📚#تنها_بازمانده
✍🏻#مینا:
یک پرستارِ تنها که سابقهی خوبی هم ندارد ناخواسته در هزارتوی عمیق یک راز زجرناک و تاریک فرو میرود و در اتاقی لرزان در عمارتی مطرود مجبور به رمزگشایی داستان دوقلوهای هوپ میشود.
خواهرانی دوقلو، یک پدر فاسد، مادری بیمار، معلمی مرموز و نگهبانی عاشق گذشتهی تاریک عمارت خانوادهی هوپ روی صخره را شکل داده است. گذشتهای با پایانی تلخ و تیره.
پس از قتل وحشتناکی که در آن عمارت رخ میدهد فقط یک دختر باقی میماند، یک خواهر از دوقلوهای معروف. یک دختر با چاقویی در دست و لباسی خونین. دختری که حالا پس از گذشت سالها و در سن ۶۰ سالگی نیاز به پرستار دارد: لنورا هوپ.
اما تنها کسی که مجبور به رفتن و پرستاری از اوست کیت مکدیر بدسابقه است که به آرامی ارتباطی عمیق با لنورا برقرار میکند و قدم در راه شناخت او و رازهایش میگذارد.
داستان بهقدری هیجان را در رگهای شما به جریان میاندازد که به آخرین کلماتی که خواندهاید هم مشکوک میشوید. و هر لحظه از شدت نگرانی در ذهن خود داستان را از ابتدا مرور میکنید اما پاسخ مشخص است هر چند تاریک. و در آخر معمای قتل در موقعیتی خطرناک حل میشود و شما را مبهوت میکند!
🔸#چند_سطر_کتاب
و گفت: «خیله خب. حالا لازم نیست گریه کنی. من یه فکری میکنم. فقط یهکم بیشتر زمان میبره. نگران هیچی نباش.»
چون ریکی این رو بهم گفت، من نگران هیچی نبودم.
اشتباه کردم، ماری.
چون خیلی چیزها برای نگرانی وجود داشت.
اما فکر نکن این فقط یه داستان معمولی در مورد یه دختر جوونه که یه مرد سنگدل اون رو تنها گذاشت. قضیه بیشتر از این حرفها بود. تقریبا همه توی عمارت هوپ توی اتفاقی که افتاد نقش داشتن _ و تاوانش رو هم دادن.
از جمله خودم.
به خصوص خودم.
#کتاب_امروز
درست حسابی دعوا کن
یک مشاجرهی خوب از صدها مصالحهی بد بهتر است!
▪️دکتر جان گاتمن یکی از بزرگترین محقیقین دانشگاهی در زمینه زوجدرمانی است که شاید نامش و یا نام کتابهایش به گوشتان خورده باشد. او در این کتاب همراه همسرش دکتر جولی شوارتز که او هم در زمینه زوجدرمانی سالها تجربه دارد به هموار کردن راه پر چالش زندگی مشترک میپردازند.
آنها پس از سالها تحقیق دریافتند که زوجین در زمان اختلاف پنج اشتباه رایج را مرتکب میشوند و در این کتاب رازهایی را برای بازگشت به مسیر صحیح حل تعارض، فاش میکنند که از آنها میتوان برای ایجاد روابط قویتر و سالمتر استفاده کرد.
#چند_سطر_کتاب
مشاجرهی آنها خیلی ساده شروع شد: با یک اختلاف نظر. مرد گمان میکرد نگهداری از یک گربه مسئولیت بسیار سنگینی است، زحمت زیادی دارد و تعهد بالایی میطلبد: اینکه نمیتوانی گربه را برای مدتی طولانی در خانه تنها بگذاری. حتی نمیتوانی یک روز برای خودت جایی بروی و گربهها ممکن است پر هزینه باشند. با خودش میگفت مگر قرار نبود پول مازادشان را صرف کار دیگری کنند؟ مگر درباره مسافرت صحبت نکرده بودند؟... خواستهی پنهانی مرد آزادی و ماجراجویی بود و خواستهی پنهانی زن حفظ خانواده... ص13
📕#صدای_آرچر
▪️از برترین رمانهای عاشقانهی تمام دوران به انتخاب سایت گودریدز
▪️پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز.یواس تودی. وال استرست ژورنال
✍️#مینا: داستان با عشق در نگاه اول بری و آرچر شروع میشود. بری دختری قوی اما آسیبدیده که شهر خود را به مقصد پیلاین ترک میکند تا آرامش گمشدهی خود را بعد از فرار نابهنگامش در آن شهر ساحلی کوچک جستجو کند و در اولین حضورش در آنجا توجهش به آرچر هیل جلب میشود پسری ژولیده، منزوی و ساکت که صورت زیبای مهربانش از پس موهای بلند و ریش بلندترش دل بری را از آن خود میکند.
آرچر هیل بدون هیچ تلاش قابل توجهی و تنها با چشمان معصوم و زیبای خود کاری میکند که بری تمام توان خود را به کار گیرد تا راز آرچر پسر عجیب و لال پیلاین را کشف کند و به او نزدیک شود و در این مسیر باید از علاقهی شدید تراویس پسرعموی آرچر، نفرت و کینهی عجیب مادر تراویس، گذشتهی ترسناک و جنونانگیز خودش و گذشتهی مدفون آرچر هم به گونهای عبور کند.
داستان پر از فراز و فرودهای جذاب و لحظات عاشقانهی بکر دو انسان متفاوت و آسیبدیده است که میخواهند تمام حفرههای درونی قلب خود را با عشق پر کنند.
🔺#چند_سطر_کتاب
آرچر برای انجام تمام کارهایش روشی داشته که بسیار جذاب و بینهایت مردانه بود. تماشای این که جذابیت جاری در کارهایش تا چه حد غریزی و ناخودآگاه بود، باعث میشد قلبم نامنظم بتپد. هنگامی که به گونهای خاص یک طرف کمرش را به پیشخوان اپن تکیه میداد یا وقتی که در چارچوب در میایستاد و دستش را به بالای قاب چارچوب تکیه میزد و مرا تماشا میکرد؛ کارهایی که حتی روحش هم خبر نداشت که چنین تأثیری روی من دارد.
📚صدای آرچر، #میا_شریدن، #منا_اختیاری، #نشر_آموت، رقعی شومیز 372 ص
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
#کتاب_امروز
زندگی من مثل یک کتاب
🔸«پرانرژی و بینهایت خلاق»
این چند کلمه، توصیف من برای پسربچهی دوازده سالهایه که با خوندن و نوشتن مشکل داره ولی در عوض علاقه داره تصویر کلمات رو بکشه و قاعدتا عاشق کتابهای کمیکه.
🔸اما شاید بعد خوندن ماجراهای کتاب فکر کنید این بچه، فقط یک بچهی شروره و شاید هم بهش برچسب بیشفعال بزنید. ولی چیزی که مشهوده اینه که این بچه وقتش رو پای موبایل و تبلت و شبکههای اجتماعی تلف نمیکنه و ذهنش مدام در حال خلق موقعیتهای هیجان انگیزه.
🔸درک فالون، قهرمان داستانیه که خودش برای تابستونش در نظر گرفته و اونهم فهمیدن راز مرگ دختریه که سالها پیش، یک شب، پرستارش بوده...
#چند_سطر_کتاب
هر چند تعطیلات تابستانی است، مشکلی ندارم که همراه بابا بروم سر کار. او یک هنرمند است که برای فیلمها استوریبورد میکشد. امروز هم با یک کارگردان سر یک فیلم ترسناک کار میکند. خیلی جالب است که کل روز را سر فیلمبرداری یک فیلم شلوغ و درهمبرهم باشی. با یک سری بدلکار و ارههای مختلف. وقتی بابا با کارگردان سر طراحی استوریبورد مورد نظرش جلسه دارد، مثل کنه میچسبم به مسئول پشتیبانی تا فرمول خون مصنوعی را بهم بگوید. هر چند میخندد، اما فرمول را نمیگوید.ص28
📙#کتاب_امروز
کنسرت طبل های غمگین
🖊 #مهرنوش:
از این نویسنده یعنی آقای جردن ساننبلیک چهار کتاب ترجمه شده که اولینش همین کنسرت طبلهای غمگینه. در واقع اولین کتابیه که نویسنده نوشته. بقیه به ترتیب یادداشتهای رانندهی نیمهشب"، "قاب یک رؤیا" و "کلر بودن آسان نیست" هستند.
