَّتِهِ، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى اِبراهیم و عَلی آلِ اِبراهیم انَّکَ حَمید مَجید .
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇چقدر براے روز رستاخیز آماده ایم
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇 الصلاة والاسلام علیك
🍇 یا محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم
🍇قلبی و روحی و گیان مان فدات بیت
🍇یا رسول الله صلی الله علیه وسلم
🍇عاشق محمد. تاروژی ماویم
🍇خاکی مدینه انمه سرچاوم
🍇بوزیارتی تو یا من دل به تالم
🍇هرکس سوال کات امه سه جوابم
🍇تا جوابم نه کات محمد نازار دست بردار ناوم
🍇یا الله اونه نه یسینی عمرم
🍇بچمه مدینه له و خاکا بمرم
🍇سه لواتو سلام ازل تا ابد
🍇به تایبتیوی له سر محمد
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇سورة اَلحَآقَّةُ و ...
🍇 فرازی بسیار معنوی و روح نواز با صدای بهشتی استاد مرحوم عبدالباسط
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇فدات بم یا رسول الله...
🍇شه هرام مه نسووری
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇فرازی آسمانی
🍇الشیخ مصطفی اسماعیل
🍇مقام رست
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅═━ஜمقصدஜ━═┅
🍇زندگی بدون یاد خدا ارزشی ندارد
بدون ستایش او...
🍇بدون تشکر از اوبدون عشق و پرستش او
سبحان الله و بحمده
سبحان الله العظیم
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
@maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇یا رسول الله صل الله عليه وسلم
🍇 یا شای مدینه
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅═━ஜمقصدஜ━═┅
🍇شعر ماموستا شاکلی رحمه الله بعد از وفات حضرت شیخ علاء الدین قدس سره شریف برای حضرت شاه محمد عثمان سراج الدین نقشبندی قدس سره شریف سرود
🍇زبان کردی
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
@maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇لازم نیست یکدیگر را
🍇"تحمل کنیم" کافیست که:
🍇همدیگر را قضاوت نکنیم
🍇ولازم نیست
🍇برای شاد کردن یکدیگر
🍇تلاش کنیم کافیست که:
🍇به هم آزار نرسانیم و
🍇لازم نیست کـه، دیگران را
🍇اصلاح کنیم
🍇«باید خود را اصلاح کرد»
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅═━ஜمقصدஜ━═┅
ادامه داستان
🍇محضِ برگشت از سفر ایشان دستور دادند تا فرزندِ مریضِ آن خانواده الی شفایابی کامل از حساب خاصِ بیمارستان درمان شود، همچنان دستورِ ایجادِ صندوقِ خاصی برای پاسخگویی مواردِ مشابه و درمان فقرا در بیمارستان را دادند و در ضمن یک دستور دیگری که خیلی خوشحال کننده بود استخدامِ شوهر آن زن در یکی از شرکت هایش بود.
🍇و نیز دستور دادند تمام پولی که بابتِ معالجه ی مریض معلول پرداخت نموده بودم دوباره به حساب ام واریز گردد.
🍇آیا، تا حالا فضل و کرمی بالا تر از فضل و کرمِ پروردگارِ عالمیان دیده اید؟!!!
🍥حاجی اولی که به سخنانِ دکتر سعید گوش می داد غرقِ در اشکِ شرمندگی شده بود، پیشانی حاج سعید را بوسید و گفت : به خدا سوگند هیچ وقت همانندِ امروز احساسِ حقارت و بیچاره گی نکرده بودم، هرسال پشتِ سر هم حج می رفتم و با خودم فکر می کردم جایگاهم در نزد خدا با هر بار حج کردن بالاتر و بالاتر خواهد رفت، اما حالا متوجه شده ام که حجِ شما هزار برابرِ حجِ من و امثال من اجر و پاداش دارد.
