#چند_سطر_کتاب
عشقی همانند گلبرگهای درحال سقوط
چه کاری باید انجام میداد؟ در مورد چه چیزی باید صحبت میکرد؟ شب قبل صدها سناریو را در ذهنش مرور کرده بود. او یک کتاب خودیاری به نام هنر گفتگو برای مردان شیک را از آمازون سفارش داده بود، اما کتاب کمک چندانی نکرده بود. در ضمن، تمرین کرده بود که به دروغش اعتراف کند. این قرار ملاقات به تنهایی برای تحت فشار گذاشتن او کافی بود اما حالا مسائل دیگری هم در کنار آن وجود داشت...
بدون فکر، نفسش را فرو خورد. از پشت سرش شنید: «حالت خوبه؟»
یعنی ممکن بود این صدای خانم" آریاکه" باشد؟
با اضطراب برگشت. خودش بود! میساکی!
📗#عشقی_همانند_گلبرگ_های_درحال_سقوط، #اویاما_کیسوکه، #الهام_بصیرت، #نشر_دانش_آفرین
رقعی، شومیز، 264 صفحه
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
#کتاب_امروز
📔شفای رابطه
✍️ #مهرنوش:
خانم بازوف، نویسندهی این کتاب یک روانشناس هست و این کتاب رو با عنوان اصلی "مادری کردن برای خود" نوشته تا بتونه رابطهی مادران و دختران بالغ رو بهبود ببخشه و تاثیرات رفتار منفی مادران رو در زندگی دختراشون خنثی کنه.
روی جلد کتاب تاکید کرده "ویژه دختران بالای سی سال" ولی توی متن و عنوان کتاب صرفا از دختران بالغ حرف زده و حتی مثالهای متعددی از دختران بیست ساله هم داره. حالا نمیدونم این کتاب برای دختران ۲۸ ساله هم میتونه مناسب باشه یا نه.😏
البته توضیح دقیقی هم نداده که چرا فقط دختران؟ چرا فقط مادران؟ یعنی رفتارهای نادرست والدین، روی هر دو جنس تاثیر مخرب نداره؟ ولی خب میگذریم...
"وقتی بچهها احساس کنند که مادرشان اعتمادبهنفس پایینی دارد، ممکن است نیاز خود به تایید و به رسمیت شناخته شدن را فدای تقویت کردن خودپنداره مادر(تصور مادر از خودش) و برآورده کردن نیازهای او کنند." ص ۴۵
"ما الگوی روابطمان را تکرار میکنیم زیرا تکرار سبب میشود احساس راحتی کنیم و در سرزمین آشنا باقی بمانیم. همه ما، به نوعی، دانشمندانی تعصبی و در حال آزمایش هستیم. ما پیوسته در جست و جوی شواهدی هستیم که باورهایمان را تایید کنند." ص۱۶۳
📕#کتاب_امروز
شاهدان عروس
"مارک" یک عکاس معروف و ثروتمنده که چهارتا از دوستانش همیشه دور و برش بودن و کارهاشو براش انجام میدادن و در عوض مارک همیشه هواشونو داشته. بعد از سالها مارک اعلام میکنه که قصد داره با یک دختر چینی ازدواج کنه و عروس بهزودی به فرانسه میرسه.
همه چیز ناگهانی و عجیبه. ازدواج مارک، زن سادهی چینی، حادثهای که برای مارک پیش میاد، واکنشهای دوستانش و...
داستان نسبتا ساده بهنظر میاد. دوستی و پول چیزهایی هستن که این آدمها رو کنار هم نگه داشته. اما لازمه نگاه جدیتری به آینده و خودشون داشته باشن.
این داستان فرانسوی پرتنش، کاملا رئال هست و اگه جایی در مورد قوانین کشور فرانسه براتون سوال پیش اومد که آیا همچین چیزی ممکنه؟ باید بگم بله ممکنه و توی قوانینشون هست. البته نمیگم چیه که داستان لو نره.
سوای اینکه در برابر عمل انجام شدهای قرار گرفته بودیم، خیلی خوب میدانستیم که دورنمای ازدواج مارک چه چیزی آزار دهنده است. رفاقت کم و بیش انگلوار ما به تکبر بیاندازه و بیکفایتی او در ادارهی کارهای روزمرهاش گره خورده بود. تمام کلیدهایش دست ما بود؛ کلید زندگیاش، مادرش، خانههایش، ماشینهایش. چهار کلید یدکی. تقسیم کردن دوستمان با همسری قانونی، با یک «عیال»، با یک صاحب حق، یعنی از دست دادن قطعی او. ص16
📚#کتاب_امروز
سقراط اکسپرس
فلسفه اهل ناز و نوازش نیست. بیشتر آدم را به چالش میکشد. فلسفه مطالبهگر است.
✍🏻#فاطمه:
شروع خوندن فلسفه همیشه سوال برانگیزه. از اونجایی که فلسفه و آثار فلسفی همیشه پیچیده و سخت بهنظر میان خوانندهها خیلی محتاطانه سمتشون میرن. این کتاب اما دقیقا همون کتابیه که برای شروع آشنایی با فلسفه مناسبه. پیوند خوردن زندگی راوی و زندگی فلاسفهی در گذشته، در کنار لحن طنز و شیرینی که نویسنده داره باعث شده این کتاب در کنار تلاش برای راهنمایی و پاسخ دادن به سوالات زندگی خیلی روون و دلپذیر باشه.
البته این کتاب قرار نیست دستورالعملی برای زندگیمون باشه؛ بلکه قراره کمک کنه پرسشهای توی ذهنمون رو بهتر درک کنیم و با دونستن نگاه فلاسفه در طول تاریخ به این پرسشها، بتونیم با دید بازتری به مسائل مختلف نگاه کنیم.
خوندن این کتاب متناسب با اسمش شبیه سفری لذتبخش با قطاره که در ایستگاه های مختلف سراغ موضوعات و فیلسوفهای مختلفی میره و بین ما و دغدغههامون و اونها ارتباط برقرار میکنه. اگه از خوندن کتابی مثل دنیای سوفی لذت بردین، سقراط اکسپرس رو از دست ندین.
این کتاب رو سه انتشاراتِ نیماژ، گمان و مهرگان خرد منتشر کردن.
✔️#چند_سطر_کتاب
پیری در زندگی آدم مثل یک شیءِ سنگین و ثابت است، و خیلی نزدیک، نزدیکتر از هر چیزی. مواجهه با آن هم هیچ ساده نیست. اینطور نیست که خیلی ملایم لمسش کنید، یا برخوردِ کوچکی با آن داشته باشید. پیری به شما اصابت میکند، آن هم بدجور، شاخبهشاخ.
سیمون دو بووار یک روز بیدار شد و رفت جلوِ آینه، کمافیالسابق، که دید غریبهای در آینه چشم دوخته به او. این دیگر که بود؟ این زن را نگاه! با آن ابروهای افتاده، چشمهایی که پُف کردهاند، لُپهایی که روی صورت زیادی به نظر میآیند، و هالهی غمِ دور دهان که با آمدن چینوچروکها سروکلهاش پیدا میشود. نه، خودش نبود؛ ولی انگاری خودش بود! با خودش گفت: «میشود خودم باشم و آدم دیگری شده باشم؟»
ص308
#کتاب_امروز
#نمایشنامه
📘مرگ تصادفی یک آنارشیست
▪️داریو فو برنده ایتالیایی نوبل ادبیات در این کتاب کوشیده وظیفه خود به عنوان نویسنده و هنرمند را در قبال جنایات و بیدادگریهای رژیم وقت ایتالیا در قالب نمایشنامهای کمدی سیاسی (کمدی لودهبازی) به انجام برساند.
▪️او در پینوشت کتاب چنین میگوید: اکنون دقیقا وقت آن رسیده بود که به هر وسیلهی ممکن جنجال راه بیفتد، طوری که بشود به مردمی که همیشه به چیزهای دیگری فکر میکنند، کسانی که زیاد مطالعه نمیکنند و خوب مطالعه نمیکنند و حتی کسانی که سرشان گرم کار خودشان است، گفت که حکومت میتواند هم کشتار به راه بیندازد و هم همزمان عزا بگیرد، خشم عمومی را برانگیزد، به بیوهها و یتیمان بازمانده مدال بدهد و با تشریفات نظامی کامل تشییع جنازه بگیرد.
▪️داریو به همراه گروهش علیرغم تهدیدات و اتهاماتی که از سوی رژیم و گروههای فشار به آنها وارد میشد و کارشکنیهایی که علیهشان صورت میگرفت باز هم کار خود را با قدرت و شهامت ادامه دادند، تئاتر را در دو پرده به روی صحنه بردند و با استقبال چشمگیر مردم روبرو شدند.
