سکوت با آن قیافهی بدریختش مظلومانه روبهرویم نشسته و کُلت طلاییاش را روی پیشانیام گذاشته!
نمیدانم بمیرم یا فریاد بزنم!
@kofebor بیدال
همه ما گورستانیم!
گورستانی از خاطرات،
آدم ها،
اتفاقات؛
گورستانی از زندگی و اتفاقاتش در حجم های متفاوت.
@kofebor زحل
تا حالا قلبت خاریده؟ یا مثلا تپش گوش بگیری و پاهات از دهنت بزنه بیرون؟ به نظر من دلتنگی هم همینقدر عجیبه.
@kofebor مریم یعقوبی
گاهی هم یه بغضِ الکیِ لعنتی گلوتو میگیره و میخواد خَفَت کنه!
جوری که انگار حس میکنی تمام غم هایی که قبلا داشتی و بی توجه بودی بهشون، یه دفعه میان و باهم متحد میشن، چشمات اونقدر پر از اشک میشه که انگار تمام ۷ لیتر بدنتو میخوای از چشمات بدی بیرونو تمام سلول هاتو از بی آبی بُکشی!
@kofebor Travis
به قدری از درون سرد و قندیل زده شدم، که باید برای تدوام حرکت قلبم؛ بهش زنجیر چرخ ببندم.
@kofebor سالوباز
مغز، قطعه ى خاطرات، رديف نرسيدن ها، شماره ى جوان؛ شب به شب يه فاتحه ميخونم واسه همه آرزوهام
پشت مغز، قبرستان آرزوها
@kofebor نیسای
همینطور که داشت عینکشو در میاورد گفت: خوبه؛ حالا دیگه
همهی آدمارو "همونجوری که هستن" میبینم!
@kofebor ایمان
یجوری خودخوری میکنم که انگار یه نفر بهم گفته: هر کسی زودتر خودشو تموم کنه برندهاس.
@kofebor ایمان