🍥چون، تفاوت اینجاست که من خودم به حج و زیارتِ خانه خدا میرفتم ، اما شما را خداوند شخصا به خانه اش دعوت نموده است.
🍇خدایا!
🍇کسانی که در نشرِ این داستان قبولِ زحمت می کنند
🍇اعمال صالح
🍇فرزندان صالح
🍇حجِ بیت الله الحرام
🍇صحت و شفای عاجل و کامل
🍇و گشایشِ در اموراتِ دنیوی و اجر و پاداشِ اخروی نصیبِ شان بگردان
❣آمین یا رب العالمین❣
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅━ஜمقصدஜ━┅
🍇و نادی نوح ابنه و کان فی معزل یا بنی ارکب معنا و لا تکن مع الکافرین قال سئاوی الی جبل
🍇استاد محمود شحات
🍇 مقام بیات
🔻 روایت حفص از عاصم
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1
┅═━ஜمقصدஜ━═┅
🍇نوای عرفانی
🍇یا مصطفی صل الله عليه وسلم
🍇با صدای دلنشین کاک محمد رشیدی
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
@maksat1
┅═━ஜمقصدஜ━═┅
🍇یکی از شگفت انگیزه ترین اعجازهای قرآن در سوره عنکبوت است؛ که دو نکته خیلی مهم و زیبا وجود دارد:
۱ - نکته اول:
🍇 چـرا عنکبـوت در قرآن به صیغه مونث ياد شده درحالـي كه عنكبوت مذكــر است؟؟
🍇 آيه ميگويد: مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا (العنكبوت-۴١)
🍥آيا متوجه تاء مونث در كلمه "اتخذت" شده اید!؟
🍥عنكبوت مذكر يا مونث است!؟
🍥آيا هذا عنكبوت يا هذه عنكبوت گفته ميشود؟
🍥درستش هذا عنكبوت است زیرا مذکر است، پس چرا تاء مونث دركلمه اتخذت امده!!؟
🍇 منكرين و شكاكان ايراد گرفتند و گفتند كه اين خطايي از قرآن است(العياذ بالله) گفتند كه بايد "كمثل العنكبوت اتخذ بيتا" گفته شود، زیرا عنکبوت مذکر است!!!
🍇اما پروردگار اراده کرده است معجزه ای در این مورد بیاورد،نشانه ای برای تقویت قلبمان، و کافران را ذلت خواری بیفزاید.
🍇علم امروزی ثابت كرده است كه فقط عنكبوت ماده ميتواند تار بتند، در حالي كه عنكبوت مذكر (نر) از تارهاي خود فقط براي جابجايي بين درختان واماكن استفاده ميكندو قادر به تنيدن تار نيست !!!
🍇اگر خداوند متعال در آیه خود میفرمود: "کمثل العنكبوت اتخذ بیتا"، آيه از نظر علمي خطا واشتباه بود.
🍇اما خداوند متعال تاء مونث را در آيه آورد تا ايمان در دلهايمان تقويت گردد و بدانيم كه كلام حق است.
۲ - نکتـه دوم:
🍇 عنكبوت مونث بعد از به دنيا آوردن فرزندان، عنكبوت مذكر را ميكشد و به خارج از منزل مي اندازد.
🍇 بعد از اينكه فرزندان عنكبوت بزرگ شدند ، مادر خود را ميكشند و به خارج از خانه مي اندازند !!!
🍥خانواده عجيبي ست ،از بدترين خانواده ها به معناي واقعي ست.
🍇 خداوند در قرآن كريم درباره خانواده میفرماید:
وان اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون
🍇در این سوره اولین وآخرین آیات در مورد فتنه آمده است و منظور سوره از ذکر داستان خانواده و تار عنکبوت این است که فتنه ها همچون تار عنکبوت پیچیده و گرفتار کننده هستند
❣كانال مقصدرسیدن به الله جل جلاله و محبت رسول اكرم صل الله عليه وسلم❣
/channel/maksat1