#چند_سطر_کتاب
من عاشق قاضی شدنم. میدونین، قاضیا هیچ وقت بازنشست نمیشن. خوبیش هم همینه. درست همون وقتی که آدمای عادی، هر کی کار میکنه به پنجاه و پنج یا شصت سالگی میرسه و باید بذارنش کنار، چون داره کند میشه، عکسالعملاش تاخیریه، قاضی تازه داره میرسه به اوج کارش... معدنچی پنجاه و پنج ساله مرض ریوی داره، خیلی سریع میاندازنش بیرون، تو آشغالی، اخراجش میکنن، پیش از اینکه مشمول دریافت مقرری بازنشستگی بشه... اما برای قاضیا دقیقا عکسشه؛ هرچی پیرتر و خرفتتر میشن به مدارج عالیتری میرسن و بهشون قدرت بیشتری میدن....
📗#کتاب_امروز
سرت را از زندگیام بکش بیرون
راهنمای رک بودن برای دختران خوب
▪️اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که رفتارتان در موقعیتهای مختلف تحت تاثیر این است که دیگران دربارهتان چه فکر میکنند یا برای آدمها و جاهایی که ازشان خوشتان نمیآید بیش از حد وقت میگذارید؛ اگر معتقدید در زندگی به قدرت تصمیمگیری بیشتری نیاز دارید؛ این کتاب برای شماست. (گرچه این کتاب مشخصا برای زن ایرانی نوشته نشده و متر و معیارهای جوامع سنتی و جهانسومی خاورمیانه را در نظر نگرفته است.)
▪️مسئله این است:
مرز بین رک بودن و عوضی بودن دقیقا کجاست؟
چطور قرار است این کتاب به شما کمک کند؟
با بررسی موضاعات زیر:
_چطور آدمها و موضوعات دیگر را به هیچ جایتان بگیرید. (با تمرین تصویرسازی)
_چطور در عین حال به یک عوضی تبدیل نشوید.
_با چه معیارهایی میتوان بین چیزهای مهم و بیاهمیت تفاوت قائل شد.
_تصمیمات کوچک چطور ممکن است بر کیفیت زندگی ما تاثیری عظیم داشته باشند.
#چند_سطر_کتاب
وقتی کسی از من میپرسد دوست دارم در اوقات فراغتم چه کار کنم، آرزو دارم جوابم این باشد:
دوست دارم تنیس بازی کنم و گاهی هم با دوستهام میرم قایقرانی. توی یه پناهگاه حیوانات هم داوطلبانه کار میکنم و یه دوره پیشرفته زبان ایتالیایی هم برداشتهام. البته گاهی هم دوست دارم تو پنتهاوسم یهکم تنهایی وقت بگذرونم و کتابهای روز رو بخونم، بعدش با چند تا از دوستهام قرار میذاریم بریم غذای گیاهی بخوریم.
اما این جواب دروغ است.
در عوض باید بگویم:
تو وقتهای بیکاری دوست دارم لباس راحتی بپوشم و خونه بمونم...
من همینم که هستم و هیچ تغییر بنیادینی نخواهم کرد و به خاطر دیگران هم خودم را تغییر نمیدهم. ص39
#کتاب_امروز
📘ابلیسنامه
یا: داستان اینکه چطور دوقلوها کارمند بینوا را نابود کردند.
اگر تا به حال راجع به سبک گروتسک چیزی نشنیدین چند خط بعدی برای شماست تا بتونین ابلیسنامه رو با دید روشنتری بخونید.
🔹گروتسک(grotesque): به سبکی در ادبیات و هنر گفته میشه که شامل پرداختهای عجیب و غریبه. بسیاری اونرو شبیه طنز سیاه میدونن اما تفاوتهایی هم داره. در لغت به هر چیز تحریف شده، زشت و غیرعادی، خیالی و غیرقابل باور، «عجیبپردازی/گروتسک» میگن. به طور خاص در ادبیات این سبک به القای دو حس متضاد ترس و خنده گفته میشه.
🔹ویژگیهای یک اثر ادبی گروتسک شامل:
ناهماهنگی، افراط و اغراق، نابهنجاری، خندهآوری و ترسناکیه.
🔸در "ابلیسنامه"، بولگاکف برای اولین بار وارد دنیای گروتسک شد و از اون برای نقد جامعهی شوروی که در اون زمان در آغاز حاکمیت کمونیسم بود استفاده کرد و در "مرشد و مارگریتا" هنرمندی خودش در این سبک رو به اوج رسوند.
🔸شخصیت اصلی داستان، کارمند جوانیه که در یک اداره با اسمی دهنپرکن ولی بیاهمیت کار میکنه. در ابتدا خوشحاله که در هرج و مرج جامعهی وقت شوروی و فساد و آشفتگی اداری، تونسته یک سال تو پستی که داره دوام بیاره ولی این خوشحالی با یک سوتفاهم مسخره از بین میره و حالا کارمند بختبرگشته باید برای نگه داشتن شغلش به هر دری بزنه و اینجاست که خیال و واقعیت در دنیای داستان طوری به هم میپیچن که انگار خواننده وسط یک کابوس اداری که همزمان هم ترسناکه و هم خندهدار گیرافتاده.
#چند_سطر_کتاب
در زمانی که همه از این شغل به آن شغل میپریدند، رفیق کاراتکوف جای پایش را در گلاوسنتربازاسپیمات (بنیاد تامین مواد اولیه برای کبریت) سفت کرده بود و یازده ماه تمام بود که در سمت کارشناس مسئول آنجا کار میکرد. جناب کاراتکوف موبور و نازنین و سر به زیرِ ما حسابی به اسپیمات خو گرفته بود و دیگر حتی این فکر را هم به سرش راه نمیداد که در دنیا چیزی به اسم تغییر تقدیر هم وجود دارد؛ در عوض به خودش اطمینان میداد که تا آخر عمرش روی این کره خاکی در همین بنیاد خدمت خواهد کرد. اما حیف که اینطور نشد...
📕#دری_بدون_تو_زنده_نمیمانم
✍🏻#مینا:
جلد جدید از مجموعه داستان های "دُری" این بار سراغ "اضطراب جدایی"، "دلبستگی شدید به پدر و مادر" و مسائل متفاوت دیگری در کودکان رفته است.
یک داستان جالب و دوستداشتنی و خندهدار که محبوب کودکان و مناسب برای هفت سال به بالاست.
شخیت اصلی داستان دری کوچولو که وروجک هم صدایش میکنند به غیر از خواهر و برادر بزرگترش تا به حال، ما را با سه تا از دوستهای خیالی خودش نیز آشنا کرده که دوست صمیمیاش مری، و فرشتهی نگهبانش آقای ناگی و خانم گابل گراکر بدجنس هستند و به همراه دری ماجراهای جالب و هیجانانگیزی را رقم میزنند.
در این جلد دری کوچولو، وروجک معروف در همان حال که دلش میخواهد زودتر بزرگ شود و با نوجوانها دوستی کند با رفتن دوبارهی مادر به سر کار و حضور یک پرستار جالب، درگیر ماجراهای خندهداری میشود که خواندنش برای کودکان شما و خود شما خالی از لطف نیست!
این مجموعه داستان علاوه بر جنبهی سرگرمی و طنز بودن، کودکان را با بسیاری از مسائل اجتماعی و بحرانهای کودکی آشنا میکند.
✔️#چند_سطر_کتاب
«برای چی هنوز داری گریه میکنی؟» لوک این را میپرسد و ادامه میدهد: «تو که پیدا شدی!»
مامانم میگوید: «برای این گریه میکند که موتسارت مرده.»
ویولت میگوید: «موتسارت؟ او که خیلی وقت است مرده! موتسارت بیشتر از دویست سال پیش مرده! ببینم، باز شوخیات گرفته؟»
مامانم میگوید: «متاسفانه نه.»
لوک میگوید: «همهی دایناسورها هم مردهاند. نکند میخواهی برای آنها هم گریه کنی؟»
«دایناسورها!!!» بلندتر گریه میکنم. «دلم خیلی برای دایناسورها میسوزد.» ص۴۰
#کتاب_امروز
📙اَبَرتعاملگرها
حتما «چارلز دوهیگ» برنده جایزه پولیتزر رو با کتاب «قدرت عادت» میشناسید. کتاب جدیدی از این نویسنده منتشر شده با نام «ابرتعاملگرها». موضوع اصلی این کتاب اینه که چطور میتونیم رابطهای واقعی و صمیمانه با کسی برقرار کنیم و بتونیم متقاعدش کنیم تا کار خاصی رو انجام بده. در واقع یکجورهایی قراره هنر مذاکره رو یاد بگیریم که در زمینههای مختلف کار ما رو راه بندازه.