رده سنی همه کتابها چهارده سال به بالا خورده ولی شدت غم و اندوهش فکر میکنم حتی 25 سال به بالا باشه! خب مرد حسابی میمردی چارتا کتاب مینوشتی دلمون باز بشه؟ الان جیگر همه رو خون کردی خوبت شد؟
توی همهی کتابا، یک نفر داره میمیره یا یک حادثه مرگبار یا اتفاق وحشتناکی افتاده و حتی طنز تلخی که توی داستانها هست، نمیتونه غمانگیز بودن داستان رو کم کنه. البته از همه بدتر همین کتاب اوله.
استیون یک زندگی معمولی داره با یک برادر کوچیکترِ رو مخ که استیون رو قهرمان جاز میدونه و همیشه بهش آویزونه. یک روز صبح که استیون مشغول تمرین درام هست، جفری ازش صبحونه میخواد و استیون جفری پنج ساله رو روی صندلی پایه بلند پیشخوان میذاره تا بتونه توی درست کردن صبحونه کمک کنه. اما تا سر برمیگردونه جفری از صندلی میفته و خون بینیش بند نمیاد.
این اتفاق کل سال استیون رو تحت تاثیر قرار میده... قراره با استیون وارد فاز انکار بشین، حس کنین اگه به چیزی اهمیت ندید اوضاع بهتر میشه، در عین حال به نظر میرسه وقتی وضعیت جفری اینجوریه، روال معمولی زندگی چه اهمیتی داره؟ البته فقط استیون نیست که حالش اینطوریه. در واقع کل خانواده در آستانه فروپاشی قرار گرفته.
#چند_سطر_کتاب
خب ما داشتیم با سرعت پول از دست میدادیم، پدرم مثل بیسکوئیت خرد و خمیر میشد و برادرم ممکن بود بمیرد. واقعا چه کاری از دست من برمیآمد؟ در آن لحظه تنها جوابی که به ذهنم رسید این بود: «هیچ کاری.»
رفتم طبقه بالا تا آماده خواب بشوم، اما وسواس فکری آمده بود سراغم. به این شکل: «خیلی خب، الان دندونهام رو مسواک میزنم. اما جفری ممکنه بمیره. پس به چه دردی میخوره؟ وقتشه که صورتم رو بشورم. اما مامان بیکاره، بابا با کسر مالیات، شاید سالی 40،000 دلاار دربیاره و اینجا توی زیرزمین 27000 دلار صورت حساب پرداخت نشده داریم. هر لحظه ممکنه بیخانمان بشیم. پس به چه دردی میخوره؟ ص110
چیزی برای مردگان باقی نمانده جز باوری خاموش به آن بینهایت رازآلود...
📕 #کتاب_امروز
مجموعه داس مرگ
✍️ #مهرنوش:
میتونم بگم از اون کتاباس که بعد تموم شدنش نمیدونم با زندگیم چکار کنم! خوندن جلد آخر رو اونقدر کش دادم که دیرتر تموم بشه چون نمیخواستم به دنیای واقعی برگردم.
«داس مرگ»، «ابرِ تندر» و «پژواک»، مجموعهای بههمپیوسته هستند که لازمه پشت سر هم خونده بشن. و بیشتر خوشحال میشدم اگه ناشر زحمت میکشید و روی کتاب شماره میزد و یک ویراستار خوب هم ترجمه رو ویراستاری میکرد. ولی فعلا مجبوریم به همین بسنده کنیم.
داس مرگ در دوران پسامیرایی رخ میده. سالها شماره ندارن و نمیشه گفت مثلا چقدر از زمان ما گذشته و به جاش اسم حیوانات رو روی هر سال میذارن. مردم دیگه نمیمیرن و عمری طولانی دارن، درد زیادی حس نمیکنن چون ریز رباتهای داخل بدنشون سریع اونها رو درمان میکنه. دنیا دیگه حکومتهای جدا نداره بلکه ابر تندر که یک هوش مصنوعیه، کنترل همه چیز رو به دست گرفته و با مهربانی از مردم مراقبت میکنه. اما اگه مرگی نباشه زمین دیگه ظرفیت زندگی نخواهد داشت، پس گروهی وجود داره به اسم "داس" که بر اساس دادههای آماری، هر از گاهی مردم رو خوشهچینی میکنن تا جمعیت کنترل بشه.
تم اصلی داستان ساده هست ولی وقتی واردش میشی، پیچیدگی شخصیتها و اتفاقات و کارهای مرموز ابر تندر، یک لحظه آدم رو راحت نمیذارن. حرص و طمع آدمها همیشه میتونه دنیا رو به گند بکشه، حتی دنیایی بینقص که هیچ مشکل و دردی در اون وجود نداره. بعضی اتفاقات ممکنه اول داستان مسخره به نظر بیان، مثل اینکه با وجود اینهمه پیشرفت، چرا مردم به سیارات دیگه نرفتن؟ اما در جلدهای بعدی کمکم طرح کلی داستان مشخص میشه و تکههای پازل جور میشن.
پشت جلد زده برای 14 سال به بالا ولی بهنظرم جا داره به بزرگسالان هم معرفی بشه. میزان خشونت و پستی موجود در داستان، گاهی از تحمل خارج میشه. از خودت میپرسی یعنی آدم تا چه حد میتونه فاسد بشه؟
ابر تندر اندوهگین گفت: «آخ آخ... مرد بیچاره...»
«مرد بیچاره؟ اون هیولا لیاقت دلسوزی تو رو نداره.»
«تو به اندازهی من نمیشناختیش. اون رو هم مثل همهی آدمهای دیگه از روز تولدش زیر نظر داشتم. شاهد نیروهایی در زندگیش بودم که به شخصیتش شکل دادن و به اون مرد بدخلق گمراه و خودمحور تبدیلش کردن. برای همین هم هست که نارحتیام از خوشهچینی شدنش با دیگران برابره.»
گریسون گفت: «من هیچ وقت نمیتونم به اندازهی تو بخشنده باشم.»
«اشتباه متوجه شدی؛ من نمیبخشمش... صرفا درکش میکنم.»
گریسون که هنوز از مکالمهی قبلیشان کمی سر لج بود، گفت: «خب، پس تو یه ایزد نیستی، نه؟ چون ایزدان بخشندهان.»
ابر تندر جواب داد: «من هیچ وقت ادعای ایزدی نکردم. من فقط ایزدگون هستم.»
پژواک، ص427
📙داس مرگ، #نیل_شوسترمن، #آرزو_مقدس، #نشر_پرتقال
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📕#اخگری_در_خاکستر
✍🏻#مینا
داستانی از جدال عشق و قدرت. یک فانتزی حماسیگونه با چاشنی جادو و عنصر تعیینکنندهی شهامت با شخصیتهایی بهیادماندنی. شما هرگز از خواندن چندینبارهی این کتاب خسته نخواهید شد.
امپراتوری مارشالها خانوادهی لایا را نابود کرده است. پدر و مادر او را کشته و خواهر او را نیز به دام مرگ کشانده است. لایا هر کاری انجام میدهد تا از تنها برادر خود محافظت کند حتی اگر به قیمت جان خودش و جاسوسی برای گروه ضدحکومت تمام شود.
زمانی که دارین تنها برادر لایا توسط نیروهای امپراتوری دستیگر میشود و به او اتهام خیانت و جاسوسی میزنند لایا تصمیم میگیرد قدم به آکادمی نظامی امپراتور بگذارد تا در ازای جاسوسی برای گروه مقاومت آزادی برادرش را بخرد.
و این اولین قدم در مسیر آشنایی لایا و آلایس است. آلایسی که با بقیهی سربازها فرق میکند. او پنهانی تلاش دارد تا از آکادمی فرار کند و مسیر متفاوتی در زندگی بسازد اما سرنوشت، او و لایا را به سمت و سوی راهی میکشاند که بوی خون و قدرت میدهد. و در این میان عشق جوانه میزند.
شما در این کتاب با قدرتطلبی، خیانت، ظلم و آزادی در بستر یک داستان فانتزی و شخصیتهایی عاشق، جنگجو و جسور همراه میشوید که تمام انتظارات یک خوانندهی ژانر فانتزی را برآورده خواهد کرد. آمادهی درگیرکنندهترین کتاب فانتزی باشید که تمام قلب و روح شما را در خود فرو میبرد.
▪️#چند_سطر_کتاب
فراری قبل از سپیدهدم خواهد مرد.
رد پاهایش مانند یک آهوی زخمی به صورت زیگزاگی در گردوخاک سردابههای سرا باقی مانده است. تونلها او را از پا درآوردهاند. هوای داغ این پایین بیش از حد سنگین است، بوی مرگ و گندیدگی بیش از حد نزدیک است.
زمانی که رد پاها را میبینم، یک ساعت از به جا ماندنشان گذشته. حرام زادهی بیچاره، نگهبانها حالا دیگر ردش را زدهاند. اگر شانس بیاورد، در تعقیب و گریز خواهد مرد.
