ولادیمیر: نکنه موقعی که خواب بودم دیگران رنج میکشیدند؟ نکنه الان هم خواب باشم؟ فردا، وقتی که بیدار شدم، یا فکر کردم که بیدار شدم، در مورد امروز چی بگم؟ این که با دوستم استراگون، اینجا، تا سر شب، منتظر گودو بودیم؟ این که پوتزو، با باربرش، از اینجا رد شد و با ما صحبت کرد؟ احتمالا. ولی توی همهی اینها چه حقیقتی وجود داره؟
حیران میان گور، و تولدی سخت. گورکن اون پایین آرام آرام دست به کار قابلگی میشه. ما به اندازهی کافی وقت داریم که پیر بشیم. هوا پر از نالههای ماست. ولی عادت گوش ما رو بدجوری سنگین میکنه. شاید هم یک نفر به من نگاه میکنه، یک نفر در مورد من حرف میزنه، اون خوابه، اون هیچی نمیدونه، بگذار بخوابه…
📗در انتظار گودو
#ساموئل_بکت
@ketabkhanepdf12
📚🍃📚🍃📚🍃📚
📣بهترین تخفیف سال
برای نمایشگاه کتاب📣
📌 ٪۳۰ درصد تخفیف برای بیشترین و بهترین کتابها
📣 این پست رو برای دوستانتون هم بفرستین تا همه بتونن از این تخفیف هیجانانگیز استفاده کنن📚
📌 شما عزیزان میتونین برای خرید به آدرس سایت مراجعه کنید👇👇👇
Www.bennubook.com
وقتی مجبورید در جایی که اکنون هستید بمانید
کتاب خواندن به شما
جای دیگری برای رفتن میدهد...
#میسون_کولی
@ketabkhanepdf12📚
هیچ ترسی در برابر گرسنگی تاب نمیآورد، هیچ صبری آن را از بین نمیبرد، جایی هم که گرسنگی باشد، نفرت موج میزند.
#دل_تاریکی #جوزف_کنراد
@ketabkhanepdf12
اگر چه در سالهای اخیر قیمت کتاب خیلی بالا رفته ولی کتاب دست دوم میتونه جایگزین مناسبی باشه.
سعی ما بر اینه که کتب درجه یک و مطرح رو با قیمت خیلی مناسب در اختیار شما قرار بدیم.
📚 کتابِ فرصت
بساط مجازی کتاب دستدوم
چاپ جدید و قدیم در زمینههای مختلف:
فلسفه و عرفان، ادبیات فارسی و عربی، نظم و نثر قدیمی، روانشناسی، تاریخ اسلام و ایران و...............
🌀 تلگرام:
/channel/forsatbook
✴️ ایتا:
https://eitaa.com/forsatbook
عشق بزرگترین راز آفرینش است.
عشق آزاد کننده است. عشق تمرکز میدهد با حزن هم قرین نیست، هر چند دلبستگی گزندهای خود را به همراه داشته باشد.
📕 جزیرهٔ سرگردانی
✍🏼 #سیمین_دانشور
@ketabkhanepdf12
تنها از یک نفر نمیتوان سبقت گرفت
از آن کسی که به راه خودش میرود.
|#مارلون_براندو
@ketabkhanepdf12
#قدیس_مانوئل_نیکوکار_شهید
✍🏼 میگل د اونامونو
مترجم: بهاءالدین خرمشاهی
٥۳ صفحه
قدیس مانوئل، نیکوکار شهید آخرین داستان نوشته میگل د اونامونو است و به نظر اغلب ناقدان، عمیق ترین و نافذترین اثر تمام زندگی اوست. داستانی تکان دهنده و بی مانند...
@ketabkhanepdf12
گفت: " این روزها، کمی افسرده به نظر می رسی."
گفتم: " واقعا؟ "
گفت: " حتماً نیمه شب ها، زیادی فکر می کنی. من فکر کردن های نیمه شب را کنار گذاشته ام."
"چه طور توانستی این کار را بکنی؟ "
او گفت: " هر وقت افسردگی به سراغم می آید، شروع به تمیز کردن خانه می کنم. حتی اگر دو یا سه صبح باشد. ظرف ها را می شویم، اجاق را گردگیری می کنم، زمین را جارو می کشم، دستمال ظرف ها را در سفید کننده می اندازم، کشوهای میزم را منظم می کنم و هر لباسی را که جلوی چشم باشد، اتو می کشم... آن قدر این کار را می کنم تا خسته شوم ... و می خوابم. صبح بیدار می شوم و وقتی جوراب هایم را می پوشم، حتی یادم نمی آید شب قبل به چه فکر می کردم. "
بار دیگر به اطراف نگاهی انداختم. اتاق مثل همیشه تمیز و مرتب بود.