برای اینکه بتونیم ارتباط بهتری با دیگران برقرار کنیم اول باید بدونیم دقیقا به دنبال چی هستیم؟ بعد از اون بهتر میتونیم روند مکالمه و بقیه اجزای اون رو تعیین کنیم. نحوه شروع و نوع سوالها هم اهمیت دارن. مثلا به جای اینکه پرسید "کجا زندگی میکنی؟" میشه پرسید "چه چیزی رو درباره محل زندگیت دوست داری؟"
به طور کلی با استفاده از تجربیات دانشمندان و متخصصین مذاکره در افبیآی و متخصصین مختلف دیگه، نکات کلیدی و کاربردی برای نحوهی تعامل با افراد مختلف رو مطرح میکنه که برای هر کسی قابل استفاده هست.
#چند_سطر_کتاب
هنگامی که برای گفتوگویی دشوار آمادهایم و خطمشیها و اهداف را هم تعیین کردهایم، باید به یاد داشته باشیم:
هویتهای مختلف را شناسایی کنیم. از افراد دربارهی پیشینه، جوامعی که عضوش هستند، سازمانها و ایدههایی که حمایت میکنند و جایی که از آن آمدهاند، سوال کنیم. متقابلا هویتهای خودمان را هم بیان کنیم. همهی ما دارای هویتهای متعددی هستیم، هیچ انسانی تکبعدی نیست. خوب است که این را به خودمان یادآوری کنیم.
#کتاب_امروز
📙بدن فراموش نمیکند
دعوتی برای متعهد شدن به مواجهه با واقعیت تروما.
▪️مطالعه این کتاب از آنرو اهمیت مییابد که تروما نه تنها بر کسانی که مستقیما در معرض آن هستند، بلکه بر افراد مجاور نیز تاثیر میگذارد. سربازانی که از جنگ به خانه برمیگردند ممکن است با خشم و غیاب عاطفی خود خانوادههایشان را بترسانند. همسر مردانی که به اختلال استرس پس از تروما (پیتیاسدی) دچارند، میل به افسردگی دارند و فرزندان مادران افسرده نیز در معرض خطر بزرگ شدن در ناامنی و اضطراب قرار دارند. قرار داشتن در معرض خشونت خانوادگی در کودکی غالبا موجب دشواری در ایجاد روابطی پایدار و اعتمادبرانگیز در بزرگسالی میشود.
▪️بسل ون درکولک، روانپزشک، نویسنده، پژوهشگر و آموزگار هلندی-آمریکایی است. او طی دوران کاری پربار خود، بیش از هرچیز به آسیبهای ماندگار حاصل از تروما (بلا زدگی) بر روان انسانها پرداخته است.
▪️«تروما ممکن است برای هر کسی رخ دهد و مختص سربازان، پناهندگان یا قربانیان تجاوز نیست. این کتاب مهم و یاریرسان درک رنج بردن را آسان میکند و راهکارهایی برای درمان ارائه میدهد.»
#چند_سطر_کتاب
مطالعاتی که طی جنگ جهانی دوم در انگلیس انجام شد نشان داد کودکانی که در عملیات بلیتس در لندن زندگی میکردند و برای دور ماندن از بمباران آلمانها به مناطق روستایی انتقال داده شدند از آنهایی که با والدینشان ماندند و اقامتهای شبانه در پناهگاهها و تصاویر مهیب ساختمانهای ویران و بدنهای بی جان مردم را تحمل کردند به وضعیت بدتری دچار شدند. انسان مبتلا به تروما در بستر روابط بهبود مییابد: با خانواده، عزیزان، جلسات انجمن الکلیهای گمنام، سازمانهای امور کهنهسربازان، گروههای مذهبی یا درمانگرهای حرفهای.
این روابط دو نقش دارند: ایجاد امنیت فیزیکی و هیجانی، از جمله ایمنی یافتن از شرمندگی، سرزنش یا قضاوت دیگران و تقویت شجاعت لازم برای تحمل، مواجهه و پردازش واقعیت آنچه رخ داده است.ص259
📘#عشق_پیچیده
✍🏻#مینا
یک عاشقانهی ناب و پرشور میان دختری از جنس عشق و مردی زادهی انتقام.
دختر خانم عکاس داستانمون اسمش ایوا چنه. اون عاشق طبیعت، هنر، نور خورشید و عشق ورزیدنه. نقطهی مقابل اون جذابترین مرد دنیا قرار داره. الکس والکاو تمام احساسات خودش رو تحت کنترل داره. مثل یک ربات سرد و بیاحساسه و تنها چیزی که بهش فکر میکنه انتقامه. دست سرنوشت یا در واقع سناریوی نوشته شده توسط جاش برادر ایوا این دو نفر رو تو همسایگی هم قرار میده و عاشقانهی بانمک و پرحرارتی شکل میگیره که قراره زمستون رو براتون گرم و هیجانی کنه.😁
ایوا هرگز فکر نمیکرد که بعد از سفر تحصیلیِ برادر زیادی غیرتیش قراره توسط دوست همیشه عصبی اون نگهبانی بشه اما وقتی وسط عکاسی، الکس اون رو از اتاق بیرون میکشه و هر مردی که بهش نزدیک میشه رو تهدید میکنه متوجه میشه قرار نیست رابطهی عادی و نرمالی بینشون برقرار بشه. اما الکس والکاو علاوه بر این که تو کار خودش مافیا حساب میشه راز دردناکی رو هم با خودش حمل میکنه که رو رابطشون بیتاثیر نیست.
عشق تازه جوونه زده بین اونها توسط عوامل زیادی تهدید میشه که شامل برادر ایوا یعنی جاش، گذشتهی تاریک الکس و افرادی از روابط قدیمی اونها میشه.
📌داستان عشق پیچیده در واقع جلد اول از چهارگانهی محبوب Twisted Series است که توسط نشر مات ترجمه شده است. البته هر جلد داستان جداگانهای دارد.
📚#چند_سطر_کتاب
الکس والکاو نیرویی ماوراء طبیعی داشت.
انگار حتی نیروهای طبیعت هم در مقابلش تعظیم میکردند. وقتی دید از جایم تکان نمیخورم گفت: «امیدوارم منتظر نباشی من درو برات باز کنم.»
چه جنتلمنی! انگار او هم به اندازهی من از این موقعیت خوشحال بود. از نیمکت بلند شدم و همانطور که داشتم سوار ماشین میشدم لبهایم را به هم فشردم تا جواب متلکآمیزی ندهم.
داخل ماشین بوی خنک و لوکسی میآمد؛ بوی عطر تند ملایم و چرم ایتالیایی مرغوب
📗#کتاب_امروز
مردی که گورش گم شد
✍🏻#فاطمه:
حافظ خیاوی کتاب "مردی که گورش گم شد" رو بهصورت مجموعه داستان نوشته. نویسنده در این کتاب با هفت داستان کوتاه ما رو به جهان آشنا و عجیبی میبره. داستانهایی که در اونها از عشق، مرگ، آبرو و... حرف میزنه. نقطه قوت داستانهای خیاوی شخصیتهان که ضمن آشنا بودنشون برای ما، خاص و عجیبن. شخصیتهایی که لزوما مثبت یا بیعیب نیستن و هرکدوم ویژگیهای جالبی دارن. از طرفی میشه گفت داستانها به هم مرتبطن و اسمها و مکانهای تکراری توشون دیده میشه. خیاوی زبان روایت دلنشینی هم داره که خواننده رو پیگیر قصه نگه میداره. زبانی که به طنز آغشته و جذابتر هم شده.