اگر نیاورد...
دربارهاش فکر نکن. کولهپشتی را قایم کن. از اینجا برو بیرون.
📗 #کتاب_امروز
ایلان ماسک
تسلا، اسپیس ایکس و فتح آیندهای رویایی
یک نوجوان را تصور کنید که در دهه هشتاد میلادی در آفریقای جنوبی زندگی میکند، جایی که هنوز ذهن مردمانش درگیر نژادپرستی است و البته اینترنت نیز هنوز در ابتدای راه است. اینکه چطور این نوجوان در این شرایط به بانکداری اینترنتی فکر میکند از عجایب ذهن بشری است.
در کتاب پیش رو، شما با ایلان ماسک آشنا خواهید شد. همان نوجوان با آن افکار خارقالعاده در دههی هشتاد که حالا تبدیل به یکی از ثروتمندترین افراد جهان شده، البته از راه کارآفرینی در حوزههای مختلف، برای مثال:
🔹تاسیس و مدیریت شرکت تسلا موتورز، در زمینهی تولید خودروهای برقی در جهت جلوگیری از آلودگی محیط زیست.
🔹تاسیس شرکت سولارسیتی که به تولید پنلهای خورشیدی میپردازد و برای کاهش مصرف سوختهای فسیلی تاسیس شده.
🔹تاسیس شرکت فضایی اسپیس ایکس با هدف متحول کردن صنعت هوا و فضا و مقرون به صرفه کردن سفرهای فضایی و سرانجام: رفتن به مریخ و قابل سکونت کردن این سیاره برای ساکنین زمین!
او همچنین در راس چهار شرکت دیگر قرار دارد، از جمله ایکس(توییتر سابق)، نورالینک، بورینگ و اوپنآیای.
📌این کتاب کاملترین زندگینامه از ایلان ماسک است که تا به امروز منتشر شده چرا که او به نویسنده یعنی اشلی ونس اجازه دسترسی به افراد خانواده و بازدید از شرکتهایش را داده و خودش نیز ساعتها با او به گفتگو پرداخته است.
#چند_سطر_کتاب
«تو فکر میکنی من دیوونهم؟»
این سوالی بود که ماسک پس از اتمام یک شام مفصل و طولانی در یک رستوران در سیلیکونولی از من پرسید. من زودتر به رستوران رسیده بودم و برای خودم نوشیدنی سفارش دادم. میدانستم که ایلان مانند همیشه دیر میکند. او حدود پانزده دقیقه بعد رسید. کفشی چرمی به پا داشت و همراه آن شلوار جین و یک پیراهن شطرنجی به تن کرده بود. بلندای قامت ایلان حدود ۱۸۳ سانتیمتر است اما اگر از هر کسی که او را میشناسد بپرسید، قد او را بیشتر تخمین میزند. شانههای پهن و ستبرش ظاهر اغوا کنندهای به او میدهد. به نظر میرسد او از این ویژگی برای صلابت بخشیدن به جایگاه خود به عنوان سردسته و پیشرو در تیم و انجام کار گروهی استفاده میکند. البته در اغلب موارد او فردی کمرو و خجالتی است.ص۱۵
📗#ایلان_ماسک، #اشلی_ونس، #شروین_صولتی،#انتشارات_گوتنبرگ
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📙#کتاب_امروز
خود دوستداشتنی من
این کتاب راهنمای گامبهگام مسیر پذیرش کامل عشق به خود است. وقتی خود را آنگونه که هستید دوست بدارید به شادکامی دست پیدا میکنید و در نتیجۀ آن روابط شما و دیدگاهتان به مسائل جهان اطرافتان تغییر خواهد کرد. فعالیتها و تمرینهای این کتاب به شما میآموزند تا درک، پذیرش و عشق بیشتری به خود اصیلتان داشته باشید و این فرصت را میدهند تا خودتان را تماموکمال با تمام ضعفها و قوتها و افتوخیزهایتان ببینید و ارزشهای خود را به رسمیت بشناسید.
این کتاب یک جورهایی مصاحبه با خود به حساب میاد. شما بدون واسطه با خود واقعیتون رو به رو میشید و به زبون میارید که دقیقا چه کسی هستید و چی در سر دارید. بعد از شناخت خودتون، اون موقع میتونید بهتر خودتون رو دوست داشته باشید یا اینکه در پی رفع نقاط ضعف خودتون باشید.
این کتاب رو نشر "مون" منتشر کرده و تا حدی در رده کتابهایی مثل "بنویس و بعد از نوشتن بسوزان" و "بیداری" از همین انتشارات قرار میگیره.
#چند_سطر_کتاب
یکی از راههای تقویت خودشناسی تامل در فرهنگ خویش است. گاهی دیدِ فرهنگی ما با متغیرهای متداولی چون جنسیت و نژاد محدود میشود؛ البته فرهنگ فراتر از این موارد است. اگرچه ممکن است تشابهاتی کلی با خانواده، اجتماع و کشوری که در آن زندگی میکنید داشته باشید اما ساختار فرهنگی شما مختص خودتان است. ص47
🔹خود دوست داشتنی من، #شاینا_الی، #مریم_نظری، #نشر_مون
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
#کتاب_امروز
▪️کارآگاهان غذا
موقع خوندن این کتاب هم گوگل دم دستتون باشه هم یه سوپ خوشمزه!! چون قطعا اونقدر از غذاهای مختلف تعریف میکنه که شما هم دلتون میخواد سوپی، نودلی چیزی بخورید.
آقای کاموگاوا و دخترش کویشی یک رستوران گمنام دارند. اما این رستوران فقط یک رستوران معمولی نیست و یک خدمت خاص به بعضی از مشتریا میده.
کاموگاوا قبلا کارآگاه پلیس بوده و حالا مشتریان خاصش با تعریف یک غذای خاص به سراغش میان که قبلا عزیزی براشون میپخته یا جایی خوردن و دیگه هیچ وقت نتونستن اون طعم خاص رو بچشن.
انواع سوپها، میتو، پیش غذا، دسرهای مختلف و کلی خوراکی خاص و خوشمزه با اسمهای سرگیجهآور توی این کتاب هست که همراه با نوستالژی و حسرتهای افراد مختلف ترکیب شده و داستانی چند بخشی رو ساخته با محوریت رستوران کاموگاوا. البته اگه پیگیر داستانهای ژاپنی باشید این سبک نسبتا رایجیه. یا حداقل اونایی که پرطرفدارتر بودن این سبکی بودن، مثل "پیش از آنکه قهوهات سرد شود"، یا "در کتابخانه پیدایش خواهی کرد".
#چند_سطر_کتاب
واقعا اینقدر فرق میکنه که مواد اولیه رو از کجا بخرید؟
«اوه البته. هر تفاوتی ممکنه کوچیک به نظر برسه اما تاثیر کلی که روی غذا میذاره، میتونه کاملا چشمگیر و قابل توجه باشه. مثلا وقتی مواد لازم برای درست کردن استاک رو از فوجیا خریده، مطمئن بوده که جلبک قهوهای درجه یک ماتسومایی باشه و اون رو با تکههای خشک شدهی ماهی خال مخالی ترکیب کرده. بعد، وقتی که توی خونه استاک رو درست میکرده، به این ترکیب ماهی ساردین اضافه میکرده.» ص31
📗خانواده کاموگاوا : کارآگاهان غذا، #هیساشی_کاشیوای، #عهدیه_قاسمی، #نشر_دانش_آفرین
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📗 #کتاب_امروز
گورهای گاوچران
#مهرنوش
تا الان کجا بودی آقای بولانیو؟ چرا دیر باهات آشنا شدم؟ آیا بقیه کتابهات هم به همین باحالی هستن؟
گورهای گاوچران سه بخش داره و یک رمان به هم پیوسته نیست. به نظر میاد شخصیت اصلی یک نفره ولی زمان و مکان اتفاقات باهم تفاوت دارن. اما التهاب و بلاتکلیفی در همه مشترکه.
داستان از شیلی شروع میشه و پسری که تلاش میکنه همراه خانواده به مکزیک مهاجرت کنه. اما در طول داستان با نیکانور پارا آشنا میشیم که شاعر محبوب آرتورو، شخصیت اصلی داستانه. بعد به انقلاب و ماجراهای سیاسی شیلی میرسیم که زندگی خیلیها رو تحت تاثیر قرار داده. ولی به هر حال زندگی ادامه داره.
داستانهایی که از زبان یک شاعر شیلیایی روایت میشن و ترکیب ادبیات و سیاست هستند.