آدم ها در ساعت سه صبح به هر جور چیزی فکر می کنند. همه ما این طور هستیم. برای همین هر کدام مان باید شیوه ی مبارزه خود را با آن پیدا کنیم.
#هاروكى_موراكامى
#كجا_ممكن_است_پيدايش_كنم
@ketabkhanepdf12
بی شک اگر حیوانات؛
قادر به ایجادِ دینی بودند،
در آن دین
شیطان شبیه انسان بود...!
@ketabkhanepdf12
در سال 1340 موسسه ملی فیلم کانادا ساختن یک فیلم مستند کوتاه به نام "خواستگاری" را به موسسه ی فیلم سازی "ابراهیم گلستان "پیشنهاد می کند در این فیلم #فروغ_فرخزاد هم دستیار کارگردان بود هم بازیگرِ نقشِ خواهرِداماد ، نقش حاج آقا پدر عروس را ابتدا قرار بود جلال آلاحمد بازی کند که بعد از انصراف او #پرویز_داریوش این نقش را بازی میکند #طوسی_حائری نیز نقش مادر حسن داماد را دارد.
@ketabkhanepdf12
#نمایشنامه
#مردههای_بی_کفن_و_دفن
✍ ژان پل سارتر
٩٩ صفحه
مترجم: صدیق آذر
مردههای بی کفنودفن، نمایشنامهای چالشبرانگیز دربارهی ترسها و رنجهای جنگ است. مفاهیم متعارف فلسفی سارتر دربارهی آزادی اراده و قدرت انتخاب در این کتاب به چشم میخورند اما به نظر میرسد که مردههای بیکفن و دفن از احساسات بیشتری نسبت به برخی دیگر از آثار سارتر بهرهمند است.
@ketabkhanepdf12
🎥 Goat
🎬 Boğaç Uzun
فیلم کوتاه یک دقیقەای Goat/Bizin در مورد آموزش اجباری خواندن و نوشتن به زبانی غیر از زبان مادریست...
@ketabkhanepdf12
#افسانهها
✍ نیکلای گوگول
ترجمه: علیرضا حیدری/علی باقرزاده
۱۷٥ صفحه
کتاب افسانهها با نام اصلی آن شبها کنار دهکده دیکانکا مابین سال های ۱۸۳۱ و ۱۸۳۲ به نگارش در آمده است.
این مجموعه شامل چندین داستان کوچک است که شامل موارد زیر میباشد: شب عید نوئل، بازار سوروچین و محل جادو شده
@ketabkhanepdf12
#حکایت
يك متن خيلى جالب از كتاب فارسى دبستان سال 1324
دو برادر ، مادر پیر و بيماري داشتند.
با خود قرار گذاشتند که يکي خدمت خدا کند و ديگري در خدمت مادر باشد.
يکي به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگري در خانه ماند و به پرستاري مادر مشغول شد.
چندي نگذشت برادر صومعه نشين مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که :
خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است. چرا که او در اختيار مخلوق است و من در خدمت خالق.
همان شب پروردگار را در خواب ديد که وي را خطاب کرد :
به حرمت برادرت تو را بخشيدم .
برادر صومعه نشين اشک در چشمانش آمد و گفت :
يا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او مي بخشي ..؟؟
آيا آنچه کرده ام مايه رضاي تو نيست ..؟؟
ندا رسيد : آنچه تو مي کني من از آن بي نيازم ولي مادرت از آنچه او مي کند بي نياز نيست ..!!
کتاب فارسي دبستان سال ۱۳۲۴
به فرزندان خود ، " انسان بودن بیاموزیم.
@ketabkhanepdf12
🔴 انتشارات نگاه منتشر کرد:
" شعر زمان ما "
▪️ شماره ۲۱ ویژه "بیژن الهی"
▪️شماره ۲۲ ویژه "احمدرضااحمدی"
▪️ نویسنده: سردار شمس آوری
▪️چاپ اول: اردیبهشت ۱۴۰۳
▪️فروشگاه - انتشارات نگاه
https://negahpub.com/shop/
#بخشی_از_کتاب
خواندن اخبار وقت تلفکردن است. یک آدم معمولی نصف روز در هفته را صرف خواندن مطالب مربوط به روابط عاشقانه میکند. از منظر جهانی، این ضرری عظیم به لحاظ بهرهوری است. حملات تروریستی سال ۲۰۰۸ را در نظر بگیر. تروریستها برای عطش مطرحشدن اسمشان دویست نفر را کشتند. فرض کنید یک میلیارد نفر یک ساعت از وقتشان را برای دنبال کردن عواقب این حادثه صرف کرده باشند. آنها اخبار را لحظهبهلحظه دنبال میکردند و به پُر حرفیهای بیمعنای چند «کارشناس» و «مفسر» گوش میکردند. این «حدس» کاملا واقعگرایانه است، چون هند به تنهایی بیش از یک میلیارد نفر جمعیت دارد.