✔️#چند_سطر_کتاب
چشمهایم را بستم و شروع کردم به شمردن. گفتم به ده که رسیدم، میبوسم. گفت: «چته دیوانه، چشمهایت را چرا بستی، خل خدا؟!» باز کردم. ترسیدم. گفتم اگر ببوسم روزهام باطل میشود، گناه دارد. کاش دیروز از ملاحسن پرسیده بودم. ملاحسن آنقدر ملای خوبی بود که میگفت: «ببوس.» بعد چشمهایش را میبست و میخندید. حتا نمیپرسید که کی را میخواهم ببوسم. خندهاش که تمام میشد، اشک چشمهایش را پاک میکرد، میگفت: «حالا برو از قهوهخانهی پرویز دوتا چایی بیاور بخوریم.» پول چای را هم میداد. به خودم هم پول میداد. هر وقت میآمد مغازهمان، یک پولی به من میداد و میگفت: «شعر بخوان ببینم.» من هم شروع میکردم به خواندن:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
#کتاب_امروز
📗#کتابی_که_دلتان_میخواهد_عزیزانتان_بخوانند(و شاید هم چند نفری که عزیزتان نیستند)
✍🏻#مینا:
تمرکز این کتاب بر اصل روابط است و از تاثیر انواع روابط کامل و سالم و بالعکس بر سلامت روان انسان صحبت میکند.
نویسندهی کتاب، رواندرمانگری معروف است که تجربهی چندین سالهی خود در درمان را به کار گرفته تا رازهای رواندرمانگری را برای مردم به گونهای کارآمد باز کند.
نویسنده براساس سوالاتی که مردم برای او در اتاق درمان و خارج از آن ارسال کردهاند یک کتاب ۱۷۰ صفحهای نوشته تا افراد یک بار برای همیشه روابط ارزشمند خود را از پایه اصلاح کنند و در صورت نیاز پایهی روابط آزاردهندهی خود را نیز در هم بکوبند!
او با تاکید بر این باور که ما نمیتوانیم رفتار دیگران را تغییر دهیم اما در کمال خوششانسی توانایی کنترل بر واکنشها و رفتارها و الویتهای خودمان را داریم بیان میکند که بهترین شروع برای ایجاد تغییرات، درک درست و ایجاد یک خودآگاهی روشن است.
نویسنده در فصل اول (چگونگی عشق ورزیدن) از اصل و اساس ساختن یک رابطه و استقلال زن امروزی در کنار نیاز به روابط اساسی و مواردی نظیر اینکه چرا انسانها خواهان ارتباط هستند و دشواری برقراری رابطه و دشواریهای دوستی حرف میزند.
در فصل دوم (چگونگی بگو مگو کردن) دربارهی نحوهی دست و پنجه نرم کردن با تعارضات در روابط انسانی مهم، فکر کردن احساس کردن و عمل کردن، قبول واقعیتها در مقابل احساسات و... حرف میزند.
و در فصلهای بعدی نیز به طور کامل دربارهی قطع ارتباطات، اصلاحات یک رابطه و چگونگی ایجاد تغییر سخن میگوید.
یک کتاب شیوا با قلمی ساده و قابل درک که در کنار ارائهی راهکار دربارهی اهمیت آن نیز توضیح میدهد.
✔️#چند_سطر_کتاب
منطق پشت افکار ما از آنچه فکر میکنیم، خیلی ضعیفتر است و منطق به ندرت اختلافات را حل میکند. وقتی درک متقابلی از احساسات وجود داشته باشد، رسیدن به راه حل بسیار آسانتر میشود. البته گاهی اوقات واقعیتها بر احساسات ارجحیت دارد؛ اما اگر احساسات نادیده گرفته شود، واقعیتها کمتر پذیرفته میشود. این یعنی به جای تلاش برای «پیروزی» با استفاده از منطق، سعی کنید به احساسات خود و دیگران توجه و آن را درک کنید.
📙#مادر_خوانده
✍🏻#مینا:
بالاخره جدیدترین کتاب نویسندهی پر سروصدای جنایینویس و محبوب این روزهای دنیای کتاب هم به دستمون رسید! کتاب مادرخوانده از فریدا مک فادن نویسندهی کتابهای نامآشنای "خدمتکار، بخش دی، هیچ وقت دروغ نگو و..." قراره باز هم شما رو درگیر یه داستان جنایی تازه با چاشنی یه عشق بیمارگون و جنونوار کنه.
داستان از مشکل بزرگ شخصیت جذاب و اصلی داستان و مدیر موفق ابی ادلر شروع میشه.
ابی تو زندگیش چیزی کم نداره. یه شغل عالی، یه شوهر خوشتیپ که از قضا پروفسور ریاضی هم هست و همینطور پول زیاد. اما چیزی که به آرزوی بزرگ ابی تبدیل شده یه بچهست. یه نوزاد بامزه شبیه شوهرش. ابی و شوهرش سم تلاش زیادی برای بچهدار شدن کردن و همهی راهها رو امتحان کردن ولی به در بسته خوردن.
تو اوج ناامیدیهای ابی، دستیار شخصیش مونیکا پیشنهاد عجیبی بهش میده که قراره زندگی عالی ابی رو کاملتر هم بکنه. اما اگه مونیکا اونی که نشون میده نباشه چه اتفاقی قراره بیفته؟ اگه به جای کمک کردن چشمش دنبال زندگی ابی باشه چی؟ اگه مونیکا بخواد خود ابی باشه چی؟ خوب! شخصیت مونیکا قرار نیست به همین سادگی قید زندگی ابی رو بزنه. نه وقتی که از نوجوانی عاشق استاد دانشگاه خودش بوده نه وقتی که استاد دانشگاهش شوهر ابی، سم باشه.
زندگی ابی ادلر داخل یه گردباد بزرگ گیر میکنه که نجات ازش ناممکنه. نمیتونه به کسی اعتماد کنه و همه چیز مثل یه توطئهی وحشتناک از سمت عزیزترین افراد زندگیش به نظر میرسه.
✔️#چند_سطر_کتاب
نمیخواهم پانزده سال به زندان بروم. پانزده سال یک عمر است. نمیخواهم حتی یک روز هم به زندان بروم، چه برسد به پانزده سال. با عقلم جور در نمیآید. نمیتوانم به مصالحهای تن بدهم که پانزده سال حبس را برایم تضمین میکند. نمیتوانم.
به سم نگاه میکنم، به امید اینکه چهرهی او هم مثل من خشمگین باشد. اما هنوز هم چهرهاش بیتفاوت است. به دیوار پشت فریش خیره شده است و حتی با اینکه سعی میکنم نگاهش را به خودم جلب کنم، نگاهم نمیکند.
یعنی فکر میکند که من این کار را کردهام؟
یعنی واقعا شوهرم باور میکند که من یک قاتل هستم؟ ص6
📚#کتاب_امروز
خرده عادتهای نوجوانی
✍️#فاطمه:
قدرت شگفتانگیز عادتها که فراموش شدهاند در کتاب «خرده عادتهای نوجوانی» احیا میشوند. کتاب با تمرکز بر نوجوانان و دلمشغولیهای آنان راهکارهای عملی و دقیقی را برای مواجهه و عبور از این دغدغهها ارائه میدهد. دغدغههایی مانند هدفمندی، مدیریت زمان، روابط اجتماعی، مدیریت استرس، تغذیه، خواب و...
نویسنده با توضیح مفهوم عادت و اثربخشی آن آغاز میکند و در چند فصل چگونگی ساختن عادات مفید و نحوهٔ پایبندی به آنان را توضیح میدهد. این عادات بهگونهای تنظیم شدهاند که راهنمای نوجوانان باشند و آنها را به سمت موفقیت در تحصیل و زندگی هدایت کنند.
✔️#چند_سطر_کتاب
اینکه دیگران شما را دوست دارند یا نه در کنترل شما نیست. وقتی که ما روی چیزهایی تمرکز میکنیم که در کنترل ما نیستند، ممکن است آشفته شویم. پس در عوض، سوالهای دیگران را برعکس کنید تا بتوانید روی چیزهایی تمرکز کنید که میتوانید کنترل کنید. دنبال پاسخ این پرسش باشید: «من از کدام ویژگی آنها خوشم میآید؟»
تمرکز روی آنچه در کنترل ماست بسیار ثمربخشتر است. کشف ویژگیهای مثبت و جالب اطرافیانتان را اولویت قرار دهید. مردم عاشق کسی میشوند که به آنها علاقه و توجه نشان دهد.
📕#راهنمای_فلسفی_زیستن
✍🏻#مینا
در این کتاب، شما با جنبههای مختلف فلسفه از دیدگاه لوک فری آشنا میشوید. لوک فری در آغاز به این اصل اشاره میکند که از نظر عامهی مردم فلسفه به دلیل تمرکز فیلسوفان بر مسائل تئوری از زندگی انسانها بسیار دور است، اما در واقع همبستگی جدانشدنی و عمیقی با بند بند وجود یک آدم خردمند دارد.
لوک فری که یک فیلسوف فرانسویِ طرفدار انسانگراییِ غیردینی است با لحنی قاطع در پاسخ به علاقهمندان به رستگاری بیان میکند که سادهترین راه برای آغاز تعریف فلسفه این است که آن را در ارتباط با دین قرار دهیم.