#چند_سطر_کتاب
تاثیر کودتا بر خانواده ام این بود: مادرم که معلم ریاضی دبیرستان لیستئو در کنسپسیون بود، شغلش را از دست داد. پدر و مادرم دوباره با هم آشتی کردند و با هم حرف میزدند. برادرم دیوید را دستگیر کردند و کتک زدند؛ پدر و مادرم پانزده روز در کلانتریها و بیمارستانها دنبالش گشتند. یک ماه بعد به خانه برگشت و تا سی روز بعد حتی یک کلمه هم حرف نزد. مادرم گریه میکرد و فریاد میزد و میپرسید با پسرش چه کردهاند. ص 135
📕گورهای گاوچران، #روبرتو_بولانیو، #محمد_جوادی، #نشر_چشمه
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📕 #کتاب_امروز
این هم از کتاب دوم خانم "کیم سو هیون": تصمیم گرفتم بیخیال باشم!
البته عنوان اصلی اون "راحت بودن بدون تلاش" هست.
کتاب قبلی این نویسنده با نام "تصمیم گرفتم خودم باشم" حسابی پر طرفدار بود.
نویسنده، ادعایی در مورد روانشناسی نداره ولی طبق تجربه خودش نکاتی رو در مورد رفتار با دیگران میگه تا نشون بده چطور در موقعیتهای مختلف، با افرادی که ما رو ناراحت میکنن کنار بیایم.
نکتهی قشنگ ماجرا این بود که بعضی جاها نشون داده شاید رفتار دیگران اونقدر ها هم بد نیست، بلکه ما هستیم که اصرار داریم همه رو در یک قالب جا بدیم.
این کتاب هم مثل کتاب قبلی دارای تعدادی تصویره که خود نویسنده زحمت اونها رو کشیده و چاپ رنگی هم داره.
#چند_سطر_کتاب
پس نظر چه کسی درسته؟
خب، پاسخ درستی وجود ندارد. همهی ما از طریق شیوهی زندگی خود، به جهان مینگریم. همه آزادند راهی را که برایشان مناسب است انتخاب کنند. با این حال، باید مراقب باشیم باورهایمان خشک و انعطاف ناپذیر نشوند.
از آنجا که اعتقاد کورکورانه تبدیل به باور کاذب میشود، ما باید گاهی فکرِ «این درست است» خود را که بی وقفه بر ما تسلط دارد، زیر سوال ببریم.
ص102
📘تصمیم گرفتم بی خیال باشم، #کیم_سوهیون، #فریناز_بیابانی، #فریماه_بیابانی، #نشر_دانش_آفرین، 208 صفحه
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📕 #کتاب_امروز
الکس و من
در 6 سپتامبر سال 2007، طوطی خاکستری آفریقایی به نام الکس دچار مرگ زودهنگام در سن 31 سالگی شد. آخرین کلماتی که او به صاحبش، آیرین پپربرگ، گفت، این ها بودند: «خوب باش. دوستت دارم»
این کتاب در واقع زندگینامهی نویسنده خانم آیرین پپربرگ دانشمند رفتارشناس است. خانم پپربرگ برای تحقیقاتی که با یک طوطی به نام الکس داشت معروفه و این کتاب هم به ماجرای زندگی خودش پرداخته و هم اینکه چطور مسیرش به کار با الکس کشیده شد.
البته جدای از جنبههای علمی داستان، پپربرگ نزدیک به سه دهه با الکس کار کرده و قطعا وابستگی عاطفی هم نسبت به الکس پیدا کرده.
الکس این پرنده باهوش نشون داد که طوطیها صرفا تقلید نمیکنن و میتونن به اندازهی یک بچهی چهار ساله باهوش باشن. زندگی پر فراز و نشیب این دو نفر مخصوصا برای کسانی که پرندهها رو دوست دارن میتونه جذاب و در عین حال غمانگیز باشه.
#چند_سطر_کتاب
آن زمان به والدینی مثل مادر من میگفتند مادر یخچالی: سرد و غیر صمیمی. او هرگز خودجوش من را در آغوش نمیگرفت یا با محبت با من صحبت نمیکرد و هرگز با من بازی نمیکرد یا برایم کتاب نمیخواند. پدرم، روزها معلم راهنمایی بود و شبها، به لطف لایحه جی.آی برای گرفتن مدرک کارشناسی ارشد درس میخواند و از مادر بیمارش مراقبت میکرد. به همین خاطر من او را از یک صبح بخیر تا صبح بخیر بعدی نمیدیدم. تا روزی که "بینام" وارد زندگی من شود، فقط من بودم و من، یک کودک گوشهگیر که کسی را جز خودش برای حرف زدن نداشت. اما حالا آن شرایط تغییر کرده بود. حالا دیگر فقط من نبودم. حالا بینام بود و من. بینهایت ذوق زده بودم. بالاخره همدمی داشتم، کسی که میتوانستم با او صحبت کنم، کسی که به نظر من وفادار بود. ص26
📗 الکس و من، #آیرین_ماکسین_پپربرگ، #فائزه_ادیبان، #نشر_دانش_آفرین
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📚#سیزده_کاری_که_والدین_دارای_ذهن_قوی_انجام_نمیدهند
✍🏻#مینا:
در ابتدای کتاب شما با نگاهی مختصر به فهرست متوجه میشوید قرار نیست با موعظههای آبکی و سطحی و تکراری که در بسیاری از کتابهای تربیت فرزند دیدهاید سروکار داشته باشید بلکه قرار است برای فرزندتان و حتی خودتان خط قرمزهایی پررنگ ایجاد کنید!
این کتاب، همچون دو اثر پیشین این نویسنده «13 کاری که زنان دارای ذهن قوی انجام نمیدهند» و «13 کاری که افراد دارای ذهن قوی انجام نمیدهند» با باز کردن 13 مسئله مهم و حیاتی تاثیر رفتار و تربیت یک والد آگاه را به شما نشان میدهد.
نویسنده خیلی ساده در سطر به سطر کتاب بیان میکند که اگر چشمانداز سالمی برای کودک خود ایجاد نکنید در واقع توانایی او را محدود میکنید.
همچنین دلیل تمرکز خود بر والدین را اینگونه بیان میکند که روند درمان یک کودک آسیبدیده بسیار کند است اما ایجاد باورهای مناسب در یک والد بسیار سریعتر و تاثیرگذارتر است.
✔️بخشی از فهرست کتاب
▪️آنها ذهنیت قربانی را تایید نمیکنند
▪️آنها با حس گناه، فرزندپروری نمیکنند
▪️آنها فرزند خود را مرکز کائنات نمیکنند
▪️آنها اجازه نمیدهند ترس عامل انتخابهایشان شود
▪️آنها به فرزندشان اجازه برتری و قدرت نمیدهند
▪️آنها انتظار کمال ندارند
و......
📌#چند_سطر_کتاب
نمیتوانید مانع رویارو شدن فرزندتان با سختیها شوید. او شکست میخورد و رد میشود. فقدان و دلشکستگی را تجربه خواهد کرد و با دوران سختی روبهرو خواهد شد. اما اگر ابزارهای مورد نیاز برای شناختن قدرت ذهنی را به او بدهید، میتواند آن سختیها را به فرصتهایی برای قویتر و بهتر شدن تبدیل کند.
📕۱۳ کاری که والدین دارای ذهن قوی انجام نمیدهند، #ایمی_مورین، #منصور_بیگدلی، #نشر_بهارسبز
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📘 #کتاب_امروز
گربه صفتی
گربهها هیچ نیازی به فلسفه ندارند. آنها بر اساس طبیعتشان راضیاند به زندگیای که برایشان مقرر شده. اما در انسانها ناراضی بودن از طبیعتشان است که طبیعی به نظر میرسد! با نتایج تراژیک و مضحکی که قابل پیشبینی است، آدمیزاد هرگز از تلاش برای بودنِ چیزی که نیست دست برنمیدارد. ص10
گربهصفتی یا به عبارتی فلسفهی گربهسانان، ترکیبی از فلسفه و جامعهشناسی و زیستشناسیه. در این کتاب دیدگاههای فلاسفهی مختلف رو در مورد زندگی و انسان میبینیم و در این بین ماجراهایی از گربههای مختلف رو هم میشنویم. در واقع این کتاب نمیخواد از گربهها به ما درس بده، بلکه با توجه به سبک زندگی گربهسانان، به انسان از زاویه دید جدیدی نگاه میکنه.