بنابراین، حاصل محاسبات محافظهکارانهمان: یک میلیارد ضرب در یک ساعتی که حواسشان پرت بوده مساوی میشود با یک میلیارد ساعت توقف کار. با تبدیل سادهی این ارقام، متوجه میشویم توجه به این خبر جان دو هزار نفر را گرفته، ده برابر بیشتر از آن حمله: نگاهی طعنهآمیز اما کاملا دقیق...
این عادت را کاملا کنار بگذار. به جای آن مقالات و کتابهای مطرح را بخوان. بله، هیچچیزی رقیب کتاب در شناخت جهان نمیشود.
#هنر_شفاف_اندیشیدن
#رولف_دوبلی
@andisheh_naab12
برخی گزارشهای مثبت در مورد مزایای مراقبت مدرن از کودک وجود دارد که برای والدین جدید اطمینانبخش است:
بازی با سایر کودکان در مهدکودک به رشد اجتماعی کودک کمک میکند.
کودکانی که در خانوادهای با دو درآمد زندگی میکنند استاندارد بهتری برای زندگی دارند.
کودکانی که به مهدکودک میروند خزانهی واژگان بزرگتر و آمادگی بیشتری برای پیشدبستانی دارند.
والدین شاغل نسبت به والدینی که در خانه میمانند کمتر افسرده و منزوی هستند.
مهدکودکهای با کیفیت بالا میتوانند محیط خانوادگی بسیار فقیر را جبران کنند.
متخصصان شاغل در مهدکودک در مراقبت از کودکان باتجربهتر هستند و میدانند چگونه آنان را برانگیزند.
همچنین گزارشهایی از مشکلات مرتبط با مراقبت مدرن وجود دارد:
اگر والدین تمام طول روز از کودک دور باشند, حساسیت کمتری نسبت به نشانههای نوزاد برای جلب توجه دارند.
از هر ده مهدکودک فقط یکی باکیفیت رتبهبندی میشود و مهدهای باکیفیت برای بسیاری مقرونبهصرفه یا در دسترس نیستند.
هرچه نوزاد زیر سه سال بیشتر از والدینش فاصله داشته باشد, احتمال پرخاشگریاش بیشتر میشود.
مراقبت چندین مراقب از کودک تأثیری منفی بر رشد هیجانی او میگذارد.
جدا کردن یک کودک کمسن از جایگزینِ چهرهی دلبستگی میتواند آثار هیجانی ماندگاری بر جای بگذارد.
ریچارد بالبی
@ketabkhanepdf12
برای آنکه بهترین سال زندگیتان را داشته باشید، باید آن کسی بشوید که همیشه آرزویش را داشتهاید. باید آن چهرهٔ خود را که از همه بیشتر دوست دارید در بر بگیرید و آن خصوصیاتی که شمای رؤیاییتان را بوجود میآورد، در خود پرورش دهید.
همانگونه که یک هنرمند، مجسمه زیبایِ پنهان در تخته سنگ مرمرینی را آشکار میکند، هر کدام ما باید لایههای بیرونیمان را که نمیگذارد خود واقعیمان را ببینیم و همان باشیم، بتراشیم. باید تک تک ما با شور و اشتیاق یک مجسمهساز طراز اول متعهد شویم که محدودیتهای خودخواسته را بتراشیم و فرو بریزیم.
✍🏽 #دبی_فورد
📕 بهترین سال زندگی
@ketabkhanepdf12
شاید آخر عمرت این را بگویی، وقتی که بتوانی مقایسه کنی، ببینی و بفهمی و فکر کنی: "هیچکس، هیچکس هرگز مرا چنین دوست نداشته است." امّا این به چه درد خواهد خورد اگر این دو کلمه قابل خواندن نبود. و من چه خواهم شد اگر تو مرا دوست نداشته باشی، چون نیاز من این است که تو دوستم بداری.
من نیاز ندارم که تو مرا جذاب بدانی، یا فهمیده یا هرچه. من نیاز دارم که مرا دوست بداری و برایت قسم میخورم که این دو یکی نیست. بگذریم، این نامه پایان نخواهد داشت. چون در من چیزی هست که پایان نمیگیرد.