در فصل اول این کتاب با سه اصل مهم در معنا و اهمیت فلسفه آشنا میشویم. مسائلی از قبیل دین، رستگاری و ماهیت جهان. در پنج فصل بعدی نویسنده ما را با اندیشهها و نظریات گوناگون، جایگاه ایمان و عقل، پیروزی مسیحیت بر فلسفهی یونان، انسانگرایی، عقاید نیچه و فلسفهی معاصر با قلمی شیوا و دلنشین آشنا میکند.
با خواندن این کتاب به اهمیت فلسفه در زندگیتان پی میبرید و تکههای پازل اعتقادات و باورهای خود را از نو نظم میدهید.
📌#چند_سطر_کتاب
هر فرهنگ لغتی را که باز کنید خواهید دید که «رستگاری» را پیش از هر چیز «شرط نجات از غلتیدن به دامان خطر یا شوربختی بزرگ» تعریف کردهاند. ولی دین ادعا میکند که ما را از کدام «خطر بزرگ»، و از کدام «شوربختی» نجات میدهد؟ پاسخ به این پرسش را میدانید: خطر مرگ.
به همین دلیل است که دین میکوشد به شیوههای مختلف وعدهی زندگی ابدی را به ما بدهد؛ و ما را مطمئن سازد که روزی دوباره با عزیزانمان همنشین خواهیم شد.
▪️راهنمای فلسفی زیستن، #لوک_فری، #افشین_خاکباز، #نشر_فرهنگ_نو، رقعی شومیز
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
#کتاب_امروز
📗زیر تور
✍🏻#فاطمه:
کتاب "زیر تور" رو "آیریس مرداک" نویسنده و فیلسوف بریتانیایی نوشته. همین باعث شده حال و هوای فلسفی توی رمان جاری باشه و بهخاطر علاقهی مرداک به سارتر و جریان اگزیستانسیالیسم رگههایی از این جریان هم درش مشهوده.
قصه، روایت اول شخص "جیک داناهیو" نویسنده و مترجمی آسو پاس و بی سرپناهه. اون برای مدتی خونهی یکی از دوستدخترهای سابقش زندگی میکرده و بعد از اینکه اون دختر تصمیم میگیره با کس دیگهای ازدواج کنه جیک رو از خونه بیرون میندازه. جیک برای پیدا کردن سرپناه جدید و همچنین آنا، دوستدختر سابقش، سراغ آدمهای مختلفی میره و وارد ماجراهای مختلفی میشه. اون تو این مسیر دوست قدیمی و فیلسوفش هوگو رو میبینه. جیک بسیار تحت تاثیر فلسفه و حرفهای هوگو بوده و حتی یه کتاب شکستخورده با الهام از حرفهای اون نوشته و حالا بعد از پیدا کردن دوبارهی هوگو سعی میکنه اشتباهات گذشتهاش در حق اون رو جبران کنه و بیشتر از فلسفهاش سر دربیاره.
کتاب شخصیتهای جالبی داره که لزوما دوستداشتنی نیستن و حتی خودشون به خردهشیشههایی که دارن واقفن. قصه هم با اتفاقات غیرمنتظره و حتی عجیبوغریبی که درش میفته پرکشش ادامه پیدا میکنه و کنار مباحث فلسفی، کمدی جذابی هم داره.
✔️#چند_سطر_کتاب
باز هم یک فرصت دیگر را از دست دادم، با این فرق که اینبار دقیقا میدانستم چه چیزی را از کف دادهام. پول. قلب تپندهی واقعیت. جنایت حقیقی انکار واقعیت بود. من یک خیالباف بودم، به عبارت دیگر یک جانی. دستانم را بهم فشار دادم. وقتی به کرانهی چپ رودخانه رسیدم عطشی شدید به نوشیدن پیدا کردم، ولی یادم افتاد به اندازهی کافی پول ندارم. وقتی لندن را ترک میکردم فقط یک مشت پولخرد که از سفر قبلیام باقی مانده بود توی جیبم گذاشته بودم. میخواستم از ماج پول قرض کنم، ولی آدمی که یک جو شعورِ درک موقعیت داشته باشد نمیرود از کسی پنج هزار فرانک قرض بگیرد که چند دقیقه پیش پیشنهاد هزار و دویست پوندیاش را رد کرده.
#کتاب_امروز
📙شصت سالگی
✍️ #مهرنوش:
«شصت سالگی» به طور کلی یک رمان آروم بدون فراز و فروده و بخش کوتاهی از زندگی یک زن شصت ساله رو نشون میده که بعد از سالها به ایران برگشته تا مادر و عمهاش رو ببینه.
در این بین خاطرات گذشتهی دور که میشه حول و حوش انقلاب رو هم مرور میکنه.
هیچ اتفاق خاصی برای آهو شخصیت اصلی داستان نمیافته جز اینکه دلش میخواد دوست پسر اون سالهاشو ببینه یا ازش خبری بگیره تا اینکه به یکی از دوستان قدیمیش بر میخوره.
اگه یک کار آروم و معمولی و کماسترس میخواید، رمان شصتسالگی نثر قشنگ و سادهای داره که راحت پیش میره و یه گشتی هم توی تهران میزنید.
لیلا میگفت کاش اقلا همان وقتها کاری میکرد تا آرزو به دل نماند و آهو میگفت آرزویی به دلش نمانده، فقط دلش میخواهد بداند او کجاست، چه کار میکند. اصلا زنده است؟ ازدواج کرده؟ بچه دارد؟ الان چه شکلی شده؟ و لیلا میگفت حتما الان طاس است و شکمش گنده شده و یک جای تهران دارد سگدو میزند تا خرج زن و بچهاش را دربیاورد. میگفت:
«مطمئن باش از آن قهرمانی که برای خودت ساخته بودی هیچی نمانده.»
و آهو اخم میکرد و رو برمیگرداند. آهو میگفت آن وقتها همه قهرمان بودند. ص62
📙#کتاب_امروز
من زندگی میکنم اما شبیه خودم
✍️ #مهرنوش:
"من زندگی میکنم اما شبیه خودم!" در واقع عنوان اصلی کتاب این بوده: "کارهای احمقانهای که هنگام پیری انجام نخواهم داد."
کاش مترجم یا ناشر تقریبا همین عنوان رو حفظ میکردن. من فکر کردم مثل کتاب "با تو شروع نشده" یه جورایی در مورد طرحوارهها و اشتباهات تربیتی و تروما و این چیزاست؛ اما این کتاب طبق پیشگفتار ناشر، بیان یک تجربهی بیواسطه از میانسالی است.
اولش هم یه لگدی به دهه شصتیا زده که جمعیتشون ۲۱ میلیون نفره و به زودی پیر و فرتوت میشن و نیازمند امکانات مناسب هستن.
فهرست کتاب هم واقعا جالبه و آدم رو کنجکاو میکنه. مثلا گفته: به پزشکم دروغ نمیگویم (چون همین دروغها آدم را به کشتن میدهند)، دیگر اعصاب رانندگی ندارم؟ پس با جان بقیه بازی نمیکنم، خریدن سمعک را تا زمان کر شدن به تعویق نمیاندازم (تا مدام نپرسم چی؟ الان چی گفتی؟)
نویسنده اصلا و ابدا ادعا نکرده که کتابش یک کار کارشناسی و روانشناسیه. بلکه در واقع تجربیات خودش از سالمندیِ والدینش و میانسالیِ خودش و دوستانشه. نکته مهمش هم طنز قشنگیه که داره و ترسهای میانسالی رو جوری تعریف میکنه که در حال خنده با خودتون میگید آره یادم باشه منم این کارا رو نکنم!
هرچند نویسنده آمریکاییه ولی میانسالی یک چیز جهانیه و تقریبا همه چیزشو میشه تطبیق داد.
مثلا فصل اول رو با رنگ کردن مو شروع میکنه و تعریف میکنه که برای یک فیلمبرداری تبلیغاتی آرایشگر بهش قول میده یک رنگ موی طبیعی براش دربیاره:
بفرما! ابدا یک تار موی سفید هم روی سرم پیدا نمیشد، اما یک چیز عیان بود... یا در بهترین حالت باید بگویم که دور از انتظار بود. آنقدر تابلو بلوند شده بودم که باید روی پیشانیام کاغذ میچسباندم و مینوشتم «کار من نبوده!» تا شاید از بار گناهانم کم شود. نظر خود آلخاندرو این بود که «بینظیر» شدهام. یکی دیگر از مشتریهای آنجا هم برای اینکه دلداریام بدهد سعی کرد از روی استیصال به من بگوید «الان تازه موهات همرنگ ابروهات شده» البته که شده! البته به نظر او احتمالا ابروهایم همرنگ موز بوده! ص۲۴
📚#کتاب_امروز
دوست بازیافته
✍🏻#فاطمه:
در ستایش دوستی و انسانیت
کتاب دوست بازیافته، روایتی صادقانه و دلنشین از روزها و خاطرات ازدسترفته است تا یک رمان. ماجرای آغاز و فرود دوستیِ پاک و زیبایی است در روزهای منتهی به روی کار آمدن حزب نازی در آلمان.