مثلا در جایی میگه: مطمئنا نمیتوانیم بدانیم گربه بودن چگونه است. همچنین نمیتوانیم درک کنیم که انسان دیگری بودن چگونه است. با این که ما به درستی معتقدیم کسی که فکر میکند انسانهای دیگر ماشینهای بیاحساساند بیمار روانی است، فلاسفهای همچون دکارت دقیقا همین نظر را دربارهی حیوانات داشتند و با این حال به عنوان علامهی دهر تحسین شدند. ص102
📕 #گربه_صفتی، #جان_گری، #مهدی_مومنی_نیا، #نشر_دیوار
www.klidar.ir
t.me/klidarNews
instagram.com/instaklidar
www.klidar.ir
t.me/klidarNews
instagram.com/instaklidar
#کتاب_امروز
📕سجیر
«سجیر» رمانی است تالیف «رجاء عالم» با ویراستاری «تام مکدانا». شخصیت اصلی آن زنی است به نام فاطمه که در مکه زندگی میکند و ناچار است در کنار سنتها و تفکرات مردسالارانه عرب با شوهرش، سجیر، که کارش پرورش مار است روزگار بگذراند. سجیر را میتوان در قالب رئالیسم جادویی طبقهبندی کرد. در واقع، ترکیبی از واقعیت، افسانه و تاریخ در این اثر دیده میشود. با ورود فاطمه به اتاقی ممنوعه که شوهرش در آنجا مار پرورش میدهد و سپس گزیده شدن او توسط یک مار شاخدار، داستان از دنیای واقعیتها فاصله میگیرد و با خواب و خیال و جادو همراه میشود.
رجا عالم نویسنده این کتاب، اهل مکه و مقیم فرانسه است. او در کارنامه ادبیاش چندین جایزه و از جمله بوکر عربی را دارد. خانم عالم، این رمان را به انگلیسی نوشت و بعد از اینکه توسط تام مکدانا، روزنامهنگار و سینماگر آمریکایی، ویرایش شد با عنوان «فاطمه» منتشر شد. (این عنوان در ایران به دلایلی، به سجیر تغییر یافت.)
علی ملایجردی، مترجم این کتاب، پیش از این آثاری از ادبیات پاکستان، آذربایجان، ازبکستان، الجزایر، بریتانیا و آمریکا را ترجمه و منتشر کرده است.
#چند_سطر_کتاب:
«روی لبهای خوشتراش سجیر کبودی دیده میشد. جنهای کبود او را تسخیر کرده بودند. سجیر بازوی فاطمه را محکم چنگ زد و در امتداد کوچهی تاریک او را کنار ساختمان مخروبهی سنگی کشید. جلوی سطل زبالهای سکندری خوردند، حمال دیلاق یمنی با دهانی باز آنجا ایستاده بود. فاطمه عبای ظریف گلدوزیشدهاش را که محکم چنگ زده بود شل کرد. ردای کفنمانند لغزید و دور کمرش افتاد. سرگیسوانش بر روی زانوهایش خورد. سجیر چنان تندتند نفس میکشید که به زحمت میتوانست کلمهای حرف بزند. زیبایی زن او را آتشینتر کرد.»
📘 #کتاب_امروز
چیزهای شکننده
بعید میدونم "نیل گیمن" نیاز به معرفی داشته باشه ولی اگه نوک زبونتونه بهتون کمک میکنم: خالق "کورالین"، "سندمن" و "فال نیک" هستند!
البته کارهای معروف نیل گیمن بیشتر از اینهاست ولی اینا معروفترینهاش هستن که توی ایران هم کلی طرفدار داره.
کتاب "چیزهای شکننده" بر خلاف بقیه کارهاش، یک رمان نیست و مجموعه داستانه. ابتدای کتاب ماجرای نوشته شدن و تقدیم هر داستان رو گفته و هر کدوم در بازه زمانی مختلفی نوشته شدن.
فضای کلی داستانها یک جورهایی ترکیب تخیل خود گیمن و فضای ادگار آلن پو و ری برد بری هست. داستانهایی عجیب، که به نظر معاصر میان ولی در واقع زمینهی تخیلی دارن و ممکنه موجودات نامتعارف و یا حتی هیولا هم در پس زمینه ببینید.
در پشت جلد کتاب میخونیم:
مجموعهای بهتآور از روایتهایی که مرزهای تخیل را جابهجا میکنند، عمق تجربههای بشری را شخم میزنند، و نشان میدهند تا چه حد امور عادی و خیالانگیز در هم تنیدهاند.
چنین آفرینشهای درخشان و داستانهایی که در دنیای ماتریکس اتفاق میافتند و آنها که در جهان قصههای گوتیک، نشان از نبوغ داستانگویی گیمن و حس شوخطبعیِ سرگرمکننده و دارکِ او دارد. چیزهای شکننده، رهاورد جادوی ادبیات یکی از منحصربهفردترین نویسندگان زمان ماست.
#چند_سطر_کتاب
ریزه پرسی: «تو چطوری مردی؟»
عزیز گفت: «مریض شدم. شکمم سروصدا راه انداخت و درد گرفت، بعد مردم.»
ریزه گفت: «اگه من بخوام اینجا پیش تو بمونم باید مرده باشم؟»
عزیز گفت: «شاید. خب آره به نظرم.»
«چطوریه؟ مردن؟»
عزیز اعتراف کرد: «ازش بدم نمیآد. فقط بدیش اینه که کسی رو نداری باهاش بازی کنی.» ص66
📙چیزهای شکننده، #نیل_گیمن، #ماهرخ_آخوند، #نشر_نون
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
#کتاب_امروز
📙توتوچان دخترکی آنسوی پنجره
#فاطمه
ادای دین شاگردی ویژه به معلمی ویژهتر
توتوچان قصهٔ کودکیست با تمام ویژگیهای خاص و معمول یک کودک که هرگز نخواسته پا در چارچوب سفت و سخت جهان اطرافش بگذارد. جهان خودش را دوست داشته و شاید اگر بزرگتر بود هرگز زیبایی جهانش را برای آدمهای اطرافش توصیف نمیکرد. اما شجاعت و جسارت یک کودک، او را به سمتی میبرد که خودش را بدون سانسور ابراز کند. توتوچان قصهی بچههاست برای بچهها، برای بزرگترها. او که در جهانِ ساختهٔ دست آدمبزرگها جا نمیگیرد؛ از آن بیرون رانده و به بهشت پا میگذارد. مدرسهای برای بچهها. بهشتی که آقای کوبایاشی برای بچههایی خوشبخت ساخته. مدرسهای خاص و دلچسب برای کودکانی که میتوانند در جهانشان زندگی کنند و درس بخوانند. آنچه دوست دارند بخوانند و تجربیاتی را کسب کنند که دیگران از آنها محرومند. توتوچان روایتیست که خواندنش لذتی عمیق دارد و تصور زندگی کردنش رویایی بهنظر میرسد. کتابی خواندنی برای تمام کسانی که روزی کودک بودهاند و حالا با کودکان سرو کار دارند.
#چند_سطر_کتاب
مدیر از جا برخاست و دست بزرگ و گرم خود را روی سر او گذاشت و گفت: «خیلی خوب حالا دیگر تو دانشآموز این مدرسه هستی.» اینها تنها کلمات او بودند.
در این هنگام توتوچان احساس میکرد برای اولین بار در عمرش با کسی روبهرو شده که میتواند او را واقعا دوست بدارد. آخر تا آن موقع هیچکس پیدا نشده بود که مدتی چنین طولانی به حرف زدن او گوش کند. در همهٔ این مدت مدیر مدرسه حتی یکبار خمیازه نکشیده بود و بیتفاوتی نشان نداده بود. بهنظر میرسید اشتیاق او برای شنیدن، درست به اندازهٔ علاقهٔ توتوچان برای تعریف کردن است.
📘#کتاب_امروز
همکار
«فریدا مک فادن» خالق رمانهای «خدمتکار» و «راز خدمتکار» اینبار هم سراغ ژانر جذاب جنایی و پلیسی رفته. در رمان «همکار» ما با زندگی دو همکار روبهروییم که از قضا رازهایی رو در پشت پردهی زندگیشون دارن. «ناتالی» زنی زیبا و موفق در فروش محصولات مراقبتی و «داون شف» حسابدار عجیب و غریب شرکت. قصه از جایی شروع میشه که برخلاف هرروز و همیشه داون شف سرکار حاضر نمیشه و از طرفی «ناتالی» مدام تماسهای عجیب و غریبی دریافت میکنه. ناتالی برای پیدا کردن داون به خونهاش میره و در اونجا با صحنهای ترسناک روبهرو میشه. صحنهای که اونو وارد یه ماجرای پرپیچ و خم و پردردسر میکنه.
رمان با خلاقیت خاصی داستان رو از زبان دوتا شخصیت برای خواننده روایت میکنه. از نکات جذابش اما میشه به شخصیتپردازی ظریف و هنرمندانه و ماجرایی که از تب و تاب نمیافته اشاره کرد. به طوری که خواننده رو تا خط پایان مجذوب خودش نگه میداره.