✍🏽 #آلبر_کامو
📕 خطاب به عشق
@ketabkhanepdf12
❞ همیشه روزهایی هست که انسان در آن کسانی را که دوست داشتە، بیگانه مییابد...! ❝
|#آلبر_کامو
@ketabkhanepdf12
هر چه انسان تر باشيم زخمها عميق تر خواهند بود.
هر چه بيشتر دوست بداريم بيشتر غصه خواهيم داشت.
بيشتر فراق خواهيم کشيد و تنهایی هايمان بيشتر خواهد شد .شادی ها لحظه ای و گذرا هستند. شايد خاطرات بعضی از آنها تا ابد در ياد بماند اما رنجها داستانش فرق مي کند تا عمق وجود آدم رخنه مي کند و ما هر روز با آنها زندگی ميکنيم .
انگار که اين خاصيت انسان بودن است.
#نامه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
#اوریانا_فالاچی
@ketabkhanepdf12
اگر زمان منتظر ما میایستاد تا ما به بلوغ برسیم ، قطعا زندگی با نقصهای کمتری را تجربه میکردیم. نمیدانم زندگی بدون واژهی «افسوس» چه شکلی خواهد بود!
#بهومیل_هرابال
@ketabkhanepdf12
پشت ویترین مغازه کفش فروشی ایستاده بود قیمتها را می خواند و با پولی که جمع کرده بود مقایسه میکرد تا چشمش به آن کفش نارنجی که یک گل بزرگ نارنجی هم روی آن بود، افتاد.... بعد از آن دیگر کفشها را نگاه نکرد، قیمتش صد تومان از پولی که داشت بیشتر بود.
آن شب به پدرش گفت که می خواهد کفش بخرد و صد تومان کم دارد... بعد از شام پدرش دو اسکناس پنجاه تومانی به او داد و گفت:" فردا برو بخر، "تا صبح خواب کفش نارنجی را دید که با دامن نارنجی پوشیده بود و میرقصید و زیباترین دختر دنیا شده بود، فردا با مادرش به کفش فروشی رفت ، مادر تا کفش نارنجی را دید ، اخمهایش را درهم کشید و گفت:" دخترم دیگه بزرگ شدهای برای تو زشته و با اجبار برایش یک جفت کفش قهوهای خرید ."
شش سال بعد در هجده سالگی، با نامزدش به خرید رفته بودند، دلش برای کفش پاشنه بلند نارنجی زیبایی که در ویترین یک مغازه بود، پر کشید، به نامزدش گفت: چه کفش قشنگی اینو بخریم؟ نامزدش با لبخندی گفت: "خیلی رنگش جلفه ، برای یه خانم متاهل زشته. فقط لبهای شیرین خندید. "
دو سال بعد پسرش به دنیا آمد... بیست و هفت سال به سرعت گذشت دیگر زمانه عوض شده بود و کفش نارنجی نه جلف بود و نه زشت. یک روز که با شوهرش در حال قدم زدن بودند، کفش نارنجی اسپرت زیبایی پشت ویترین مغازه، دلش را برد. به شوهرش گفت: این کفش رو بپوشم ببینم چه جوریه. شوهرش اخمی کرد و گفت: "با این کفش روت میشه بری خونه مادرزن پسرمون!"
بیست سال دیگر هم گذشت، در تمام جشن تولدهای نوهاش که دختری زیبا، شبیه به خودش بود، علاوه بر کادو یک جفت کفش نارنجی هم میخرید و هر کس علتش را می پرسید می خندید و میگفت :"کفش نارنجی شانس میاره. آن شب، در جشن تولد بیست و سه سالگی نوهاش، در میان کادوها، یک کفش نارنجی دیگر هم بود... "
یک روز پسرش کفشهایی را جلوی پای او گذاشت و گفت :"مامان برات کفش نارنجی خریدم که شانس میاره.... بالاخره در هفتاد سالگی، کفش نارنجی پوشید، دلش میخواست بخندد اما گریه امانش نمیداد. در یک آن به دوازده سالگی برگشت و پنجاه و هشت سال جوان شد... "
نوهاش او را بوسید و گفت:"مامان بزرگ چقدر به پات میاد." آن شب خواب دید که جوان شده کفشهای نارنجیاش را پوشیده و در عروسی نوهاش میرقصد. وقتی بیدار شد و کفشهای نارنجی را روی میز کنار تخت دید با خودش گفت: "امروز برای خودم یک دامن نارنجی میخرم."
@ketabkhanepdf12
بی شک اگر حیوانات؛
قادر به ایجادِ دینی بودند،
در آن دین
شیطان شبیه انسان بود...!
@ketabkhanepdf12