راویِ داستان، پسری شانزده ساله، یهودی و گوشهگیر است. هانس که فقدان دوستی همراه و همراز را در زندگی احساس میکند، به محض دیدن پسری آراسته و مرتب که شاگرد تازهوارد کلاس است، مشتاق آشنا شدن و دوستی با او میشود. گذر زمان، اشتراکات فراوان و... این دو را به هم نزدیک میکند و دوستیِ عمیقی بین آنها شکل میگیرد؛ غافل از اینکه فراتر از دنیای آرام و شیرین نوجوانی، جدا از مناظر زیبای شهر و شکوفههای تازه بازشدهاش، قرار است به زودی قدرتی روی کار بیاید که ارمغانش ویرانی و نابودی است. این دوستی با شکاف عمیقی که تازه در آن شکل گرفته تا کجا ادامه پیدا میکند؟
✔️#چند_سطر_کتاب
درست به یاد نمیآورم که در چه روزی به این نتیجه رسیدم که "کنراد" باید دوست من باشد، اما شک نداشتم که چنین خواهد شد. تا پیش از آمدن او من هیچ دوستی نداشتم. در کلاسمان هیچکس نبود که با ذهنیت ایدئالیستی و افسانهای من از دوستی منطبق باشد؛ کسی که من بهراستی دوستش داشته باشم، کسی که حاضر باشم جانم را فدایش کنم و او نیز در عوض بتواند آن یکدلی، از خود گذشتگی و وفاداری مطلقی را که من میخواستم به من عرضه کند.
📕#دوست_بازیافته، #فرد_اولمن، #مهدی_سحابی، #نشر_ماهی
جیبی، شومیز، ۱۱۲صفحه
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📙#سفر_ایکیگای (راهنمای کاربردی برای رسیدن به سعادت و شادکامی و هدفمند شدن زندگی به روش ژاپنی)
✍🏻#مینا:
نویسندگان کتاب پرفروش ایکیگای: هکتور گارسیا و فرانچسک میرالس، این بار شما را با خود در سفری شگفتانگیز همراه میکنند و از سی و پنج ایستگاه روحانی و تماشایی عبور میدهند تا از شما یک انسان هدفمند و مشتاق بسازند.
نویسندگان این کتاب بعد از سوالات و درخواستهای بیشمار مخاطبان و خوانندگان کتاب ایکیگای، طی دو سال تحقیق و سفر در ژاپن این کتاب را مهیا نمودهاند. ترجمهی تحتالفظی ایکیگای به معنای "آنچه زندگی را ارزشمند میسازد" است و ما قرار است ایکیگایهای متعدد خود را در تمامی ایستگاههای این سفر جستجو کنیم.
طبق حرفهای نویسنده ما در ابتدا با راهنمایی کتاب باید یک نقطهی تعادل بین گذشته، حال و آیندهیمان بیابیم و با تکیه بر آن به حداكثر توانایی و اوج استعدادهایمان برسیم.
نقطهی قوت کتاب تصویرسازیهای واضح و کاربردی بودن برنامهی آن است. شما صرفاً با یکسری موعظهی اخلاقی روبرو نیستید بلکه این دو نویسنده قصد دارند معجزهی زندگی ژاپنیها را به زندگی شما بیاورند.
🔶#چند_سطر_کتاب
ماموریت ممکن
زندگی ما مملو از کوههایی است که باور داریم صعود به آن ممنوع است یا احساس میکنیم قادر به بالا رفتن از آن نیستیم اما در حقیقت، مهی که مانع دیدن مسیر پیش روی ما میشود غالبا از غبار روی شیشهی عینکیست که با آن دنیا را تماشا میکنیم.
ما باید نگاه خود را از غبار غیرممکنها پاک کنیم؛ تصور کنید پنجرههای بخار گرفته پیش رو داریم و میخواهیم از پشت آن مسیر منتهی به قله را تماشا کنیم. غیرممکن در حقیقت برچسبی ذهنی.ست، غربالی غلطانداز مقابل چشممان.
📚#ایوانف
✍🏻#مینا:
ایوانف" نمایشنامهی کاملا متفاوت چخوف که توسط او از کمدی به درام تبدیل شده است خواننده را با یک مرد غمگین، درهم شکسته و بیزار از زندگی آشنا میکند که زیستن برایش معنایی ندارد و درگیر عذابی مدام و خودآزاری آشکاری است که زندگی او را مضحکهی مردم شهر و نقل مجالس کرده است.
همسر ایوانف، آنا پترونا دین و خانوادهی خود را به عشق ایوانف رها کرده است اما در آستانهی مرگ گرفتار بیتوجهی و نفرت او شده.
ایوانف پیر زندگی متاهلی خود و زن بیمارش را در آشوب و ولوله رها کرده و هر شب به میهمانیهای دوستی میرود تا از خودِ منفورش فرار کند و همنشین دخترکی جوان به نام ساشا شود.
در سطر سطر این کتاب نویسنده بیشتر از تمامی اتفاقات، درگیر شخصیت غیرقابل درک ایوانف و افکار پوچ بیپایان او میشود که هر کسی در بخشهای مختلف زندگی ممکن است تجربه کند.
همانطور که در مقدمهی کتاب نیز آمده، چخوف این نمایشنامه را پس از تماشای تئاتری ناامید کننده نوشته است تا راهی جدید در ادبیات نمایشی عصر خود باز کرده باشد. او پس از بازنویسی نسخهی اولیه و ایجاد تغییراتی در شخصیت ساشا و پردهی چهارم به هدف خود رسیده و ایوانفی را آفریده که تکاندهندهی ادبیات نسل خود بوده است.
▪️#چند_سطر_کتاب
ساشا: مردان خیلی چیزها را نمیفهمند. به زودی همهی دختران، مردان ناموفق را بیشتر از مردان خوشبخت دوست خواهند داشت. زیرا که عشق مثبت و عشقی که با فداکاری همراه است همه کس را مفتون خود میکند... میفهمی؟...... عشقی همراه با فداکاری. مردها در طی روز سرگرم کارهایشان هستند، به همین جهت عشق برای آنها در مرحلهی سوم زندگی قرار دارد. صحبت کردن با همسر، گردش کردن با او در باغ، اوقات خوشی را با او گذراندن و دست آخر چند قطره اشک بر سر گور او ریختن، تنها کاری است که انجام میدهند. همین و بس. اما برای ما زنها عشق همه چیز است.
📓#خاطرات_پس_از_مرگ_براس_کوباس
✍🏻#مینا:
همانطور که نویسندهی عزیز در اول کتاب و در جایجای آن به شما گوشزد میکند این کتاب را پس از مرگ نوشته است!
براس کوباس از لحظهی مرگ خود و دیدار با الههی مادر شروع میکند و تا روزمرگیهای عجیب کودکیاش پیش میرود و در همین لحظات، فلسفهی معنادار خود را نیز برای ما عرضه میکند.
داستان در دنیای خانوادگی براس کوباس و عواطف شدید والدین او چرخی میزند و به سمت روابط احساسی و معشوقهبازیهای جنونوار او حرکت میکند و در این راستا پختگی و پیر شدن او را با ظرافت تمام در خارج از این کالبد انسانی نشان میدهد.
در این کتاب، شما از عشاق سردرگم، خیانتهای آشکار، عواطف گناهآلود آدمی، سرخوردگیهای یک روح پیر و لایههای پنهانی وجود انسان به شکلی عمیق و آشکار میخوانید و دست بر قضا درست در جایی که نباید، با شخصیت اصلی احساس همدلی میکنید و این شگرد قلم نویسندهی غریب ماست که شما را به فکر فرو میبرد..
طنز ملموس و جلوههای متفاوت از ادبیات در این کتاب شما را ترغیب میکند تا بیشتر به سمت آثار این نویسندهی برزیلی بروید و با شخصیت متفاوت او و داستانها و اشعار و نقدهای او آشنا شوید.