#چند_سطر_کتاب
کیم به ساعتش نگاهی میاندازد و بعد، دوباره طوری نگاهم میکند که انگار عقلم را از دست دادهام. «بیست دقیقه دیر کرده، خب که چی؟»
چنین چیزی از داون بعید است. علاوه بر این، چیز دیگری هم هست که با کیم درمیان نگذاشتهام. دیروز عصر، داون ایمیل عجیبی برایم فرستاد و پرسید که آیا میتوانم در پایان ساعت کاری دربارهی «موضوعی بسیار مهم» با او صحبت کنم یا نه؛ اما بیشتر بعدازظهر برای یک جلسهی بازاریابی بیرون بودم و وقتی به دفتر برگشتم او هم رفته بود. موضوعی بسیار مهم. نمیدانم که دربارهی ... صفحه13
📘#کتاب_امروز
شیفت شب
پانزده سال قبل، در سال 1999، وقتی که همه انتظار داشتند با تغییر قرن، همهچیز از هم بپاشه، قتلی در یک کلوپ اجارهی فیلم رخ میده. چهار نفر کشته میشن و یک نفر زنده میمونه. "الا"، بازماندهی اون حادثه سعی داره زندگی از هم پاشیدهی خودش رو سروسامون بده، اما بهش خبر میدن قتلی مشابه رخ داده و بهتره با تنها بازماندهی حادثه حرف بزنه.
ماجرا سر راست به نظر میاد. اف بی آی وارد میشه تا قاتل فراری رو دستگیر کنه که یک پسر نوجوان بوده. اما "الا" بعد از گفتگو و آشنایی با "جسی" بازماندهی جدید، متوجه نکات جدیدی میشه. یعنی جسی فقط یک نوجوون ترسیده و بازمانده از جنایته؟ یا اینکه نقش پررنگتری داره؟
داستان از زبان چندین راوی تعریف میشه: "الا"، "کلر" بازرس افبیآی و کریس، برادر قاتل فراری. روایت جذاب و پرکشش از ویژگی کارهای نویسنده است که بارها توی لیست بهترینهای سال اومدن.
✔️اگه از کتاب "راهنمای کشف قتل" خوشتون اومده، "شیفت شب" رو هم امتحان کنین.
#چند_سطر_کتاب
جسی به توضیحات الا گوش میدهد؛ دربارهی شب سال نوی 1999 که وارد اتاق استراحت شد. دربارهی اصابت ضربهی سنگین به سرش. دربارهی اینکه چیز زیادی به خاطر نمیآورد، فقط اینکه به هوش آمده و بیرون دویده بود و او را وسط حلقهی قرمز رنگی در برفها پیدا کرده بودند. سعی میکند بی احساس حرف بزند، ولی چشمهایش پر از اشک میشوند. اشارهای به این بخش از ماجرا نمیکند که بیدار شد و سر تقریبا بریدهی کیتی را در دامنش یافت، انگار دوستش چهار دست و پا برای کمک به سمت او خزیده و همانجا مرده بود. همینطور کابوس مکرر هیبتی که خم میشود و در حال فرو کردن چاقو در بدن زمزمه میکند: «شب بخیر خوشگله.» ص29
📙شیفت شب، #الکس_فینلی، #مریم_رفیعی، #نشر_آموت، 396صفحه
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📕#لاشهی_لطیف
📌برندهی جایزهی کلارین در سال 2017
✍🏻#مینا:
منتقد نیویورک تایمز دربارهاش مینویسد «درست از لحظهای که کتاب را در دست میگیرید، خودتان را هم لرزان و ترسان در صف سلاخی میبینید و شک ندارید آنچه پیش رو دارید ذرهای از آنچه پشتسر گذاشتهاید بهتر نخواهد بود.»
مارکوس شخصیت اصلی کتاب لاشهی لطیف شما را در پادآرمانشهری این سو و آنسو میکشاند که تهی از هر گونه احساسات پاک انسانگونه است و چنان شما را از دنیای خودتان جدا کرده و در استخری از گوشت انسان غرق میکند که با تمام وجود غلبهی شر بر خیر را احساس کنید. اما زندگی سرد و بیمارگونهی مارکوس هم بعد از یک هدیهی نامتعارف دگرگون میشود. هدیهای از جنس انسان. هر چند او را راس بنامند و سر میز غذا سرو کنند!
یک ویروس لعنتی جهان را دربر میگیرد و بعد از آن سکوت.
سکوتی از جنس نبود حیوانات.
و بعد مردمی که به آدمخواری روی میآورند و راس را تولید میکنند!
انسانهایی بیگناه که فقط برای خوردن به وجود آمدهاند و به چشم یک تکه گوشت مبادله میشوند از قصابخانهها به آزمایشگاهها و شکارگاهها جابهجا میشوند. حتی در بدو تولد، تارهای صوتی خود را از دست میدهند و آنجاست که ذات بشری سقوط میکند شاید نوبت پیروزی شر به خیر رسیده باشد.
لاشهی لطیف در کنار داستان هنجارشکن و کوبندهی خود که میخواهد آدمیزاد را یکباره روبروی یک آیینه قرار داده و با ذات نازیبای خود روبرو کند پای اخلاقیات و احساسات را نیز به بازی میکشد و یکی از زیباترین کتابهای حال حاضر را پدید میآورد.
📚#چند_سطر_کتاب
هنگام روشن کردن سیگار میاندیشید هیچکس آنها را انسان خطاب نمیکند. خودش هم وقتی باید چرخهی تولید گوشت را برای کارگر جدید توضیح دهد از این کلمه استفاده نمیکند. ممکن است برای این کار بازداشتش کنند، حتی به سلاخخانهی شهری بفرستندش و کارش را بسازند. عبارت درست به قتل رساندن است، اما نمیتوان از آن استفاده کرد.
📙#کتاب_امروز
🤵🏼♀️بادیگارد
✍🏻#مینا
(به قول نویسنده، کتابی پر از چیزهای جادویی که برای خودمان در دل طلب میکنیم.)
اتفاقات بد با هم میرسند. هانا بروکس تو شرایط بدیست. دختر بادیگارد داستان ما که همیشه سعی میکند شبیه به یک کوسه رفتار کند بعد از مرگ نابهنگام مادرش و بههمزدن رابطهاش با دوست پسرش فقط دنبال یک کار است تا بتواند خودش را سرگرم کند و اینجاست که ماموریت جدید هانا شروع میشود و آن چیزی نیست جز محافظت کردن از جذابترین بازیگر مرد دنیا جک استیپلتن.
مادر جک سرطان دارد و او بعد از چندین سال تصمیم گرفته است به خانهی کودکی خود برگردد تا خانوادهاش را ببیند و در عین حال باید مراقب مزاحمی که در کمینش است هم باشد و برای این کار به هانا نیاز دارد. اما زندگی جک هم کم راز و پیچیدگی ندارد! و باید دید این همکاری و آشنایی متفاوت چگونه میخواهد سرنوشت آنها را رقم بزند.
داستان آشنایی جک و هانا در کنار اتفاقات هیجانانگیز و ماجراهای غیرقابل انتظار داستان، شما را در یک عاشقانهی متفاوت و بامزه با شخصیتهای کلهشق و دوستداشتنی غرق میکند. در این کتاب قرار است شادی و غم را با هانا و جک تجربه کنید و شاهد یک عاشقانهی جذاب و متفاوت باشید.
✔️#چند_سطر_کتاب
جک اخم کرد.بعد پرسید: «این همه قانون چطور باید توی ذهن من بمونه؟»
گفتم: «جزوه رو بخون؛ به دفعات زیاد و با ماژیک شبرنگ.»
احتمالش هست که لحنم کمی خشکمقدسگونه باشد.
جک تلفنش را با آهی زمین گذاشت. گفت: ببین، قرار نیست برم کلاب یا رستوران یا با غریبهها تو جاهای غریب ملاقات کنم. فقط خونه میمونم یا با مادرم موقع نوبتهاش میرم دکتر.» آه کشید. «ضمنا... علیرغم میل باطنیم... چند بار میرم مزرعه والدینم، ولی اگه خدا بخواد، اون سفرها کوتاهن و تعدادشون کمه. همین. من نیومدم اینجا تا خوش بگذرونم یا دردسر درست کنم یا کشته بشم. فقط اومدم تا پسر خوبی باشم و به مادرم کمک کنم.»
گفتم: « عالیه. این کارمون رو راحتتر میکنه.»
#کتاب_امروز
📘بازگشت
گویا شخصیت اصلی یک کارآگاه خصوصیه که یک دفتر هم داره. دنیا هم داره به دلیل نامعلومی تموم میشه و همه چی خر تو خره! کارآگاه داره خاطراتشو تعریف میکنه یا حداقل چیزیه که من فهمیدم!
اما روایت داستان خطی نیست. در واقع وقتی خیلی هم ماجراهای زیاد رخ نمیدن، روایت خطی ماجرا رو لوس میکنه. پس بهتره اونو بپیچونی تا خواننده درگیر بشه! الان چی شد کی به کیه. تابستونه ولی برف میاد، پمپ بنزین، سوخت نداره، یک خانواده سلاخی شدن و چیزهای عجیب دیگه.
پشت کتاب هم نوشته: اثر درخشان دیگری از آندری نیکولایدیس که اسلاوی ژیژک فیلسوف آن را دیدار دشیل همت با اومبرتو اکو و اورهان پاموک میداند.
#چند_سطر_کتاب
آدمها سررشتهی گناهاند، کل زندگیشان هم دست و پا زدن در میدان همین گناهآلودگی است. نه میشود از آن اجتناب کرد، نه انکارش کرد، تنها ابزار اصلاح و نجات در دست آدمها هم مرگ است. ولی باز هوا برشان میدارد که اگر زندگی بیشتری ببخشند، به پر کردن چالهی مقابلشان کمکی میشود؛ چالهای که اگر موفق نشوند به نحوی پرش کنند نمیدانند با آن چه کار کنند جز اینکه بیاموزند نادیدهاش بگیرند. همین میشود که با نهایت خودخواهی خودشان را تکثیر میکنند، انگار این گونه زندگیشان به بار مینشیند. ص170
🔹بازگشت، #آندری_نیکولایدیس، #خاطره_کردکریمی، #نشر_چشمه
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
کتاب_امروز
📙کِلر بودن آسان نیست
✍️#مهرنوش
دوران راهنمایی و کلا نوجوان بودن به خودی خود چندان راحت نیست. تغییرات جدید و دشوار و جدا شدن از دوستهای صمیمی و درک نشدن توسط اطرافیان زندگی رو بد میکنه. رخ دادن یک حادثه برای اعضای خانواده دیگه خود جهنمه!
کلر واقعا اوضاع سخت رو میگذرونه و از عصبانیت در مورد وضعیتی که داره کمکم به افسردگی وارد میشه.
همه چیز در مدرسه و حتی کلاس ژیمناستیک خستهکننده شده بود. بیشتر اوقات فقط دلم میخواست زانوهایم را بغل کنم و هیچ کاری انجام ندهم، اما هر طوری بود جلوی خودم را میگرفتم. انگار دنیا رنگهایش را از دست داده بود. حتی همهی غذاهای دلخواهم مزهشان را از دست داده بود. دوستان بدون اینکه قصدی داشته باشند، آزارم میدادند، و دشمنهایم که... ولش کن. ص138
با بدتر شدن اوضاع استرس زیادی به کلر وارد میشه. مثلا وقتی پدرش رفته دکتر اینجوری با خودش فکر میکنه:
مامان خیلی دوست داره خبرهای خوب رو سریع بگه و اصلا هم خوشش نمیاد گند بزنه به درس و مدرسهمون. احتمالا الان کنار بدن بیجون بابا نشسته و با خودش میگه: خب اینکه قطعا مرده. البته بچهها واقعا حق دارن بدونن، اما خب فایدهش چیه؟ کاری که نمیتونن انجام بدن و من هم اصلا دوست ندارم مزاحم فرایند آموزشیشون بشم. ص144
📘#کتاب_امروز
استخوان های آب نباتی
✍️#مهرنوش
خیلیهامون توی زندگی دنبال معجزهایم. یه معجزه که چیزی رو تغییر بده که خودمون توان انجامشو نداریم. یا حداقل یک نشانه برای امید بیشتر.
آلیو دچار بیماری استخوانهای شکننده هست و مجبوره روی ویلچر بنشینه چون با هر ضربه و حرکت کوچیکی ممکنه استخوانهاش بشکنن(دقیقا مثل خود نویسنده). اون با این وضعیت کمابیش کنار اومده و فعلا تنها آرزوش اینه که والدینش اجازه بدن مثل بقیهی بچهها به مدرسه بره و عادی زندگی کنه.
در همین حین بارش پرهای عجیبی توی شهرشون شروع میشه و شایعاتی شنیده میشه که یک مرغ زرینپر قراره بیاد و یک آرزو رو برآورده کنه...
این کتاب در عین حالی که کمی رئالیسم جادویی در خودش داره، همزمان جنبههای اجتماعی و روانشناسی رو پیش میبره که فقط مربوط به یک بچهی تنها نیست، بلکه هر کدوم از شخصیتها به دلیلی دنبال "یک" آرزو هستند...
از این نویسنده دو کتاب دیگه هم ترجمه و منتشر شده که هر دوی اونها هم پرطرفدار و جذاب هستند: "شهر معمولی" و "چیدن نور ستارهها".
#چند_سطر_کتاب
همانطور که حرف میزد، صدایش آرام آرام بالاتر میرفت، مثل غباری که موقع بارندگی از روی سنگفرش بلند میشود. حلقهی دستهایم دور بدنم...تنگ...و تنگتر میشد. انگار میخواستم از قلبم در برابر حرفهایش محافظت کنم. البته منطقی نبود. حرفهای بدی نمیزد. مسخرهام نمیکرد، اما چیزی بدجور معذبم میکرد. مثل وقتی که جوراب در کفش کتانی گلوله میشود و دستتان نمیرسد تا صافش کنید.
گفتم: «این وسیله وحشتناک نیست.»
«چی عزیزم؟»
«ویلچر من وحشتناک نیست. فقط ویلچره. معمولیه. مثل دوچرخهست. مثل هواپیما. مثل تخته اسکیتی که صندلی داره. فقط زمین بازی براش نیست.» به شوخی خودم خندیدم، اما او نخندید.
در عوض دستش را روی شانهام گذاشت و با صدای بلند گفت: «اجازه میدی. برات. دعا. کنم؟» ص20
📕استخوان های آب نباتی، #ناتالی_لید، #نیلوفر_عزیزپور، #نشر_پرتقال، قیمت 290،000 تومان
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📕#کشفم_کن
✍🏻#مینا
بالاخره بعد از انتظار فراوان ترجمهی دو جلد بعدی مجموعهی "خردم کن" هم راهی کتابفروشیها شد و باید بگم درست به اندازهی جلد اول کتاب، پرکشش، هیجانانگیز و جذابه😉
داستان با اینکه موضوع تکراری و کلیشهای داره هر چی جلوتر میره طرفداران بیشتری به خود جذب میکنه و برای علاقهمندان کتابهای عاشقانه فانتزی کمتر کسی هست که اسم این مجموعه تا به حال به گوشش نخورده باشه.
داستان جلد دوم (کشفم کن) درست از جایی شروع میشه که جولیت و آدام بعد از پیوستن به نقطهی امگا در همین حال که درگیر عشق یپچیده و پر از دستانداز خود هستن به رهبری کسل آمادهی جنگ با سازمان احیا میشن و جرقهی این جنگ هم با گروگان گرفتن چند نفر از دوستاشون از منطقهی امگا زده میشه. اما اینبار اونها آمادهی جنگی میشن که مستقیما توسط پدر وارنر هدایت میشه فرماندهای که تا حالا خودش رو نشون هیچکس نداده. اما الان برای ملاقات با جولیت آمادهست.
در این جلد جولیت دوباره با آرون وارنر روبرو میشه و رازهای زیادی دربارهی قدرت خودش و مصونیت آدام در برابر اون رو میفهمه. اما آیا این تموم ماجراست؟ آیا با وجود وارنر و مشخص شدن معمای مصونیت آدام در برابر جولیت رابطهی این دو نفر قراره ادامه داشته باشه یا وارنر بالاخره به هدف خودش میرسه؟
در "کشفم کن" و "رهایم کن" نویسنده علاوه بر اینکه به سوالهای شما از جلدهای قبلی پاسخ میده پای معماهای جدیدی رو هم وسط میکشه که شما رو برای خوندن جلدهای بعدی بیقرارتر میکنه.
🔸#چند_سطر_کتاب
سرم را دوباره و دوباره و دوباره تکان میدهم، زمزمه میکنم: «چرا داری باهام این کارو میکنی؟»
انگار میخواهد جواب بدهد اما بعد نظرش عوض میشود. نگاهش را سمت دیگری میچرخاند. چشمهایش را به سقف میدوزد و لبخند میزند، فقط یک ذره. میگوید: «میدونی، از همون روز اول که دیدمت تونستم تشخیص بدم یه چیزی تو وجودت بود که به نظرم فرق داشت. یه چیزی توی چشمهات که خیلی لطیف بود. خام و بیتجربه. انگار هنوز یاد نگرفته بودی چطوری قلبت رو از دنیا قایم کنی.»
#کتاب_امروز
📚چهار فصل در ژاپن
✍🏻#مینا
فلو مترجم تازهکاری که بعد از ترجمهی اولین کتاب خود دچار سردرگمی و ناامیدی پیچیدهای شده است بعد از یک قرار شام دوستانه زمانی که در قطار برگشت به خانه است کتابی را پیدا میکند که آغازگر سفری دگرگونکننده در زندگی یکنواخت او میشود.
کتاب یک جلد قهوهای ساده دارد و روی آن خیلی ساده نوشته شده است: صدای آب
نوشتهی هیبیکی.
و همین. هیچ توضیحی اعم از نام انتشارات و ... ندارد و همین مورد کتاب را برای فلو مرموزتر نیز میکند و در ادامه تصمیم به ترجمهی آن میگیرد.
برای فلو این کتاب ساده با جلد قهوهای معجزهای با خود به همراه میآورد که همهی ما در سختترین لحظات زندگیمان منتظر آن هستیم.
کتاب از آیاکو پیرزنی با شخصیتی محکم و متفاوت حرف میزند که کافه رستورانی کوچک را اداره میکند اما در واقع در این کافه در کنار پذیرایی از افراد مختلف آمادهی همصحبتی با انسانهای غریبه و آشنا است.
تا زمانی که تصمیم میگیرد از نوهی پسر مرحوم خود به مدت چهار فصل نگهداری کند. کیو، پسری 19 ساله که با رد شدن در آزمون پزشکی مادر خود را ناامید کرده مادری که همیشه برای جلب رضایت او تلاش میکرد و حالا درماندهتر از همیشه مجبور به سفر به روستای کوچک و دورافتادهی مادربزرگ خود است مادربزرگی که فقط تعریف او را شنیده است!
📕#چند_سطر_کتاب
سرش را چرخاند و به کولترین نگاه کرد که روی فرش حصیری دراز کشیده و در خود جمع شده بود.
در خواب پاهایش تکان میخورد. «اگه جای گربهها باشی میفهمی که اونا رویابافی میکنن، ولی نمیذارن این رویاها تمام وقت و وجودشون رو مختص خودشون کنن. ولی آدمها کاملا اینطوری هستن. ما در قبال تبدیل کردن رویاهامون به واقعیت، احساس اجبار میکنیم... و این همون چیزیه که هم باعث خوشحالی و هم باعث نارضایتی ما میشه.»
#چهار_فصل_در_ژاپن، #نیک_بردلی، #ثمین_سلاجقه، #انتشارات_دانش_آفرین
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
📕 #کتاب_امروز
#سروتونین
#مهرنوش:
سروتونین یک کتاب جامع در مورد سلامت روان هست که برای مخاطبینی با طیف سنی نوجوان تا بزرگسال نوشته شده. در زمینهی احساسات و بلوغ کتابهای مختلفی تالیف شدن ولی این یکی جنبههای مختلفی از جمله فشارهای شبکههای اجتماعی، نحوهی کاهش استرس، دوستیابی و نحوهی کمک گرفتن در موارد بحرانی رو مطرح کرده.
شاید ظاهر کتاب کمی کودکانه باشه ولی مطمئن باشید در خیلی از موارد میتونه به همهی افراد با هر رده سنی کمک کنه.
"همهی احساسات عادیاند، حتی احساسات بد. بنابراین اگر احساس بدی داشته باشی، معنیاش این نیست که آدم بدی هستی، اما باید یاد بگیری چطور به احساساتت واکنش نشان بدهی و با خودت مهربان باشی." ص37
دوست سمی ممکن است...
🔹مدام بهت بگوید اشتباه میکنی، فرقی هم نمیکند تو چه بگویی.
🔹مدام از کارهایت انتقاد کند و کارهای خجالتآوری را که در گذشته انجام دادهای، به رخت بکشد.
🔹دربارهی چیزهایی که بهشان علاقه داری یا خوب انجامشان میدهی، بدگویی کند یا حرفهای تحقیرآمیز بزند. ص88
📕 سروتونین روزی یک وعده ناشتا (چگونه مراقب سلامت روان خودمان باشیم؟)، #آلیس_جیمز، #لویی_استوول، #آرزو_قلی_زاده، #نشر_پرتقال
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar
سوپ آنقدر تند بود که تمام درماندگیام را سوزاند و مثل ظرفی که توی آب جوش خیس خورده و ساییده شده، تمیز و سرحال به رختخواب رفتم.
📘#کتاب_امروز
خمیر ترش
#مهرنوش:
لوئیس از دانشگاه فارغالتحصیل شده و در کار خودش متخصصه. یه شغل خوب بهش پیشنهاد شده که حقوق بالایی هم داره و باید به شهر دیگه بره. اما شغل جدید با همهی هیجانش، چیزی جز استرس و کمخوابی و غذای بد و ساعتهای کاری طولانی به دنبال نداره.
در همین حال، یک آگهی "سوپ تند" تغییر بزرگی در مسیر زندگیش ایجاد میکنه. یک کاسه سوپ تند و یک تکه نان خمیر ترش، اون رو موقت به زندگی واقعی برمیگردونه. و وقتی میفهمه آشپزهای سوپ تند میخوان به کشورشون برگردن، انگار چیزی رو داره از دست میده.
به این شدت نه ولی ممکنه خیلی از ماها در جایگاه لوئیس قرار گرفته باشیم و خودمون رو در جایی ببینیم که نمیدونیم علاقهمندی و استعدادمون در چیه، و فقط برای حفظ وضعیت موجود تلاش میکنیم.
🥖نان خمیر ترش رو شاید دیده باشید. همون نونهای چاقی که روی اونها ترک خورده و بعد برش خوردن حفره هم داره. برای پختنش باید همیشه به خمیر ترش که ماده اصلی نونه، غذا بدید و ازش مراقبت کنید.
📕فقط اینکه گاهی به چیزهایی توی کتاب برمیخورم که احساس میکنم مترجم یا ویراستار اصلا با زبان فارسی آشنایی نداشتن!! مثلا اسم شرکت رو نوشته ژنرال دکستریتی! کاری به تلفظ اصلیش ندارم ولی در فارسی ما اسم شرکتها رو معمولا جنرال مینویسیم و ژنرال مفهوم دیگه ای برامون داره. یا مثلا در جای دیگه نوشته: دک و پوز مهربان یک بازآور طلایی را داشت. به جان بچههام اگه پانویس نداشت عمرا میفهمیدم بازآور طلایی چیه!
حتی میتونید گوگل کنید ولی هیچ رفرنسی براش نیست.
(اسم نژاد سگ "گلدن رتریور" رو ترجمه کرده. چرا باید اسم نژاد ترجمه بشه؟)
🔹خمیر ترش، #رابین_اسلون، #سحر_حدیقه، #نشر_خوب
www.klidar.ir
t.me/klidarNews
instagram.com/instaklidar
📚#زیاد_بهش_فکر_نکن
✍🏻#مینا
شما در این کتاب با راهکارهای عملی برای عبور از پیچهای استرس در جادهی زندگی آشنا خواهید شد!
اگر طرفدار کتابهای انگیزشی و روانشناسی هستید اما از تکراری شدن و مشابه بودن موضوعات و صرفا تئوری بودن کتابها خسته شدهاید و از طرفی با آشفتگی و نشخوارهای ذهنی یا به عبارت رایجتر امروزه (overthink) نیز دست و پنجه نرم میکنید این کتاب عصای دست شما خواهد بود.
نویسنده در ابتدای کتاب از شما میخواهد که تمرینها را قدم به قدم و با دقت انجام دهید تا به نتیجهی مورد نظر برسید.
در این کتاب شما با علل تقلای ذهنی، تاثیر محیط پیرامون، آثار روحی روانی اضطراب، ارائهی چند فرمول ضد استرس، روشهایی برای مدیریت استرس، مدیریت زمان، چگونگی دستیابی فوری به ذن و... آشنا خواهید شد.
▪️#چند_سطر_کتاب
همه ما در دنیایی پیچیده، بیش از حد تحریکبرانگیز و بسیار هوشمند زندگی میکنیم. بیش از حد فکر کردن، واکنشی به این روند در زندگی است. اما بیش از حد فکر کردن چیست؟ همانطور که از نامش پیداست، غریزههای شناختی و عادی ما را به تکاپو میاندازد. تفکر افراطی زمانی رخ میدهد که فرایندهای فکری ما از کنترل خارج شوند و ناراحتمان کنند.
📗زیاد بهش فکر نکن، #نیک_ترنتون، #الهام_همت_آبادی، #زیبا_قمصریان، #نشر_شمعدونی
www.klidar.ir
t.me/klidarNews
instagram.com/instaklidar