📚#چند_سطر_کتاب
بدین ترتیب من، براس کوباس؛ قانونی بسیار مهم را کشف کردم، قانون تعادل پنجرهها؛ و این اصل را ثابت کردم که راه جبران پنجرهی بسته باز کردن پنجرهی دیگر است، تا بدین ترتیب همیشه هوای کافی به وجدان برسد. شما شاید از این اصطلاحات سر در نیارید، شاید طالب چیز ملموستری باشید، مثلا یک بستهی جمعوجور، حتی اگر بستهی اسرارآمیزی باشد. خب، بفرما، این هم بستهی اسرارآمیز شما. ص140
📚#کتاب_امروز
سندروم اسپاگتی
زندگی دقیقا زمانی جریان پیدا میکند که تو سرگرم نقشههای دیگرت هستی
✍🏻#فاطمه:
لئا دختریه که به دنیا اومده تا بسکتبالیست بشه. پدرش مربی بسکتباله و اون رو برای بازیکردن تو لیگ حرفهای بسکتبال تربیت کرده. لئا که بیشتر عمرش رو مشغول تمرین و تلاش برای رسیدن به این هدف بوده، هیچ آرزو و مقصد دیگهای برای زندگیش نداره. اما زندگی قرار نیست اونقدرها که اون فکر میکنه بهش آسون بگیره. دقیقا وقتی که اتفاقات خوب پشت سر هم دارن زندگی رو براش شیرین و رویایی پیش میبرن، خبری اوضاع خانواده رو بهم میریزه. خبری که آیندهی درخشان لئا رو هم کمکم از جلوی چشماش محو میکنه. اون میخواد هرطور شده به هدفش برسه این باعث میشه با مشکلات و بحرانهای بیشتری هم روبهرو بشه. حالا باید دید اون میتونه قهرمان زندگی خودش بشه و رویاشو بسازه یا تسلیم میشه و مسیر جدیدی رو انتخاب میکنه.
✔️#چند_سطر_کتاب
در باز میشود و صحنهای را که در برابرم میبینم، باور نمیکنم. مادر من هیچوقت قبل از ساعت هشت شب از سر کار به خانه برنمیگردد. پس ساعت سه در مدرسه چه کار میکند؟ چرا دستمالی تکهتکهشده را در دست گرفته و مثل بچهها گریه میکند؟ او همیشه احساساتش را کنترل میکند. همیشه ظاهری فوقالعاده دارد. از جورابهایش که با کیف دستیاش ست میکند گرفته تا آرایشش. همهچیز او کامل است. و اما مدیر مدرسه، ظرف پنج ثانیهی سپریشده چهار بار با حالتی آکنده از ترس عینکش را برداشته و دوباره روی چشمش گذاشته است. مادرم با حرکتی ناگهانی از جا بلند میشود و من را در آغوش میگیرد. در این لحظه با خودم میگویم:
خداکنه مامان بزرگ باشه.
مادرم میان هقهقهایش میگوید
📚#کتاب_امروز
سختپوست
✍🏻#فاطمه:
دریایی که خواننده رو در خودش غرق میکنه.
داستان از زبون پسر کوچکتر خانواده روایت میشه. پسری که شاهد ماجراهای پدر، برادر و باقی آدمهای آشنا و ناآشنای قصه است. شروع ماجرا اونجاست که بارون شدیدی میباره و باعث میشه جنازهی پدرِ راوی از قبر خارج بشه و بیاد روی زمین یا بهعبارتی برگرده. پدری که همیشه بوده و ردِپاش توی زندگی خانواده حتی در نبودش هم پررنگه.
کتاب در دو زمان حال و نوزده سال قبل با رفت و برگشتهای متعدد پیش میره و برآیند این دو خط زمانی به شخصیتها عمق میده و ما رو بهشون نزدیکتر میکنه. از طرفی داستان رو هم خیلی خوب جلو میبره. این دو خط زمانی، شبیه قطعههای پازل همدیگر رو کامل میکنن تا تصویر نهایی رو از این خانواده، خصوصا پدر بسازن.
برای من فضای قصه شبیه یه روز ابری بود که هرلحظه ممکنه به بارون و طوفان ختم بشه. به همون طوفانی که پدر رو مثل همیشه به زندگی بچهها برمیگردونه حتی وقتی که دیگه زنده نیست.
✔️#چند_سطر_کتاب
اصرار کرد چهارتایی برویم کنار دریا. یکی دو دقیقه لب ساحل ایستاد و دلِ سیر دریا را نگاه کرد. هوا زود تاریک میشد و ساحل خلوت بود. گفت خیلی هوس دریا کرده و لباسهایش را درآورد. مادرم با نگرانی گفت «نرو داوود. یه ساله شنا نکردهای. شب که تو آب نمیره آدم.» پدر خیلی دور نرفت. توی تاریکروشنِ دم غروب دستهایش را باز کرد روی آب و آرامآرام راه رفت. آب تا بالای سینهاش رسیده بود. همان جا زانوهایش را خم کرد و تا گردن رفت توی آب. عادت داشت. میگفت قبل از شنا، تن آدم باید آرامآرام به آب عادت کند و سبک بشود. آب زد به صورتش. نیمساعتی نشستیم همان جا و نگاهش کردیم. مادرم خوشحال بود. امین گفت «یه ساله انقدر موی آدم سفید میشه؟» از توی آب که برگشت چشمهایش قرمز بود. سبک شده بود.
ص18
📚#حشاشین
✍🏻#مینا:
بعد از مدتهای مدید یک اثر ادبی بینقص و کامل. ماجرایی پر از تعلیق و گردابمانند که شما را در هیجان بین یک کتاب جنایی و یک اثر تاریخی ممتاز غوطهور میکند.
داستانی سربرآورده از دل حقیقتی محض، برگرفته از تحقیقات ۹سالهی نویسندهی پر تلاش، تامس گیفورد، که با بخشی از اهالی کلیسا و محافل غیرروحانی برای ثمربخشی تحقیقات خود گره خورد.
داستان از زبان چندین شخصیت روایت میشود و به گونه ای صحبت را قطع و وصل میکند که درست و بهجا خواننده را دلنگران و حواسپرت کند تا ضربه نهایی را بزند.
بذر اصلی اتفاقات در میانهی دوران رنسانس و در دورهی پاپهای مخوف خاندان بورجا کاشته شده است. اما جرقهی اصلی از قتل راهبهی یاغی، خواهر ولنتاین، در میان تحقیقات برای کتاب تازهاش زده میشود. تحقیقاتی که پای او را به رازی ممنوعه از فرقهای قاتل، پنهانشده در اوراق تاریخ میکشاند.
در همین هنگام مسیر دو شخصیت کلیدی کتاب یعنی برادر سرشناس ولنتاین و دوست نزدیک او یعنی خواهر الیزابت در میانهی تحقیقات برای قتل مرموز او به هم میرسد.
در جایی دیگر از دنیا نیز سرنوشت رقتبار و پر فراز و نشیب پاپ کالیستوس چهارم روایت میشود که در آستانهی مرگ در تلاش برای انتخاب جانشین خود است. اما زمان قرار نیست آسان بگذرد.
▪️#چند_سطر_کتاب
الیزابت گفت: «من فقط کنجکاو هستم پدر. زندگی کردن با دو شخصیت مختلف -یکی کشیش و دیگری رماننویس- کار دشواری است.» الیزابت دستبردار نبود، چون دان، هم کشیش بود و هم یک مرد. حالا میفهمیدم که مردهای شووینیستِ رُمی از دست این دو زن -وال و الیزابت- چه کشیده بودند و چه میکشیدند. کلیسیا هرگز تاب تحمل زنهای قوی و بانفوذ را ندارد؛ علیالخصوص زنهایی که پرستیژ لازم و کافی برای اِعمال این نفوذ را در اختیار دارند خاری در چشم کلیسیا محسوب میشوند. ص۱۷۳و۱۷۴
📙 #کتاب_امروز
خون و نفت
✍️ #مهرنوش:
منوچهر فرمانفرمائیان یکی از افراد بانفوذ و پرکار در دوران پهلوی بود که خودش هم از خانوادهای اشرافی میاومد و پدرش از شاهزادگان قاجار بود. در واقع ناصرالدینشاه، عموی پدرش بود و آقای مصدق هم پسرعمهی ایشون میشد.
آقای فرمانفرمائیان سفیر ایران در ونزوئلا هم بود و نویسندهی کتاب "دختر ایران" خانم ستاره فرمانفرمائیان خواهر ایشونه.
راستش اومدم یه نگاه سرسری به کتاب بندازم و در حد وسع، اون رو معرفی کنم اما به خودم اومدم و دیدم که یک فصل تموم شده! خانوادهی ثروتمند و پرجمعیت فرمانفرمائیان بعد از انقلاب، اموالشون مصادره میشه و برادران ایشون هم بازداشت میشن. آقای منوچهر فرمانفرمائیان مجبور میشه از مرز ترکیه فرار کنه و وطنش رو پشت سر جا بذاره.
بعد از اون خاطراتش رو از کودکی شروع میکنه و به سالهای بعد میرسه. این کتاب با وجود تاریخی بودن، به صورت خاطرات نوشته شده و متن روان و جذابی هم داره.
تقسیمبندی میان ما و انگلیسیها، مانند جداسازی سیاهپوستان از سفیدپوستان بود. نخستین تجربهی من از این جداسازی عمومی هنگامی به دست آمد که آن روز عصر منتظر اتوبوس بودم تا از پالایشگاه به خانهی خانواده طبا برگردم. اتوبوس که نزدیک شد، بلیطی را که به من داده شده بود، به راننده نشان دادم. او فریاد زد: «این اتوبوس نیست رفیق. این اتوبوس انگلیسیهاست. ایرانیها اجازه ندارند سوار شوند.» با اینکه مهمان شرکت بودم، باید صبر میکردم. او در را به روی من بست و حرکت کرد. چه توهین وحشتناکی، آن هم در کشور خودم! ص۱۱۴
به خودم امیدواری دادم که روزی ما این پالایشگاه را اداره خواهیم کرد؛ روزی ایرانیان در آبادان کار خواهند کرد و آن را مال خودشان خواهند دانست. ص۱۲۹
#کتاب_امروز
میخواهم بمیرم ولی بازهم هوس دوکبوکی کردهام(۲)
▪️در این کتاب هم نویسنده بک سهی را همراهی خواهیم کرد در ادامهی جلسات درمانش با روانپزشکش...
▪️برای کسانی که جلد اول کتاب را نخواندهاند:
بک سهی در دانشگاه، نویسندگی خلاق خواند و بعد از آن پنج سال در دفتر یک نشر کار کرد. به خاطر اختلال مزمن افسردگی ده سال دورهی رواندرمانی گذراند که سوژهی مقالههایش و کتاب "میخواهم بمیرم ولی دوست دارم دوکبوکی بخورم" شد. غذای مورد علاقهاش دوکبوکی است و با جارام، سگی که از پناهگاه حیوانات آورده است، زندگی میکند.
▪️در ابتدای کتاب دوم، نویسنده در یادداشتی برای خوانندگان متذکر میشود که این کتاب دربردارنده مطالبی است که شاید از نظر بعضیها ناراحتکننده باشد، از جمله روایتهایی دربارهی خودزنی، اختلال خوردن و افکار خودکشیمحور.
#چند_سطر_کتاب
دیگر افسردگی را به چشم «آنفولانزای روحی» نمیبینم. برای کسی مثل من که مدتها با افسردگی زندگی کرده -تاجایی که این وضعیت به سایهی دومش بدل شده- این بیماری بیشتر شبیه مرضی مزمن است تا یک سرماخوردگی ساده. افسردگی را باید دائم مدیریت کنی و با اینکه ممکن است بهتر بشوی، تا آخر عمر باید همین مسیر را ادامه بدهی. پس به این نتیجه رسیدم عبارت «کاملا درمان شده» را از ذهنم پاک کنم... ص۱۲
📗#کتاب_امروز
پاتوقها
✍🏻#فاطمه:
جومپا لاهیری جهانی رو خلق میکنه که نزدیک به ماست. آدمهایی که اطراف ما هستند و برای ما آشنان. این نویسنده در کتاب "پاتوقها" داستان زنی رو روایت میکنه که در دههی پنجم زندگیشه و تنهاست. او با سر زدن و یا مرور خاطرات از پاتوقهای مختلفش توی شهر، زندگی روزمرهاش رو تعریف میکنه. روایتی که به زیبایی و سادگی پیش میره. ماجرای کتاب درست مثل زندگی شخصیت اصلیش خیلی فراز و نشیب زیادی نداره. نویسنده با انتخاب راوی اول شخص خواننده رو با عمق احساسات کاراکتر آشنا میکنه و روحیهی همذاتپنداریش با شخصیت رو قلقلک میده. کاراکتر ما تنهاست و به موقعیتها، فرصتها، عادات، حسرتها، اطرافیانش و... میپردازه. بهنظرم نقطه قوت این کتاب همینه که بدون هیاهوی عجیب و غریبی قصه میگه و با همدلی و همدردی به خوانندهاش آرامش میده.
✔️#چند_سطر_کتاب
تنهایی پیشهام شده. از آنجا که انضباط خاصی میطلبد، میکوشم بر آن تسلط کامل پیدا کنم. در عین حال، و گرچه دستش برایم رو شده، همچنان آزارم میدهد و بر دوشم باری است. شاید اثرات مادرم باشد. همیشه از تنها بودن میترسید و حالا هم که پیر شده، از دست زندگی عذاب میکشد، آنقدر که وقتی زنگ میزنم حالواحوالش را بپرسم، فقط میگوید: «خیلی تنهام.» میگوید دلش برای کارهای جالب و پرهیجان لک زده، با این که دوستان زیادی دارد که همگی عاشقش هستند، و زندگی اجتماعیاش بسیار شلوغتر و سرزندهتر از مال من است.
📚#دختری_در_چاه
✍️#مینا
📌یک داستان متفاوت و مخوف از نویسندهی فیلیپینی _چینی رین چوپکو خالق کتابهای جادوگر استخوانی و مجموعههای دنیای هرگز کج نشده.
شما در اولین خط از اولین صفحهی داستان با اوکیکو و قربانی نفرتانگیزش در اتاقی تنها میمانید و مبهوت آرامش عجیب او حین کشتن یک قاتل کودکآزار میشوید. و در همین لحظه متوجه میشوید داستان به همین سادگی نیست. اینجا پای انتقام یک روح در میان است. انتقامی که پایان نمیگیرد و آرامشی هم در پس آن نیست.
داستان از شخصیتهای متفاوت و به نسبت زیادی تشکیل شده که بعضیها در گذشته و آیندهی دو شخصیت اصلی تاثیرگذار بودهاند و بعضی دیگر سرنوشتشان به دست این دو رقم میخورد.
شخصیت اصلی داستان یک روح دختر کینهجو و مملو از نفرت است که از تمامی افرادی که انتخاب میکند به گونهای دردناک انتقام میگیرد و در همین میان توجهش بعد از سالها به یک انسان جلب میشود. یک پسر. پسری با هالهای عجیب که نقشهای زنده و مرموزی روی بدن او حک شده. پسری که نام او تارکویینه است و افراد عجیبی در کمین او هستند. پسری که تنها نیست و روحی شیطانی در بدن او زندگی میکند.
اوکیکو دراتاق زیرشیروانی خانهی این پدر و پسر تنها ساکن میشود چون توانایی دوری از تارک را ندارد و باید سر از راز و انرژی عجیب او دربیاورد و شاید در همین میان او را نجات دهد!
داستان به هیچ وجه شاد و دلانگیز نیست و چه بسا برای القای بیشتر وحشت و تاریکی به مخاطب پای طلسمهای باستانی و ارواح هزار ساله را نیز به میانهی داستان باز کند. دختری در چاه از آن دسته کتابهایی است که مخاطب را با توصیفات ریز و ایدهی ناب خود مجذوب محیط تاریک و تلخ داستان میکند.
🔹#چند_سطر_کتاب
ماشینش را روشن میکند. بچههای مرده نگاهشان به من است که او را در حال رانندگی تماشا میکنم. میدانم دوباره او را خواهم دید. گرسنگیها را سرکوب میکنم، گوشههای ساکت وجودم را سرکوب میکنم و همه عقب مینشینند، اما فعلا.
پسر من را هم کنجکاو کرده. از وقتی به یاد میآورم، یعنی از گذشتههای خیلی خیلی دور، اولین بار است که اینقدر مجذوب چیزی شدهام. نقشهای عجیب روی پوستش من را کنجکاو کرده. چیزی در وجود پسر هست که پیش میکشد و پس میزند. چیزی عجیب و شوم درونش پنهان شده اما نمیدانم چی و چرا. ص۲۵
🔺#دختری_در_چاه، #رین_چوپکو، #مروا_باقریان، #نشر_پرتقال
❌مناسب ۱۴ سال به بالا
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar